رسالت





باسمه تعالی
دعاهای چهارده معصوم
دعای کمیل
غزل۴

بخواند علی یک دعایی ز خضر نبی
کمیل است خواهان آن ادعیه در شبی

بنامند مردم چنین ذکر والا، دعای کمیل
کمیل است از ده نفر یار و همراه مولا علی

هر آنکس که در هفته خواند دعای کمیل
شود دور از شر شیطان و دشمن بسی

بخوانند مردم دعا را به هر جمعه شب
فزون می کند، این دعا رزق هر آدمی

بخواند علی نیمه ی ماه شعبان کمیل
زمانی که در سجده گاه است نور جلی

کمیل است هم رزم پیغمبر و مرتضی
بود صاحب خلق نیکو و تقوا بسی

زند گردن یار و همراه حضرت دمی
حجاج شقی، حاکم وقت و میر دنی

بود قبر او در مسیر نجف، کربلا
کند جان خود را فدای امام و ولی

بود میثمی اهل ذکر و دعا و ثنا
بخوان گر توانی دعا را اگر چه کمی

نگردی تو محروم از مغفرت ، گر بخوانی دعا
رجالی بخوان این دعا در بقیع و مزار نبی

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی

فروع دین

بر پایی نماز

غزل۵


امان از دست بی دینی ، برد تا قعر گمراهی

نگو ترک نمازت را ، نکن دیگر تو کوتاهی


نماز شب کمی بگزار، خدایت دوست می دارد

کلید گنج خوشبختیست، همین ورد سحرگاهی


به راه وصل خود با حق، مصمم باش، ای عاشق

قوی کن بند ایمانت، چرا در بند اکراهی؟!


تمام زندگی بی سجده معشوق بی همتا

ندارد ارزشی حتی به قدر یک عدد شاهی


عدو را با تو نزدیکی فراوان است ای انسان

نما از شیطنت دوری، نکن شیطان تو همراهی


هرآن کس که دهد دندان،به نانش هم بیندیشد

بگو تا کی غمین گردی؟ چرا در فکر افواهی؟


رها کن راه مکاری، ز حیله کی سعادت جست؟

اگر مکری کنی با خلق، روی حتما به گمراهی


مخور حق یتیمان را، خدا را خوش نمی آید

بترس از روز تلخی که یتیمی می کشد آهی


ندارد میثمی دنیا بدون آخرت ارزش

مثال عقبی و دنیی،چو شهری هست و درگاهی


رجالی در جهان بینی رها کن رسم خود بینی

به خود اندیشه کن اما فزون کن فکر و آگاهی


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
دعاهای چهارده معصوم
دعای کمیل
غزل۴

بخواند علی یک دعا را ز خضر نبی
کمیل است خواهان آن ، از امام و ولی

بنامند مردم چنین ذکر والا دعای کمیل
دعایی بود حکمت آمیز و وصفش بسی

بخوانند مردم دعا را به هر جمعه شب
فزون می کند، این دعا رزق هر آدمی

هر آن کس که در هفته خواند دعای کمیل
شود دور از شر شیطان و دشمن همی

بخواند علی نیمه ی ماه شعبان دعا
زمانی که در سجده گاه است نور جلی

کمیل است هم رزم پیغمبر و مرتضی
بود صاحب خلق نیکو و تقوا بسی

زند گردن یار و همراه حضرت دمی
حجاج شقی، حاکم وقت و میر دنی

بود قبر او در مسیر نجف، کربلا 
کند جان خود را فدای امام و ولی

نگردی تو محروم از مغفرت، گر بخوانی دعا
بیا و بخوان این دعا در بقیع و مزار نبی

بود میثمی اهل ذکر و دعا و ثنا
بخوان گر توانی دعا را اگر چه کمی

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی
دعاهای چهارده معصوم
دعای عرفه
غزل۵

این یاد حسین است که چون آب حیات است
این عشق حسین است که آن بحر نجات است

دستان حسین ابن علی رو به خدا بود
"می سوزد و مشغول دعای عرفات است"

حجش بنموده است رها،فخر شهیدان
چون کرب و بلا قبله گه عشق و حیات است

این زمزمه ها، وقت دعا، بهر چه باشد؟
گویند که آن کشتی ایمان و نجات است

قومی که نمودند خیانت به علی، بعد محمد
خود عامل این حادثه در جنگ و ممات است

عباس کجایی، که حسین تشنه ی عدل است
عدلی که به پا می شود و روز ثبات است

این خون علمدار و حسین و همه یاران
برپایی دین،عدل علی،روح صلاه است

این هجمه ی فرهنگی دشمن به رسالت
نابودی دین ، در همه ابعاد و جهات است

هر کس که رجالی به حسین عشق بورزد
عشقش سبب رشد و تعالی صفات است

گر شفاعت را بخواهی میثمی در روز م
راهش تبعیت ز ولایت، که صراط است

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
فرازهایی از نهج البلاغه
فدک
غزل۴

نیمی از ملک فدک، در اختیار فاطمه
داده شد از سوی احمد،در دیار فاطمه

می دهد احمد به زهرا ، هدیه ی اهل فدک
پس گرفتند ملک زهرا، از تبار فاطمه

ادعای غاصبان ، بیرون ز احکام خداست
چون فدک در اختیار و انحصار فاطمه

غاصبین قدرت و جاهل ز احکام خدا
می کنند با این عمل، خود انزجار فاطمه

گفت پیغمبر علی حق است وحق هم با علی
می دهد مولا شهادت، افتخار فاطمه

سالها صاحب بود، زهرای اطهر ملک را
چون عمر آمد،شود در اختیار فاطمه

می نماید حق خود را از طریق سهم ارث
کی شود مخدوش حق و اعتبار فاطمه

شیعیان در انتظار رجعت فرزند او
تا بگیرد انتقام خون اولاد و تبار فاطمه

در قیامت میثمی ظلم به زهرا ، آل او
کی بود بی پاسخ آن شب های تار فاطمه؟

فاطمه اول شهیده،ای رجالی در مصاف
حفظ دین باشد امید و انتظار فاطمه

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
فرازهایی از نهج البلاغه
سقیفیه
غزل۳

خدعه و مکر نمودند پس از فوت نبی 
تا حکومت برسد بر دگران جز به علی

این سوال است چرا، عهد شکستند آنها
در سقیفه همه بودند، بجز شخص علی

گاه گویند جوان است و گهی حیله کنند
لیک غافل که خدا حامی حق است و ولی

قوم انصار کنند خلف ز عهد و پیمان
سعد خواهد که شود میر ، پس از مرگ نبی

بعد از این بود که شیعه ره خود کرد جدا
شیعیان گرد علی جمع شدند، نور جلی

سالها بود علی خانه نشین ، کاتب وحی
تا که اسلام بماند، هدف دین نبی

بعد عثمان ،عده ای خواهان عدل مرتضی
گفت مولا، به هوادار و خدا خواهان بلی

می کند بر پا علی عدل و عدالت را نخست
این سبب گردد که کینه بر علی باشد بسی

شیعیان باشند رجالی، شاهد ظلم و ستم
کی شود مهدی بیاید،تا جهان بیند ولی

میثمی کن تو دعا، بهر فرج در طول عمر
می شود بینی رخ زیبای آقا، یک شبی

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
ماه های مذهبی
شعبان
غزل۲

مژده ای دل که مه عید و مه جان آمد
ماه شعبان و مه جلوه ی یزدان آمد

گل نرگس ، گل لاله به جهان دیده گشود
حجت و نور خدا نیمه ی شعبان آمد

این چه ماهی است سراسر همگی جشن و سرور
پر ز عید است و ولادت مه جانان آمد

بنهاده است خدا نام حسین بن علی
چونکه دردانه ی دین فخر شهیدان آمد

چشم ثار الله روشن به قدوم سجاد
چون امام عرفا زینت خوبان آمد

پنجم ماه بود پا به جهان او بنهاد
جشن بر پا بکنید ، مظهر ایمان آمد

روز چارم پسر شیر خدا چشم گشود
قمر ماه بنی هاشم دوران آمد

نقش هر یک چقدر لازم و بس سنگین است
بین علمدار و حسین، هر دو به میدان آمد

شیعیان منتظر مهدی موعود زمان
چون رجالی که چه آثار فراوان آمد

میثمی راه امامان بشناس و طی کن
ماه رخسار شهیدان ، مه شعبان آمد

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی













باسمه تعالی

ماه های سال

رمضان


بار عام است خدا را ، به ضیافت برویم

وقت دیدار مراد است که راحت برویم


در رحمت بگشوده است خداوند عزیز

تا به مهمانی حق در پی دعوت برویم


می دهد تشنگی و گشنگی بر امیالت

جسم را کرده رها، در پی شوکت برویم


می کنیم معصیت اما، ره توبه باز است

می پذیرد همه را تا ره عزت برویم


ما نداریم و نخواهیم بجز حق دگری

دست ما گیر خدایا، سوی حکمت برویم


می زند بانگ منادی، سحر است بر خیزید

وقت پرواز شده، تا که به سرعت برویم


حق ز کان کر مش سفره ی رنگین دارد

بهر دیدار خدا،راه شریعت برویم


ماه رحمت بود ای دوست چرا ما خوابیم

لحظه ای چشم گشا،تا که به شدت برویم


جز ره حق نبود راه دگر ،پس دریاب

رو رجالی ره یزدان،سوی قدرت برویم


میثمی راه خدا پیش نما در بر دوست

نیست راه دگری، راه ولایت برویم


شعبان
غزل۲

مژده ای دل که مه عید و مه جان آمد
ماه شعبان و مه جلوه ی یزدان آمد

گل نرگس ، گل لاله به جهان دیده گشود
حجت و نور خدا نیمه ی شعبان آمد

این چه ماهی است سراسر همگی جشن و سرور
پر ز عید است و ولادت مه جانان آمد

بنهاده است خدا نام حسین بن علی
چونکه دردانه ی دین فخر شهیدان آمد

چشم ثار الله روشن به قدوم سجاد
چون امام عرفا زینت خوبان آمد

پنجم ماه بود پا به جهان او بنهاد
جشن بر پا بکنید ، مظهر ایمان آمد

روز چارم پسر شیر خدا چشم گشود
قمر ماه بنی هاشم دوران آمد

نقش هر یک چقدر لازم و بس سنگین است
بین علمدار و حسین، هر دو به میدان آمد

شیعیان منتظر مهدی موعود زمان
چون رجالی که چه آثار فراوان آمد

میثمی راه امامان بشناس و طی کن
ماه رخسار شهیدان ، مه شعبان آمد

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی












باسمه تعالی

ماه های سال

رمضان


بار عام است خدا را ، به ضیافت برویم

وقت دیدار مراد است که راحت برویم


در رحمت بگشوده است خداوند عزیز

تا به مهمانی حق در پی دعوت برویم


می دهد تشنگی و گشنگی بر امیالت

جسم را کرده رها، در پی شوکت برویم


می کنیم معصیت اما، ره توبه باز است

می پذیرد همه را تا ره عزت برویم


ما نداریم و نخواهیم بجز حق دگری

دست ما گیر خدایا، سوی حکمت برویم


می زند بانگ منادی، سحر است بر خیزید

وقت پرواز شده، تا که به سرعت برویم


حق ز کان کر مش سفره ی رنگین دارد

بهر دیدار خدا،راه شریعت برویم


ماه رحمت بود ای دوست چرا ما خوابیم

لحظه ای چشم گشا،تا که به شدت برویم


جز ره حق نبود راه دگر ،پس دریاب

رو رجالی ره یزدان،سوی قدرت برویم


میثمی راه خدا پیش نما در بر دوست

نیست راه دگری، راه ولایت برویم


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


بسم الله الرحمن الرحیم

دیوان مشترک غزلیات

دکتر علی رجالی و آقای مهدی میثمی

تاریخ

بهمن ماه ۱۳۹۷

فهرست مطالب

۱.سر آغاز

۲.فرهنگ و دین

۳.اصول دین

۴.فروع دین

۵۰پیامبرران الهی

۶.چهارده معصوم

۷.اعیاد مذهبی

۸.فرازهایی از نهج البلاغه

۹.دعا های چهارده معصوم

۱۰. مفاهیم عرفانی

۱۱. انقلاب اسلامی

۱۲. قصه های قرآنی

۱۳. ادیان الهی

۱۴.امام زادگان

۱۵.کتب الهی

۱۶. اولیای الهی

۱۷. ماه های مذهبی


۱.سر آغاز


سر آغاز هر کار با یاد و نام خداست
خداوند جان آفرین، شاهد کارهاست

بنام خداوند رحمان و پاک و رحیم
بود حاضر و ناظر و لطف او هر کجاست

شروع کن به نام خدا و توکل گزین
خدا می دهد اذن هر کار و همراه ماست

که ذکرش تسلی دهد روح و جان تو را
خداوند محبوب و همراه و او جان فزاست

نبی را کند حفظ در آتش و قادر است
خداوند فرمان دهد، هر چه خواهد اداست

چنین ایزدی، لایق ذکر نام است و یاد
که مخلوق غافل ز ذکر و دعا و ثناست

بود بدترین کار، انسان شود نا امید 
همه تحت فرمان و دستور و امر خداست

خدا گر بخواهد به آنی شود، شک مکن
که غافل زحق هر که باشد،مسیرش جداست

شود میثمی عاشقت،ای خدای بز رگ
تفعل زند در سرودن،امیدش خداست

به چرخش در آوردحق، عالم و روزگار
رجالی ستایش سزاوار او ،هر کجاست


۲.فرهنگ ودین


عدو با توسل به زور و فریب و دل پر عنود
تزل به پا کرد در باور و دین مردم ربود

بیان شد غزلها، کند وصف آل علی
که وصف و بیان حقیقت چه بسیار بود

بیان کرده ایم گوهر دین و فرهنگ را
بود حافظ ما ز لغزش، ز فکر جمود

تفکر به آیات نورانی ذوالجلال
شود موجب رشد و معراج انسان چه زود

سرودیم اشعار قرآن ودین و حدیث
بیان شد حقایق، به احمد سلام و درود

نمودیم تبیین وشرح قصص کرده ایم
بود درس اخلاق و عرفان و احسان و جود

هر آنکس که خواهد بداند نکاتی ز دین
سروده شده صد غزل،ساده و یادبود

سرودیم ادعیه در مذهب شیعه را
دعاها پر از حکمت و پند و اندرز بود

رجالی عدو در تهاجم کند حیله ها
چه دلها سیه شد ز مکرش، سراسر وجود

شنا سایی حق و باطل بدان میثمی
بود حق ملاک قضاوت، نه امیال و سود


۳.اصول دین
توحید

خداواندا تو لطفی کن،امان از دست انسان ها
برون کن بنده ی خود را، ز درگیری و بحران ها

خدا ناظر به هر کار ی،بود آگه به هر چیزی
بگیرد قهر او آخر، همه چاک گریبان ها

ندارد ارزشی چندان، اگر بنیان کنی کاخی
چه حاصل پول بی حاصل، بر افرازی تو ایوان ها؟!

ز بس ظلم و تعدی شد، خدا قهرش تجلی شد
که اشک خون فشان آمد، فرو از بند مژگان ها

خدا را تکیه گاهت کن، به فریادت رسد قطعا
ستم ها می شود هر آن،که صد رحمت به حیوان ها

به زاد و توشه ی تقوا، مجهز شو که بتوانی
چو ابراهیم در آتش، بیفروزی گلستان ها

اگر حرفی بیامیزد به قرآن و روایت ها
شود با ارزش و گردد، هزاران جلد دیوان ها

برای فهم هستی بخش ، چه دلها خون جگر گردید
فراوان بود پیغمبر ،چو داوود و سلیمان ها

دهد یزدان تو را پاداش، چو باشد میثمی عاشق
شب قدری چنین زیبا، ببر بر سر تو قرآن ها

رجالی بهر حق گو ید، عنایت می کند یزدان
به معصومین توسل کن، بگیر از عجز دامان ها


نبوت 

نبوت دوست داران جهان، جنت مکانند
به پیش ساحت یزدان همه افتادگانند

نگر بر دومین اصل اصول دین به تفضیل
بگیر عبرت، سکندر آینه پیشینیانند

بنی هاشم ز بنیان پاک و با تقوا و دانش
بدان که دشمن احمد ،همان سفیانیانند

بدان که دشمنان اهل بیت و دین و قرآن
به شیطان رجیم و لشکرش وابستگانند

طریق سالکان سهل است و هموار و پر از نور
به بوی پیرهن بینا شدن یعقوبیانند

اگر تخریب گردد قبر اولاد علی اندر مدینه
امامان و پیمبر در دل و صاحبدلانند

طریق دشمنان پست است و ناهموار و تاریک
به راه دین و قرآن آن همه بیگانگانند

عبادت ذکر تنها با خدا و بی عمل نیست
شماری اهل کار و عده ای بینندگانند

نه هرکس میثمی شکر خورد، شکر دهان است
بدان که شاعران مذهبی شکرفشانند

رجالی تو نظر کن بر خود وبشناس خود را
نماسعی و بدان جویندگان یابندگانند


معاد

بازگشت جن و انس و کل عالم سوی اوست
این جهان و آن جهان جولانگه گلبوی اوست

هر که باور بر قیامت دارد و روز معاد
آنچه بیند در جهان، یک جلوه ای از روی اوست

گر خدا را ناظر اعمال خود بیند بشر
کی دچار لغزش است، عالم سرای و کوی اوست

چون شریعت شکل گیرد با اصول و فرع دین
هر که آن اجرا کند، از باور و از خوی اوست

در قیامت می کنند پرسش زما از زندگی
هر که دارد کار نیکو ،منشاش از سوی اوست

عاشقان و عارفان و سالکان خواهان او
جملگی مشتاق دیدار خدا و روی اوست

ما چرا بیگانه و دور از خدای بی نیاز
هر که دارد عشق بی پایان حق، دلجوی اوست

عترت و قرآن عیان کرده اصول و شرح دین
هر که بیراه رود از سیر حق،کی سوی اوست

ای خدا بار سفر بندیم از دنیای پست
میثمی مشتاق دیدار و لقای کوی اوست

ما در این دنیا رجالی، توشه ای باید بریم
هر که باشد در صراط مستقیم،ره جوی اوست


امامت

چارمین اصل اصول دین ، امامت می شود

با ولایت جامعه ، غرق سلامت می شود


جامعه با رهبری دانا و با تقوا نت

بی والای حیدری، رو به وخامت می شود


رمز پیروزی نهفته در تداوم ، در تلاش

با علی تفسیر ،راه استقامت می شود


مذهب شیعه امامت را پذیرد همچو اصل

هر که باور داردش، این یک علامت می شود


مشعل نور و هدایت ، باعث بیداری است

موجب ایمان و احسان وسعادت می شود


دین حق کامل شود با نصب مولا مرتضی

عهدو پیمان نبی نقض، و خیانت می شود


گر امور دنیوی در دست اهل آن شود

باعث تسریع در کار وحمایت می شود


گر بخواهی حفظ گردد، جان و اموال وشرف

در ولایت جستجو کن، آن حراست می شود


چون خدا اول ولی و بعد آن پیغمبر است

پس رجالی کن اطاعت، چون عنایت می شود


میثمی راه نجات آدمی در تزکیه است

هر که با تقوا بود قطعا هدایت می شود


عدل

اگر خواهی بدانی معنی عدل و عدالت

بیا بشنو حدیث شاه جان، روح ولایت


علی گفتا اگر بینی که هر کس جای خود بود

بدان جاری بود عدل و بود مبنا لیاقت



قضاوت هم وکالت با عدالت در عجین است

اگر دقت نگردد موجب شر و خسارت


اگر خواهی بماند نام و یادت در دو عالم

نباشد بهتر از عدل و عدالت تا قیامت


بدان ظلم است اگر جاری نگردد عدل و انصاف

عدالت یک شعار شاخص و جان رسالت


تعالی بشر احیای قسط و عدل و داد است

پذیرد شیعیان اصلی که آن باشد عدالت


امام شیعیان آید ، کند عالم پر از داد

دعا کن در فرج، بیند بشر روی سعادت


شود دلتنگ و خواهد میثمی صاحب زمان را

خدایا اذن تو پایان دهد ظلم و شقاوت


اصول دین رجالی، عدل و توحید و نبوت

بهمراه معاد و رکن یکتای امامت


۴.فروع دین
اقامه نماز

نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر
طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر

پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است
بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر

بکن بر پا نماز و ، خیر تو در آن تجلی است
عطا شدبهر تو خیری کثیر و نیست ابتر

عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد
کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر

ببینی نور یزدان در دل و سیمای مومن
چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوشتر

بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت
کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر

مجویی جز ره قرآن و عترت راه دیگر
که راه بی نمازان، تار و تاریک است و بدتر

تمام خلق عالم در ستایش در عبادت
بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر

بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق
اگر خواهی تو جنت، در عبادت جوی آخر

اگر باشی رجالی، شمس رخشان ولایت
بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر

نماز

روح را سرشار عشق و معرفت کن با نماز

سوی حق از معرفت بگذار دستان نیاز


نور دل خواهی اگر، آن جستجو کن در نماز

حق بود مستغنی و او خالق و هم بی نیاز


ارتباط خالق و مخلوق در ذکر و دعاست

من گنه کار م خدایا، کی دهی ما را جواز


مرکب معراج من ،اندر نماز است وثنا

با نماز و مهر حق باشی تو دائم بی نیاز


تا توانی کن عبادت، موجب رشد است و فهم

دور کن دستان خود را جملگی از حرص و آز


روح را صیقل دهی، با بندگی اندر نماز

قبله گاه مسلمین در مکه هست و در حجاز


می دهد آرامش و تسکین، اگر خوانی تو آن

با جماعت خواندنش، گردد تو روحت دل نواز


دور کن خود را رجالی، از غرور و کبر و خشم

تا بسازی آدمی نو ، سوی یزدان آی باز


میثمی خواهان پرواز است و دیدار خدا

 گفتگو کن با خدا،با کس نگو اسرار و راز


روزه

دعا کردن در این ماه خجسته مستجاب است
که مهمانی یزدان عشق و احسان و ثواب است

شود شیطان گریزان و سر افکنده در این ماه
گرفتار غل و زنجیر و، او اندر عذاب است

بود ماه نزول و قدر و قرآن و رهایی
جواب هر چه مجهولات خواهی در کتاب است

علاج درد ما ،درمان نفس و ترک عصیان
شفای روح و جان، در پاکی عالی جناب است

سحر چون می رسد وقت دعا و هم نیایش
در این اوقات دل بی تاب یارو انقلاب است

صفای دل چو خواهی دل زدنیا برکن ای دوست
که شیطان دشمنی قهار وبس او بدحساب است

میان هر چه نیکویی تو کردی، روزه خوشتر
که اکسیر گل خوشبوی هم اندر گلاب است

دهد صیقل روان و روح ما را روزه داری
صفای روح و جان روزه داران بی حساب است

ره رستن ز دوزخ، زهد و تقوا و شفاعت
برای پرسشت ای میثمی صدها جواب است

اگر خواهی تو اشعاری ز حکمت یا ولایت
رجالی مسلکش، در گفتن گفتار ناب است

حج

ما برای قرب ، سوی بیت جانان می رویم

ما به قصد یار ،سمت کعبه ی جان می رویم


حج مطار مومن خوش سیرت وخوش صورت است

ما به سوی کعبه ، قربانگاه خوبان می رویم


کعبه قربانگاه اسماعیل و قربانگاه دل

قبله گاه مسلمین را با دل و جان می رویم


حج حضور وحدت و هم صحنه ای ازم است

ما صفا و مروه را با عشق یزدان می رویم


حج صفای روح و اعلام برائت از عدوست

بی رضای ایزدی، ما سوی حرمان می رویم


حج بود لبیک بر امر خدا در بندگی

سوی رضوان برین، نزد شهیدان می رویم


جامه ی احرام ما باشد کفن در این سفر

پوششی باشد که با آن سوی سبحان می رویم


حاجیان مشغول چرخش در سرای ایزدی

جملگی با ذکر رب ، لبیگ گویان می رویم


شد رجالی حاجی و حجش چه باشد دلپذیر

خوش به حال عاشقان ، با چشم گریان می رویم


میثمی خواهان حج است و لقای کبریا

هر که خواهد می رود، با روی خندان می رویم


جهاد

نفس را کشتن جهادی بی بدیل و اکبر است

جنگ با دشمن نزاعی مادی و آن اصغر است


نفس باشد سر کش و موجب شود انواع جرم 

چونکه او یاغی ونافرمان و هم طغیان گر است


می نماید خود به انواع صور بهر فریب

هرکه تقوا را کند پیشه،امیر و مهتر است


ذکر حق باشد علاج این همه یاغی گری

دشمن دون بی محابا و قوی و برتر است


کار سختی هر کسی دارد در این جنگ و نبرد

دوری از شیطان علاج کار و خسران کمتر است


روح را تهذیب هر دم لازم وآن واجب است

هفت شهر عشق را رفتن به سوی دلبر است


از برای حفظ دین،از حق خود مولا گذشت

نفس را کشتن، جهادی همچو کار حیدر است


بندگی اندر نماز و روزه و حج وجهاد 

چون عمل گردد به آنها، بهر انسان بهتر است


گر رجالی فائق آید، در نبرد نفس و عقل

روح و جان آرام گیرد، فرد عاقل برتر

است


میثمی خواهان تهذیب است و پاکی درون

گر رها گردد درون، شیطان ز افعی بدتر است


زکات

گر بخواهی زندگی سامان بگیرد، ده زکات

موجب افزایش رزق است و عمرو هم حیات


گر بخواهی رستگاری ، در ‌دو عالم همزمان

تکیه کن بر پنج اصل دین که شد راه نجات


گفت صادق در خصوص سوره ای بر مردمان

می شود رزقت فراوان ، گر بخوانی ذاریات


گر دهند مردم زکات خویش را در هر بلاد

فقر و اندوهی نباشد در درون شهر و هم اندر دهات


گر بخواهی صاحب امر و مکان گردد ظهور

جمعه عصری کن قرائت، تو فرازی از سمات


گفت پیغمبر توکل کن، تو در کل امور

چون خدا منجی ما، اندر حوادث، معضلات


شعر را در نشر دین گو، تا رسد پیغام حق

تا به کی درگیر دنیا و گرفتار لغات



من ندانم کی شود وقت عروج و وصل یار

نشر دادم ، بلکه باشد صالحات و باقیات


نشر علم باشد رجالی، از زکات و کن ادا

تا که گیرد وضع و اوضاعت کمی رو به ثبات


گر بخواهی میثمی توفیق یابی در امور 

کن توکل، رو به سمت حق تو ازکل جهات


خمس

یک پنجم مازاد در آمد، که ز سال است 

با بخشش آن، موجب افزایش مال است


بخشیدن مازاد چقدر سخت و دل آزار

ایمان به خدا ، موجب دوری ز جدال است


مخلوط اگر مال تو گردد که حرام است

گر خمس دهی، مانده ی اموال حلال است


گر جنگ شود،حاصل اموال و غنیمت

یک پنجم آن بهر فقیر است و وبال است


گر کشف کنی گنج و جواهر تو ز دریا

چون خمس دهی،موجب پاکی و وصال است


دانی که همین خمس ، چو تمرین جهاد است 

احسان به فقیران که ز انواع خصال است


پالایش اموال کند روح و روان پاک

چون باعث احسان و فقط ذکر مثال است


تبیین شده احکام خدا، در همه ابعاد

چون سینه پاکان ، پاک تر از آب زلال است


میثمی پاک کند خویش، ز امیال درون

هر که غیر از ره حق رفت ، نهایت به زوال است


از مصرف یک سال، اگر ماند رجالی

بخشا،که بود واجب و آن بهر کمال است


امر به معروف


نباشد هر کسی لایق به امر و نهی منکر

خطا کاران ز آمر می شوند رنجور وبدتر


اگر خواهی کند تاثیر، دوری کن ز تندی

ندانم افضل از نیکی، تو جویی کار بهتر


نشان غیرت و عشق به مکتب گر بخواهی

تجلی گشته در آقا علی، مولای اکبر


چه خون هایی زمین را کرد رنگین و مطهر

حسین جانش فدا شد ، بهر امر و نهی منکر


چو باشد نهی ما بر پایه ی امیال شخصی

ندارد ارزشی و این عمل ،کاریست خود سر


نگردد جامعه،درگیر ظلم و جور و پستی

اگر احیا شود حکم خدا در نهی منکر


چو گوید عیب ما را همدم وهم صحبت و دوست

نگردد آدمی گمراه و جوید راه بهتر


شفا بخش است و گردد جامعه دور از بلایا

اگر احیا شود گفتارحق در فکر و در سر


سقوط جامعه باشد رجالی، ترک معروف

ببارد رحمت حق، گر شود معروف اظهر


بود معروف چون نقد و مشو رنجور هر گز

بگوید میثمی حق را، مجو جز حق فراتر


نهی از منکر

نهی از منکر نما، لرزان ز تعبیرش نباش

امر حق را گو، تو اندر بهر تاثیرش نباش


گر دهی تشخیص اندر صحت و کار درست

امر بر معروف کن، یک لحظه پاگیرش نباش


جان فدا کن در ره یزدان و تو آزاده باش

نفس راسرکوب و بر خود تیغ شمشیرش نباش


ترس را بیرون ز خود کن در ره آزادگی

می برد شیطان تو را،در بند تزویرش نباش



بی خود از خود شو، مشو در حصر و زندان درون

پاره کن بند اسارت، سجن زنجیرش نباش


کار دنیا بی حد و مشغول آن هر گز مشو

گر توانی شو برون، چندان تو درگیرش نباش


تا توانی در ره حق با عمل حق را بگو

گر کنی بهر خدا،در بیم تقدیرش نباش


گر توکل بر خدا کردی تو در انجام کار

کن به یزدان اعتماد و بند تدبیرش نباش


کن ادا تکلیف خود، هم با عمل هم گفتگو

شعر دینی گو رجالی،فکر تحریش نباش


میثمی بر نهی از منکر توانی کن عمل

از گناهان درس گیر ، هرگز تو تسخیرش نباش


تولی

با تولی دین ما ای دوست کامل می شود

با تبری راه ما تبیبن و قابل می شود


در تبری گونه ای اعلام گردد راهمان

در تولی شیعه آن ابراز و عامل می شود


تکیه گاه محکم اندر زندگی دانی که چیست؟

در تولی و تبری دان که حاصل می شو د


قلب خود را پر کن ازحب علی و آل او

نیست اندوه و غمی، هر کس که حامل می شود


بغض خود را حفظ کن بر دشمن آل علی

با تبری جستن از افکار، قائل می شود


دوستی کن با ولایت، با رسل،با اهل دین

با توسل فرد مستغرق به ساحل می شود


دور شو از دشمنان اهل بیت و کفر وشرک

دور گردد نور حق،هر کس که غافل می شود


هر که بی عشق علی باشد ،ندارد او ولی

چون فروع دین ما ان را شامل می شود


ای رجالی،حق کند دعوت ز ما در حب دوست

مومنان باشند برادر، هر که فاعل می شود


میثمی باشد تبری خط قرمز در نفوذ

بین حق و باطل آن، دیوار وحائل می شود


تبری

با تبری ،از سیاهی ها بیا بیزار شو

با تولی،واقف گنجینه ی اسرار شو


زندگی سرشار رنج است و بلا و تیرگی

با تامل اندکی، از جهل خود بیدار شو


لحظه ای از زندگی را با خدا همراه باش

با نیایش با خدا، گوینده ی اذکار شو


از گنه کاران تبری و بکن دوری ز فسق

عاشق محبوب و تو جوینده ی دلدار شو


می کشاند از صراط مستقیم، بیرون تو را

از منافق دوری و از فکر او بیزار شو


عمر خود را وقف افکار پلید و دون مکن

جستجو کن عالمی ، یابنده ی پندار شو


از حدیث و حکمت و قرآن مشو غافل هنوز

تا توانی دم به دم ، خواننده ی گفتار شو


گر بدانی در درون و نیت افراد چیست

جستجو کن عقل را،یابنده ی پندار شو


در قضاوت ها رجالی، کن تامل اندکی

قبل هر اندیشه ای،آگه ز هر اخبار شو


گر بخواهی میثمی، در وصف دین گویی سخن

قبل هر شعری بیا خواننده ی افکار شو

اقامه نماز

نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر
طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر

پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است
بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر

عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد
کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر

بکن بر پا نماز و ، خیر تو در آن تجلی است
عطا شدبهر تو خیری کثیر و نیست ابتر

ببینی نور یزدان در دل و سیمای مومن
چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوشتر

بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت
کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر

مجویی جز ره قرآن و عترت راه دیگر
که راه بی نمازان، تار و تاریک است و بدتر

تمام خلق عالم در ستایش در عبادت
بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر


بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق
اگر خواهی تو جنت، در عمل یابی و در سر

اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت
بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر

بر پایی نماز

امان از دست بی دینی ، برد تا قعر گمراهی

نگو ترک نمازت را ، نکن دیگر تو کوتاهی


نماز شب کمی بگزار، خدایت دوست می دارد

کلید گنج خوشبختیست، همین ورد سحرگاهی


به راه وصل خود با حق، مصمم باش، ای عاشق

قوی کن بند ایمانت، چرا در بند اکراهی؟!


تمام زندگی بی سجده معشوق بی همتا

ندارد ارزشی حتی به قدر یک عدد شاهی


عدو را با تو نزدیکی فراوان است ای انسان

نما از شیطنت دوری، نکن شیطان تو همراهی


هرآن کس که دهد دندان،به نانش هم بیندیشد

بگو تا کی غمین گردی؟ چرا در فکر افواهی؟


رها کن راه مکاری، ز حیله کی سعادت جست؟

اگر مکری کنی با خلق، روی حتما به گمراهی


مخور حق یتیمان را، خدا را خوش نمی آید

بترس از روز تلخی که یتیمی می کشد آهی


ندارد میثمی دنیا بدون آخرت ارزش

مثال عقبی و دنیی،چو شهری هست و درگاهی


رجالی در جهان بینی رها کن رسم خود بینی

به خود اندیشه کن اما فزون کن فکر و آگاهی


۵.پیامبران الهی

حضرت یوسف

هر چه در عالم شود، با اذن و با فرمان اوست

دیده گر بینا شود، با امر و با درمان اوست


چشم یعقوب نبی بینا شود، از یوسفش

پیرهن گردد وسیله، امر حق احسان اوست


می شود یوسف گرفتار حوادث دم به دم

آنچه سدی شد نلغزد، باور و ایمان اوست


گرچه در حق برادر شد ستم ها ئی چو چاه

آنچه باعث می شود نیکی کند ، وجدان اوست


نیست گرگی پست تر از نفس دون در آدمی

منجی انسان ز شرش ، پاکی و دستان اوست


شد زلیخا عاشق، روی و جمال آن نبی

باز می گردد در بسته، خدا سلطان اوست


گفت یوسف، ماه بر من می رود در سجدگاه

دید یعقوب نبی ، روح رسالت، جان اوست


می شود یوسف عزیز مصر و گردد او عزیز

عزت و ذلت وجودش،در ید و فرمان اوست


سوره ی یوسف سراسرحکمت است وبندگی

کن تفکر میثمی،هر آیه اش احسان اوست


گر بخواهی منزلت، تسلیم شرط اول است

کن رجالی تو اطاعت، چون قوا از آن اوست


حضرت ابراهیم

بی اثر شد، آتش نمرود، در جور و جفا
هست یزدان حافظ پیغمبر از شر و بلا

شد گلستان آتش ونمرود باشد در حزین
امر حق این بود، تا احیا کند نام خدا

می کند دعوت به توحید و پرستش رب خود
بت پرستی بود،جای حق پرستی، هر کجا

می زند با یک تبر، بر گردن انواع بت
جز سر یک بت، که باشد شاهد آن ماجرا

گفت ابراهیم با مردم ، که بت را بنگرید
او بگوید ما جرا را، پیش من آیی چرا

می دهند پاسخ نبی را، آن بود از تکه سنگ
آن نباشد قادر و آن عاجز از شرح و صدا

می کند توصیف حق را، صاحب علم لدن
من خدایی می پرستم، قادر است در هر کجا

می کند شب روز و روزت را کند تاریک وشب
او بود نزدیک تر از ذهن و گردن مر تو را

میثمی هر کس بگوید، من خدا را دیده ام
او بود جاهل ز حق،چون هست درخبط و خطا

ای رجالی ذات حق ،پوشیده باشد بر همه
او بود هم ظاهر و هم هست مخفی نزد ما

حضرت موسی

هر کجا عشقی بود، آن عشق ذات کبریاست
هر کجا کاری شود، با امر و فرمان خداست

می وزد باد روان و می دهد فرمان به موج
آنکه ساحل می برد گهواره را،او هر کجاست

می دهد فرمان به دریا، تا شود گهواره ای
ناخدای کشتی موسی، خدای انبیاست

مادر موسی کند شکوه، چرا باید چنین 
آنکه برگشت می دهد وی را، خدای اولیاست

می شود موسی سفیر حق، درون کاخ ظلم
هر کجا نوری بود،شمع و چراغ آشناست

خاک و باد و آب را فرمان دهد هر روز وشب
آنچه را حق می کند،ازحکمت و دور از خطاست

می کند فرعون خداوندی، که من حی جلیل
غافل از اینکه حیات و هر مماتی با خداست

لشکر فرعونیان در آب می گردد هلاک
آنکه بر عالم خدائی می کند،حامی ماست

می کند ذکر نکاتی را رجالی از خدا
رشد انسان بندگی ،همراه با ذکر و دعاست

میثمی راه نجات و درک حق، در بندگیست
هر که خواهد نور حق، در اولیا و انبیاست


حضرت مسیح

عاشقان اعجاز انفاس مسیحا دیده اند
جمله کوران نورشان، از لطف بینا دیده اند

در کنار سالکان ، دلها چه شده
جمله پیران جهان خود را چه برنا دیده اند

مادر عیسی بود مریم، خدا او را گزید
عارفان، نور خدا در رنگ سیما دیده اند

اولین زن می رود معبد، میان عابدان
هر چه گویی، آیه ی انا سمعنا دیده اند

بود عیسی صاحب انفاس قدسی وعظیم
با نگاهش جمله رنجوران تسلا دیده اند

بس صداقت در میان دین ترسا شد عیان
هر چه در عالم کنند گویی که آنجا دیده اند

هرچه پنهان می شود آن را هویدا می کند
هر چه زیباییست در آن قد رعنا دیده اند

می برد یزدان مسیحا،سوی افلاک برین
مومنان بس جلوه ها از حق تعالی دیده اند

ای رجالی با توسل ، می توان درها گشود
چون اثرها از فراوانی دعاها دیده اند

میثمی عیسی کند زنده، به اذن کردگار
قدرت حق گشته عریان، دست بیضا دیده اند

حضرت نوح


نوح باشد،اولین پیغمبر صاحب کتاب
قوم او گشتند نابود و دچار سیل و آب

بت پرستی و لجاجت بود، آئین و مرام
می دهد فرمان خدا ، چون امر او باشد ثواب

می دهد فرصت خدا،تا نوح سازد کشتی اش
اهل ایمان بر خدا، محفوظ ماندند از عذاب

می دهد فرمان خدا،بر جوشش آب از زمین
شهر زیر آب بود و، ظالمان سرگرم و خواب

جمله کاخ ظالمان در آب می گردد فرو
حرف های زشت قومش را ندادش او جواب

می دهد حق پاسخ اهل گناه و شرک و جور
ظالمان نابود گردند ،شهر می گردد خراب

داشت حضرت عمر طولانی برای نشر دین
لیک اندک مردمی، دین را نمودند انتخاب

ای خدا ما را رها کن از حصار حصر خویش
پرده های معرفت پس زن، بر اندازان حجاب

می رود در راه یزدان میثمی، همچون پدر
او بگیرد مزد خود را،با تلاش و بی حساب

ای رجالی راه حق را، گر کنی طی با خلوص
اجر خود را از خدا گیری، نباشد آن سراب

حضرت محمد

آخرین پیک نبوت، منجی مردم رسول
جلوه ای از نور یزدان، گشته در احمد حلول

دین حق را می کند بر پا، امین ذوالجلال
تا کند مردم رها از غفلت و ظلم و جهول

می رساند وحی را، روح الامین از سوی حق
شان قرآن می شود نازل،سپس گردد نزول

هست احمد صاحب قرآن ، کتاب وحی و دین
می کند تبیین خدا، احکا م و افکار و اصول

دختران را زنده زنده کرده اند در زیر خاک
جهل و نادانی زیاد و کرده ارزش ها افول

دین احمد منجی مردم، ز هر آئین و کیش 
هست اسلام محمد، بس فراگیر و شمول

جمله مردم، منتظر باشند تا منجی رسد
با قیام مصطفی، دعوت به دین گردد قبول 

بعد فوت آخرین پیغمبر صاحب کتاب
عده ای از مشی حضرت خارج و گردد عدول


کسب علم دین رجالی کن، ز عالم در عمل
حاصل تعلیم باشد،تو چرا باشی عجول

‌میثمی سرچشمه ی فیض و عنایت، اهل بیت
هر که خواهد معرفت، باید بجوید تا حصول

پیامبران الهی

هادی مردم ز گمراهی،خدای مهربان

منجی انسان، سفیران خدا بر بندگان


گه سلیمان می شود پیک خدا بهر نجات

گاه داوود است منجی، در دیار مشرکان


می دهد فرمان سلیمان بر خلایق، جن و انس

تخت بلقیس آورند در لحظه با محو زمان


صبر یعقوب از فراق و صبر ایوب نبی

هر دو جانسوزند، از غم هایشان آه و فغان


آدم و نوح و خلیل هستند از پیغمبران

خلقت عالم ز آدم بود تا افلاکیان


صالح و شیث و شعیب باشند از مردان حق

نقش خود ایفا نمودندی به خلق این جهان


آمده نام پیمبر، یونس و هود و ذبیح

مدتی یونس نهان شد در دهان ماهیان


موسی عمران بریزد لشکر فرعون به آب

چون خدا خشکاند رود و آنگهی آب روان


هست عیسی صاحب انجیل و دارد علم روز

مردگان را می کند زنده ، به اذن الله آن


سرور پیغمبران و آخرین پیک خدا

هست احمد، صاحب قرآن و ختم عارفان


سایه ی پیغمبران باشد رجالی مستدام

صبح شد، قصد وضو کن ،چون که می گویند

اذان


احمد است محبوب رب العالمین اندر جهان

میثمی ، احمد نگر، شد خاتم پیغمبران



۶.چهارده معصوم

حضرت باری تعالی

وجود خدا


مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا

راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا


گر کنی آنی تفکر بر خود و احوال خویش

حق بجویی در خود و یابی تو او را هر کجا


حق بود نزدیکتر از گردن و از ذهن تو

گر بیندیشی به او،گویا که باشی در لقا


حق نباشد در تصور، چونکه او بی حد بود

او نگنجد در تفکر، در درون و در سما


گر کنی نیت،دهد پاسخ تو را در وقت خود

پی بری بر این حقیقت، از وجود او خدا


ذات هستی تا ابد نشناخته باقی بود

او بود هم ظاهر و مخفی ز دید چشم ما


دیدن ما، دیدن با چشم سر دانی که نیست

فهم و درک است و یقین پیدا کنی از جان فزا


گر یقین پیدا کنی از بود حق، با جستجو

می توان گفتا که با چشم دلت دیدی خدا


هرکه خواهد نورحق، تهذیب شرط اول است

هفت شهر عشق خواهد،تا که گردد او رها


میثمی از  چهارده نور جلی،گوید سخن

چون نمایان می کنند، راه خدا را در دعا


ای رجالی، راه حق در گفتنش آسان بود

تا توانی راه او را ،در عمل بر پا نما


حضرت محمد(ص)


ای محمد مظهر ایمان و دور از هر خطا

صاحب فهم و کمال و جلو ه ی نور خدا


دین حق کامل شده با دست و هم با جان تو

مرضی رب شد بلاغ وحی وحقش شد ادا


ای محمد مظهر خلق کبیر و بی نظیر

صاحب انفاس پاک و صاحب روحی ولا


تا قیامت مکتب و دین خدا بر پا بود

چون که عترت منجی و قرآن حق درمان ما


ای که هستی مظهر نور و کمال و معرفت

ای امید مسلمین وحامل وحی از خدا


مشعل هادی احمد در جهان باشد عیان

همچو خورشیدی در خشان در زمین و در سما


با قیامت بتکده شد مسجدی دور از حرام

کعبه از بت خالی و شد سجده گاه اولیا

ای رجالی با اطاعت از نبی و آل او

بیمه کردی خود به هنگام حوادث یا بلا


میثمی کامل کند اشعار خود در وصف دین

او بگیرد مزد خود از نور پاک اولیا


امام علی(ع)
دست خدا


دریای کرم، دست خدا، حامی قرآن 
  ای گنج سخا، روح نبی، مظهر ایمان

ای سالک حق ، یار نبی،روح ولایت
 ای عامل تقوا و عمل ، فخر شهیدان

ای الگوی هر عرصه و هر عصر و زمانه
اندیشه و گفتار تو، کردار چه میزان

   تو راه خدا، همچو نبی، درک نمودی
   هارون زمان، نور خدا، مشعل سوزان

در بندگی وزهد نداری تو نظیری
مانند تو بودن، ابدا نیست که آسان

همسر بودت، دخت نبی، ام ابیها   
 بر خیل ن اسوه و زیبایی رضوان

ای نفس نبی، دین خدا، حفظ نمودی 
 غم را بزدایی ز دل ختم رسولان 

عبدالصمد و سید ابرار تو یی تو  
چون هادی انسانی و تو ناطق قرآن

تا دم آخر برایش شعرها خواهد سرود
میثمی را عشق مولا زنده می دارد بدان

وصف تو کثیر است و بود بنده رجالی
سوی عمل نیک شتابان شد و خیزان



امام علی(ع)

جنگ خیبر


ای یار نبی،نور خدا، مظهر ایمان

ای حافظ دین، مشعل جان،کاتب قرآن


 باب البلد و حافظ اسرار تویی تو

همراه نبی در همه ی عرصه و میدان


عبدالصمد و سید ابرار تو یی تو  

چون هادی انسانی و تو ناطق قرآن


ای فاتح خیبر، ید تو، دست خدا بود 

حرمان زده کردی تو همه لشکر شیطان


در عرصه پیکار تو سردار و امیری   

ای شخصیت یکه و تنهای دلیران

 

در سخت ترین جبهه عدو کرد جسارت 

بر چهره ای آن شیر خدا ، حجت یزدان


از بهر خدا ترک نمودی  تو عدو را

با حمله ی دیگر، بود او خسته و لرزان


   نابود ز شمشیر تو آن خصم لعین گشت

مغلوب شد و شد شه دین غالب و خندان


چون که دارد میثمی ، اهداف ولای علی

می شود محشور،وگیرد مزد را او بی امان


دانی که رجالی چه شود ، آدم خوش خلق

اندر دو جهان، نیست ورا غصه و 



حضرت فاطمه (س)

مزار

 

مرغ دل پر می زند سوی مزار فاطمه       

گشته روز عاشقان چون شام تار فاطمه


 چند بیت این غزل را گفته ام اندر بقیع

گریه و شیون کنم چون چشم زار فاطمه


روزها سر می برم بر پشت دیوار بقیع

بلکه جویم تربت و خاک مزار فاطمه


هر کجا دل میرود مستانه اندر جستجو

کی بجوید بی نوا ، آن لاله زار فاطمه


من ندانم در کنار یا مجتبی

حضرت احمد شدی خود هم جوار فاطمه؟


مرگ زهرا شد سبب ، از ضرب در بر پهلویش

چون عمر شد باعث آن احتضار فاطمه


گریه و شیون کنم، از ظلم اهل آن دیار

جمله عالم خلق شد، خدمتگذار فاطمه


شیعیان در انتظار رجعت فرزند او 

تا نماید راه زهرا و مزار فاطمه


داد پایان این غزل را در کنار میثمی

در رثای آن حیای باوقار فاطمه


از رجالی غیر اشعار تشیع، آن مپرس

او بود خدمتگذار اقتدار فاطمه



حضرت فاطمه (س)

شهادت


نیست هم کفوی بجز مولا کنار فاطمه

چون علی شد همدم و دارالقرار فاطمه


قدر دان، این لحظه های عمر را در وصف او

بهترین اشعار شد،شعر و شعار فاطمه


عشق زهرا چون حسین اندر قلوب

عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه


هر که تسلیم خدا باشد به امر اهل بیت

پا نهد جا پای راه استوار فاطمه


عا لم هستی سبب شد از قدوم اهل بیت

کل هستی در پناه هشت و چهار فاطمه


هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب

او بود بر حق که باشد دوستدار فاطمه


سقط کردند محسن معصوم را نابخردان

شد شهید هم محسن و آن جان نثار فاطمه


حضرت عباس آن لحظه کجا بودش بگو

ماند آن بین در و دیوار ، جار فاطمه


آنچه بینی در جهان و در ورای این جهان

کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه


شد جهان در گردش اندر از قدوم فاطمه

جمله انوارجهان شد جیره خوار فاطمه


میثمی خواهد زحق، الگوی ایمان و شرف

حق تعالی خود بود آموزگار فاطمه


روح و جان باشد رجالی، تشنه ی الطاف او

چون ملایک خود بوند،آئینه دار فاطمه



امام حسن(ع)
صلح

سید و اولاد زهرا و علی شاه نجف
در ره و رسم پدر نستوه بود و با شرف

چون به دنیا آمد آن دردانه ی دخت نبی
شد به پا ، جشن و سرور و شادی و شور و شعف

در شب میلاد احمد این غزل آمد به ذهن
کن غم ما را تو ای آقای ما هم برطرف

پیرو مکری که دشمن با سران جبهه کرد
صلح کرد او از برای عدل و ایمان و هدف

در جهاد و رزم، او تنها ترین سردار شد
او بود یکتا عزیز و گوهری اندر  صدف

سید و میر جوانان بهشتی پر گرفت از بین ما
پیرو زهری ،که آمد از امیری بی شرف

هر که در راه خدا اقدام بر کاری کند
در مصاف دشمنان، پیروز گردد، لا تخف

هر که خواهد عشق یزدان در درون و در ضمیر
با توسل با عبادت می توان آرد به کف

فکر ما ،اعمال ما،در راه و مشی آن امام
خوش بحالت میثمی،عمرت نبوده بی هدف

خوی و افکار رجالی تا ابد در راه توست
با حسین و با حسن عمرش نمی گردد تلف


امام حسن (ع)

شهادت


مولوی گفتا ((شنیدی تو خطاب لا تخف))

وقت خود را بگذران در مدح آن آل شرف


السلام ای قاری قرآن حسن، با لحن خوش

ای که قرآنت سخن بود و هدایت شد هدف


او امام دوم و معصوم چهارم، مجتبی است

نام پاکش را حسن گویند و شعرش پر شعف


چون شهادت شد نصیب مقتدای مسلمین

شد حسن بعد از علی شایسته امر و خلف


سفره های تو زبان زد در زمین و در سما

صاحب انفاس پاک و بی ریا و با شعف


دست پیغمبر ندیدند بر سر و موی حسن

تیر باران شد بدست نا کسان از هر طرف


بارها پای پیاده طی نمودی مکه را

وقت تو در راه حق،هر گز نمی گردد تلف


زهر دشمن سینه را مجروح و آن صد پاره کرد

بعد مرگش آن خبیثان کوفتند بر چنگ و دف


بار ها تقسیم کردی، مال و پول و ثروتت

چونکه هستی صاحب عفو و گذشت و هم شرف


با وفات دومین برج امامت مجتبی

شد خیانت بر حسن ، از خاندانی بی سلف


میثمی غیر از حسن بر خوان احسانی مشین

شعر دینی را فراوان گو و کمتر زن صلف


گریه کن امشب رجالی در غم فرزند او

بوسه زن آن دم که دیدی تربت شاه نجف



امام حسین (ع)

شهدای کربلا



ای حجت حق، مونس جان شاه ولایت    

   ای مظهر ایمان و شرف بحر عدالت


از شور شعوری بسرم زد، که کنم وصف

آن حادثه ی ظلم و پر از مکر و خیانت


عباس برادر، تو کجایی؟که علمدار ندارم

همراه من و همدم لشکر ز بدایت


هرگز نشود نام ابوالفضل فراموش

عباس بود عاشق او ، ذوب ولایت


افتاده به دریاچه ی خون ، پیکر عباس

 درها همه بسته است، تویی باب شفاعت


  پوشیده شد از خون، رخ چون اختر سقا

عباس علی ، قافله سالار بود ،صاحب رایت


اصغر شده از تیر عدو حنجره اش چاک

لعنت به تو ای حرمله، کردی چه جنایت


    افتاده تن شبه پیمبر به روی خاک

شمر و عمر سعد کنند اوج رذالت

   

حنظل سپر شاه شد و نقش زمین شد   

با خون خودش،شاه شرف کرد حمایت

 

   زد بر صف روبه صفتان قاسم کرار

او سخت بجنگید و نشان داد شهامت


حر گشته جدا از صف آن قوم ستمکار  

یزدان ز حسین راضی و او داده رضایت


 دستان وهب در ره دلدار جدا شد

او داد نشان قدرت و آن مهر ولایت


گر توسل میثمی، گردد به عباس رشید

سقای شهیدان، کند از لطف عنایت


اشعار رجالی پر از عشق حسینی است

چونکه شه دین، خود به دلش کرده عنایت



امام سجاد ( ع)
قطب عارفان


السلام ای ساجد و ای قطب و راس عارفان
سخت باشد دیدن یک لحظه را با خیزران

هم علی لب بسته بود و هم علی فرزند او
تا که دین جدشان بر جا بود از کیدشان

مصلحت باشد چنین ،اندر قیام کربلا
شد علی بیمار ، در جنگ ستم با مومنان

آن یزید دون به زخم تن نشد راضی ز خود
بعد آن هم نیش ها زد، مار خوش خط زمان

وارث کرب و بلا هستی تو زینب در مصاف
خطبه ات رسوا نمود، افکار و مشی نا کسان

خوب گفتی من ندیدم، جز صفا چیز دگر
صحنه ی کرب و بلا، خود مظهر عشقی نهان

صحنه ها را بود شاهد، آن امام چارمین 
لیک تکلیف عمل شد ساقط از نور جنان

چو نکه اسلام است نو پا،در زمان عصر خویش 
نیست حتی نصف گفتار زبان کردارشان

در عمل معلوم می گردد، درون آدمی
می توانی شک کنی در قدرت ایمانشان

آب را بستند بر روی حسین و اهل او
میثمی گیرد وضو ، با عطر تربتهایشان

ای رجالی ، شد رفیق و همدم و همراه تو
آشنا با گوشه ای از صحنه و اسرارشان

امام سجاد ( ع)

افشاگری




هر که دور افتد ز انوار خدای بی کران

آتش دوزخ شود تقدیر و هم فرجامشان


داد وعده، حاکم ملعون، چو پول و پست و زر

کیسه های زر شدی انگیزه و هم شوقشان


چون که راس حضرتش بر نیزه می گفتی اذان

کربلا شد معبد عشق و محل دفنشان


سنگ باران شد سر آقا حسین در بین راه

سر بیفتد بر زمین، ا ز نیزه و راس سنان


" کر بلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود"

چون که افشا کرد جمله نقشه های شومشان


لب گشود هم زینب و هم نور زهرای حسین

در ملامت بر یزید و بر جفای کوفیان


شد مدینه از جفا بر اهل بیت مصطفی

سالها در ماتم و در سوگ آن افلاکیان


هم علی لب بسته بود و هم علی فرزند او

تا که دین جدشان بر جا بود از کیدشان


در علوم مختلف دارد سخن آقا علی

شد زبور آل احمد، در میان شیعیان


شد بیان یک گوشه ای از ماجرای کربلا

تا شود روشن حقایق، ظلم و جور اشقیان


میثمی، تو از رجالی درس ها آموختی

وقت آن باشد که همراهی کنی تو بی امان


امام جعفر صا دق(ع)

مذهب جعفری


السلام ای شافع م، امید شیعیان

جان به قربان تو ای نور دو عالم در جهان


در ریاضی فاضلی و در صبوری بی نظیر

بین ما بودی ولی هم شان با افلا کیان


در عبادت سالکی و در عمل هم صادقی

ای سلیمان قلوب ونغمه ی داوودیان


صد سلام ای صاحب تفسیر دین انبیا

جابر آمد از سوی طرطوس و شد شاگردتان


علم فقه و حکمت و اخلاق تبین کرده ای

چون که قرآنت سخن بود وزبانت در فشان


صاحب تفسیر قرآن و نجومی و کلام

معدن علمی و افکار پدر کردی بیان


مذهب شیعه به نامت مفتخر باشد ولی

آنکه در راه شما شد، گشت از نورانیان


شد تشیع مذهبش جعفر مزین نام تو

چون تو دریای خروشان، در میان کهکشان


هرچه بی دین یا یهودی بود مقهور تو گشت

پاسخ هر یک بدادی، بر همه نصرانیان


میثمی از عشق صادق از خودش بی خود شده

آنچه آید از وجودش، می کند آنرا بیان


ای رجالی ، مرغ دل را تا کجا ها می بری

پر زند سوی خدا و می کند وصف شهان


امام جعفر صادق(ع)

شهادت


السلام ای صادق و ای جلوه ای افلاکیان

ای که هستی،چون ملائک، در زمین و آسمان


غاصبی کز کین تو را مسموم با انگور کرد

روحت از جسمت جدا شد همره ان


آنچه می ماند زما ، اعمال نیک است و صحیح

جمله مردند و چه ماند ز آن همه فخر و کیان


چون که صادق رفت،دلها شد غمین از رحلتش

شد جهان محروم از آثار و از افکارشان


بعد صادق ، شیعیان در سختی و تاریکی اند

چون بنی عباس آمد،بعد آن سفیانیان


چون شهادت شد نصیب عالم تفسیر دین

بیست و پنج ماه شوال آمد و آمد زیان


در ره عشق تو باشیم، بلکه فیضی ما رسد

ای تو آرام قلوب جمله ی ما شیعیان


میثمی خواهد چو صادق،با بیان دیگری

نشر فرهنگ با زبان شعر را آرد میان


ای رجالی اندر این ره، سعی خود افزون نما

چون جوانان بالاخص، خواهان فهم اند وبیان


امام موسی ابن جعفر(ع)
زندان


تا دلم یاد ائمه می کند ،پروردگار
مرغ حق پر می زند سوی سرای کردگار

کینه ی هارون از ایشان را که شد ابلیس وار
ظلم بر حضرت نمود و کید او شد آشکار

گر به یاد تو رود افکار من در طول روز
می شوم در سوگ آن دردانه شب ها بی قرار

تا نفس دارم برایت نوحه پردازی کنم
با نماز خاصه ات عالم شود شب زنده دار

یوسف آل محمد از چه زندان می روی؟،
کاظمین چون می روی،هر دیده باشد اشکبار

امت اسلام ، در گیر نفاق و کافران
شیعه دائم در شدائد عاقل است و هوشیار

در اسارت استوار و محکم و قاطع بدی
سالها محبوس کردند ، غاصبان بی تبار

سم مهلک را بگو با آن جگر آخر چه کرد
جمله عالم در غمت ماه رجب شد سوگوار

میثمی گوید غزل در وصف اولاد علی
شعر او در وصف تو باشد، چه صاحب اعتبار

حضرت باب الحوائج، حاجتم را کن ادا
چون که اشعار رجالی می کند امیدوار


امام موسی ابن جعفر(ع)

امامت



می زند موسی ابن جعفر حرف خود را در حصار

او بگوید حرف حق را، گر چه باشد درنظار


نام او موسی بن جعفر، کنیه اش هم کاظم است

خون به دل کردند او را دشمنان نابکار


بیست ذی الحجه تو در ابوا به دنیا آمدی

می شود عالم چه روشن از قدوم آن نگار


پنج سال از سی فزون شد تو امامت کرده ای

مذهب شیعه به صبرت تازه کردی ساختار


دخترت معصومه باشد، صاحب علم و کمال

پایگاه شیعیان باشد، سرای آن مزار


کاظمی و صالحی و صابری، ای نور عین

گشته ای مسموم با خرما ،درون آن حصار


چون تویی باب الحوائج، حاجت ما کن ادا

تا به کی ما شیعیان ، اندر فراق و انتظار


ای امام هفتمین، باشد رجالی منتظر

بلکه فرمانی رسد، اندر فرج، از کردگار


میثمی خواهان دیدار امام و مقتداست

او بود بی تاب و باشد عاشق و هم بی قرار


امام رضا (ع)
هشتمین اختر

افتخار شیعیان، در مذهب و در اولیاست
هشتمین اختر، چراغ اهل بیت و انبیاست

ای رضا ای مظهر عدل و امید شیعیان
جایگاهت بر سریر و تخت پاک کب


باسمه تعالی

ماه های مذهبی

ماه رجب

غزل۴


در رجب آماده گردی، با نیایش با دعا

ماه استغفار باشد، ماه مخصوص خدا


ماه رحمت باشد و دارد دعا ی خاص آن

جنگ و جنگیدن حرام و آن بود ماه لقا


گفت پیغمبر هر آن کس روزه گیرد در رجب

موجب خشنودی است و دور گردد از بلا


دو امام اول و پنجم به دنیا آمدند

کعبه بشکافد، ببیند نور هستی مرتضی


چون امیر المومنین آمد به دنیا در رجب

شد جهان پر نور از فیض علی ،در هر کجا


باقر است بنبانگذار مکتب اثنی عشر

مذهب شیعه بیان شد، پرتوی علم ولا


هفتمین اختر شده خاموش در ماه رجب

او سر آمد بود در تهذیب نفس و در عطا


دهمین شمس الشموس عالم وخلق جهان

شد شهید و در دیارباقی است نور ولا


گر توانی تو رجالی اول ماه رجب

روزه گیر و کن تو اعمال نکویش را ادا


میثمی در سیزده ماه رجب،در روز و شب

خوان نماز خاص شب با روزه را بهر رضا



سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
ماه های مذهبی
ماه صفر
غزل۳

چون ماه صفر آمد، غم ها چه عیان باشد
زهراست عزا دار و از سوگ فغان باشد

هشتش که فزون از بیست، آن وقت رحیل آمد
لبیک محمد گفت، آن میر جنان باشد

ریزند مسلمانان، از دیده خود خون ها
غم نیست که کم جانا، بی حد و کران باشد

آن کس که شود دشمن ، با آل ابوالقاسم
بدبخت دو عالم او، رسوای جهان باشد

مامون که امام عشق،خونش که چه ناحق ریخت
بس زهر خوراند او را، در تن نه توان باشد

اول نوه ی احمد، نامش که حسن باشد
از زهر معاویه، جگر به زبان باشد

هرچه که بگویی تو ، از قصه ی اهل البیت
شیرین تر از قند است، شکر به دهان باشد

ازبین همه غم ها، پنجم صفر است زیبا
پنجم گل از گل ها ، پایش به جهان باشد

ماهیست پر از نعمت، پس میثمی همره شو
در عالم عقبی دان، صد راز نهان باشد

این ماه رجالی هم ، زهرا ز پدر محروم
ظلم و ستم حاکم، افزون و عیان باشد

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

ماه های سال

رمضان


بار عام است خدا را ، به ضیافت برویم

وقت دیدار مراد است که راحت برویم


در رحمت بگشوده است خداوند عزیز

تا به مهمانی حق در پی دعوت برویم


می دهد تشنگی و گشنگی بر امیالت

جسم را کرده رها، در پی شوکت برویم


می کنیم معصیت اما، ره توبه باز است

می پذیرد همه را تا ره عزت برویم


ما نداریم و نخواهیم بجز حق دگری

دست ما گیر خدایا، سوی حکمت برویم


می زند بانگ منادی، سحر است بر خیزید

وقت پرواز شده، تا که به سرعت برویم


حق ز کان کر مش سفره ی رنگین دارد

بهر دیدار خدا،راه شریعت برویم


ماه رحمت بود ای دوست چرا ما خوابیم

لحظه ای چشم گشا،تا که به شدت برویم


جز ره حق نبود راه دگر ،پس دریاب

رو رجالی ره یزدان،سوی قدرت برویم


میثمی راه خدا پیش نما در بر دوست

نیست راه دگری، راه ولایت برویم


شعبان
غزل۲

مژده ای دل که مه عید و مه جان آمد
ماه شعبان و مه جلوه ی یزدان آمد

گل نرگس ، گل لاله به جهان دیده گشود
حجت و نور خدا نیمه ی شعبان آمد

این چه ماهی است سراسر همگی جشن و سرور
پر ز عید است و ولادت مه جانان آمد

بنهاده است خدا نام حسین بن علی
چونکه دردانه ی دین فخر شهیدان آمد

چشم ثار الله روشن به قدوم سجاد
چون امام عرفا زینت خوبان آمد

پنجم ماه بود پا به جهان او بنهاد
جشن بر پا بکنید ، مظهر ایمان آمد

روز چارم پسر شیر خدا چشم گشود
قمر ماه بنی هاشم دوران آمد

نقش هر یک چقدر لازم و بس سنگین است
بین علمدار و حسین، هر دو به میدان آمد

شیعیان منتظر مهدی موعود زمان
چون رجالی که چه آثار فراوان آمد

میثمی راه امامان بشناس و طی کن
ماه رخسار شهیدان ، مه شعبان آمد



ماه صفر
غزل۳

چون ماه صفر آمد، غم ها چه عیان باشد
زهراست عزا دار و از سوگ فغان باشد

هشتش که فزون از بیست، آن وقت رحیل آمد
لبیک محمد گفت، آن میر جنان باشد

ریزند مسلمانان، از دیده خود خون ها
غم نیست که کم جانا، بی حد و کران باشد

آن کس که شود دشمن ، با آل ابوالقاسم
بدبخت دو عالم او، رسوای جهان باشد

مامون که امام عشق،خونش که چه ناحق ریخت
بس زهر خوراند او را، در تن نه توان باشد

اول نوه ی احمد، نامش که حسن باشد
از زهر معاویه، جگر به زبان باشد

هرچه که بگویی تو ، از قصه ی اهل البیت
شیرین تر از قند است، شکر به دهان باشد

ازبین همه غم ها، پنجم صفر است زیبا
پنجم گل از گل ها ، پایش به جهان باشد

ماهیست پر از نعمت، پس میثمی همره شو
در عالم عقبی دان، صد راز نهان باشد

این ماه رجالی هم ، زهرا ز پدر محروم
ظلم و ستم حاکم، افزون و عیان باشد


ماه رجب

غزل۴


در رجب آماده گردی، با نیایش با دعا

ماه استغفار باشد، ماه مخصوص خدا


ماه رحمت باشد و دارد دعا ی خاص آن

جنگ و جنگیدن حرام و آن بود ماه لقا


گفت پیغمبر هر آن کس روزه گیرد در رجب

موجب خشنودی است و دور گردد از بلا


دو امام اول و پنجم به دنیا آمدند

کعبه بشکافد، ببیند نور هستی مرتضی


چون امیر المومنین آمد به دنیا در رجب

شد جهان پر نور از فیض علی ،در هر کجا


باقر است بنبانگذار مکتب اثنی عشر

مذهب شیعه بیان شد، پرتوی علم ولا


هفتمین اختر شده خاموش در ماه رجب

او سر آمد بود در تهذیب نفس و در عطا


دهمین شمس الشموس عالم وخلق جهان

شد شهید و در دیارباقی است نور ولا


گر توانی تو رجالی اول ماه رجب

روزه گیر و کن تو اعمال نکویش را ادا


میثمی در سیزده ماه رجب،در روز و شب

خوان نماز خاص شب با روزه را بهر رضا



سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی








بسم الله الرحمن الرحیم

دیوان مشترک غزلیات

دکتر علی رجالی و آقای مهدی میثمی

تاریخ

بهمن ماه ۱۳۹۷

فهرست مطالب

۱.سر آغاز

۲.فرهنگ و دین

۳.اصول دین

۴.فروع دین

۵۰پیامبرران الهی

۶.چهارده معصوم

۷.اعیاد مذهبی

۸.فرازهایی از نهج البلاغه

۹.دعا های چهارده معصوم

۱۰. مفاهیم عرفانی

۱۱. انقلاب اسلامی

۱۲. قصه های قرآنی

۱۳. ادیان الهی

۱۴.امام زادگان

۱۵.کتب الهی

۱۶. اولیای الهی

۱۷. ماه های مذهبی


۱.سر آغاز


سر آغاز هر کار با یاد و نام خداست
خداوند جان آفرین، شاهد کارهاست

بنام خداوند رحمان و پاک و رحیم
بود حاضر و ناظر و لطف او هر کجاست

شروع کن به نام خدا و توکل گزین
خدا می دهد اذن هر کار و همراه ماست

که ذکرش تسلی دهد روح و جان تو را
خداوند محبوب و همراه و او جان فزاست

نبی را کند حفظ در آتش و قادر است
خداوند فرمان دهد، هر چه خواهد اداست

چنین ایزدی، لایق ذکر نام است و یاد
که مخلوق غافل ز ذکر و دعا و ثناست

بود بدترین کار، انسان شود نا امید 
همه تحت فرمان و دستور و امر خداست

خدا گر بخواهد به آنی شود، شک مکن
که غافل زحق هر که باشد،مسیرش جداست

شود میثمی عاشقت،ای خدای بز رگ
تفعل زند در سرودن،امیدش خداست

به چرخش در آوردحق، عالم و روزگار
رجالی ستایش سزاوار او ،هر کجاست


۲.فرهنگ ودین


عدو با توسل به زور و فریب و دل پر عنود
تزل به پا کرد در باور و دین مردم ربود

بیان شد غزلها، کند وصف آل علی
که وصف و بیان حقیقت چه بسیار بود

بیان کرده ایم گوهر دین و فرهنگ را
بود حافظ ما ز لغزش، ز فکر جمود

تفکر به آیات نورانی ذوالجلال
شود موجب رشد و معراج انسان چه زود

سرودیم اشعار قرآن ودین و حدیث
بیان شد حقایق، به احمد سلام و درود

نمودیم تبیین وشرح قصص کرده ایم
بود درس اخلاق و عرفان و احسان و جود

هر آنکس که خواهد بداند نکاتی ز دین
سروده شده صد غزل،ساده و یادبود

سرودیم ادعیه در مذهب شیعه را
دعاها پر از حکمت و پند و اندرز بود

رجالی عدو در تهاجم کند حیله ها
چه دلها سیه شد ز مکرش، سراسر وجود

شنا سایی حق و باطل بدان میثمی
بود حق ملاک قضاوت، نه امیال و سود


۳.اصول دین
توحید

خداواندا تو لطفی کن،امان از دست انسان ها
برون کن بنده ی خود را، ز درگیری و بحران ها

خدا ناظر به هر کار ی،بود آگه به هر چیزی
بگیرد قهر او آخر، همه چاک گریبان ها

ندارد ارزشی چندان، اگر بنیان کنی کاخی
چه حاصل پول بی حاصل، بر افرازی تو ایوان ها؟!

ز بس ظلم و تعدی شد، خدا قهرش تجلی شد
که اشک خون فشان آمد، فرو از بند مژگان ها

خدا را تکیه گاهت کن، به فریادت رسد قطعا
ستم ها می شود هر آن،که صد رحمت به حیوان ها

به زاد و توشه ی تقوا، مجهز شو که بتوانی
چو ابراهیم در آتش، بیفروزی گلستان ها

اگر حرفی بیامیزد به قرآن و روایت ها
شود با ارزش و گردد، هزاران جلد دیوان ها

برای فهم هستی بخش ، چه دلها خون جگر گردید
فراوان بود پیغمبر ،چو داوود و سلیمان ها

دهد یزدان تو را پاداش، چو باشد میثمی عاشق
شب قدری چنین زیبا، ببر بر سر تو قرآن ها

رجالی بهر حق گو ید، عنایت می کند یزدان
به معصومین توسل کن، بگیر از عجز دامان ها


نبوت 

نبوت دوست داران جهان، جنت مکانند
به پیش ساحت یزدان همه افتادگانند

نگر بر دومین اصل اصول دین به تفضیل
بگیر عبرت، سکندر آینه پیشینیانند

بنی هاشم ز بنیان پاک و با تقوا و دانش
بدان که دشمن احمد ،همان سفیانیانند

بدان که دشمنان اهل بیت و دین و قرآن
به شیطان رجیم و لشکرش وابستگانند

طریق سالکان سهل است و هموار و پر از نور
به بوی پیرهن بینا شدن یعقوبیانند

اگر تخریب گردد قبر اولاد علی اندر مدینه
امامان و پیمبر در دل و صاحبدلانند

طریق دشمنان پست است و ناهموار و تاریک
به راه دین و قرآن آن همه بیگانگانند

عبادت ذکر تنها با خدا و بی عمل نیست
شماری اهل کار و عده ای بینندگانند

نه هرکس میثمی شکر خورد، شکر دهان است
بدان که شاعران مذهبی شکرفشانند

رجالی تو نظر کن بر خود وبشناس خود را
نماسعی و بدان جویندگان یابندگانند


معاد

بازگشت جن و انس و کل عالم سوی اوست
این جهان و آن جهان جولانگه گلبوی اوست

هر که باور بر قیامت دارد و روز معاد
آنچه بیند در جهان، یک جلوه ای از روی اوست

گر خدا را ناظر اعمال خود بیند بشر
کی دچار لغزش است، عالم سرای و کوی اوست

چون شریعت شکل گیرد با اصول و فرع دین
هر که آن اجرا کند، از باور و از خوی اوست

در قیامت می کنند پرسش زما از زندگی
هر که دارد کار نیکو ،منشاش از سوی اوست

عاشقان و عارفان و سالکان خواهان او
جملگی مشتاق دیدار خدا و روی اوست

ما چرا بیگانه و دور از خدای بی نیاز
هر که دارد عشق بی پایان حق، دلجوی اوست

عترت و قرآن عیان کرده اصول و شرح دین
هر که بیراه رود از سیر حق،کی سوی اوست

ای خدا بار سفر بندیم از دنیای پست
میثمی مشتاق دیدار و لقای کوی اوست

ما در این دنیا رجالی، توشه ای باید بریم
هر که باشد در صراط مستقیم،ره جوی اوست


امامت

چارمین اصل اصول دین ، امامت می شود

با ولایت جامعه ، غرق سلامت می شود


جامعه با رهبری دانا و با تقوا نت

بی والای حیدری، رو به وخامت می شود


رمز پیروزی نهفته در تداوم ، در تلاش

با علی تفسیر ،راه استقامت می شود


مذهب شیعه امامت را پذیرد همچو اصل

هر که باور داردش، این یک علامت می شود


مشعل نور و هدایت ، باعث بیداری است

موجب ایمان و احسان وسعادت می شود


دین حق کامل شود با نصب مولا مرتضی

عهدو پیمان نبی نقض، و خیانت می شود


گر امور دنیوی در دست اهل آن شود

باعث تسریع در کار وحمایت می شود


گر بخواهی حفظ گردد، جان و اموال وشرف

در ولایت جستجو کن، آن حراست می شود


چون خدا اول ولی و بعد آن پیغمبر است

پس رجالی کن اطاعت، چون عنایت می شود


میثمی راه نجات آدمی در تزکیه است

هر که با تقوا بود قطعا هدایت می شود


عدل

اگر خواهی بدانی معنی عدل و عدالت

بیا بشنو حدیث شاه جان، روح ولایت


علی گفتا اگر بینی که هر کس جای خود بود

بدان جاری بود عدل و بود مبنا لیاقت



قضاوت هم وکالت با عدالت در عجین است

اگر دقت نگردد موجب شر و خسارت


اگر خواهی بماند نام و یادت در دو عالم

نباشد بهتر از عدل و عدالت تا قیامت


بدان ظلم است اگر جاری نگردد عدل و انصاف

عدالت یک شعار شاخص و جان رسالت


تعالی بشر احیای قسط و عدل و داد است

پذیرد شیعیان اصلی که آن باشد عدالت


امام شیعیان آید ، کند عالم پر از داد

دعا کن در فرج، بیند بشر روی سعادت


شود دلتنگ و خواهد میثمی صاحب زمان را

خدایا اذن تو پایان دهد ظلم و شقاوت


اصول دین رجالی، عدل و توحید و نبوت

بهمراه معاد و رکن یکتای امامت


۴.فروع دین
اقامه نماز

نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر
طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر

پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است
بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر

بکن بر پا نماز و ، خیر تو در آن تجلی است
عطا شدبهر تو خیری کثیر و نیست ابتر

عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد
کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر

ببینی نور یزدان در دل و سیمای مومن
چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوشتر

بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت
کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر

مجویی جز ره قرآن و عترت راه دیگر
که راه بی نمازان، تار و تاریک است و بدتر

تمام خلق عالم در ستایش در عبادت
بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر

بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق
اگر خواهی تو جنت، در عبادت جوی آخر

اگر باشی رجالی، شمس رخشان ولایت
بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر

نماز

روح را سرشار عشق و معرفت کن با نماز

سوی حق از معرفت بگذار دستان نیاز


نور دل خواهی اگر، آن جستجو کن در نماز

حق بود مستغنی و او خالق و هم بی نیاز


ارتباط خالق و مخلوق در ذکر و دعاست

من گنه کار م خدایا، کی دهی ما را جواز


مرکب معراج من ،اندر نماز است وثنا

با نماز و مهر حق باشی تو دائم بی نیاز


تا توانی کن عبادت، موجب رشد است و فهم

دور کن دستان خود را جملگی از حرص و آز


روح را صیقل دهی، با بندگی اندر نماز

قبله گاه مسلمین در مکه هست و در حجاز


می دهد آرامش و تسکین، اگر خوانی تو آن

با جماعت خواندنش، گردد تو روحت دل نواز


دور کن خود را رجالی، از غرور و کبر و خشم

تا بسازی آدمی نو ، سوی یزدان آی باز


میثمی خواهان پرواز است و دیدار خدا

 گفتگو کن با خدا،با کس نگو اسرار و راز


روزه

دعا کردن در این ماه خجسته مستجاب است
که مهمانی یزدان عشق و احسان و ثواب است

شود شیطان گریزان و سر افکنده در این ماه
گرفتار غل و زنجیر و، او اندر عذاب است

بود ماه نزول و قدر و قرآن و رهایی
جواب هر چه مجهولات خواهی در کتاب است

علاج درد ما ،درمان نفس و ترک عصیان
شفای روح و جان، در پاکی عالی جناب است

سحر چون می رسد وقت دعا و هم نیایش
در این اوقات دل بی تاب یارو انقلاب است

صفای دل چو خواهی دل زدنیا برکن ای دوست
که شیطان دشمنی قهار وبس او بدحساب است

میان هر چه نیکویی تو کردی، روزه خوشتر
که اکسیر گل خوشبوی هم اندر گلاب است

دهد صیقل روان و روح ما را روزه داری
صفای روح و جان روزه داران بی حساب است

ره رستن ز دوزخ، زهد و تقوا و شفاعت
برای پرسشت ای میثمی صدها جواب است

اگر خواهی تو اشعاری ز حکمت یا ولایت
رجالی مسلکش، در گفتن گفتار ناب است

حج

ما برای قرب ، سوی بیت جانان می رویم

ما به قصد یار ،سمت کعبه ی جان می رویم


حج مطار مومن خوش سیرت وخوش صورت است

ما به سوی کعبه ، قربانگاه خوبان می رویم


کعبه قربانگاه اسماعیل و قربانگاه دل

قبله گاه مسلمین را با دل و جان می رویم


حج حضور وحدت و هم صحنه ای ازم است

ما صفا و مروه را با عشق یزدان می رویم


حج صفای روح و اعلام برائت از عدوست

بی رضای ایزدی، ما سوی حرمان می رویم


حج بود لبیک بر امر خدا در بندگی

سوی رضوان برین، نزد شهیدان می رویم


جامه ی احرام ما باشد کفن در این سفر

پوششی باشد که با آن سوی سبحان می رویم


حاجیان مشغول چرخش در سرای ایزدی

جملگی با ذکر رب ، لبیگ گویان می رویم


شد رجالی حاجی و حجش چه باشد دلپذیر

خوش به حال عاشقان ، با چشم گریان می رویم


میثمی خواهان حج است و لقای کبریا

هر که خواهد می رود، با روی خندان می رویم


جهاد

نفس را کشتن جهادی بی بدیل و اکبر است

جنگ با دشمن نزاعی مادی و آن اصغر است


نفس باشد سر کش و موجب شود انواع جرم 

چونکه او یاغی ونافرمان و هم طغیان گر است


می نماید خود به انواع صور بهر فریب

هرکه تقوا را کند پیشه،امیر و مهتر است


ذکر حق باشد علاج این همه یاغی گری

دشمن دون بی محابا و قوی و برتر است


کار سختی هر کسی دارد در این جنگ و نبرد

دوری از شیطان علاج کار و خسران کمتر است


روح را تهذیب هر دم لازم وآن واجب است

هفت شهر عشق را رفتن به سوی دلبر است


از برای حفظ دین،از حق خود مولا گذشت

نفس را کشتن، جهادی همچو کار حیدر است


بندگی اندر نماز و روزه و حج وجهاد 

چون عمل گردد به آنها، بهر انسان بهتر است


گر رجالی فائق آید، در نبرد نفس و عقل

روح و جان آرام گیرد، فرد عاقل برتر

است


میثمی خواهان تهذیب است و پاکی درون

گر رها گردد درون، شیطان ز افعی بدتر است


زکات

گر بخواهی زندگی سامان بگیرد، ده زکات

موجب افزایش رزق است و عمرو هم حیات


گر بخواهی رستگاری ، در ‌دو عالم همزمان

تکیه کن بر پنج اصل دین که شد راه نجات


گفت صادق در خصوص سوره ای بر مردمان

می شود رزقت فراوان ، گر بخوانی ذاریات


گر دهند مردم زکات خویش را در هر بلاد

فقر و اندوهی نباشد در درون شهر و هم اندر دهات


گر بخواهی صاحب امر و مکان گردد ظهور

جمعه عصری کن قرائت، تو فرازی از سمات


گفت پیغمبر توکل کن، تو در کل امور

چون خدا منجی ما، اندر حوادث، معضلات


شعر را در نشر دین گو، تا رسد پیغام حق

تا به کی درگیر دنیا و گرفتار لغات



من ندانم کی شود وقت عروج و وصل یار

نشر دادم ، بلکه باشد صالحات و باقیات


نشر علم باشد رجالی، از زکات و کن ادا

تا که گیرد وضع و اوضاعت کمی رو به ثبات


گر بخواهی میثمی توفیق یابی در امور 

کن توکل، رو به سمت حق تو ازکل جهات


خمس

یک پنجم مازاد در آمد، که ز سال است 

با بخشش آن، موجب افزایش مال است


بخشیدن مازاد چقدر سخت و دل آزار

ایمان به خدا ، موجب دوری ز جدال است


مخلوط اگر مال تو گردد که حرام است

گر خمس دهی، مانده ی اموال حلال است


گر جنگ شود،حاصل اموال و غنیمت

یک پنجم آن بهر فقیر است و وبال است


گر کشف کنی گنج و جواهر تو ز دریا

چون خمس دهی،موجب پاکی و وصال است


دانی که همین خمس ، چو تمرین جهاد است 

احسان به فقیران که ز انواع خصال است


پالایش اموال کند روح و روان پاک

چون باعث احسان و فقط ذکر مثال است


تبیین شده احکام خدا، در همه ابعاد

چون سینه پاکان ، پاک تر از آب زلال است


میثمی پاک کند خویش، ز امیال درون

هر که غیر از ره حق رفت ، نهایت به زوال است


از مصرف یک سال، اگر ماند رجالی

بخشا،که بود واجب و آن بهر کمال است


امر به معروف


نباشد هر کسی لایق به امر و نهی منکر

خطا کاران ز آمر می شوند رنجور وبدتر


اگر خواهی کند تاثیر، دوری کن ز تندی

ندانم افضل از نیکی، تو جویی کار بهتر


نشان غیرت و عشق به مکتب گر بخواهی

تجلی گشته در آقا علی، مولای اکبر


چه خون هایی زمین را کرد رنگین و مطهر

حسین جانش فدا شد ، بهر امر و نهی منکر


چو باشد نهی ما بر پایه ی امیال شخصی

ندارد ارزشی و این عمل ،کاریست خود سر


نگردد جامعه،درگیر ظلم و جور و پستی

اگر احیا شود حکم خدا در نهی منکر


چو گوید عیب ما را همدم وهم صحبت و دوست

نگردد آدمی گمراه و جوید راه بهتر


شفا بخش است و گردد جامعه دور از بلایا

اگر احیا شود گفتارحق در فکر و در سر


سقوط جامعه باشد رجالی، ترک معروف

ببارد رحمت حق، گر شود معروف اظهر


بود معروف چون نقد و مشو رنجور هر گز

بگوید میثمی حق را، مجو جز حق فراتر


نهی از منکر

نهی از منکر نما، لرزان ز تعبیرش نباش

امر حق را گو، تو اندر بهر تاثیرش نباش


گر دهی تشخیص اندر صحت و کار درست

امر بر معروف کن، یک لحظه پاگیرش نباش


جان فدا کن در ره یزدان و تو آزاده باش

نفس راسرکوب و بر خود تیغ شمشیرش نباش


ترس را بیرون ز خود کن در ره آزادگی

می برد شیطان تو را،در بند تزویرش نباش



بی خود از خود شو، مشو در حصر و زندان درون

پاره کن بند اسارت، سجن زنجیرش نباش


کار دنیا بی حد و مشغول آن هر گز مشو

گر توانی شو برون، چندان تو درگیرش نباش


تا توانی در ره حق با عمل حق را بگو

گر کنی بهر خدا،در بیم تقدیرش نباش


گر توکل بر خدا کردی تو در انجام کار

کن به یزدان اعتماد و بند تدبیرش نباش


کن ادا تکلیف خود، هم با عمل هم گفتگو

شعر دینی گو رجالی،فکر تحریش نباش


میثمی بر نهی از منکر توانی کن عمل

از گناهان درس گیر ، هرگز تو تسخیرش نباش


تولی

با تولی دین ما ای دوست کامل می شود

با تبری راه ما تبیبن و قابل می شود


در تبری گونه ای اعلام گردد راهمان

در تولی شیعه آن ابراز و عامل می شود


تکیه گاه محکم اندر زندگی دانی که چیست؟

در تولی و تبری دان که حاصل می شو د


قلب خود را پر کن ازحب علی و آل او

نیست اندوه و غمی، هر کس که حامل می شود


بغض خود را حفظ کن بر دشمن آل علی

با تبری جستن از افکار، قائل می شود


دوستی کن با ولایت، با رسل،با اهل دین

با توسل فرد مستغرق به ساحل می شود


دور شو از دشمنان اهل بیت و کفر وشرک

دور گردد نور حق،هر کس که غافل می شود


هر که بی عشق علی باشد ،ندارد او ولی

چون فروع دین ما ان را شامل می شود


ای رجالی،حق کند دعوت ز ما در حب دوست

مومنان باشند برادر، هر که فاعل می شود


میثمی باشد تبری خط قرمز در نفوذ

بین حق و باطل آن، دیوار وحائل می شود


تبری

با تبری ،از سیاهی ها بیا بیزار شو

با تولی،واقف گنجینه ی اسرار شو


زندگی سرشار رنج است و بلا و تیرگی

با تامل اندکی، از جهل خود بیدار شو


لحظه ای از زندگی را با خدا همراه باش

با نیایش با خدا، گوینده ی اذکار شو


از گنه کاران تبری و بکن دوری ز فسق

عاشق محبوب و تو جوینده ی دلدار شو


می کشاند از صراط مستقیم، بیرون تو را

از منافق دوری و از فکر او بیزار شو


عمر خود را وقف افکار پلید و دون مکن

جستجو کن عالمی ، یابنده ی پندار شو


از حدیث و حکمت و قرآن مشو غافل هنوز

تا توانی دم به دم ، خواننده ی گفتار شو


گر بدانی در درون و نیت افراد چیست

جستجو کن عقل را،یابنده ی پندار شو


در قضاوت ها رجالی، کن تامل اندکی

قبل هر اندیشه ای،آگه ز هر اخبار شو


گر بخواهی میثمی، در وصف دین گویی سخن

قبل هر شعری بیا خواننده ی افکار شو

اقامه نماز

نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر
طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر

پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است
بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر

عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد
کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر

بکن بر پا نماز و ، خیر تو در آن تجلی است
عطا شدبهر تو خیری کثیر و نیست ابتر

ببینی نور یزدان در دل و سیمای مومن
چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوشتر

بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت
کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر

مجویی جز ره قرآن و عترت راه دیگر
که راه بی نمازان، تار و تاریک است و بدتر

تمام خلق عالم در ستایش در عبادت
بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر


بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق
اگر خواهی تو جنت، در عمل یابی و در سر

اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت
بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر

بر پایی نماز

امان از دست بی دینی ، برد تا قعر گمراهی

نگو ترک نمازت را ، نکن دیگر تو کوتاهی


نماز شب کمی بگزار، خدایت دوست می دارد

کلید گنج خوشبختیست، همین ورد سحرگاهی


به راه وصل خود با حق، مصمم باش، ای عاشق

قوی کن بند ایمانت، چرا در بند اکراهی؟!


تمام زندگی بی سجده معشوق بی همتا

ندارد ارزشی حتی به قدر یک عدد شاهی


عدو را با تو نزدیکی فراوان است ای انسان

نما از شیطنت دوری، نکن شیطان تو همراهی


هرآن کس که دهد دندان،به نانش هم بیندیشد

بگو تا کی غمین گردی؟ چرا در فکر افواهی؟


رها کن راه مکاری، ز حیله کی سعادت جست؟

اگر مکری کنی با خلق، روی حتما به گمراهی


مخور حق یتیمان را، خدا را خوش نمی آید

بترس از روز تلخی که یتیمی می کشد آهی


ندارد میثمی دنیا بدون آخرت ارزش

مثال عقبی و دنیی،چو شهری هست و درگاهی


رجالی در جهان بینی رها کن رسم خود بینی

به خود اندیشه کن اما فزون کن فکر و آگاهی


۵.پیامبران الهی

حضرت یوسف

هر چه در عالم شود، با اذن و با فرمان اوست

دیده گر بینا شود، با امر و با درمان اوست


چشم یعقوب نبی بینا شود، از یوسفش

پیرهن گردد وسیله، امر حق احسان اوست


می شود یوسف گرفتار حوادث دم به دم

آنچه سدی شد نلغزد، باور و ایمان اوست


گرچه در حق برادر شد ستم ها ئی چو چاه

آنچه باعث می شود نیکی کند ، وجدان اوست


نیست گرگی پست تر از نفس دون در آدمی

منجی انسان ز شرش ، پاکی و دستان اوست


شد زلیخا عاشق، روی و جمال آن نبی

باز می گردد در بسته، خدا سلطان اوست


گفت یوسف، ماه بر من می رود در سجدگاه

دید یعقوب نبی ، روح رسالت، جان اوست


می شود یوسف عزیز مصر و گردد او عزیز

عزت و ذلت وجودش،در ید و فرمان اوست


سوره ی یوسف سراسرحکمت است وبندگی

کن تفکر میثمی،هر آیه اش احسان اوست


گر بخواهی منزلت، تسلیم شرط اول است

کن رجالی تو اطاعت، چون قوا از آن اوست


حضرت ابراهیم

بی اثر شد، آتش نمرود، در جور و جفا
هست یزدان حافظ پیغمبر از شر و بلا

شد گلستان آتش ونمرود باشد در حزین
امر حق این بود، تا احیا کند نام خدا

می کند دعوت به توحید و پرستش رب خود
بت پرستی بود،جای حق پرستی، هر کجا

می زند با یک تبر، بر گردن انواع بت
جز سر یک بت، که باشد شاهد آن ماجرا

گفت ابراهیم با مردم ، که بت را بنگرید
او بگوید ما جرا را، پیش من آیی چرا

می دهند پاسخ نبی را، آن بود از تکه سنگ
آن نباشد قادر و آن عاجز از شرح و صدا

می کند توصیف حق را، صاحب علم لدن
من خدایی می پرستم، قادر است در هر کجا

می کند شب روز و روزت را کند تاریک وشب
او بود نزدیک تر از ذهن و گردن مر تو را

میثمی هر کس بگوید، من خدا را دیده ام
او بود جاهل ز حق،چون هست درخبط و خطا

ای رجالی ذات حق ،پوشیده باشد بر همه
او بود هم ظاهر و هم هست مخفی نزد ما

حضرت موسی

هر کجا عشقی بود، آن عشق ذات کبریاست
هر کجا کاری شود، با امر و فرمان خداست

می وزد باد روان و می دهد فرمان به موج
آنکه ساحل می برد گهواره را،او هر کجاست

می دهد فرمان به دریا، تا شود گهواره ای
ناخدای کشتی موسی، خدای انبیاست

مادر موسی کند شکوه، چرا باید چنین 
آنکه برگشت می دهد وی را، خدای اولیاست

می شود موسی سفیر حق، درون کاخ ظلم
هر کجا نوری بود،شمع و چراغ آشناست

خاک و باد و آب را فرمان دهد هر روز وشب
آنچه را حق می کند،ازحکمت و دور از خطاست

می کند فرعون خداوندی، که من حی جلیل
غافل از اینکه حیات و هر مماتی با خداست

لشکر فرعونیان در آب می گردد هلاک
آنکه بر عالم خدائی می کند،حامی ماست

می کند ذکر نکاتی را رجالی از خدا
رشد انسان بندگی ،همراه با ذکر و دعاست

میثمی راه نجات و درک حق، در بندگیست
هر که خواهد نور حق، در اولیا و انبیاست


حضرت مسیح

عاشقان اعجاز انفاس مسیحا دیده اند
جمله کوران نورشان، از لطف بینا دیده اند

در کنار سالکان ، دلها چه شده
جمله پیران جهان خود را چه برنا دیده اند

مادر عیسی بود مریم، خدا او را گزید
عارفان، نور خدا در رنگ سیما دیده اند

اولین زن می رود معبد، میان عابدان
هر چه گویی، آیه ی انا سمعنا دیده اند

بود عیسی صاحب انفاس قدسی وعظیم
با نگاهش جمله رنجوران تسلا دیده اند

بس صداقت در میان دین ترسا شد عیان
هر چه در عالم کنند گویی که آنجا دیده اند

هرچه پنهان می شود آن را هویدا می کند
هر چه زیباییست در آن قد رعنا دیده اند

می برد یزدان مسیحا،سوی افلاک برین
مومنان بس جلوه ها از حق تعالی دیده اند

ای رجالی با توسل ، می توان درها گشود
چون اثرها از فراوانی دعاها دیده اند

میثمی عیسی کند زنده، به اذن کردگار
قدرت حق گشته عریان، دست بیضا دیده اند

حضرت نوح


نوح باشد،اولین پیغمبر صاحب کتاب
قوم او گشتند نابود و دچار سیل و آب

بت پرستی و لجاجت بود، آئین و مرام
می دهد فرمان خدا ، چون امر او باشد ثواب

می دهد فرصت خدا،تا نوح سازد کشتی اش
اهل ایمان بر خدا، محفوظ ماندند از عذاب

می دهد فرمان خدا،بر جوشش آب از زمین
شهر زیر آب بود و، ظالمان سرگرم و خواب

جمله کاخ ظالمان در آب می گردد فرو
حرف های زشت قومش را ندادش او جواب

می دهد حق پاسخ اهل گناه و شرک و جور
ظالمان نابود گردند ،شهر می گردد خراب

داشت حضرت عمر طولانی برای نشر دین
لیک اندک مردمی، دین را نمودند انتخاب

ای خدا ما را رها کن از حصار حصر خویش
پرده های معرفت پس زن، بر اندازان حجاب

می رود در راه یزدان میثمی، همچون پدر
او بگیرد مزد خود را،با تلاش و بی حساب

ای رجالی راه حق را، گر کنی طی با خلوص
اجر خود را از خدا گیری، نباشد آن سراب

حضرت محمد

آخرین پیک نبوت، منجی مردم رسول
جلوه ای از نور یزدان، گشته در احمد حلول

دین حق را می کند بر پا، امین ذوالجلال
تا کند مردم رها از غفلت و ظلم و جهول

می رساند وحی را، روح الامین از سوی حق
شان قرآن می شود نازل،سپس گردد نزول

هست احمد صاحب قرآن ، کتاب وحی و دین
می کند تبیین خدا، احکا م و افکار و اصول

دختران را زنده زنده کرده اند در زیر خاک
جهل و نادانی زیاد و کرده ارزش ها افول

دین احمد منجی مردم، ز هر آئین و کیش 
هست اسلام محمد، بس فراگیر و شمول

جمله مردم، منتظر باشند تا منجی رسد
با قیام مصطفی، دعوت به دین گردد قبول 

بعد فوت آخرین پیغمبر صاحب کتاب
عده ای از مشی حضرت خارج و گردد عدول


کسب علم دین رجالی کن، ز عالم در عمل
حاصل تعلیم باشد،تو چرا باشی عجول

‌میثمی سرچشمه ی فیض و عنایت، اهل بیت
هر که خواهد معرفت، باید بجوید تا حصول

پیامبران الهی

هادی مردم ز گمراهی،خدای مهربان

منجی انسان، سفیران خدا بر بندگان


گه سلیمان می شود پیک خدا بهر نجات

گاه داوود است منجی، در دیار مشرکان


می دهد فرمان سلیمان بر خلایق، جن و انس

تخت بلقیس آورند در لحظه با محو زمان


صبر یعقوب از فراق و صبر ایوب نبی

هر دو جانسوزند، از غم هایشان آه و فغان


آدم و نوح و خلیل هستند از پیغمبران

خلقت عالم ز آدم بود تا افلاکیان


صالح و شیث و شعیب باشند از مردان حق

نقش خود ایفا نمودندی به خلق این جهان


آمده نام پیمبر، یونس و هود و ذبیح

مدتی یونس نهان شد در دهان ماهیان


موسی عمران بریزد لشکر فرعون به آب

چون خدا خشکاند رود و آنگهی آب روان


هست عیسی صاحب انجیل و دارد علم روز

مردگان را می کند زنده ، به اذن الله آن


سرور پیغمبران و آخرین پیک خدا

هست احمد، صاحب قرآن و ختم عارفان


سایه ی پیغمبران باشد رجالی مستدام

صبح شد، قصد وضو کن ،چون که می گویند

اذان


احمد است محبوب رب العالمین اندر جهان

میثمی ، احمد نگر، شد خاتم پیغمبران



۶.چهارده معصوم

حضرت باری تعالی

وجود خدا


مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا

راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا


گر کنی آنی تفکر بر خود و احوال خویش

حق بجویی در خود و یابی تو او را هر کجا


حق بود نزدیکتر از گردن و از ذهن تو

گر بیندیشی به او،گویا که باشی در لقا


حق نباشد در تصور، چونکه او بی حد بود

او نگنجد در تفکر، در درون و در سما


گر کنی نیت،دهد پاسخ تو را در وقت خود

پی بری بر این حقیقت، از وجود او خدا


ذات هستی تا ابد نشناخته باقی بود

او بود هم ظاهر و مخفی ز دید چشم ما


دیدن ما، دیدن با چشم سر دانی که نیست

فهم و درک است و یقین پیدا کنی از جان فزا


گر یقین پیدا کنی از بود حق، با جستجو

می توان گفتا که با چشم دلت دیدی خدا


هرکه خواهد نورحق، تهذیب شرط اول است

هفت شهر عشق خواهد،تا که گردد او رها


میثمی از  چهارده نور جلی،گوید سخن

چون نمایان می کنند، راه خدا را در دعا


ای رجالی، راه حق در گفتنش آسان بود

تا توانی راه او را ،در عمل بر پا نما


حضرت محمد(ص)


ای محمد مظهر ایمان و دور از هر خطا

صاحب فهم و کمال و جلو ه ی نور خدا


دین حق کامل شده با دست و هم با جان تو

مرضی رب شد بلاغ وحی وحقش شد ادا


ای محمد مظهر خلق کبیر و بی نظیر

صاحب انفاس پاک و صاحب روحی ولا


تا قیامت مکتب و دین خدا بر پا بود

چون که عترت منجی و قرآن حق درمان ما


ای که هستی مظهر نور و کمال و معرفت

ای امید مسلمین وحامل وحی از خدا


مشعل هادی احمد در جهان باشد عیان

همچو خورشیدی در خشان در زمین و در سما


با قیامت بتکده شد مسجدی دور از حرام

کعبه از بت خالی و شد سجده گاه اولیا

ای رجالی با اطاعت از نبی و آل او

بیمه کردی خود به هنگام حوادث یا بلا


میثمی کامل کند اشعار خود در وصف دین

او بگیرد مزد خود از نور پاک اولیا


امام علی(ع)
دست خدا


دریای کرم، دست خدا، حامی قرآن 
  ای گنج سخا، روح نبی، مظهر ایمان

ای سالک حق ، یار نبی،روح ولایت
 ای عامل تقوا و عمل ، فخر شهیدان

ای الگوی هر عرصه و هر عصر و زمانه
اندیشه و گفتار تو، کردار چه میزان

   تو راه خدا، همچو نبی، درک نمودی
   هارون زمان، نور خدا، مشعل سوزان

در بندگی وزهد نداری تو نظیری
مانند تو بودن، ابدا نیست که آسان

همسر بودت، دخت نبی، ام ابیها   
 بر خیل ن اسوه و زیبایی رضوان

ای نفس نبی، دین خدا، حفظ نمودی 
 غم را بزدایی ز دل ختم رسولان 

عبدالصمد و سید ابرار تو یی تو  
چون هادی انسانی و تو ناطق قرآن

تا دم آخر برایش شعرها خواهد سرود
میثمی را عشق مولا زنده می دارد بدان

وصف تو کثیر است و بود بنده رجالی
سوی عمل نیک شتابان شد و خیزان



امام علی(ع)

جنگ خیبر


ای یار نبی،نور خدا، مظهر ایمان

ای حافظ دین، مشعل جان،کاتب قرآن


 باب البلد و حافظ اسرار تویی تو

همراه نبی در همه ی عرصه و میدان


عبدالصمد و سید ابرار تو یی تو  

چون هادی انسانی و تو ناطق قرآن


ای فاتح خیبر، ید تو، دست خدا بود 

حرمان زده کردی تو همه لشکر شیطان


در عرصه پیکار تو سردار و امیری   

ای شخصیت یکه و تنهای دلیران

 

در سخت ترین جبهه عدو کرد جسارت 

بر چهره ای آن شیر خدا ، حجت یزدان


از بهر خدا ترک نمودی  تو عدو را

با حمله ی دیگر، بود او خسته و لرزان


   نابود ز شمشیر تو آن خصم لعین گشت

مغلوب شد و شد شه دین غالب و خندان


چون که دارد میثمی ، اهداف ولای علی

می شود محشور،وگیرد مزد را او بی امان


دانی که رجالی چه شود ، آدم خوش خلق

اندر دو جهان، نیست ورا غصه و 



حضرت فاطمه (س)

مزار

 

مرغ دل پر می زند سوی مزار فاطمه       

گشته روز عاشقان چون شام تار فاطمه


 چند بیت این غزل را گفته ام اندر بقیع

گریه و شیون کنم چون چشم زار فاطمه


روزها سر می برم بر پشت دیوار بقیع

بلکه جویم تربت و خاک مزار فاطمه


هر کجا دل میرود مستانه اندر جستجو

کی بجوید بی نوا ، آن لاله زار فاطمه


من ندانم در کنار یا مجتبی

حضرت احمد شدی خود هم جوار فاطمه؟


مرگ زهرا شد سبب ، از ضرب در بر پهلویش

چون عمر شد باعث آن احتضار فاطمه


گریه و شیون کنم، از ظلم اهل آن دیار

جمله عالم خلق شد، خدمتگذار فاطمه


شیعیان در انتظار رجعت فرزند او 

تا نماید راه زهرا و مزار فاطمه


داد پایان این غزل را در کنار میثمی

در رثای آن حیای باوقار فاطمه


از رجالی غیر اشعار تشیع، آن مپرس

او بود خدمتگذار اقتدار فاطمه



حضرت فاطمه (س)

شهادت


نیست هم کفوی بجز مولا کنار فاطمه

چون علی شد همدم و دارالقرار فاطمه


قدر دان، این لحظه های عمر را در وصف او

بهترین اشعار شد،شعر و شعار فاطمه


عشق زهرا چون حسین اندر قلوب

عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه


هر که تسلیم خدا باشد به امر اهل بیت

پا نهد جا پای راه استوار فاطمه


عا لم هستی سبب شد از قدوم اهل بیت

کل هستی در پناه هشت و چهار فاطمه


هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب

او بود بر حق که باشد دوستدار فاطمه


سقط کردند محسن معصوم را نابخردان

شد شهید هم محسن و آن جان نثار فاطمه


حضرت عباس آن لحظه کجا بودش بگو

ماند آن بین در و دیوار ، جار فاطمه


آنچه بینی در جهان و در ورای این جهان

کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه


شد جهان در گردش اندر از قدوم فاطمه

جمله انوارجهان شد جیره خوار فاطمه


میثمی خواهد زحق، الگوی ایمان و شرف

حق تعالی خود بود آموزگار فاطمه


روح و جان باشد رجالی، تشنه ی الطاف او

چون ملایک خود بوند،آئینه دار فاطمه



امام حسن(ع)
صلح

سید و اولاد زهرا و علی شاه نجف
در ره و رسم پدر نستوه بود و با شرف

چون به دنیا آمد آن دردانه ی دخت نبی
شد به پا ، جشن و سرور و شادی و شور و شعف

در شب میلاد احمد این غزل آمد به ذهن
کن غم ما را تو ای آقای ما هم برطرف

پیرو مکری که دشمن با سران جبهه کرد
صلح کرد او از برای عدل و ایمان و هدف

در جهاد و رزم، او تنها ترین سردار شد
او بود یکتا عزیز و گوهری اندر  صدف

سید و میر جوانان بهشتی پر گرفت از بین ما
پیرو زهری ،که آمد از امیری بی شرف

هر که در راه خدا اقدام بر کاری کند
در مصاف دشمنان، پیروز گردد، لا تخف

هر که خواهد عشق یزدان در درون و در ضمیر
با توسل با عبادت می توان آرد به کف

فکر ما ،اعمال ما،در راه و مشی آن امام
خوش بحالت میثمی،عمرت نبوده بی هدف

خوی و افکار رجالی تا ابد در راه توست
با حسین و با حسن عمرش نمی گردد تلف


امام حسن (ع)

شهادت


مولوی گفتا ((شنیدی تو خطاب لا تخف))

وقت خود را بگذران در مدح آن آل شرف


السلام ای قاری قرآن حسن، با لحن خوش

ای که قرآنت سخن بود و هدایت شد هدف


او امام دوم و معصوم چهارم، مجتبی است

نام پاکش را حسن گویند و شعرش پر شعف


چون شهادت شد نصیب مقتدای مسلمین

شد حسن بعد از علی شایسته امر و خلف


سفره های تو زبان زد در زمین و در سما

صاحب انفاس پاک و بی ریا و با شعف


دست پیغمبر ندیدند بر سر و موی حسن

تیر باران شد بدست نا کسان از هر طرف


بارها پای پیاده طی نمودی مکه را

وقت تو در راه حق،هر گز نمی گردد تلف


زهر دشمن سینه را مجروح و آن صد پاره کرد

بعد مرگش آن خبیثان کوفتند بر چنگ و دف


بار ها تقسیم کردی، مال و پول و ثروتت

چونکه هستی صاحب عفو و گذشت و هم شرف


با وفات دومین برج امامت مجتبی

شد خیانت بر حسن ، از خاندانی بی سلف


میثمی غیر از حسن بر خوان احسانی مشین

شعر دینی را فراوان گو و کمتر زن صلف


گریه کن امشب رجالی در غم فرزند او

بوسه زن آن دم که دیدی تربت شاه نجف



امام حسین (ع)

شهدای کربلا



ای حجت حق، مونس جان شاه ولایت    

   ای مظهر ایمان و شرف بحر عدالت


از شور شعوری بسرم زد، که کنم وصف

آن حادثه ی ظلم و پر از مکر و خیانت


عباس برادر، تو کجایی؟که علمدار ندارم

همراه من و همدم لشکر ز بدایت


هرگز نشود نام ابوالفضل فراموش

عباس بود عاشق او ، ذوب ولایت


افتاده به دریاچه ی خون ، پیکر عباس

 درها همه بسته است، تویی باب شفاعت


  پوشیده شد از خون، رخ چون اختر سقا

عباس علی ، قافله سالار بود ،صاحب رایت


اصغر شده از تیر عدو حنجره اش چاک

لعنت به تو ای حرمله، کردی چه جنایت


    افتاده تن شبه پیمبر به روی خاک

شمر و عمر سعد کنند اوج رذالت

   

حنظل سپر شاه شد و نقش زمین شد   

با خون خودش،شاه شرف کرد حمایت

 

   زد بر صف روبه صفتان قاسم کرار

او سخت بجنگید و نشان داد شهامت


حر گشته جدا از صف آن قوم ستمکار  

یزدان ز حسین راضی و او داده رضایت


 دستان وهب در ره دلدار جدا شد

او داد نشان قدرت و آن مهر ولایت


گر توسل میثمی، گردد به عباس رشید

سقای شهیدان، کند از لطف عنایت


اشعار رجالی پر از عشق حسینی است

چونکه شه دین، خود به دلش کرده عنایت



امام سجاد ( ع)
قطب عارفان


السلام ای ساجد و ای قطب و راس عارفان
سخت باشد دیدن یک لحظه را با خیزران

هم علی لب بسته بود و هم علی فرزند او
تا که دین جدشان بر جا بود از کیدشان

مصلحت باشد چنین ،اندر قیام کربلا
شد علی بیمار ، در جنگ ستم با مومنان

آن یزید دون به زخم تن نشد راضی ز خود
بعد آن هم نیش ها زد، مار خوش خط زمان

وارث کرب و بلا هستی تو زینب در مصاف
خطبه ات رسوا نمود، افکار و مشی نا کسان

خوب گفتی من ندیدم، جز صفا چیز دگر
صحنه ی کرب و بلا، خود مظهر عشقی نهان

صحنه ها را بود شاهد، آن امام چارمین 
لیک تکلیف عمل شد ساقط از نور جنان

چو نکه اسلام است نو پا،در زمان عصر خویش 
نیست حتی نصف گفتار زبان کردارشان

در عمل معلوم می گردد، درون آدمی
می توانی شک کنی در قدرت ایمانشان

آب را بستند بر روی حسین و اهل او
میثمی گیرد وضو ، با عطر تربتهایشان

ای رجالی ، شد رفیق و همدم و همراه تو
آشنا با گوشه ای از صحنه و اسرارشان

امام سجاد ( ع)

افشاگری




هر که دور افتد ز انوار خدای بی کران

آتش دوزخ شود تقدیر و هم فرجامشان


داد وعده، حاکم ملعون، چو پول و پست و زر

کیسه های زر شدی انگیزه و هم شوقشان


چون که راس حضرتش بر نیزه می گفتی اذان

کربلا شد معبد عشق و محل دفنشان


سنگ باران شد سر آقا حسین در بین راه

سر بیفتد بر زمین، ا ز نیزه و راس سنان


" کر بلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود"

چون که افشا کرد جمله نقشه های شومشان


لب گشود هم زینب و هم نور زهرای حسین

در ملامت بر یزید و بر جفای کوفیان


شد مدینه از جفا بر اهل بیت مصطفی

سالها در ماتم و در سوگ آن افلاکیان


هم علی لب بسته بود و هم علی فرزند او

تا که دین جدشان بر جا بود از کیدشان


در علوم مختلف دارد سخن آقا علی

شد زبور آل احمد، در میان شیعیان


شد بیان یک گوشه ای از ماجرای کربلا

تا شود روشن حقایق، ظلم و جور اشقیان


میثمی، تو از رجالی درس ها آموختی

وقت آن باشد که همراهی کنی تو بی امان


امام جعفر صا دق(ع)

مذهب جعفری


السلام ای شافع م، امید شیعیان

جان به قربان تو ای نور دو عالم در جهان


در ریاضی فاضلی و در صبوری بی نظیر

بین ما بودی ولی هم شان با افلا کیان


در عبادت سالکی و در عمل هم صادقی

ای سلیمان قلوب ونغمه ی داوودیان


صد سلام ای صاحب تفسیر دین انبیا

جابر آمد از سوی طرطوس و شد شاگردتان


علم فقه و حکمت و اخلاق تبین کرده ای

چون که قرآنت سخن بود وزبانت در فشان


صاحب تفسیر قرآن و نجومی و کلام

معدن علمی و افکار پدر کردی بیان


مذهب شیعه به نامت مفتخر باشد ولی

آنکه در راه شما شد، گشت از نورانیان


شد تشیع مذهبش جعفر مزین نام تو

چون تو دریای خروشان، در میان کهکشان


هرچه بی دین یا یهودی بود مقهور تو گشت

پاسخ هر یک بدادی، بر همه نصرانیان


میثمی از عشق صادق از خودش بی خود شده

آنچه آید از وجودش، می کند آنرا بیان


ای رجالی ، مرغ دل را تا کجا ها می بری

پر زند سوی خدا و می کند وصف شهان


امام جعفر صادق(ع)

شهادت


السلام ای صادق و ای جلوه ای افلاکیان

ای که هستی،چون ملائک، در زمین و آسمان


غاصبی کز کین تو را مسموم با انگور کرد

روحت از جسمت جدا شد همره ان


آنچه می ماند زما ، اعمال نیک است و صحیح

جمله مردند و چه ماند ز آن همه فخر و کیان


چون که صادق رفت،دلها شد غمین از رحلتش

شد جهان محروم از آثار و از افکارشان


بعد صادق ، شیعیان در سختی و تاریکی اند

چون بنی عباس آمد،بعد آن سفیانیان


چون شهادت شد نصیب عالم تفسیر دین

بیست و پنج ماه شوال آمد و آمد زیان


در ره عشق تو باشیم، بلکه فیضی ما رسد

ای تو آرام قلوب جمله ی ما شیعیان


میثمی خواهد چو صادق،با بیان دیگری

نشر فرهنگ با زبان شعر را آرد میان


ای رجالی اندر این ره، سعی خود افزون نما

چون جوانان بالاخص، خواهان فهم اند وبیان


امام موسی ابن جعفر(ع)
زندان


تا دلم یاد ائمه می کند ،پروردگار
مرغ حق پر می زند سوی سرای کردگار

کینه ی هارون از ایشان را که شد ابلیس وار
ظلم بر حضرت نمود و کید او شد آشکار

گر به یاد تو رود افکار من در طول روز
می شوم در سوگ آن دردانه شب ها بی قرار

تا نفس دارم برایت نوحه پردازی کنم
با نماز خاصه ات عالم شود شب زنده دار

یوسف آل محمد از چه زندان می روی؟،
کاظمین چون می روی،هر دیده باشد اشکبار

امت اسلام ، در گیر نفاق و کافران
شیعه دائم در شدائد عاقل است و هوشیار

در اسارت استوار و محکم و قاطع بدی
سالها محبوس کردند ، غاصبان بی تبار

سم مهلک را بگو با آن جگر آخر چه کرد
جمله عالم در غمت ماه رجب شد سوگوار

میثمی گوید غزل در وصف اولاد علی
شعر او در وصف تو باشد، چه صاحب اعتبار

حضرت باب الحوائج، حاجتم را کن ادا
چون که اشعار رجالی می کند امیدوار


امام موسی ابن جعفر(ع)

امامت



می زند موسی ابن جعفر حرف خود را در حصار

او بگوید حرف حق را، گر چه باشد درنظار


نام او موسی بن جعفر، کنیه اش هم کاظم است

خون به دل کردند او را دشمنان نابکار


بیست ذی الحجه تو در ابوا به دنیا آمدی

می شود عالم چه روشن از قدوم آن نگار


پنج سال از سی فزون شد تو امامت کرده ای

مذهب شیعه به صبرت تازه کردی ساختار


دخترت معصومه باشد، صاحب علم و کمال

پایگاه شیعیان باشد، سرای آن مزار


کاظمی و صالحی و صابری، ای نور عین

گشته ای مسموم با خرما ،درون آن حصار


چون تویی باب الحوائج، حاجت ما کن ادا

تا به کی ما شیعیان ، اندر فراق و انتظار


ای امام هفتمین، باشد رجالی منتظر

بلکه فرمانی رسد، اندر فرج، از کردگار


میثمی خواهان دیدار امام و مقتداست

او بود بی تاب و باشد عاشق و هم بی قرار


امام رضا (ع)
هشتمین اختر

افتخار شیعیان، در مذهب و در اولیاست
هشتمین اختر، چراغ اهل بیت و انبیاست

ای رضا ای مظهر عدل و امید شیعیان
جایگاهت بر سریر و تخت پاک کب



باسمه تعالی
ماه های مذهبی
محرم
غزل۶

کاروان عشق آمد ، سوی آنان می رویم
در محرم عشق خود ابراز و گریان می رویم

ما همه آماده ی ماه محرم گشته ایم
تا عزاداری به پا و بهر جانان می رویم

دسته های مردمی ده شب هزاران
عشق خود را برحسین ابراز، اشک ریزان می رویم

چونکه در ماه محرم، جنگ حق و باطل است
ما برای یاد ایثار شهیدان می رویم

ظلم و جور ناکثین در کربلا بی حد بود
بهر ابراز محبت با غریبان می رویم

چون محرم می رسد، عالم سیه پوش و غمین
بهر همدری و سوگ آن عزیزان می رویم

شیعیان هر سال یاد و شرح عاشورا کنند
بهر اهداف بلند نور یزدان می رویم

عشق بر مولاحسین بن علی اندر جهان
شور و غوغایی به پا کرده، شتابان می رویم

عشق بر مولا، رجالی تا ابد در جان ماست
ما ز بهر عشق ایشان ،کوی یزدان می رویم

میثمی افکار ما همواره حق خواه است و بس
ما بسوی عترت و ادراک قرآن می رویم

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی








باسمه تعالی
ماه های مذهبی
ربیع الاول
غزل۵

در ماه ربیع است که عالم شده رخشان
منجی بشر عرش و زمین کرده درخشان

چون ختم نبوت به جهان چشم گشوده
او ارض و سما،روح و روان ، کرده گلستان

پیوند خدیجه است و محمد در این ماه
زهراست گل و حاصل این عقد دو خوبان

آغاز امامت در این ماه عظیم است
در غیبت کبری است، ولی مشعل تابان

چون پادشه خوبان،درطوس خراسان است
معصومه به قم آید، دیدار کند یک آن

مهدی است عزا دار پدر در مه سوم
در ماه ربیع و مه قرآن و گلستان

میلاد دو شمس و قمر هستی و عالم
صادق بود و ختم رسل مظهر قرآن

ای حجت حق، نور نبی، صادق سر مد
عالم شده از نور وجودت چه چراغان

این ماه رجالی، مه شادی و سرور است
چون دیده به عالم بنهد،ختم رسولان

ماهیست پر از شور و شعف، میثمی برخیز
جشن است و ولادت، همه جا نقل و گل افشان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

















باسمه تعالی

ماه های مذهبی

ماه رجب

غزل۴


در رجب آماده گردی با نیایش، با دعا

ماه استغفار باشد، ماه مخصوص خدا


گفت پیغمبر هر آن کس روزه گیرد در رجب

موجب خشنودی است و دور می گردد بلا


ماه رحمت باشد و دارد دعا ی خاص، آن 

جنگ و جنگیدن حرام و آن بود ماه خدا


دو امام اول و پنجم به دنیا آمدند

کعبه بشکافد بیاید نور هستی مرتضی


چون امیر المومنین آمد به دنیا در رجب

شد جهان پر نور از فیض علی ،در هر کجا


باقر است بنبانگذار مکتب اثنی عشر

مذهب شیعه بیان شد محضر نور ولا


هفتمین اختر شده خاموش در ماه رجب

او سر آمد بود در تهذیب نفس و در عطا


النقی شمس الشموس عالم وخلق جهان

معتز از روی عداوت ،ظلم کرد و او جفا


گر توانی تو رجالی اول ماه رجب

روزه گیر و کن تو اعمال نکویش را ادا


ماه های پرفضیلت در رجب باشد و بعد

میثمی مشتاق و خواهد مشی پاک اولیا


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
اولیای الهی
حضرت رقیه
غزل۴

ای فاطمه ی صغری، در راه خدا رفتی
در خواب پدر دیدی، نا گفته چرا رفتی

ای کودک چند ساله، با سر چه سخن گفتی
همراه شدی اصغر، در راه ولا رفتی

جان تو و هم اصغر،یک لحظه نظر کن ما
یاری بنما عشاق، تو زود چرا رفتی

با زمزمه های خود، جان همه را سفتی
ای گوهر و دردانه، رقیه کجا رفتی

گویند خرابه شام ، با دیدن سر خفتی
زینب کجایی تو، بی آب و غذا رفتی

گه بحث شود نامت،تا محو کنند فتنه
با عمه ی خود زینب ،در کرب و بلا رفتی

رقیه صدا کرده است، مولای شهیدان وی
افشاگر خصم است او ، با عشق و صفا رفتی

آرام گهت در شام ، گشته است زیارتگاه
ای طفل شفاعت کن، محبوب ولا رفتی

با نذر رجالی کن، یاد و اثرش بر پا
یاد تو دهد حاجت، بی نام و صدا رفتی

چون نذر نمودی تو،پس میثمی عازم شو
تا در سفری کوتاه، تو بهر ادا رفتی

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
دوران عباسی
غزل۲

می کند برپا بنی عباس دولت در حران
مرکز آن می شود بغداد با عزم سران

چون مغولها عازم بغداد از ایران شدند
دولت عباسیان تشکیل در مصر خزان

سالها دارند حکومت در دیار مصر و شام
می کنند دولت به پا در قاهره عباسیان

از سپاه و لشکر عثمانیان در یک نبرد
منقرض شد سلسله عباسیان اندر جهان

مشی آنها چون امیه در حکومت بوده است
می کنند سر کوب هرکس، گر چه باشد در بیان

بود یحیی بر مکی اندر حکومت ، او وزیر
می کشد هارون ورا،از ترس قدرت ناگهان

بین فرزندان هارون،بعد مرگش شد جدال
می کشد مامون برادر، تا که گردد از شهان

ظلم ها بر شیعیان وارد نمودند در نظام
هشتمین اختر شده مسموم با انگورشان

میثمی از روز اول آدمی در کسب جاه
می زند ما را زمین، این نفس سرکش ناگهان

بین حکو متها رجالی، عمرشان پایان رسد
می توان بر نیزه ها تکیه نمود، نی بر سنان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی

فراز هایی از نهج البلاغه

دودمان اموی

غزل۵


چون پیمبر از بنی هاشم رسالت برگزید

دشمنی بر احمد و آلش به اعلا حد رسید


چون طوایف متحد گشتند در قتل نبی

می کند هجرت پیمبر، چون امان از خود ندید


در مدینه دین حق نشر و مسلمانی رواج

شد مدینه قلب اسلام و مداوم آن تپید


لشکر مکه شود تسلیم احمد بی نبرد

چون ابوسفیان شود ناچار و گردد نا امید 


بعد احمد فرصتی آمد پدید و فتنه ها

روح را بر پیکر سفیانیان عثمان دمید


مسلمین بیعت نمودند با امیر المومنین

جملگی خواهان عدلند و بشارت ها پدید


می کنند سفیانیان در شام مکر و حیله ها

باز می گردد خلافت به امیه بافریب و هم خرید


می کنند ظلم و جنایت در نود سال قیام

فاجعه در کربلا و در مدینه شد شدید



می کنند مکه رجالی، خانه ی حق را خراب

این کفایت می کند،بر خلق و خوی چون یزید


میثمی قادر به توصیف جنایتها که نیست

لعن بر مولا علی باشد، دستور حکام پلید


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
جنگ های صدر اسلام
جنگ خندق
غزل۱

متحد گشتند کفار قریش و کافران
در نبردی نابرابر با سپاه مومنان

گفت سلمان رمز پیروزی،نیازش خندق است
تا بود یک مانعی در حمله های بی امان

عبدود جنگید با مولا علی در این نبرد
او شجاع بود و قوی در بین مردم آن زمان

اولین ضربه به فرقش، می کند او را هلاک
او رجز خواند پیا پی،تا علی آمد میان

گفت پیغمبر که این ضربه بود افضل ترین
ارزشش بالاتر از کل عبادت هاست آن

هست شمشیر نبی در دست جان مصطفی
تا بگوید مرتضی بازو و یار است هر مکان

سوره ی احزاب نازل شد، پس از دفع حریف
نیست پیروزی به تعداد و سلاح و زر چنان

قصد دشمن بود نابودی دین در آن دیار
غافل از اینکه نجات ما بود مرهون آن

میثمی اسلام دین برتر و کامل ترین
تا توانی کن عمل، گر طالبی راه جنان

تا به کی گویی رجالی وصف دین را تو به شعر
دین برد ما را به سوی حق،صراط است و عیان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی
جنگ های صدر اسلام
جنگ خندق
غزل۱

متحد گشتند کفار قریش و کافران
در نبردی نابرابر با سپاه مومنان

گفت سلمان رمز پیروزی،نیازش خندق است
تا بود یک مانعی در حمله های بی امان

عبدود جنگید با مولا علی در این نبرد
او شجاع بود و قوی در بین مردم آن زمان

اولین ضربه به فرقش، می کند او را هلاک
او رجز خواند پیا پی،تا علی آمد میان

گفت پیغمبر که این ضربه بود افضل ترین
ارزشش بالاتر از کل عبادت هاست آن

هست شمشیر نبی در دست جان مصطفی
تا بگوید مرتضی بازو و یار است هر مکان

سوره ی احزاب نازل شد، پس از دفع حریف
نیست پیروزی به تعداد و سلاح و زر چنان

قصد دشمن بود نابودی دین در آن دیار
غافل از اینکه نجات ما بود مرهون آن

میثمی اسلام دین برتر و کامل ترین
تا توانی کن عمل، گر طالبی راه جنان

تا به کی گویی رجالی وصف دین را تو به شعر
دین برد ما را به سوی حق،صراط است و عیان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
فرازهایی از نهج البلاغه
جنگ صفین
غزل۸

بر سر نیزه نمودند کاغذ وقرآن رها
لشکر مولا شود مقهور از ریب و ریا

داشت مالک یک قدم دیگر که فتنه بر کند
لیک پیغام آمد از مولا، به ختم ماجرا

می کند تعیین مالک را علی در جای خود
لشکر مولا تمرد می کنند از مرتضی

اشعری را اکثرا مطرح کنند بهر حکم
لیک عمرو عاص با حیله کند مکرش ادا

می رود بالای منبر اشعری در حذف حق
می کند منصوب عمرو ،حاکم خود را به جا

شد معاویه شعارش بر سر منبر و کوی
کشته است مولا خلیفه، تا نشیند از قضا

بعد مولا چون حسن راه علی را پی گرفت
نیست راهی بهتر از تن دادن صلح و صفا

گاه با پول و گهی خدعه،ستم شد بر سپاه
لشکر حضرت شکست را می پذیرد درخطا

میثمی دانی که ریشه این جنایت ها هواست
با تعرض بر حقوق دیگران، جنگ است و لا

بدو خلقت شد رجالی ، دو برادر در جدل
این جدل ها ریشه در توحید دارد یا هوا


سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فرازهایی از نهج البلاغه

جنگ نهروان

غزل۷


سخت باشد حمله در پیکار و جنگ نهروان

چونکه قاری و مسلمان در میان و جمعشان


چون خوارج شیعیان را جمع ملحد گفته اند

خون آنها را مباح و کشته اند بهر جنان


حق و باطل در زمان جنگ کفار و نبی

بود شفاف ونباشد شک وتردیدی چنان


حرف آنها با علی توبه نمودن از خطاست

باور آنها حکم باشد، خطایی آن زمان


سخت باشد حکم حق جاری شود بر مردمان

قبل اینکه فهم گردد دین ز ابعاد نهان


نیست آنها را بصیرت، در کلام وحی و دین

چون علی قرآن ناطق باشد و امرش چو آن


ابن ملجم از خوارج بود در جنگ و نبرد

او زند شمشیر بر فرق ولی بعد از اذان


او بود عاشق، ولی عشقش بود دنیای او

چونکه قطام است مهرش ،خون مولای زمان


میثمی راه علی، راه خدا و انبیاست

هر که در راه علی باشد،سزاوار جنان


شو رجالی خادم مولا امیر المومنین

هر که بی مولا بود، بی یاور است اندر جهان


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
فرازهایی از نهج البلاغه
جنگ جمل
غزل ۶

"راه امیر مومنان راه خداست بی گمان"
نیست طریق اولیا، جنگ و نبرد بی امان

شیعه ی مر تضی علی، راه خدای طی کند
وفا به عهد خود کند، خلف نمی کند از آن

چونکه حکومت علی، پایه ی آن عدالت است
عدل کند بپا علی، مشی ولاست در جهان

قدرت اگر ضرورت است، بهر اشاعه دین بود
نی که هوای نفس او، نیست علی چو دیگران

چونکه علی به پا نمود،دولت خود ز اهل حق
خلف زعهد خود کنند،چونکه نداشت آب و نان

طلحه به مکه می رود،تا که به جنگ حق رود
عایشه و زبیر را، همره خود کند چنان

بهر مقام دنیوی ، هر عملی ادا کنند
گرگ و پلنگ و روبهان،فتنه کنند دوان دوان

جنگ جمل به پا شود، بصره سقوط می کند
نیست رهی بجز دفاع،جنگ علی و خاطیان

هست رجالی ،چو علی تا که کند عدل به پا
چشم به راه اند همه ، تا که ببینند عیان

میثمی در عدل علی، نیست تمایز ز حقوق
خواه بود طفل صغیر، یا که بود راس سران

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی





بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

در این یادداشت، مراحلی را که تا کنون در زمینه سرودن اشعار طی شده است به اختصار بیان می کنم.اولین شعری که سرودم، حدود دو ماه طول کشید.مضامین آن فراز هایی از دعای ندبه بود که تحت عنوان گفتگو با امام زمان سروده شد.خواننده می تواند آنرا در کتاب نوای دل اینجانب و متن کامل آنرا ببیند.چند سالی مشغول سرودن اشعاری با وزن مثنوی بودم.حدود دو هزار بیت تا کنون سروده ام که تمام آنها در وبلاگ اینجانب به آدرس زیر
alirejali.blog.ir
و برای عموم قابل دسترس است.پس از چاپ اولین کتاب شعر خود،چند سالی از سرودن شعر فاصله گرفتم.سپس علاقه به سرودن رباعیات و دو بیتی ها شدم.چند سالی مشغول سرودن رباعیات بودم.حدود یک هزار رباعی سرودم که همه آنها در وبلاگ آمده است.بعلاوه در ریسرچ گیت و اینستاگرام و تلگرام ، مجموعه ربا عیات من آمده است.اخیرا به سرودن غزلیات مشترک با آقای مهدی میثمی مشغول شده ام.
این اشعار قالب غزل دارد و محتویات مذهبی دارد و مضامین قرآنی و نهج البلاغه و احادیث به صورت غزل سروده شده است.از نظر محتوا شبیه قصیده است ولی طول هر شعر ده بیت می باشد .در صورتی که در قصیده معمولا بیش از بیست بیت است.از نظر تعداد به غزل شباهت دارد که معمولا حد اکثر پانزده بیت است.اما غزلیات معمولا محتواهای عاشقانه دارد، که به ناچار در این سروده ها دیده نمی شود.برای اولین بار اشعار با دو تخلص سروده شده است.لذا می توان آنرا کار جدیدی در اشعار نامید.ما سعی کردیم یک تاریخچه از تمدن اسلامی را در قالب غزل و بسیار روان و ساده بطوری که برای عموم قابل استفاده باشد و بتواند با مطالعه آن یک شمای کلی از زندگی نامه چهارده معصوم و اصول و فروع دین و اعتقادات را به بطور خلاصه کسب نماید.

دکتر علی رجالی
استاد تمام ریاضی
دانشگاه اصفهان


باسمه تعالی
دعاهای قرآنی
آیه الکرسی
غزل۱

آیه الکرسی بود اعظم میان آیه ها
آن بود کرسی حق، بهر من و بهر شما

کرسی حق می برد بالا تو را اندر شناخت
تا که بینی حق ورای خود، نبینی جز خدا

ذکر الله است در آیه برابر شش و ده
نیست آیه دیگری همسان آن در آیه ها

حاوی پنجاه حرف است و حروف بی بدیل
هر کلامش چشمه ای از معرفت باشد تو را

گفت مولایم علی، در وصف این آیه چنین
گر بدانی گنج ها باشد خفی در این دعا

ما در این دنیا گرفتاریم ،همچو طفلی در رحم
کی تواند او تصور، می شود روزی جدا

این حیات ما بسان سایه ای از حق بود
مرگ باشد عاملی، در دیدن حی در ورا

می شوی نابود، همچون میتی روی زمین
لحظه ای حق در اراده چشم بردارد زما

گفت زهرا ، میثمی در خلق دنیا اینچنین
حق اراده کرد در خلقش، به آنی شد ادا

می شوی حیران رجالی،از تفکر در صفات
هست ترکیب ال و له، نام الله و خدا

سروده شده توسط
علی رجالی مهدی میثمی 


باسمه تعالی
دعاهای قرآنی
آیه الکرسی
غزل۱

آیه الکرسی بود اعظم میان آیه ها
آن بود کرسی حق، بهر من و بهر شما

کرسی حق می برد بالا تو را اندر شناخت
تا که بینی حق ورای خود، نبینی جز خدا

ذکر الله است در آیه برابر شش و ده
نیست آیه دیگری همسان آن در آیه ها

حاوی پنجاه حرف است و حروف بی بدیل
هر کلامش چشمه ای از معرفت باشد تو را

گفت مولایم علی، در وصف این آیه چنین
گر بدانی گنج ها باشد خفی در این دعا

ما در این دنیا گرفتاریم ،همچو طفلی در رحم
کی تواند او تصور، می شود روزی جدا

این حیات ما بسان سایه ای از حق بود
مرگ باشد عاملی، در دیدن حی در ورا

می شوی نابود، همچون میتی روی زمین
لحظه ای حق در اراده چشم بردارد زما

گفت زهرا ، میثمی در خلق دنیا اینچنین
حق اراده کرد در خلقش، به آنی شد ادا

می شوی حیران رجالی،از تفکر در صفات
هست ترکیب ال و له، نام الله و خدا

سروده شده توسط
علی رجالی مهدی میثمی 


Ali Rejali:
باسمه تعالی
جنگ های صدر اسلام
جنگ احد
غزل۲

رمز پیروزی توکل بر خدای لایزال
هر که را باشد توکل،کی بود او را ملال؟

می دهد سامان عمرو، مردمان را در نبرد
او کند تحریک آنها، قبل جنگ و در خلال

جنگ اسلام است با کفار دون اندر احد
می شود مغلوب دشمن در نبردی بی مثال

چونکه غفلت شد ز دشمن ، باز می گردد عدو
می کشد حمزه عموی احمد و یابد جلال

در پی نا کامی کفار در بدر و احد
انتقام خون یاران را گرفتند در جدال 

شایعه گردد محمد کشته شد در این نبرد
زخم می گردد دهان وصورت و روی و جمال

فاطمه همراه جمعی از ن عازم شوند
زخمیان را مرهم و بیند پدر را در کمال

لشکر حضرت شکست را می پذیرند در نبرد
در کنار احمد است تنها ،علی بی مثال

ای رجالی ، از علی آموز ایثار و گذشت 
او بود همراه حضرت، در نبرد و در جدال

میثمی داده خدا عقل و خرد بهر امور
با توانایی خود ،او می دهد رزق حلال

سروده شده توسط 
علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اولیای الهی

ام البنینAli Rejali:

باسمه تعالی

اولیای الهی

ام البنین

غزل ۶


بعد فوت فاطمه، ام البنین همسر شود

در مصائب او شریک و همره حیدر شود


مادر عباس باشد، صاحب فهم و کمال

می برد عباس ارث از مادر و یاور شود


فاطمه گوید به مادر خواب خود را اینچنین

نور ماه و چند ستاره بر تنم اظهر شود


می کند تعبیر مادر، خواب دختر را به خیر

صاحب فرزند می گردی ، بسان اختر شود


راوی و عاقد در این پیوند باشد چون عقیل

گفت تصمیم علی را ،می توان همسر شود


گفته شد ام البنین بر فاطمه کلابیه

فاطمه بین ن اصلح تر و برتر شود


فاطمه ام ابیها، دختر پیغمبر است

فاطمه کلابیه پاک است، کی کوثر شود


پنج خصلت را دهند نسبت به وی در زندگی

در شجاعت،در وفا و عشق هم مهتر شود


فاطمه کلابیه باشد رجالی همچو مرد

شد تجلی آن صفاتش، در قمر اظهر شود


میثمی عباس گردد، حاصل پیوند دوست

می شود فرزند صالح، هرکه را اطهر شود


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی

غزل ۶


بعد فوت فاطمه، ام البنین همسر شود

در مصائب او شریک و همره حیدر شود


مادر عباس باشد، صاحب فهم و کمال

می برد عباس ارث از مادر و یاور شود


فاطمه گوید به مادر خواب خود را اینچنین

نور ماه و چند ستاره بر تنم اظهر شود


می کند تعبیر مادر، خواب دختر را به خیر

صاحب فرزند می گردی ، بسان اختر شود


راوی و عاقد در این پیوند باشد چون عقیل

گفت تصمیم علی را ،می توان همسر شود


گفته شد ام البنین بر فاطمه کلابیه

فاطمه بین ن اصلح تر و برتر شود


فاطمه ام ابیها، دختر پیغمبر است

فاطمه کلابیه پاک است، کی کوثر شود


پنج خصلت را دهند نسبت به وی در زندگی

در شجاعت،در وفا و عشق هم مهتر شود


فاطمه کلابیه باشد رجالی همچو مرد

شد تجلی آن صفاتش، در قمر اظهر شود


میثمی عباس گردد، حاصل پیوند دوست

می شود فرزند صالح، هرکه را اطهر شود


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
جنگ های صدر اسلام
جنگ خندق
غزل۱

متحد گشتند کفار قریش و کافران
در نبردی نابرابر با سپاه مومنان

گفت سلمان رمز پیروزی،نیازش خندق است
تا بود یک مانعی در حمله های بی امان

عبدود جنگید با مولا علی در این نبرد
او شجاع بود و قوی در بین مردم آن زمان

اولین ضربه به فرقش، می کند او را هلاک
او رجز خواند پیا پی،تا علی آمد میان

گفت پیغمبر که این ضربه بود افضل ترین
ارزشش بالاتر از کل عبادت هاست آن

هست شمشیر نبی در دست جان مصطفی
تا بگوید مرتضی بازو و یار است هر مکان

سوره ی احزاب نازل شد، پس از دفع حریف
نیست پیروزی به تعداد و سلاح و زر چنان

قصد دشمن بود نابودی دین در آن دیار
غافل از اینکه نجات ما بود مرهون آن

میثمی اسلام دین برتر و کامل ترین
تا توانی کن عمل، گر طالبی راه جنان

تا به کی گویی رجالی وصف دین را تو به شعر
دین برد ما را به سوی حق،صراط است و عیان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


جنگ احد
غزل۲

رمز پیروزی توکل بر خدای لایزال
هر که را باشد توکل،کی بود او را ملال؟

می دهد سامان عمرو، مردمان را در نبرد
او کند تحریک آنها، قبل جنگ و در خلال

جنگ اسلام است با کفار دون اندر احد
می شود مغلوب دشمن در نبردی بی مثال

چونکه غفلت شد ز دشمن ، باز می گردد عدو
می کشد حمزه عموی احمد و یابد جلال

در پی نا کامی کفار در بدر و احد
انتقام خون یاران را گرفتند در جدال 

شایعه گردد محمد کشته شد در این نبرد
زخم می گردد دهان وصورت و روی و جمال

فاطمه همراه جمعی از ن عازم شوند
زخمیان را مرهم و بیند پدر را در کمال

لشکر حضرت شکست را می پذیرند در نبرد
در کنار احمد است تنها ،علی بی مثال

ای رجالی ، از علی آموز ایثار و گذشت 
او بود همراه حضرت، در نبرد و در جدال

میثمی داده خدا عقل و خرد بهر امور
با توانایی خود ،او می دهد رزق حلال

سروده شده توسط 
علی رجالی و مهدی میثمی

 





باسمه تعالی
قصیده(۴)
حضرت علی (ع)

دریای کرم، دست خدا، حامی قرآن 
  ای گنج سخا، روح نبی، مظهر ایمان

ای سالک حق ، یار نبی،روح ولایت
 ای عامل تقوا و عمل ، فخر شهیدان

ای الگوی هر عرصه و هر عصر و زمانه
اندیشه و گفتار تو، کردار چه میزان

  تو راه خدا، همچو نبی، درک نمودی
  هارون زمان، نور خدا، مشعل سوزان

در بندگی وزهد نداری تو نظیری
مانند تو بودن، ابدا نیست که آسان

همسر بودت، دخت نبی، ام ابیها   
 بر خیل ن اسوه و زیبایی رضوان

ای نفس نبی، دین خدا، حفظ نمودی 
 غم را بزدایی ز دل ختم رسولان 

ای یار نبی،نور خدا، مظهر ایمان
ای حافظ دین، مشعل جان،کاتب قرآن

 باب البلد و حافظ اسرار تویی تو
همراه نبی در همه ی عرصه و میدان

با مرگ نبی ،وحی خدا ، مشق نمودی
ای حافظ دین، مشعل جان،کاتب قرآن

عبدالصمد و سید ابرار تو یی تو  
چون هادی انسانی و تو ناطق قرآن

ای فاتح خیبر، ید تو، دست خدا بود 
حرمان زده کردی تو همه لشکر شیطان

در عرصه پیکار تو سردار و امیری   
ای شخصیت یکه و تنهای دلیران

 در سخت ترین جبهه عدو کرد جسارت 
بر چهره ای آن شیر خدا ، حجت یزدان

از بهر خدا ترک نمودی  تو عدو را
با حمله ی دیگر، بود او خسته و لرزان

 نابود ز شمشیر تو آن خصم لعین گشت
مغلوب شد و شد شه دین غالب و خندان

در طاعت حق نیست همانند و نظیری
ای یار نبی،نور خدا، مظهر ایمان

هرکس که شود صاحب افکار بلندی
گردد چو علی مظهر ایمان و شهیدان

هر که دارد مشی و اهداف بلند مرتضی
می شود محشور،وگیرد مزد را او بی امان

دانی چه شود عاقبت آدم خوش خلق
اندر دو جهان، نیست ورا غصه و خسران

شیعه ی مر تضی علی، راه خدای طی کند
وفا به عهد خود کند، خلف نمی کند از آن

چونکه حکومت علی، پایه ی آن عدالت است
عدل کند بپا علی، مشی ولاست در جهان

قدرت اگر ضرورت است، بهر اشاعه دین بود
نی که هوای نفس او، نیست علی چو دیگران

چونکه علی به پا نمود،دولت خود ز اهل حق
خلف زعهد خود کنند،چونکه نداشت آب و نان

طلحه به مکه می رود،تا که به جنگ حق رود
عایشه و زبیر را، همره خود کند چنان

بهر مقام دنیوی ، هر عملی ادا کنند
گرگ و پلنگ و روبهان،فتنه کنند دوان دوان

جنگ جمل به پا شود، بصره سقوط می کند
نیست رهی بجز دفاع،جنگ علی و خاطیان

نیست همانند علی، تا که کند عدل به پا
چشم به راه اند همه ، تا که ببینند عیان

در عمل و عدل علی، نیست تمایز ز حقوق
خواه بود طفل صغیر، یا که بود راس سران

هست علی مطیع حق، نیست ورا چیز دگر
راه علی و مومنان، راه خدای بی کران

گر برود به جنگ کفر، بهر دفاع از کیان
نیست طریق اولیا، جنگ و نبرد بی امان

تا دم آخر برایش شعرها خواهد سرود
میثمی را عشق مولا زنده می دارد بدان

وصف تو کثیر است و بود بنده رجالی
سوی عمل نیک شتابان شد و خیزان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی












باسمه تعالی
چهارده معصوم
امام زمان(۵)
غیبت حضرت

در پرده های غیبت ، ای وارث امامان
از بدو خلقت خود، با امر و حکم یزدان

خواندی نماز میت، با سوز جان پدر را
لیکن به امر یزدان، غایب شدی پس از آن

بودند چهار نایب، آنها امین و راوی
در غیبت ولایت، رابط شدند آنان

در سن چار و هفتاد، غایب شوی ز مردم
دیگر نبود نواب، در نقل و شرح جانان

شد جمکران و کوفه، هر یک مکان دیدار
گویند سهله باشد، خود مرکز رفیقان

سرداب زیر منزل، باشد اطاق مهدی
شیعه نگفته هرگز، جای غیاب ایشان

سرداب چون مکانی، آرام و دل نشین است
باشد محل صحبت، با کردگار قرآن

تهمت زنند به شیعه، آید ولی ز سرداب
از مکه او بیاید، با اذن و حکم یزدان

کی می شود رجالی، دیدار روی حضرت
باشد اجازت آن ،در دست حی سبحان

پس میثمی بیا و خود کن رها ز غفلت
دنیا شده جهنم، مهدی کند گلستان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
قصیده(۳)
امام حسن(ع)

سید و اولاد زهرا و علی شاه نجف
در ره و رسم پدر نستوه بود و با شرف

چون به دنیا آمد آن دردانه ی دخت نبی
شد به پا ،جشن و سرور و شادی وشورو شعف

در شب میلاد احمد این قصیده گفته شد
کن غم ما را تو ای آقای ما هم برطرف

مولوی گفتا شنیدی تو خطاب لا تخف
وقت خود را بگذران در مدح آن آل شرف

سفره های تو زبان زد در زمین و در سما
صاحب انفاس پاک و بی ریا و با شعف

بار ها تقسیم کردی، مال و پول و ثروتت
چونکه هستی صاحب عفووگذشت وهم شرف

السلام ای قاری قرآن حسن، با لحن خوش
ای که قرآنت سخن بود و هدایت شد هدف

او امام دوم و معصوم چهارم، مجتبی است
نام پاکش را حسن گویند و شعرش پر شعف

بارها پای پیاده طی نمودی مکه را
وقت تو در راه حق،هر گز نمی گردد تلف

پیرو مکری که دشمن با سران جبهه کرد
صلح کرد او از برای عدل و ایمان و هدف

در جهاد و رزم، او تنها ترین سردار شد
او بود  یکتا عزیز و گوهری اندر صدف

زهر دشمن سینه را مجروح و آن صد پاره کرد
بعد مرگش آن خبیثان کوفتند بر چنگ و دف

سید و میر جوانان بهشتی پر گرفت از بین ما
پیرو زهری ،که آمد از امیری بی شرف

دست پیغمبر ندیدند بر سر و موی حسن
تیر باران شد بدست نا کسان از هر طرف

با وفات دومین برج امامت مجتبی
شد خیانت بر حسن ، از خاندانی بی سلف

در غم فرزند او امشب توانی گریه کن
بوسه زن آن دم که دیدی تربت شاه نجف

چون شهادت شد نصیب مقتدای مسلمین
شد حسن بعد از علی شایسته امر و خلف

هر که خواهد عشق یزدان در درون و در ضمیر
با توسل با عبادت می توان آرد به کف

فکر ما ،اعمال ما،در راه و مشی آن امام
خوش بحال آن کسی، عمرش نبوده بی هدف

میثمی غیر از حسن بر خوان احسانی مشین
شعر دینی را فراوان گو و کمتر زن صلف

خوی و افکار رجالی تا ابد در راه توست
با حسین و با حسن عمرش نمی گردد تلف

سروده شده توسط 
علی رجالی و مهدی میثمی











باسمه تعالی
حضرت مهدی(ع)
قصیده ۲

ای وارث محمد، زیبای خوب رویان
تو آیت غدیری، معنی عید قربان

یارب نما ی لطفی، درسی بده به ما را
استاد ما امام است ،استاد عشق و ایمان

پای پیاده باید، رفتن به سوی دلبر
من عاشق نگاهت،ای پادشاه خوبان

شایسته تر زتو نیست، الهام کن قصیده
نذر تو می نمایم، صد ها هزار دیوان

از فرط عشق مهدی، گفتیم ما قصیده
ای غایب از نظرها،بنمای فهم قرآن

یاری نما خدایا ، در سایه سار مهدی
تا شعر ما سرائیم، در وصف و یاد جانان

شرح دعای ندبه، خود بازگو برایم
با گوشه های چشمت، ای آفتاب تابان

با عاشقان نگویید، شد از نگاه غایب
در کوچه و خیابان ،در امتداد باران

دارد امام غایب، القاب و نام ها یی
نامش بود محمد،همسان نور یزدان

اندر دیار و عالم، مشغول کسب و کاریم
هر روز غافلیم و هر لحظه ای پریشان

در راه جمکران بود ،دیدم نشان رویت
ذکر دعای عهدم، فیضی دهد فراوان

من جمکران ندیده بی تاب یار بودم
دستم بگیر آقا، این است راه احسان

ما پرگناه هستیم، خود واقفیم جانا
چشمت بپوش بر ما، کامل ترین انسان

عمری است من مریضم، درمان دردهایم
هیچ عیب هم ندارد ، ای پیشوای پاکان

گو تا کجای مسجد من منتظر نشینم؟
آقا نشانی ام ده ،هم ظاهری و پنهان

توفیق دیدن تو ، کی می شود میسر
من را نگر که عمری، از فکر تو پریشان

داد از غم جدایی،کی روی می نمایی
آزاد کن دلم را ، ای خسرو اسیران

شهر است پر ز نورت، غرق طرب و شادی 
زیباترین دقایق ، در نیمه های شعبان

تو بهترین امامی، من بدترین غلامت
قدری تفقدی کن،آرامش دل و جان

گر مشکلات داری، صبر و تدبری کن
با صاحب امان گوی، اسرار خود که پنهان

ازجان و دل دعا کن، شاید امام آید
با انقلاب مهدی، سر را رسا ن به سامان

در دیده ی مریدان، نقشی نما ز رویت
تو بهترین نویدی، بر دیدگان انسان

از حق فرج طلب کن، ای عاشق زیارت
گر حجت حق آید، دنیا شود گلستان

دنیا شده پر از جور، ای وارث محمد
گر حجت حق آید، دنیا کند گلستان

کی می شود که دنیا،بیند رخ چو ماهت
باشد اجازت آن ،در دست حی سبحان

در غیبتی ز مردم، چونکه عدو نظر داشت
از بدو خلقت خود، با امر و حکم یزدان

در پرده های غیبت، باشد ولایت او
چون جانشین حقی،ای وارث امامان

خواندی نماز میت، با سوز جان پدر را
لیکن به امر یزدان، غایب شدی پس از آن

بودند چهار نایب، آنها امین و راوی
در غیبت ولایت، رابط شدند آنان

در سن چار و هفتاد، غایب شوی ز مردم
دیگر نبود نواب، در نقل و شرح جانان

شد جمکران و کوفه، هر یک مکان دیدار
گویند سهله باشد، خود مرکز رفیقان

سرداب زیر منزل، باشد اطاق مهدی
شیعه نگفته هرگز، جای غیاب ایشان

سرداب چون مکانی، آرام و دل نشین است
باشد محل صحبت، با کردگار قرآن

تهمت زنند به شیعه، آید ولی ز سرداب
از مکه او بیاید، با اذن و حکم یزدان

درس رجالیم بود از عشق تو بگویم
مهدی عزیز زهرا، ای پادشاه خوبان

حجت برای مردم، حجت تمام کرده
پس میثمی بیا و بشنو صدای وجدان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


























باسمه تعالی

قصیده(۱)

حضرت فاطمه (س)

مرغ دل پر می زند سوی مزار فاطمه       
گشته روز عاشقان چون شام تار فاطمه

 چند بیت این غزل را گفته ام اندر بقیع
گریه و شیون کنم چون چشم زار فاطمه

روزها سر می برم بر پشت دیوار بقیع
بلکه جویم تربت و خاک مزار فاطمه

هر کجا دل میرود مستانه اندر جستجو
کی بجوید بی نوا ، آن لاله زار فاطمه

من ندانم در کنار یا مجتبی
حضرت احمد شدی خود هم جوار فاطمه؟

مرگ زهرا شد سبب ، از ضرب در بر پهلویش
چون عمر شد باعث آن احتضار فاطمه

گریه و شیون کنم، از ظلم اهل آن دیار
جمله عالم خلق شد، خدمتگذار فاطمه

شیعیان در انتظار رجعت فرزند او 
تا نماید راه زهرا و مزار فاطمه

هست مولا همسر و همدم برای فاطمه
نیست هم کفوی بجز مولا کنار فاطمه

بود زهرا در کمال عزت و آزادگی
چون علی شد همدم و دارالقرار فاطمه

قدر دان، این لحظه های عمر را در وصف او
بهترین اشعار شد،شعر و شعار فاطمه

عشق زهرا چون حسین اندر قلوب
عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه

هر که تسلیم خدا باشد به امر اهل بیت
پا نهد جا پای راه استوار فاطمه

عا لم هستی سبب شد از قدوم اهل بیت
کل هستی در پناه هشت و چهار فاطمه

هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب
او بود بر حق که باشد دوستدار فاطمه

سقط کردند محسن معصوم را نابخردان
شد شهید هم محسن و آن جان نثار فاطمه

حضرت عباس آن لحظه کجا بودش بگو
ماند آن بین در و دیوار ، جار فاطمه

آنچه بینی در جهان و در ورای این جهان
کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه

شد جهان در گردش اندر از قدوم فاطمه
جمله انوارجهان شد جیره خوار فاطمه

نیست همتایی در عالم مثل زهرای نبی
او گل بی خار باشد ، در دیار فاطمه

مردم اهل فدک دادند هدیه بر نبی
نیمی از ملک فدک، در اختیار فاطمه

می دهد احمد به زهرا ، هدیه ی اهل فدک
پس گرفتند ملک زهرا، از تبار فاطمه

ادعای غاصبان ، بیرون ز احکام خداست
چون فدک در اختیار و انحصار فاطمه

غاصبین قدرت و جاهل ز احکام خدا
می کنند با این عمل، خود انزجار فاطمه

گفت پیغمبر علی حق است وحق هم با علی
می دهد مولا شهادت، افتخار فاطمه

سالها صاحب بود، زهرای اطهر ملک را
چون عمر آمد،شود در اختیار فاطمه

می نماید حق خود را از طریق سهم ارث
کی شود مخدوش حق و اعتبار فاطمه

شیعیان در انتظار رجعت فرزند او
تا بگیرد انتقام خون اولاد و تبار فاطمه

روح و جان ما بود تشنه به الطاف او
چون ملایک خود بوند،آئینه دار فاطمه

آدمی خواهد زحق، الگوی ایمان و شرف
حق تعالی خود بود آموزگار فاطمه

غیر اشعار تشیع، شعر دیگر تو مخواه
چونکه ما خدمتگذار اقتدار فاطمه

گشت پایان این قصیده از برای یاد او
در رثای آن حیای باوقار فاطمه

در قیامت میثمی ظلم به زهرا ، آل او
کی بود بی پاسخ آن شب های تار فاطمه؟

فاطمه اول شهیده،ای رجالی در مصاف
حفظ دین باشد امید و انتظار فاطمه


قصیده(۳)
امام حسن(ع)

سید و اولاد زهرا و علی شاه نجف
در ره و رسم پدر نستوه بود و با شرف

چون به دنیا آمد آن دردانه ی دخت نبی
شد به پا ،جشن و سرور و شادی وشورو شعف

در شب میلاد احمد این قصیده گفته شد
کن غم ما را تو ای آقای ما هم برطرف

مولوی گفتا شنیدی تو خطاب لا تخف
وقت خود را بگذران در مدح آن آل شرف

سفره های تو زبان زد در زمین و در سما
صاحب انفاس پاک و بی ریا و با شعف

بار ها تقسیم کردی، مال و پول و ثروتت
چونکه هستی صاحب عفووگذشت وهم شرف

السلام ای قاری قرآن حسن، با لحن خوش
ای که قرآنت سخن بود و هدایت شد هدف

او امام دوم و معصوم چهارم، مجتبی است
نام پاکش را حسن گویند و شعرش پر شعف

بارها پای پیاده طی نمودی مکه را
وقت تو در راه حق،هر گز نمی گردد تلف

پیرو مکری که دشمن با سران جبهه کرد
صلح کرد او از برای عدل و ایمان و هدف

در جهاد و رزم، او تنها ترین سردار شد
او بود  یکتا عزیز و گوهری اندر صدف

زهر دشمن سینه را مجروح و آن صد پاره کرد
بعد مرگش آن خبیثان کوفتند بر چنگ و دف

سید و میر جوانان بهشتی پر گرفت از بین ما
پیرو زهری ،که آمد از امیری بی شرف

دست پیغمبر ندیدند بر سر و موی حسن
تیر باران شد بدست نا کسان از هر طرف

با وفات دومین برج امامت مجتبی
شد خیانت بر حسن ، از خاندانی بی سلف

در غم فرزند او امشب توانی گریه کن
بوسه زن آن دم که دیدی تربت شاه نجف

چون شهادت شد نصیب مقتدای مسلمین
شد حسن بعد از علی شایسته امر و خلف

هر که خواهد عشق یزدان در درون و در ضمیر
با توسل با عبادت می توان آرد به کف

فکر ما ،اعمال ما،در راه و مشی آن امام
خوش بحال آن کسی، عمرش نبوده بی هدف

میثمی غیر از حسن بر خوان احسانی مشین
شعر دینی را فراوان گو و کمتر زن صلف

خوی و افکار رجالی تا ابد در راه توست
با حسین و با حسن عمرش نمی گردد تلف



قصیده (۲)
حضرت مهدی(ع)

ای وارث محمد، زیبای خوب رویان
تو آیت غدیری، معنی عید قربان

یارب نما ی لطفی، درسی بده به ما را
استاد ما امام است ،استاد عشق و ایمان

پای پیاده باید، رفتن به سوی دلبر
من عاشق نگاهت،ای پادشاه خوبان

شایسته تر زتو نیست، الهام کن قصیده
نذر تو می نمایم، صد ها هزار دیوان

از فرط عشق مهدی، گفتیم ما قصیده
ای غایب از نظرها،بنمای فهم قرآن

یاری نما خدایا ، در سایه سار مهدی
تا شعر ما سرائیم، در وصف و یاد جانان

شرح دعای ندبه، خود بازگو برایم
با گوشه های چشمت، ای آفتاب تابان

با عاشقان نگویید، شد از نگاه غایب
در کوچه و خیابان ،در امتداد باران

دارد امام غایب، القاب و نام ها یی
نامش بود محمد،همسان نور یزدان

اندر دیار و عالم، مشغول کسب و کاریم
هر روز غافلیم و هر لحظه ای پریشان

در راه جمکران بود ،دیدم نشان رویت
ذکر دعای عهدم، فیضی دهد فراوان

من جمکران ندیده بی تاب یار بودم
دستم بگیر آقا، این است راه احسان

ما پرگناه هستیم، خود واقفیم جانا
چشمت بپوش بر ما، کامل ترین انسان

عمری است من مریضم، درمان دردهایم
هیچ عیب هم ندارد ، ای پیشوای پاکان

گو تا کجای مسجد من منتظر نشینم؟
آقا نشانی ام ده ،هم ظاهری و پنهان

توفیق دیدن تو ، کی می شود میسر
من را نگر که عمری، از فکر تو پریشان

داد از غم جدایی،کی روی می نمایی
آزاد کن دلم را ، ای خسرو اسیران

شهر است پر ز نورت، غرق طرب و شادی 
زیباترین دقایق ، در نیمه های شعبان

تو بهترین امامی، من بدترین غلامت
قدری تفقدی کن،آرامش دل و جان

گر مشکلات داری، صبر و تدبری کن
با صاحب امان گوی، اسرار خود که پنهان

ازجان و دل دعا کن، شاید امام آید
با انقلاب مهدی، سر را رسا ن به سامان

در دیده ی مریدان، نقشی نما ز رویت
تو بهترین نویدی، بر دیدگان انسان

از حق فرج طلب کن، ای عاشق زیارت
گر حجت حق آید، دنیا شود گلستان

دنیا شده پر از جور، ای وارث محمد
گر حجت حق آید، دنیا کند گلستان

کی می شود که دنیا،بیند رخ چو ماهت
باشد اجازت آن ،در دست حی سبحان

در غیبتی ز مردم، چونکه عدو نظر داشت
از بدو خلقت خود، با امر و حکم یزدان

در پرده های غیبت، باشد ولایت او
چون جانشین حقی،ای وارث امامان

خواندی نماز میت، با سوز جان پدر را
لیکن به امر یزدان، غایب شدی پس از آن

بودند چهار نایب، آنها امین و راوی
در غیبت ولایت، رابط شدند آنان

در سن چار و هفتاد، غایب شوی ز مردم
دیگر نبود نواب، در نقل و شرح جانان

شد جمکران و کوفه، هر یک مکان دیدار
گویند سهله باشد، خود مرکز رفیقان

سرداب زیر منزل، باشد اطاق مهدی
شیعه نگفته هرگز، جای غیاب ایشان

سرداب چون مکانی، آرام و دل نشین است
باشد محل صحبت، با کردگار قرآن

تهمت زنند به شیعه، آید ولی ز سرداب
از مکه او بیاید، با اذن و حکم یزدان

درس رجالیم بود از عشق تو بگویم
مهدی عزیز زهرا، ای پادشاه خوبان

حجت برای مردم، حجت تمام کرده
پس میثمی بیا و بشنو صدای وجدان

 

قصیده(۴)
حضرت علی (ع)

دریای کرم، دست خدا، حامی قرآن 
  ای گنج سخا، روح نبی، مظهر ایمان

ای سالک حق ، یار نبی،روح ولایت
 ای عامل تقوا و عمل ، فخر شهیدان

ای الگوی هر عرصه و هر عصر و زمانه
اندیشه و گفتار تو، کردار چه میزان

  تو راه خدا، همچو نبی، درک نمودی
  هارون زمان، نور خدا، مشعل سوزان

در بندگی وزهد نداری تو نظیری
مانند تو بودن، ابدا نیست که آسان

همسر بودت، دخت نبی، ام ابیها   
 بر خیل ن اسوه و زیبایی رضوان

ای نفس نبی، دین خدا، حفظ نمودی 
 غم را بزدایی ز دل ختم رسولان 

ای یار نبی،نور خدا، مظهر ایمان
ای حافظ دین، مشعل جان،کاتب قرآن

 باب البلد و حافظ اسرار تویی تو
همراه نبی در همه ی عرصه و میدان

با مرگ نبی ،وحی خدا ، مشق نمودی
ای حافظ دین، مشعل جان،کاتب قرآن

عبدالصمد و سید ابرار تو یی تو  
چون هادی انسانی و تو ناطق قرآن

ای فاتح خیبر، ید تو، دست خدا بود 
حرمان زده کردی تو همه لشکر شیطان

در عرصه پیکار تو سردار و امیری   
ای شخصیت یکه و تنهای دلیران

 در سخت ترین جبهه عدو کرد جسارت 
بر چهره ای آن شیر خدا ، حجت یزدان

از بهر خدا ترک نمودی  تو عدو را
با حمله ی دیگر، بود او خسته و لرزان

 نابود ز شمشیر تو آن خصم لعین گشت
مغلوب شد و شد شه دین غالب و خندان

در طاعت حق نیست همانند و نظیری
ای یار نبی،نور خدا، مظهر ایمان

هرکس که شود صاحب افکار بلندی
گردد چو علی مظهر ایمان و شهیدان

هر که دارد مشی و اهداف بلند مرتضی
می شود محشور،وگیرد مزد را او بی امان

دانی چه شود عاقبت آدم خوش خلق
اندر دو جهان، نیست ورا غصه و خسران

شیعه ی مر تضی علی، راه خدای طی کند
وفا به عهد خود کند، خلف نمی کند از آن

چونکه حکومت علی، پایه ی آن عدالت است
عدل کند بپا علی، مشی ولاست در جهان

قدرت اگر ضرورت است، بهر اشاعه دین بود
نی که هوای نفس او، نیست علی چو دیگران

چونکه علی به پا نمود،دولت خود ز اهل حق
خلف زعهد خود کنند،چونکه نداشت آب و نان

طلحه به مکه می رود،تا که به جنگ حق رود
عایشه و زبیر را، همره خود کند چنان

بهر مقام دنیوی ، هر عملی ادا کنند
گرگ و پلنگ و روبهان،فتنه کنند دوان دوان

جنگ جمل به پا شود، بصره سقوط می کند
نیست رهی بجز دفاع،جنگ علی و خاطیان

نیست همانند علی، تا که کند عدل به پا
چشم به راه اند همه ، تا که ببینند عیان

در عمل و عدل علی، نیست تمایز ز حقوق
خواه بود طفل صغیر، یا که بود راس سران

هست علی مطیع حق، نیست ورا چیز دگر
راه علی و مومنان، راه خدای بی کران

گر برود به جنگ کفر، بهر دفاع از کیان
نیست طریق اولیا، جنگ و نبرد بی امان

تا دم آخر برایش شعرها خواهد سرود
میثمی را عشق مولا زنده می دارد بدان

وصف تو کثیر است و بود بنده رجالی
سوی عمل نیک شتابان شد و خیزان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

















































 






باسمه تعالی

حضرت فاطمه (س)

قصیده اول

مرغ دل پر می زند سوی مزار فاطمه       
گشته روز عاشقان چون شام تار فاطمه

 چند بیت این غزل را گفته ام اندر بقیع
گریه و شیون کنم چون چشم زار فاطمه

روزها سر می برم بر پشت دیوار بقیع
بلکه جویم تربت و خاک مزار فاطمه

هر کجا دل میرود مستانه اندر جستجو
کی بجوید بی نوا ، آن لاله زار فاطمه

من ندانم در کنار یا مجتبی
حضرت احمد شدی خود هم جوار فاطمه؟

مرگ زهرا شد سبب ، از ضرب در بر پهلویش
چون عمر شد باعث آن احتضار فاطمه

گریه و شیون کنم، از ظلم اهل آن دیار
جمله عالم خلق شد، خدمتگذار فاطمه

شیعیان در انتظار رجعت فرزند او 
تا نماید راه زهرا و مزار فاطمه

هست مولا همسر و همدم برای فاطمه
نیست هم کفوی بجز مولا کنار فاطمه

بود زهرا در کمال عزت و آزادگی
چون علی شد همدم و دارالقرار فاطمه

قدر دان، این لحظه های عمر را در وصف او
بهترین اشعار شد،شعر و شعار فاطمه

عشق زهرا چون حسین اندر قلوب
عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه

هر که تسلیم خدا باشد به امر اهل بیت
پا نهد جا پای راه استوار فاطمه

عا لم هستی سبب شد از قدوم اهل بیت
کل هستی در پناه هشت و چهار فاطمه

هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب
او بود بر حق که باشد دوستدار فاطمه

سقط کردند محسن معصوم را نابخردان
شد شهید هم محسن و آن جان نثار فاطمه

حضرت عباس آن لحظه کجا بودش بگو
ماند آن بین در و دیوار ، جار فاطمه

آنچه بینی در جهان و در ورای این جهان
کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه

شد جهان در گردش اندر از قدوم فاطمه
جمله انوارجهان شد جیره خوار فاطمه

نیست همتایی در عالم مثل زهرای نبی
او گل بی خار باشد ، در دیار فاطمه

مردم اهل فدک دادند هدیه بر نبی
نیمی از ملک فدک، در اختیار فاطمه

می دهد احمد به زهرا ، هدیه ی اهل فدک
پس گرفتند ملک زهرا، از تبار فاطمه

ادعای غاصبان ، بیرون ز احکام خداست
چون فدک در اختیار و انحصار فاطمه

غاصبین قدرت و جاهل ز احکام خدا
می کنند با این عمل، خود انزجار فاطمه

گفت پیغمبر علی حق است وحق هم با علی
می دهد مولا شهادت، افتخار فاطمه

سالها صاحب بود، زهرای اطهر ملک را
چون عمر آمد،شود در اختیار فاطمه

می نماید حق خود را از طریق سهم ارث
کی شود مخدوش حق و اعتبار فاطمه

شیعیان در انتظار رجعت فرزند او
تا بگیرد انتقام خون اولاد و تبار فاطمه

روح و جان ما بود تشنه به الطاف او
چون ملایک خود بوند،آئینه دار فاطمه

آدمی خواهد زحق، الگوی ایمان و شرف
حق تعالی خود بود آموزگار فاطمه

غیر اشعار تشیع، شعر دیگر تو مخواه
چونکه ما خدمتگذار اقتدار فاطمه

گشت پایان این قصیده از برای یاد او
در رثای آن حیای باوقار فاطمه

در قیامت میثمی ظلم به زهرا ، آل او
کی بود بی پاسخ آن شب های تار فاطمه؟

فاطمه اول شهیده،ای رجالی در مصاف
حفظ دین باشد امید و انتظار فاطمه

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
























باسمه تعالی
برداشتهای قرآنی
جبر و اختیار
غزل۱

حق تا به ابد زنده، جبر است کمال ما
با یاد خدا باشید، خبط است عدول ما

هر جا که بشر قادر، او عامل و مختار است
طفلی که رحم باشد، جبر است کمال ما

هر کس که شود عاشق، باشد مطیع حق
جبر است و خیار یکسان،جبر است خصال ما

کرده است تو را مختار،از بهر امور خویش
در محضر حق باشیم، عشق است وصال ما

نقش من و تو با حق، آن نیست چو بنایی
او ساخت بنایی را، توحید اصول ما

حق هست چو قیومی، در حفظ و نگهداری
دوری ز خدا دانی، آن هست نزول ما

بین کودک نو پا را، قادر نبود هر گز
او راه رود با پا ، کودک حصول ما

گر هست تو را کاری ، با اذن خدا باشد
چون نیست شوی آنی، جبر هست افول ما

جبر است به نفع ما، گر عاشق حق گردی
چون عشق، رجالی نیست،خسر است مثال ما


اسلام همان تسلیم، پس میثمی عامل شو
تسلیم بود جبرش،این نیست مثال ما

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
برداشتهای قرآنی
جبر و اختیار
غزل۱

حق تا به ابد زنده، جبر است کمال ما
با یاد خدا باشید، خبط است عدول ما

هر جا که بشر قادر، او عامل و مختار است
طفلی که رحم باشد، جبر است کمال ما

هر کس که شود عاشق، باشد مطیع حق
جبر است و خیار یکسان،جبر است خصال ما

کرده است تو را مختار،از بهر امور خویش
در محضر حق باشیم، عشق است وصال ما

نقش من و تو با حق، آن نیست چو بنایی
او ساخت بنایی را، توحید اصول ما

حق هست چو قیومی، در حفظ و نگهداری
دوری ز خدا دانی، آن هست نزول ما

بین کودک نو پا را، قادر نبود هر گز
او راه رود با پا ، کودک حصول ما

گر هست تو را کاری ، با اذن خدا باشد
چون نیست شوی آنی، جبر هست افول ما

جبر است به نفع ما، گر عاشق حق گردی
چون عشق، رجالی نیست،خسر است مثال ما


اسلام همان تسلیم، پس میثمی عامل شو
تسلیم بود جبرش،این نیست مثال ما

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
جوشن کبیر
غزل(۳)

ذکر رحمان و رحیم، حی وسبحان و کریم   خالق کل وقدیم، بشنو از رب عظیم

قل هو الله احد، از ازل بود و  ابد              
  ذکر حق جویان بود، قل هو الله علیم

قل هو الله   صمد، گفته قرآن بود              
 دورمان کن از حسد، ای خدا وند مقیم

رستگار است در جهان، در دو عالم همزمان      
  هر که آرد بر زبان، ذکر رحمان و رحیم

بی شریک و لا یزال، حی مطلق ذوالجلال     
  دور باشد از زوال، حی و سبحان وکریم

کعبه دلها تویی، هر کجا با ما تویی           
   قبله جانها تویی، کن هدایت مستقیم

ذکر حقگویان به شب،نور یزدان است و رب   هر کسی گوید به لب، قل هو الله نعیم

ذکر قرآن مجید، جملگی نور و نوید          
  رحمت حق را مزید، دورمان کن از حجیم

تو وکیلی و جلیل، تو دلیلی و کفیل               
  ما فقیریم و ذلیل، ای توانا و حکیم

صبر و ایمان و وفا، عهد و پیمان با خدا          
  موجب رشد و لقا، ذات دانای قدیم

غافر کل ذوب، عالم کل غیوب     
  ساتر کل عیوب، ای دوای هر سقیم

رازق و واسع تویی ،خالق و جامع تویی          
  دایم و مانع تویی، ای تو رزاق و قسیم

ای رجالی دل بکن،همچو مرغی زین بدن         
  رو بسوی ذوالمنن، آن خداوند حلیم

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی


باسمه تعالی
باری تعالی
غزل (۲)

گر عشق  لقا باشد، سهل است مصیبت ها   
      چون در ره یزدانی، شهد است ملامت ها

گر مهر و صفا باشد، سخت است جدا یی ها    
 دل را سوى حق بر دن ، کافی است سعادت ها

بی نور خدا تار است، طى کردن این دنیا        
   بی هادی و پیغمبر، دور است مسافت ها

در محضر حق ما دام، دور ی ز گناهان کن       
   گر لذت آن بینی، زیباست عبادت ها

ای عاشق دلداده، طى کن ره جانان را        
    هرگز نبود دشوار، این طى طریقتها

بی اذن خدا هرگز، برگی نشود ریزان    
     پس قدرت حق را بین، پیداست ز آیتها

هرگز نبود ارزش، این منصب  دنیایی 
  حق میدهد ت جانا، این عزت و شوکت ها

گر اذن خدا نبود، هرگز نشود کاری 
  دل را به خدا بسپار، ای بنده قدرتها

در ماه مبارک هم، دلها سوى حق رفته      
 حالی تو رجالی دان، نور است ضیافت ها

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی



باسمه تعالی

قصیده(۷)

حضرت علی (ع)


من چو خارم به کنار گل خوشبوی علی   

  دست گل چین زمان چید گل روی علی


نجف و کرب و بلا را تو نصیبم گر دان 

  بل ببینم رخ و بویم گل خوشبوی علی


گر چه در بند هوا و هوس خویشتنم  

  عاشقم، عاشق آن مرقد و آن کوی علی


من ندارم هوسی جز نظری در بر دوست  

  تا که بینم گل وبوسم رخ خوشبوی علی


گر چه من در صدد تزکیه ای روح خودم     

 زین سبب هست مرا جان و روان سوى علی


قوم خیبر که شکستند دمی پیمان را      

  دست حق گشت عیان از ید و بازوی علی


چو نمودند خطا در هدف و راه نبی

  شد عیان، معرفت و همت و نیروی علی


مکر کین بهر خلافت چو موفق گردید   

  گشت خامش ز شکایت لب حق گوی علی


به ولایت بنمودند ستم هر شب و روز 

 نیست جز دخت نبی مونس و دلجوی علی


می کند جنگ به پا، حیله و تزویر عدو    

   لیک ترسد ز تقابل به فرا سوى علی


اهل کوفه چو نمودند خیانت به وصی 

 کینه را کرد عیان دشمن بد خوی علی


تیغ کین تابه جبین شه عالم بنشست    

 غرق خون گشت چو گل قامت و گیسوی علی


همه امید من این است که در لحظه مرگ   

   سر گذارم ز وفا بر سر زانوی علی


معجز ختم رسل، مصحف پاکیزه حق    

  بود جاری همه بر لعل سخنگوی علی


خوش شمیمی رسد از طرف بهشتم به مشام      

   این بود نگهت گل یا که بود بوی علی


بینوایی که بیامد به حرم بهر نیاز  

 خاتمی کرد نصبش کرم و خوی علی


ما که از عشق رخ ساقی کوثر مستیم     

   کی شود دیدن آن گنبد مینوی علی


افتخارم بود اینکه، که مرا نام علی است      

  زین سبب هست مرا چشم و نظر سوى علی


سروده شده توسط

دکتر علی رجالی



باسمه تعالی

ترکیب بند (۳)

الهی نامه


الهی به شب زنده دار ان تو     

 که جز تو نخواهند یاران تو

نما لطف خود را بر این بنده ها     

  کنند شکر نعمت ز احسان تو


 الهی به لطف جهان آفرین  

هدایت نما خلق را در حزین


الهی تو یی مهربان هر زمان   

   که نزدیک باشی مرا هر مکان

منم دور از لطف و احسان تو          

  بخواهم زتو جایگه  در جنان


 الهی گشته ام دیوانه و مست  

  چو عاشق مى روم در گوشه ای پست


الهی به خون شهیدان قسم

   تو لطفی عطا کن بر این نفس هم

نما راه تقوا و دین بر بشر   

   نگردند گمره در این پیچ و خم

 

مرا در دو عالم طریقت نما  

  خداوند عالم، حمایت نما


الهی بده بنده را علم و دین 

  تحمل کنم بی وفایی کین

کنم بندگی و اطاعت ز رب   

 شناسم خداوند جان آفرین


دمادم می روم من خانه ی دوست

بگویم دلبر دیرین من اوست


دکتر علی رجالی


باسمه تعالی
نکاتی در سرودن شعر

۱.یکی از نکاتی که باید در سرودن شعر ملاحظه کرد اینکه هر گاه جمله ای که در ابتدا یا بین مصرعی شروع می شود باید در همان مصرع یا مصرع های بعدی دارای فعل گردد.بنابراین ومی ندارد که هر مصرع دارای یک فعل باشد.ممکن است چند فعل داشته باشد و یا اینکه نداشته باشد.
۲.رعایت زمان در شعر مهم است.باید جمله ای که شروع در یک مصرع می شود، با توجه به فاعل جمله، فعل مناسب در ادامه آید.مثلا در زمان گذشته:
منرفتم. ما.رفتیم
تو رفتی. شما.رفتید
او .رفت. آنها. رفتند
در زمان حال
من.می روم. مامی رویم
تومی روی. شمامی روید
اومی رود. آنها. می روند
در زمان آینده
من. خواهم رفت.ما.خواهیم رفت
تو.خواهی رفت.شما خواهید رفت
او.خواهد رفت. آنهاخواهند رفت.
۳.با توجه به موضوعی که می خواهیم سروده شود، باید قالب شعری را در ابتدا در نظر گرفت.مثلا
رباعی و غزل و قصیده همگی دارای یک قالبند ولی از نظر طول، محتوا و هدف متمایزند.رباعی همانند خلاصه یک مقاله علمی است که باید در دو بیت با وزن لا حول ولا قوه الا بالله باشد.بعلاوه مخاطب با خواندن دو بیت منظور گوینده را بفهمد.معمولا در مصرع سوم حرف اصلی رباعی گفته می شود.
اما در غزل ابیات بین۵ الی۱۵ می باشند.بیشتر محتوا های عاشقانه و عرفانی دارد.در قصیده حد اقل بیست بیت هست که یک موضوع را بطور داستان سروده می شود.
در حقیقت یک رباعی همانند ،یک سرود می ماند.یک غزل همانند یک فیلم است و یک قصیده همانند یک سریال است.
۴.تشابهات زیادی بین ریاضی و شعر وجود دارد.برای نوشتن یک مقاله علمی ضرورت دارد که ابتدا با کارهای دیگران آشنا شوید،در شعر نیز نیاز است اشعار شعرا را بخوانید و با توجه به علاقه خود سبک مناسب را انتخاب کنید.در ریاضی ضرورت دارد با یک استاد که سالها تحقیق در موضوع مورد علاقه خود کار کرده، بعنوان استاد راهنما کار کنی تا امکان اخذ دکتری مقدور گردد.در شعر نیز ضرورت دارد که بعد از مطالعه در زمینه مورد نظر که علاقه به سرودن دارید، شروع به سرودن مصرع ها کنید و خود را مقید به حتی یک بیت کامل نکنید.هر چه به ذهن می آید یاد داشت کنید.سپس با توجه به قالب مورد نظر آنها را تدوین و مصرع های ناقص را بسرائید.اینترنت کمک زیادی در پیدا کردن قافیه ها می کند و یا خواندن در جمع شعرا و یا یک استاد مسلط و آشنا به شعر.چندین بار .در زمان های گوناگون آن شعر را بخوانید.سعی کنید واژه های جدید در اشعار استفاده شود.چندین بار ویرایش کنید.قبل نشر استاد شما آنرا تائید کند.سعی کنیدخود شما اشکالات را بر طرف کنید.استاد تنها اشکالات شما را بگوید.همانند ماهیگیری، او به شما فن ماهیگیری را یاد دهد و نه شما را برای لحظه ای سیر کند.
۵.سعی کنید اولین بیت را کامل بسرائید و بعنوان سرمشق استفاده کنید .یا اینکه یک مصرع از شعر سایر شعرا را بعنوان سر مشق اختیار کنید و با عنایت به آن قافیه های مورد نظر را برنامه نرم افزار قافیه یاب بدست آورید.از برنامه میکده در قسمت جستجو واژه را وارد کنید.سعی کنید از کلمات و واژه های دو کلمه ای دیگران استفاده کنید.مثلا بجای استفاده یک کلمه و بکار بردن در شعر جملات کوتاه آنها را استفاد کنید.مثلا گل بی خار،لب تشنه،عشق مجازی و الی آخر.

۶.  اگر کسی آشنا با اصول شعر و چگونگی سرودن باشد.باید بتواند با الگو گیری و خواندن اشعار دیگران، زیر نظر یک استاد و شعر قادر به سرودن گردد.نکته ای که وجود دارد بعضی اوقات شاعر طراوشات ذهنی را به تحریر در می آورد.معمولا در هیجانات و حالات روحی که دارد، احساس می کند که قادر به سرودن یک شعر است.همینکه اولین بیت را گفت، ابیات دیگر به تدریج به ذهنش خطور می کند.گاهی در یک روز چند بیت سروده می شود.ممکن است چند روز طول بکشد تا شعر کامل و ویرایش انجام و قابل ارائه شود.
۷.  اشعاری که از دل و بطور طبیعی سروده می شود، معمولا به دل می نشیند و موجب وجد و آرامش می گردد.اما اشعاری که شاعر آنها می سازد، اثر بخشی روحی کمتری دارد.
عرفا معمولا به انها عنایت های خاصی از طرف خدای متعال و چهارده معصوم به آنها می شود.
۸.  کسانی می توانند اشعار با ارزش بسرایند، که از نظر روحی در آرامش باشند.دغدغه های دنیوی ذهن شاعر را مشغول نکند.بنده معمولا در نیمه های شب، که سکوت و آرامش وجود دارد، معمولا شبی یک غزل می سرایم.۹. .به نظر می رسد، شعر نیز نوعی الهام است که از طرف خدا متعال به انسان الهام می گردد.ما باید بستر لازم را فراهم کنیم تا استعداد های درونی خود نمایی کنند و از ذهن به تحریر در آید.
۹. .کسی که در ابتدای کار است و علاقه به شعر دارد.بهتر است با قالب مثنوی شروع کند.بعد از مدتی که تسلط کافی پیدا کرد، شروع به سرودن رباعی کند.بعد از مدتی تلاش کن که غرل بسراید.در نهایت قصیده سرا شود. به نظر من بهترین نوع شعر، غزلیات است.
۱۰. برای ساختن یک مصرع دوم از یک بیت،می توان از تناظر بین کلمات استفاده کرد.مثلا اگر یک بیت با پانزده حرکت بیان می شود به دو یا سه قسمت، یک بیت را تقسیم کند و هر قسمت را بسراید و سپس در کنار هم قرار داد.


دکتر علی رجالی


باسمه تعالی
ترکیب بند(۴)
دهه فجر

ای همه هستی ز تو پیدا شده    
 نهضت ایران ز تو پیدا شده
روح خدا یاور و مولا شده    
   وز کرمش الگوی دنیا شده

              مهدی بیا ایران مصفا شده

ملت ایران ید واحد شده        
 امت اسلام همه شاهد شده
رهبر آن هادی و قاید شده      
  دین خدا دین مجاهد شده

                 بهر فرج ایران مهیا شده

مرکز دین کشور شیران شده      
  ام القرا کشور ایران شده
حکم خدا بر همه یکسان شده    
  عزت این خلق دو چندان شده

              زنده جهان از دم عیسی شده

ز لطف حق فاطمه الگو شده  
  حفظ حجاب شعار حق گو شده
ارزش زن بین، چه نیکو شده   
  ن ایران، همه حق جو شده

              مهدی بیا که حق هویدا شده

شیعه و سنی چو برادر شده  
  دین خدا را همه یاور شده
روح خدا منجی و رهبر شده              
   زنده ز او دین پیمبر شده

               مظهر حق زاده زهرا شده

وحدت اسلام رعایت شده      
   پر تو فشان نور ولایت شده
شعار هر فرد شهادت شده    
  عشق و صفا جمله عنایت شده

          وای که پر مفسده دنیا شده

لطف خدا شامل ملت شده   
  چونکه به بهمن گه نصرت شده
خون حسین، شروع نهضت شده        
   تظاهرات، باعث حیرت شده

            رجالی از عشق تو شیدا شده

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی





باسمه تعالی
ترکیب بند (۱)
نوای دل

زمزمه های قلب من، ندای من 
 شعله پر فروغ من صفای من
مانع رشد کار من ،هوای من   
هست حروف شعر من جزای من

روح و روان عشق من، براى تو  
  سجده جمله قدسیان، سزای تو  

 پرچم صاحب امان، لوای حق  
قیام آخرین ولی، ندای حق   
کشته شدن به رزمگه،لقای حق       
 قیمت روی دیدنت، رضاى حق

 ظهور حجت خدا، دعای دل            
کشته شدن بهر خدا، شفای دل  

  مستی و شور و عشق من، نوای من
  تن شریف وروح با صفای من
 رمز نوای قلب من، شفای من
 گفته بی نوای تو،صدای من

 قیمت روی دیدنت، رضاى حق
کشتن نفس دون بود، لقای حق

اگرعشقی بود، آن عشق مولاست      
  اگر نوری بود، آن نور والاست
اگر اشکی بود، آن اشک شوق است       
    شفای باطن و بیداری ماست

  قیام آیت مبین، ادا شود،   
دشمن مرتضی علی، فنا شود

اگر یاری بود، آن یار مهدیست 
   که او نور دل و فرزند زهراست
قیامش جز به فرمان خدا نیست       
  حکومت در زمین را گر چه والاست

 فزون ز ارزش گهر، اطاعت است
 تداوم راه ولا، حمایت است   

 جهان بعد از ظهورش نیک و زیباست
ظهورش باعث اثبات حق هاست 
عدالت را قیامش زنده سازد
   همه دلها رجالی  سوى مولاست

پرچم دین به هر کجا به پا شود
چه خوش که در ره خدا، فدا شود

سراینده دکتر علی رجالی







باسمه تعالی
ترکیب بند(۲)
چهارده معصوم

مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا
راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا
حق بجویی در خود و یابی تو او را هر کجا
او بود هم ظاهر و مخفی ز دید چشم ما

راه حق راه خدا، در گفتنش آسان بود
راه مومن، راه حق در فکر و در ایمان بود

کل هستی در پناه هشت و چار فاطمه
حضرت احمد شدی خود همجوار فاطمه؟
عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه
کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه

هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب
او ندارد لغزش و هر گز نگردد در عذاب

ای محمد مظهر ایمان و دور از هر خطا
صاحب فهم وکمال و جلوه ی نور خدا
مرضی رب شد بلاغ وحی و حقش شد ادا
همچو خورشیدی درخشان در زمین و در سما

دین حق کامل شده با دست و هم با جان تو
چون علی در خم شده نایب پس ازاحسان تو

لشکر حضرت شکست را می پذیرد درخطا
لیک عمرو عاص با حیله کند مکرش ادا
می کند منصوب عمرو ،حاکم خود را به جا
این جدل ها ریشه در توحید دارد یا هوا

متحد گشتند کفار قریش و کافران
در نبردی نابرابر با سپاه مومنان

سید و اولاد زهرا و علی شاه نجف
در ره و رسم پدر نستوه بود و با شرف
شد حسن بعد از علی شایسته امر و خلف
صلح کرد او ازبرای عدل وایمان و هدف

پیرو مکری که دشمن با سران جبهه کرد
زهر دشمن سینه را مجروح و آن صد پاره کرد

ای حجت حق،مونس جان، شاه ولایت
ای مظهر ایمان و شرف بحر عدالت
حج را بنمودی تو رها سوی شهادت
عباس بود عاشق و او ذوب ولایت

زینب شده در دشت بلا یکه و تنها
او کرد روایت خبر کرب و بلا را

شد علی بیمار، در جنگ ستم با مومنان
لیک تکلیف عمل شد ساقط از نور جنان
بعد هاهم نیش هازد،مار خوش خط زمان
چون که افشا کرد،جمله نقشه های شومشان

مصلحت باشد چنین ، اندر قیام کربلا
او رساند حرف خود، با ذکر و با یاد خدا

باقر علم النبیین ، ای امام پنجمین
در طفولیت شدی از کربلا چندی غمین
هر کجا حرف تعقل بود، بودی اولین
مذهب شیعه، بدون تو طلایی بی نگین

دید باقر صحنه های کربلا و کوفه را
از غروب کربلا گوید سخن تا نینوا

ای سلیمان قلوب ونغمه ی داوودیان
بین ما بودی ولی هم شان با افلا کیان
معدن علمی و افکار پدر کردی بیان
چون تو دریای خروشان، در میان کهکشان

صد سلام ای صاحب تفسیر دین انبیا
در عبادت سالکی و در عمل هم با وفا


مذهب شیعه به صبرت تازه کردی ساختار
می شوم در سوگ آن دردانه شب ها بی قرار
با نماز خاصه ات عالم شود شب زنده دار
کاظمین چون می روی،هر دیده باشد اشکبار

می رود موسی ابن جعفر راه حق، چون انبیا 
حضرت باب الحوائج، حاجتم را کن ادا

افتخار شیعیان، در مذهب و در اولیاست
هشتمین اختر، چراغ اهل بیت و انبیاست
جایگاهت بر سریر و تخت پاک کبریاست
مشعل نور هدایت در خراسان هم رضاست

ای رضا ای مظهر عدل و امید شیعیان
 یادگار زاده ی بو طالب ، اندر شهرمان


بر ولایت تا که هستی در جهان کن اعتماد
عشق حضرت بر دلم را، حضرت باری نهاد
راه احمد با جواد و با علی ، یک امتداد
بر حقایق کن تو تاکید و به آن کن استناد

تا به مشهد می روم ، وارد شوم از باب او
می کشد معصوم را با بی خیالی آن عدو

پایه های اصلی شیعه بیان کردی امام
شیعه با راه امامت تا ابد یابد قوام
شیوه ی ایشان همیشه بود عشق و احترام
بعد آن حضرت که فرزندش حسن گیرد زمام

هر که خواند جامعه را،فهمد مرام اولیا
راه جدت را بیان کردی تو در ادعیه ها


از آن امام خوبان، صدها بشارت آمد
از حج به دور گشت و کنج عمارت آمد
چون چشم گشود مهدی،ختم ولایت آمد
با غیبت عزیزت، صدها خسارت آمد

شافع شو ای اماما، فرزند تو بیاید
مهدی امام آخر، آن یادگارت آید

در پرده های غیبت ، ای وارث امامان
از بدو خلقت خود، با امر و حکم یزدان
از مکه او بیاید، با اذن و حکم و فرمان
باشد اجازت آن ،در دست حی سبحان

در سن چار و هفتاد، کبری غیبت آمد
چون دیده بر جهان شد،منجی ملت آمد



سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی
ترکیب بند (۱)
نوای دل

زمزمه های قلب من، ندای من 
 شعله پر فروغ من صفای من
مانع رشد کار من ،هوای من   
هست حروف شعر من جزای من

روح و روان عشق من، براى تو  
  سجده جمله قدسیان، سزای تو  

 پرچم صاحب امان، لوای حق  
قیام آخرین ولی، ندای حق   
کشته شدن به رزمگه،لقای حق       
 قیمت روی دیدنت، رضاى حق

 ظهور حجت خدا، دعای دل            
کشته شدن بهر خدا، شفای دل  

  مستی و شور و عشق من، نوای من
  تن شریف وروح با صفای من
 رمز نوای قلب من، شفای من
 گفته بی نوای تو،صدای من

 قیمت روی دیدنت، رضاى حق
کشتن نفس دون بود، لقای حق

اگرعشقی بود، آن عشق مولاست      
  اگر نوری بود، آن نور والاست
اگر اشکی بود، آن اشک شوق است       
    شفای باطن و بیداری ماست

  قیام آیت مبین، ادا شود،   
دشمن مرتضی علی، فنا شود

اگر یاری بود، آن یار مهدیست 
   که او نور دل و فرزند زهراست
قیامش جز به فرمان خدا نیست       
  حکومت در زمین را گر چه والاست

 فزون ز ارزش گهر، اطاعت است
 تداوم راه ولا، حمایت است   

 جهان بعد از ظهورش نیک و زیباست
ظهورش باعث اثبات حق هاست 
عدالت را قیامش زنده سازد
   همه دلها رجالی  سوى مولاست

پرچم دین به هر کجا به پا شود
چه خوش که در ره خدا، فدا شود

سراینده دکتر علی رجالی

باسمه تعالی

تر جیع بند (۱)

مدح صاحب امان (ع)


ای جلوه یزدان بیا

ای مظهر ایمان بیا       

  ای حامی قرآن بیا ،

ای رهبر خوبان بیا


        یابن الحسن، یابن الحسن


ای منجی انسان بیا، 

ای یار مظلومان بیا     

ای شاه انس و جان  بیا،

ای قاطع البرهان بیا


          یابن الحسن، یابن الحسن


ای یاور رزمندگان،

ای همدم بیچارگان

  ای مونس روح و روان،

ای قبله گاه جسم و جان


             یابن الحسن، یابن الحسن


چون شمع محفل ها تویی،

روح و روان ما تویی 

چون وارث جانها تویی،

بالاتر از بیضا تویی


                  یابن الحسن، یابن الحسن


ای یوسف زهرا بیا

، ای رهبر جانها بیا     

 ای قلب انسانها بیا،

ای غایب و مولا بیا


               یابن الحسن، یابن الحسن


ای روح من ریحان من

، ای جان من جانان من

  ای عشق من ایمان من،

ای یوسف کنعان من


               یابن الحسن، یابن الحسن


ای شافع روز جزا، 

ای غایب و سر خدا   

  گر چه رجالی در خطا،

از لطف خود بنما عطا


              یابن الحسن، یابن الحسن


سر وده شده توسط

دکتر علی رجالی




ترکیب بند(۲)

چهارده معصوم


مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا

راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا

حق بجویی در خود و یابی تو او را هر کجا

او بود هم ظاهر و مخفی ز دید چشم ما


راه حق راه خدا، در گفتنش آسان بود

راه مومن، راه حق در فکر و در ایمان بود


کل هستی در پناه هشت و چار فاطمه

حضرت احمد شدی خود همجوار فاطمه؟

عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه

کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه


هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب

او ندارد لغزش و هر گز نگردد در عذاب


ای محمد مظهر ایمان و دور از هر خطا

صاحب فهم وکمال و جلوه ی نور خدا

مرضی رب شد بلاغ وحی و حقش شد ادا

همچو خورشیدی درخشان در زمین و در سما


دین حق کامل شده با دست و هم با جان تو

چون علی در خم شده نایب پس ازاحسان تو


لشکر حضرت شکست را می پذیرد درخطا

لیک عمرو عاص با حیله کند مکرش ادا

می کند منصوب عمرو ،حاکم خود را به جا

این جدل ها ریشه در توحید دارد یا هوا


متحد گشتند کفار قریش و کافران

در نبردی نابرابر با سپاه مومنان


سید و اولاد زهرا و علی شاه نجف

در ره و رسم پدر نستوه بود و با شرف

شد حسن بعد از علی شایسته امر و خلف

صلح کرد او ازبرای عدل وایمان و هدف


پیرو مکری که دشمن با سران جبهه کرد

زهر دشمن سینه را مجروح و آن صد پاره کرد


ای حجت حق،مونس جان، شاه ولایت

ای مظهر ایمان و شرف بحر عدالت

حج را بنمودی تو رها سوی شهادت

عباس بود عاشق و او ذوب ولایت


زینب شده در دشت بلا یکه و تنها

او کرد روایت خبر کرب و بلا را


شد علی بیمار، در جنگ ستم با مومنان

لیک تکلیف عمل شد ساقط از نور جنان

بعد هاهم نیش هازد،مار خوش خط زمان

چون که افشا کرد،جمله نقشه های شومشان


مصلحت باشد چنین ، اندر قیام کربلا

او رساند حرف خود، با ذکر و با یاد خدا 



باقر علم النبیین ، ای امام پنجمین
در طفولیت شدی از کربلا چندی غمین
هر کجا حرف تعقل بود، بودی اولین
مذهب شیعه، بدون تو طلایی بی نگین

دید باقر صحنه های کربلا و کوفه را
از غروب کربلا گوید سخن تا نینوا

ای سلیمان قلوب ونغمه ی داوودیان
بین ما بودی ولی هم شان با افلا کیان
معدن علمی و افکار پدر کردی بیان
چون تو دریای خروشان، در میان کهکشان

صد سلام ای صاحب تفسیر دین انبیا
در عبادت سالکی و در عمل هم با وفا



مذهب شیعه به صبرت تازه کردی ساختار
می شوم در سوگ آن دردانه شب ها بی قرار
با نماز خاصه ات عالم شود شب زنده دار
کاظمین چون می روی،هر دیده باشد اشکبار

می رود موسی ابن جعفر راه حق، چون انبیا 
حضرت باب الحوائج، حاجتم را کن ادا

افتخار شیعیان، در مذهب و در اولیاست
هشتمین اختر، چراغ اهل بیت و انبیاست
جایگاهت بر سریر و تخت پاک کبریاست
مشعل نور هدایت در خراسان هم رضاست

ای رضا ای مظهر عدل و امید شیعیان
 یادگار زاده ی بو طالب ، اندر شهرمان


بر ولایت تا که هستی در جهان کن اعتماد
عشق حضرت بر دلم را، حضرت باری نهاد
راه احمد با جواد و با علی ، یک امتداد
بر حقایق کن تو تاکید و به آن کن استناد

تا به مشهد می روم ، وارد شوم از باب او
می کشد معصوم را با بی خیالی آن عدو

پایه های اصلی شیعه بیان کردی امام
شیعه با راه امامت تا ابد یابد قوام
شیوه ی ایشان همیشه بود عشق و احترام
بعد آن حضرت که فرزندش حسن گیرد زمام

هر که خواند جامعه را،فهمد مرام اولیا
راه جدت را بیان کردی تو در ادعیه ها


از آن امام خوبان، صدها بشارت آمد
از حج به دور گشت و کنج عمارت آمد
چون چشم گشود مهدی،ختم ولایت آمد
با غیبت عزیزت، صدها خسارت آمد

شافع شو ای اماما، فرزند تو بیاید
مهدی امام آخر، آن یادگارت آید

در پرده های غیبت ، ای وارث امامان
از بدو خلقت خود، با امر و حکم یزدان
از مکه او بیاید، با اذن و حکم و فرمان
باشد اجازت آن ،در دست حی سبحان

در سن چار و هفتاد، کبری غیبت آمد
چون دیده بر جهان شد،منجی ملت آمد

سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
ترکیب بند(۴)
دهه فجر

ای همه هستی ز تو پیدا شده    
 نهضت ایران ز تو پیدا شده
روح خدا یاور و مولا شده    
   وز کرمش الگوی دنیا شده

              مهدی بیا ایران مصفا شده

ملت ایران ید واحد شده        
 امت اسلام همه شاهد شده
رهبر آن هادی و قاید شده      
  دین خدا دین مجاهد شده

                 بهر فرج ایران مهیا شده

مرکز دین کشور شیران شده      
  ام القرا کشور ایران شده
حکم خدا بر همه یکسان شده    
  عزت این خلق دو چندان شده

              زنده جهان از دم عیسی شده

ز لطف حق فاطمه الگو شده  
  حفظ حجاب شعار حق گو شده
ارزش زن بین، چه نیکو شده   
  ن ایران، همه حق جو شده

              مهدی بیا که حق هویدا شده

شیعه و سنی چو برادر شده  
  دین خدا را همه یاور شده
روح خدا منجی و رهبر شده              
   زنده ز او دین پیمبر شده

               مظهر حق زاده زهرا شده

وحدت اسلام رعایت شده      
   پر تو فشان نور ولایت شده
شعار هر فرد شهادت شده    
  عشق و صفا جمله عنایت شده

          وای که پر مفسده دنیا شده

لطف خدا شامل ملت شده   
  چونکه به بهمن گه نصرت شده
خون حسین، شروع نهضت شده        
   تظاهرات، باعث حیرت شده

            رجالی از عشق تو شیدا شده

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی



باسمه تعالی

ترکیب بند (۳)

الهی نامه


الهی به شب زنده دار ان تو     

 که جز تو نخواهند یاران تو

نما لطف خود را بر این بنده ها     

  کنند شکر نعمت ز احسان تو


 الهی به لطف جهان آفرین  

هدایت نما خلق را در حزین


الهی تو یی مهربان هر زمان   

   که نزدیک باشی مرا هر مکان

منم دور از لطف و احسان تو          

  بخواهم زتو جایگه  در جنان


 الهی گشته ام دیوانه و مست  

  چو عاشق مى روم در گوشه ای پست


الهی به خون شهیدان قسم

   تو لطفی عطا کن بر این نفس هم

نما راه تقوا و دین بر بشر   

   نگردند گمره در این پیچ و خم

 

مرا در دو عالم طریقت نما  

  خداوند عالم، حمایت نما


الهی بده بنده را علم و دین 

  تحمل کنم بی وفایی کین

کنم بندگی و اطاعت ز رب   

 شناسم خداوند جان آفرین


دمادم می روم من خانه ی دوست

بگویم دلبر دیرین من اوست


دکتر علی رجالی







باسمه تعالی

فرازهایی از جوشن کبیر

ترجیع بند (۲)


ذکر رحمان و رحیم

بشنو از رب عظیم

حی وسبحان و کریم 

  خالق کل وقدیم


هر چه در ارض و سما 

می کند یاد خدا


قل هو الله احد،

  ذکر حق جویان بود،

  قل هو الله علیم   

از ازل بود و  ابد 


هر چه در ارض و سما 

می کند یاد خدا

  

قل هو الله   صمد،

 دورمان کن از حسد

 ای خدا وند مقیم   

  گفته قرآن بود  


 هر چه در ارض و سما 

می کند یاد خدا


رستگار است در جهان

  هر که آرد بر زبان

   ذکر رحمان و رحیم

در دو عالم همزمان 


هر چه در ارض و سما 

می کند یاد خدا

  

بی شریک و لا یزال

حی مطلق ذوالجلال  

  حی و سبحان وکریم

  دور باشد از زوال


هر چه در ارض و سما 

می کند یاد خدا

  

کعبه دلها تویی

هر کجا با ما تویی

  کن هدایت مستقیم   

   قبله جانها تویی


هر چه در ارض و سما 

می کند یاد خدا

  

ذکر حقگویان به شب

نور یزدان است و رب 

قل هو الله نعیم

  هر کسی گوید به لب


هر چه در ارض و سما 

می کند یاد خدا

  

ذکر قرآن مجید،

جملگی نور و نوید

دورمان کن از حجیم          

  رحمت حق را مزید


هر چه در ارض و سما 

می کند یاد خدا

  

تو وکیلی و جلیل،

تو دلیلی و کفیل 

  ای توانا و حکیم       

  ما فقیریم و ذلیل


هر چه در ارض و سما 

می کند یاد خدا

  

صبر و ایمان و وفا، 

عهد و پیمان با خدا 

  ذات دانای قدیم   

  موجب رشد و لقا


هر چه در ارض و سما 

می کند یاد خدا


غافر کل ذونوب

عالم کل غیوب 

ای دوای هر سقیم

  ساتر کل عیوب


هر چه در ارض و سما 

می کند یاد خدا


رازق و واسع تویی 

خالق و جامع تویی 

ای تو رزاق و قسیم  

  دایم و مانع تویی


هر چه در ارض و سما 

می کند یاد خدا


ای رجالی دل بکن

همچو مرغی زین بدن

 ای تو رزاق و قسیم      

  رو بسوی ذوالمنن


هر چه در ارض و سما 

می کند یاد خدا


سروده شده توسط

دکتر علی رجالی


باسمه تعالی
چهارده معصوم
مثنوی(۱)

مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا
راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا

ای محمد مظهر ایمان و دور از هر خطا
صاحب فهم وکمال و جلوه ی نور خدا

کل هستی در پناه هشت و چار فاطمه
کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه

لشکر مولا پذیرد خبط خود را در خطا
این جدل ها ریشه در توحید دارد یا هوا

شد حسن بعد از علی شایسته امر و خلف
صلح کرد او ازبرای عدل وایمان و هدف

رمز پیروزی توکل بر خدای لا یزال
جستجو کن در حسین و خوی و افکار زلال

شد علی بیمار، در جنگ ستم با مومنان
لیک تکلیف عمل شد ساقط از نور جنان

باقر علم النبیین ، ای امام پنجمین
مذهب شیعه، بدون تو طلایی بی نگین

ای سلیمان قلوب ونغمه ی داوودیان
معدن علمی و افکار پدر کردی بیان

می شوم در سوگ آن دردانه شب ها بی قرار
با نماز خاصه ات عالم شود شب زنده دار

افتخار شیعیان، در مذهب و در اولیاست
مشعل نور هدایت در خراسان هم رضاست

راه احمد با جواد و با علی ، یک امتداد
بر حقایق کن تو تاکید و به آن کن استناد

جامعه مطرح کند،خوی و مرام اولیا
راه جدت را بیان کردی تو در ادعیه ها

می رسد هر دم بشارت از امام مومنان
شد خسارت غیبت مهدی ولی شیعیان

می شود مهدی ز مردم غایب و کبری بود
می رسد اذن خدا، فرمان او هر جا بود

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی






باسمه تعالی
چهارده معصوم
مثنوی(۱)

مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا
راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا

ای محمد مظهر ایمان و دور از هر خطا
صاحب فهم وکمال و جلوه ی نور خدا

کل هستی در پناه هشت و چار فاطمه
کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه

لشکر مولا پذیرد خبط خود را در خطا
این جدل ها ریشه در توحید دارد یا هوا

شد حسن بعد از علی شایسته امر و خلف
صلح کرد او ازبرای عدل وایمان و هدف

رمز پیروزی توکل بر خدای لا یزال
جستجو کن در حسین و خوی و افکار زلال

شد علی بیمار، در جنگ ستم با مومنان
لیک تکلیف عمل شد ساقط از نور جنان

باقر علم النبیین ، ای امام پنجمین
مذهب شیعه، بدون تو طلایی بی نگین

ای سلیمان قلوب ونغمه ی داوودیان
معدن علمی و افکار پدر کردی بیان

می شوم در سوگ آن دردانه شب ها بی قرار
با نماز خاصه ات عالم شود شب زنده دار

افتخار شیعیان، در مذهب و در اولیاست
مشعل نور هدایت در خراسان هم رضاست

راه احمد با جواد و با علی ، یک امتداد
بر حقایق کن تو تاکید و به آن کن استناد

جامعه مطرح کند،خوی و مرام اولیا
راه جدت را بیان کردی تو در ادعیه ها

می رسد هر دم بشارت از امام مومنان
شد خسارت غیبت مهدی ولی شیعیان

می شود مهدی ز مردم غایب و کبری بود
می رسد اذن خدا، فرمان او هر جا بود

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی






باسمه تعالی
جنگ های صدر اسدام
جنگ بدر
غزل(۳)

اولین جنگ بزرگ مسلمین در بدر بود
رمز پیروزی توکل، همرهش با صبر بود

در شب حمله ببارد رحمت باران حق
می دهد فرمان خدا،اجرای آن با ابر بود

گفت مولا مرتضی،از یاری و امداد غیب
می کند یاری خدا ، اخبار آن در صدر بود

عده ای در بدر ناراضی ز جنگ قوم و خویش
پاره ای خواهان صلح و عده ای در مکر بود

یوم فرقان در سه سوره ذکر می گردد ز حق
یاری حق باعث تشخیص حق در نصر بود

جایگاه کافران تضعیف می گردد ز جنگ
قدرت آنها به ظاهر اندکی در صدر بود

حمزه دارد آن رشادتها در این جنگ و جدال
انتقام از او بگیرند در احد، با فکر بود

جگر حمزه ز سینه شد جدا با امر هند
می زند وحشی غلامش نیزه ای، با جبر بود

کینه ی کفار بعد هر نبردی شعله ور
شد رجالی حمزه مثله در احد، با زجر بود

میثمی راه شهیدان راه زهرا و علی است
راه آنها سخت و دشوار و رهی در دهر  بود

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی
جنگ های صدر اسلام
جنگ حنین
غزل۴

نبرد حنین است سخت و بود آن شدید
پس از فتح مکه شود جنگ و گردد پدید

قبیله هوازن به همراه اولاد خویش
کنند با نبی جنگ و در ابتدا رو سفید

بود نصرت حق در این جنگ و در این جدال
نبوده است جز ده نفر، در نبردی شدید

کثیری ز لشکر فرار و قلیلی بماند
گروهی به همراه مولا علی با حدید

شکستند حصر و موفق شدند در نبرد
گروهی اسیر و غنیمت بود هم مزید

ندارند ایمان محکم سپاه  حنین
نبینند دست خدا را ، ز غیب و نوید

کثیری ز انصار ملحق به لشکر شدند
شکست عدو شد سبب، در نبردی جدید

محمد ببخشد اسیران جنگ و نبرد
بسنده نموده غنایم ، ز غزوه پدید

بکن حفظ دین خدا را چو فرزند خود
رجالی به سختی بدست من و تو رسید

بیا میثمی، دین حق پاس و آن زنده دار
بود دین حق خون بهای هزاران شهید

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
دوره تحصیل 
قسمت (۴)

سال پنجاه و سه بودست، روم دانشگاه
تا کنم کسب ریاضی ، چو بود آن دلخواه

عشق من بود ریاضی، ز همان دوره ی قبل
شد درخشان، چو نبودم ضعیف و تنبل

من شدم رتبه ی اول، میان دگران
در رقابت بدیم، چند نفر در دوران

در سه مقطع شدم رتبه ای اول در درس
چون نگویم و نگفتم که مدرک را بس

دوره ی ما عجب دوره ی پر باری بود
چند استاد شود تربیت و رشک نبود

عالمان خود صاحب فهم و کمال بی کران
منتظر هر گز نمانند ، از نشان دیگران

فارغ از درس در این دوره شدم،پنجا هفت
من شدم عضو گروه و سه سالی هم رفت

قصد من بود که با بورس دول غرب روم
بهر علم و هدف خویش، به هر جا نروم

آزمون دادم و رفتم شریف به تحصیل
بعد یک ترم که خواندم، بگردید تعطیل

یک ساله گرفتم من ارشد ز فرنگ
دوره ای بود فشرده ،مروری کم رنگ

دکترا بود فقط کار و پژوهش افراد
چار سالی گذشت ، تا که شدم من استاد

آمدم سوی وطن، تا که کنم دین ادا
درسها دادم و تحقیق نمودم تنها

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی



باسمه تعالی

زندگی نامه منظوم

دکتر علی رجالی

خانواده

قسمت (۱)


می کنم توصیف شرح حال خود از کودکی

از طفولیت بگویم، وصف خود در زندگی


من به دنیا آمدم در اصفهان در سی و چار 

سومین فرزند بودم از پدر، اندر شمار


داشت مادر چند فرزند پیا پی هم دگر 

چار دختر بود و ما باشیم جمعا نه نفر


مادرم هر چه توان می داشت آموخت مرا

گر چه محروم ز علم بود ، ولی روح ولا


عشق او شعله زده بر دل بیچاره ی من

در فراقت چه کنم همدم و هم ناله ی من


گاه دلتنگ شوم، بر سر قبرت بروم

یاد آن لحظه خوش، ذکر محبت بکنم


گردن تک تک ما حق فراوان او داشت

گر چه فرزند رعایت بکند در برداشت


همچو شمع سوخت ،ولی هیچ گله او نداشت

دوری مادر و هجر ابدی، خسران داشت


گر چه او نیست به دنیا، ولی یادش هست

عشق او در دل ما هست،اگر چه او جست


شیر زن بود و جهان دیده و با جرات بود

در مصاف دگران، محکم و با غیرت بود


ترک ما کرد ، ولی درس فداکاری داد

سالها مادری و، همسر خود یاری داد


پدرم بود مریض ، بچه ها هم کوچک

گرد او حلقه زدیم، چرخ کنان چون پیچک


پدرم داشت علاقه به سرودن اشعار

نیست آثار ز وی،جز دو سه بیتی اظهار


بعد فوت همسر اول گزیدم همسری

شد نیایش ،هانیه، از دختران دلبری


همسرم بود فداکار و عزیز و محبوب

اهل ایثار و گذشت و سراپا مجذوب


سخت باشد رحلت همسر برای همسرش

ضربه باشد بر روان و بر تن و بر پیکرش


زندگی مانند تسبیح است،گر دقت کنید

چون که باشد یک قوامی،دانه ها با هم شوید


نام فرزندان مادر جملگی از اوصیا و انبیاست

اصغر و اکبر ،علی و فاطمه ،از اولیاست


عصمت و زهرا، فرشته با حمید ،هر یکی

نام اولاد پدر بودند،همراه محمد جملگی


نام فرزندان من باشد محمد هم رضا

همگی باشند چون نام امام و انبیا


حافظ قرآن بود، دخت من و فرزند ما

فاطمه باشد عزیز و همسرش دلبند ما


آخرین فرزند من باشد ابوالفضل رشید

در غیاب مادرش بی تاب و او سختی کشید


گر بخواهم وصف خود گویم، درازا می کشد

پس رجالی ختم کن ،آن وقت مردم می برد




باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
شعر و ادبیات
قسمت (۲)

چند سالی است که من شعر و غزل می گویم
عهد انسان ز الست، روز ازل می گویم

گفته هایم،اثر وحاصل چندین سال است
اکثرا مثنوی و مشتمل امیال است

بنمودم همه جمع، چو دیوان و کتاب
شد نوای دل من، جگر من کرد کباب

مدتی هست که با دوست و هم کیش خودم
غزل مشترک و مثنوی هم می گویم

گفتگو ها ز طریق چت و در وقت سحر
چه غزل های نوین و نکنیم عمر هدر

ما غزل ها بسرائیم ، پس از نیمه ی شب
گاه من گویم و گه او، ز خداوندی رب

هدف ما نبود جز قدمی در بر دوست
چون که الهام شده ، آنچه رسد از بر اوست

مهدی میثمی است، همره و هم گفته ای من
او به من گفت سرایم ، بود تهفه ای من

من اگر شعر بگویم، ز دعای پدر است
بعد فوت بود عنایت، ز خدای قدر است

هدیه ای بود خدا داد به من با آهی
من پرستار پدر بودم و مادر گاهی

شاعری را ز میراث پدر دارم من
او دعا کرد مرا، عشق سفر دارم من

می سرایم قصیده زحال و دل خویش
تا بماند اثر و تجربه ام با دل ریش

می کنم نقل تجارب به زبانی چون شعر
تا شود شمع و چراغی ، ببینند هر قشر


سفر انگلستان
قسمت (۳)


عمر خود طی بنمودم به کشورهایی
تا کنم کسب ریاضی و بیابم راهی

قدر استاد بدانم، کما و بیش همی
بهره ها برده ام و علم ز آنان بسی

انگلستان زندگی کردم از بهر علوم
تا برم بهره ز استاد ریاضی و رقوم

چند سالی را ریاضی خوانده ام ، شهر فرنگ
آمدم سوی وطن،بعد از فراغت بی درنگ

روز و شب جز خواب، مشغول تعلم بوده ام
پنج سالی زندگی را این چنین طی کرده ام

دائما مشغول کسب دانش و کسب علوم
گر چه در شصت و چهارم ،نمی گردد تموم

دور از اقوام بودیم و به غربت سر بریم
سخت باشد دوری و دلتنگی و در خود بدیم

چند باری ما به ایران، حین درس هم آمدیم
بعد دیدار و زیارت، جملگی عازم شدیم

انجمن تشکیل دادیم و گروهی هم نظر
جمعه شب ها دور هم جمع و ببینیم همدگر

بود پشتیبانی و اجرا ، بعهده این حقیر
انجمن رسمی شد ودارای مهر و یک دبیر

با قرائت کردن قرآن و تفسیر و کلام
دور هم بودیم هر هفته،غیر از صرف شام

روح را با خواندن ادعیه ها تسکین دهیم
جان و دل را سیقل وشیطان خود تدفین کنیم




دوره تحصیل

قسمت (۴)
سال پنجاه و سه بودست، روم دانشگاه
تا کنم کسب ریاضی ، چو بود آن دلخواه

عشق من بود ریاضی، ز همان دوره ی قبل
شد درخشان، چو نبودم ضعیف و تنبل

من شدم رتبه ی اول، میان دگران
در رقابت بدیم، چند نفر در دوران

در سه مقطع شدم رتبه ای اول در درس
چون نگویم و نگفتم که مدرک را بس

دوره ی ما عجب دوره ی پر باری بود
چند استاد شود تربیت و رشک نبود

عالمان خود صاحب فهم و کمال بی کران
منتظر هر گز نمانند ، از نشان دیگران

فارغ از درس در این دوره شدم،پنجا هفت
من شدم عضو گروه و سه سالی هم رفت

قصد من بود که با بورس دول غرب روم
بهر علم و هدف خویش، به هر جا نروم

آزمون دادم و رفتم شریف به تحصیل
بعد یک ترم که خواندم، بگردید تعطیل

یک ساله گرفتم من ارشد ز فرنگ
دوره ای بود فشرده ،مروری کم رنگ

دکترا بود فقط کار و پژوهش افراد
چار سالی گذشت ، تا که شدم من استاد

آمدم سوی وطن، تا که کنم دین ادا
درسها دادم و تحقیق نمودم تنها

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی 







باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
سفر انگلستان
قسمت (۳)


عمر خود طی بنمودم به کشورهایی
تا کنم کسب ریاضی و بیابم راهی

قدر استاد بدانم، کما و بیش همی
بهره ها برده ام و علم ز آنان بسی

انگلستان زندگی کردم از بهر علوم
تا برم بهره ز استاد ریاضی و رقوم

چند سالی را ریاضی خوانده ام ، شهر فرنگ
آمدم سوی وطن،بعد از فراغت بی درنگ

روز و شب جز خواب، مشغول تعلم بوده ام
پنج سالی زندگی را این چنین طی کرده ام

دائما مشغول کسب دانش و کسب علوم
گر چه در شصت و چهارم ،نمی گردد تموم

دور از اقوام بودیم و به غربت سر بریم
سخت باشد دوری و دلتنگی و در خود بدیم

چند باری ما به ایران، حین درس هم آمدیم
بعد دیدار و زیارت، جملگی عازم شدیم

انجمن تشکیل دادیم و گروهی هم نظر
جمعه شب ها دور هم جمع و ببینیم همدگر

بود پشتیبانی و اجرا ، بعهده این حقیر
انجمن رسمی شد ودارای مهر و یک دبیر

با قرائت کردن قرآن و تفسیر و کلام
دور هم بودیم هر هفته،غیر از صرف شام

روح را با خواندن ادعیه ها تسکین دهیم
جان و دل را سیقل وشیطان خود تدفین کنیم

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی




باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
شعر و ادبیات
قسمت (۲)

چند سالی است که من شعر و غزل می گویم
عهد انسان ز الست،روز ازل می گویم

گفته هایم،اثر وحاصل چندین سال است
اکثرا مثنوی و مشتمل امیال است

بنمودم همه جمع، چو دیوان و کتاب
شد نوای دل من، جگر من کرد کباب

مدتی هست که با دوست و هم کیش خودم
غزل مشترک و مثنوی هم می گویم

گفتگو ها ز طریق چت و در وقت سحر
چه غزل های نوین و نکنیم عمر هدر

ما غزل ها بسرائیم ، پس از نیمه ی شب
گاه من گویم و گه او، ز خداوندی  رب

هدف ما نبود جز قدمی در بر دوست
چون که الهام شده ، آنچه رسد از بر اوست

مهدی میثمی است، همره و هم گفته ای من
او به من گفت سرایم ، بود تهفه ای من

من اگر شعر بگویم، ز دعای پدر است
بعد فوت بود عنایت، ز خدای قدر است

هدیه ای بود خدا داد به من با آهی
من پرستار پدر بودم و مادر گاهی

شاعری را ز میراث پدر دارم من
او دعا کرد مرا، عشق سفر دارم من

می سرایم قصیده زحال و دل خویش
تا بماند اثر و تجربه ام با دل ریش

می کنم نقل تجارب به زبانی چون شعر
تا شود شمع و چراغی ، ببینند هر قشر

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی



باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
خانواده
قسمت (۱)

می کنم توصیف شرح حال خود از کودکی
از طفولیت بگویم، وصف خود در زندگی

من به دنیا آمدم در اصفهان در سی و چار 
سومین فرزند بودم از پدر، اندر شمار

داشت مادر چند فرزند پیا پی هم دگر 
چار دختر بود و ما باشیم جمعا نه نفر

مادرم هر چه توان می داشت آموخت مرا
گر چه محروم ز علم بود ، ولی روح ولا

عشق او شعله زده بر دل بیچاره ی من
در فراقت چه کنم همدم و هم ناله ی من

گاه دلتنگ شوم، بر سر قبرت بروم
یاد آن لحظه خوش، ذکر محبت بکنم

گردن تک تک ما حق فراوان او داشت
گر چه فرزند رعایت بکند در برداشت

همچو شمع سوخت ،ولی هیچ گله او نداشت
دوری مادر و هجر ابدی، خسران داشت

گر چه او نیست به دنیا، ولی یادش هست
عشق او در دل ما هست،اگر چه او جست

شیر زن بود و جهان دیده و با جرات بود
در مصاف دگران، محکم و با غیرت بود

ترک ما کرد ، ولی درس فداکاری داد
سالها مادری و، همسر خود یاری داد

پدرم بود مریض ، بچه ها هم کوچک
گرد او حلقه زدیم، چرخ کنان چون پیچک

پدرم داشت علاقه به سرودن اشعار
نیست آثار ز وی،جز دو سه بیتی اظهار

بعد فوت همسر اول گزیدم همسری
شد نیایش ،هانیه، از دختران دلبری

همسرم بود فداکار و عزیز و محبوب
اهل ایثار و گذشت و سراپا مجذوب

سخت باشد رحلت همسر برای همسرش
ضربه باشد بر روان و بر تن و بر پیکرش

زندگی مانند تسبیح است،گر دقت کنید
چون که باشد یک قوامی،دانه ها با هم شوید

نام فرزندان مادر جملگی از اوصیا و انبیاست
اصغر و اکبر ،علی و فاطمه ،از اولیاست

عصمت و زهرا، فرشته با حمید ،هر یکی
نام اولاد پدر بودند،همراه محمد جملگی

نام فرزندان من باشد محمد هم رضا
همگی باشند چون نام امام و انبیا

حافظ قرآن بود، دخت من و فرزند ما
فاطمه باشد عزیز و همسرش دلبند ما

آخرین فرزند من باشد ابوالفضل رشید
در غیاب مادرش بی تاب و او سختی کشید

گر بخواهم وصف خود گویم، درازا می کشد
پس رجالی ختم کن ،آن وقت مردم می برد

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی



باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
دوران بازنشستگی
قسمت(۶)

من ندارم هوسی جز نظری در بر دوست
آنچه بر من برسد، هر چه بود، آن نیت

چند سالی است که مشغول خود و مدرسه ام
فارغ از خود شده و غافل احوال خودم

مدتی هست که از درس نبا شد خبری
شده ام باز نشسته ، که روم من سفری

فرصتی گشت پدیدار که خود بشناسم
در ره دوست بکوشم ، قدم بردارم

عصر هر روز شوم عازم کار و تعلیم
چونکه تعلیم کند روح و روان را ترمیم

گر چه استاد بخواند ،علومی را چند
کم هزینه نبرد، تا که شود دانشمند

قدر استاد ندانند گروهی نادان
گوهری هست گران قیمت و آن زر افشان

نشر علم است زکات و همه ی ما مسئول
تا نفس هست همه، را بشود آن مشمول

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی





































باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
دوران دانشگاه
قسمت(۵)


وقت آزاد خودم صرف زن و بچه گذشت
آخر عمر به شعر و غزل و کوچه گذشت

چل سالی است، که در خدمت ،دانشگاهم
عمر من وقف خدا هست، از او می خواهم

می زنم پرسه خیابان و گهی هم در پارک
تا شود روح و روان تازه و گردد چالاک

مسجد و روضه ی من ترک نگردد ایام
می کند جان و دلم روشن و گه آن آرام

گاه مسجد بسازم و گهی دانشگاه
بهر پرواز دو بال است نیاز و همراه

مسجد کوی امام است، که کامل کردم
فر صتی نیست دگر،آمدم و ول کردم

چند سالی معاون شده ام دانشگاه
تا که خدمت بکنم،در همه ی عرصه و راه

گاه مامور شدم بهر ادای خدمت
گاه در شهر بود، گاه کنم من هجرت

می توان گفت به جرات نکنم وقت تلف
عمر خود طی بنمودم چه با شور و شعف

تا کنون هشت مقاله ز تزم چاپ شده
چون هدف کار بود، حاصل آن تایپ شده

سعی کردم که با تربیت شاگردان
علم خود منتقل و راه نمایم آنان

تربیت یافتگان بیست نفر می باشند
دکترند و همگی نور بصر می باشند

عادتم هست که تعلیم دهم ریز به ریز
آب راکد ندیدم که باشد تمیز

همه ی کار و تلاشم مدون گشته
منتشر گشته و در سایت معین گشته

غیر تدریس و تحقیق ندارم کاری
گاه گاهی بسرایم غزل یا شعری

سروده شده تو سط
دکتر علی رجالی





باسمه تعالی

زندگی نامه منظوم

دکتر علی رجالی

خانواده

قسمت (۱)


می کنم توصیف شرح حال خود از کودکی

از طفولیت بگویم، وصف خود در زندگی


من به دنیا آمدم در اصفهان در سی و چار 

سومین فرزند بودم از پدر، اندر شمار


داشت مادر چند فرزند پیا پی هم دگر 

چار دختر بود و ما باشیم جمعا نه نفر


مادرم هر چه توان می داشت آموخت مرا

گر چه محروم ز علم بود ، ولی روح ولا


عشق او شعله زده بر دل بیچاره ی من

در فراقت چه کنم همدم و هم ناله ی من


گاه دلتنگ شوم، بر سر قبرت بروم

یاد آن لحظه خوش، ذکر محبت بکنم


گردن تک تک ما حق فراوان او داشت

گر چه فرزند رعایت بکند در برداشت


همچو شمع سوخت ،ولی هیچ گله او نداشت

دوری مادر و هجر ابدی، خسران داشت


گر چه او نیست به دنیا، ولی یادش هست

عشق او در دل ما هست،اگر چه او جست


شیر زن بود و جهان دیده و با جرات بود

در مصاف دگران، محکم و با غیرت بود


ترک ما کرد ، ولی درس فداکاری داد

سالها مادری و، همسر خود یاری داد


پدرم بود مریض ، بچه ها هم کوچک

گرد او حلقه زدیم، چرخ کنان چون پیچک


پدرم داشت علاقه به سرودن اشعار

نیست آثار ز وی،جز دو سه بیتی اظهار


بعد فوت همسر اول گزیدم همسری

شد نیایش ،هانیه، از دختران دلبری


همسرم بود فداکار و عزیز و محبوب

اهل ایثار و گذشت و سراپا مجذوب


سخت باشد رحلت همسر برای همسرش

ضربه باشد بر روان و بر تن و بر پیکرش


زندگی مانند تسبیح است،گر دقت کنید

چون که باشد یک قوامی،دانه ها با هم شوید


نام فرزندان مادر جملگی از اوصیا و انبیاست

اصغر و اکبر ،علی و فاطمه ،از اولیاست


عصمت و زهرا، فرشته با حمید ،هر یکی

نام اولاد پدر بودند،همراه محمد جملگی


نام فرزندان من باشد محمد هم رضا

همگی باشند چون نام امام و انبیا


حافظ قرآن بود، دخت من و فرزند ما

فاطمه باشد عزیز و همسرش دلبند ما


آخرین فرزند من باشد ابوالفضل رشید

در غیاب مادرش بی تاب و او سختی کشید


گر بخواهم وصف خود گویم، درازا می کشد

پس رجالی ختم کن ،آن وقت مردم می برد




باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
شعر و ادبیات
قسمت (۲)

چند سالی است که من شعر و غزل می گویم
عهد انسان ز الست، روز ازل می گویم

گفته هایم،اثر وحاصل چندین سال است
اکثرا مثنوی و مشتمل امیال است

بنمودم همه جمع، چو دیوان و کتاب
شد نوای دل من، جگر من کرد کباب

مدتی هست که با دوست و هم کیش خودم
غزل مشترک و مثنوی هم می گویم

گفتگو ها ز طریق چت و در وقت سحر
چه غزل های نوین و نکنیم عمر هدر

ما غزل ها بسرائیم ، پس از نیمه ی شب
گاه من گویم و گه او، ز خداوندی رب

هدف ما نبود جز قدمی در بر دوست
چون که الهام شده ، آنچه رسد از بر اوست

مهدی میثمی است، همره و هم گفته ای من
او به من گفت سرایم ، بود تهفه ای من

من اگر شعر بگویم، ز دعای پدر است
بعد فوت بود عنایت، ز خدای قدر است

هدیه ای بود خدا داد به من با آهی
من پرستار پدر بودم و مادر گاهی

شاعری را ز میراث پدر دارم من
او دعا کرد مرا، عشق سفر دارم من

می سرایم قصیده زحال و دل خویش
تا بماند اثر و تجربه ام با دل ریش

می کنم نقل تجارب به زبانی چون شعر
تا شود شمع و چراغی ، ببینند هر قشر


سفر انگلستان
قسمت (۳)


عمر خود طی بنمودم به کشورهایی
تا کنم کسب ریاضی و بیابم راهی

قدر استاد بدانم، کما و بیش همی
بهره ها برده ام و علم ز آنان بسی

انگلستان زندگی کردم از بهر علوم
تا برم بهره ز استاد ریاضی و رقوم

چند سالی را ریاضی خوانده ام ، شهر فرنگ
آمدم سوی وطن،بعد از فراغت بی درنگ

روز و شب جز خواب، مشغول تعلم بوده ام
پنج سالی زندگی را این چنین طی کرده ام

دائما مشغول کسب دانش و کسب علوم
گر چه در شصت و چهارم ،نمی گردد تموم

دور از اقوام بودیم و به غربت سر بریم
سخت باشد دوری و دلتنگی و در خود بدیم

چند باری ما به ایران، حین درس هم آمدیم
بعد دیدار و زیارت، جملگی عازم شدیم

انجمن تشکیل دادیم و گروهی هم نظر
جمعه شب ها دور هم جمع و ببینیم همدگر

بود پشتیبانی و اجرا ، بعهده این حقیر
انجمن رسمی شد ودارای مهر و یک دبیر

با قرائت کردن قرآن و تفسیر و کلام
دور هم بودیم هر هفته،غیر از صرف شام

روح را با خواندن ادعیه ها تسکین دهیم
جان و دل را سیقل وشیطان خود تدفین کنیم




دوره تحصیل

قسمت (۴)
سال پنجاه و سه بودست، روم دانشگاه
تا کنم کسب ریاضی ، چو بود آن دلخواه

عشق من بود ریاضی، ز همان دوره ی قبل
شد درخشان، چو نبودم ضعیف و تنبل

من شدم رتبه ی اول، میان دگران
در رقابت بدیم، چند نفر در دوران

در سه مقطع شدم رتبه ای اول در درس
چون نگویم و نگفتم که مدرک را بس

دوره ی ما عجب دوره ی پر باری بود
چند استاد شود تربیت و رشک نبود

عالمان خود صاحب فهم و کمال بی کران
منتظر هر گز نمانند ، از نشان دیگران

فارغ از درس در این دوره شدم،پنجا هفت
من شدم عضو گروه و سه سالی هم رفت

قصد من بود که با بورس دول غرب روم
بهر علم و هدف خویش، به هر جا نروم

آزمون دادم و رفتم شریف به تحصیل
بعد یک ترم که خواندم، بگردید تعطیل

یک ساله گرفتم من ارشد ز فرنگ
دوره ای بود فشرده ،مروری کم رنگ

دکترا بود فقط کار و پژوهش افراد
چار سالی گذشت ، تا که شدم من استاد

آمدم سوی وطن، تا که کنم دین ادا
درسها دادم و تحقیق نمودم تنها


دوران دانشگاه
قسمت(۵

)


وقت آزاد خودم صرف زن و بچه گذشت
آخر عمر به شعر و غزل و کوچه گذشت

چل سالی است، که در خدمت ،دانشگاهم
عمر من وقف خدا هست، از او می خواهم

می زنم پرسه خیابان و گهی هم در پارک
تا شود روح و روان تازه و گردد چالاک

مسجد و روضه ی من ترک نگردد ایام
می کند جان و دلم روشن و گه آن آرام

گاه مسجد بسازم و گهی دانشگاه
بهر پرواز دو بال است نیاز و همراه

مسجد کوی امام است، که کامل کردم
فر صتی نیست دگر،آمدم و ول کردم

چند سالی معاون شده ام دانشگاه
تا که خدمت بکنم،در همه ی عرصه و راه

گاه مامور شدم بهر ادای خدمت
گاه در شهر بود، گاه کنم من هجرت

می توان گفت به جرات نکنم وقت تلف
عمر خود طی بنمودم چه با شور و شعف

تا کنون هشت مقاله ز تزم چاپ شده
چون هدف کار بود، حاصل آن تایپ شده

سعی کردم که با تربیت شاگردان
علم خود منتقل و راه نمایم آنان

تربیت یافتگان بیست نفر می باشند
دکترند و همگی نور بصر می باشند

عادتم هست که تعلیم دهم ریز به ریز
آب راکد ندیدم که باشد تمیز

همه ی کار و تلاشم مدون گشته
منتشر گشته و در سایت معین گشته

غیر تدریس و تحقیق ندارم کاری
گاه گاهی بسرایم غزل یا شعری

سروده شده تو سط



باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
دوران بازنشستگی
قسمت(۶)

من ندارم هوسی جز نظری در بر دوست
آنچه بر من برسد، هر چه بود، آن نیت

چند سالی است که مشغول خود و مدرسه ام
فارغ از خود شده و غافل احوال خودم

مدتی هست که از درس نبا شد خبری
شده ام باز نشسته ، که روم من سفری

فرصتی گشت پدیدار که خود بشناسم
در ره دوست بکوشم ، قدم بردارم

عصر هر روز شوم عازم کار و تعلیم
چونکه تعلیم کند روح و روان را ترمیم

گر چه استاد بخواند ،علومی را چند
کم هزینه نبرد، تا که شود دانشمند

قدر استاد ندانند گروهی نادان
گوهری هست گران قیمت و آن زر افشان

نشر علم است زکات و همه ی ما مسئول
تا نفس هست همه، را بشود آن مشمول

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی









































باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
خصوصیات اخلاقی
قسمت(۷)

نظم در کار و مراعات حقوق دیگران
از خصایص های اخلاقی بود با مهتران

وقت باشد بهترین گوهر ، گرامی دارمش
سعی دارم بهره ها جویم، فراوان خواهمش

کار علمی را گروهی می دهیم انجام آن
ضبط می گردد مباحث ،تا شود اتمام آن

هر شکستی در نتایج، می کند حساس ما
تا که علت را بیابیم، و شود آن رهنما

مختصر گویم سخن، اندر کلام و هم بیان
در مباحث در علوم و در مصاف دیگران

کم سخن گویم،مگر لازم شود، در گفتنش
اختصار باشد کلامم، مستدل باشد همش

آنچه می آید به ذهنم، در امور شعر و علم
می کنم تکمیل آن را،با تلاش و صبر و حلم

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی









باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
دوران بازنشستگی
قسمت(۶)

من ندارم هوسی جز نظری در بر دوست
آنچه بر من برسد، هر چه بود، آن نیت

چند سالی است که مشغول خود و مدرسه ام
فارغ از خود شده و غافل از احوال خودم

مدتی هست که از درس نباشد خبری
شده ام باز نشسته ، ز امور دولی

فرصتی گشت پدیدار که خود بشناسم
در ره دوست بکوشم ، قدم بردارم

عصر هر روز شوم عازم کار و تعلیم
چونکه تعلیم کند روح و روان را ترمیم

گر چه استاد بخواند ،علومی را چند
کم هزینه نبرد، تا که شود دانشمند

قدر استاد ندانند گروهی نادان
گوهری هست گران قیمت و آن زر افشان

نشر علم است زکات و همه ی ما مسئول
رهگشا باشد و حلال شود هر مجهول

دکتری خود به پایان برده ام در هارمونیک
کاربردش در علوم است، بالاخص اندر فیزیک

رشته ی تحصیلی ام باشد مجرد در علوم
محض باشد در ریاضی، همچو اعداد و رقوم

چند کتاب ،ده ها مقاله، منتشر بنموده ام
رهگشا باشد برای دیگران، جان کنده ام

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی





































باسمه تعالی

زندگی نامه منظوم

دکتر علی رجالی

خانواده

قسمت (۱)


می کنم توصیف شرح حال خود از کودکی

از طفولیت بگویم، وصف خود در زندگی


من به دنیا آمدم در اصفهان در سی و چار 

سومین فرزند بودم از پدر، اندر شمار


داشت مادر چند فرزند پیا پی هم دگر 

چار دختر بود و ما باشیم جمعا نه نفر


مادرم هر چه توان می داشت آموخت مرا

گر چه محروم ز علم بود ، ولی روح ولا


عشق او شعله زده بر دل بیچاره ی من

در فراقت چه کنم همدم و هم ناله ی من


گاه دلتنگ شوم، بر سر قبرت بروم

یاد آن لحظه خوش، ذکر محبت بکنم


گردن تک تک ما حق فراوان او داشت

گر چه فرزند رعایت بکند در برداشت


همچو شمع سوخت ،ولی هیچ گله او نداشت

دوری مادر و هجر ابدی، خسران داشت


گر چه او نیست به دنیا، ولی یادش هست

عشق او در دل ما هست،اگر چه او جست


شیر زن بود و جهان دیده و با جرات بود

در مصاف دگران، محکم و با غیرت بود


ترک ما کرد ، ولی درس فداکاری داد

سالها مادری و، همسر خود یاری داد


پدرم بود مریض ، بچه ها هم کوچک

گرد او حلقه زدیم، چرخ کنان چون پیچک


پدرم داشت علاقه به سرودن اشعار

نیست آثار ز وی،جز دو سه بیتی اظهار


بعد فوت همسر اول گزیدم همسری

شد نیایش ،هانیه، از دختران دلبری


همسرم بود فداکار و عزیز و محبوب

اهل ایثار و گذشت و سراپا مجذوب


سخت باشد رحلت همسر برای همسرش

ضربه باشد بر روان و بر تن و بر پیکرش


زندگی مانند تسبیح است،گر دقت کنید

چون که باشد یک قوامی،دانه ها با هم شوید


نام فرزندان مادر جملگی از اوصیا و انبیاست

اصغر و اکبر ،علی و فاطمه ،از اولیاست


عصمت و زهرا، فرشته با حمید ،هر یکی

نام اولاد پدر بودند،همراه محمد جملگی


نام فرزندان من باشد محمد هم رضا

همگی باشند چون نام امام و انبیا


حافظ قرآن بود، دخت من و فرزند ما

فاطمه باشد عزیز و همسرش دلبند ما


آخرین فرزند من باشد ابوالفضل رشید

در غیاب مادرش بی تاب و او سختی کشید


گر بخواهم وصف خود گویم، درازا می کشد

پس رجالی ختم کن ،آن وقت مردم می برد




باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
شعر و ادبیات
قسمت (۲)

چند سالی است که من شعر و غزل می گویم
عهد انسان ز الست، روز ازل می گویم

گفته هایم،اثر وحاصل چندین سال است
اکثرا مثنوی و مشتمل امیال است

بنمودم همه جمع، چو دیوان و کتاب
شد نوای دل من، جگر من کرد کباب

مدتی هست که با دوست و هم کیش خودم
غزل مشترک و مثنوی هم می گویم

گفتگو ها ز طریق چت و در وقت سحر
چه غزل های نوین و نکنیم عمر هدر

ما غزل ها بسرائیم ، پس از نیمه ی شب
گاه من گویم و گه او، ز خداوندی رب

هدف ما نبود جز قدمی در بر دوست
چون که الهام شده ، آنچه رسد از بر اوست

مهدی میثمی است، همره و هم گفته ای من
او به من گفت سرایم ، بود تهفه ای من

من اگر شعر بگویم، ز دعای پدر است
بعد فوت بود عنایت، ز خدای قدر است

هدیه ای بود خدا داد به من با آهی
من پرستار پدر بودم و مادر گاهی

شاعری را ز میراث پدر دارم من
او دعا کرد مرا، عشق سفر دارم من

می سرایم قصیده زحال و دل خویش
تا بماند اثر و تجربه ام با دل ریش

می کنم نقل تجارب به زبانی چون شعر
تا شود شمع و چراغی ، ببینند هر قشر


سفر انگلستان
قسمت (۳)


عمر خود طی بنمودم به کشورهایی
تا کنم کسب ریاضی و بیابم راهی

قدر استاد بدانم، کما و بیش همی
بهره ها برده ام و علم ز آنان بسی

انگلستان زندگی کردم از بهر علوم
تا برم بهره ز استاد ریاضی و رقوم

چند سالی را ریاضی خوانده ام ، شهر فرنگ
آمدم سوی وطن،بعد از فراغت بی درنگ

روز و شب جز خواب، مشغول تعلم بوده ام
پنج سالی زندگی را این چنین طی کرده ام

دائما مشغول کسب دانش و کسب علوم
گر چه در شصت و چهارم ،نمی گردد تموم

دور از اقوام بودیم و به غربت سر بریم
سخت باشد دوری و دلتنگی و در خود بدیم

چند باری ما به ایران، حین درس هم آمدیم
بعد دیدار و زیارت، جملگی عازم شدیم

انجمن تشکیل دادیم و گروهی هم نظر
جمعه شب ها دور هم جمع و ببینیم همدگر

بود پشتیبانی و اجرا ، بعهده این حقیر
انجمن رسمی شد ودارای مهر و یک دبیر

با قرائت کردن قرآن و تفسیر و کلام
دور هم بودیم هر هفته،غیر از صرف شام

روح را با خواندن ادعیه ها تسکین دهیم
جان و دل را سیقل وشیطان خود تدفین کنیم




دوره تحصیل

قسمت (۴)
سال پنجاه و سه بودست، روم دانشگاه
تا کنم کسب ریاضی ، چو بود آن دلخواه

عشق من بود ریاضی، ز همان دوره ی قبل
شد درخشان، چو نبودم ضعیف و تنبل

من شدم رتبه ی اول، میان دگران
در رقابت بدیم، چند نفر در دوران

در سه مقطع شدم رتبه ای اول در درس
چون نگویم و نگفتم که مدرک را بس

دوره ی ما عجب دوره ی پر باری بود
چند استاد شود تربیت و رشک نبود

عالمان خود صاحب فهم و کمال بی کران
منتظر هر گز نمانند ، از نشان دیگران

فارغ از درس در این دوره شدم،پنجا هفت
من شدم عضو گروه و سه سالی هم رفت

قصد من بود که با بورس دول غرب روم
بهر علم و هدف خویش، به هر جا نروم

آزمون دادم و رفتم شریف به تحصیل
بعد یک ترم که خواندم، بگردید تعطیل

یک ساله گرفتم من ارشد ز فرنگ
دوره ای بود فشرده ،مروری کم رنگ

دکترا بود فقط کار و پژوهش افراد
چار سالی گذشت ، تا که شدم من استاد

آمدم سوی وطن، تا که کنم دین ادا
درسها دادم و تحقیق نمودم تنها


دوران دانشگاه
قسمت(۵

)


وقت آزاد خودم صرف زن و بچه گذشت
آخر عمر به شعر و غزل و کوچه گذشت

چل سالی است، که در خدمت ،دانشگاهم
عمر من وقف خدا هست، از او می خواهم

می زنم پرسه خیابان و گهی هم در پارک
تا شود روح و روان تازه و گردد چالاک

مسجد و روضه ی من ترک نگردد ایام
می کند جان و دلم روشن و گه آن آرام

گاه مسجد بسازم و گهی دانشگاه
بهر پرواز دو بال است نیاز و همراه

مسجد کوی امام است، که کامل کردم
فر صتی نیست دگر،آمدم و ول کردم

چند سالی معاون شده ام دانشگاه
تا که خدمت بکنم،در همه ی عرصه و راه

گاه مامور شدم بهر ادای خدمت
گاه در شهر بود، گاه کنم من هجرت

می توان گفت به جرات نکنم وقت تلف
عمر خود طی بنمودم چه با شور و شعف

تا کنون هشت مقاله ز تزم چاپ شده
چون هدف کار بود، حاصل آن تایپ شده

سعی کردم که با تربیت شاگردان
علم خود منتقل و راه نمایم آنان

تربیت یافتگان بیست نفر می باشند
دکترند و همگی نور بصر می باشند

عادتم هست که تعلیم دهم ریز به ریز
آب راکد ندیدم که باشد تمیز

همه ی کار و تلاشم مدون گشته
منتشر گشته و در سایت معین گشته

غیر تدریس و تحقیق ندارم کاری
گاه گاهی بسرایم غزل یا شعری



باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
دوران بازنشستگی
قسمت(۶)

من ندارم هوسی جز نظری در بر دوست
آنچه بر من برسد، هر چه بود، آن نیت

چند سالی است که مشغول خود و مدرسه ام
فارغ از خود شده و غافل از احوال خودم

مدتی هست که از درس نباشد خبری
شده ام باز نشسته ، ز امور دولی

فرصتی گشت پدیدار که خود بشناسم
در ره دوست بکوشم ، قدم بردارم

عصر هر روز شوم عازم کار و تعلیم
چونکه تعلیم کند روح و روان را ترمیم

گر چه استاد بخواند ،علومی را چند
کم هزینه نبرد، تا که شود دانشمند

قدر استاد ندانند گروهی نادان
گوهری هست گران قیمت و آن زر افشان

نشر علم است زکات و همه ی ما مسئول
رهگشا باشد و حلال شود هر مجهول

دکتری خود به پایان برده ام در هارمونیک
کاربردش در علوم است، بالاخص اندر فیزیک

رشته ی تحصیلی ام باشد مجرد در علوم
محض باشد در ریاضی، همچو اعداد و رقوم

چند کتاب ،ده ها مقاله، منتشر بنموده ام
رهگشا باشد برای دیگران، جان کنده ام


باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
خصوصیات اخلاقی
قسمت(۷)

نظم در کار و مراعات حقوق دیگران
از خصایص های اخلاقی بود با مهتران

وقت باشد بهترین گوهر ، گرامی دارمش
سعی دارم بهره ها جویم، فراوان خواهمش

کار علمی را گروهی می دهیم انجام آن
ضبط می گردد مباحث ،تا شود اتمام آن

هر شکستی در نتایج، می کند حساس ما
تا که علت را بیابیم، و شود آن رهنما

مختصر گویم سخن، اندر کلام و هم بیان
در مباحث در علوم و در مصاف دیگران

کم سخن گویم،مگر لازم شود، در گفتنش
اختصار باشد کلامم، مستدل باشد همش

آنچه می آید به ذهنم، در امور شعر و علم
می کنم تکمیل آن را،با تلاش و صبر و حلم

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی








































زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
تجربیات کاری
قسمت(۷)

گر نباشم مطمئن، از نقل قول دیگران
من تامل می کنم، تاصحتش گردد عیان

م ها می کنم، تا اینکه یابم آن مفید
با صبوری و تامل می کنم کاری جدید

گر یقین پیدا کنم، در صحت انجام کار
می دهم انجام آن را ، تا که یابم من قرار

کار نیکو و پسنیده کنم، کاری درست
خواه باشد در نتیجه نا صحیح و نادرست

نیست تعجیلی مرا در حین اجرا، حین کار
رمز پیروزی تفکر باشد و هم پشت کار

کارها با اولویت می کنم اجرا تمام
می دهم انجام در وقت خودش آنرا تمام

کارها گاهی زمان بر باشد و یک روز کم
چون زمان پیوسته باشد، پس چرا اندوه و غم

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی





باسمه تعالی

امور اجتماعی
حجاب

غزل ۱
گر بخواهی حفظ گردی از نگاه نا کسان
کن حجابت را رعایت، در مصاف دیگران

دان خدا راضی است از کار شما در این امور
چون نلرزانی دل بیچاره ای را ناگهان


چون خدا داده غرایز، بهر ابقای نفوس
نی برای خود نمایی در جوامع آنچنان


دان خدا راضی است از کار شما در این امور
چون نلرزانی دل بیچاره ای را ناگهان

جامعه دارد قوانین خود و باشد مفید
تو مگو این کار شخصی می شود بر خواهران

حفظ قانون بر همه لازم بود در زندگی
باعث آرامش خویش است وهم با دیگران

با حجاب امکان کار مثبت است در جامعه
همسرت با طیب خاطر می دهد بر تو امان

باعث تقلیل جرم است و گناه و هرزگی
کار نیکو در محیط سالم است و در جهان

پنبه و آتش اگر نزدیک هم باشند خطاست
نیست محدودیت حجاب بر خانم وخیل ن

خانواده در قوام است پرتوی حفظ حجاب
آن رجالی مصلحت باشد، چو زیب بانوان

میثمی شهوت نمی میر د درون جان ما
آدمی با تزکیه غالب شود بر نقش آن


سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی








باسمه تعالی

امور اجتماعی
حجاب

غزل۱


گر بخواهی حفظ گردی از نگاه نا کسان
کن حجابت را رعایت، در مصاف دیگران

دان خدا راضی است از کار شما در این امور
چون نلرزانی دل بیچاره ای را ناگهان

چون خدا داده غرایز، بهر ابقای نفوس
نی برای خود نمایی در جوامع آنچنان

جامعه دارد قوانین خود و باشد مفید
تو مگو این کار شخصی می شود بر خواهران

حفظ قانون بر همه لازم بود در زندگی
باعث آرامش خویش است وهم با دیگران

با حجاب امکان کار مثبت است در جامعه
همسرت با طیب خاطر می دهد بر تو امان

باعث تقلیل جرم است و گناه و هرزگی
کار نیکو در محیط سالم است و در جهان

پنبه و آتش اگر نزدیک هم باشند خطاست
نیست محدودیت حجاب بر خانم وخیل ن

خانواده در قوام است پرتوی حفظ حجاب
آن رجالی مصلحت باشد، چو زیب بانوان

میثمی شهوت نمی میر د درون جان ما
آدمی با تزکیه غالب شود بر نقش آن


سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی













باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
خصوصیات اخلاقی
قسمت(۷)

نظم در کار و مراعات حقوق دیگران
از خصایص های اخلاقی بود با مهتران

وقت باشد بهترین گوهر ، گرامی دارمش
سعی دارم بهره ها جویم، فراوان خواهمش

کار علمی را گروهی می دهیم انجام آن
ضبط می گردد مباحث ،تا شود اتمام آن

هر شکستی در نتایج، می کند حساس ما
تا که علت را بیابیم، و شود آن رهنما

مختصر گویم سخن، اندر کلام و هم بیان
در مباحث در علوم و در مصاف دیگران

آنچه می آید به ذهنم، در امور شعر و علم
می کنم تکمیل آن را،با تلاش و صبر و حلم

با توکل بر خدا و فکر و تدبیر امور
کارها ممکن شود،هر چند باشند سخت و دور

از بزرگی یا ز سختی، من ندارم وحشتی
کارها آسان شود ، در حین اجرا مدتی

گر یقین پیدا کنم بر صحت کاری نخست
با توکل می کنم اجرا، بدون شک، درست


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی









باسمه تعالی

زندگی نامه منظوم

دکتر علی رجالی

خانواده

قسمت (۱)


می کنم توصیف شرح حال خود از کودکی

از طفولیت بگویم، وصف خود در زندگی


من به دنیا آمدم در اصفهان در سی و چار 

سومین فرزند بودم از پدر، اندر شمار


داشت مادر چند فرزند پیا پی هم دگر 

چار دختر بود و ما باشیم جمعا نه نفر


مادرم هر چه توان می داشت آموخت مرا

گر چه محروم ز علم بود ، ولی روح ولا


عشق او شعله زده بر دل بیچاره ی من

در فراقت چه کنم همدم و هم ناله ی من


گاه دلتنگ شوم، بر سر قبرت بروم

یاد آن لحظه خوش، ذکر محبت بکنم


گردن تک تک ما حق فراوان او داشت

گر چه فرزند رعایت بکند در برداشت


همچو شمع سوخت ،ولی هیچ گله او نداشت

دوری مادر و هجر ابدی، خسران داشت


گر چه او نیست به دنیا، ولی یادش هست

عشق او در دل ما هست،اگر چه او جست


شیر زن بود و جهان دیده و با جرات بود

در مصاف دگران، محکم و با غیرت بود


ترک ما کرد ، ولی درس فداکاری داد

سالها مادری و، همسر خود یاری داد


پدرم بود مریض ، بچه ها هم کوچک

گرد او حلقه زدیم، چرخ کنان چون پیچک


پدرم داشت علاقه به سرودن اشعار

نیست آثار ز وی،جز دو سه بیتی اظهار


بعد فوت همسر اول گزیدم همسری

شد نیایش ،هانیه، از دختران دلبری


همسرم بود فداکار و عزیز و محبوب

اهل ایثار و گذشت و سراپا مجذوب


سخت باشد رحلت همسر برای همسرش

ضربه باشد بر روان و بر تن و بر پیکرش


زندگی مانند تسبیح است،گر دقت کنید

چون که باشد یک قوامی،دانه ها با هم شوید


نام فرزندان مادر جملگی از اوصیا و انبیاست

اصغر و اکبر ،علی و فاطمه ،از اولیاست


عصمت و زهرا، فرشته با حمید ،هر یکی

نام اولاد پدر بودند،همراه محمد جملگی


نام فرزندان من باشد محمد هم رضا

همگی باشند چون نام امام و انبیا


حافظ قرآن بود، دخت من و فرزند ما

فاطمه باشد عزیز و همسرش دلبند ما


آخرین فرزند من باشد ابوالفضل رشید

در غیاب مادرش بی تاب و او سختی کشید


گر بخواهم وصف خود گویم، درازا می کشد

پس رجالی ختم کن ،آن وقت مردم می برد




باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
شعر و ادبیات
قسمت (۲)

چند سالی است که من شعر و غزل می گویم
عهد انسان ز الست، روز ازل می گویم

گفته هایم،اثر وحاصل چندین سال است
اکثرا مثنوی و مشتمل امیال است

بنمودم همه جمع، چو دیوان و کتاب
شد نوای دل من، جگر من کرد کباب

مدتی هست که با دوست و هم کیش خودم
غزل مشترک و مثنوی هم می گویم

گفتگو ها ز طریق چت و در وقت سحر
چه غزل های نوین و نکنیم عمر هدر

ما غزل ها بسرائیم ، پس از نیمه ی شب
گاه من گویم و گه او، ز خداوندی رب

هدف ما نبود جز قدمی در بر دوست
چون که الهام شده ، آنچه رسد از بر اوست

مهدی میثمی است، همره و هم گفته ای من
او به من گفت سرایم ، بود تهفه ای من

من اگر شعر بگویم، ز دعای پدر است
بعد فوت بود عنایت، ز خدای قدر است

هدیه ای بود خدا داد به من با آهی
من پرستار پدر بودم و مادر گاهی

شاعری را ز میراث پدر دارم من
او دعا کرد مرا، عشق سفر دارم من

می سرایم قصیده زحال و دل خویش
تا بماند اثر و تجربه ام با دل ریش

می کنم نقل تجارب به زبانی چون شعر
تا شود شمع و چراغی ، ببینند هر قشر


سفر انگلستان
قسمت (۳)


عمر خود طی بنمودم به کشورهایی
تا کنم کسب ریاضی و بیابم راهی

قدر استاد بدانم، کما و بیش همی
بهره ها برده ام و علم ز آنان بسی

انگلستان زندگی کردم از بهر علوم
تا برم بهره ز استاد ریاضی و رقوم

چند سالی را ریاضی خوانده ام ، شهر فرنگ
آمدم سوی وطن،بعد از فراغت بی درنگ

روز و شب جز خواب، مشغول تعلم بوده ام
پنج سالی زندگی را این چنین طی کرده ام

دائما مشغول کسب دانش و کسب علوم
گر چه در شصت و چهارم ،نمی گردد تموم

دور از اقوام بودیم و به غربت سر بریم
سخت باشد دوری و دلتنگی و در خود بدیم

چند باری ما به ایران، حین درس هم آمدیم
بعد دیدار و زیارت، جملگی عازم شدیم

انجمن تشکیل دادیم و گروهی هم نظر
جمعه شب ها دور هم جمع و ببینیم همدگر

بود پشتیبانی و اجرا ، بعهده این حقیر
انجمن رسمی شد ودارای مهر و یک دبیر

با قرائت کردن قرآن و تفسیر و کلام
دور هم بودیم هر هفته،غیر از صرف شام

روح را با خواندن ادعیه ها تسکین دهیم
جان و دل را سیقل وشیطان خود تدفین کنیم




دوره تحصیل

قسمت (۴)
سال پنجاه و سه بودست، روم دانشگاه
تا کنم کسب ریاضی ، چو بود آن دلخواه

عشق من بود ریاضی، ز همان دوره ی قبل
شد درخشان، چو نبودم ضعیف و تنبل

من شدم رتبه ی اول، میان دگران
در رقابت بدیم، چند نفر در دوران

در سه مقطع شدم رتبه ای اول در درس
چون نگویم و نگفتم که مدرک را بس

دوره ی ما عجب دوره ی پر باری بود
چند استاد شود تربیت و رشک نبود

عالمان خود صاحب فهم و کمال بی کران
منتظر هر گز نمانند ، از نشان دیگران

فارغ از درس در این دوره شدم،پنجا هفت
من شدم عضو گروه و سه سالی هم رفت

قصد من بود که با بورس دول غرب روم
بهر علم و هدف خویش، به هر جا نروم

آزمون دادم و رفتم شریف به تحصیل
بعد یک ترم که خواندم، بگردید تعطیل

یک ساله گرفتم من ارشد ز فرنگ
دوره ای بود فشرده ،مروری کم رنگ

دکترا بود فقط کار و پژوهش افراد
چار سالی گذشت ، تا که شدم من استاد

آمدم سوی وطن، تا که کنم دین ادا
درسها دادم و تحقیق نمودم تنها


دوران دانشگاه
قسمت(۵

)


وقت آزاد خودم صرف زن و بچه گذشت
آخر عمر به شعر و غزل و کوچه گذشت

چل سالی است، که در خدمت ،دانشگاهم
عمر من وقف خدا هست، از او می خواهم

می زنم پرسه خیابان و گهی هم در پارک
تا شود روح و روان تازه و گردد چالاک

مسجد و روضه ی من ترک نگردد ایام
می کند جان و دلم روشن و گه آن آرام

گاه مسجد بسازم و گهی دانشگاه
بهر پرواز دو بال است نیاز و همراه

مسجد کوی امام است، که کامل کردم
فر صتی نیست دگر،آمدم و ول کردم

چند سالی معاون شده ام دانشگاه
تا که خدمت بکنم،در همه ی عرصه و راه

گاه مامور شدم بهر ادای خدمت
گاه در شهر بود، گاه کنم من هجرت

می توان گفت به جرات نکنم وقت تلف
عمر خود طی بنمودم چه با شور و شعف

تا کنون هشت مقاله ز تزم چاپ شده
چون هدف کار بود، حاصل آن تایپ شده

سعی کردم که با تربیت شاگردان
علم خود منتقل و راه نمایم آنان

تربیت یافتگان بیست نفر می باشند
دکترند و همگی نور بصر می باشند

عادتم هست که تعلیم دهم ریز به ریز
آب راکد ندیدم که باشد تمیز

همه ی کار و تلاشم مدون گشته
منتشر گشته و در سایت معین گشته

غیر تدریس و تحقیق ندارم کاری
گاه گاهی بسرایم غزل یا شعری



باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
دوران بازنشستگی
قسمت(۶)

من ندارم هوسی جز نظری در بر دوست
آنچه بر من برسد، هر چه بود، آن نیت

چند سالی است که مشغول خود و مدرسه ام
فارغ از خود شده و غافل از احوال خودم

مدتی هست که از درس نباشد خبری
شده ام باز نشسته ، ز امور دولی

فرصتی گشت پدیدار که خود بشناسم
در ره دوست بکوشم ، قدم بردارم

عصر هر روز شوم عازم کار و تعلیم
چونکه تعلیم کند روح و روان را ترمیم

گر چه استاد بخواند ،علومی را چند
کم هزینه نبرد، تا که شود دانشمند

قدر استاد ندانند گروهی نادان
گوهری هست گران قیمت و آن زر افشان

نشر علم است زکات و همه ی ما مسئول
رهگشا باشد و حلال شود هر مجهول

دکتری خود به پایان برده ام در هارمونیک
کاربردش در علوم است، بالاخص اندر فیزیک

رشته ی تحصیلی ام باشد مجرد در علوم
محض باشد در ریاضی، همچو اعداد و رقوم

چند کتاب ،ده ها مقاله، منتشر بنموده ام
رهگشا باشد برای دیگران، جان کنده ام







باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
خصوصیات اخلاقی
قسمت(۷)

نظم در کار و مراعات حقوق دیگران
از خصایص های اخلاقی بود با مهتران

وقت باشد بهترین گوهر ، گرامی دارمش
سعی دارم بهره ها جویم، فراوان خواهمش

کار علمی را گروهی می دهیم انجام آن
ضبط می گردد مباحث ،تا شود اتمام آن

هر شکستی در نتایج، می کند حساس ما
تا که علت را بیابیم، و شود آن رهنما

مختصر گویم سخن، اندر کلام و هم بیان
در مباحث در علوم و در مصاف دیگران

آنچه می آید به ذهنم، در امور شعر و علم
می کنم تکمیل آن را،با تلاش و صبر و حلم

با توکل بر خدا و فکر و تدبیر امور
کارها ممکن شود،هر چند باشند سخت و دور

از بزرگی یا ز سختی، من ندارم وحشتی
کارها آسان شود ، در حین اجرا مدتی

گر یقین پیدا کنم بر صحت کاری نخست
با توکل می کنم اجرا، بدون شک، درست


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی


زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
تجربیات کاری
قسمت(۷)

گر نباشم مطمئن، از نقل قول دیگران
من تامل می کنم، تاصحتش گردد عیان

م ها می کنم، تا اینکه یابم آن مفید
با صبوری و تامل می کنم کاری جدید

گر یقین پیدا کنم، در صحت انجام کار
می دهم انجام آن را ، تا که یابم من قرار

کار نیکو و پسنیده کنم، کاری درست
خواه باشد در نتیجه نا صحیح و نادرست

نیست تعجیلی مرا در حین اجرا، حین کار
رمز پیروزی تفکر باشد و هم پشت کار

کارها با اولویت می کنم اجرا تمام
می دهم انجام در وقت خودش آنرا تمام

کارها گاهی زمان بر باشد و یک روز کم
چون زمان پیوسته باشد، پس چرا اندوه و غم

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی







































باسمه تعالی
امور اجتماعی
نقش دین در زندگی
غزل(۲)

می رسد حرف خدا بر مردمان،نور مبین
از طریق انبیا و اولیا ، از سوی دین

ظاهر دین حاوی فرمان و احکام خداست
باطنش اخلاق نیکو همره علم و یقین

یک مبلغ هر دو را باید کند سر مشق خود
ظاهر و باطن مهم است در عروج سالکین

حفظ انسان در اطاعت از خدا و اولیاست
آدمی محفوظ گردد، با عمل کردن به دین

خواندن و فهمیدن قرآن، نیاز هر کس است
رهنما باشد کلام حق، چراغ عابدین

لازم است هر کس شناسد دین و دستورات آن
چند سالی با تلمذ کردن قرآن و دین

در سرودن می شود دقت ،امور دین ما
تا سخن سنجیده باشد ، از کلام عارفین

دین و آیین و رسوم مردمان کامل شود
در طی دوران طولانی،شود دری ثمین

حیف باشد بشکند این سد و دژ ،میراث ما
می کند ویران رجالی ، هر چه باشد در زمین

گر ببیند مردمان، از ما تناقض میثمی
دور گردند از کلام وحی و ایمان و یقین

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
فعالیت های فرهنگی
قسمت(۸)

می رسد حرف خدا بر مردمان،نور مبین
از طریق انبیا و اولیا ، از راه دین

ظاهر دین حاوی فرمان و احکام خداست
باطنش اخلاق نیکو همره ذکر و دعاست

سعی کردم ابتدا بادین، شناسم خویش را
وانگهی اشعار گویم ،در خصوص کیش را

خواندن و فهمیدن قرآن، نیاز هر کس است
رهنما باشد کلام حق، پیامی خالص است

چند سالی با تلمذ، گوش دادم، حرف دین
تا سخن سنجیده گویم، از کلام عارفین

گر ببیند مردمان، از ما تناقض در سخن
دور گردند از کلام وحی و ایمان و سنن

دین و آیین و رسوم مردمان کامل شود
در طی دوران طولانی،دژی قابل شود

حیف باشد بشکند این سد و دژ ،میراث ما
می کند ویران چو سیلی، می برد اموال را


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی


زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
تجربیات کاری
قسمت(۷)

گر نباشم مطمئن، از نقل قول دیگران
من تامل می کنم، تاصحتش گردد عیان

م ها می کنم، تا اینکه یابم آن مفید
با صبوری و تامل می کنم کاری جدید

گر یقین پیدا کنم، در صحت انجام کار
می دهم انجام آن را ، تا که یابم من قرار

کار نیکو و پسنیده کنم، کاری درست
خواه باشد در نتیجه نا صحیح و نادرست

نیست تعجیلی مرا در حین اجرا، حین کار
رمز پیروزی تفکر باشد و هم پشتکار

کارها با اولویت می کنم اجرا تمام
می دهم انجام در وقت خودش آنرا تمام

کارها گاهی زمان بر باشد و یک روز کم
چون زمان پیوسته باشد، پس چرا اندوه و غم

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی





باسمه تعالی

امور اجتماعی
حجاب

غزل ۱
گر بخواهی حفظ گردی از نگاه نا کسان
کن حجابت را رعایت، در مصاف دیگران

دان خدا راضی است از کار شما در این امور
چون نلرزانی دل بیچاره ای را ناگهان


چون خدا داده غرایز، بهر ابقای نفوس
نی برای خود نمایی در جوامع آنچنان


دان خدا راضی است از کار شما در این امور
چون نلرزانی دل بیچاره ای را ناگهان

جامعه دارد قوانین خود و باشد مفید
تو مگو این کار شخصی می شود بر خواهران

حفظ قانون بر همه لازم بود در زندگی
باعث آرامش خویش است وهم با دیگران

با حجاب امکان کار مثبت است در جامعه
همسرت با طیب خاطر می دهد بر تو امان

باعث تقلیل جرم است و گناه و هرزگی
کار نیکو در محیط سالم است و در جهان

پنبه و آتش اگر نزدیک هم باشند خطاست
نیست محدودیت حجاب بر خانم وخیل ن

خانواده در قوام است پرتوی حفظ حجاب
آن رجالی مصلحت باشد، چو زیب بانوان

میثمی شهوت نمی میر د درون جان ما
آدمی با تزکیه غالب شود بر نقش آن


سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
امور اجتماعی
نقش دین در زندگی
غزل(۲)

می رسد حرف خدا بر مردمان،نور مبین
از طریق انبیا و اولیا ، از سوی دین

ظاهر دین حاوی فرمان و احکام خداست
باطنش اخلاق نیکو همره علم و یقین

یک مبلغ هر دو را باید کند سر مشق خود
ظاهر و باطن مهم است در عروج سالکین

حفظ انسان در اطاعت از خدا و اولیاست
آدمی محفوظ گردد، با عمل کردن به دین

خواندن و فهمیدن قرآن، نیاز هر کس است
رهنما باشد کلام حق، چراغ عابدین

لازم است هر کس شناسد دین و دستورات آن
چند سالی با تلمذ کردن قرآن و دین

در سرودن شود دقت ،امور دین ما
تا سخن سنجیده باشد ، از کلام عارفین

دین و آیین و رسوم مردمان کامل شود
در طی دوران طولانی،شود دری ثمین

حیف باشد بشکند این سد و دژ ،میراث ما
می کند ویران رجالی ، هر چه باشد در زمین

گر ببیند مردمان، از ما تناقض میثمی
دور گردند از کلام وحی و ایمان و یقین

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی

زندگی نامه منظوم

دکتر علی رجالی

امور اجرایی

قسمت(۹)


اولین مسئولیت، بعد از گرفتن دکتری

بود یک سالی پس از برگشت از دانشسرا


سال اول جمع کردم ،عده ای از نخبگان 

تا نمایم م، در کارها با دیگران


چند سالی روز و شب در گیر اجرای نهاد

تا که رفتم فرصت تحقیق ،در اقصی بلاد


دوره های دکتری دایر نمودم، بیش و کم

اولین دوره ریاضی بود و من در گیر هم


جمعی از دانش پژوهان، عازم خارج شدند

تقویت شد چند گروه و دکتری رایج شدند


دوره های دکتری بعدا،امورش شد جدا

یک معاون داشت، تا دایر کند آن دکتری


بود آموزش امورش وقت گیر و پر تلاش

کار ها پیچیده و سخت و امورش دلخراش


سیستم آموزشی تغییر دادم در امور

تا شود ممکن امور ثبت نام از راه دور


شد امور جاری استاد و دانشجو روان

کار دانشجو می شود انجام ، در کمتر زمان


اعتقادم این بود،مسئول باید روز و شب

خدمت مردم کند، آن مرضی حق است و ر


پاک بود کارتابل من از نامه ها پایان شب

تا نگردد صاحب نامه، دچار رنج و صعب


کار مردم اولویت می دهم ، در حین کار

گر دهم پاسخ به موقع، مرضی پروردگار


در پژوهش، طرح ها اجرا و همکاری کنم

در خرید و نشر انواع کتب ،یاری کنم


چاپخانه می شود از بهترین در انتشار

می کند صد ها مجلد نشر و باشد افتخار


منتقل کردم هزاران نسخه از انبار را

تا شود محفوظ و باشندجملگی آثار را 


نسخ خطی شود احیا و گردد ماندگار

چونکه آنها مظهر فرهنگ و هر یک یادگار


این کتب از نسل ها باشد ، بود میراث ما

حفظ آنها لازم است و می رسد بر نسل ها


می کنم دایر گروه صنعت و تحقیق را

تا شود آن حلقه ای، بین علوم و کارها


سهل کردم من امانت گیری و قرض کتاب

تا امانت راحت و کاهد ز سختی و عذاب


سروده شده توسط

دکتر علی رجالی




باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
معاونت آموزشی
قسمت(۹)

اولین مسئولیت، بعد از گرفتن دکتری
بود یک سالی پس از برگشت از دانشسرا

سال اول جمع کردم ،عده ای از نخبگان
تا نمایم م، در کارها با دیگران

چند سالی روز و شب در گیر اجرای نهاد
تا که رفتم فرصت تحقیق ،در اقصی بلاد

دوره های دکتری دایر نمودم، بیش و کم
اولین دوره ریاضی بود و من در گیر هم

جمعی از دانش پژوهان، عازم خارج شدند
تقویت شد چند گروه و دکتری رایج شدند

دوره های دکتری بعدا،امورش شد جدا
یک معاون داشت، تا دایر کند آن دکتری

بود آموزش امورش وقت گیر و پر تلاش
کار ها پیچیده و سخت و امورش دلخراش

سیستم آموزشی تغییر دادم در امور
تا شود ممکن امور ثبت نام از راه دور

شد امور جاری استاد و دانشجو روان
کار دانشجو شود انجام ، در کمتر زمان

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

























باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
تحقیقات
قسمت(۹)

هر چه می آید به ذهنم، بی درنگ ثبتش کنم
گاه در دفتر و گهی گوشی ،همه ضبطش کنم

می شود گاهی ، به خواب آید نکاتی آن مرا
چند نوبت می نویسم،تا شود ذهنم رها

یاد دارم وقت بیداری ،درون پارک وشهر
می نویسم مطلبی را، تا کنم تکمیل تر

ذهن من دائم اسیر علم و شعر است و امور
با تفکر می نویسم ، هر چه می آید شعور

چونکه فرار است علم و ثبت آن واجب بود
یک جرقه می تواند آتشی گردد، چه زود

ذره ذره جمع گردد، علم و دانش در بشر
حافظ انسان شود، ایمان و تقوا،چون سپر

عقل ما محدود و امداد الهی لازم است
ماورای عالم ماده محال و از خدای عالم است

فهم و درک ما برای زندگی تعیین شده
ماورا خواهی ، ریاضت خواهد و تحسین شده

علم باشد یک حقیقت، ما فقط تبیین کنیم
گر بدیهی شد علومی،خویش را تحسین کنیم

علم مبنایش بدیهیات باشد در علوم
گر چه باشد آن ریاضی و حساب و هم رقوم

سالها نزد اساتید ریاضی و علوم حوزوی
چون حسن زاده تلمذ کردم وباشند ولی

رنجبر باشد دگر استاد من در فهم دین
او کند تبیین چه زیبا ،با مثالی دلنشین

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی




باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
شبکه های مجازی
قسمت(۹)


کارها آسان شود،هرکس برد بهره ز علم
نشر دادم فکر خود را با تلاش و صبر و حلم

کارهای خویش را در سایت تدریجا نهم
گاه در وبلاگ ، گهی مکتوب نشرش می دهم

هم کانال های ز اشعار و غزل دارم کنون
هم کانال های ریاضی و معارف تا کنون

مدتی در فیس بوک بودم، با چندین گروه
تا شود از صالحات و باقیات، از هر وجوه

در تلگرام و سروش دارم، کانال بهر عموم
کلیه آثار علمی آمده، مشتمل گردد رسوم

می نهم تصویر زیبا از طبیعت در جهان
هر یکی آیات حق باشند در و مکان

می نهم در قاب، اشعار رباعی تا هزار
جملگی تزئین نمودم ،محتوا را با شعار

آمده آثار علمی خود و اهل کتاب
سایت من دارد هزاران مرجع و اشعار ناب

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی










باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
فعالیت های فرهنگی
قسمت(۸)

می رسد حرف خدا بر مردمان،نور مبین
از طریق انبیا و اولیا ، از راه دین

ظاهر دین حاوی فرمان و احکام خداست
باطنش اخلاق نیکو همره ذکر و دعاست

سعی کردم ابتدا بادین، شناسم خویش را
وانگهی اشعار گویم ،در خصوص کیش را

خواندن و فهمیدن قرآن، نیاز هر کس است
رهنما باشد کلام حق، پیامی خالص است

چند سالی با تلمذ، گوش دادم، حرف دین
تا سخن سنجیده گویم، از کلام عارفین

گر ببیند مردمان، از ما تناقض در سخن
دور گردند از کلام وحی و ایمان و سنن

دین و آیین و رسوم مردمان کامل شود
در طی دوران طولانی،دژی قابل شود

حیف باشد بشکند این سد و دژ ،میراث ما
می کند ویران چو سیلی، می برد اموال را

کارها آسان شود،هرکس برد بهره ز علم
نشر دادم فکر خود را با تلاش و صبر و حلم

کارهای خویش را در سایت تدریجا نهم
گاه در وبلاگ ، گهی مکتوب نشرش می دهم

هم کانال های ز اشعار و غزل دارم کنون
هم کانال های ریاضی و معارف تا کنون

مدتی در فیس بوک بودم، با چندین گروه
تا شود از صالحات و باقیات، از هر وجوه

در تلگرام و سروش دارم، کانال بهر عموم
کلیه آثار علمی آمده، مشتمل گردد رسوم

می نهم تصویر زیبا از طبیعت در جهان
هر یکی آیات حق باشند در و مکان

می نهم در قاب، اشعار رباعی تا هزار
جملگی تزئین نمودم ،محتوا را با شعار

آمده آثار علمی خود و اهل کتاب
سایت من دارد هزاران مرجع و اشعار ناب

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی











زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
تجربیات کاری
قسمت(۷)

گر نباشم مطمئن، از نقل قول دیگران
من تامل می کنم، تاصحتش گردد عیان

م ها می کنم، تا اینکه یابم آن مفید
با صبوری و تامل می کنم کاری جدید

گر یقین پیدا کنم، در صحت انجام کار
می دهم انجام آن را ، تا که یابم من قرار

کار نیکو و پسنیده کنم، کاری درست
خواه باشد در نتیجه نا صحیح و نادرست

نیست تعجیلی مرا در حین اجرا، حین کار
رمز پیروزی تفکر باشد و هم پشتکار

کارها با اولویت می کنم اجرا تمام
می دهم انجام در وقت خودش آنرا تمام

کارها گاهی زمان بر باشد و یک روز کم
چون زمان پیوسته باشد، پس چرا اندوه و غم

نظم در کار و مراعات حقوق دیگران
از خصایص های اخلاقی بود با مهتران

وقت باشد بهترین گوهر ، گرامی دارمش
سعی دارم بهره ها جویم، فراوان خواهمش

کار علمی را گروهی می دهیم انجام آن
ضبط می گردد مباحث ،تا شود اتمام آن 

هر شکستی در نتایج، می کند حساس ما
تا که علت را بیابیم، و شود آن رهنما

مختصر گویم سخن، اندر کلام و هم بیان
در مباحث در علوم و در مصاف دیگران

آنچه می آید به ذهنم، در امور شعر و علم
می کنم تکمیل آن را،با تلاش و صبر و حلم

با توکل بر خدا و فکر و تدبیر امور
کارها ممکن شود،هر چند باشند سخت و دور

از بزرگی یا ز سختی، من ندارم وحشتی
کارها آسان شود ، در حین اجرا مدتی

گر یقین پیدا کنم بر صحت کاری نخست
با توکل می کنم اجرا، بدون شک، درست

هر چه می آید به ذهنم، بی درنگ ثبتش کنم
گاه در دفتر و گهی گوشی ،همه ضبطش کنم

می شود گاهی ، به خواب آید نکاتی آن مرا
چند نوبت می نویسم،تا شود ذهنم رها

یاد دارم وقت بیداری ،درون پارک وشهر 
می نویسم مطلبی را، تا کنم تکمیل تر

ذهن من دائم اسیر علم و شعر است و امور
با تفکر می نویسم ، هر چه می آید شعور

چونکه فرار است علم و ثبت آن واجب بود
یک جرقه می تواند آتشی گردد، چه زود

ذره ذره جمع گردد، علم و دانش در بشر
حافظ انسان شود، ایمان و تقوا،چون سپر

عقل ما محدود و امداد الهی لازم است
ماورای عالم ماده محال و از خدای عالم است

فهم و درک ما برای زندگی تعیین شده
ماورا خواهی ، ریاضت خواهد و تحسین شده

علم باشد یک حقیقت، ما فقط تبیین کنیم
گر بدیهی شد علومی،خویش را تحسین کنیم

علم مبنایش بدیهیات باشد در علوم
گر چه باشد آن ریاضی و حساب و هم رقوم

سالها نزد اساتید ریاضی و علوم حوزوی
چون حسن زاده تلمذ کردم وباشند ولی

رنجبر باشد دگر استاد من در فهم دین
او کند تبیین چه زیبا ،با مثالی دلنشین

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
امور فرهنگی
قسمت(۱۰)

من ندارم هوسی جز نظری در بر دوست
آنچه بر من برسد، هر چه بود، آن نیت

چند سالی است که مشغول خود و مدرسه ام
فارغ از خود شده و غافل از احوال خودم

مدتی هست که از درس نباشد خبری
شده ام باز نشسته ، ز امور دولی

فرصتی گشت پدیدار که خود بشناسم
در ره دوست بکوشم ، قدم بردارم

عصر هر روز شوم عازم کار و تعلیم
چونکه تعلیم کند روح و روان را ترمیم

وقت آزاد خودم صرف زن و بچه گذشت
آخر عمر به شعر و غزل و کوچه گذشت

چل سالی است، که در خدمت ،دانشگاهم
عمر من وقف خدا هست، از او می خواهم

چند سالی است که من شعر و غزل می گویم
عهد انسان ز الست، روز ازل می گویم

گفته هایم،اثر وحاصل چندین سال است
اکثرا مثنوی و مشتمل امیال است

بنمودم همه جمع، چو دیوان و کتاب
شد نوای دل من، جگر من کرد کباب

مدتی هست که با دوست و هم کیش خودم
غزل مشترک و مثنوی هم می گویم

گفتگو ها ز طریق چت و در وقت سحر
چه غزل های نوین و نکنیم عمر هدر

ما غزل ها بسرائیم ، پس از نیمه ی شب
گاه من گویم و گه او، ز خداوندی رب

هدف ما نبود جز قدمی در بر دوست
چون که الهام شده ، آنچه رسد از بر اوست

مهدی میثمی است، همره و هم گفته ای من
او به من گفت سرایم ، بود تهفه ای من

من اگر شعر بگویم، ز دعای پدر است
بعد فوت بود عنایت، ز خدای قدر است

هدیه ای بود خدا داد به من با آهی
من پرستار پدر بودم و مادر گاهی

شاعری را ز میراث پدر دارم من
او دعا کرد مرا، عشق سفر دارم من

می سرایم قصیده زحال و دل خویش
تا بماند اثر و تجربه ام با دل ریش

می کنم نقل تجارب به زبانی چون شعر
تا شود شمع و چراغی ، ببینند هر قشر

می زنم پرسه خیابان و گهی هم در پارک
تا شود روح و روان تازه و گردد چالاک

مسجد و روضه ی من ترک نگردد ایام
می کند جان و دلم روشن و گه آن آرام

گاه مسجد بسازم و گهی دانشگاه
بهر پرواز دو بال است نیاز و همراه

مسجد کوی امام است، که کامل کردم
فر صتی نیست دگر،آمدم و ول کردم

می توان گفت به جرات نکنم وقت تلف
عمر خود طی بنمودم چه با شور و شعف

همه ی کار و تلاشم مدون گشته
منتشر گشته و در سایت معین گشته

می رسد حرف خدا بر مردمان،نور مبین
از طریق انبیا و اولیا ، از راه دین

ظاهر دین حاوی فرمان و احکام خداست
باطنش اخلاق نیکو همره ذکر و دعاست

سعی کردم ابتدا بادین، شناسم خویش را
وانگهی اشعار گویم ،در خصوص کیش را

خواندن و فهمیدن قرآن، نیاز هر کس است
رهنما باشد کلام حق، پیامی خالص است

چند سالی با تلمذ، گوش دادم، حرف دین
تا سخن سنجیده گویم، از کلام عارفین

گر ببیند مردمان، از ما تناقض در سخن
دور گردند از کلام وحی و ایمان و سنن

دین و آیین و رسوم مردمان کامل شود
در طی دوران طولانی،دژی قابل شود

حیف باشد بشکند این سد و دژ ،میراث ما
می کند ویران چو سیلی، می برد اموال را

کارهای خویش را در سایت تدریجا نهم
گاه در وبلاگ ، گهی مکتوب نشرش می دهم

مدتی در فیس بوک بودم، با چندین گروه
تا شود از صالحات و باقیات، از هر وجوه

می نهم تصویر زیبا از طبیعت در جهان
هر یکی آیات حق باشند در و مکان

می نهم در قاب، اشعار رباعی تا هزار
جملگی تزئین نمودم ،محتوا را با شعار

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی




باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
امور علمی
قسمت(۱۱)

می روم پنجاه و سه در اصفهان، دانشگاه
تا بخوانم ریاضی ، که بود آن دلخواه

بهترین نمره ی من بود ریاضی و حساب
درس دیگر نبود همچو ریاضی جذاب

شده ام رتبه ی اول، میان دگران
دور بودیم ز هرجنگ و جدال و خسران

در سه مقطع شدم رتبه ای اول در درس
چون نگویم و نگفتم که مدرک را بس

دوره ی ما عجب دوره ی پر باری بود
چند استاد شدند تربیت و رشک نبود

هر که باشد صاحب فهم و کمال بی کران
او نماند منتظر،در خط و مشی دیگران

او خودش باشد منادی، هادی پیر و جوان
فرق انسان ها ز تقوا باشد و علم نهان

فارغ از درس در این دوره شدم،پنجا هفت
من شدم عضو گروه و سه سالی هم رفت

قصد من بود که با بورس دول غرب روم
بهر علم و هدف خویش، به هر جا نروم

آزمون دادم و رفتم شریف به تحصیل
بعد یک ترم که خواندم، بگردید تعطیل

بگرفتم من ارشد،به یک سال فرنگ
دوره ای بود فشرده، ضروری، پر رنگ

دکترا بود فقط کار و پژوهش ، تحقیق
چار سالی بگذشت ، تا که گرفتم تصدیق


تا کنون هشت مقاله ز تزم چاپ شده
چون هدف کار بود، حاصل آن تایپ شده

آمدم سوی وطن، تا که کنم دین ادا
درسها دادم و تحقیق نمودم تنها



دکتری اخذ نمودم، رشته ا ی چون هارمونیک
کاربردش در علوم است، بالاخص اندر فیزیک

رشته ی تحصیلی ام باشد مجرد در علوم
محض باشد در ریاضی، همچو اعداد و رقوم

چند کتاب ،ده ها مقاله، منتشر بنموده ام
رهگشا باشد برای دیگران، جان کنده ام

سعی کردم که با تربیت شاگردان
علم خود منتقل و راه نمایم آنان

تربیت یافتگان بیست نفر می باشند
دکترند و همگی نور بصر می باشند

عادتم هست که تعلیم دهم ریز به ریز
آب راکد ندیدم که باشد تمیز

غیر تدریس و تحقیق ندارم کاری
گاه گاهی بسرایم غزلی یا شعری

گر چه استاد عزیز است و بود دانشمند
سالها رنج و تلاش است،علومی را چند

قدر استاد ندانند گروهی نادان
گوهری هست گران قیمت و آن زر افشان

نشر علم است زکات و همه ی ما مسئول
رهگشا باشد و حلال شود هر مجهول

کارها آسان شود،هرکس برد بهره ز علم
نشر دادم فکر خود را با تلاش و صبر و حلم

هم کانال های ز اشعار و غزل دارم کنون
هم کانال های ریاضی و معارف تا کنون

در تلگرام و سروش دارم، کانال بهر عموم
کلیه آثار علمی آمده، مشتمل گردد رسوم

آمده آثار علمی خود و اهل کتاب
سایت من دارد هزاران مرجع و اشعار ناب

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی




باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
گروه ریاضی
قسمت(۱۰)

یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت شمسی است
من شدم مشغول تدریس و حضورم رسمی است

دو به چل خدمت نمودم، کار من تدریس محض
گرچه خشک باشد ریاضی، می برم لذت و حض

دوست دارم رشته ی همساز ،ترکیب علوم
رشته ای محض است و کاربردش عموم

کاربردی از ریاضی، می کنم دایر چنان
کادر می گردد دو چندان، در مدیریت زمان

رهنمایی می کند بیکر مرا ،در دکتری
در شفیلد انگلستان، عالمی بی مدعا

بود بیکر صاحب فهم و شعور کم نظیر
 در بحث ریاضی، سخت کوش و سخت گیر

خلق و خوی اش موجب عشقم به اوست
صاحب فهم و درایت،رهنما باشد چو دوست

من گرفتم دکتری، با بورس دولت آن زمان
باز گشتم در گروه و کار کردم هم چنان

شصت ارشد، بیست دکتر، تربیت بنموده ام
سی درس تدریس کرده ام،با دلی آسوده ام


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی




باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
امور اجرایی
قسمت(۹)

یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت شمسی است
من شدم مشغول تدریس و حضورم رسمی است

دو به چل خدمت نمودم، کار من تدریس محض
گرچه خشک باشد ریاضی، می برم لذت و حض

دوست دارم رشته ی همساز ،ترکیب علوم
رشته ای محض است و کاربردش عموم

کاربردی از ریاضی، می کنم دایر چنان
کادر می گردد دو چندان، در مدیریت زمان

رهنمایی می کند بیکر مرا ،در دکتری
در شفیلد انگلستان، عالمی بی مدعا

بود بیکر صاحب فهم و شعور کم نظیر
در بحث ریاضی، سخت کوش و سخت گیر

خلق و خوی اش موجب عشقم به اوست
صاحب فهم و درایت،رهنما باشد چو دوست

من گرفتم دکتری، با بورس دولت آن زمان
باز گشتم در گروه و کار کردم هم چنان

شصت ارشد، بیست دکتر، تربیت بنموده ام
سی درس تدریس کرده ام،با دلی آسوده ام

اولین مسئولیت، بعد از گرفتن دکتری
بود یک سالی پس از برگشت از دانشسرا

سال اول جمع کردم ،عده ای از نخبگان
تا نمایم م، در کارها با دیگران

چند سالی روز و شب در گیر اجرای نهاد
تا که رفتم فرصت تحقیق ،در اقصی بلاد

دوره های دکتری دایر نمودم، بیش و کم
اولین دوره ریاضی بود و من در گیر هم

جمعی از دانش پژوهان، عازم خارج شدند
تقویت شد چند گروه و دکتری رایج شدند

دوره های دکتری بعدا،امورش شد جدا
یک معاون داشت، تا دایر کند آن دکتری

بود آموزش امورش وقت گیر و پر تلاش
کار ها پیچیده و سخت و امورش دلخراش

سیستم آموزشی تغییر دادم در امور
تا شود ممکن امور ثبت نام از راه دور

شد امور جاری استاد و دانشجو روان
کار دانشجو می شود انجام ، در کمتر زمان

اعتقادم این بود،مسئول باید روز و شب
خدمت مردم کند، آن مرضی حق است و رب

پاک بود کارتابل من از نامه ها پایان شب
تا نگردد صاحب نامه، دچار رنج و صعب

کار مردم اولویت می دهم ، در حین کار
گر دهم پاسخ به موقع، مرضی پروردگار

در پژوهش، طرح ها اجرا و همکاری کنم
در خرید و نشر انواع کتب ،یاری کنم

چاپخانه می شود از بهترین در انتشار
می کند صد ها مجلد نشر و باشد افتخار

منتقل کردم هزاران نسخه از انبار را
تا شود محفوظ و باشندجملگی آثار را

نسخ خطی شود احیا و گردد ماندگار
چونکه آنها مظهر فرهنگ و هر یک یادگار

این کتب از نسل ها باشد ، بود میراث ما
حفظ آنها لازم است و می رسد بر نسل ها

می کنم دایر گروه صنعت و تحقیق را
تا شود آن حلقه ای، بین علوم و کارها

سهل کردم من امانت گیری و قرض کتاب
تا امانت راحت و کاهد ز سختی و عذاب

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی


















 باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
امور علمی
قسمت(۱۱)

قدر استاد ندانند گروهی نادان
گوهری هست گران قیمت و آن زر افشان

چونکه استاد عزیز است و بود دانشمند
سالها رنج و تلاش است،علومی را چند

رهنمایی می کند بیکر مرا ،در دکتری
در شفیلد انگلستان، عالمی بی مدعا

بود بیکر صاحب فهم و شعوری کم نظیر
او بود جدی به کار و ، مهربان و سخت گیر

خلق و خوی اش در قیاس دیگران دمساز بود
صاحب فهم و کمال و عالمی ممتاز بود

گر چه او نیست به دنیا ولی راهش هست
روح او شاد بود، تا به ابد ، جاهش هست

نشر علم است زکات و همه ی ما مسئول
رهگشا باشد و حلال شود هر مجهول

کارها آسان شود،هرکس برد بهره ز علم
نشر دادم فکر خود را با تلاش و صبر و حلم


می کنم ایجاد من، چندین کانال در تلگرام
همچنین اشعار خود را می نهم،اینستا گرام

من کانال های ریاضی و ، معارف دارم
از تلف کردن اوقات بسی بی زارم

سعی کردم که کنم، یک اثری خود برجا
نشر دادم همه ی تجربه ام بهر رضا

در تلگرام و سروش دارم، کانال بهر عموم
کلیه آثار علمی آمده، مشتمل گردد رسوم

آمده آثار علمی خود و اهل کتاب
سایت من دارد هزاران مرجع و اشعار ناب

رشته ی تحصیلی ام باشد مجرد در علوم
محض باشد در ریاضی، همچو اعداد و رقوم

هارمونیک باشد مرا رشته، زمان دکتری
کاربردش در فیزیک باشد،فنون و هم فضا

دوست دارم رشته ی همساز ،ترکیب علوم
رشته ای محض است و کاربردش عموم

شصت ارشد، بیست دکتر، تربیت بنموده ام
در طی خدمت، هماره سعی و کوشش کرده ام

تربیت یافتگان بیست نفر می باشند
دکترند و همگی نور بصر می باشند

سعی کردم که با تربیت شاگردان
علم خود منتقل و راه نمایم آنان

می روم پنجاه و سه، در اصفهان، دانشگاه
تا بخوانم ریاضی ، که بود آن دلخواه

بهترین نمره ی من بود ریاضی و حساب
درس دیگر نبود همچو ریاضی جذاب

شده ام رتبه ی اول، میان دگران
دور بودیم ز هرجنگ و جدال و خسران

در سه مقطع شدم رتبه ای اول در درس
چون نگویم و نگفتم که مدرک را بس

دوره ی ما عجب دوره ی پر باری بود
چند استاد شدند تربیت و رشک نبود

فارغ از درس در این دوره شدم،پنجا هفت
من شدم عضو گروه و سه سالی هم رفت

آزمون دادم و رفتم شریف به تحصیل
بعد یک ترم که خواندم، بگردید تعطیل

قصد من بود که با بورس دول غرب روم
بهر علم و هدف خویش، به هر جا نروم

من گرفتم دکتری، با بورس دولت آن زمان
باز گشتم در گروه و کار کردم هم چنان

بگرفتم من ارشد،به یک سال فرنگ
دوره ای بود فشرده، ضروری، پر رنگ

دکترا بود فقط کار و پژوهش ، تحقیق
چار سالی بگذشت ، تا که گرفتم تصدیق

تا کنون هشت مقاله ز تزم چاپ شده
چون هدف کار بود، حاصل آن تایپ شده

آمدم سوی وطن، تا که کنم دین ادا
درسها دادم و تحقیق نمودم تنها

علم خود نقل نمودم، به ره گوناگون
گاه با چاپ و گهی نشرمقاله بیرون

عادتم هست که تعلیم دهم ریز به ریز
آب راکد ندیدم که باشد تمیز

غیر تدریس و تحقیق ندارم کاری
گاه گاهی بسرایم غزلی یا شعری

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی





























باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
امور اجرایی
قسمت(۹)

یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت شمسی است
من شدم مشغول تدریس و حضورم رسمی است

دو به چل خدمت نمودم، کار من تدریس محض
گرچه خشک باشد ریاضی، می برم لذت و حض

کاربردی از ریاضی، می کنم دایر چنان
کادر می گردد دو چندان، در مدیریت زمان

اولین مسئولیت، بعد از گرفتن دکتری
بود یک سالی پس از برگشت از دانشسرا

سال اول جمع کردم ،عده ای از نخبگان
تا نمایم م، در کارها با دیگران

چند سالی روز و شب در گیر اجرای نهاد
تا که رفتم فرصت تحقیق ،در اقصی بلاد

گاه مامور شدم بهر ادای خدمت
گاه در شهر بود، گاه کنم من هجرت

می توان گفت به جرات نکنم وقت تلف
عمر خود طی بنمودم چه با شور و شعف

دوره های دکتری دایر نمودم، بیش و کم
اولین دوره ریاضی بود و من در گیر هم

جمعی از دانش پژوهان، عازم خارج شدند
تقویت شد چند گروه و دکتری رایج شدند

دوره های دکتری بعدا،امورش شد جدا
یک معاون داشت، تا دایر کند آن دکتری

بود آموزش امورش وقت گیر و پر تلاش
کار ها پیچیده و سخت و امورش دلخراش

سیستم آموزشی تغییر دادم در امور
تا شود ممکن امور ثبت نام از راه دور

شد امور جاری استاد و دانشجو روان
کار دانشجو می شود انجام ، در کمتر زمان

اعتقادم این بود،مسئول باید روز و شب
خدمت مردم کند، آن مرضی حق است و رب

پاک بود کارتابل من از نامه ها پایان شب
تا نگردد صاحب نامه، دچار رنج و صعب

کار مردم اولویت می دهم ، در حین کار
گر دهم پاسخ به موقع، مرضی پروردگار

در پژوهش، طرح ها اجرا و همکاری کنم
در خرید و نشر انواع کتب ،یاری کنم

چاپخانه می شود از بهترین در انتشار
می کند صد ها مجلد نشر و باشد افتخار

منتقل کردم هزاران نسخه از انبار را
تا شود محفوظ و باشندجملگی آثار را

نسخ خطی شود احیا و گردد ماندگار
چونکه آنها مظهر فرهنگ و هر یک یادگار

این کتب از نسل ها باشد ، بود میراث ما
حفظ آنها لازم است و می رسد بر نسل ها

می کنم دایر گروه صنعت و تحقیق را
تا شود آن حلقه ای، بین علوم و کارها

سهل کردم من امانت گیری و قرض کتاب
تا امانت راحت و کاهد ز سختی و عذاب

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی





























باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
امور فرهنگی
قسمت(۱۰)

من ندارم هوسی جز نظری در بر دوست
آنچه بر من برسد، هر چه بود، آن نیت

چند سالی است که مشغول خود وخویشتنم
فارغ از خود شده ام، غافل از احوال خودم

شده ام باز نشسته ، ز امور دولت
مدتی هست که با خویش کنم من خلوت

فرصتی گشت پدیدار که خود بشناسم
کسب تقوا و معارف کنم و حق جویم

می توان گفت به جرات نکنم وقت تلف
عمر خود طی بنمودم چه با شور و شعف

سعی کردم از طریق دین ،شناسم خویش را
وانگهی اشعار گویم ،در خصوص کیش را

چند سالی با تلمذ، گوش دادم، حرف دین
تا سخن سنجیده گویم، از کلام عارفین

منعکس گردد ندای حق تعالی درکلام انبیا
از طریق دین و حکمت،با پیام اوصیا

ظاهر دین حاوی فرمان و احکام خداست
باطنش اخلاق نیکو همره ذکر و دعاست

خواندن و فهمیدن قرآن، نیاز هر کس است
رهنما باشد کلام حق، پیامی خالص است

هر که می خواهد لقای بی مثال و بی کران
او نماند منتظر،در خط و مشی دیگران

او خودش باشد منادی، هادی پیر و جوان
فرق انسان ها ز تقوا باشد و علم نهان

گر ببیند مردمان، از ما تناقض در سخن
دور گردند از کلام وحی و ایمان و سنن

دین و آیین و رسوم مردمان کامل شود
در طی دوران طولانی،دژی قابل شود

حیف باشد بشکند این سد و دژ ،میراث ما
می کند ویران چو سیلی، می برد اموال را

عصر هر روز شوم عازم کار و تعلیم
چونکه تعلیم کند روح و روان را ترمیم

وقت آزاد خودم صرف زن و بچه گذشت
آخر عمر به شعر و غزل و کوچه گذشت

می زنم گشت خیابان و گهی هم در پارک
تا شود روح و روان تازه و گردد چالاک

چل سالی است، که در خدمت دانشگاهم
عمر من وقف خدا هست، از او می خواهم

چند سالی است که من شعر و غزل می گویم
عهد و پیمان الست، روز ازل می گویم

گفته هایم،اثر وحاصل چندین سال است
اکثرا مثنوی و مشتمل امیال است

بنمودم همه جمع، چو دیوان و کتاب
شد نوای دل من، جگر من کرد کباب

مدتی هست که با دوست و هم کیش خودم
غزل مشترک و مثنوی هم می گویم

گفتگو ها ز طریق چت و در وقت سحر
چه غزل های نوین و نکنیم عمر هدر

ما غزل ها بسرائیم ، پس از نیمه ی شب
گاه من گویم و گه او، ز خداوندی رب

هدف ما نبود جز قدمی در بر دوست
چون که الهام شده ، آنچه رسد از بر اوست

مهدی میثمی است، همره و هم گفته ای من
او به من گفت سرایم ، بود تهفه ای من

من اگر شعر بگویم، ز دعای پدر است
بعد فوت بود عنایت، ز خدای قدر است

هدیه ای بود خدا داد به من با آهی
من پرستار پدر بودم و مادر گاهی

شاعری را ز میراث پدر دارم من
او دعا کرد مرا، عشق سفر دارم من

می سرایم قصیده زحال و دل خویش
تا بماند اثر و تجربه ام با دل ریش

می کنم نقل تجارب به زبانی چون شعر
تا شود شمع و چراغی ، ببینند هر قشر

مسجد و روضه ی من ترک نگردد ایام
می کند جان و دلم روشن و گه آن آرام

گاه مسجد بسازم و گهی دانشگاه
بهر پرواز دو بال است نیاز و همراه

مسجد کوی امام است، که کامل کردم
فر صتی نیست دگر،آمدم و ول کردم

همه ی کار و تلاشم مدون گشته
منتشر گشته و در سایت معین گشته

کارهای خویش را در سایت تدریجا نهم
گاه در وبلاگ ، گهی مکتوب نشرش می دهم

مدتی در فیس بوک بودم، با چندین گروه
تا شود از صالحات و باقیات، از هر وجوه

می نهم تصویر زیبا از طبیعت در جهان
هر یکی آیات حق باشند در و مکان

می نهم در قاب، اشعار رباعی تا هزار
جملگی تزئین نمودم ،محتوا را با شعار

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی




 













 باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
امور علمی
قسمت(۱۱)

قدر استاد ندانند گروهی چندان
گوهری هست گران قیمت و آن زر افشان

چونکه استاد عزیز است و بود دانشمند
سالها رنج و تلاش است،علومی را چند

رهنمایی می کند بیکر مرا ،در دکتری
در شفیلد انگلستان، عالمی بی مدعا

بود بیکر صاحب فهم و شعوری کم نظیر
او بود جدی به کار و ، مهربان و سخت گیر

خلق و خوی اش در قیاس دیگران دمساز بود
صاحب فهم و کمال و عالمی ممتاز بود

گر چه او نیست به دنیا ولی راهش هست
روح او شاد بود تا به ابد ، جاهش هست

نشر علم است زکات و همه ی ما مسئول
رهگشا باشد و حلال شود هر مجهول

کارها آسان شود،هرکس برد بهره ز علم
نشر دادم فکر خود را با تلاش و صبر و حلم

کرده ام ایجاد من، چندین کانال در تلگرام
می نهم اشعار خود را، همچنین اینستاگرام

در کانال های ریاضی و معارف می نهم
هم کتاب و هم مقاله، شرح قرآن می دهم

سعی دارم من، که آثاری ز خود بر جا نهم
نشر دادم داده های خود، تجارب را نهم

در تلگرام و سروش دارم، کانال بهر عموم
در ریاضی باشد و فرهنگ اسلام و رسوم

سایت من دارد هزاران مرجع و اشعار ناب
اکثر آثار من باشند ، مقاله یا کتاب

رشته ی تحصیلی ام باشد مجرد در علوم
محض باشد در ریاضی، همچو اعداد و رقوم

هارمونیک باشد مرا رشته، زمان دکتری
کاربردش در فیزیک باشد،فنون و هم فضا

دوست دارم رشته ی همساز ،ترکیب علوم
رشته ای محض است و کاربردش عموم

شصت ارشد، بیست دکتر، تربیت بنموده ام
در طی خدمت، هماره سعی و کوشش کرده ام

تربیت یافتگان بیست نفر می باشند
دکترند و همگی نور بصر می باشند

سعی کردم که با تربیت شاگردان
علم خود منتقل و راه نمایم آنان

می روم پنجاه و سه، در اصفهان، دانشگاه
تا بخوانم ریاضی ، که بود آن دلخواه

بهترین نمره ی من بود ریاضی و حساب
درس دیگر نبود همچو ریاضی جذاب

شده ام رتبه ی اول، میان دگران
دور بودیم ز هرجنگ و جدال و خسران

در سه مقطع شدم رتبه ای اول در درس
چون نگویم و نگفتم که مدرک را بس

دوره ی ما عجب دوره ی پر باری بود
چند استاد شدند تربیت و رشک نبود

فارغ از درس در این دوره شدم،پنجا هفت
من شدم عضو گروه و سه سالی هم رفت

آزمون دادم و رفتم شریف به تحصیل
بعد یک ترم که خواندم، بگردید تعطیل

قصد من بود که با بورس دول غرب روم
بهر علم و هدف خویش، به هر جا نروم

من گرفتم دکتری، با بورس دولت آن زمان
باز گشتم در گروه و کار کردم هم چنان

بگرفتم من ارشد،به یک سال فرنگ
دوره ای بود فشرده، ضروری، پر رنگ

دکترا بود فقط کار و پژوهش ، تحقیق
چار سالی بگذشت ، تا که گرفتم تصدیق

تا کنون هشت مقاله ز تزم چاپ شده
چون هدف کار بود، حاصل آن تایپ شده

آمدم سوی وطن، تا که کنم دین ادا
درسها دادم و تحقیق نمودم تنها

علم خود نقل نمودم، به ره گوناگون
گاه با چاپ و گهی نشرمقاله بیرون

عادتم هست که تعلیم دهم ریز به ریز
آب راکد ندیدم که باشد تمیز

غیر تدریس و تحقیق ندارم کاری
گاه گاهی بسرایم غزلی یا شعری

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

































باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
امور فرهنگی
قسمت(۱۰)

من ندارم هوسی جز نظری در بر دوست
آنچه بر من برسد، هر چه بود، آن نیت

چند سالی است که مشغول خود وخویشتنم
فارغ از خود شده ام، غافل از احوال خودم

شده ام باز نشسته ، ز امور دولت
مدتی هست که با خویش کنم من خلوت

فرصتی گشت پدیدار که خود بشناسم
تا کنم معرفتی کسب و حقایق جویم

چل سالی است، که در خدمت دانشگاهم
عمر من وقف خدا هست، رضا می خواهم

عصر هر روز شوم عازم کار و تعلیم
چونکه تعلیم کند روح و روان را ترمیم

می توان گفت به جرات نکنم وقت تلف
عمر خود طی بنمودم چه با شور و شعف

چند سالی گوش می دادم کلام عارفین
تا سخن سنجیده گویم، از بیان سالکین

منعکس گردد ندای حق تعالی درکلام انبیا
از طریق دین و حکمت،با پیام اوصیا

ظاهر دین حاوی فرمان و احکام خداست
باطنش اخلاق نیکو همره ذکر و دعاست

خواندن و فهمیدن قرآن، نیاز هر کس است
رهنما باشد کلام حق، پیامی خالص است

هر که می خواهد لقای بی مثال و بی کران
او نماند منتظر،در خط و مشی دیگران

او خودش باشد منادی، هادی پیر و جوان
فرق انسان ها ز تقوا باشد و علم نهان

گر ببیند مردم از اهل خرد، تنها سخن
دور گردند از کلام وحی و ایمان و سنن

دین و آیین و رسوم مردمان کامل شود
در طی دوران طولانی،دژی قابل شود

حیف باشد بشکند این سد و دژ ،میراث ما
می کند ویران چو سیلی، می برد اموال را

سعی کردم از طریق صا لحین دین یابم
وانگهی شعر سرایم، ز حقایق گویم

مسجد و روضه ی من ترک نگردد ایام
می کند جان و دلم روشن و گه آن آرام

بهر پرواز دو بال است نیاز و همراه
گاه مسجد بسازم و گهی دانشگاه

مسجد کوی محل را بکنم من کامل
چونکه هیات امنا کرد مرا آن عامل

همه ی کار و تلاشم مدون گشته
منتشر گشته و در سایت معین گشته

کارهای خویش را در سایت تدریجا نهم
گاه در وبلاگ ، گهی مکتوب نشرش می دهم

وقت آزاد خودم صرف زن و بچه گذشت
آخر عمر به شعر و غزل و کوچه گذشت

می زنم گشت خیابان و گهی هم در پارک
تا شود روح و روان تازه و گردد چالاک

چند سالی است که من شعر روان می گویم
شرح احکام و شریعت، چه عیان می گویم

گفته هایم،اثر وحاصل چندین سال است
اکثرا مثنوی و مشتمل امیال است

بنمودم همه جمع، چو دیوان و کتاب
شد نوای دل من، جگر من کرد کباب

مدتی هست که با دوست و هم کیش خودم
غزل مشترک و مثنوی هم می گویم

گفتگو ها ز طریق چت و در وقت سحر
چه غزل های نوین و نکنیم عمر هدر

ما غزل ها بسرائیم ، پس از نیمه ی شب
گاه من گویم و گه او، ز خداوندی رب

هدف ما نبود جز قدمی در بر دوست
چون که الهام شده ، آنچه رسد از بر اوست

مهدی میثمی است، همره و هم گفته ای من
او به من گفت سرایم ، بود تهفه ای من

من اگر شعر بگویم، ز دعای پدر است
بعد فوت بود عنایت، ز خدای قدر است

هدیه ای بود خدا داد به من با آهی
من پرستار پدر بودم و مادر گاهی

شاعری را ز میراث پدر دارم من
او دعا کرد مرا، عشق سفر دارم من

می سرایم قصیده زحال و دل خویش
تا بماند اثر و تجربه ام با دل ریش

می کنم نقل تجارب به زبانی چون شعر
تا شود شمع و چراغی ، ببینند هر قشر

مدتی در فیس بوک بودم، با چندین گروه
تا شود از صالحات و باقیات، از هر وجوه

می نهم تصویر زیبا از طبیعت در جهان
هر یکی آیات حق باشند در و مکان

می نهم در قاب، اشعار رباعی تا هزار
جملگی تزئین نمودم ،محتوا را با شعار

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی





باسمه تعالی

سر آغاز

غزل ۱


سر آغاز هر کار با یاد و نام خداست

خداوند جان آفرین، شاهد کارهاست


بنام خداوند رحمان و پاک و رحیم

که یادش سزاوار باشد، ثنایش رواست


شروع کن به نام خدا و توکل گزین

خدا می دهد اذن هر کار و همراه ماست


که ذکرش تسلی دهد روح و جان تو را

خداوند محبوب و همراه ما هرکجاست


نبی را کند حفظ در آتش و قادر است

خداوند فرمان دهد، هر چه خواهد اداست


چنین ایزدی، لایق ذکر نام است و یاد

که مخلوق غافل ز ذکر و دعا و ثناست


بود بدترین کار، انسان شود نا امید 

همه تحت فرمان و دستور و امر خداست


خدا گر بخواهد به آنی شود، شک مکن

که غافل زحق هر که باشد،مسیرش جداست


شود میثمی عاشقت،ای خدای بزرگ

تفعل زند در سرودن،امیدش خداست


به چرخش در آوردحق، عالم و روزگار

رجالی ستایش سزاوار او ،هر کجاست


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی



بنام خداوند رحمان و پاک و رحیم

که یادش سزاوار باشد، ثنایش رواست


باسمه تعالی

فرهنگ ودین

غزل۲


عدو با توسل به زور و فریب و دل پر عنود

تزل به پا کرد در باور و دین مردم ربود


تفکر به آیات نورانی ذوالجلال

شود موجب رشد و معراج انسان چه زود


سرودیم اشعار قرآن ودین و حدیث

بیان شد حقایق، به احمد سلام و درود


نمودیم تبیین وشرح قصص کرده ایم

بود درس اخلاق و عرفان و احسان و جود


هر آنکس که خواهد بداند نکاتی ز دین

سروده شده صد غزل،ساده و یادبود


سرودیم ادعیه در مذهب شیعه را

دعاها پر از حکمت و پند و اندرز بود


بیان کرده ایم گوهر دین و فرهنگ را

بود دین حق حافظ ما ، ز فکر جمود


بیان شد غزلها، کند وصف آل علی

که وصف و بیان حقیقت چه بسیار بود


رجالی عدو در تهاجم کند حیله ها

چه دلها سیه شد ز مکرش، سراسر وجود


بدان میثمی در قضاوت، ملاکش حق است

نه میزان هوا باشد ومیل بد خواه و سود


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی

اصول دین

توحید

غزل۱


خداواندا تو لطفی کن،امان از دست انسان ها

برون گرداند او بنده، ز درگیری و بحران ها


خدا ناظر به هر کاری،بود دانا به هر چیزی

جهان باشد ورا محضر،خدا آگه به انسان ها


ندارد ارزشی چندان، اگر بنیان کنی کاخی

چه حاصل پول بی حاصل، بر افرازی تو ایوان ها؟!


ز بس ظلم و تعدی شد، خدا قهرش تجلی شد

که اشک خون فشان آمد، فرو از بند مژگان ها


خدا را تکیه گاهت کن، به فریادت  رسد قطعا

نجویی جز خدا بهتر، که آگه بر همه جان ها


به زاد و توشه ی تقوا، مجهز شو که بتوانی

چو ابراهیم در آتش، بیفروزی گلستان ها


اگر حرفی بیامیزد به قرآن و روایت ها

شود با ارزش و گردد، هزاران جلد دیوان ها


برای فهم هستی بخش ، چه دلها خون جگر گردید

فراوان بود پیغمبر ،چو داوود و سلیمان ها


دهد یزدان تو را پاداش، چو باشی میثمی عاشق

شب قدری چنین زیبا، ببر بر سر تو قرآن ها


رجالی بهر حق گوید، عنایت می کند یزدان

به معصومین توسل کن، بگیر از عجز دامان ها


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اصول دین

نبوت 

غزل۲


نبوت دوست داران جهان، جنت مکانند

به پیش ساحت یزدان همه افتادگانند


نگر بر دومین اصل اصول دین به تفضیل

بگیر عبرت، سکندر آینه پیشینیانند


بنی هاشم ز بنیان پاک و با تقوا و دانش

بدان که دشمن احمد ،همان سفیانیانند


بدان که دشمنان اهل بیت و دین و قرآن

به شیطان رجیم و لشکرش وابستگانند


طریق سالکان سهل است و هموار و پر از نور

به بوی پیرهن بینا شدن یعقوبیانند


اگر تخریب گردد قبر اولاد علی اندر مدینه

امامان و پیمبر در دل و صاحبدلانند


طریق دشمنان پست است و ناهموار و تاریک

به راه دین و قرآن آن همه بیگانگانند


عبادت ذکر تنها با خدا و بی عمل نیست

شماری اهل کار و عده ای بینندگانند


نه هرکس میثمی شکر خورد، شکر دهان است

بدان که شاعران مذهبی شکرفشانند


رجالی تو نظر کن بر خود وبشناس خود را

نماسعی و بدان جویندگان یابندگانند



سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اصول دین

معاد

غزل۳



بازگشت جن و انس و کل عالم سوی دوست

این جهان و آن جهان جولانگه گلبوی دوست


هر که باور بر قیامت دارد و روز معاد

آنچه بیند در جهان، یک جلوه ای از روی دوست


گر خدا را ناظر اعمال خود بیند بشر

کی دچار لغزش است، عالم سرای و کوی دوست


چون شریعت شکل گیرد با اصول و فرع دین

هر که آن اجرا کند، از باور و از خوی دوست


در قیامت می کنند پرسش زما از زندگی

هر که دارد کار نیکو ،منشاش از سوی دوست


عاشقان و عارفان و سالکان خواهان او

جملگی مشتاق دیدار خدا و روی دوست


ما چرا بیگانه و دور از خدای بی نیاز

هر که دارد عشق بی پایان حق، دلجوی دوست


عترت و قرآن عیان کرده اصول و شرح دین

هر که بیراهه رود از سیر حق،کی سوی دوست


ای خدا بار سفر بندیم از دنیای پست

میثمی مشتاق دیدار و لقای کوی دوست


ای رجالی توشه ای از این جهان بر بند زود

هر که باشد در صراط مستقیم،ره جوی دوست


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اصول دین

امامت

غزل۴


چارمین اصل اصول دین ، امامت می شود

با ولایت جامعه ، غرق سلامت می شود


جامعه با رهبری دانا و با تقوا نت

بی ولای حیدری، رو به وخامت می شود


رمز پیروزی نهفته در تلاش و نظم و جوش

با توکل بر خدا ،قطعا عنایت می شود


مذهب شیعه امامت را پذیرد همچو اصل

هر که باور داردش، این یک علامت می شود


مشعل نور و هدایت ، باعث بیداری است

موجب ایمان و احسان وسعادت می شود


دین حق کامل شود با نصب مولا مرتضی

عهدو پیمان نبی نقض، و خیانت می شود


گر امور دنیوی در دست اهل آن رود

باعث تسریع در کار وصداقت می شود


گر بخواهی حفظ گردد، جان و اموال وشرف

در ولایت جستجو کن، آن حراست می شود


چون خدا اول ولی و بعد آن پیغمبر است

پس رجالی کن اطاعت، چون عنایت می شود


میثمی راه نجات آدمی در تزکیه است

هر که با تقوا بود قطعا هدایت می شود


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اصول دین

عدل

غزل۵


اگر خواهی بدانی معنی عدل و عدالت

بیا بشنو حدیث شاه جان، روح ولایت


علی گفتا اگر بینی که هر کس جای خود بود

بدان جاری بود عدل و بود مبنا لیاقت


قضاوت هم وکالت با عدالت در عجین است

اگر دقت نگردد موجب شر و خسارت


اگر خواهی بماند نام و یادت در دو عالم

نباشد بهتر از عدل و عدالت تا قیامت


بدان ظلم است اگر جاری نگردد عدل و انصاف

عدالت یک شعار شاخص و جان رسالت


حیات جامعه بر پایی و احیای قسط است

پذیرد شیعه آن اصلی که گویندش عدالت


امام شیعیان آید ، کند عالم پر از داد

دعا کن در فرج، بیند بشر روی سعادت


شود دلتنگ و خواهد میثمی صاحب زمان را

خدایا اذن تو پایان دهد ظلم و شقاوت


اصول دین رجالی، عدل و توحید و نبوت

بهمراه معاد و رکن یکتای امامت


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

اقامه نماز(۴)


نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر

طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر


پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است

بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر


عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد

کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر


بکن بر پا نماز و خیر تو در آن تجلی است

عطا شد بهر تو خیری کثیر و نیست ابتر


بباشد نور یزدان در دل و سیمای مومن

چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوش تر 


بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت

کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر


نباشد جز ره قرآن و عترت راه دیگر

اگر خواهی سعادت، نیست راه و مشی بهتر


تمام خلق عالم در ستایش در عبادت

بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر


بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق

اگر خواهی تو جنت، در عمل یابی و در سر


اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت

بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی

سر آغاز

غزل ۱


سر آغاز هر کار با یاد و نام خداست

خداوند جان آفرین، شاهد کارهاست


بنام خداوند رحمان و پاک و رحیم

که یادش سزاوار باشد، ثنایش رواست


شروع کن به نام خدا و توکل گزین

خدا می دهد اذن هر کار و او رهنماست 


که ذکرش تسلی دهد روح و جان تو را

خداوند محبوب و همراه ما هرکجاست


نبی را کند حفظ در آتش و قادر است

خداوند فرمان دهد، هر چه خواهد اداست


چنین ایزدی، لایق ذکر نام است و یاد

که مخلوق غافل ز ذکر و دعا و ثناست


بود بدترین کار، انسان شود نا امید 

همه تحت فرمان و دستور و امر خداست


خدا گر بخواهد به آنی شود، شک مکن

که غافل زحق هر که باشد،مسیرش جداست


شود میثمی عاشقت،ای خدای بزرگ

تفعل زند در سرودن،امیدش خداست


به چرخش در آوردحق، عالم و روزگار

رجالی ستایش سزاوار او ،هر کجاست


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی



بنام خداوند رحمان و پاک و رحیم

که یادش سزاوار باشد، ثنایش رواست


باسمه تعالی

فرهنگ ودین

غزل۲


عدو با توسل به زور و فریب و دل پر عنود

تزل به پا کرد در باور و دین مردم ربود


تفکر به آیات نورانی ذوالجلال

شود موجب رشد و معراج انسان چه زود


سرودیم اشعار قرآن ودین و حدیث

بیان شد حقایق، به احمد سلام و درود


نمودیم تبیین وشرح قصص کرده ایم

بود درس اخلاق و عرفان و احسان و جود


هر آنکس که خواهد بداند نکاتی ز دین

سروده شده صد غزل،ساده و یادبود


سرودیم ادعیه در مذهب شیعه را

دعاها پر از حکمت و پند و اندرز بود


بیان کرده ایم گوهر دین و فرهنگ را

بود دین حق حافظ ما ، ز فکر جمود


بیان شد غزلها، کند وصف آل علی

که وصف و بیان حقیقت چه بسیار بود


رجالی عدو در تهاجم کند حیله ها

چه دلها سیه شد ز مکرش، سراسر وجود


بدان میثمی در قضاوت، ملاکش حق است

نه میزان هوا باشد ومیل بد خواه و سود


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی

اصول دین

توحید

غزل۱


خداواندا تو لطفی کن،امان از دست انسان ها

برون گرداند او بنده، ز درگیری و بحران ها


خدا ناظر به هر کاری،بود دانا به هر چیزی

جهان باشد ورا محضر،خدا آگه به انسان ها


ندارد ارزشی چندان، اگر بنیان کنی کاخی

چه حاصل پول بی حاصل، بر افرازی تو ایوان ها؟!


ز بس ظلم و تعدی شد، خدا قهرش تجلی شد

که اشک خون فشان آمد، فرو از بند مژگان ها


خدا را تکیه گاهت کن، به فریادت  رسد قطعا

نجویی جز خدا بهتر، که آگه بر همه جان ها


به زاد و توشه ی تقوا، مجهز شو که بتوانی

چو ابراهیم در آتش، بیفروزی گلستان ها


اگر حرفی بیامیزد به قرآن و روایت ها

شود با ارزش و گردد، هزاران جلد دیوان ها


برای فهم هستی بخش ، چه دلها خون جگر گردید

فراوان بود پیغمبر ،چو داوود و سلیمان ها


دهد یزدان تو را پاداش، چو باشی میثمی عاشق

شب قدری چنین زیبا، ببر بر سر تو قرآن ها


رجالی بهر حق گوید، عنایت می کند یزدان

به معصومین توسل کن، بگیر از عجز دامان ها


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اصول دین

نبوت 

غزل۲


نبوت دوست داران جهان، جنت مکانند

به پیش ساحت یزدان همه افتادگانند


نگر بر دومین اصل اصول دین به تفضیل

بگیر عبرت، سکندر آینه پیشینیانند


بنی هاشم ز بنیان پاک و با تقوا و دانش

بدان که دشمن احمد ،همان سفیانیانند


بدان که دشمنان اهل بیت و دین و قرآن

به شیطان رجیم و لشکرش وابستگانند


طریق سالکان سهل است و هموار و پر از نور

به بوی پیرهن بینا شدن یعقوبیانند


اگر تخریب گردد قبر اولاد علی اندر مدینه

امامان و پیمبر در دل و صاحبدلانند


طریق دشمنان پست است و ناهموار و تاریک

به راه دین و قرآن آن همه بیگانگانند


عبادت ذکر تنها با خدا و بی عمل نیست

شماری اهل کار و عده ای بینندگانند


نه هرکس میثمی شکر خورد، شکر دهان است

بدان که شاعران مذهبی شکرفشانند


رجالی تو نظر کن بر خود وبشناس خود را

نماسعی و بدان جویندگان یابندگانند



سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اصول دین

معاد

غزل۳



بازگشت جن و انس و کل عالم سوی دوست

این جهان و آن جهان جولانگه گلبوی دوست


هر که باور بر قیامت دارد و روز معاد

آنچه بیند در جهان، یک جلوه ای از روی دوست


گر خدا را ناظر اعمال خود بیند بشر

کی دچار لغزش است، عالم سرای و کوی دوست


چون شریعت شکل گیرد با اصول و فرع دین

هر که آن اجرا کند، از باور و از خوی دوست


در قیامت می کنند پرسش زما از زندگی

هر که دارد کار نیکو ،منشاش از سوی دوست


عاشقان و عارفان و سالکان خواهان او

جملگی مشتاق دیدار خدا و روی دوست


ما چرا بیگانه و دور از خدای بی نیاز

هر که دارد عشق بی پایان حق، دلجوی دوست


عترت و قرآن عیان کرده اصول و شرح دین

هر که بیراهه رود از سیر حق،کی سوی دوست


ای خدا بار سفر بندیم از دنیای پست

میثمی مشتاق دیدار و لقای کوی دوست


ای رجالی توشه ای از این جهان بر بند زود

هر که باشد در صراط مستقیم،ره جوی دوست


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اصول دین

امامت

غزل۴


چارمین اصل اصول دین ، امامت می شود

با ولایت جامعه ، غرق سلامت می شود


جامعه با رهبری دانا و با تقوا نت

بی ولای حیدری، رو به وخامت می شود


رمز پیروزی نهفته در تلاش و نظم و جوش

با توکل بر خدا ،قطعا عنایت می شود


مذهب شیعه امامت را پذیرد همچو اصل

هر که باور داردش، این یک علامت می شود


مشعل نور و هدایت ، باعث بیداری است

موجب ایمان و احسان وسعادت می شود


دین حق کامل شود با نصب مولا مرتضی

عهدو پیمان نبی نقض، و خیانت می شود


گر امور دنیوی در دست اهل آن رود

باعث تسریع در کار وصداقت می شود


گر بخواهی حفظ گردد، جان و اموال وشرف

در ولایت جستجو کن، آن حراست می شود


چون خدا اول ولی و بعد آن پیغمبر است

پس رجالی کن اطاعت، چون عنایت می شود


میثمی راه نجات آدمی در تزکیه است

هر که با تقوا بود قطعا هدایت می شود


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اصول دین

عدل

غزل۵


اگر خواهی بدانی معنی عدل و عدالت

بیا بشنو حدیث شاه جان، روح ولایت


علی گفتا اگر بینی که هر کس جای خود بود

بدان جاری بود عدل و بود مبنا لیاقت


قضاوت هم وکالت با عدالت در عجین است

اگر دقت نگردد موجب شر و خسارت


اگر خواهی بماند نام و یادت در دو عالم

نباشد بهتر از عدل و عدالت تا قیامت


بدان ظلم است اگر جاری نگردد عدل و انصاف

عدالت یک شعار شاخص و جان رسالت


حیات جامعه بر پایی و احیای قسط است

پذیرد شیعه آن اصلی که گویندش عدالت


امام شیعیان آید ، کند عالم پر از داد

دعا کن در فرج، بیند بشر روی سعادت


شود دلتنگ و خواهد میثمی صاحب زمان را

خدایا اذن تو پایان دهد ظلم و شقاوت


اصول دین رجالی، عدل و توحید و نبوت

بهمراه معاد و رکن یکتای امامت


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

اقامه نماز(۴)


نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر

طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر


پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است

بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر


عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد

کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر


بکن بر پا نماز و خیر تو در آن تجلی است

عطا شد بهر تو خیری کثیر و نیست ابتر


بباشد نور یزدان در دل و سیمای مومن

چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوش تر 


بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت

کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر


نباشد جز ره قرآن و عترت راه دیگر

اگر خواهی سعادت، نیست راه و مشی بهتر


تمام خلق عالم در ستایش در عبادت

بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر


بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق

اگر خواهی تو جنت، در عمل یابی و در سر


اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت

بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی
فروع دین
نماز
غزل(1)

روح را سرشار عشق و معرفت کن با نماز
سوی حق از معرفت بگشا تو دستان نیاز

نور دل خواهی اگر، آن جستجو کن در نماز
حق بود مستغنی و او خالق و هم بی نیاز

ارتباط خالق و مخلوق در ذکر و دعاست
من گنهکارم خدایا، کی دهی ما را جواز؟

مرکب معراج من ،اندر نماز است وثنا
با نماز و مهر حق باشی تو دائم بی نیاز

تا توانی کن عبادت، موجب رشد است و فهم
دور کن افکار خود را جملگی از حرص و آز

مسلمین را قدس باشد، قبله گاهی در نخست

 می دهد فرمان خدا، تا قبله گردد در حجاز

می دهد آرامش و تسکین، اگر خوانی تو آن
روح را صیقل دهی، گردد تو روحت دل نواز

دور کن خود را رجالی، از غرور و کبر و خشم
تا بسازی آدمی نو ، سوی یزدان آی باز

میثمی خواهان معراج است و دیدار خدا
 گفتگو کن با خدا،با کس نگو اسرار و راز

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



سروده شده توسط


علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

روزه

غزل(2)



دعا کردن در این ماه خجسته مستجاب است

که مهمانی یزدان عشق و احسان و ثواب است


شود شیطان گریزان و سر افکنده در این ماه

گرفتار غل و زنجیر و او اندر عذاب است


بود ماه نزول و قدر و قرآن و رهایی

جواب هر چه مجهولات خواهی در کتاب است


علاج درد ما ،درمان نفس و ترک عصیان

شفای روح و جان، در پاکی عالیجناب است


سحر چون می رسد وقت دعا و هم نیایش

در این اوقات دل بی تاب یار و اضطراب است


صفای دل چو خواهی دل زدنیا برکن ای دوست

که شیطان دشمنی قهار و بس او بدحساب است


میان هر چه نیکویی تو کردی، روزه خوشتر

که اکسیر گل خوشبوی هم اندر گلاب است


دهد صیقل روان و روح ما را روزه داری

صفای روح و جان روزه داران بی حساب است


ره رستن ز دوزخ میثمی دانی چه باشد؟

برای پرسشت ای بینوا ،صدها جواب است


اگر خواهی تو اشعاری ز حکمت یا ولایت

رجالی مسلکش، در گفتن اشعار ناب است


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

حج

غزل(3)


ما برای قرب ، سوی بیت جانان می رویم

ما به قصد یار ،سمت کعبه ی جان می رویم


حج مطار مومن خوش سیرت وخوش صورت است

ما به سوی کعبه ، قربانگاه خوبان می رویم


کعبه قربانگاه اسماعیل و سرکوب دل است

ما طواف کعبه را با شور و ایمان می رویم


حج حضور وحدت و هم صحنه ای ازم است

ما صفا و مروه را با عشق یزدان می رویم


حج صفای روح و اعلام برائت از عدوست

بی رضای ایزدی، ما سوی حرمان می رویم


حج بود لبیک بر امر خدا در بندگی

سوی رضوان برین، نزد شهیدان می رویم


جامه ی احرام ما باشد کفن در این سفر

پوششی باشد که با آن سوی سبحان می رویم


حاجیان مشغول چرخش در سرای ایزدی

جملگی با ذکر رب ، لبیگ گویان می رویم


شد رجالی حاجی و حجش چه باشد دلپذیر

خوش به حال عاشقان ، با چشم گریان می رویم


میثمی خواهان حج است و لقای کبریا

او سراپا می رود، با روی خندان می رویم


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

جهاد

غزل(4)


نفس را کشتن جهادی بی بدیل و اکبر است

جنگ با دشمن نزاعی مادی و آن اصغر است


نفس باشد سر کش و موجب شود انواع جرم 

چونکه آن یاغی ونافرمان و هم طغیان گر است


می نماید خود به انواع صور بهر فریب

هرکه تقوا را کند پیشه،قوی و مهتر است


ذکر حق باشد علاج این همه یاغی گری

دشمن دون بی محابا و قوی و برتر است


کار سختی هر کسی دارد در این جنگ و نبرد

دوری از شیطان علاج کار و خسران کمتر است


روح را تهذیب هر دم لازم وآن واجب است

هفت شهر عشق را رفتن به سوی دلبر است


از برای حفظ دین،از حق خود مولا گذشت

جنگ با نفس درون، همواره کار حیدر است


بندگی اندر نماز و روزه و حج وجهاد 

چون عمل گردد به آنها، بهر انسان بهتر است


گر شود فائق رجالی، عقل تو بر نفس خویش

روح و جان آرام گیرد، فرد عاقل برتر است


میثمی خواهان تهذیب است و پاکی درون

گر رها گردد درون، جان در عذاب اکبر است


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

زکات

غزل(5)


گر بخواهی زندگی سامان بگیرد، ده زکات

موجب افزایش رزق است و عمر و هم حیات


گر بخواهی رستگاری ، در ‌دو عالم همزمان

تکیه کن بر پنج اصل دین که شد راه نجات


گفت صادق در خصوص سوره ای بر مردمان

می شود رزقت فراوان ، گر بخوانی ذاریات


گر دهند مردم زکات خویش را در هر بلاد

فقر و اندوهی نباشد در درون شهر و هم اندر دهات


گر بخواهی صاحب امر و مکان گردد ظهور

جمعه عصری کن قرائت، تو فرازی از سمات


گفت پیغمبر توکل کن، تو در کل امور

چون خدا منجی ما می باشد اندر معضلات


شعر را در نشر دین گو، تا رسد پیغام حق

تا به کی درگیر دنیا و گرفتار لغات


من ندانم کی شود وقت عروج و وصل یار

نشر دادم ، بلکه باشد صالحات و باقیات


نشر علم است در زکات و کن رجالی آن ادا

تا که گیرد وضع و اوضاعت کمی رو به ثبات


گر بخواهی میثمی توفیق یابی در امور 

کن توکل، رو به سمت حق تو ازکل جهات


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

خمس

غزل(6)


یک پنجم مازاد در آمد، که ز سال است 

با بخشش آن، موجب افزایش مال است


بخشیدن مازاد ، کند رزق تو افزون

ایمان به خدا ، موجب دوری ز جدال است


مخلوط اگر مال تو گردد که حرام است

گر خمس دهی، مانده ی اموال حلال است


گر جنگ شود،حاصل اموال و غنیمت

یک پنجم آن بهر فقیر است و وبال است


گر کشف کنی گنج و جواهر تو ز دریا

چون خمس دهی،موجب پاکی و وصال است


دانی که همین خمس ، چو تمرین جهاد است 

احسان به فقیران که ز انواع خصال است


پالایش اموال کند روح و روان پاک

چون باعث احسان و فقط ذکر مثال است


تبیین شده احکام خدا، در همه ابعاد

چون سینه پاکان ، پاک تر از آب زلال است


میثمی پاک کند خویش، ز امیال درون

هر که غیر از ره حق رفت ، نهایت به زوال است


از مصرف یک سال، اگر ماند رجالی

بخشا،که بود واجب و آن بهر کمال است


سروده شده توسط 

علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی

سر آغاز

غزل ۱


سر آغاز هر کار با یاد و نام خداست

خداوند جان آفرین، شاهد کارهاست


بنام خداوند رحمان و پاک و رحیم

که یادش سزاوار باشد، ثنایش رواست


شروع کن به نام خدا و توکل گزین

خدا می دهد اذن هر کار و او رهنماست 


که ذکرش تسلی دهد روح و جان تو را

خداوند محبوب و همراه ما هرکجاست


نبی را کند حفظ در آتش و قادر است

خداوند فرمان دهد، هر چه خواهد اداست


چنین ایزدی، لایق ذکر نام است و یاد

که مخلوق غافل ز ذکر و دعا و ثناست


بود بدترین کار، انسان شود نا امید 

همه تحت فرمان و دستور و امر خداست


خدا گر بخواهد به آنی شود، شک مکن

که غافل زحق هر که باشد،مسیرش جداست


شود میثمی عاشقت،ای خدای بزرگ

تفعل زند در سرودن،امیدش خداست


به چرخش در آوردحق، عالم و روزگار

رجالی ستایش سزاوار او ،هر کجاست


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی



بنام خداوند رحمان و پاک و رحیم

که یادش سزاوار باشد، ثنایش رواست


باسمه تعالی

فرهنگ ودین

غزل۲


عدو با توسل به زور و فریب و دل پر عنود

تزل به پا کرد در باور و دین مردم ربود


تفکر به آیات نورانی ذوالجلال

شود موجب رشد و معراج انسان چه زود


سرودیم اشعار قرآن ودین و حدیث

بیان شد حقایق، به احمد سلام و درود


نمودیم تبیین وشرح قصص کرده ایم

بود درس اخلاق و عرفان و احسان و جود


هر آنکس که خواهد بداند نکاتی ز دین

سروده شده صد غزل،ساده و یادبود


سرودیم ادعیه در مذهب شیعه را

دعاها پر از حکمت و پند و اندرز بود


بیان کرده ایم گوهر دین و فرهنگ را

بود دین حق حافظ ما ، ز فکر جمود


بیان شد غزلها، کند وصف آل علی

که وصف و بیان حقیقت چه بسیار بود


رجالی عدو در تهاجم کند حیله ها

چه دلها سیه شد ز مکرش، سراسر وجود


بدان میثمی در قضاوت، ملاکش حق است

نه میزان هوا باشد ومیل بد خواه و سود


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی

اصول دین

توحید

غزل۱


خداواندا تو لطفی کن،امان از دست انسان ها

برون گرداند او بنده، ز درگیری و بحران ها


خدا ناظر به هر کاری،بود دانا به هر چیزی

جهان باشد ورا محضر،خدا آگه به انسان ها


ندارد ارزشی چندان، اگر بنیان کنی کاخی

چه حاصل پول بی حاصل، بر افرازی تو ایوان ها؟!


ز بس ظلم و تعدی شد، خدا قهرش تجلی شد

که اشک خون فشان آمد، فرو از بند مژگان ها


خدا را تکیه گاهت کن، به فریادت  رسد قطعا

نجویی جز خدا بهتر، که آگه بر همه جان ها


به زاد و توشه ی تقوا، مجهز شو که بتوانی

چو ابراهیم در آتش، بیفروزی گلستان ها


اگر حرفی بیامیزد به قرآن و روایت ها

شود با ارزش و گردد، هزاران جلد دیوان ها


برای فهم هستی بخش ، چه دلها خون جگر گردید

فراوان بود پیغمبر ،چو داوود و سلیمان ها


دهد یزدان تو را پاداش، چو باشی میثمی عاشق

شب قدری چنین زیبا، ببر بر سر تو قرآن ها


رجالی بهر حق گوید، عنایت می کند یزدان

به معصومین توسل کن، بگیر از عجز دامان ها


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اصول دین

نبوت 

غزل۲


نبوت دوست داران جهان، جنت مکانند

به پیش ساحت یزدان همه افتادگانند


نگر بر دومین اصل اصول دین به تفضیل

بگیر عبرت، سکندر آینه پیشینیانند


بنی هاشم ز بنیان پاک و با تقوا و دانش

بدان که دشمن احمد ،همان سفیانیانند


بدان که دشمنان اهل بیت و دین و قرآن

به شیطان رجیم و لشکرش وابستگانند


طریق سالکان سهل است و هموار و پر از نور

به بوی پیرهن بینا شدن یعقوبیانند


اگر تخریب گردد قبر اولاد علی اندر مدینه

امامان و پیمبر در دل و صاحبدلانند


طریق دشمنان پست است و ناهموار و تاریک

به راه دین و قرآن آن همه بیگانگانند


عبادت ذکر تنها با خدا و بی عمل نیست

شماری اهل کار و عده ای بینندگانند


نه هرکس میثمی شکر خورد، شکر دهان است

بدان که شاعران مذهبی شکرفشانند


رجالی تو نظر کن بر خود وبشناس خود را

نماسعی و بدان جویندگان یابندگانند



سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اصول دین

معاد

غزل۳



بازگشت جن و انس و کل عالم سوی دوست

این جهان و آن جهان جولانگه گلبوی دوست


هر که باور بر قیامت دارد و روز معاد

آنچه بیند در جهان، یک جلوه ای از روی دوست


گر خدا را ناظر اعمال خود بیند بشر

کی دچار لغزش است، عالم سرای و کوی دوست


چون شریعت شکل گیرد با اصول و فرع دین

هر که آن اجرا کند، از باور و از خوی دوست


در قیامت می کنند پرسش زما از زندگی

هر که دارد کار نیکو ،منشاش از سوی دوست


عاشقان و عارفان و سالکان خواهان او

جملگی مشتاق دیدار خدا و روی دوست


ما چرا بیگانه و دور از خدای بی نیاز

هر که دارد عشق بی پایان حق، دلجوی دوست


عترت و قرآن عیان کرده اصول و شرح دین

هر که بیراهه رود از سیر حق،کی سوی دوست


ای خدا بار سفر بندیم از دنیای پست

میثمی مشتاق دیدار و لقای کوی دوست


ای رجالی توشه ای از این جهان بر بند زود

هر که باشد در صراط مستقیم،ره جوی دوست


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اصول دین

امامت

غزل۴


چارمین اصل اصول دین ، امامت می شود

با ولایت جامعه ، غرق سلامت می شود


جامعه با رهبری دانا و با تقوا نت

بی ولای حیدری، رو به وخامت می شود


رمز پیروزی نهفته در تلاش و نظم و جوش

با توکل بر خدا ،قطعا عنایت می شود


مذهب شیعه امامت را پذیرد همچو اصل

هر که باور داردش، این یک علامت می شود


مشعل نور و هدایت ، باعث بیداری است

موجب ایمان و احسان وسعادت می شود


دین حق کامل شود با نصب مولا مرتضی

عهدو پیمان نبی نقض، و خیانت می شود


گر امور دنیوی در دست اهل آن رود

باعث تسریع در کار وصداقت می شود


گر بخواهی حفظ گردد، جان و اموال وشرف

در ولایت جستجو کن، آن حراست می شود


چون خدا اول ولی و بعد آن پیغمبر است

پس رجالی کن اطاعت، چون عنایت می شود


میثمی راه نجات آدمی در تزکیه است

هر که با تقوا بود قطعا هدایت می شود


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اصول دین

عدل

غزل۵


اگر خواهی بدانی معنی عدل و عدالت

بیا بشنو حدیث شاه جان، روح ولایت


علی گفتا اگر بینی که هر کس جای خود بود

بدان جاری بود عدل و بود مبنا لیاقت


قضاوت هم وکالت با عدالت در عجین است

اگر دقت نگردد موجب شر و خسارت


اگر خواهی بماند نام و یادت در دو عالم

نباشد بهتر از عدل و عدالت تا قیامت


بدان ظلم است اگر جاری نگردد عدل و انصاف

عدالت یک شعار شاخص و جان رسالت


حیات جامعه بر پایی و احیای قسط است

پذیرد شیعه آن اصلی که گویندش عدالت


امام شیعیان آید ، کند عالم پر از داد

دعا کن در فرج، بیند بشر روی سعادت


شود دلتنگ و خواهد میثمی صاحب زمان را

خدایا اذن تو پایان دهد ظلم و شقاوت


اصول دین رجالی، عدل و توحید و نبوت

بهمراه معاد و رکن یکتای امامت


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

اقامه نماز(۴)


نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر

طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر


پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است

بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر


عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد

کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر


بکن بر پا نماز و خیر تو در آن تجلی است

عطا شد بهر تو خیری کثیر و نیست ابتر


بباشد نور یزدان در دل و سیمای مومن

چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوش تر 


بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت

کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر


نباشد جز ره قرآن و عترت راه دیگر

اگر خواهی سعادت، نیست راه و مشی بهتر


تمام خلق عالم در ستایش در عبادت

بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر


بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق

اگر خواهی تو جنت، در عمل یابی و در سر


اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت

بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی
فروع دین
نماز
غزل(1)

روح را سرشار عشق و معرفت کن با نماز
سوی حق از معرفت بگشا تو دستان نیاز

نور دل خواهی اگر، آن جستجو کن در نماز
حق بود مستغنی و او خالق و هم بی نیاز

ارتباط خالق و مخلوق در ذکر و دعاست
من گنهکارم خدایا، کی دهی ما را جواز؟

مرکب معراج من ،اندر نماز است وثنا
با نماز و مهر حق باشی تو دائم بی نیاز

تا توانی کن عبادت، موجب رشد است و فهم
دور کن افکار خود را جملگی از حرص و آز

مسلمین را قدس باشد، قبله گاهی در نخست

 می دهد فرمان خدا، تا قبله گردد در حجاز

می دهد آرامش و تسکین، اگر خوانی تو آن
روح را صیقل دهی، گردد تو روحت دل نواز

دور کن خود را رجالی، از غرور و کبر و خشم
تا بسازی آدمی نو ، سوی یزدان آی باز

میثمی خواهان معراج است و دیدار خدا
 گفتگو کن با خدا،با کس نگو اسرار و راز

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



سروده شده توسط


علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

روزه

غزل(2)



دعا کردن در این ماه خجسته مستجاب است

که مهمانی یزدان عشق و احسان و ثواب است


شود شیطان گریزان و سر افکنده در این ماه

گرفتار غل و زنجیر و او اندر عذاب است


بود ماه نزول و قدر و قرآن و رهایی

جواب هر چه مجهولات خواهی در کتاب است


علاج درد ما ،درمان نفس و ترک عصیان

شفای روح و جان، در پاکی عالیجناب است


سحر چون می رسد وقت دعا و هم نیایش

در این اوقات دل بی تاب یار و اضطراب است


صفای دل چو خواهی دل زدنیا برکن ای دوست

که شیطان دشمنی قهار و بس او بدحساب است


میان هر چه نیکویی تو کردی، روزه خوشتر

که اکسیر گل خوشبوی هم اندر گلاب است


دهد صیقل روان و روح ما را روزه داری

صفای روح و جان روزه داران بی حساب است


ره رستن ز دوزخ میثمی دانی چه باشد؟

برای پرسشت ای بینوا ،صدها جواب است


اگر خواهی تو اشعاری ز حکمت یا ولایت

رجالی مسلکش، در گفتن اشعار ناب است


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

حج

غزل(3)


ما برای قرب ، سوی بیت جانان می رویم

ما به قصد یار ،سمت کعبه ی جان می رویم


حج مطار مومن خوش سیرت وخوش صورت است

ما به سوی کعبه ، قربانگاه خوبان می رویم


کعبه قربانگاه اسماعیل و سرکوب دل است

ما طواف کعبه را با شور و ایمان می رویم


حج حضور وحدت و هم صحنه ای ازم است

ما صفا و مروه را با عشق یزدان می رویم


حج صفای روح و اعلام برائت از عدوست

بی رضای ایزدی، ما سوی حرمان می رویم


حج بود لبیک بر امر خدا در بندگی

سوی رضوان برین، نزد شهیدان می رویم


جامه ی احرام ما باشد کفن در این سفر

پوششی باشد که با آن سوی سبحان می رویم


حاجیان مشغول چرخش در سرای ایزدی

جملگی با ذکر رب ، لبیگ گویان می رویم


شد رجالی حاجی و حجش چه باشد دلپذیر

خوش به حال عاشقان ، با چشم گریان می رویم


میثمی خواهان حج است و لقای کبریا

او سراپا می رود، با روی خندان می رویم


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

جهاد

غزل(4)


نفس را کشتن جهادی بی بدیل و اکبر است

جنگ با دشمن نزاعی مادی و آن اصغر است


نفس باشد سر کش و موجب شود انواع جرم 

چونکه آن یاغی ونافرمان و هم طغیان گر است


می نماید خود به انواع صور بهر فریب

هرکه تقوا را کند پیشه،قوی و مهتر است


ذکر حق باشد علاج این همه یاغی گری

دشمن دون بی محابا و قوی و برتر است


کار سختی هر کسی دارد در این جنگ و نبرد

دوری از شیطان علاج کار و خسران کمتر است


روح را تهذیب هر دم لازم وآن واجب است

هفت شهر عشق را رفتن به سوی دلبر است


از برای حفظ دین،از حق خود مولا گذشت

جنگ با نفس درون، همواره کار حیدر است


بندگی اندر نماز و روزه و حج وجهاد 

چون عمل گردد به آنها، بهر انسان بهتر است


گر شود فائق رجالی، عقل تو بر نفس خویش

روح و جان آرام گیرد، فرد عاقل برتر است


میثمی خواهان تهذیب است و پاکی درون

گر رها گردد درون، جان در عذاب اکبر است


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

زکات

غزل(5)


گر بخواهی زندگی سامان بگیرد، ده زکات

موجب افزایش رزق است و عمر و هم حیات


گر بخواهی رستگاری ، در ‌دو عالم همزمان

تکیه کن بر پنج اصل دین که شد راه نجات


گفت صادق در خصوص سوره ای بر مردمان

می شود رزقت فراوان ، گر بخوانی ذاریات


گر دهند مردم زکات خویش را در هر بلاد

فقر و اندوهی نباشد در درون شهر و هم اندر دهات


گر بخواهی صاحب امر و مکان گردد ظهور

جمعه عصری کن قرائت، تو فرازی از سمات


گفت پیغمبر توکل کن، تو در کل امور

چون خدا منجی ما می باشد اندر معضلات


شعر را در نشر دین گو، تا رسد پیغام حق

تا به کی درگیر دنیا و گرفتار لغات


من ندانم کی شود وقت عروج و وصل یار

نشر دادم ، بلکه باشد صالحات و باقیات


نشر علم است در زکات و کن رجالی آن ادا

تا که گیرد وضع و اوضاعت کمی رو به ثبات


گر بخواهی میثمی توفیق یابی در امور 

کن توکل، رو به سمت حق تو ازکل جهات


سروده شده توسط

علی رجالی



باسمه تعالی
فروع دین
خمس
غزل(6)

یک پنجم مازاد در آمد، که ز سال است 
با بخشش آن، موجب افزایش مال است

بخشیدن مازاد ، کند رزق تو افزون
ایمان به خدا ، موجب دوری ز جدال است

مخلوط اگر مال تو گردد که حرام است
گر خمس دهی، مانده ی اموال حلال است

گر جنگ شود،حاصل اموال و غنیمت
یک پنجم آن بهر فقیران و کمال است

گر کشف کنی گنج و جواهر تو ز دریا
چون خمس دهی،موجب پاکی و وصال است

دانی که همین خمس ، همانند جهاد است 
احسان به فقیران که ز انواع خصال است

پالایش اموال ، شود باعث احسان
واجب شده پرداخت،ادایش طی سال است

تبیین شده احکام خدا، در همه ابعاد
چون سینه ی پاکان ، همگی آب زلال است

باشد ره حق هموار ،پس میثمی آگه باش
هر کس نکند طی آن، بیچاره ی امیال است

از مصرف یک سال، اگر ماند رجالی
بخشا،که بود واجب و آن بهر کمال است

سروده شده توسط 
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
فروع دین
امر به معروف
غزل(7)

نباشد هر کسی لایق به امر و نهی منکر
خطا کاران ز آمر می شوند رنجور وبدتر

اگر خواهی کند تاثیر، بکن دوری ز هر تندی
نباشد بهتر از نیکی، نجویی افضل و برتر

نشان غیرت و عشق به مکتب گر بخواهی
تجلی گشته در آقا علی، مولای اکبر

چه خون هایی زمین را کرد رنگین و مطهر
حسین جانش فدا شد ، بهر امر و نهی منکر

چو باشد نهی ما بر پایه ی امیال شخصی
ندارد ارزشی و در نهایت هست اصغر

نگردد جامعه،درگیر ظلم و جور و پستی
اگر احیا شود حکم خدا در نهی منکر

چو گوید عیب ما را همدمی دانا و زیرک
نگردد آدمی گمراه و جوید راه بهتر

شفابخش است و گردد جامعه دور از بلایا
اگر احیا شود گفتارحق در فکر و در سر

سقوط جامعه باشد رجالی، ترک معروف
ببارد رحمت حق، گر شود معروف اظهر

بود معروف چون نقد و مشو رنجور هرگز
بگوید میثمی حق را، مجو جز حق فراتر

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
فروع دین
نهی از منکر
غزل۸

نهی از منکر نما، نالان ز تعبیرش نباش
امر حق را گو مداوم، بهر تاثیرش نباش

گر دهی تشخیص اندر صحت و کار درست
امر بر معروف کن، یک لحظه تاخیرش نباش

جان فدا کن در ره یزدان و تو آزاده باش
نفس راسرکوب و بر خود تیغ شمشیرش نباش

ترس را بیرون ز خود کن در ره آزادگی
می برد شیطان تو را،در بند تزویرش نباش

بی خود از خود شو، خداوندی مکن بر نفس خویش
پاره کن بند اسارت، سجن زنجیرش نباش

کار دنیا بی حد و مشغول آن هر گز مشو
گر توانی شو برون، چندان تو درگیرش نباش

تا توانی در ره حق با عمل حق را بگو
گر کنی بهر خدا،در بیم تقدیرش نباش

گر توکل بر خدا کردی تو در انجام کار
کن به یزدان اعتماد و بند تدبیرش نباش

کن ادا تکلیف خود، هم با عمل هم گفتگو
شعر دینی گو رجالی ، فکر تحریرش نباش

میثمی بر نهی از منکر توانی کن عمل
از گناهان درس گیر ، هرگز تو تسخیرش نباش

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
فروع دین
تولی
غزل۹

با تولی دین ما ای دوست کامل می شود
با تبری راه ما تبیبن و قابل می شود

در تبری گونه ای اعلام گردد راهمان
در تولی شیعه آن ابراز و عامل می شود

تکیه گاه محکم اندر زندگی دانی که چیست؟
در تولی و تبری دان که حاصل می شود

قلب خود را پر کن ازحب علی و آل او
نیست اندوه و ضرر، هر کس که حامل می شود

بغض خود را حفظ کن بر دشمن آل علی
با تبری جستن از افکار، قائل می شود

دوستی کن با ولایت، با رسل،با اهل دین
با توسل، فرد مستغرق به ساحل می شود

دور شو از دشمنان اهل بیت و کفر وشرک
دور گردد نور حق، از آنکه غافل می شود

هر که بی عشق علی باشد ،ندارد او ولی
در فروع دین ما ،آن اصل شامل می شود

حق کند دعوت رجالی، در تولی حب دوست
مومنان دانی برادر، چونکه فاعل می شود

میثمی باشد تبری، عاملی بهر شناخت
حق و باطل می شود تشخیص،حائل می شود

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی


فروع دین

اقامه نماز(۴)

نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر
طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر

پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است
بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر

خدا داده به احمد، دختری نورانی و پاک
محمد کرد قربانی شتر، از بهر دختر

خدا گوید به احمد، در خصوص دخت والا
عطا شدبهر تو خیری کثیر و نیست ابتر

ببینی نور یزدان در دل و سیمای مومن
چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوشتر

بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت
کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر

مجویی جز ره قرآن و عترت راه دیگر
که راه بی نمازان، تار و تاریک است و بدتر

تمام خلق عالم در ستایش در عبادت
بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر

بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق
اگر جنت بخواهی کن عمل، نی کار دیگر

اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت
بیابی هرچه دورادور، همچون نور اختر

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی






باسمه تعالی
پیامبران الهی
حضرت یوسف
غزل (1)

هر چه در عالم شود، با اذن و با فرمان اوست
دیده گر بینا شود، با امر و با درمان اوست

چشم یعقوب نبی بینا شود، از یوسفش
پیرهن گردد وسیله، امر حق احسان اوست

بود یوسف را گرفتاری، حوادث دم به دم
آنچه سدی شد نلغزد، باور و ایمان اوست

گرچه در حق برادر شد ستم هایی نخست
آنچه باعث می شود نیکی کند ، وجدان اوست

نیست گرگی پست تر از نفس دون در آدمی
منجی انسان ز شرش ، پاکی دستان اوست

شد زلیخا عاشق، روی و جمال آن نبی
باز می گردد در بسته، خدا سلطان اوست

گفت یوسف، ماه بر من می رود در سجدگاه
دید یعقوب نبی ، روح رسالت، جان اوست

می شود یوسف عزیز مصر و گردد او عزیز
عزت و ذلت وجودش،در ید و فرمان اوست

سوره ی یوسف سراسرحکمت است وبندگی
کن تفکر میثمی،هر آیه اش احسان اوست

گر بخواهی منزلت، تسلیم شرط اول است
کن رجالی تو اطاعت، چون قوا از آن اوست

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی





باسمه تعالی
پیامبران الهی
حضرت ابراهیم
غزل(2)

بی اثر شد آتش نمرود بر روح خدا
هست یزدان حافظ پیغمبر از شر و بلا

شد گلستان آتش ونمرود می باشد حزین
امر حق باشد چنین، احیا کند نقش خدا

می کند دعوت به توحید و پرستش رب خود
بت پرستی بود،جای حق پرستی، هر کجا

زد نبی با یک تبر بر گردن انواع بت
جز سر یک بت، که باشد شاهد آن ماجرا

گفت ابراهیم با مردم ، که بت را بنگرید
او بگوید ماجرا را، پیش من آیی چرا

می دهند پاسخ نبی را، بت بود از تکه سنگ
آن نباشد قادر و آن عاجز از شرح و صدا

می کند توصیف حق را، صاحب علم لدن
من خدایی می پرستم، قادر است در هر کجا

می کند شب روز و روزت را کند تاریک وشب
او بود نزدیک تر از ذهن و گردن مر تو را

میثمی هر کس بگوید، من خدا را دیده ام
او بود جاهل ز حق،چون هست درخبط و خطا

ای رجالی ذات حق پوشیده باشد بر همه
او بود هم ظاهر و هم هست مخفی نزد ما


سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی

پیامبران الهی

حضرت موسی

غزل(3)


هر کجا عشقی بود، آن عشق ذات کبریاست

هر کجا کاری شود، با امر و فرمان خداست


می وزد باد روان و می دهد فرمان به موج

آنکه ساحل می برد گهواره را،قطعا خداست


می دهد فرمان به دریا، تا شود گهواره ای

ناخدای کشتی موسی، خدای انبیاست


مادر موسی کند شکوه، چرا باید چنین 

آنکه وی را می رساند نزد مادر ، کبریاست


می شود موسی سفیر حق، درون کاخ ظلم

هر کجا نوری بود،شمع و چراغ آشناست


خاک و باد و آب را فرمان دهد هر روز وشب

آنچه را حق می کند ازحکمت و دورازخطاست


می کند فرعون خداوندی، که من حی جلیل

غافل از اینکه حیات و هر مماتی با خداست


لشکر فرعونیان در آب می گردد هلاک

آنکه بر عالم خدائی می کند،حامی ماست


می کند ذکر نکاتی را رجالی از خدا

رشد انسان بندگی ،همراه با ذکر و دعاست


میثمی راه نجات و درک حق، در بندگیست

هر که خواهد نور حق، در اولیا و انبیاست


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی









باسمه تعالی

سر آغاز

غزل ۱


سر آغاز هر کار با یاد و نام خداست

خداوند جان آفرین، شاهد کارهاست


بنام خداوند رحمان و پاک و رحیم

که یادش سزاوار باشد، ثنایش رواست


شروع کن به نام خدا و توکل گزین

خدا می دهد اذن هر کار و او رهنماست 


که ذکرش تسلی دهد روح و جان تو را

خداوند محبوب و همراه ما هرکجاست


نبی را کند حفظ در آتش و قادر است

خداوند فرمان دهد، هر چه خواهد اداست


چنین ایزدی، لایق ذکر نام است و یاد

که مخلوق غافل ز ذکر و دعا و ثناست


بود بدترین کار، انسان شود نا امید 

همه تحت فرمان و دستور و امر خداست


خدا گر بخواهد به آنی شود، شک مکن

که غافل زحق هر که باشد،مسیرش جداست


شود میثمی عاشقت،ای خدای بزرگ

تفعل زند در سرودن،امیدش خداست


به چرخش در آوردحق، عالم و روزگار

رجالی ستایش سزاوار او ،هر کجاست


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی



بنام خداوند رحمان و پاک و رحیم

که یادش سزاوار باشد، ثنایش رواست


باسمه تعالی

فرهنگ ودین

غزل۲


عدو با توسل به زور و فریب و دل پر عنود

تزل به پا کرد در باور و دین مردم ربود


تفکر به آیات نورانی ذوالجلال

شود موجب رشد و معراج انسان چه زود


سرودیم اشعار قرآن ودین و حدیث

بیان شد حقایق، به احمد سلام و درود


نمودیم تبیین وشرح قصص کرده ایم

بود درس اخلاق و عرفان و احسان و جود


هر آنکس که خواهد بداند نکاتی ز دین

سروده شده صد غزل،ساده و یادبود


سرودیم ادعیه در مذهب شیعه را

دعاها پر از حکمت و پند و اندرز بود


بیان کرده ایم گوهر دین و فرهنگ را

بود دین حق حافظ ما ، ز فکر جمود


بیان شد غزلها، کند وصف آل علی

که وصف و بیان حقیقت چه بسیار بود


رجالی عدو در تهاجم کند حیله ها

چه دلها سیه شد ز مکرش، سراسر وجود


بدان میثمی در قضاوت، ملاکش حق است

نه میزان هوا باشد ومیل بد خواه و سود


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی

اصول دین

توحید

غزل۱


خداواندا تو لطفی کن،امان از دست انسان ها

برون گرداند او بنده، ز درگیری و بحران ها


خدا ناظر به هر کاری،بود دانا به هر چیزی

جهان باشد ورا محضر،خدا آگه به انسان ها


ندارد ارزشی چندان، اگر بنیان کنی کاخی

چه حاصل پول بی حاصل، بر افرازی تو ایوان ها؟!


ز بس ظلم و تعدی شد، خدا قهرش تجلی شد

که اشک خون فشان آمد، فرو از بند مژگان ها


خدا را تکیه گاهت کن، به فریادت  رسد قطعا

نجویی جز خدا بهتر، که آگه بر همه جان ها


به زاد و توشه ی تقوا، مجهز شو که بتوانی

چو ابراهیم در آتش، بیفروزی گلستان ها


اگر حرفی بیامیزد به قرآن و روایت ها

شود با ارزش و گردد، هزاران جلد دیوان ها


برای فهم هستی بخش ، چه دلها خون جگر گردید

فراوان بود پیغمبر ،چو داوود و سلیمان ها


دهد یزدان تو را پاداش، چو باشی میثمی عاشق

شب قدری چنین زیبا، ببر بر سر تو قرآن ها


رجالی بهر حق گوید، عنایت می کند یزدان

به معصومین توسل کن، بگیر از عجز دامان ها


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اصول دین

نبوت 

غزل۲


نبوت دوست داران جهان، جنت مکانند

به پیش ساحت یزدان همه افتادگانند


نگر بر دومین اصل اصول دین به تفضیل

بگیر عبرت، سکندر آینه پیشینیانند


بنی هاشم ز بنیان پاک و با تقوا و دانش

بدان که دشمن احمد ،همان سفیانیانند


بدان که دشمنان اهل بیت و دین و قرآن

به شیطان رجیم و لشکرش وابستگانند


طریق سالکان سهل است و هموار و پر از نور

به بوی پیرهن بینا شدن یعقوبیانند


اگر تخریب گردد قبر اولاد علی اندر مدینه

امامان و پیمبر در دل و صاحبدلانند


طریق دشمنان پست است و ناهموار و تاریک

به راه دین و قرآن آن همه بیگانگانند


عبادت ذکر تنها با خدا و بی عمل نیست

شماری اهل کار و عده ای بینندگانند


نه هرکس میثمی شکر خورد، شکر دهان است

بدان که شاعران مذهبی شکرفشانند


رجالی تو نظر کن بر خود وبشناس خود را

نماسعی و بدان جویندگان یابندگانند



سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اصول دین

معاد

غزل۳



بازگشت جن و انس و کل عالم سوی دوست

این جهان و آن جهان جولانگه گلبوی دوست


هر که باور بر قیامت دارد و روز معاد

آنچه بیند در جهان، یک جلوه ای از روی دوست


گر خدا را ناظر اعمال خود بیند بشر

کی دچار لغزش است، عالم سرای و کوی دوست


چون شریعت شکل گیرد با اصول و فرع دین

هر که آن اجرا کند، از باور و از خوی دوست


در قیامت می کنند پرسش زما از زندگی

هر که دارد کار نیکو ،منشاش از سوی دوست


عاشقان و عارفان و سالکان خواهان او

جملگی مشتاق دیدار خدا و روی دوست


ما چرا بیگانه و دور از خدای بی نیاز

هر که دارد عشق بی پایان حق، دلجوی دوست


عترت و قرآن عیان کرده اصول و شرح دین

هر که بیراهه رود از سیر حق،کی سوی دوست


ای خدا بار سفر بندیم از دنیای پست

میثمی مشتاق دیدار و لقای کوی دوست


ای رجالی توشه ای از این جهان بر بند زود

هر که باشد در صراط مستقیم،ره جوی دوست


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اصول دین

امامت

غزل۴


چارمین اصل اصول دین ، امامت می شود

با ولایت جامعه ، غرق سلامت می شود


جامعه با رهبری دانا و با تقوا نت

بی ولای حیدری، رو به وخامت می شود


رمز پیروزی نهفته در تلاش و نظم و جوش

با توکل بر خدا ،قطعا عنایت می شود


مذهب شیعه امامت را پذیرد همچو اصل

هر که باور داردش، این یک علامت می شود


مشعل نور و هدایت ، باعث بیداری است

موجب ایمان و احسان وسعادت می شود


دین حق کامل شود با نصب مولا مرتضی

عهدو پیمان نبی نقض، و خیانت می شود


گر امور دنیوی در دست اهل آن رود

باعث تسریع در کار وصداقت می شود


گر بخواهی حفظ گردد، جان و اموال وشرف

در ولایت جستجو کن، آن حراست می شود


چون خدا اول ولی و بعد آن پیغمبر است

پس رجالی کن اطاعت، چون عنایت می شود


میثمی راه نجات آدمی در تزکیه است

هر که با تقوا بود قطعا هدایت می شود


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اصول دین

عدل

غزل۵


اگر خواهی بدانی معنی عدل و عدالت

بیا بشنو حدیث شاه جان، روح ولایت


علی گفتا اگر بینی که هر کس جای خود بود

بدان جاری بود عدل و بود مبنا لیاقت


قضاوت هم وکالت با عدالت در عجین است

اگر دقت نگردد موجب شر و خسارت


اگر خواهی بماند نام و یادت در دو عالم

نباشد بهتر از عدل و عدالت تا قیامت


بدان ظلم است اگر جاری نگردد عدل و انصاف

عدالت یک شعار شاخص و جان رسالت


حیات جامعه بر پایی و احیای قسط است

پذیرد شیعه آن اصلی که گویندش عدالت


امام شیعیان آید ، کند عالم پر از داد

دعا کن در فرج، بیند بشر روی سعادت


شود دلتنگ و خواهد میثمی صاحب زمان را

خدایا اذن تو پایان دهد ظلم و شقاوت


اصول دین رجالی، عدل و توحید و نبوت

بهمراه معاد و رکن یکتای امامت


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

اقامه نماز(۴)


نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر

طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر


پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است

بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر


عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد

کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر


بکن بر پا نماز و خیر تو در آن تجلی است

عطا شد بهر تو خیری کثیر و نیست ابتر


بباشد نور یزدان در دل و سیمای مومن

چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوش تر 


بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت

کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر


نباشد جز ره قرآن و عترت راه دیگر

اگر خواهی سعادت، نیست راه و مشی بهتر


تمام خلق عالم در ستایش در عبادت

بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر


بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق

اگر خواهی تو جنت، در عمل یابی و در سر


اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت

بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی
فروع دین
نماز
غزل(1)

روح را سرشار عشق و معرفت کن با نماز
سوی حق از معرفت بگشا تو دستان نیاز

نور دل خواهی اگر، آن جستجو کن در نماز
حق بود مستغنی و او خالق و هم بی نیاز

ارتباط خالق و مخلوق در ذکر و دعاست
من گنهکارم خدایا، کی دهی ما را جواز؟

مرکب معراج من ،اندر نماز است وثنا
با نماز و مهر حق باشی تو دائم بی نیاز

تا توانی کن عبادت، موجب رشد است و فهم
دور کن افکار خود را جملگی از حرص و آز

مسلمین را قدس باشد، قبله گاهی در نخست

 می دهد فرمان خدا، تا قبله گردد در حجاز

می دهد آرامش و تسکین، اگر خوانی تو آن
روح را صیقل دهی، گردد تو روحت دل نواز

دور کن خود را رجالی، از غرور و کبر و خشم
تا بسازی آدمی نو ، سوی یزدان آی باز

میثمی خواهان معراج است و دیدار خدا
 گفتگو کن با خدا،با کس نگو اسرار و راز

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



سروده شده توسط


علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

روزه

غزل(2)



دعا کردن در این ماه خجسته مستجاب است

که مهمانی یزدان عشق و احسان و ثواب است


شود شیطان گریزان و سر افکنده در این ماه

گرفتار غل و زنجیر و او اندر عذاب است


بود ماه نزول و قدر و قرآن و رهایی

جواب هر چه مجهولات خواهی در کتاب است


علاج درد ما ،درمان نفس و ترک عصیان

شفای روح و جان، در پاکی عالیجناب است


سحر چون می رسد وقت دعا و هم نیایش

در این اوقات دل بی تاب یار و اضطراب است


صفای دل چو خواهی دل زدنیا برکن ای دوست

که شیطان دشمنی قهار و بس او بدحساب است


میان هر چه نیکویی تو کردی، روزه خوشتر

که اکسیر گل خوشبوی هم اندر گلاب است


دهد صیقل روان و روح ما را روزه داری

صفای روح و جان روزه داران بی حساب است


ره رستن ز دوزخ میثمی دانی چه باشد؟

برای پرسشت ای بینوا ،صدها جواب است


اگر خواهی تو اشعاری ز حکمت یا ولایت

رجالی مسلکش، در گفتن اشعار ناب است


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

حج

غزل(3)


ما برای قرب ، سوی بیت جانان می رویم

ما به قصد یار ،سمت کعبه ی جان می رویم


حج مطار مومن خوش سیرت وخوش صورت است

ما به سوی کعبه ، قربانگاه خوبان می رویم


کعبه قربانگاه اسماعیل و سرکوب دل است

ما طواف کعبه را با شور و ایمان می رویم


حج حضور وحدت و هم صحنه ای ازم است

ما صفا و مروه را با عشق یزدان می رویم


حج صفای روح و اعلام برائت از عدوست

بی رضای ایزدی، ما سوی حرمان می رویم


حج بود لبیک بر امر خدا در بندگی

سوی رضوان برین، نزد شهیدان می رویم


جامه ی احرام ما باشد کفن در این سفر

پوششی باشد که با آن سوی سبحان می رویم


حاجیان مشغول چرخش در سرای ایزدی

جملگی با ذکر رب ، لبیگ گویان می رویم


شد رجالی حاجی و حجش چه باشد دلپذیر

خوش به حال عاشقان ، با چشم گریان می رویم


میثمی خواهان حج است و لقای کبریا

او سراپا می رود، با روی خندان می رویم


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

جهاد

غزل(4)


نفس را کشتن جهادی بی بدیل و اکبر است

جنگ با دشمن نزاعی مادی و آن اصغر است


نفس باشد سر کش و موجب شود انواع جرم 

چونکه آن یاغی ونافرمان و هم طغیان گر است


می نماید خود به انواع صور بهر فریب

هرکه تقوا را کند پیشه،قوی و مهتر است


ذکر حق باشد علاج این همه یاغی گری

دشمن دون بی محابا و قوی و برتر است


کار سختی هر کسی دارد در این جنگ و نبرد

دوری از شیطان علاج کار و خسران کمتر است


روح را تهذیب هر دم لازم وآن واجب است

هفت شهر عشق را رفتن به سوی دلبر است


از برای حفظ دین،از حق خود مولا گذشت

جنگ با نفس درون، همواره کار حیدر است


بندگی اندر نماز و روزه و حج وجهاد 

چون عمل گردد به آنها، بهر انسان بهتر است


گر شود فائق رجالی، عقل تو بر نفس خویش

روح و جان آرام گیرد، فرد عاقل برتر است


میثمی خواهان تهذیب است و پاکی درون

گر رها گردد درون، جان در عذاب اکبر است


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

زکات

غزل(5)


گر بخواهی زندگی سامان بگیرد، ده زکات

موجب افزایش رزق است و عمر و هم حیات


گر بخواهی رستگاری ، در ‌دو عالم همزمان

تکیه کن بر پنج اصل دین که شد راه نجات


گفت صادق در خصوص سوره ای بر مردمان

می شود رزقت فراوان ، گر بخوانی ذاریات


گر دهند مردم زکات خویش را در هر بلاد

فقر و اندوهی نباشد در درون شهر و هم اندر دهات


گر بخواهی صاحب امر و مکان گردد ظهور

جمعه عصری کن قرائت، تو فرازی از سمات


گفت پیغمبر توکل کن، تو در کل امور

چون خدا منجی ما می باشد اندر معضلات


شعر را در نشر دین گو، تا رسد پیغام حق

تا به کی درگیر دنیا و گرفتار لغات


من ندانم کی شود وقت عروج و وصل یار

نشر دادم ، بلکه باشد صالحات و باقیات


نشر علم است در زکات و کن رجالی آن ادا

تا که گیرد وضع و اوضاعت کمی رو به ثبات


گر بخواهی میثمی توفیق یابی در امور 

کن توکل، رو به سمت حق تو ازکل جهات


سروده شده توسط

علی رجالی



باسمه تعالی
فروع دین
خمس
غزل(6)

یک پنجم مازاد در آمد، که ز سال است 
با بخشش آن، موجب افزایش مال است

بخشیدن مازاد ، کند رزق تو افزون
ایمان به خدا ، موجب دوری ز جدال است

مخلوط اگر مال تو گردد که حرام است
گر خمس دهی، مانده ی اموال حلال است

گر جنگ شود،حاصل اموال و غنیمت
یک پنجم آن بهر فقیران و کمال است

گر کشف کنی گنج و جواهر تو ز دریا
چون خمس دهی،موجب پاکی و وصال است

دانی که همین خمس ، همانند جهاد است 
احسان به فقیران که ز انواع خصال است

پالایش اموال ، شود باعث احسان
واجب شده پرداخت،ادایش طی سال است

تبیین شده احکام خدا، در همه ابعاد
چون سینه ی پاکان ، همگی آب زلال است

باشد ره حق هموار ،پس میثمی آگه باش
هر کس نکند طی آن، بیچاره ی امیال است

از مصرف یک سال، اگر ماند رجالی
بخشا،که بود واجب و آن بهر کمال است

سروده شده توسط 
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
فروع دین
امر به معروف
غزل(7)

نباشد هر کسی لایق به امر و نهی منکر
خطا کاران ز آمر می شوند رنجور وبدتر

اگر خواهی کند تاثیر، بکن دوری ز هر تندی
نباشد بهتر از نیکی، نجویی افضل و برتر

نشان غیرت و عشق به مکتب گر بخواهی
تجلی گشته در آقا علی، مولای اکبر

چه خون هایی زمین را کرد رنگین و مطهر
حسین جانش فدا شد ، بهر امر و نهی منکر

چو باشد نهی ما بر پایه ی امیال شخصی
ندارد ارزشی و در نهایت هست اصغر

نگردد جامعه،درگیر ظلم و جور و پستی
اگر احیا شود حکم خدا در نهی منکر

چو گوید عیب ما را همدمی دانا و زیرک
نگردد آدمی گمراه و جوید راه بهتر

شفابخش است و گردد جامعه دور از بلایا
اگر احیا شود گفتارحق در فکر و در سر

سقوط جامعه باشد رجالی، ترک معروف
ببارد رحمت حق، گر شود معروف اظهر

بود معروف چون نقد و مشو رنجور هرگز
بگوید میثمی حق را، مجو جز حق فراتر

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
فروع دین
نهی از منکر
غزل۸

نهی از منکر نما، نالان ز تعبیرش نباش
امر حق را گو مداوم، بهر تاثیرش نباش

گر دهی تشخیص اندر صحت و کار درست
امر بر معروف کن، یک لحظه تاخیرش نباش

جان فدا کن در ره یزدان و تو آزاده باش
نفس راسرکوب و بر خود تیغ شمشیرش نباش

ترس را بیرون ز خود کن در ره آزادگی
می برد شیطان تو را،در بند تزویرش نباش

بی خود از خود شو، خداوندی مکن بر نفس خویش
پاره کن بند اسارت، سجن زنجیرش نباش

کار دنیا بی حد و مشغول آن هر گز مشو
گر توانی شو برون، چندان تو درگیرش نباش

تا توانی در ره حق با عمل حق را بگو
گر کنی بهر خدا،در بیم تقدیرش نباش

گر توکل بر خدا کردی تو در انجام کار
کن به یزدان اعتماد و بند تدبیرش نباش

کن ادا تکلیف خود، هم با عمل هم گفتگو
شعر دینی گو رجالی ، فکر تحریرش نباش

میثمی بر نهی از منکر توانی کن عمل
از گناهان درس گیر ، هرگز تو تسخیرش نباش

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
فروع دین
تولی
غزل۹

با تولی دین ما ای دوست کامل می شود
با تبری راه ما تبیبن و قابل می شود

در تبری گونه ای اعلام گردد راهمان
در تولی شیعه آن ابراز و عامل می شود

تکیه گاه محکم اندر زندگی دانی که چیست؟
در تولی و تبری دان که حاصل می شود

قلب خود را پر کن ازحب علی و آل او
نیست اندوه و ضرر، هر کس که حامل می شود

بغض خود را حفظ کن بر دشمن آل علی
با تبری جستن از افکار، قائل می شود

دوستی کن با ولایت، با رسل،با اهل دین
با توسل، فرد مستغرق به ساحل می شود

دور شو از دشمنان اهل بیت و کفر وشرک
دور گردد نور حق، از آنکه غافل می شود

هر که بی عشق علی باشد ،ندارد او ولی
در فروع دین ما ،آن اصل شامل می شود

حق کند دعوت رجالی، در تولی حب دوست
مومنان دانی برادر، چونکه فاعل می شود

میثمی باشد تبری، عاملی بهر شناخت
حق و باطل می شود تشخیص،حائل می شود

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی


فروع دین

اقامه نماز(۴)

نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر
طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر

پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است
بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر

خدا داده به احمد، دختری نورانی و پاک
محمد کرد قربانی شتر، از بهر دختر

خدا گوید به احمد، در خصوص دخت والا
عطا شدبهر تو خیری کثیر و نیست ابتر

ببینی نور یزدان در دل و سیمای مومن
چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوشتر

بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت
کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر

مجویی جز ره قرآن و عترت راه دیگر
که راه بی نمازان، تار و تاریک است و بدتر

تمام خلق عالم در ستایش در عبادت
بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر

بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق
اگر جنت بخواهی کن عمل، نی کار دیگر

اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت
بیابی هرچه دورادور، همچون نور اختر

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی






باسمه تعالی
پیامبران الهی
حضرت یوسف
غزل (1)

هر چه در عالم شود، با اذن و با فرمان اوست
دیده گر بینا شود، با امر و با درمان اوست

چشم یعقوب نبی بینا شود، از یوسفش
پیرهن گردد وسیله، امر حق احسان اوست

بود یوسف را گرفتاری، حوادث دم به دم
آنچه سدی شد نلغزد، باور و ایمان اوست

گرچه در حق برادر شد ستم هایی نخست
آنچه باعث می شود نیکی کند ، وجدان اوست

نیست گرگی پست تر از نفس دون در آدمی
منجی انسان ز شرش ، پاکی دستان اوست

شد زلیخا عاشق، روی و جمال آن نبی
باز می گردد در بسته، خدا سلطان اوست

گفت یوسف، ماه بر من می رود در سجدگاه
دید یعقوب نبی ، روح رسالت، جان اوست

می شود یوسف عزیز مصر و گردد او عزیز
عزت و ذلت وجودش،در ید و فرمان اوست

سوره ی یوسف سراسرحکمت است وبندگی
کن تفکر میثمی،هر آیه اش احسان اوست

گر بخواهی منزلت، تسلیم شرط اول است
کن رجالی تو اطاعت، چون قوا از آن اوست

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی





باسمه تعالی
پیامبران الهی
حضرت ابراهیم
غزل(2)

بی اثر شد آتش نمرود بر روح خدا
هست یزدان حافظ پیغمبر از شر و بلا

شد گلستان آتش ونمرود می باشد حزین
امر حق باشد چنین، احیا کند نقش خدا

می کند دعوت به توحید و پرستش رب خود
بت پرستی بود،جای حق پرستی، هر کجا

زد نبی با یک تبر بر گردن انواع بت
جز سر یک بت، که باشد شاهد آن ماجرا

گفت ابراهیم با مردم ، که بت را بنگرید
او بگوید ماجرا را، پیش من آیی چرا

می دهند پاسخ نبی را، بت بود از تکه سنگ
آن نباشد قادر و آن عاجز از شرح و صدا

می کند توصیف حق را، صاحب علم لدن
من خدایی می پرستم، قادر است در هر کجا

می کند شب روز و روزت را کند تاریک وشب
او بود نزدیک تر از ذهن و گردن مر تو را

میثمی هر کس بگوید، من خدا را دیده ام
او بود جاهل ز حق،چون هست درخبط و خطا

ای رجالی ذات حق پوشیده باشد بر همه
او بود هم ظاهر و هم هست مخفی نزد ما


سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی

پیامبران الهی

حضرت موسی

غزل(3)


هر کجا عشقی بود، آن عشق ذات کبریاست

هر کجا کاری شود، با امر و فرمان خداست


می وزد باد روان و می دهد فرمان به موج

آنکه ساحل می برد گهواره را،قطعا خداست


می دهد فرمان به دریا، تا شود گهواره ای

ناخدای کشتی موسی، خدای انبیاست


مادر موسی کند شکوه، چرا باید چنین 

آنکه وی را می رساند نزد مادر ، کبریاست


می شود موسی سفیر حق، درون کاخ ظلم

هر کجا نوری بود،شمع و چراغ آشناست


خاک و باد و آب را فرمان دهد هر روز وشب

آنچه را حق می کند ازحکمت و دورازخطاست


می کند فرعون خداوندی، که من حی جلیل

غافل از اینکه حیات و هر مماتی با خداست


لشکر فرعونیان در آب می گردد هلاک

آنکه بر عالم خدائی می کند،حامی ماست


می کند ذکر نکاتی را رجالی از خدا

رشد انسان بندگی ،همراه با ذکر و دعاست


میثمی راه نجات و درک حق، در بندگیست

هر که خواهد نور حق، در اولیا و انبیاست


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
پیامبران الهی
حضرت مسیح
غزل(4)

عاشقان اعجاز انفاس مسیحا دیده اند
جمله کوران نورشان، از لطف جانا دیده اند

در کنار سالکان ، دلها چه شده
جمله پیران جهان خود را چه برنا دیده اند

مادر عیسی بود مریم، خدا او را گزید
عارفان، نور خدا در رنگ سیما دیده اند

اولین زن می رود معبد، میان عابدان
هر چه گویی، آیه ی انا سمعنا دیده اند

بود عیسی صاحب انفاس قدسی وعظیم
با نگاهش جمله رنجوران تسلا دیده اند

بس صداقت در میان دین ترسا شد عیان
هر چه در عالم کنند، گویی چه رسوا دیده اند

هرچه پنهان می کنند، آن را هویدا می کند
هر چه زیباییست ، در آن قد رعنا دیده اند

می برد یزدان مسیحا،سوی افلاک برین
مومنان بس جلوه ها از حق تعالی دیده اند

ای رجالی با توسل ، می توان درها گشود
چون اثرها از فراوانی دعاها دیده اند

میثمی عیسی کند زنده، به اذن کردگار
قدرت حق نیست پنهان، دست بیضا دیده اند

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
پیامبران الهی
حضرت نوح
غزل(6)

نوح باشد،اولین پیغمبر صاحب کتاب
قوم او گشتند نابود و دچار سیل و آب

بت پرستی و لجاجت بود، آئین و مرام
اهل ایمان بر خدا، محفوظ ماندند از عذاب

می دهد فرصت خدا،تا نوح سازد کشتی اش
می دهد فرمان خدا ، چون امر او باشد ثواب

می دهد فرمان خدا بر جوشش آب از زمین
شهر زیر آب بود و، ظالمان سرگرم و خواب

جمله کاخ ظالمان در آب می گردد فرو
حرف های زشت قومش را ندادی او جواب

می دهد حق پاسخ اهل گناه و شرک و جور
ظالمان نابود گردند ،شهر می گردد خراب

داشت حضرت ، عمر طولانی برای نشر دین
لیک اندک مردمی، دین را نمودند انتخاب

ای خدا ما را رها کن از حصار حصر خویش
پرده های معرفت پس زن، بر اندازان حجاب

می رود در راه یزدان میثمی، همچون پدر
او بگیرد مزد خود را،با تلاش و بی حساب

ای رجالی راه حق را، گر کنی طی با خلوص
اجر خود را از خدا گیری، نباشد آن سراب

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
پیامبران الهی
حضرت محمد
غزل(6)

آخرین پیک نبوت، منجی مردم رسول
جلوه ای از نور یزدان، گشته در احمد حلول

دین حق را می کند بر پا، امین ذوالجلال
تا کند مردم رها از غفلت و ظلم و جهول

می رساند وحی را، روح الامین از سوی حق
شان قرآن می شود نازل،سپس گردد نزول

هست احمد صاحب قرآن ، کتاب وحی و دین
می کند تبیین خدا، احکام و افکار و اصول

دختران را زنده زنده کرده اند در زیر خاک
جهل و نادانی زیاد و کرده ارزش ها افول

دین احمد منجی مردم، ز هر آئین و کیش 
هست اسلام محمد، بس فراگیر و شمول

جمله مردم، منتظر باشند تا منجی رسد
با قیام مصطفی، دعوت به دین گردد قبول 

بعد فوت آخرین پیغمبر صاحب کتاب
عده ای از مشی حضرت خارج و گردد عدول


کسب علم دین رجالی کن، ز عالم در عمل
حاصل تعلیم باشد،تو چرا باشی عجول

‌میثمی سرچشمه ی فیض و عنایت، اهل بیت
هر که خواهد معرفت، باید بجوید تا حصول

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی










باسمه تعالی
پیامبران الهی
غزل۷

هادی مردم ز گمراهی،سراسر در جهان
منجی انسان، سفیران خدا بر بندگان

گه سلیمان می شود پیک خدا بهر نجات
گاه داوود است منجی، در دیار مشرکان

می دهد فرمان سلیمان بر خلایق، جن و انس
تخت بلقیس آورند در لحظه با محو زمان

صبر یعقوب از فراق و صبر ایوب نبی
هر دو جانسوزند، از غم هایشان آه و فغان

آدم و نوح و خلیل هستند از پیغمبران
خلقت عالم ز آدم بود تا افلاکیان

صالح و شیث و شعیب باشند از مردان حق
نقش خود ایفا نمودندی به خلق این جهان

آمده نام پیمبر، یونس و هود و ذبیح
مدتی یونس نهان شد در دهان ماهیان

لشکر فرعون کند غرق و شود موسی نجات
چون خدا خشکاند رود وانگهی آب روان

هست عیسی صاحب انجیل و دارد علم روز
مردگان را می کند زنده ، به اذن الله آن

سرور پیغمبران و آخرین پیک خدا
هست احمد، صاحب قرآن و ختم عارفان

سایه ی پیغمبران باشد رجالی مستدام
احمد است محبوب رب العالمین اندر جهان

صبح شد قصد وضو کن ،وقت دیدار خدا
میثمی احمد نگر، هر لحظه یاد بی کران

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی





باسمه تعالی
حضرت باری تعالی
غزل اول
وجود خدا

مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا
راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا

گر کنی آنی تفکر بر خود و احوال خویش
حق بجویی در خود و یابی تو او را هر کجا

حق بود نزدیکتر از گردن و از ذهن تو
گر بیندیشی به او، قطعا تو باشی در لقا


حق نباشد در تصور، چونکه او بی حد بود
او نگنجد در تفکر، بر زمین و در سما

گر کنی نیت،دهد پاسخ تو را در وقت خود
پی بری بر این حقیقت، از وجود او خدا

ذات هستی تا ابد نشناخته باقی بود
او بود هم ظاهر و مخفی ز دید و چشم ما

دیدن ما، دیدن با چشم سر دانی که نیست
فهم و درک است و یقین پیدا کنی از جان فزا

گر یقین پیدا کنی از بود حق، با جستجو
می توان گفتا که با چشم دلت دیدی خدا

هرکه خواهد نورحق، تهذیب شرط اول است
هفت شهر عشق خواهد،تا که باشد در لقا

میثمی از چهارده نور جلی، گوید سخن
چون نمایان می کنند، راه خدا را در دعا

ای رجالی، راه حق در گفتنش آسان بود
تا توانی راه او را ،در عمل بر پا نما

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی





باسمه تعالی
حضرت محمد(ص)

ای محمد مظهر ایمان و دور از هر خطا
صاحب فهم و کمال و جلو ه ی نور خدا

دین حق کامل شده با دست و هم با جان تو
مرضی رب شد بلاغ وحی وحقش شد ادا

ای محمد مظهر خلق کبیر و بی نظیر
صاحب انفاس پاک و صاحب روحی ولا

تا قیامت مکتب و دین خدا بر پا بود
چون که عترت منجی و قرآن حق درمان ما

ای که هستی مظهر نور و کمال و معرفت
ای امید مسلمین وحامل وحی از خدا

مشعل هادی احمد در جهان باشد عیان
همچو خورشیدی درخشان در زمین و در سما

با قیامت بتکده شد مسجدی دور از حرام
کعبه از بت خالی و شد سجده گاه اولیا

ای رجالی با اطاعت از نبی و آل او
بیمه کردی خود به هنگام حوادث یا بلا

میثمی کامل کند اشعار خود در وصف دین
او بگیرد مزد خود از نور پاک اولیا

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 



باسمه تعالی
امام علی(ع)
دست خدا
غزل ۱

دریای کرم، دست خدا، حامی قرآن 
  ای گنج سخا، روح نبی، مظهر ایمان

ای سالک حق ، یار نبی،روح ولایت
 ای عامل تقوا و عمل ، فخر شهیدان

ای الگوی هر عرصه و هر عصر و زمانه
اندیشه و گفتار تو هم مشعل سوزان

   تو راه خدا، همچو نبی، درک نمودی
   هارون زمان، نور خدا، جلوه ای یزدان

در بندگی وزهد نداری تو نظیری
مانند تو بودن، ابدا نیست که آسان

زهراست تو را همسر و او ام ابیها   
 بر خیل ن اسوه و زیبایی رضوان

ای نفس نبی، دین خدا، حفظ نمودی 
 غم را بزدایی ز دل ختم رسولان 

عبدالصمد و سید ابرار تویی تو  
چون هادی انسان و تویی ناطق قرآن

شعرها تا آخر عمرم همه در وصف دوست
میثمی را عشق مولا زنده می دارد بدان

وصف تو کثیر است و بسی بنده رجالی
سوی عمل نیک شتابان شد و خیزان

سروده شده توسط 
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
حضرت فاطمه (س)
غزل دوم
شهادت

نیست هم کفوی بجز مولا کنار فاطمه
چون علی شد همدم و دارالقرار فاطمه

قدر دان، این لحظه های عمر را در وصف او
بهترین اشعار شد،شعر و شعار فاطمه

عشق زهرا همچو عشق سید و سالار دین
عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه

هر که تسلیم خدا باشد به امر اهل بیت
پا نهد جا پای راه استوار فاطمه

عالم هستی سبب شد از قدوم اهل بیت
کل هستی در پناه هشت و چار فاطمه

هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب
او بود بر حق که باشد دوستدار فاطمه

سقط کردند محسن معصوم را نابخردان
او فدایی شد ، به راه پایدار فاطمه

حضرت عباس اگر بودی به دادش می رسید
ماند آن بین در و دیوار ، جار فاطمه

آنچه بینی در جهان و در ورای این جهان
کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه

شد جهان در گردش یمن قدوم فاطمه
جمله انوارجهان شد جیره خوار فاطمه

میثمی خواهد زحق، الگوی ایمان و شرف
حق تعالی خود بود آموزگار فاطمه

روح و جان باشد رجالی، تشنه ی الطاف او
شد ملایک جملگی،آئینه دار فاطمه

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی
امام حسن(ع)
صلح
غزل(1)

سید و اولاد زهرا و علی شاه نجف
در ره و رسم پدر نستوه بود و با شرف

چون به دنیا آمد آن دردانه ی دخت نبی
شد به پا ، جشن و سرور و شادی و شور و شعف

در شب میلاد احمد این غزل آمد به ذهن
کن غم ما را تو ای آقای ما هم برطرف

پیرو مکری که دشمن با سران جبهه کرد
صلح کرد او از برای عدل و ایمان و هدف

در جهاد و رزم، او تنها ترین سردار شد
او بود  یکتا عزیز و گوهری اندر صدف

سید و میر جوانان بهشتی پر گرفت از بین ما
پیرو زهری ،که آمد از امیری بی شرف

هر که در راه خدا اقدام بر کاری کند
در مصاف دشمنان، پیروز گردد، لا تخف

هر که خواهد عشق یزدان در درون و جان خود
با توسل با عبادت می شود آید به کف

فکر ما ،اعمال ما،در راه و مشی آن امام
خوش بحالت میثمی،عمرت نبوده بی هدف

خوی و افکار رجالی تا ابد در راه توست
با حسین و با حسن عمرش نمی گردد تلف


سروده شده توسط 
علی رجالی و مهدی میثمی


 

 



باسمه تعالی
امام حسین (ع)
شهدای کربلا
غزل (1)

ای حجت حق، مونس جان شاه ولایت    
 ای مظهر ایمان و شرف بحر عدالت

از شور شعوری بسرم زد، که کنم وصف
آن حادثه ی ظلم و پر از مکر و خیانت

عباس برادر، تو کجایی که علمدار شد از کف
همراه من و همدم لشکر ز بدایت

هرگز نشود نام ابوالفضل فراموش
عباس بود عاشق او ، ذوب ولایت

افتاده به دریاچه ی خون ، پیکر عباس
 درها همه بسته است، تویی باب شفاعت

پوشیده شد از خون، رخ چون اختر سقا
عباس علی ، قافله سالار بود ،صاحب رایت

اصغر شده از تیر عدو حنجره اش چاک
لعنت به تو ای حرمله، کردی چه جنایت

 افتاده تن شبه پیمبر به روی خاک
شمر و عمر سعد کنند اوج رذالت

   حنظل سپر شاه شد و نقش زمین شد   
با خون خودش،شاه شرف کرد حمایت

    زد بر صف روبه صفتان قاسم کرار
او سخت بجنگید و نشان داد شهامت

حر گشته جدا از صف آن قوم ستمکار  
یزدان ز حسین راضی و او داده رضایت

 دستان وهب در ره دلدار جدا شد
او داد نشان قدرت و آن مهر ولایت

گر تو هم دستان مظلومی بگیری میثمی
سقای شهیدان، دهد از لطف سعادت

اشعار رجالی پر از عشق حسینی است
چون که شه دین، خود به دلش کرده عنایت

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی








باسمه تعالی
امام سجاد ( ع)
قطب عارفان
غزل (1)

السلام ای ساجد و ای قطب و راس عارفان
سخت باشد دیدن یک لحظه را با خیزران

هم علی لب بسته بود و هم علی فرزند او
تا که دین جدشان بر جا بود از کیدشان

مصلحت باشد چنین ،اندر قیام کربلا
شد علی بیمار ، در جنگ ستم با مومنان

آن یزید دون به زخم تن نشد راضی ز خود
بعد آن هم نیش ها زد، مار خوش خط زمان

وارث کرب و بلا هستی تو زینب در مصاف
خطبه ات رسوا نمود، افکار و مشی نا کسان

خوب گفتی من ندیدم، جز صفا چیز دگر
صحنه ی کرب و بلا، خود مظهر عشقی نهان

صحنه ها را بود شاهد، آن امام چارمین 
لیک تکلیف عمل شد ساقط از نور جنان

چو نکه اسلام است نو پا،در زمان عصر خویش 
نیست حتی نصف گفتار زبان کردارشان

در عمل معلوم می گردد، درون آدمی
می توانی شک کنی در قدرت ایمانشان

آب را بستند بر روی حسین و اهل او
میثمی گیرد وضو ، با عطر تربتهایشان

ای رجالی ، شد رفیق و همدم و همراه تو
آشنا با گوشه ای از صحنه و اسرارشان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
امام سجاد ( ع)
افشاگری
غزل(2)

هر که دور افتد ز انوار خدای بی کران
آتش دوزخ شود تقدیر و هم فرجامشان

داد وعده، حاکم ملعون، چو پول و پست و زر
کیسه های زر شدی انگیزه و هم شوقشان

چون که راس حضرتش بر نیزه می گفتی اذان
کربلا شد معبد عشق و محل دفنشان

سنگ باران شد سر آقا حسین در بین راه
سر فتاده بر زمین، از نیزه و راس سنان

" کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود"
چون که افشا کرد جمله نقشه های شومشان

لب گشود هم زینب و هم نور زهرای حسین
در ملامت بر یزید و بر جفای کوفیان

شد مدینه از جفا بر اهل بیت مصطفی
سالها در ماتم و در سوگ آن افلاکیان

در علوم مختلف دارد سخن آقا علی
شد زبور آل احمد، در میان شیعیان

شد بیان یک گوشه ای از ماجرای کربلا
تا شود روشن حقایق، ظلم و جور اشقیان

میثمی، تو از رجالی درس ها آموختی
وقت آن باشد که همراهی کنی تو بی امان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
امام جعفر صادق(ع)
شهادت
غزل(2)

السلام ای صادق و ای جلوه ی افلاکیان
ای که هستی،چون ملائک، در زمین و آسمان

غاصبی کز کین تو را مسموم با انگور کرد
روحت از جسمت جدا شد همره ان

آنچه می ماند زما ، اعمال نیک است و صحیح
جمله مردند و چه ماند زان همه فخر و کیان

چون که صادق رفت،دلها شد غمین از رحلتش
شد جهان محروم از آثار و از افکارشان

بعد صادق ، شیعیان در سختی و تاریکیند
چون بنی عباس آمد،بعد آن سفیانیان

پس شهادت شد نصیب عالم تفسیر دین
بیست و پنج ماه شوال آمد و آمد زیان

در ره عشق تو باشیم، تا که فیضی هم رسد
ای تو آرام قلوب جمله ی ما شیعیان

میثمی خواهد چو صادق،با بیان دیگری
نشر فرهنگ با زبان و شعر را آرد میان


ای رجالی اندر این ره، سعی خود افزون نما
چون جوانان بالاخص، خواهان فهمند و بیان


سر وده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
امام موسی ابن جعفر(ع)
زندان
غزل (1)

تا دلم یاد ائمه می کند ،پروردگار
مرغ حق پر می زند سوی سرای کردگار

گر به یاد تو رود افکار من در طول روز
می شوم در سوگ آن دردانه شب ها بی قرار

تا نفس دارم برایت نوحه پردازی کنم
با نماز خاصه ات عالم شود شب زنده دار

یوسف آل محمد از چه زندان رفته ای ؟
کاظمین چون می روی،هر دیده باشد اشکبار

امت اسلام ، درگیر نفاق و کافران
شیعه دائم در شدائد عاقل است و هوشیار

در اسارت استوار و محکم و قاطع بدی
سالها محبوس بودی ،اندر آن سجن و حصار

کینه ی هارون از ایشان را که شد ابلیس وار
ظلم بر حضرت نمود و کید او شد آشکار

سم مهلک را بگو با آن جگر آخر چه کرد
جمله عالم در غمت ماه رجب شد سوگوار

میثمی گوید غزل در وصف اولاد علی
شعر او در وصف اولادش چه صاحب اعتبار

حضرت باب الحوائج، حاجتم را کن ادا
چون که اشعار رجالی می کند امیدوار

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
امام رضا (ع)
هشتمین اختر
غزل(1)

افتخار شیعیان، در مذهب و در اولیاست
هشتمین اختر، چراغ اهل بیت و انبیاست

ای رضا ای مظهر عدل و امید شیعیان
جایگاهت بر سریر و تخت پاک کبریاست

صاحب ایمان و علم و زهد و تقوا ی درون
مشعل نور هدایت در خراسان هم رضاست

 یادگار زاده ی بو طالب ، اندر غربت است
در شجاعت او قدر قدرت ترین در اقویاست

سرور خوبان، شه ایران، امام هشتمین  
او بود اصلح ترین انسان ز بین ازکیاست

آیت حق، محرم دل، حجت حق بر زمین  
کل عالم تحت امر و زیر پایت بوریاست

گو به مهدی در فرج تعجیل گردد با قیام
چون امین مسلمین و تکیه گاه اولیاست

هر که باشد مذهب و آئین او اثنی عشر
نیست اندوه و غمی در زندگی و بی ریاست

ضامن آهو شدی ، ای صاحب عف

می شود گمراه هر کس، غیر حق باشد امید
آنکه امیدش بشر باشد، نگردد رو سفید
هر که امیدش خدا شد، شود حق ناجیش
واگذارش می کند حق، هر که گردد نا امید



باسمه تعالی
می شود نومید، آن کس غیر حق دارد امید
وآنکه امیدش خدا باشد، نگردد نا امید
ناجیش ، باشد خدایش، هر که را امید اوست
چون خدایش واگذارد، او نگردد رو سفید
سراینده دکتر علی رجالی



باسمه تعالی

سر آغاز


سر آغاز هر کار با یاد و نام خداست

خداوند جان آفرین، شاهد کارهاست


بنام خداوند رحمان و پاک و رحیم

که یادش سزاوار باشد، ثنایش رواست


شروع کن به نام خدا و توکل گزین

خدا می دهد اذن هر کار و او رهنماست 


که ذکرش تسلی دهد روح و جان تو را

خداوند محبوب و همراه ما هرکجاست


نبی را کند حفظ در آتش و قادر است

خداوند فرمان دهد، هر چه خواهد اداست


چنین ایزدی، لایق ذکر نام است و یاد

که مخلوق غافل ز ذکر و دعا و ثناست


بود بدترین کار، انسان شود نا امید 

همه تحت فرمان و دستور و امر خداست


خدا گر بخواهد به آنی شود، شک مکن

که غافل زحق هر که باشد،مسیرش جداست


شود میثمی عاشقت،ای خدای بزرگ

تفعل زند در سرودن،امیدش خداست


به چرخش در آوردحق، عالم و روزگار

رجالی ستایش سزاوار او ،هر کجاست


اصول دین

توحید


خداواندا تو لطفی کن،امان از دست انسان ها

برون گرداند او بنده، ز درگیری و بحران ها


خدا ناظر به هر کاری،بود دانا به هر چیزی

جهان باشد ورا محضر،خدا آگه به انسان ها


ندارد ارزشی چندان، اگر بنیان کنی کاخی

چه حاصل پول بی حاصل، بر افرازی تو ایوان ها؟!


ز بس ظلم و تعدی شد، خدا قهرش تجلی شد

که اشک خون فشان آمد، فرو از بند مژگان ها


خدا را تکیه گاهت کن، به فریادت  رسد قطعا

نجویی جز خدا بهتر، که آگه بر همه جان ها


به زاد و توشه ی تقوا، مجهز شو که بتوانی

چو ابراهیم در آتش، بیفروزی گلستان ها


اگر حرفی بیامیزد به قرآن و روایت ها

شود با ارزش و گردد، هزاران جلد دیوان ها


برای فهم هستی بخش ، چه دلها خون جگر گردید

فراوان بود پیغمبر ،چو داوود و سلیمان ها


دهد یزدان تو را پاداش، چو باشی میثمی عاشق

شب قدری چنین زیبا، ببر بر سر تو قرآن ها


رجالی بهر حق گوید، عنایت می کند یزدان

به معصومین توسل کن، بگیر از عجز 

اصول دین

نبوت 


نبوت دوست داران جهان، جنت مکانند

به پیش ساحت یزدان همه افتادگانند


نگر بر دومین اصل اصول دین به تفضیل

بگیر عبرت، سکندر آینه پیشینیانند


بنی هاشم ز بنیان پاک و با تقوا و دانش

بدان که دشمن احمد ،همان سفیانیانند


بدان که دشمنان اهل بیت و دین و قرآن

به شیطان رجیم و لشکرش وابستگانند


طریق سالکان سهل است و هموار و پر از نور

به بوی پیرهن بینا شدن یعقوبیانند


اگر تخریب گردد قبر اولاد علی اندر مدینه

امامان و پیمبر در دل و صاحبدلانند


طریق دشمنان پست است و ناهموار و تاریک

به راه دین و قرآن آن همه بیگانگانند


عبادت ذکر تنها با خدا و بی عمل نیست

شماری اهل کار و عده ای بینندگانند


نه هرکس میثمی شکر خورد، شکر دهان است

بدان که شاعران مذهبی شکرفشانند


رجالی تو نظر کن بر خود وبشناس خود را

نماسعی و بدان جویندگان یابندگانند


اصول دین

معاد


بازگشت جن و انس و کل عالم سوی دوست

این جهان و آن جهان جولانگه گلبوی دوست


هر که باور بر قیامت دارد و روز معاد

آنچه بیند در جهان، یک جلوه ای از روی دوست


گر خدا را ناظر اعمال خود بیند بشر

کی دچار لغزش است، عالم سرای و کوی دوست


چون شریعت شکل گیرد با اصول و فرع دین

هر که آن اجرا کند، از باور و از خوی دوست


در قیامت می کنند پرسش زما از زندگی

هر که دارد کار نیکو ،منشاش از سوی دوست


عاشقان و عارفان و سالکان خواهان او

جملگی مشتاق دیدار خدا و روی دوست


ما چرا بیگانه و دور از خدای بی نیاز

هر که دارد عشق بی پایان حق، دلجوی دوست


عترت و قرآن عیان کرده اصول و شرح دین

هر که بیراهه رود از سیر حق،کی سوی دوست


ای خدا بار سفر بندیم از دنیای پست

میثمی مشتاق دیدار و لقای کوی دوست


ای رجالی توشه ای از این جهان بر بند زود

هر که باشد در صراط مستقیم،ره جوی دوست


اصول دین

عدل


اگر خواهی بدانی معنی عدل و عدالت

بیا بشنو حدیث شاه جان، روح ولایت


علی گفتا اگر بینی که هر کس جای خود بود

بدان جاری بود عدل و بود مبنا لیاقت


قضاوت هم وکالت با عدالت در عجین است

اگر دقت نگردد موجب شر و خسارت


اگر خواهی بماند نام و یادت در دو عالم

نباشد بهتر از عدل و عدالت تا قیامت


بدان ظلم است اگر جاری نگردد عدل و انصاف

عدالت یک شعار شاخص و جان رسالت


حیات جامعه بر پایی و احیای قسط است

پذیرد شیعه آن اصلی که گویندش عدالت


امام شیعیان آید ، کند عالم پر از داد

دعا کن در فرج، بیند بشر روی سعادت


شود دلتنگ و خواهد میثمی صاحب زمان را

خدایا اذن تو پایان دهد ظلم و شقاوت


اصول دین رجالی، عدل و توحید و نبوت

بهمراه معاد و رکن یکتای امامت



فروع دین


نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر

طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر


پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است

بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر


عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد

کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر


بکن بر پا نماز و خیر تو در آن تجلی است

عطا شد بهر تو خیری کثیر و نیست ابتر


بباشد نور یزدان در دل و سیمای مومن

چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوش تر 


بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت

کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر


نباشد جز ره قرآن و عترت راه دیگر

اگر خواهی سعادت، نیست راه و مشی بهتر


تمام خلق عالم در ستایش در عبادت

بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر


بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق

اگر خواهی تو جنت، در عمل یابی و در سر


اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت

بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر



فروع دین

روزه



دعا کردن در این ماه خجسته مستجاب است

که مهمانی یزدان عشق و احسان و ثواب است


شود شیطان گریزان و سر افکنده در این ماه

گرفتار غل و زنجیر و او اندر عذاب است


بود ماه نزول و قدر و قرآن و رهایی

جواب هر چه مجهولات خواهی در کتاب است


علاج درد ما ،درمان نفس و ترک عصیان

شفای روح و جان، در پاکی عالیجناب است


سحر چون می رسد وقت دعا و هم نیایش

در این اوقات دل بی تاب یار و اضطراب است


صفای دل چو خواهی دل زدنیا برکن ای دوست

که شیطان دشمنی قهار و بس او بدحساب است


میان هر چه نیکویی تو کردی، روزه خوشتر

که اکسیر گل خوشبوی هم اندر گلاب است


دهد صیقل روان و روح ما را روزه داری

صفای روح و جان روزه داران بی حساب است


ره رستن ز دوزخ میثمی دانی چه باشد؟

برای پرسشت ای بینوا ،صدها جواب است


اگر خواهی تو اشعاری ز حکمت یا ولایت

رجالی مسلکش، در گفتن اشعار ناب است


فروع دین
خمس

یک پنجم مازاد در آمد، که ز سال است 
با بخشش آن، موجب افزایش مال است

بخشیدن مازاد ، کند رزق تو افزون
ایمان به خدا ، موجب دوری ز جدال است

مخلوط اگر مال تو گردد که حرام است
گر خمس دهی، مانده ی اموال حلال است

گر جنگ شود،حاصل اموال و غنیمت
یک پنجم آن بهر فقیران و کمال است

گر کشف کنی گنج و جواهر تو ز دریا
چون خمس دهی،موجب پاکی و وصال است

دانی که همین خمس ، همانند جهاد است 
احسان به فقیران که ز انواع خصال است

پالایش اموال ، شود باعث احسان
واجب شده پرداخت،ادایش طی سال است

تبیین شده احکام خدا، در همه ابعاد
چون سینه ی پاکان ، همگی آب زلال است

باشد ره حق هموار ،پس میثمی آگه باش
هر کس نکند طی آن، بیچاره ی امیال است

از مصرف یک سال، اگر ماند رجالی
بخشا،که بود واجب و آن بهر کمال است




فروع دین


نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر
طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر

پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است
بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر

خدا داده به احمد، دختری نورانی و پاک
محمد کرد قربانی شتر، از بهر دختر

خدا گوید به احمد، در خصوص دخت والا
عطا شدبهر تو خیری کثیر و نیست ابتر

ببینی نور یزدان در دل و سیمای مومن
چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوشتر

بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت
کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر

مجویی جز ره قرآن و عترت راه دیگر
که راه بی نمازان، تار و تاریک است و بدتر

تمام خلق عالم در ستایش در عبادت
بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر

بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق
اگر جنت بخواهی کن عمل، نی کار دیگر

اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت
بیابی هرچه دورادور، همچون نور اختر


پیامبران الهی
حضرت یوسف


هر چه در عالم شود، با اذن و با فرمان اوست
دیده گر بینا شود، با امر و با درمان اوست

چشم یعقوب نبی بینا شود، از یوسفش
پیرهن گردد وسیله، امر حق احسان اوست

بود یوسف را گرفتاری، حوادث دم به دم
آنچه سدی شد نلغزد، باور و ایمان اوست

گرچه در حق برادر شد ستم هایی نخست
آنچه باعث می شود نیکی کند ، وجدان اوست

نیست گرگی پست تر از نفس دون در آدمی
منجی انسان ز شرش ، پاکی دستان اوست

شد زلیخا عاشق، روی و جمال آن نبی
باز می گردد در بسته، خدا سلطان اوست

گفت یوسف، ماه بر من می رود در سجدگاه
دید یعقوب نبی ، روح رسالت، جان اوست

می شود یوسف عزیز مصر و گردد او عزیز
عزت و ذلت وجودش،در ید و فرمان اوست

سوره ی یوسف سراسرحکمت است وبندگی
کن تفکر میثمی،هر آیه اش احسان اوست

گر بخواهی منزلت، تسلیم شرط اول است
کن رجالی تو اطاعت، چون قوا از آن اوست


پیامبران الهی
حضرت ابراهیم


بی اثر شد آتش نمرود بر روح خدا
هست یزدان حافظ پیغمبر از شر و بلا

شد گلستان آتش ونمرود می باشد حزین
امر حق باشد چنین، احیا کند نقش خدا

می کند دعوت به توحید و پرستش رب خود
بت پرستی بود،جای حق پرستی، هر کجا

زد نبی با یک تبر بر گردن انواع بت
جز سر یک بت، که باشد شاهد آن ماجرا

گفت ابراهیم با مردم ، که بت را بنگرید
او بگوید ماجرا را، پیش من آیی چرا

می دهند پاسخ نبی را، بت بود از تکه سنگ
آن نباشد قادر و آن عاجز از شرح و صدا

می کند توصیف حق را، صاحب علم لدن
من خدایی می پرستم، قادر است در هر کجا

می کند شب روز و روزت را کند تاریک وشب
او بود نزدیک تر از ذهن و گردن مر تو را

میثمی هر کس بگوید، من خدا را دیده ام
او بود جاهل ز حق،چون هست درخبط و خطا

ای رجالی ذات حق پوشیده باشد بر همه
او بود هم ظاهر و هم هست مخفی نزد ما



پیامبران الهی
حضرت نوح


نوح باشد،اولین پیغمبر صاحب کتاب
قوم او گشتند نابود و دچار سیل و آب

بت پرستی و لجاجت بود، آئین و مرام
اهل ایمان بر خدا، محفوظ ماندند از عذاب

می دهد فرصت خدا،تا نوح سازد کشتی اش
می دهد فرمان خدا ، چون امر او باشد ثواب

می دهد فرمان خدا بر جوشش آب از زمین
شهر زیر آب بود و، ظالمان سرگرم و خواب

جمله کاخ ظالمان در آب می گردد فرو
حرف های زشت قومش را ندادی او جواب

می دهد حق پاسخ اهل گناه و شرک و جور
ظالمان نابود گردند ،شهر می گردد خراب

داشت حضرت ، عمر طولانی برای نشر دین
لیک اندک مردمی، دین را نمودند انتخاب

ای خدا ما را رها کن از حصار حصر خویش
پرده های معرفت پس زن، بر اندازان حجاب

می رود در راه یزدان میثمی، همچون پدر
او بگیرد مزد خود را،با تلاش و بی حساب

ای رجالی راه حق را، گر کنی طی با خلوص
اجر خود را از خدا گیری، نباشد آن سراب

حضرت باری تعالی

وجود خدا

مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا
راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا

گر کنی آنی تفکر بر خود و احوال خویش
حق بجویی در خود و یابی تو او را هر کجا

حق بود نزدیکتر از گردن و از ذهن تو
گر بیندیشی به او، قطعا تو باشی در لقا


حق نباشد در تصور، چونکه او بی حد بود
او نگنجد در تفکر، بر زمین و در سما

گر کنی نیت،دهد پاسخ تو را در وقت خود
پی بری بر این حقیقت، از وجود او خدا

ذات هستی تا ابد نشناخته باقی بود
او بود هم ظاهر و مخفی ز دید و چشم ما

دیدن ما، دیدن با چشم سر دانی که نیست
فهم و درک است و یقین پیدا کنی از جان فزا

گر یقین پیدا کنی از بود حق، با جستجو
می توان گفتا که با چشم دلت دیدی خدا

هرکه خواهد نورحق، تهذیب شرط اول است
هفت شهر عشق خواهد،تا که باشد در لقا

میثمی از چهارده نور جلی، گوید سخن
چون نمایان می کنند، راه خدا را در دعا

ای رجالی، راه حق در گفتنش آسان بود
تا توانی راه او را ،در عمل بر پا نما

امام علی(ع)
دست خدا

دریای کرم، دست خدا، حامی قرآن 
  ای گنج سخا، روح نبی، مظهر ایمان

ای سالک حق ، یار نبی،روح ولایت
 ای عامل تقوا و عمل ، فخر شهیدان

ای الگوی هر عرصه و هر عصر و زمانه
اندیشه و گفتار تو هم مشعل سوزان

   تو راه خدا، همچو نبی، درک نمودی
   هارون زمان، نور خدا، جلوه ای یزدان

در بندگی وزهد نداری تو نظیری
مانند تو بودن، ابدا نیست که آسان

زهراست تو را همسر و او ام ابیها   
 بر خیل ن اسوه و زیبایی رضوان

ای نفس نبی، دین خدا، حفظ نمودی 
 غم را بزدایی ز دل ختم رسولان 

عبدالصمد و سید ابرار تویی تو  
چون هادی انسان و تویی ناطق قرآن

شعرها تا آخر عمرم همه در وصف دوست
میثمی را عشق مولا زنده می دارد بدان

وصف تو کثیر است و بسی بنده رجالی
سوی عمل نیک شتابان شد و خیزان




حضرت فاطمه (س)

شهادت

نیست هم کفوی بجز مولا کنار فاطمه
چون علی شد همدم و دارالقرار فاطمه

قدر دان، این لحظه های عمر را در وصف او
بهترین اشعار شد،شعر و شعار فاطمه

عشق زهرا همچو عشق سید و سالار دین
عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه

هر که تسلیم خدا باشد به امر اهل بیت
پا نهد جا پای راه استوار فاطمه

عالم هستی سبب شد از قدوم اهل بیت
کل هستی در پناه هشت و چار فاطمه

هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب
او بود بر حق که باشد دوستدار فاطمه

سقط کردند محسن معصوم را نابخردان
او فدایی شد ، به راه پایدار فاطمه

حضرت عباس اگر بودی به دادش می رسید
ماند آن بین در و دیوار ، جار فاطمه

آنچه بینی در جهان و در ورای این جهان
کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه

شد جهان در گردش یمن قدوم فاطمه
جمله انوارجهان شد جیره خوار فاطمه

میثمی خواهد زحق، الگوی ایمان و شرف
حق تعالی خود بود آموزگار فاطمه

روح و جان باشد رجالی، تشنه ی الطاف او
شد ملایک جملگی،آئینه دار فاطمه


امام حسن(ع)
صلح


سید و اولاد زهرا و علی شاه نجف
در ره و رسم پدر نستوه بود و با شرف

چون به دنیا آمد آن دردانه ی دخت نبی
شد به پا ، جشن و سرور و شادی و شور و شعف

در شب میلاد احمد این غزل آمد به ذهن
کن غم ما را تو ای آقای ما هم برطرف

پیرو مکری که دشمن با سران جبهه کرد
صلح کرد او از برای عدل و ایمان و هدف

در جهاد و رزم، او تنها ترین سردار شد
او بود  یکتا عزیز و گوهری اندر صدف

سید و میر جوانان بهشتی پر گرفت از بین ما
پیرو زهری ،که آمد از امیری بی شرف

هر که در راه خدا اقدام بر کاری کند
در مصاف دشمنان، پیروز گردد، لا تخف

هر که خواهد عشق یزدان در درون و جان خود
با توسل با عبادت می شود آید به کف

فکر ما ،اعمال ما،در راه و مشی آن امام
خوش بحالت میثمی،عمرت نبوده بی هدف

خوی و افکار رجالی تا ابد در راه توست
با حسین و با حسن عمرش نمی گردد تلف



امام حسین (ع)
شهدای کربلا


ای حجت حق، مونس جان شاه ولایت    
 ای مظهر ایمان و شرف بحر عدالت

از شور شعوری بسرم زد، که کنم وصف
آن حادثه ی ظلم و پر از مکر و خیانت

عباس برادر، تو کجایی که علمدار شد از کف
همراه من و همدم لشکر ز بدایت

هرگز نشود نام ابوالفضل فراموش
عباس بود عاشق او ، ذوب ولایت

افتاده به دریاچه ی خون ، پیکر عباس
 درها همه بسته است، تویی باب شفاعت

پوشیده شد از خون، رخ چون اختر سقا
عباس علی ، قافله سالار بود ،صاحب رایت

اصغر شده از تیر عدو حنجره اش چاک
لعنت به تو ای حرمله، کردی چه جنایت

 افتاده تن شبه پیمبر به روی خاک
شمر و عمر سعد کنند اوج رذالت

   حنظل سپر شاه شد و نقش زمین شد   
با خون خودش،شاه شرف کرد حمایت

    زد بر صف روبه صفتان قاسم کرار
او سخت بجنگید و نشان داد شهامت

حر گشته جدا از صف آن قوم ستمکار  
یزدان ز حسین راضی و او داده رضایت

 دستان وهب در ره دلدار جدا شد
او داد نشان قدرت و آن مهر ولایت

گر تو هم دستان مظلومی بگیری میثمی
سقای شهیدان، دهد از لطف سعادت

اشعار رجالی پر از عشق حسینی است
چون که شه دین، خود به دلش کرده عنایت


امام سجاد ( ع)
قطب عارفان


السلام ای ساجد و ای قطب و راس عارفان
سخت باشد دیدن یک لحظه را با خیزران

هم علی لب بسته بود و هم علی فرزند او
تا که دین جدشان بر جا بود از کیدشان

مصلحت باشد چنین ،اندر قیام کربلا
شد علی بیمار ، در جنگ ستم با مومنان

آن یزید دون به زخم تن نشد راضی ز خود
بعد آن هم نیش ها زد، مار خوش خط زمان

وارث کرب و بلا هستی تو زینب در مصاف
خطبه ات رسوا نمود، افکار و مشی نا کسان

خوب گفتی من ندیدم، جز صفا چیز دگر
صحنه ی کرب و بلا، خود مظهر عشقی نهان

صحنه ها را بود شاهد، آن امام چارمین 
لیک تکلیف عمل شد ساقط از نور جنان

چو نکه اسلام است نو پا،در زمان عصر خویش 
نیست حتی نصف گفتار زبان کردارشان

در عمل معلوم می گردد، درون آدمی
می توانی شک کنی در قدرت ایمانشان

آب را بستند بر روی حسین و اهل او
میثمی گیرد وضو ، با عطر تربتهایشان

ای رجالی ، شد رفیق و همدم و همراه تو
آشنا با گوشه ای از صحنه و اسرارشان


امام سجاد ( ع)
افشاگری
غزل(2)

هر که دور افتد ز انوار خدای بی کران
آتش دوزخ شود تقدیر و هم فرجامشان

داد وعده، حاکم ملعون، چو پول و پست و زر
کیسه های زر شدی انگیزه و هم شوقشان

چون که راس حضرتش بر نیزه می گفتی اذان
کربلا شد معبد عشق و محل دفنشان

سنگ باران شد سر آقا حسین در بین راه
سر فتاده بر زمین، از نیزه و راس سنان

" کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود"
چون که افشا کرد جمله نقشه های شومشان

لب گشود هم زینب و هم نور زهرای حسین
در ملامت بر یزید و بر جفای کوفیان

شد مدینه از جفا بر اهل بیت مصطفی
سالها در ماتم و در سوگ آن افلاکیان

در علوم مختلف دارد سخن آقا علی
شد زبور آل احمد، در میان شیعیان

شد بیان یک گوشه ای از ماجرای کربلا
تا شود روشن حقایق، ظلم و جور اشقیان

میثمی، تو از رجالی درس ها آموختی
وقت آن باشد که همراهی کنی تو بی امان


امام جعفر صادق(ع)
شهادت


السلام ای صادق و ای جلوه ی افلاکیان
ای که هستی،چون ملائک، در زمین و آسمان

غاصبی کز کین تو را مسموم با انگور کرد
روحت از جسمت جدا شد همره ان

آنچه می ماند زما ، اعمال نیک است و صحیح
جمله مردند و چه ماند زان همه فخر و کیان

چون که صادق رفت،دلها شد غمین از رحلتش
شد جهان محروم از آثار و از افکارشان

بعد صادق ، شیعیان در سختی و تاریکیند
چون بنی عباس آمد،بعد آن سفیانیان

پس شهادت شد نصیب عالم تفسیر دین
بیست و پنج ماه شوال آمد و آمد زیان

در ره عشق تو باشیم، تا که فیضی هم رسد
ای تو آرام قلوب جمله ی ما شیعیان

میثمی خواهد چو صادق،با بیان دیگری
نشر فرهنگ با زبان و شعر را آرد میان


ای رجالی اندر این ره، سعی خود افزون نما
چون جوانان بالاخص، خواهان فهمند و بیان



امام موسی ابن جعفر(ع)
زندان


تا دلم یاد ائمه می کند ،پروردگار
مرغ حق پر می زند سوی سرای کردگار

گر به یاد تو رود افکار من در طول روز
می شوم در سوگ آن دردانه شب ها بی قرار

تا نفس دارم برایت نوحه پردازی کنم
با نماز خاصه ات عالم شود شب زنده دار

یوسف آل محمد از چه زندان رفته ای ؟
کاظمین چون می روی،هر دیده باشد اشکبار

امت اسلام ، درگیر نفاق و کافران
شیعه دائم در شدائد عاقل است و هوشیار

در اسارت استوار و محکم و قاطع بدی
سالها محبوس بودی ،اندر آن سجن و حصار

کینه ی هارون از ایشان را که شد ابلیس وار
ظلم بر حضرت نمود و کید او شد آشکار

سم مهلک را بگو با آن جگر آخر چه کرد
جمله عالم در غمت ماه رجب شد سوگوار

میثمی گوید غزل در وصف اولاد علی
شعر او در وصف اولادش چه صاحب اعتبار

حضرت باب الحوائج، حاجتم را کن ادا
چون که اشعار رجالی می کند امیدوار


امام رضا (ع)
هشتمین اختر


افتخار شیعیان، در مذهب و در اولیاست
هشتمین اختر، چراغ اهل بیت و انبیاست

ای رضا ای مظهر عدل و امید شیعیان
جایگاهت بر سریر و تخت پاک کبریاست

صاحب ایمان و علم و زهد و تقوا ی درون
مشعل نور هدایت در خراسان هم رضاست

 یادگار زاده ی بو طالب ، اندر غربت است
در شجاعت او قدر قدرت ترین در اقویاست

سرور خوبان، شه ایران، امام هشتمین  
او بود اصلح ترین انسان ز بین ازکیاست

آیت حق، محرم دل، حجت حق بر زمین  
کل عالم تحت امر و زیر پایت بوریاست

گو به مهدی در فرج تعجیل گردد با قیام
چون امین مسلمین و تکیه گاه اولیاست

هر که باشد مذهب و آئین او اثنی عشر
نیست اندوه و غمی در زندگی و بی ریاست

ضامن آهو شدی ، ای صاحب عفو و کرم
رحمت و لطف رضا بنگر که آن بی انتهاست

اشتیاق زائران ،از هر طرف،بی حد بود
او شفیع م و منجی ما از هر خطاست

شعر گفتن از برای اهل بیت عشق من است
ای رجالی، میثمی همراه تو تا انتهاست

امام رضا (ع)
شهادت


هر کجا دل می شود دلگیر، خواهان ولاست
هر زمان غم دل کند زنجیر، درمانش رضاست

جان به قربان تو ای نور خدا در بین ما
دیدن آن مرقدت، چون کعبه ی آمال ماست

چنگ زن از جان و دل بر دامن نور خدا
هر که با یزدان بود ،او در جوار اوصیاست

وادی طوس از وجودت گلشن و پر فیض گشت
تربتت سجده گه و الطاف تو بی انتهاست

ای انیس دل، امام و مقتدای مسلمین
گوشه چشمی گر شود،آن مرهم و هم توتیاست

ای غریب طوس ، دریاها چه گریان در غمت
غربت مشهد کجای نقشه ی جغرافیاست؟

هشتمین اختر شده خاموش در ماه صفر   
لعن بر مامون   که از بی رگ ترین اشقیاست

عاشقان پای پیاده بهر پابوس رضا
می روند و صحنه ای دیگر که گویا کربلاست

ای رجالی،گر تو ماه روزه  مشهد می روی
کن دعایی میثمی را، چونکه او حاجت رواست


اولیای الهی
حضرت رقیه


ای فاطمه ی صغری، در راه خدا رفتی
در خواب پدر دیدی، ناگفته چرا رفتی

ای کودک بی بابا، با سر چه سخن گفتی
همراه علی اصغر، در راه ولا رفتی

جان تو و هم اصغر،یک لحظه نظر کن ما
یاری بنما عشاق، تو زود چرا رفتی

با زمزمه های خود، جان همه را سفتی
ای گوهر و دردانه، رقیه کجا رفتی

با دیدن سر خفتی، هر گز نشدی بیدار
زینب تو کجا بودی، بی آب و غذا رفتی

گه بحث کنند نامت ، تا محو شود فتنه
با عمه ی خود زینب ،در کرب و بلا رفتی

مولای شهیدان وی، رقیه صدا بنمود
افشاگر خصم است ، با عشق و صفا رفتی

آرام گهت در شام ، گشته است زیارتگاه
ای طفل شفاعت کن، محبوب خدا رفتی

چون نذر نمودی تو،پس میثمی عازم شو
تا در سفری کوتاه، تو بهر ادا رفتی

با نذر، رجالی کن، یاد و اثرش بر پا
یاد تو دهد حاجت، بی نام و صدا رفتی




اولیای الهی
ام البنین


بعد فوت فاطمه، ام البنین همسر شود
در مصائب او شریک و همره حیدر شود

مادر عباس باشد، صاحب فهم و کمال
می برد عباس ارث از مادر و یاور شود

فاطمه گوید به مادر خواب خود را این چنین
نور ماه و نور اختر بر تنم اظهر شود

می کند تعبیر مادر، خواب دختر را به خیر
صاحب فرزند می گردی ، بسان اختر شود

راوی و عاقد در این پیوند باشد چون عقیل
گفت تصمیم علی را ،قصد او همسر شود

گفته شد ام البنین بر فاطمه کلابیه
فاطمه بین ن اصلح تر و برتر شود

فاطمه ام ابیها، دختر پیغمبر است
فاطمه کلابیه پاک است، کی کوثر شود؟

پنج خصلت را دهند نسبت به وی در زندگی
در شجاعت،در وفا و عشق هم مهتر شود

میثمی عباس گردد، حاصل پیوند دوست
می شود فرزند صالح، هرکه را اطهر شود

فاطمه کلابیه، باشد رجالی همچو مرد
شد تجلی آن صفاتش، در قمر اظهر شود


ماه های سال
رمضان

بار عام است خدا را ، به ضیافت برویم
وقت دیدار مراد است که راحت برویم

در رحمت بگشوده است خداوند عزیز
تا به مهمانی حق در پی دعوت برویم

می دهد تشنگی و گشنگی بر امیالت
جسم را کرده رها، در پی شوکت برویم

دائما معصیت اما، ره توبه باز است
می پذیرد همه را تا ره عزت برویم

ما نداریم و نخواهیم بجز حق دگری
دست ما گیر خدایا، سوی حکمت برویم

می زند بانگ منادی، چو رسد وقت سحر
وقت پرواز شده، تا که به سرعت برویم

حق ز کان کرمش سفره ی رنگین دارد
بهر دیدار خدا،راه شریعت برویم

ماه رحمت بود ای دوست چرا ما خوابیم
لحظه ای چشم گشا،تا که به شدت برویم

میثمی راه خدا پیش نما در بر دوست
نیست راه دگری، راه ولایت برویم

جز ره حق نبود راه دگر ،پس دریاب
رو رجالی ره یزدان،سوی قدرت برویم



ماه های مذهبی
شعبان


مژده ای دل که مه عید و مه جان آمد
ماه شعبان و مه جلوه ی یزدان آمد

گل نرگس ، گل لاله به جهان دیده گشود
حجت و نور خدا نیمه ی شعبان آمد

این چه ماهی است سراسر همگی جشن و سرور
پر ز عید است و ولادت مه جانان آمد

بنهاده است خدا نام حسین بن علی
چون که دردانه ی دین، فخر شهیدان آمد

چشم ثار الله روشن به قدوم سجاد
چون امام عرفا ، زینت خوبان آمد

پنجم ماه بود پا به جهان او بنهاد
جشن بر پا بکنید ، مظهر ایمان آمد

روز چارم پسر شیر خدا چشم گشود
قمر ماه بنی هاشم دوران آمد

نقش هر یک چقدر لازم و بس سنگین است
بین علمدار و حسین، هر دو به میدان آمد

میثمی راه امامان بشناس و طی کن
ماه رخسار شهیدان ، مه شعبان آمد

شیعیان منتظر مهدی موعود زمان
چون رجالی که چه آثار فراوان آمد


ماه های مذهبی
ماه صفر

چون ماه صفر آمد، غم ها چه عیان باشد
زهراست عزادار و از سوگ فغان باشد

هشتش که فزون از بیست، آن وقت رحیل آمد
لبیک محمد گفت، آن میر جنان باشد

ریزند مسلمانان، از دیده ی خود خون ها
غم نیست که کم جانا، بی حد و کران باشد

آن کس که شود دشمن ، با آل ابوالقاسم
بدبخت دو عالم او، رسوای جهان باشد

مامون که امام عشق،خونش که چه ناحق ریخت
بس زهر خوراند او را، در تن نه توان باشد

اول نوه ی احمد، نامش که حسن باشد
از زهر معاویه، جگر به زبان باشد

هرچه که بگویی تو ، از قصه ی اهل البیت
شیرین تر از قند است، شکر به دهان باشد

ازبین همه غم ها، پنجم صفر است زیبا 
پنجم گل از گل ها ، پایش به جهان باشد

ماهیست پر از نعمت، پس میثمی همره شو
در عالم عقبی دان، صد راز نهان باشد

این ماه رجالی هم ، زهرا ز پدر محروم
ظلم و ستم حاکم، افزون و عیان باشد


اصول دین
امامت


چارمین اصل اصول دین ، امامت می شود
با ولایت جامعه ، غرق سلامت می شود

جامعه با رهبری دانا و با تقوا نت
بی ولای حیدری، رو به وخامت می شود

رمز پیروزی نهفته در تلاش و نظم و جوش
با توکل بر خدا ،قطعا عنایت می شود

مذهب شیعه امامت را پذیرد همچو اصل
هر که باور داردش، این یک علامت می شود

مشعل نور و هدایت ، باعث بیداری است
موجب ایمان و احسان وسعادت می شود

دین حق کامل شود با نصب مولا مرتضی
عهدو پیمان نبی نقض، و خیانت می شود

گر امور دنیوی در دست اهل آن رود
باعث تسریع در کار وصداقت می شود

گر بخواهی حفظ گردد، جان و اموال وشرف
در ولایت جستجو کن، آن حراست می شود

میثمی راه نجات آدمی در تزکیه است
هر که با تقوا بود قطعا هدایت می شود

چون خدا اول ولی و بعد آن پیغمبر است
پس رجالی کن اطاعت، چون عنایت می شود


فرهنگ ودین


عدو با توسل به زور و فریب و دل پر عنود
تزل به پا کرد در باور و دین مردم ربود

تفکر به آیات نورانی ذوالجلال
شود موجب رشد و معراج انسان چه زود

سرودیم اشعار قرآن ودین و حدیث
بیان شد حقایق، به احمد سلام و درود

نمودیم تبیین وشرح قصص کرده ایم
بود درس اخلاق و عرفان و احسان و جود

هر آنکس که خواهد بداند نکاتی ز دین
سروده شده صد غزل،ساده و یادبود

سرودیم ادعیه در مذهب شیعه را
دعاها پر از حکمت و پند و اندرز بود

بیان کرده ایم گوهر دین و فرهنگ را
بود دین حق حافظ ما ، ز فکر جمود

بیان شد غزلها، کند وصف آل علی
که وصف و بیان حقیقت چه بسیار بود

بدان میثمی در قضاوت، ملاکش حق است
نه میزان هوا باشد ومیل بد خواه و سود

رجالی عدو در تهاجم کند حیله ها
چه دلها سیه شد ز مکرش، سراسر وجود

فروع دین
حج


ما برای قرب ، سوی بیت جانان می رویم
ما به قصد یار ،سمت کعبه ی جان می رویم

حج مطار مومن خوش سیرت وخوش صورت است
ما به سوی کعبه ، قربانگاه خوبان می رویم

کعبه قربانگاه اسماعیل و سرکوب دل است
ما طواف کعبه را با شور و ایمان می رویم

حج حضور وحدت و هم صحنه ای ازم است
ما صفا و مروه را با عشق یزدان می رویم

حج صفای روح و اعلام برائت از عدوست
بی رضای ایزدی، ما سوی حرمان می رویم

حج بود لبیک بر امر خدا در بندگی
سوی رضوان برین، نزد شهیدان می رویم

جامه ی احرام ما باشد کفن در این سفر
پوششی باشد که با آن سوی سبحان می رویم

حاجیان مشغول چرخش در سرای ایزدی
جملگی با ذکر رب ، لبیگ گویان می رویم

میثمی خواهان حج است و لقای کبریا
او سراپا می رود، با روی خندان می رویم

شد رجالی حاجی و حجش چه باشد دلپذیر
خوش به حال عاشقان ، با چشم گریان می رویم


فروع دین
جهاد


نفس را کشتن جهادی بی بدیل و اکبر است
جنگ با دشمن نزاعی مادی و آن اصغر است

نفس باشد سر کش و موجب شود انواع جرم 
چونکه آن یاغی ونافرمان و هم طغیان گر است

می نماید خود به انواع صور بهر فریب
هرکه تقوا را کند پیشه،قوی و مهتر است

ذکر حق باشد علاج این همه یاغی گری
دشمن دون بی محابا و قوی و برتر است

کار سختی هر کسی دارد در این جنگ و نبرد
دوری از شیطان علاج کار و خسران کمتر است

روح را تهذیب هر دم لازم وآن واجب است
هفت شهر عشق را رفتن به سوی دلبر است

از برای حفظ دین،از حق خود مولا گذشت
جنگ با نفس درون، همواره کار حیدر است

بندگی اندر نماز و روزه و حج وجهاد 
چون عمل گردد به آنها، بهر انسان بهتر است

میثمی خواهان تهذیب است و پاکی درون
گر رها گردد درون، جان در عذاب اکبر است

گر شود فائق رجالی، عقل تو بر نفس خویش
روح و جان آرام گیرد، فرد عاقل برتر است


فروع دین
زکات


گر بخواهی زندگی سامان بگیرد، ده زکات
موجب افزایش رزق است و عمر و هم حیات

گر بخواهی رستگاری ، در ‌دو عالم همزمان
تکیه کن بر پنج اصل دین که شد راه نجات

گفت صادق در خصوص سوره ای بر مردمان
می شود رزقت فراوان ، گر بخوانی ذاریات

گر دهند مردم زکات خویش را در هر بلاد
فقر و اندوهی نباشد در درون شهر و هم اندر دهات

گر بخواهی صاحب امر و مکان گردد ظهور
جمعه عصری کن قرائت، تو فرازی از سمات

گفت پیغمبر توکل کن، تو در کل امور
چون خدا منجی ما می باشد اندر معضلات

شعر را در نشر دین گو، تا رسد پیغام حق
تا به کی درگیر دنیا و گرفتار لغات

من ندانم کی شود وقت عروج و وصل یار
نشر دادم ، بلکه باشد صالحات و باقیات

گر بخواهی میثمی توفیق یابی در امور 
کن توکل، رو به سمت حق تو ازکل جهات

نشر علم است در زکات و کن رجالی آن ادا
تا که گیرد وضع و اوضاعت کمی رو به ثبات


فروع دین
نماز


روح را سرشار عشق و معرفت کن با نماز
سوی حق از معرفت بگشا تو دستان نیاز

نور دل خواهی اگر، آن جستجو کن در نماز
حق بود مستغنی و او خالق و هم بی نیاز

ارتباط خالق و مخلوق در ذکر و دعاست
من گنهکارم خدایا، کی دهی ما را جواز؟

مرکب معراج من ،اندر نماز است وثنا
با نماز و مهر حق باشی تو دائم بی نیاز

تا توانی کن عبادت، موجب رشد است و فهم
دور کن افکار خود را جملگی از حرص و آز

مسلمین را قدس باشد، قبله گاهی در نخست 

می دهد فرمان خدا، تا قبله گردد در حجاز

می دهد آرامش و تسکین، اگر خوانی تو آن
روح را صیقل دهی، گردد تو روحت دل نواز

میثمی خواهان معراج است و دیدار خدا
 گفتگو کن با خدا،با کس نگو اسرار و راز

دور کن خود را رجالی، از غرور و کبر و خشم
تا بسازی آدمی نو ، سوی یزدان آی باز


فروع دین
امر به معروف


نباشد هر کسی لایق به امر و نهی منکر
خطا کاران ز آمر می شوند رنجور وبدتر

اگر خواهی کند تاثیر، بکن دوری ز هر تندی
نباشد بهتر از نیکی، نجویی افضل و برتر

نشان غیرت و عشق به مکتب گر بخواهی
تجلی گشته در آقا علی، مولای اکبر

چه خون هایی زمین را کرد رنگین و مطهر
حسین جانش فدا شد ، بهر امر و نهی منکر

چو باشد نهی ما بر پایه ی امیال شخصی
ندارد ارزشی و در نهایت هست اصغر

نگردد جامعه،درگیر ظلم و جور و پستی
اگر احیا شود حکم خدا در نهی منکر

چو گوید عیب ما را همدمی دانا و زیرک
نگردد آدمی گمراه و جوید راه بهتر

شفابخش است و گردد جامعه دور از بلایا
اگر احیا شود گفتارحق در فکر و در سر

بود معروف چون نقد و مشو رنجور هرگز
بگوید میثمی حق را، مجو جز حق فراتر

سقوط جامعه باشد رجالی، ترک معروف
ببارد رحمت حق، گر شود معروف اظهر


فروع دین
نهی از منکر


نهی از منکر نما، نالان ز تعبیرش نباش
امر حق را گو مداوم، بهر تاثیرش نباش

گر دهی تشخیص اندر صحت و کار درست
امر بر معروف کن، یک لحظه تاخیرش نباش

جان فدا کن در ره یزدان و تو آزاده باش
نفس راسرکوب و بر خود تیغ شمشیرش نباش

ترس را بیرون ز خود کن در ره آزادگی
می برد شیطان تو را،در بند تزویرش نباش

بی خود از خود شو، خداوندی مکن بر نفس خویش
پاره کن بند اسارت، سجن زنجیرش نباش

کار دنیا بی حد و مشغول آن هر گز مشو
گر توانی شو برون، چندان تو درگیرش نباش

تا توانی در ره حق با عمل حق را بگو
گر کنی بهر خدا،در بیم تقدیرش نباش

گر توکل بر خدا کردی تو در انجام کار
کن به یزدان اعتماد و بند تدبیرش نباش

میثمی بر نهی از منکر توانی کن عمل
از گناهان درس گیر ، هرگز تو تسخیرش نباش

کن ادا تکلیف خود، هم با عمل هم گفتگو
شعر دینی گو رجالی ، فکر تحریرش نباش


فروع دین
تولی


با تولی دین ما ای دوست کامل می شود
با تبری راه ما تبیبن و قابل می شود

در تبری گونه ای اعلام گردد راهمان
در تولی شیعه آن ابراز و عامل می شود

تکیه گاه محکم اندر زندگی دانی که چیست؟
در تولی و تبری دان که حاصل می شود

قلب خود را پر کن ازحب علی و آل او
نیست اندوه و ضرر، هر کس که حامل می شود

بغض خود را حفظ کن بر دشمن آل علی
با تبری جستن از افکار، قائل می شود

دوستی کن با ولایت، با رسل،با اهل دین
با توسل، فرد مستغرق به ساحل می شود

دور شو از دشمنان اهل بیت و کفر وشرک
دور گردد نور حق، از آنکه غافل می شود

هر که بی عشق علی باشد ،ندارد او ولی
در فروع دین ما ،آن اصل شامل می شود

میثمی باشد تبری، عاملی بهر شناخت
حق و باطل می شود تشخیص،حائل می شود

حق کند دعوت رجالی، در تولی حب دوست
مومنان دانی برادر، چونکه فاعل می شود


فروع دین
تبری

با تبری ،از سیاهی ها بیا بیزار شو
با تولی،واقف گنجینه ی اسرار شو

زندگی سرشار رنج است و بلا و تیرگی
با تامل اندکی، از جهل خود بیدار شو

لحظه ای از زندگی را با خدا همراه باش
با نیایش با خدا، گوینده ی اذکار شو

از گنه کاران تبری و بکن دوری ز فسق
عاشق محبوب و تو جوینده ی دلدار شو

دور گردی از صراط مستقیم، آگاه باش
از منافق دوری و از فکر او بیزار شو

عمر خود را وقف افکار پلید و دون مکن
جستجو کن عالمی ، یابنده ی پندار شو

از حدیث و حکمت و قرآن مشو غافل چنان
تا توانی دم به دم ، خواننده ی اذکار شو

گر بخواهی تو درون و نیت افراد را
جستجو کن با خرد ، یابنده ی پندار شو

گر بخواهی میثمی، در وصف دین گویی سخن
قبل هر شعری بیا خواننده ی اشعار شو

در قضاوت ها رجالی، کن تامل اندکی
در صدور حکم خود، آگه ز هر اخبار شو


پیامبران الهی
حضرت موسی

هر کجا عشقی بود، آن عشق ذات کبریاست
هر کجا کاری شود، با امر و فرمان خداست

می وزد باد روان و می دهد فرمان به موج
آنکه ساحل می برد گهواره را،قطعا خداست

می دهد فرمان به دریا، تا شود گهواره ای
ناخدای کشتی موسی، خدای انبیاست

مادر موسی کند شکوه، چرا باید چنین 
آنکه وی را می رساند نزد مادر ، کبریاست

می شود موسی سفیر حق، درون کاخ ظلم
هر کجا نوری بود،شمع و چراغ آشناست

خاک و باد و آب را فرمان دهد هر روز وشب
آنچه را حق می کند ازحکمت و دورازخطاست

می کند فرعون خداوندی، که من حی جلیل
غافل از اینکه حیات و هر مماتی با خداست

لشکر فرعونیان در آب می گردد هلاک
آنکه بر عالم خدائی می کند،حامی ماست

میثمی راه نجات و درک حق، در بندگیست
هر که خواهد نور حق، در اولیا و انبیاست

می کند ذکر نکاتی را رجالی از خدا
رشد انسان بندگی ،همراه با ذکر و دعاست


پیامبران الهی
حضرت مسیح


عاشقان اعجاز انفاس مسیحا دیده اند
جمله کوران نورشان، از لطف جانا دیده اند

در کنار سالکان ، دلها چه شده
جمله پیران جهان خود را چه برنا دیده اند

مادر عیسی بود مریم، خدا او را گزید
عارفان، نور خدا در رنگ سیما دیده اند

اولین زن می رود معبد، میان عابدان
هر چه گویی، آیه ی انا سمعنا دیده اند

بود عیسی صاحب انفاس قدسی وعظیم
با نگاهش جمله رنجوران تسلا دیده اند

بس صداقت در میان دین ترسا شد عیان
هر چه در عالم کنند، گویی چه رسوا دیده اند

هرچه پنهان می کنند، آن را هویدا می کند
هر چه زیباییست ، در آن قد رعنا دیده اند

می برد یزدان مسیحا،سوی افلاک برین
مومنان بس جلوه ها از حق تعالی دیده اند

میثمی عیسی کند زنده، به اذن کردگار
قدرت حق نیست پنهان، دست بیضا دیده اند

ای رجالی با توسل ، می توان درها گشود
چون اثرها از فراوانی دعاها دیده اند


پیامبران الهی
حضرت محمد


آخرین پیک نبوت، منجی مردم رسول
جلوه ای از نور یزدان، گشته در احمد حلول

دین حق را می کند بر پا، امین ذوالجلال
تا کند مردم رها از غفلت و ظلم و جهول

می رساند وحی را، روح الامین از سوی حق
شان قرآن می شود نازل،سپس گردد نزول

هست احمد صاحب قرآن ، کتاب وحی و دین
می کند تبیین خدا، احکام و افکار و اصول

دختران را زنده زنده کرده اند در زیر خاک
جهل و نادانی زیاد و کرده ارزش ها افول

دین احمد منجی مردم، ز هر آئین و کیش 
هست اسلام محمد، بس فراگیر و شمول

جمله مردم، منتظر باشند تا منجی رسد
با قیام مصطفی، دعوت به دین گردد قبول 

بعد فوت آخرین پیغمبر صاحب کتاب
عده ای از مشی حضرت خارج و گردد عدول

‌میثمی سرچشمه ی فیض و عنایت، اهل بیت
هر که خواهد معرفت، باید بجوید تا حصول

کسب علم دین رجالی کن، ز عالم در عمل
حاصل تعلیم باشد،تو چرا باشی عجول


پیامبران الهی

هادی مردم ز گمراهی،سراسر در جهان
منجی انسان، سفیران خدا بر بندگان

گه سلیمان می شود پیک خدا بهر نجات
گاه داوود است منجی، در دیار مشرکان

می دهد فرمان سلیمان بر خلایق، جن و انس
تخت بلقیس آورند در لحظه با محو زمان

صبر یعقوب از فراق و صبر ایوب نبی
هر دو جانسوزند، از غم هایشان آه و فغان

آدم و نوح و خلیل هستند از پیغمبران
خلقت عالم ز آدم بود تا افلاکیان

صالح و شیث و شعیب باشند از مردان حق
نقش خود ایفا نمودندی به خلق این جهان

آمده نام پیمبر، یونس و هود و ذبیح
مدتی یونس نهان شد در دهان ماهیان

لشکر فرعون کند غرق و شود موسی نجات
چون خدا خشکاند رود وانگهی آب روان

هست عیسی صاحب انجیل و دارد علم روز
مردگان را می کند زنده ، به اذن الله آن

سرور پیغمبران و آخرین پیک خدا
هست احمد، صاحب قرآن و ختم عارفان

صبح شد قصد وضو کن ،وقت دیدار خدا
میثمی احمد نگر، هر لحظه یاد بی کران

سایه ی پیغمبران باشد رجالی مستدام
احمد است محبوب رب العالمین اندر جهان


حضرت محمد(ص)

ای محمد مظهر ایمان و دور از هر خطا
صاحب فهم و کمال و جلو ه ی نور خدا

دین حق کامل شده با دست و هم با جان تو
مرضی رب شد بلاغ وحی وحقش شد ادا

ای محمد مظهر خلق کبیر و بی نظیر
صاحب انف


باسمه تعالی

سر آغاز


سر آغاز هر کار با یاد و نام خداست

خداوند جان آفرین، شاهد کارهاست


بنام خداوند رحمان و پاک و رحیم

که یادش سزاوار باشد، ثنایش رواست


شروع کن به نام خدا و توکل گزین

خدا می دهد اذن هر کار و او رهنماست 


که ذکرش تسلی دهد روح و جان تو را

خداوند محبوب و همراه ما هرکجاست


نبی را کند حفظ در آتش و قادر است

خداوند فرمان دهد، هر چه خواهد اداست


چنین ایزدی، لایق ذکر نام است و یاد

که مخلوق غافل ز ذکر و دعا و ثناست


بود بدترین کار، انسان شود نا امید 

همه تحت فرمان و دستور و امر خداست


خدا گر بخواهد به آنی شود، شک مکن

که غافل زحق هر که باشد،مسیرش جداست


شود میثمی عاشقت،ای خدای بزرگ

تفعل زند در سرودن،امیدش خداست


به چرخش در آوردحق، عالم و روزگار

رجالی ستایش سزاوار او ،هر کجاست


اصول دین

توحید


خداواندا تو لطفی کن،امان از دست انسان ها

برون گرداند او بنده، ز درگیری و بحران ها


خدا ناظر به هر کاری،بود دانا به هر چیزی

جهان باشد ورا محضر،خدا آگه به انسان ها


ندارد ارزشی چندان، اگر بنیان کنی کاخی

چه حاصل پول بی حاصل، بر افرازی تو ایوان ها؟!


ز بس ظلم و تعدی شد، خدا قهرش تجلی شد

که اشک خون فشان آمد، فرو از بند مژگان ها


خدا را تکیه گاهت کن، به فریادت  رسد قطعا

نجویی جز خدا بهتر، که آگه بر همه جان ها


به زاد و توشه ی تقوا، مجهز شو که بتوانی

چو ابراهیم در آتش، بیفروزی گلستان ها


اگر حرفی بیامیزد به قرآن و روایت ها

شود با ارزش و گردد، هزاران جلد دیوان ها


برای فهم هستی بخش ، چه دلها خون جگر گردید

فراوان بود پیغمبر ،چو داوود و سلیمان ها


دهد یزدان تو را پاداش، چو باشی میثمی عاشق

شب قدری چنین زیبا، ببر بر سر تو قرآن ها


رجالی بهر حق گوید، عنایت می کند یزدان

به معصومین توسل کن، بگیر از عجز 

اصول دین

نبوت 


نبوت دوست داران جهان، جنت مکانند

به پیش ساحت یزدان همه افتادگانند


نگر بر دومین اصل اصول دین به تفضیل

بگیر عبرت، سکندر آینه پیشینیانند


بنی هاشم ز بنیان پاک و با تقوا و دانش

بدان که دشمن احمد ،همان سفیانیانند


بدان که دشمنان اهل بیت و دین و قرآن

به شیطان رجیم و لشکرش وابستگانند


طریق سالکان سهل است و هموار و پر از نور

به بوی پیرهن بینا شدن یعقوبیانند


اگر تخریب گردد قبر اولاد علی اندر مدینه

امامان و پیمبر در دل و صاحبدلانند


طریق دشمنان پست است و ناهموار و تاریک

به راه دین و قرآن آن همه بیگانگانند


عبادت ذکر تنها با خدا و بی عمل نیست

شماری اهل کار و عده ای بینندگانند


نه هرکس میثمی شکر خورد، شکر دهان است

بدان که شاعران مذهبی شکرفشانند


رجالی تو نظر کن بر خود وبشناس خود را

نماسعی و بدان جویندگان یابندگانند


اصول دین

معاد


بازگشت جن و انس و کل عالم سوی دوست

این جهان و آن جهان جولانگه گلبوی دوست


هر که باور بر قیامت دارد و روز معاد

آنچه بیند در جهان، یک جلوه ای از روی دوست


گر خدا را ناظر اعمال خود بیند بشر

کی دچار لغزش است، عالم سرای و کوی دوست


چون شریعت شکل گیرد با اصول و فرع دین

هر که آن اجرا کند، از باور و از خوی دوست


در قیامت می کنند پرسش زما از زندگی

هر که دارد کار نیکو ،منشاش از سوی دوست


عاشقان و عارفان و سالکان خواهان او

جملگی مشتاق دیدار خدا و روی دوست


ما چرا بیگانه و دور از خدای بی نیاز

هر که دارد عشق بی پایان حق، دلجوی دوست


عترت و قرآن عیان کرده اصول و شرح دین

هر که بیراهه رود از سیر حق،کی سوی دوست


ای خدا بار سفر بندیم از دنیای پست

میثمی مشتاق دیدار و لقای کوی دوست


ای رجالی توشه ای از این جهان بر بند زود

هر که باشد در صراط مستقیم،ره جوی دوست


اصول دین

عدل


اگر خواهی بدانی معنی عدل و عدالت

بیا بشنو حدیث شاه جان، روح ولایت


علی گفتا اگر بینی که هر کس جای خود بود

بدان جاری بود عدل و بود مبنا لیاقت


قضاوت هم وکالت با عدالت در عجین است

اگر دقت نگردد موجب شر و خسارت


اگر خواهی بماند نام و یادت در دو عالم

نباشد بهتر از عدل و عدالت تا قیامت


بدان ظلم است اگر جاری نگردد عدل و انصاف

عدالت یک شعار شاخص و جان رسالت


حیات جامعه بر پایی و احیای قسط است

پذیرد شیعه آن اصلی که گویندش عدالت


امام شیعیان آید ، کند عالم پر از داد

دعا کن در فرج، بیند بشر روی سعادت


شود دلتنگ و خواهد میثمی صاحب زمان را

خدایا اذن تو پایان دهد ظلم و شقاوت


اصول دین رجالی، عدل و توحید و نبوت

بهمراه معاد و رکن یکتای امامت



فروع دین


نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر

طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر


پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است

بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر


عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد

کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر


بکن بر پا نماز و خیر تو در آن تجلی است

عطا شد بهر تو خیری کثیر و نیست ابتر


بباشد نور یزدان در دل و سیمای مومن

چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوش تر 


بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت

کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر


نباشد جز ره قرآن و عترت راه دیگر

اگر خواهی سعادت، نیست راه و مشی بهتر


تمام خلق عالم در ستایش در عبادت

بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر


بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق

اگر خواهی تو جنت، در عمل یابی و در سر


اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت

بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر



فروع دین

روزه



دعا کردن در این ماه خجسته مستجاب است

که مهمانی یزدان عشق و احسان و ثواب است


شود شیطان گریزان و سر افکنده در این ماه

گرفتار غل و زنجیر و او اندر عذاب است


بود ماه نزول و قدر و قرآن و رهایی

جواب هر چه مجهولات خواهی در کتاب است


علاج درد ما ،درمان نفس و ترک عصیان

شفای روح و جان، در پاکی عالیجناب است


سحر چون می رسد وقت دعا و هم نیایش

در این اوقات دل بی تاب یار و اضطراب است


صفای دل چو خواهی دل زدنیا برکن ای دوست

که شیطان دشمنی قهار و بس او بدحساب است


میان هر چه نیکویی تو کردی، روزه خوشتر

که اکسیر گل خوشبوی هم اندر گلاب است


دهد صیقل روان و روح ما را روزه داری

صفای روح و جان روزه داران بی حساب است


ره رستن ز دوزخ میثمی دانی چه باشد؟

برای پرسشت ای بینوا ،صدها جواب است


اگر خواهی تو اشعاری ز حکمت یا ولایت

رجالی مسلکش، در گفتن اشعار ناب است


فروع دین
خمس

یک پنجم مازاد در آمد، که ز سال است 
با بخشش آن، موجب افزایش مال است

بخشیدن مازاد ، کند رزق تو افزون
ایمان به خدا ، موجب دوری ز جدال است

مخلوط اگر مال تو گردد که حرام است
گر خمس دهی، مانده ی اموال حلال است

گر جنگ شود،حاصل اموال و غنیمت
یک پنجم آن بهر فقیران و کمال است

گر کشف کنی گنج و جواهر تو ز دریا
چون خمس دهی،موجب پاکی و وصال است

دانی که همین خمس ، همانند جهاد است 
احسان به فقیران که ز انواع خصال است

پالایش اموال ، شود باعث احسان
واجب شده پرداخت،ادایش طی سال است

تبیین شده احکام خدا، در همه ابعاد
چون سینه ی پاکان ، همگی آب زلال است

باشد ره حق هموار ،پس میثمی آگه باش
هر کس نکند طی آن، بیچاره ی امیال است

از مصرف یک سال، اگر ماند رجالی
بخشا،که بود واجب و آن بهر کمال است




فروع دین


نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر
طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر

پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است
بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر

خدا داده به احمد، دختری نورانی و پاک
محمد کرد قربانی شتر، از بهر دختر

خدا گوید به احمد، در خصوص دخت والا
عطا شدبهر تو خیری کثیر و نیست ابتر

ببینی نور یزدان در دل و سیمای مومن
چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوشتر

بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت
کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر

مجویی جز ره قرآن و عترت راه دیگر
که راه بی نمازان، تار و تاریک است و بدتر

تمام خلق عالم در ستایش در عبادت
بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر

بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق
اگر جنت بخواهی کن عمل، نی کار دیگر

اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت
بیابی هرچه دورادور، همچون نور اختر


پیامبران الهی
حضرت یوسف


هر چه در عالم شود، با اذن و با فرمان اوست
دیده گر بینا شود، با امر و با درمان اوست

چشم یعقوب نبی بینا شود، از یوسفش
پیرهن گردد وسیله، امر حق احسان اوست

بود یوسف را گرفتاری، حوادث دم به دم
آنچه سدی شد نلغزد، باور و ایمان اوست

گرچه در حق برادر شد ستم هایی نخست
آنچه باعث می شود نیکی کند ، وجدان اوست

نیست گرگی پست تر از نفس دون در آدمی
منجی انسان ز شرش ، پاکی دستان اوست

شد زلیخا عاشق، روی و جمال آن نبی
باز می گردد در بسته، خدا سلطان اوست

گفت یوسف، ماه بر من می رود در سجدگاه
دید یعقوب نبی ، روح رسالت، جان اوست

می شود یوسف عزیز مصر و گردد او عزیز
عزت و ذلت وجودش،در ید و فرمان اوست

سوره ی یوسف سراسرحکمت است وبندگی
کن تفکر میثمی،هر آیه اش احسان اوست

گر بخواهی منزلت، تسلیم شرط اول است
کن رجالی تو اطاعت، چون قوا از آن اوست


پیامبران الهی
حضرت ابراهیم


بی اثر شد آتش نمرود بر روح خدا
هست یزدان حافظ پیغمبر از شر و بلا

شد گلستان آتش ونمرود می باشد حزین
امر حق باشد چنین، احیا کند نقش خدا

می کند دعوت به توحید و پرستش رب خود
بت پرستی بود،جای حق پرستی، هر کجا

زد نبی با یک تبر بر گردن انواع بت
جز سر یک بت، که باشد شاهد آن ماجرا

گفت ابراهیم با مردم ، که بت را بنگرید
او بگوید ماجرا را، پیش من آیی چرا

می دهند پاسخ نبی را، بت بود از تکه سنگ
آن نباشد قادر و آن عاجز از شرح و صدا

می کند توصیف حق را، صاحب علم لدن
من خدایی می پرستم، قادر است در هر کجا

می کند شب روز و روزت را کند تاریک وشب
او بود نزدیک تر از ذهن و گردن مر تو را

میثمی هر کس بگوید، من خدا را دیده ام
او بود جاهل ز حق،چون هست درخبط و خطا

ای رجالی ذات حق پوشیده باشد بر همه
او بود هم ظاهر و هم هست مخفی نزد ما



پیامبران الهی
حضرت نوح


نوح باشد،اولین پیغمبر صاحب کتاب
قوم او گشتند نابود و دچار سیل و آب

بت پرستی و لجاجت بود، آئین و مرام
اهل ایمان بر خدا، محفوظ ماندند از عذاب

می دهد فرصت خدا،تا نوح سازد کشتی اش
می دهد فرمان خدا ، چون امر او باشد ثواب

می دهد فرمان خدا بر جوشش آب از زمین
شهر زیر آب بود و، ظالمان سرگرم و خواب

جمله کاخ ظالمان در آب می گردد فرو
حرف های زشت قومش را ندادی او جواب

می دهد حق پاسخ اهل گناه و شرک و جور
ظالمان نابود گردند ،شهر می گردد خراب

داشت حضرت ، عمر طولانی برای نشر دین
لیک اندک مردمی، دین را نمودند انتخاب

ای خدا ما را رها کن از حصار حصر خویش
پرده های معرفت پس زن، بر اندازان حجاب

می رود در راه یزدان میثمی، همچون پدر
او بگیرد مزد خود را،با تلاش و بی حساب

ای رجالی راه حق را، گر کنی طی با خلوص
اجر خود را از خدا گیری، نباشد آن سراب

حضرت باری تعالی

وجود خدا

مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا
راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا

گر کنی آنی تفکر بر خود و احوال خویش
حق بجویی در خود و یابی تو او را هر کجا

حق بود نزدیکتر از گردن و از ذهن تو
گر بیندیشی به او، قطعا تو باشی در لقا


حق نباشد در تصور، چونکه او بی حد بود
او نگنجد در تفکر، بر زمین و در سما

گر کنی نیت،دهد پاسخ تو را در وقت خود
پی بری بر این حقیقت، از وجود او خدا

ذات هستی تا ابد نشناخته باقی بود
او بود هم ظاهر و مخفی ز دید و چشم ما

دیدن ما، دیدن با چشم سر دانی که نیست
فهم و درک است و یقین پیدا کنی از جان فزا

گر یقین پیدا کنی از بود حق، با جستجو
می توان گفتا که با چشم دلت دیدی خدا

هرکه خواهد نورحق، تهذیب شرط اول است
هفت شهر عشق خواهد،تا که باشد در لقا

میثمی از چهارده نور جلی، گوید سخن
چون نمایان می کنند، راه خدا را در دعا

ای رجالی، راه حق در گفتنش آسان بود
تا توانی راه او را ،در عمل بر پا نما

امام علی(ع)
دست خدا

دریای کرم، دست خدا، حامی قرآن 
  ای گنج سخا، روح نبی، مظهر ایمان

ای سالک حق ، یار نبی،روح ولایت
 ای عامل تقوا و عمل ، فخر شهیدان

ای الگوی هر عرصه و هر عصر و زمانه
اندیشه و گفتار تو هم مشعل سوزان

   تو راه خدا، همچو نبی، درک نمودی
   هارون زمان، نور خدا، جلوه ای یزدان

در بندگی وزهد نداری تو نظیری
مانند تو بودن، ابدا نیست که آسان

زهراست تو را همسر و او ام ابیها   
 بر خیل ن اسوه و زیبایی رضوان

ای نفس نبی، دین خدا، حفظ نمودی 
 غم را بزدایی ز دل ختم رسولان 

عبدالصمد و سید ابرار تویی تو  
چون هادی انسان و تویی ناطق قرآن

شعرها تا آخر عمرم همه در وصف دوست
میثمی را عشق مولا زنده می دارد بدان

وصف تو کثیر است و بسی بنده رجالی
سوی عمل نیک شتابان شد و خیزان




حضرت فاطمه (س)

شهادت

نیست هم کفوی بجز مولا کنار فاطمه
چون علی شد همدم و دارالقرار فاطمه

قدر دان، این لحظه های عمر را در وصف او
بهترین اشعار شد،شعر و شعار فاطمه

عشق زهرا همچو عشق سید و سالار دین
عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه

هر که تسلیم خدا باشد به امر اهل بیت
پا نهد جا پای راه استوار فاطمه

عالم هستی سبب شد از قدوم اهل بیت
کل هستی در پناه هشت و چار فاطمه

هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب
او بود بر حق که باشد دوستدار فاطمه

سقط کردند محسن معصوم را نابخردان
او فدایی شد ، به راه پایدار فاطمه

حضرت عباس اگر بودی به دادش می رسید
ماند آن بین در و دیوار ، جار فاطمه

آنچه بینی در جهان و در ورای این جهان
کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه

شد جهان در گردش یمن قدوم فاطمه
جمله انوارجهان شد جیره خوار فاطمه

میثمی خواهد زحق، الگوی ایمان و شرف
حق تعالی خود بود آموزگار فاطمه

روح و جان باشد رجالی، تشنه ی الطاف او
شد ملایک جملگی،آئینه دار فاطمه


امام حسن(ع)
صلح


سید و اولاد زهرا و علی شاه نجف
در ره و رسم پدر نستوه بود و با شرف

چون به دنیا آمد آن دردانه ی دخت نبی
شد به پا ، جشن و سرور و شادی و شور و شعف

در شب میلاد احمد این غزل آمد به ذهن
کن غم ما را تو ای آقای ما هم برطرف

پیرو مکری که دشمن با سران جبهه کرد
صلح کرد او از برای عدل و ایمان و هدف

در جهاد و رزم، او تنها ترین سردار شد
او بود  یکتا عزیز و گوهری اندر صدف

سید و میر جوانان بهشتی پر گرفت از بین ما
پیرو زهری ،که آمد از امیری بی شرف

هر که در راه خدا اقدام بر کاری کند
در مصاف دشمنان، پیروز گردد، لا تخف

هر که خواهد عشق یزدان در درون و جان خود
با توسل با عبادت می شود آید به کف

فکر ما ،اعمال ما،در راه و مشی آن امام
خوش بحالت میثمی،عمرت نبوده بی هدف

خوی و افکار رجالی تا ابد در راه توست
با حسین و با حسن عمرش نمی گردد تلف



امام حسین (ع)
شهدای کربلا


ای حجت حق، مونس جان شاه ولایت    
 ای مظهر ایمان و شرف بحر عدالت

از شور شعوری بسرم زد، که کنم وصف
آن حادثه ی ظلم و پر از مکر و خیانت

عباس برادر، تو کجایی که علمدار شد از کف
همراه من و همدم لشکر ز بدایت

هرگز نشود نام ابوالفضل فراموش
عباس بود عاشق او ، ذوب ولایت

افتاده به دریاچه ی خون ، پیکر عباس
 درها همه بسته است، تویی باب شفاعت

پوشیده شد از خون، رخ چون اختر سقا
عباس علی ، قافله سالار بود ،صاحب رایت

اصغر شده از تیر عدو حنجره اش چاک
لعنت به تو ای حرمله، کردی چه جنایت

 افتاده تن شبه پیمبر به روی خاک
شمر و عمر سعد کنند اوج رذالت

   حنظل سپر شاه شد و نقش زمین شد   
با خون خودش،شاه شرف کرد حمایت

    زد بر صف روبه صفتان قاسم کرار
او سخت بجنگید و نشان داد شهامت

حر گشته جدا از صف آن قوم ستمکار  
یزدان ز حسین راضی و او داده رضایت

 دستان وهب در ره دلدار جدا شد
او داد نشان قدرت و آن مهر ولایت

گر تو هم دستان مظلومی بگیری میثمی
سقای شهیدان، دهد از لطف سعادت

اشعار رجالی پر از عشق حسینی است
چون که شه دین، خود به دلش کرده عنایت


امام سجاد ( ع)
قطب عارفان


السلام ای ساجد و ای قطب و راس عارفان
سخت باشد دیدن یک لحظه را با خیزران

هم علی لب بسته بود و هم علی فرزند او
تا که دین جدشان بر جا بود از کیدشان

مصلحت باشد چنین ،اندر قیام کربلا
شد علی بیمار ، در جنگ ستم با مومنان

آن یزید دون به زخم تن نشد راضی ز خود
بعد آن هم نیش ها زد، مار خوش خط زمان

وارث کرب و بلا هستی تو زینب در مصاف
خطبه ات رسوا نمود، افکار و مشی نا کسان

خوب گفتی من ندیدم، جز صفا چیز دگر
صحنه ی کرب و بلا، خود مظهر عشقی نهان

صحنه ها را بود شاهد، آن امام چارمین 
لیک تکلیف عمل شد ساقط از نور جنان

چو نکه اسلام است نو پا،در زمان عصر خویش 
نیست حتی نصف گفتار زبان کردارشان

در عمل معلوم می گردد، درون آدمی
می توانی شک کنی در قدرت ایمانشان

آب را بستند بر روی حسین و اهل او
میثمی گیرد وضو ، با عطر تربتهایشان

ای رجالی ، شد رفیق و همدم و همراه تو
آشنا با گوشه ای از صحنه و اسرارشان


امام سجاد ( ع)
افشاگری
غزل(2)

هر که دور افتد ز انوار خدای بی کران
آتش دوزخ شود تقدیر و هم فرجامشان

داد وعده، حاکم ملعون، چو پول و پست و زر
کیسه های زر شدی انگیزه و هم شوقشان

چون که راس حضرتش بر نیزه می گفتی اذان
کربلا شد معبد عشق و محل دفنشان

سنگ باران شد سر آقا حسین در بین راه
سر فتاده بر زمین، از نیزه و راس سنان

" کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود"
چون که افشا کرد جمله نقشه های شومشان

لب گشود هم زینب و هم نور زهرای حسین
در ملامت بر یزید و بر جفای کوفیان

شد مدینه از جفا بر اهل بیت مصطفی
سالها در ماتم و در سوگ آن افلاکیان

در علوم مختلف دارد سخن آقا علی
شد زبور آل احمد، در میان شیعیان

شد بیان یک گوشه ای از ماجرای کربلا
تا شود روشن حقایق، ظلم و جور اشقیان

میثمی، تو از رجالی درس ها آموختی
وقت آن باشد که همراهی کنی تو بی امان


امام جعفر صادق(ع)
شهادت


السلام ای صادق و ای جلوه ی افلاکیان
ای که هستی،چون ملائک، در زمین و آسمان

غاصبی کز کین تو را مسموم با انگور کرد
روحت از جسمت جدا شد همره ان

آنچه می ماند زما ، اعمال نیک است و صحیح
جمله مردند و چه ماند زان همه فخر و کیان

چون که صادق رفت،دلها شد غمین از رحلتش
شد جهان محروم از آثار و از افکارشان

بعد صادق ، شیعیان در سختی و تاریکیند
چون بنی عباس آمد،بعد آن سفیانیان

پس شهادت شد نصیب عالم تفسیر دین
بیست و پنج ماه شوال آمد و آمد زیان

در ره عشق تو باشیم، تا که فیضی هم رسد
ای تو آرام قلوب جمله ی ما شیعیان

میثمی خواهد چو صادق،با بیان دیگری
نشر فرهنگ با زبان و شعر را آرد میان


ای رجالی اندر این ره، سعی خود افزون نما
چون جوانان بالاخص، خواهان فهمند و بیان



امام موسی ابن جعفر(ع)
زندان


تا دلم یاد ائمه می کند ،پروردگار
مرغ حق پر می زند سوی سرای کردگار

گر به یاد تو رود افکار من در طول روز
می شوم در سوگ آن دردانه شب ها بی قرار

تا نفس دارم برایت نوحه پردازی کنم
با نماز خاصه ات عالم شود شب زنده دار

یوسف آل محمد از چه زندان رفته ای ؟
کاظمین چون می روی،هر دیده باشد اشکبار

امت اسلام ، درگیر نفاق و کافران
شیعه دائم در شدائد عاقل است و هوشیار

در اسارت استوار و محکم و قاطع بدی
سالها محبوس بودی ،اندر آن سجن و حصار

کینه ی هارون از ایشان را که شد ابلیس وار
ظلم بر حضرت نمود و کید او شد آشکار

سم مهلک را بگو با آن جگر آخر چه کرد
جمله عالم در غمت ماه رجب شد سوگوار

میثمی گوید غزل در وصف اولاد علی
شعر او در وصف اولادش چه صاحب اعتبار

حضرت باب الحوائج، حاجتم را کن ادا
چون که اشعار رجالی می کند امیدوار


امام رضا (ع)
هشتمین اختر


افتخار شیعیان، در مذهب و در اولیاست
هشتمین اختر، چراغ اهل بیت و انبیاست

ای رضا ای مظهر عدل و امید شیعیان
جایگاهت بر سریر و تخت پاک کبریاست

صاحب ایمان و علم و زهد و تقوا ی درون
مشعل نور هدایت در خراسان هم رضاست

 یادگار زاده ی بو طالب ، اندر غربت است
در شجاعت او قدر قدرت ترین در اقویاست

سرور خوبان، شه ایران، امام هشتمین  
او بود اصلح ترین انسان ز بین ازکیاست

آیت حق، محرم دل، حجت حق بر زمین  
کل عالم تحت امر و زیر پایت بوریاست

گو به مهدی در فرج تعجیل گردد با قیام
چون امین مسلمین و تکیه گاه اولیاست

هر که باشد مذهب و آئین او اثنی عشر
نیست اندوه و غمی در زندگی و بی ریاست

ضامن آهو شدی ، ای صاحب عفو و کرم
رحمت و لطف رضا بنگر که آن بی انتهاست

اشتیاق زائران ،از هر طرف،بی حد بود
او شفیع م و منجی ما از هر خطاست

شعر گفتن از برای اهل بیت عشق من است
ای رجالی، میثمی همراه تو تا انتهاست

امام رضا (ع)
شهادت


هر کجا دل می شود دلگیر، خواهان ولاست
هر زمان غم دل کند زنجیر، درمانش رضاست

جان به قربان تو ای نور خدا در بین ما
دیدن آن مرقدت، چون کعبه ی آمال ماست

چنگ زن از جان و دل بر دامن نور خدا
هر که با یزدان بود ،او در جوار اوصیاست

وادی طوس از وجودت گلشن و پر فیض گشت
تربتت سجده گه و الطاف تو بی انتهاست

ای انیس دل، امام و مقتدای مسلمین
گوشه چشمی گر شود،آن مرهم و هم توتیاست

ای غریب طوس ، دریاها چه گریان در غمت
غربت مشهد کجای نقشه ی جغرافیاست؟

هشتمین اختر شده خاموش در ماه صفر   
لعن بر مامون   که از بی رگ ترین اشقیاست

عاشقان پای پیاده بهر پابوس رضا
می روند و صحنه ای دیگر که گویا کربلاست

ای رجالی،گر تو ماه روزه  مشهد می روی
کن دعایی میثمی را، چونکه او حاجت رواست


اولیای الهی
حضرت رقیه


ای فاطمه ی صغری، در راه خدا رفتی
در خواب پدر دیدی، ناگفته چرا رفتی

ای کودک بی بابا، با سر چه سخن گفتی
همراه علی اصغر، در راه ولا رفتی

جان تو و هم اصغر،یک لحظه نظر کن ما
یاری بنما عشاق، تو زود چرا رفتی

با زمزمه های خود، جان همه را سفتی
ای گوهر و دردانه، رقیه کجا رفتی

با دیدن سر خفتی، هر گز نشدی بیدار
زینب تو کجا بودی، بی آب و غذا رفتی

گه بحث کنند نامت ، تا محو شود فتنه
با عمه ی خود زینب ،در کرب و بلا رفتی

مولای شهیدان وی، رقیه صدا بنمود
افشاگر خصم است ، با عشق و صفا رفتی

آرام گهت در شام ، گشته است زیارتگاه
ای طفل شفاعت کن، محبوب خدا رفتی

چون نذر نمودی تو،پس میثمی عازم شو
تا در سفری کوتاه، تو بهر ادا رفتی

با نذر، رجالی کن، یاد و اثرش بر پا
یاد تو دهد حاجت، بی نام و صدا رفتی




اولیای الهی
ام البنین


بعد فوت فاطمه، ام البنین همسر شود
در مصائب او شریک و همره حیدر شود

مادر عباس باشد، صاحب فهم و کمال
می برد عباس ارث از مادر و یاور شود

فاطمه گوید به مادر خواب خود را این چنین
نور ماه و نور اختر بر تنم اظهر شود

می کند تعبیر مادر، خواب دختر را به خیر
صاحب فرزند می گردی ، بسان اختر شود

راوی و عاقد در این پیوند باشد چون عقیل
گفت تصمیم علی را ،قصد او همسر شود

گفته شد ام البنین بر فاطمه کلابیه
فاطمه بین ن اصلح تر و برتر شود

فاطمه ام ابیها، دختر پیغمبر است
فاطمه کلابیه پاک است، کی کوثر شود؟

پنج خصلت را دهند نسبت به وی در زندگی
در شجاعت،در وفا و عشق هم مهتر شود

میثمی عباس گردد، حاصل پیوند دوست
می شود فرزند صالح، هرکه را اطهر شود

فاطمه کلابیه، باشد رجالی همچو مرد
شد تجلی آن صفاتش، در قمر اظهر شود


ماه های سال
رمضان

بار عام است خدا را ، به ضیافت برویم
وقت دیدار مراد است که راحت برویم

در رحمت بگشوده است خداوند عزیز
تا به مهمانی حق در پی دعوت برویم

می دهد تشنگی و گشنگی بر امیالت
جسم را کرده رها، در پی شوکت برویم

دائما معصیت اما، ره توبه باز است
می پذیرد همه را تا ره عزت برویم

ما نداریم و نخواهیم بجز حق دگری
دست ما گیر خدایا، سوی حکمت برویم

می زند بانگ منادی، چو رسد وقت سحر
وقت پرواز شده، تا که به سرعت برویم

حق ز کان کرمش سفره ی رنگین دارد
بهر دیدار خدا،راه شریعت برویم

ماه رحمت بود ای دوست چرا ما خوابیم
لحظه ای چشم گشا،تا که به شدت برویم

میثمی راه خدا پیش نما در بر دوست
نیست راه دگری، راه ولایت برویم

جز ره حق نبود راه دگر ،پس دریاب
رو رجالی ره یزدان،سوی قدرت برویم



ماه های مذهبی
شعبان


مژده ای دل که مه عید و مه جان آمد
ماه شعبان و مه جلوه ی یزدان آمد

گل نرگس ، گل لاله به جهان دیده گشود
حجت و نور خدا نیمه ی شعبان آمد

این چه ماهی است سراسر همگی جشن و سرور
پر ز عید است و ولادت مه جانان آمد

بنهاده است خدا نام حسین بن علی
چون که دردانه ی دین، فخر شهیدان آمد

چشم ثار الله روشن به قدوم سجاد
چون امام عرفا ، زینت خوبان آمد

پنجم ماه بود پا به جهان او بنهاد
جشن بر پا بکنید ، مظهر ایمان آمد

روز چارم پسر شیر خدا چشم گشود
قمر ماه بنی هاشم دوران آمد

نقش هر یک چقدر لازم و بس سنگین است
بین علمدار و حسین، هر دو به میدان آمد

میثمی راه امامان بشناس و طی کن
ماه رخسار شهیدان ، مه شعبان آمد

شیعیان منتظر مهدی موعود زمان
چون رجالی که چه آثار فراوان آمد


ماه های مذهبی
ماه صفر

چون ماه صفر آمد، غم ها چه عیان باشد
زهراست عزادار و از سوگ فغان باشد

هشتش که فزون از بیست، آن وقت رحیل آمد
لبیک محمد گفت، آن میر جنان باشد

ریزند مسلمانان، از دیده ی خود خون ها
غم نیست که کم جانا، بی حد و کران باشد

آن کس که شود دشمن ، با آل ابوالقاسم
بدبخت دو عالم او، رسوای جهان باشد

مامون که امام عشق،خونش که چه ناحق ریخت
بس زهر خوراند او را، در تن نه توان باشد

اول نوه ی احمد، نامش که حسن باشد
از زهر معاویه، جگر به زبان باشد

هرچه که بگویی تو ، از قصه ی اهل البیت
شیرین تر از قند است، شکر به دهان باشد

ازبین همه غم ها، پنجم صفر است زیبا 
پنجم گل از گل ها ، پایش به جهان باشد

ماهیست پر از نعمت، پس میثمی همره شو
در عالم عقبی دان، صد راز نهان باشد

این ماه رجالی هم ، زهرا ز پدر محروم
ظلم و ستم حاکم، افزون و عیان باشد


اصول دین
امامت


چارمین اصل اصول دین ، امامت می شود
با ولایت جامعه ، غرق سلامت می شود

جامعه با رهبری دانا و با تقوا نت
بی ولای حیدری، رو به وخامت می شود

رمز پیروزی نهفته در تلاش و نظم و جوش
با توکل بر خدا ،قطعا عنایت می شود

مذهب شیعه امامت را پذیرد همچو اصل
هر که باور داردش، این یک علامت می شود

مشعل نور و هدایت ، باعث بیداری است
موجب ایمان و احسان وسعادت می شود

دین حق کامل شود با نصب مولا مرتضی
عهدو پیمان نبی نقض، و خیانت می شود

گر امور دنیوی در دست اهل آن رود
باعث تسریع در کار وصداقت می شود

گر بخواهی حفظ گردد، جان و اموال وشرف
در ولایت جستجو کن، آن حراست می شود

میثمی راه نجات آدمی در تزکیه است
هر که با تقوا بود قطعا هدایت می شود

چون خدا اول ولی و بعد آن پیغمبر است
پس رجالی کن اطاعت، چون عنایت می شود


فرهنگ ودین


عدو با توسل به زور و فریب و دل پر عنود
تزل به پا کرد در باور و دین مردم ربود

تفکر به آیات نورانی ذوالجلال
شود موجب رشد و معراج انسان چه زود

سرودیم اشعار قرآن ودین و حدیث
بیان شد حقایق، به احمد سلام و درود

نمودیم تبیین وشرح قصص کرده ایم
بود درس اخلاق و عرفان و احسان و جود

هر آنکس که خواهد بداند نکاتی ز دین
سروده شده صد غزل،ساده و یادبود

سرودیم ادعیه در مذهب شیعه را
دعاها پر از حکمت و پند و اندرز بود

بیان کرده ایم گوهر دین و فرهنگ را
بود دین حق حافظ ما ، ز فکر جمود

بیان شد غزلها، کند وصف آل علی
که وصف و بیان حقیقت چه بسیار بود

بدان میثمی در قضاوت، ملاکش حق است
نه میزان هوا باشد ومیل بد خواه و سود

رجالی عدو در تهاجم کند حیله ها
چه دلها سیه شد ز مکرش، سراسر وجود

فروع دین
حج


ما برای قرب ، سوی بیت جانان می رویم
ما به قصد یار ،سمت کعبه ی جان می رویم

حج مطار مومن خوش سیرت وخوش صورت است
ما به سوی کعبه ، قربانگاه خوبان می رویم

کعبه قربانگاه اسماعیل و سرکوب دل است
ما طواف کعبه را با شور و ایمان می رویم

حج حضور وحدت و هم صحنه ای ازم است
ما صفا و مروه را با عشق یزدان می رویم

حج صفای روح و اعلام برائت از عدوست
بی رضای ایزدی، ما سوی حرمان می رویم

حج بود لبیک بر امر خدا در بندگی
سوی رضوان برین، نزد شهیدان می رویم

جامه ی احرام ما باشد کفن در این سفر
پوششی باشد که با آن سوی سبحان می رویم

حاجیان مشغول چرخش در سرای ایزدی
جملگی با ذکر رب ، لبیگ گویان می رویم

میثمی خواهان حج است و لقای کبریا
او سراپا می رود، با روی خندان می رویم

شد رجالی حاجی و حجش چه باشد دلپذیر
خوش به حال عاشقان ، با چشم گریان می رویم


فروع دین
جهاد


نفس را کشتن جهادی بی بدیل و اکبر است
جنگ با دشمن نزاعی مادی و آن اصغر است

نفس باشد سر کش و موجب شود انواع جرم 
چونکه آن یاغی ونافرمان و هم طغیان گر است

می نماید خود به انواع صور بهر فریب
هرکه تقوا را کند پیشه،قوی و مهتر است

ذکر حق باشد علاج این همه یاغی گری
دشمن دون بی محابا و قوی و برتر است

کار سختی هر کسی دارد در این جنگ و نبرد
دوری از شیطان علاج کار و خسران کمتر است

روح را تهذیب هر دم لازم وآن واجب است
هفت شهر عشق را رفتن به سوی دلبر است

از برای حفظ دین،از حق خود مولا گذشت
جنگ با نفس درون، همواره کار حیدر است

بندگی اندر نماز و روزه و حج وجهاد 
چون عمل گردد به آنها، بهر انسان بهتر است

میثمی خواهان تهذیب است و پاکی درون
گر رها گردد درون، جان در عذاب اکبر است

گر شود فائق رجالی، عقل تو بر نفس خویش
روح و جان آرام گیرد، فرد عاقل برتر است


فروع دین
زکات


گر بخواهی زندگی سامان بگیرد، ده زکات
موجب افزایش رزق است و عمر و هم حیات

گر بخواهی رستگاری ، در ‌دو عالم همزمان
تکیه کن بر پنج اصل دین که شد راه نجات

گفت صادق در خصوص سوره ای بر مردمان
می شود رزقت فراوان ، گر بخوانی ذاریات

گر دهند مردم زکات خویش را در هر بلاد
فقر و اندوهی نباشد در درون شهر و هم اندر دهات

گر بخواهی صاحب امر و مکان گردد ظهور
جمعه عصری کن قرائت، تو فرازی از سمات

گفت پیغمبر توکل کن، تو در کل امور
چون خدا منجی ما می باشد اندر معضلات

شعر را در نشر دین گو، تا رسد پیغام حق
تا به کی درگیر دنیا و گرفتار لغات

من ندانم کی شود وقت عروج و وصل یار
نشر دادم ، بلکه باشد صالحات و باقیات

گر بخواهی میثمی توفیق یابی در امور 
کن توکل، رو به سمت حق تو ازکل جهات

نشر علم است در زکات و کن رجالی آن ادا
تا که گیرد وضع و اوضاعت کمی رو به ثبات


فروع دین
نماز


روح را سرشار عشق و معرفت کن با نماز
سوی حق از معرفت بگشا تو دستان نیاز

نور دل خواهی اگر، آن جستجو کن در نماز
حق بود مستغنی و او خالق و هم بی نیاز

ارتباط خالق و مخلوق در ذکر و دعاست
من گنهکارم خدایا، کی دهی ما را جواز؟

مرکب معراج من ،اندر نماز است وثنا
با نماز و مهر حق باشی تو دائم بی نیاز

تا توانی کن عبادت، موجب رشد است و فهم
دور کن افکار خود را جملگی از حرص و آز

مسلمین را قدس باشد، قبله گاهی در نخست 

می دهد فرمان خدا، تا قبله گردد در حجاز

می دهد آرامش و تسکین، اگر خوانی تو آن
روح را صیقل دهی، گردد تو روحت دل نواز

میثمی خواهان معراج است و دیدار خدا
 گفتگو کن با خدا،با کس نگو اسرار و راز

دور کن خود را رجالی، از غرور و کبر و خشم
تا بسازی آدمی نو ، سوی یزدان آی باز


فروع دین
امر به معروف


نباشد هر کسی لایق به امر و نهی منکر
خطا کاران ز آمر می شوند رنجور وبدتر

اگر خواهی کند تاثیر، بکن دوری ز هر تندی
نباشد بهتر از نیکی، نجویی افضل و برتر

نشان غیرت و عشق به مکتب گر بخواهی
تجلی گشته در آقا علی، مولای اکبر

چه خون هایی زمین را کرد رنگین و مطهر
حسین جانش فدا شد ، بهر امر و نهی منکر

چو باشد نهی ما بر پایه ی امیال شخصی
ندارد ارزشی و در نهایت هست اصغر

نگردد جامعه،درگیر ظلم و جور و پستی
اگر احیا شود حکم خدا در نهی منکر

چو گوید عیب ما را همدمی دانا و زیرک
نگردد آدمی گمراه و جوید راه بهتر

شفابخش است و گردد جامعه دور از بلایا
اگر احیا شود گفتارحق در فکر و در سر

بود معروف چون نقد و مشو رنجور هرگز
بگوید میثمی حق را، مجو جز حق فراتر

سقوط جامعه باشد رجالی، ترک معروف
ببارد رحمت حق، گر شود معروف اظهر


فروع دین
نهی از منکر


نهی از منکر نما، نالان ز تعبیرش نباش
امر حق را گو مداوم، بهر تاثیرش نباش

گر دهی تشخیص اندر صحت و کار درست
امر بر معروف کن، یک لحظه تاخیرش نباش

جان فدا کن در ره یزدان و تو آزاده باش
نفس راسرکوب و بر خود تیغ شمشیرش نباش

ترس را بیرون ز خود کن در ره آزادگی
می برد شیطان تو را،در بند تزویرش نباش

بی خود از خود شو، خداوندی مکن بر نفس خویش
پاره کن بند اسارت، سجن زنجیرش نباش

کار دنیا بی حد و مشغول آن هر گز مشو
گر توانی شو برون، چندان تو درگیرش نباش

تا توانی در ره حق با عمل حق را بگو
گر کنی بهر خدا،در بیم تقدیرش نباش

گر توکل بر خدا کردی تو در انجام کار
کن به یزدان اعتماد و بند تدبیرش نباش

میثمی بر نهی از منکر توانی کن عمل
از گناهان درس گیر ، هرگز تو تسخیرش نباش

کن ادا تکلیف خود، هم با عمل هم گفتگو
شعر دینی گو رجالی ، فکر تحریرش نباش


فروع دین
تولی


با تولی دین ما ای دوست کامل می شود
با تبری راه ما تبیبن و قابل می شود

در تبری گونه ای اعلام گردد راهمان
در تولی شیعه آن ابراز و عامل می شود

تکیه گاه محکم اندر زندگی دانی که چیست؟
در تولی و تبری دان که حاصل می شود

قلب خود را پر کن ازحب علی و آل او
نیست اندوه و ضرر، هر کس که حامل می شود

بغض خود را حفظ کن بر دشمن آل علی
با تبری جستن از افکار، قائل می شود

دوستی کن با ولایت، با رسل،با اهل دین
با توسل، فرد مستغرق به ساحل می شود

دور شو از دشمنان اهل بیت و کفر وشرک
دور گردد نور حق، از آنکه غافل می شود

هر که بی عشق علی باشد ،ندارد او ولی
در فروع دین ما ،آن اصل شامل می شود

میثمی باشد تبری، عاملی بهر شناخت
حق و باطل می شود تشخیص،حائل می شود

حق کند دعوت رجالی، در تولی حب دوست
مومنان دانی برادر، چونکه فاعل می شود


فروع دین
تبری

با تبری ،از سیاهی ها بیا بیزار شو
با تولی،واقف گنجینه ی اسرار شو

زندگی سرشار رنج است و بلا و تیرگی
با تامل اندکی، از جهل خود بیدار شو

لحظه ای از زندگی را با خدا همراه باش
با نیایش با خدا، گوینده ی اذکار شو

از گنه کاران تبری و بکن دوری ز فسق
عاشق محبوب و تو جوینده ی دلدار شو

دور گردی از صراط مستقیم، آگاه باش
از منافق دوری و از فکر او بیزار شو

عمر خود را وقف افکار پلید و دون مکن
جستجو کن عالمی ، یابنده ی پندار شو

از حدیث و حکمت و قرآن مشو غافل چنان
تا توانی دم به دم ، خواننده ی اذکار شو

گر بخواهی تو درون و نیت افراد را
جستجو کن با خرد ، یابنده ی پندار شو

گر بخواهی میثمی، در وصف دین گویی سخن
قبل هر شعری بیا خواننده ی اشعار شو

در قضاوت ها رجالی، کن تامل اندکی
در صدور حکم خود، آگه ز هر اخبار شو


پیامبران الهی
حضرت موسی

هر کجا عشقی بود، آن عشق ذات کبریاست
هر کجا کاری شود، با امر و فرمان خداست

می وزد باد روان و می دهد فرمان به موج
آنکه ساحل می برد گهواره را،قطعا خداست

می دهد فرمان به دریا، تا شود گهواره ای
ناخدای کشتی موسی، خدای انبیاست

مادر موسی کند شکوه، چرا باید چنین 
آنکه وی را می رساند نزد مادر ، کبریاست

می شود موسی سفیر حق، درون کاخ ظلم
هر کجا نوری بود،شمع و چراغ آشناست

خاک و باد و آب را فرمان دهد هر روز وشب
آنچه را حق می کند ازحکمت و دورازخطاست

می کند فرعون خداوندی، که من حی جلیل
غافل از اینکه حیات و هر مماتی با خداست

لشکر فرعونیان در آب می گردد هلاک
آنکه بر عالم خدائی می کند،حامی ماست

میثمی راه نجات و درک حق، در بندگیست
هر که خواهد نور حق، در اولیا و انبیاست

می کند ذکر نکاتی را رجالی از خدا
رشد انسان بندگی ،همراه با ذکر و دعاست


پیامبران الهی
حضرت مسیح


عاشقان اعجاز انفاس مسیحا دیده اند
جمله کوران نورشان، از لطف جانا دیده اند

در کنار سالکان ، دلها چه شده
جمله پیران جهان خود را چه برنا دیده اند

مادر عیسی بود مریم، خدا او را گزید
عارفان، نور خدا در رنگ سیما دیده اند

اولین زن می رود معبد، میان عابدان
هر چه گویی، آیه ی انا سمعنا دیده اند

بود عیسی صاحب انفاس قدسی وعظیم
با نگاهش جمله رنجوران تسلا دیده اند

بس صداقت در میان دین ترسا شد عیان
هر چه در عالم کنند، گویی چه رسوا دیده اند

هرچه پنهان می کنند، آن را هویدا می کند
هر چه زیباییست ، در آن قد رعنا دیده اند

می برد یزدان مسیحا،سوی افلاک برین
مومنان بس جلوه ها از حق تعالی دیده اند

میثمی عیسی کند زنده، به اذن کردگار
قدرت حق نیست پنهان، دست بیضا دیده اند

ای رجالی با توسل ، می توان درها گشود
چون اثرها از فراوانی دعاها دیده اند


پیامبران الهی
حضرت محمد


آخرین پیک نبوت، منجی مردم رسول
جلوه ای از نور یزدان، گشته در احمد حلول

دین حق را می کند بر پا، امین ذوالجلال
تا کند مردم رها از غفلت و ظلم و جهول

می رساند وحی را، روح الامین از سوی حق
شان قرآن می شود نازل،سپس گردد نزول

هست احمد صاحب قرآن ، کتاب وحی و دین
می کند تبیین خدا، احکام و افکار و اصول

دختران را زنده زنده کرده اند در زیر خاک
جهل و نادانی زیاد و کرده ارزش ها افول

دین احمد منجی مردم، ز هر آئین و کیش 
هست اسلام محمد، بس فراگیر و شمول

جمله مردم، منتظر باشند تا منجی رسد
با قیام مصطفی، دعوت به دین گردد قبول 

بعد فوت آخرین پیغمبر صاحب کتاب
عده ای از مشی حضرت خارج و گردد عدول

‌میثمی سرچشمه ی فیض و عنایت، اهل بیت
هر که خواهد معرفت، باید بجوید تا حصول

کسب علم دین رجالی کن، ز عالم در عمل
حاصل تعلیم باشد،تو چرا باشی عجول


پیامبران الهی

هادی مردم ز گمراهی،سراسر در جهان
منجی انسان، سفیران خدا بر بندگان

گه سلیمان می شود پیک خدا بهر نجات
گاه داوود است منجی، در دیار مشرکان

می دهد فرمان سلیمان بر خلایق، جن و انس
تخت بلقیس آورند در لحظه با محو زمان

صبر یعقوب از فراق و صبر ایوب نبی
هر دو جانسوزند، از غم هایشان آه و فغان

آدم و نوح و خلیل هستند از پیغمبران
خلقت عالم ز آدم بود تا افلاکیان

صالح و شیث و شعیب باشند از مردان حق
نقش خود ایفا نمودندی به خلق این جهان

آمده نام پیمبر، یونس و هود و ذبیح
مدتی یونس نهان شد در دهان ماهیان

لشکر فرعون کند غرق و شود موسی نجات
چون خدا خشکاند رود وانگهی آب روان

هست عیسی صاحب انجیل و دارد علم روز
مردگان را می کند زنده ، به اذن الله آن

سرور پیغمبران و آخرین پیک خدا
هست احمد، صاحب قرآن و ختم عارفان

صبح شد قصد وضو کن ،وقت دیدار خدا
میثمی احمد نگر، هر لحظه یاد بی کران

سایه ی پیغمبران باشد رجالی مستدام
احمد است محبوب رب العالمین اندر جهان


حضرت محمد(ص)

ای محمد مظهر ایمان و دور از هر خطا
صاحب فهم و کمال و جلو ه ی نور خدا

دین حق کامل شده با دست و هم با جان تو
مرضی رب شد بلاغ وحی وحقش شد ادا

ای محمد مظهر خلق کبیر و بی نظیر
صاحب انف


باسمه تعالی

سر آغاز


سر آغاز هر کار با یاد و نام خداست

خداوند جان آفرین، شاهد کارهاست


بنام خداوند رحمان و پاک و رحیم

که یادش سزاوار باشد، ثنایش رواست


شروع کن به نام خدا و توکل گزین

خدا می دهد اذن هر کار و او رهنماست 


که ذکرش تسلی دهد روح و جان تو را

خداوند محبوب و همراه ما هرکجاست


نبی را کند حفظ در آتش و قادر است

خداوند فرمان دهد، هر چه خواهد اداست


چنین ایزدی، لایق ذکر نام است و یاد

که مخلوق غافل ز ذکر و دعا و ثناست


بود بدترین کار، انسان شود نا امید 

همه تحت فرمان و دستور و امر خداست


خدا گر بخواهد به آنی شود، شک مکن

که غافل زحق هر که باشد،مسیرش جداست


شود میثمی عاشقت،ای خدای بزرگ

تفعل زند در سرودن،امیدش خداست


به چرخش در آوردحق، عالم و روزگار

رجالی ستایش سزاوار او ،هر کجاست


اصول دین

توحید


خداواندا تو لطفی کن،امان از دست انسان ها

برون گرداند او بنده، ز درگیری و بحران ها


خدا ناظر به هر کاری،بود دانا به هر چیزی

جهان باشد ورا محضر،خدا آگه به انسان ها


ندارد ارزشی چندان، اگر بنیان کنی کاخی

چه حاصل پول بی حاصل، بر افرازی تو ایوان ها؟!


ز بس ظلم و تعدی شد، خدا قهرش تجلی شد

که اشک خون فشان آمد، فرو از بند مژگان ها


خدا را تکیه گاهت کن، به فریادت  رسد قطعا

نجویی جز خدا بهتر، که آگه بر همه جان ها


به زاد و توشه ی تقوا، مجهز شو که بتوانی

چو ابراهیم در آتش، بیفروزی گلستان ها


اگر حرفی بیامیزد به قرآن و روایت ها

شود با ارزش و گردد، هزاران جلد دیوان ها


برای فهم هستی بخش ، چه دلها خون جگر گردید

فراوان بود پیغمبر ،چو داوود و سلیمان ها


دهد یزدان تو را پاداش، چو باشی میثمی عاشق

شب قدری چنین زیبا، ببر بر سر تو قرآن ها


رجالی بهر حق گوید، عنایت می کند یزدان

به معصومین توسل کن، بگیر از عجز 

اصول دین

نبوت 


نبوت دوست داران جهان، جنت مکانند

به پیش ساحت یزدان همه افتادگانند


نگر بر دومین اصل اصول دین به تفضیل

بگیر عبرت، سکندر آینه پیشینیانند


بنی هاشم ز بنیان پاک و با تقوا و دانش

بدان که دشمن احمد ،همان سفیانیانند


بدان که دشمنان اهل بیت و دین و قرآن

به شیطان رجیم و لشکرش وابستگانند


طریق سالکان سهل است و هموار و پر از نور

به بوی پیرهن بینا شدن یعقوبیانند


اگر تخریب گردد قبر اولاد علی اندر مدینه

امامان و پیمبر در دل و صاحبدلانند


طریق دشمنان پست است و ناهموار و تاریک

به راه دین و قرآن آن همه بیگانگانند


عبادت ذکر تنها با خدا و بی عمل نیست

شماری اهل کار و عده ای بینندگانند


نه هرکس میثمی شکر خورد، شکر دهان است

بدان که شاعران مذهبی شکرفشانند


رجالی تو نظر کن بر خود وبشناس خود را

نماسعی و بدان جویندگان یابندگانند


اصول دین

معاد


بازگشت جن و انس و کل عالم سوی دوست

این جهان و آن جهان جولانگه گلبوی دوست


هر که باور بر قیامت دارد و روز معاد

آنچه بیند در جهان، یک جلوه ای از روی دوست


گر خدا را ناظر اعمال خود بیند بشر

کی دچار لغزش است، عالم سرای و کوی دوست


چون شریعت شکل گیرد با اصول و فرع دین

هر که آن اجرا کند، از باور و از خوی دوست


در قیامت می کنند پرسش زما از زندگی

هر که دارد کار نیکو ،منشاش از سوی دوست


عاشقان و عارفان و سالکان خواهان او

جملگی مشتاق دیدار خدا و روی دوست


ما چرا بیگانه و دور از خدای بی نیاز

هر که دارد عشق بی پایان حق، دلجوی دوست


عترت و قرآن عیان کرده اصول و شرح دین

هر که بیراهه رود از سیر حق،کی سوی دوست


ای خدا بار سفر بندیم از دنیای پست

میثمی مشتاق دیدار و لقای کوی دوست


ای رجالی توشه ای از این جهان بر بند زود

هر که باشد در صراط مستقیم،ره جوی دوست


اصول دین

عدل


اگر خواهی بدانی معنی عدل و عدالت

بیا بشنو حدیث شاه جان، روح ولایت


علی گفتا اگر بینی که هر کس جای خود بود

بدان جاری بود عدل و بود مبنا لیاقت


قضاوت هم وکالت با عدالت در عجین است

اگر دقت نگردد موجب شر و خسارت


اگر خواهی بماند نام و یادت در دو عالم

نباشد بهتر از عدل و عدالت تا قیامت


بدان ظلم است اگر جاری نگردد عدل و انصاف

عدالت یک شعار شاخص و جان رسالت


حیات جامعه بر پایی و احیای قسط است

پذیرد شیعه آن اصلی که گویندش عدالت


امام شیعیان آید ، کند عالم پر از داد

دعا کن در فرج، بیند بشر روی سعادت


شود دلتنگ و خواهد میثمی صاحب زمان را

خدایا اذن تو پایان دهد ظلم و شقاوت


اصول دین رجالی، عدل و توحید و نبوت

بهمراه معاد و رکن یکتای امامت



فروع دین


نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر

طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر


پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است

بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر


عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد

کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر


بکن بر پا نماز و خیر تو در آن تجلی است

عطا شد بهر تو خیری کثیر و نیست ابتر


بباشد نور یزدان در دل و سیمای مومن

چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوش تر 


بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت

کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر


نباشد جز ره قرآن و عترت راه دیگر

اگر خواهی سعادت، نیست راه و مشی بهتر


تمام خلق عالم در ستایش در عبادت

بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر


بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق

اگر خواهی تو جنت، در عمل یابی و در سر


اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت

بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر



فروع دین

روزه



دعا کردن در این ماه خجسته مستجاب است

که مهمانی یزدان عشق و احسان و ثواب است


شود شیطان گریزان و سر افکنده در این ماه

گرفتار غل و زنجیر و او اندر عذاب است


بود ماه نزول و قدر و قرآن و رهایی

جواب هر چه مجهولات خواهی در کتاب است


علاج درد ما ،درمان نفس و ترک عصیان

شفای روح و جان، در پاکی عالیجناب است


سحر چون می رسد وقت دعا و هم نیایش

در این اوقات دل بی تاب یار و اضطراب است


صفای دل چو خواهی دل زدنیا برکن ای دوست

که شیطان دشمنی قهار و بس او بدحساب است


میان هر چه نیکویی تو کردی، روزه خوشتر

که اکسیر گل خوشبوی هم اندر گلاب است


دهد صیقل روان و روح ما را روزه داری

صفای روح و جان روزه داران بی حساب است


ره رستن ز دوزخ میثمی دانی چه باشد؟

برای پرسشت ای بینوا ،صدها جواب است


اگر خواهی تو اشعاری ز حکمت یا ولایت

رجالی مسلکش، در گفتن اشعار ناب است


فروع دین
خمس

یک پنجم مازاد در آمد، که ز سال است 
با بخشش آن، موجب افزایش مال است

بخشیدن مازاد ، کند رزق تو افزون
ایمان به خدا ، موجب دوری ز جدال است

مخلوط اگر مال تو گردد که حرام است
گر خمس دهی، مانده ی اموال حلال است

گر جنگ شود،حاصل اموال و غنیمت
یک پنجم آن بهر فقیران و کمال است

گر کشف کنی گنج و جواهر تو ز دریا
چون خمس دهی،موجب پاکی و وصال است

دانی که همین خمس ، همانند جهاد است 
احسان به فقیران که ز انواع خصال است

پالایش اموال ، شود باعث احسان
واجب شده پرداخت،ادایش طی سال است

تبیین شده احکام خدا، در همه ابعاد
چون سینه ی پاکان ، همگی آب زلال است

باشد ره حق هموار ،پس میثمی آگه باش
هر کس نکند طی آن، بیچاره ی امیال است

از مصرف یک سال، اگر ماند رجالی
بخشا،که بود واجب و آن بهر کمال است




فروع دین


نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر
طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر

پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است
بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر

خدا داده به احمد، دختری نورانی و پاک
محمد کرد قربانی شتر، از بهر دختر

خدا گوید به احمد، در خصوص دخت والا
عطا شدبهر تو خیری کثیر و نیست ابتر

ببینی نور یزدان در دل و سیمای مومن
چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوشتر

بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت
کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر

مجویی جز ره قرآن و عترت راه دیگر
که راه بی نمازان، تار و تاریک است و بدتر

تمام خلق عالم در ستایش در عبادت
بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر

بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق
اگر جنت بخواهی کن عمل، نی کار دیگر

اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت
بیابی هرچه دورادور، همچون نور اختر


پیامبران الهی
حضرت یوسف


هر چه در عالم شود، با اذن و با فرمان اوست
دیده گر بینا شود، با امر و با درمان اوست

چشم یعقوب نبی بینا شود، از یوسفش
پیرهن گردد وسیله، امر حق احسان اوست

بود یوسف را گرفتاری، حوادث دم به دم
آنچه سدی شد نلغزد، باور و ایمان اوست

گرچه در حق برادر شد ستم هایی نخست
آنچه باعث می شود نیکی کند ، وجدان اوست

نیست گرگی پست تر از نفس دون در آدمی
منجی انسان ز شرش ، پاکی دستان اوست

شد زلیخا عاشق، روی و جمال آن نبی
باز می گردد در بسته، خدا سلطان اوست

گفت یوسف، ماه بر من می رود در سجدگاه
دید یعقوب نبی ، روح رسالت، جان اوست

می شود یوسف عزیز مصر و گردد او عزیز
عزت و ذلت وجودش،در ید و فرمان اوست

سوره ی یوسف سراسرحکمت است وبندگی
کن تفکر میثمی،هر آیه اش احسان اوست

گر بخواهی منزلت، تسلیم شرط اول است
کن رجالی تو اطاعت، چون قوا از آن اوست


پیامبران الهی
حضرت ابراهیم


بی اثر شد آتش نمرود بر روح خدا
هست یزدان حافظ پیغمبر از شر و بلا

شد گلستان آتش ونمرود می باشد حزین
امر حق باشد چنین، احیا کند نقش خدا

می کند دعوت به توحید و پرستش رب خود
بت پرستی بود،جای حق پرستی، هر کجا

زد نبی با یک تبر بر گردن انواع بت
جز سر یک بت، که باشد شاهد آن ماجرا

گفت ابراهیم با مردم ، که بت را بنگرید
او بگوید ماجرا را، پیش من آیی چرا

می دهند پاسخ نبی را، بت بود از تکه سنگ
آن نباشد قادر و آن عاجز از شرح و صدا

می کند توصیف حق را، صاحب علم لدن
من خدایی می پرستم، قادر است در هر کجا

می کند شب روز و روزت را کند تاریک وشب
او بود نزدیک تر از ذهن و گردن مر تو را

میثمی هر کس بگوید، من خدا را دیده ام
او بود جاهل ز حق،چون هست درخبط و خطا

ای رجالی ذات حق پوشیده باشد بر همه
او بود هم ظاهر و هم هست مخفی نزد ما



پیامبران الهی
حضرت نوح


نوح باشد،اولین پیغمبر صاحب کتاب
قوم او گشتند نابود و دچار سیل و آب

بت پرستی و لجاجت بود، آئین و مرام
اهل ایمان بر خدا، محفوظ ماندند از عذاب

می دهد فرصت خدا،تا نوح سازد کشتی اش
می دهد فرمان خدا ، چون امر او باشد ثواب

می دهد فرمان خدا بر جوشش آب از زمین
شهر زیر آب بود و، ظالمان سرگرم و خواب

جمله کاخ ظالمان در آب می گردد فرو
حرف های زشت قومش را ندادی او جواب

می دهد حق پاسخ اهل گناه و شرک و جور
ظالمان نابود گردند ،شهر می گردد خراب

داشت حضرت ، عمر طولانی برای نشر دین
لیک اندک مردمی، دین را نمودند انتخاب

ای خدا ما را رها کن از حصار حصر خویش
پرده های معرفت پس زن، بر اندازان حجاب

می رود در راه یزدان میثمی، همچون پدر
او بگیرد مزد خود را،با تلاش و بی حساب

ای رجالی راه حق را، گر کنی طی با خلوص
اجر خود را از خدا گیری، نباشد آن سراب

حضرت باری تعالی

وجود خدا

مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا
راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا

گر کنی آنی تفکر بر خود و احوال خویش
حق بجویی در خود و یابی تو او را هر کجا

حق بود نزدیکتر از گردن و از ذهن تو
گر بیندیشی به او، قطعا تو باشی در لقا


حق نباشد در تصور، چونکه او بی حد بود
او نگنجد در تفکر، بر زمین و در سما

گر کنی نیت،دهد پاسخ تو را در وقت خود
پی بری بر این حقیقت، از وجود او خدا

ذات هستی تا ابد نشناخته باقی بود
او بود هم ظاهر و مخفی ز دید و چشم ما

دیدن ما، دیدن با چشم سر دانی که نیست
فهم و درک است و یقین پیدا کنی از جان فزا

گر یقین پیدا کنی از بود حق، با جستجو
می توان گفتا که با چشم دلت دیدی خدا

هرکه خواهد نورحق، تهذیب شرط اول است
هفت شهر عشق خواهد،تا که باشد در لقا

میثمی از چهارده نور جلی، گوید سخن
چون نمایان می کنند، راه خدا را در دعا

ای رجالی، راه حق در گفتنش آسان بود
تا توانی راه او را ،در عمل بر پا نما

امام علی(ع)
دست خدا

دریای کرم، دست خدا، حامی قرآن 
  ای گنج سخا، روح نبی، مظهر ایمان

ای سالک حق ، یار نبی،روح ولایت
 ای عامل تقوا و عمل ، فخر شهیدان

ای الگوی هر عرصه و هر عصر و زمانه
اندیشه و گفتار تو هم مشعل سوزان

   تو راه خدا، همچو نبی، درک نمودی
   هارون زمان، نور خدا، جلوه ای یزدان

در بندگی وزهد نداری تو نظیری
مانند تو بودن، ابدا نیست که آسان

زهراست تو را همسر و او ام ابیها   
 بر خیل ن اسوه و زیبایی رضوان

ای نفس نبی، دین خدا، حفظ نمودی 
 غم را بزدایی ز دل ختم رسولان 

عبدالصمد و سید ابرار تویی تو  
چون هادی انسان و تویی ناطق قرآن

شعرها تا آخر عمرم همه در وصف دوست
میثمی را عشق مولا زنده می دارد بدان

وصف تو کثیر است و بسی بنده رجالی
سوی عمل نیک شتابان شد و خیزان




حضرت فاطمه (س)

شهادت

نیست هم کفوی بجز مولا کنار فاطمه
چون علی شد همدم و دارالقرار فاطمه

قدر دان، این لحظه های عمر را در وصف او
بهترین اشعار شد،شعر و شعار فاطمه

عشق زهرا همچو عشق سید و سالار دین
عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه

هر که تسلیم خدا باشد به امر اهل بیت
پا نهد جا پای راه استوار فاطمه

عالم هستی سبب شد از قدوم اهل بیت
کل هستی در پناه هشت و چار فاطمه

هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب
او بود بر حق که باشد دوستدار فاطمه

سقط کردند محسن معصوم را نابخردان
او فدایی شد ، به راه پایدار فاطمه

حضرت عباس اگر بودی به دادش می رسید
ماند آن بین در و دیوار ، جار فاطمه

آنچه بینی در جهان و در ورای این جهان
کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه

شد جهان در گردش یمن قدوم فاطمه
جمله انوارجهان شد جیره خوار فاطمه

میثمی خواهد زحق، الگوی ایمان و شرف
حق تعالی خود بود آموزگار فاطمه

روح و جان باشد رجالی، تشنه ی الطاف او
شد ملایک جملگی،آئینه دار فاطمه


امام حسن(ع)
صلح


سید و اولاد زهرا و علی شاه نجف
در ره و رسم پدر نستوه بود و با شرف

چون به دنیا آمد آن دردانه ی دخت نبی
شد به پا ، جشن و سرور و شادی و شور و شعف

در شب میلاد احمد این غزل آمد به ذهن
کن غم ما را تو ای آقای ما هم برطرف

پیرو مکری که دشمن با سران جبهه کرد
صلح کرد او از برای عدل و ایمان و هدف

در جهاد و رزم، او تنها ترین سردار شد
او بود  یکتا عزیز و گوهری اندر صدف

سید و میر جوانان بهشتی پر گرفت از بین ما
پیرو زهری ،که آمد از امیری بی شرف

هر که در راه خدا اقدام بر کاری کند
در مصاف دشمنان، پیروز گردد، لا تخف

هر که خواهد عشق یزدان در درون و جان خود
با توسل با عبادت می شود آید به کف

فکر ما ،اعمال ما،در راه و مشی آن امام
خوش بحالت میثمی،عمرت نبوده بی هدف

خوی و افکار رجالی تا ابد در راه توست
با حسین و با حسن عمرش نمی گردد تلف



امام حسین (ع)
شهدای کربلا


ای حجت حق، مونس جان شاه ولایت    
 ای مظهر ایمان و شرف بحر عدالت

از شور شعوری بسرم زد، که کنم وصف
آن حادثه ی ظلم و پر از مکر و خیانت

عباس برادر، تو کجایی که علمدار شد از کف
همراه من و همدم لشکر ز بدایت

هرگز نشود نام ابوالفضل فراموش
عباس بود عاشق او ، ذوب ولایت

افتاده به دریاچه ی خون ، پیکر عباس
 درها همه بسته است، تویی باب شفاعت

پوشیده شد از خون، رخ چون اختر سقا
عباس علی ، قافله سالار بود ،صاحب رایت

اصغر شده از تیر عدو حنجره اش چاک
لعنت به تو ای حرمله، کردی چه جنایت

 افتاده تن شبه پیمبر به روی خاک
شمر و عمر سعد کنند اوج رذالت

   حنظل سپر شاه شد و نقش زمین شد   
با خون خودش،شاه شرف کرد حمایت

    زد بر صف روبه صفتان قاسم کرار
او سخت بجنگید و نشان داد شهامت

حر گشته جدا از صف آن قوم ستمکار  
یزدان ز حسین راضی و او داده رضایت

 دستان وهب در ره دلدار جدا شد
او داد نشان قدرت و آن مهر ولایت

گر تو هم دستان مظلومی بگیری میثمی
سقای شهیدان، دهد از لطف سعادت

اشعار رجالی پر از عشق حسینی است
چون که شه دین، خود به دلش کرده عنایت


امام سجاد ( ع)
قطب عارفان


السلام ای ساجد و ای قطب و راس عارفان
سخت باشد دیدن یک لحظه را با خیزران

هم علی لب بسته بود و هم علی فرزند او
تا که دین جدشان بر جا بود از کیدشان

مصلحت باشد چنین ،اندر قیام کربلا
شد علی بیمار ، در جنگ ستم با مومنان

آن یزید دون به زخم تن نشد راضی ز خود
بعد آن هم نیش ها زد، مار خوش خط زمان

وارث کرب و بلا هستی تو زینب در مصاف
خطبه ات رسوا نمود، افکار و مشی نا کسان

خوب گفتی من ندیدم، جز صفا چیز دگر
صحنه ی کرب و بلا، خود مظهر عشقی نهان

صحنه ها را بود شاهد، آن امام چارمین 
لیک تکلیف عمل شد ساقط از نور جنان

چو نکه اسلام است نو پا،در زمان عصر خویش 
نیست حتی نصف گفتار زبان کردارشان

در عمل معلوم می گردد، درون آدمی
می توانی شک کنی در قدرت ایمانشان

آب را بستند بر روی حسین و اهل او
میثمی گیرد وضو ، با عطر تربتهایشان

ای رجالی ، شد رفیق و همدم و همراه تو
آشنا با گوشه ای از صحنه و اسرارشان


امام سجاد ( ع)
افشاگری
غزل(2)

هر که دور افتد ز انوار خدای بی کران
آتش دوزخ شود تقدیر و هم فرجامشان

داد وعده، حاکم ملعون، چو پول و پست و زر
کیسه های زر شدی انگیزه و هم شوقشان

چون که راس حضرتش بر نیزه می گفتی اذان
کربلا شد معبد عشق و محل دفنشان

سنگ باران شد سر آقا حسین در بین راه
سر فتاده بر زمین، از نیزه و راس سنان

" کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود"
چون که افشا کرد جمله نقشه های شومشان

لب گشود هم زینب و هم نور زهرای حسین
در ملامت بر یزید و بر جفای کوفیان

شد مدینه از جفا بر اهل بیت مصطفی
سالها در ماتم و در سوگ آن افلاکیان

در علوم مختلف دارد سخن آقا علی
شد زبور آل احمد، در میان شیعیان

شد بیان یک گوشه ای از ماجرای کربلا
تا شود روشن حقایق، ظلم و جور اشقیان

میثمی، تو از رجالی درس ها آموختی
وقت آن باشد که همراهی کنی تو بی امان


امام جعفر صادق(ع)
شهادت


السلام ای صادق و ای جلوه ی افلاکیان
ای که هستی،چون ملائک، در زمین و آسمان

غاصبی کز کین تو را مسموم با انگور کرد
روحت از جسمت جدا شد همره ان

آنچه می ماند زما ، اعمال نیک است و صحیح
جمله مردند و چه ماند زان همه فخر و کیان

چون که صادق رفت،دلها شد غمین از رحلتش
شد جهان محروم از آثار و از افکارشان

بعد صادق ، شیعیان در سختی و تاریکیند
چون بنی عباس آمد،بعد آن سفیانیان

پس شهادت شد نصیب عالم تفسیر دین
بیست و پنج ماه شوال آمد و آمد زیان

در ره عشق تو باشیم، تا که فیضی هم رسد
ای تو آرام قلوب جمله ی ما شیعیان

میثمی خواهد چو صادق،با بیان دیگری
نشر فرهنگ با زبان و شعر را آرد میان


ای رجالی اندر این ره، سعی خود افزون نما
چون جوانان بالاخص، خواهان فهمند و بیان



امام موسی ابن جعفر(ع)
زندان


تا دلم یاد ائمه می کند ،پروردگار
مرغ حق پر می زند سوی سرای کردگار

گر به یاد تو رود افکار من در طول روز
می شوم در سوگ آن دردانه شب ها بی قرار

تا نفس دارم برایت نوحه پردازی کنم
با نماز خاصه ات عالم شود شب زنده دار

یوسف آل محمد از چه زندان رفته ای ؟
کاظمین چون می روی،هر دیده باشد اشکبار

امت اسلام ، درگیر نفاق و کافران
شیعه دائم در شدائد عاقل است و هوشیار

در اسارت استوار و محکم و قاطع بدی
سالها محبوس بودی ،اندر آن سجن و حصار

کینه ی هارون از ایشان را که شد ابلیس وار
ظلم بر حضرت نمود و کید او شد آشکار

سم مهلک را بگو با آن جگر آخر چه کرد
جمله عالم در غمت ماه رجب شد سوگوار

میثمی گوید غزل در وصف اولاد علی
شعر او در وصف اولادش چه صاحب اعتبار

حضرت باب الحوائج، حاجتم را کن ادا
چون که اشعار رجالی می کند امیدوار


امام رضا (ع)
هشتمین اختر


افتخار شیعیان، در مذهب و در اولیاست
هشتمین اختر، چراغ اهل بیت و انبیاست

ای رضا ای مظهر عدل و امید شیعیان
جایگاهت بر سریر و تخت پاک کبریاست

صاحب ایمان و علم و زهد و تقوا ی درون
مشعل نور هدایت در خراسان هم رضاست

 یادگار زاده ی بو طالب ، اندر غربت است
در شجاعت او قدر قدرت ترین در اقویاست

سرور خوبان، شه ایران، امام هشتمین  
او بود اصلح ترین انسان ز بین ازکیاست

آیت حق، محرم دل، حجت حق بر زمین  
کل عالم تحت امر و زیر پایت بوریاست

گو به مهدی در فرج تعجیل گردد با قیام
چون امین مسلمین و تکیه گاه اولیاست

هر که باشد مذهب و آئین او اثنی عشر
نیست اندوه و غمی در زندگی و بی ریاست

ضامن آهو شدی ، ای صاحب عفو و کرم
رحمت و لطف رضا بنگر که آن بی انتهاست

اشتیاق زائران ،از هر طرف،بی حد بود
او شفیع م و منجی ما از هر خطاست

شعر گفتن از برای اهل بیت عشق من است
ای رجالی، میثمی همراه تو تا انتهاست

امام رضا (ع)
شهادت


هر کجا دل می شود دلگیر، خواهان ولاست
هر زمان غم دل کند زنجیر، درمانش رضاست

جان به قربان تو ای نور خدا در بین ما
دیدن آن مرقدت، چون کعبه ی آمال ماست

چنگ زن از جان و دل بر دامن نور خدا
هر که با یزدان بود ،او در جوار اوصیاست

وادی طوس از وجودت گلشن و پر فیض گشت
تربتت سجده گه و الطاف تو بی انتهاست

ای انیس دل، امام و مقتدای مسلمین
گوشه چشمی گر شود،آن مرهم و هم توتیاست

ای غریب طوس ، دریاها چه گریان در غمت
غربت مشهد کجای نقشه ی جغرافیاست؟

هشتمین اختر شده خاموش در ماه صفر   
لعن بر مامون   که از بی رگ ترین اشقیاست

عاشقان پای پیاده بهر پابوس رضا
می روند و صحنه ای دیگر که گویا کربلاست

ای رجالی،گر تو ماه روزه  مشهد می روی
کن دعایی میثمی را، چونکه او حاجت رواست


اولیای الهی
حضرت رقیه


ای فاطمه ی صغری، در راه خدا رفتی
در خواب پدر دیدی، ناگفته چرا رفتی

ای کودک بی بابا، با سر چه سخن گفتی
همراه علی اصغر، در راه ولا رفتی

جان تو و هم اصغر،یک لحظه نظر کن ما
یاری بنما عشاق، تو زود چرا رفتی

با زمزمه های خود، جان همه را سفتی
ای گوهر و دردانه، رقیه کجا رفتی

با دیدن سر خفتی، هر گز نشدی بیدار
زینب تو کجا بودی، بی آب و غذا رفتی

گه بحث کنند نامت ، تا محو شود فتنه
با عمه ی خود زینب ،در کرب و بلا رفتی

مولای شهیدان وی، رقیه صدا بنمود
افشاگر خصم است ، با عشق و صفا رفتی

آرام گهت در شام ، گشته است زیارتگاه
ای طفل شفاعت کن، محبوب خدا رفتی

چون نذر نمودی تو،پس میثمی عازم شو
تا در سفری کوتاه، تو بهر ادا رفتی

با نذر، رجالی کن، یاد و اثرش بر پا
یاد تو دهد حاجت، بی نام و صدا رفتی




اولیای الهی
ام البنین


بعد فوت فاطمه، ام البنین همسر شود
در مصائب او شریک و همره حیدر شود

مادر عباس باشد، صاحب فهم و کمال
می برد عباس ارث از مادر و یاور شود

فاطمه گوید به مادر خواب خود را این چنین
نور ماه و نور اختر بر تنم اظهر شود

می کند تعبیر مادر، خواب دختر را به خیر
صاحب فرزند می گردی ، بسان اختر شود

راوی و عاقد در این پیوند باشد چون عقیل
گفت تصمیم علی را ،قصد او همسر شود

گفته شد ام البنین بر فاطمه کلابیه
فاطمه بین ن اصلح تر و برتر شود

فاطمه ام ابیها، دختر پیغمبر است
فاطمه کلابیه پاک است، کی کوثر شود؟

پنج خصلت را دهند نسبت به وی در زندگی
در شجاعت،در وفا و عشق هم مهتر شود

میثمی عباس گردد، حاصل پیوند دوست
می شود فرزند صالح، هرکه را اطهر شود

فاطمه کلابیه، باشد رجالی همچو مرد
شد تجلی آن صفاتش، در قمر اظهر شود


ماه های سال
رمضان

بار عام است خدا را ، به ضیافت برویم
وقت دیدار مراد است که راحت برویم

در رحمت بگشوده است خداوند عزیز
تا به مهمانی حق در پی دعوت برویم

می دهد تشنگی و گشنگی بر امیالت
جسم را کرده رها، در پی شوکت برویم

دائما معصیت اما، ره توبه باز است
می پذیرد همه را تا ره عزت برویم

ما نداریم و نخواهیم بجز حق دگری
دست ما گیر خدایا، سوی حکمت برویم

می زند بانگ منادی، چو رسد وقت سحر
وقت پرواز شده، تا که به سرعت برویم

حق ز کان کرمش سفره ی رنگین دارد
بهر دیدار خدا،راه شریعت برویم

ماه رحمت بود ای دوست چرا ما خوابیم
لحظه ای چشم گشا،تا که به شدت برویم

میثمی راه خدا پیش نما در بر دوست
نیست راه دگری، راه ولایت برویم

جز ره حق نبود راه دگر ،پس دریاب
رو رجالی ره یزدان،سوی قدرت برویم



ماه های مذهبی
شعبان


مژده ای دل که مه عید و مه جان آمد
ماه شعبان و مه جلوه ی یزدان آمد

گل نرگس ، گل لاله به جهان دیده گشود
حجت و نور خدا نیمه ی شعبان آمد

این چه ماهی است سراسر همگی جشن و سرور
پر ز عید است و ولادت مه جانان آمد

بنهاده است خدا نام حسین بن علی
چون که دردانه ی دین، فخر شهیدان آمد

چشم ثار الله روشن به قدوم سجاد
چون امام عرفا ، زینت خوبان آمد

پنجم ماه بود پا به جهان او بنهاد
جشن بر پا بکنید ، مظهر ایمان آمد

روز چارم پسر شیر خدا چشم گشود
قمر ماه بنی هاشم دوران آمد

نقش هر یک چقدر لازم و بس سنگین است
بین علمدار و حسین، هر دو به میدان آمد

میثمی راه امامان بشناس و طی کن
ماه رخسار شهیدان ، مه شعبان آمد

شیعیان منتظر مهدی موعود زمان
چون رجالی که چه آثار فراوان آمد


ماه های مذهبی
ماه صفر

چون ماه صفر آمد، غم ها چه عیان باشد
زهراست عزادار و از سوگ فغان باشد

هشتش که فزون از بیست، آن وقت رحیل آمد
لبیک محمد گفت، آن میر جنان باشد

ریزند مسلمانان، از دیده ی خود خون ها
غم نیست که کم جانا، بی حد و کران باشد

آن کس که شود دشمن ، با آل ابوالقاسم
بدبخت دو عالم او، رسوای جهان باشد

مامون که امام عشق،خونش که چه ناحق ریخت
بس زهر خوراند او را، در تن نه توان باشد

اول نوه ی احمد، نامش که حسن باشد
از زهر معاویه، جگر به زبان باشد

هرچه که بگویی تو ، از قصه ی اهل البیت
شیرین تر از قند است، شکر به دهان باشد

ازبین همه غم ها، پنجم صفر است زیبا 
پنجم گل از گل ها ، پایش به جهان باشد

ماهیست پر از نعمت، پس میثمی همره شو
در عالم عقبی دان، صد راز نهان باشد

این ماه رجالی هم ، زهرا ز پدر محروم
ظلم و ستم حاکم، افزون و عیان باشد


اصول دین
امامت


چارمین اصل اصول دین ، امامت می شود
با ولایت جامعه ، غرق سلامت می شود

جامعه با رهبری دانا و با تقوا نت
بی ولای حیدری، رو به وخامت می شود

رمز پیروزی نهفته در تلاش و نظم و جوش
با توکل بر خدا ،قطعا عنایت می شود

مذهب شیعه امامت را پذیرد همچو اصل
هر که باور داردش، این یک علامت می شود

مشعل نور و هدایت ، باعث بیداری است
موجب ایمان و احسان وسعادت می شود

دین حق کامل شود با نصب مولا مرتضی
عهدو پیمان نبی نقض، و خیانت می شود

گر امور دنیوی در دست اهل آن رود
باعث تسریع در کار وصداقت می شود

گر بخواهی حفظ گردد، جان و اموال وشرف
در ولایت جستجو کن، آن حراست می شود

میثمی راه نجات آدمی در تزکیه است
هر که با تقوا بود قطعا هدایت می شود

چون خدا اول ولی و بعد آن پیغمبر است
پس رجالی کن اطاعت، چون عنایت می شود


فرهنگ ودین


عدو با توسل به زور و فریب و دل پر عنود
تزل به پا کرد در باور و دین مردم ربود

تفکر به آیات نورانی ذوالجلال
شود موجب رشد و معراج انسان چه زود

سرودیم اشعار قرآن ودین و حدیث
بیان شد حقایق، به احمد سلام و درود

نمودیم تبیین وشرح قصص کرده ایم
بود درس اخلاق و عرفان و احسان و جود

هر آنکس که خواهد بداند نکاتی ز دین
سروده شده صد غزل،ساده و یادبود

سرودیم ادعیه در مذهب شیعه را
دعاها پر از حکمت و پند و اندرز بود

بیان کرده ایم گوهر دین و فرهنگ را
بود دین حق حافظ ما ، ز فکر جمود

بیان شد غزلها، کند وصف آل علی
که وصف و بیان حقیقت چه بسیار بود

بدان میثمی در قضاوت، ملاکش حق است
نه میزان هوا باشد ومیل بد خواه و سود

رجالی عدو در تهاجم کند حیله ها
چه دلها سیه شد ز مکرش، سراسر وجود

فروع دین
حج


ما برای قرب ، سوی بیت جانان می رویم
ما به قصد یار ،سمت کعبه ی جان می رویم

حج مطار مومن خوش سیرت وخوش صورت است
ما به سوی کعبه ، قربانگاه خوبان می رویم

کعبه قربانگاه اسماعیل و سرکوب دل است
ما طواف کعبه را با شور و ایمان می رویم

حج حضور وحدت و هم صحنه ای ازم است
ما صفا و مروه را با عشق یزدان می رویم

حج صفای روح و اعلام برائت از عدوست
بی رضای ایزدی، ما سوی حرمان می رویم

حج بود لبیک بر امر خدا در بندگی
سوی رضوان برین، نزد شهیدان می رویم

جامه ی احرام ما باشد کفن در این سفر
پوششی باشد که با آن سوی سبحان می رویم

حاجیان مشغول چرخش در سرای ایزدی
جملگی با ذکر رب ، لبیگ گویان می رویم

میثمی خواهان حج است و لقای کبریا
او سراپا می رود، با روی خندان می رویم

شد رجالی حاجی و حجش چه باشد دلپذیر
خوش به حال عاشقان ، با چشم گریان می رویم


فروع دین
جهاد


نفس را کشتن جهادی بی بدیل و اکبر است
جنگ با دشمن نزاعی مادی و آن اصغر است

نفس باشد سر کش و موجب شود انواع جرم 
چونکه آن یاغی ونافرمان و هم طغیان گر است

می نماید خود به انواع صور بهر فریب
هرکه تقوا را کند پیشه،قوی و مهتر است

ذکر حق باشد علاج این همه یاغی گری
دشمن دون بی محابا و قوی و برتر است

کار سختی هر کسی دارد در این جنگ و نبرد
دوری از شیطان علاج کار و خسران کمتر است

روح را تهذیب هر دم لازم وآن واجب است
هفت شهر عشق را رفتن به سوی دلبر است

از برای حفظ دین،از حق خود مولا گذشت
جنگ با نفس درون، همواره کار حیدر است

بندگی اندر نماز و روزه و حج وجهاد 
چون عمل گردد به آنها، بهر انسان بهتر است

میثمی خواهان تهذیب است و پاکی درون
گر رها گردد درون، جان در عذاب اکبر است

گر شود فائق رجالی، عقل تو بر نفس خویش
روح و جان آرام گیرد، فرد عاقل برتر است


فروع دین
زکات


گر بخواهی زندگی سامان بگیرد، ده زکات
موجب افزایش رزق است و عمر و هم حیات

گر بخواهی رستگاری ، در ‌دو عالم همزمان
تکیه کن بر پنج اصل دین که شد راه نجات

گفت صادق در خصوص سوره ای بر مردمان
می شود رزقت فراوان ، گر بخوانی ذاریات

گر دهند مردم زکات خویش را در هر بلاد
فقر و اندوهی نباشد در درون شهر و هم اندر دهات

گر بخواهی صاحب امر و مکان گردد ظهور
جمعه عصری کن قرائت، تو فرازی از سمات

گفت پیغمبر توکل کن، تو در کل امور
چون خدا منجی ما می باشد اندر معضلات

شعر را در نشر دین گو، تا رسد پیغام حق
تا به کی درگیر دنیا و گرفتار لغات

من ندانم کی شود وقت عروج و وصل یار
نشر دادم ، بلکه باشد صالحات و باقیات

گر بخواهی میثمی توفیق یابی در امور 
کن توکل، رو به سمت حق تو ازکل جهات

نشر علم است در زکات و کن رجالی آن ادا
تا که گیرد وضع و اوضاعت کمی رو به ثبات


فروع دین
نماز


روح را سرشار عشق و معرفت کن با نماز
سوی حق از معرفت بگشا تو دستان نیاز

نور دل خواهی اگر، آن جستجو کن در نماز
حق بود مستغنی و او خالق و هم بی نیاز

ارتباط خالق و مخلوق در ذکر و دعاست
من گنهکارم خدایا، کی دهی ما را جواز؟

مرکب معراج من ،اندر نماز است وثنا
با نماز و مهر حق باشی تو دائم بی نیاز

تا توانی کن عبادت، موجب رشد است و فهم
دور کن افکار خود را جملگی از حرص و آز

مسلمین را قدس باشد، قبله گاهی در نخست 

می دهد فرمان خدا، تا قبله گردد در حجاز

می دهد آرامش و تسکین، اگر خوانی تو آن
روح را صیقل دهی، گردد تو روحت دل نواز

میثمی خواهان معراج است و دیدار خدا
 گفتگو کن با خدا،با کس نگو اسرار و راز

دور کن خود را رجالی، از غرور و کبر و خشم
تا بسازی آدمی نو ، سوی یزدان آی باز


فروع دین
امر به معروف


نباشد هر کسی لایق به امر و نهی منکر
خطا کاران ز آمر می شوند رنجور وبدتر

اگر خواهی کند تاثیر، بکن دوری ز هر تندی
نباشد بهتر از نیکی، نجویی افضل و برتر

نشان غیرت و عشق به مکتب گر بخواهی
تجلی گشته در آقا علی، مولای اکبر

چه خون هایی زمین را کرد رنگین و مطهر
حسین جانش فدا شد ، بهر امر و نهی منکر

چو باشد نهی ما بر پایه ی امیال شخصی
ندارد ارزشی و در نهایت هست اصغر

نگردد جامعه،درگیر ظلم و جور و پستی
اگر احیا شود حکم خدا در نهی منکر

چو گوید عیب ما را همدمی دانا و زیرک
نگردد آدمی گمراه و جوید راه بهتر

شفابخش است و گردد جامعه دور از بلایا
اگر احیا شود گفتارحق در فکر و در سر

بود معروف چون نقد و مشو رنجور هرگز
بگوید میثمی حق را، مجو جز حق فراتر

سقوط جامعه باشد رجالی، ترک معروف
ببارد رحمت حق، گر شود معروف اظهر


فروع دین
نهی از منکر


نهی از منکر نما، نالان ز تعبیرش نباش
امر حق را گو مداوم، بهر تاثیرش نباش

گر دهی تشخیص اندر صحت و کار درست
امر بر معروف کن، یک لحظه تاخیرش نباش

جان فدا کن در ره یزدان و تو آزاده باش
نفس راسرکوب و بر خود تیغ شمشیرش نباش

ترس را بیرون ز خود کن در ره آزادگی
می برد شیطان تو را،در بند تزویرش نباش

بی خود از خود شو، خداوندی مکن بر نفس خویش
پاره کن بند اسارت، سجن زنجیرش نباش

کار دنیا بی حد و مشغول آن هر گز مشو
گر توانی شو برون، چندان تو درگیرش نباش

تا توانی در ره حق با عمل حق را بگو
گر کنی بهر خدا،در بیم تقدیرش نباش

گر توکل بر خدا کردی تو در انجام کار
کن به یزدان اعتماد و بند تدبیرش نباش

میثمی بر نهی از منکر توانی کن عمل
از گناهان درس گیر ، هرگز تو تسخیرش نباش

کن ادا تکلیف خود، هم با عمل هم گفتگو
شعر دینی گو رجالی ، فکر تحریرش نباش


فروع دین
تولی


با تولی دین ما ای دوست کامل می شود
با تبری راه ما تبیبن و قابل می شود

در تبری گونه ای اعلام گردد راهمان
در تولی شیعه آن ابراز و عامل می شود

تکیه گاه محکم اندر زندگی دانی که چیست؟
در تولی و تبری دان که حاصل می شود

قلب خود را پر کن ازحب علی و آل او
نیست اندوه و ضرر، هر کس که حامل می شود

بغض خود را حفظ کن بر دشمن آل علی
با تبری جستن از افکار، قائل می شود

دوستی کن با ولایت، با رسل،با اهل دین
با توسل، فرد مستغرق به ساحل می شود

دور شو از دشمنان اهل بیت و کفر وشرک
دور گردد نور حق، از آنکه غافل می شود

هر که بی عشق علی باشد ،ندارد او ولی
در فروع دین ما ،آن اصل شامل می شود

میثمی باشد تبری، عاملی بهر شناخت
حق و باطل می شود تشخیص،حائل می شود

حق کند دعوت رجالی، در تولی حب دوست
مومنان دانی برادر، چونکه فاعل می شود


فروع دین
تبری

با تبری ،از سیاهی ها بیا بیزار شو
با تولی،واقف گنجینه ی اسرار شو

زندگی سرشار رنج است و بلا و تیرگی
با تامل اندکی، از جهل خود بیدار شو

لحظه ای از زندگی را با خدا همراه باش
با نیایش با خدا، گوینده ی اذکار شو

از گنه کاران تبری و بکن دوری ز فسق
عاشق محبوب و تو جوینده ی دلدار شو

دور گردی از صراط مستقیم، آگاه باش
از منافق دوری و از فکر او بیزار شو

عمر خود را وقف افکار پلید و دون مکن
جستجو کن عالمی ، یابنده ی پندار شو

از حدیث و حکمت و قرآن مشو غافل چنان
تا توانی دم به دم ، خواننده ی اذکار شو

گر بخواهی تو درون و نیت افراد را
جستجو کن با خرد ، یابنده ی پندار شو

گر بخواهی میثمی، در وصف دین گویی سخن
قبل هر شعری بیا خواننده ی اشعار شو

در قضاوت ها رجالی، کن تامل اندکی
در صدور حکم خود، آگه ز هر اخبار شو


پیامبران الهی
حضرت موسی

هر کجا عشقی بود، آن عشق ذات کبریاست
هر کجا کاری شود، با امر و فرمان خداست

می وزد باد روان و می دهد فرمان به موج
آنکه ساحل می برد گهواره را،قطعا خداست

می دهد فرمان به دریا، تا شود گهواره ای
ناخدای کشتی موسی، خدای انبیاست

مادر موسی کند شکوه، چرا باید چنین 
آنکه وی را می رساند نزد مادر ، کبریاست

می شود موسی سفیر حق، درون کاخ ظلم
هر کجا نوری بود،شمع و چراغ آشناست

خاک و باد و آب را فرمان دهد هر روز وشب
آنچه را حق می کند ازحکمت و دورازخطاست

می کند فرعون خداوندی، که من حی جلیل
غافل از اینکه حیات و هر مماتی با خداست

لشکر فرعونیان در آب می گردد هلاک
آنکه بر عالم خدائی می کند،حامی ماست

میثمی راه نجات و درک حق، در بندگیست
هر که خواهد نور حق، در اولیا و انبیاست

می کند ذکر نکاتی را رجالی از خدا
رشد انسان بندگی ،همراه با ذکر و دعاست


پیامبران الهی
حضرت مسیح


عاشقان اعجاز انفاس مسیحا دیده اند
جمله کوران نورشان، از لطف جانا دیده اند

در کنار سالکان ، دلها چه شده
جمله پیران جهان خود را چه برنا دیده اند

مادر عیسی بود مریم، خدا او را گزید
عارفان، نور خدا در رنگ سیما دیده اند

اولین زن می رود معبد، میان عابدان
هر چه گویی، آیه ی انا سمعنا دیده اند

بود عیسی صاحب انفاس قدسی وعظیم
با نگاهش جمله رنجوران تسلا دیده اند

بس صداقت در میان دین ترسا شد عیان
هر چه در عالم کنند، گویی چه رسوا دیده اند

هرچه پنهان می کنند، آن را هویدا می کند
هر چه زیباییست ، در آن قد رعنا دیده اند

می برد یزدان مسیحا،سوی افلاک برین
مومنان بس جلوه ها از حق تعالی دیده اند

میثمی عیسی کند زنده، به اذن کردگار
قدرت حق نیست پنهان، دست بیضا دیده اند

ای رجالی با توسل ، می توان درها گشود
چون اثرها از فراوانی دعاها دیده اند


پیامبران الهی
حضرت محمد


آخرین پیک نبوت، منجی مردم رسول
جلوه ای از نور یزدان، گشته در احمد حلول

دین حق را می کند بر پا، امین ذوالجلال
تا کند مردم رها از غفلت و ظلم و جهول

می رساند وحی را، روح الامین از سوی حق
شان قرآن می شود نازل،سپس گردد نزول

هست احمد صاحب قرآن ، کتاب وحی و دین
می کند تبیین خدا، احکام و افکار و اصول

دختران را زنده زنده کرده اند در زیر خاک
جهل و نادانی زیاد و کرده ارزش ها افول

دین احمد منجی مردم، ز هر آئین و کیش 
هست اسلام محمد، بس فراگیر و شمول

جمله مردم، منتظر باشند تا منجی رسد
با قیام مصطفی، دعوت به دین گردد قبول 

بعد فوت آخرین پیغمبر صاحب کتاب
عده ای از مشی حضرت خارج و گردد عدول

‌میثمی سرچشمه ی فیض و عنایت، اهل بیت
هر که خواهد معرفت، باید بجوید تا حصول

کسب علم دین رجالی کن، ز عالم در عمل
حاصل تعلیم باشد،تو چرا باشی عجول


پیامبران الهی

هادی مردم ز گمراهی،سراسر در جهان
منجی انسان، سفیران خدا بر بندگان

گه سلیمان می شود پیک خدا بهر نجات
گاه داوود است منجی، در دیار مشرکان

می دهد فرمان سلیمان بر خلایق، جن و انس
تخت بلقیس آورند در لحظه با محو زمان

صبر یعقوب از فراق و صبر ایوب نبی
هر دو جانسوزند، از غم هایشان آه و فغان

آدم و نوح و خلیل هستند از پیغمبران
خلقت عالم ز آدم بود تا افلاکیان

صالح و شیث و شعیب باشند از مردان حق
نقش خود ایفا نمودندی به خلق این جهان

آمده نام پیمبر، یونس و هود و ذبیح
مدتی یونس نهان شد در دهان ماهیان

لشکر فرعون کند غرق و شود موسی نجات
چون خدا خشکاند رود وانگهی آب روان

هست عیسی صاحب انجیل و دارد علم روز
مردگان را می کند زنده ، به اذن الله آن

سرور پیغمبران و آخرین پیک خدا
هست احمد، صاحب قرآن و ختم عارفان

صبح شد قصد وضو کن ،وقت دیدار خدا
میثمی احمد نگر، هر لحظه یاد بی کران

سایه ی پیغمبران باشد رجالی مستدام
احمد است محبوب رب العالمین اندر جهان


حضرت محمد(ص)

ای محمد مظهر ایمان و دور از هر خطا
صاحب فهم و کمال و جلو ه ی نور خدا

دین حق کامل شده با دست و هم با جان تو
مرضی رب شد بلاغ وحی وحقش شد ادا

ای محمد مظهر خلق کبیر و بی نظیر
صاحب انف

.

امور علمی
قسمت(۱۱)

قدر استاد ندانند گروهی چندان
گوهری هست گران قیمت و آن زر افشان

چونکه استاد عزیز است و بود دانشمند
سالها رنج و تلاش است،علومی را چند

رهنمایی می کند بیکر مرا ،در دکتری
در شفیلد انگلستان، عالمی بی مدعا

بود بیکر صاحب فهم و شعوری کم نظیر
او بود جدی به کار و ، مهربان و سخت گیر

خلق و خوی اش در قیاس دیگران دمساز بود
صاحب فهم و کمال و عالمی ممتاز بود

گر چه او نیست به دنیا ولی راهش هست
روح او شاد بود تا به ابد ، جاهش هست

نشر علم است زکات و همه ی ما مسئول
رهگشا باشد و حلال شود هر مجهول

کارها آسان شود،هرکس برد بهره ز علم
نشر دادم فکر خود را با تلاش و صبر و حلم

کرده ام ایجاد من، چندین کانال در تلگرام
می نهم اشعار خود را، همچنین اینستاگرام

در کانال های ریاضی و معارف می نهم
هم کتاب و هم مقاله، شرح قرآن می دهم

سعی دارم من، که آثاری ز خود بر جا نهم
نشر دادم داده های خود، تجارب را نهم

در تلگرام و سروش دارم، کانال بهر عموم
در ریاضی باشد و فرهنگ اسلام و رسوم

سایت من دارد هزاران مرجع و اشعار ناب
اکثر آثار من باشند ، مقاله یا کتاب

رشته ی تحصیلی ام باشد مجرد در علوم
محض باشد در ریاضی، همچو اعداد و رقوم

هارمونیک باشد مرا رشته، زمان دکتری
کاربردش در فیزیک باشد،فنون و هم فضا

دوست دارم رشته ی همساز ،ترکیب علوم
رشته ای محض است و کاربردش عموم

شصت ارشد، بیست دکتر، تربیت بنموده ام
در طی خدمت، هماره سعی و کوشش کرده ام

تربیت یافتگان بیست نفر می باشند
دکترند و همگی نور بصر می باشند

سعی کردم که با تربیت شاگردان 
علم خود منتقل و راه نمایم آنان

می روم پنجاه و سه، در اصفهان، دانشگاه
تا بخوانم ریاضی ، که بود آن دلخواه

بهترین نمره ی من بود ریاضی و حساب
درس دیگر نبود همچو ریاضی جذاب

شده ام رتبه ی اول، میان دگران
دور بودیم ز هرجنگ و جدال و خسران

در سه مقطع شدم رتبه ای اول در درس
چون نگویم و نگفتم که مدرک را بس

دوره ی ما عجب دوره ی پر باری بود
چند استاد شدند تربیت و رشک نبود

فارغ از درس در این دوره شدم،پنجا هفت
من شدم عضو گروه و سه سالی هم رفت

آزمون دادم و رفتم شریف به تحصیل
بعد یک ترم که خواندم، بگردید تعطیل

قصد من بود که با بورس دول غرب روم
بهر علم و هدف خویش، به هر جا نروم

من گرفتم دکتری، با بورس دولت آن زمان
باز گشتم در گروه و کار کردم هم چنان

بگرفتم من ارشد،به یک سال فرنگ
دوره ای بود فشرده، ضروری، پر رنگ

دکترا بود فقط کار و پژوهش ، تحقیق
چار سالی بگذشت ، تا که گرفتم تصدیق

تا کنون هشت مقاله ز تزم چاپ شده
چون هدف کار بود، حاصل آن تایپ شده

آمدم سوی وطن، تا که کنم دین ادا
درسها دادم و تحقیق نمودم تنها

علم خود نقل نمودم، به ره گوناگون
گاه با چاپ و گهی نشرمقاله بیرون

عادتم هست که تعلیم دهم ریز به ریز
آب راکد ندیدم که باشد تمیز

غیر تدریس و تحقیق ندارم کاری
گاه گاهی بسرایم غزلی یا شعری

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی 


زندگی نامه منظوم دکتر علی رجالی(دوران تحصیل)

باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
دوره تحصیل 

قسمت (۴)

سال پنجاه و سه بودست، روم دانشگاه
تا کنم کسب ریاضی ، چو بود آن دلخواه

عشق من بود ریاضی، ز همان دوره ی قبل
شد درخشان، چو نبودم ضعیف و تنبل

من شدم رتبه ی اول، میان دگران
در رقابت بدیم، چند نفر در دوران

در سه مقطع شدم رتبه ای اول در درس
چون نگویم و نگفتم که مدرک را بس

دوره ی ما عجب دوره ی پر باری بود
چند استاد شود تربیت و رشک نبود

عالمان خود صاحب فهم و کمال بی کران
منتظر هر گز نمانند ، از نشان دیگران

فارغ از درس در این دوره شدم،پنجا هفت
من شدم عضو گروه و سه سالی هم رفت

قصد من بود که با بورس دول غرب روم
بهر علم و هدف خویش، به هر جا نروم

آزمون دادم و رفتم شریف به تحصیل
بعد یک ترم که خواندم، بگردید تعطیل

یک ساله گرفتم من ارشد ز فرنگ
دوره ای بود فشرده ،مروری کم رنگ

دکترا بود فقط کار و پژوهش افراد
چار سالی گذشت ، تا که شدم من استاد

آمدم سوی وطن، تا که کنم دین ادا
درسها دادم و تحقیق نمودم تنها

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

 

زندگی نامه منظوم دکتر علی رجالی(دوران دانشگاه)


باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
دوران دانشگاه
قسمت(۵)


وقت آزاد خودم صرف زن و بچه گذشت
آخر عمر به شعر و غزل و کوچه گذشت

چل سالی است، که در خدمت ،دانشگاهم
عمر من وقف خدا هست، از او می خواهم

می زنم پرسه خیابان و گهی هم در پارک
تا شود روح و روان تازه و گردد چالاک

مسجد و روضه ی من ترک نگردد ایام
می کند جان و دلم روشن و گه آن آرام

گاه مسجد بسازم و گهی دانشگاه
بهر پرواز دو بال است نیاز و همراه 

مسجد کوی امام است، که کامل کردم
فر صتی نیست دگر،آمدم و ول کردم

چند سالی معاون شده ام دانشگاه
تا که خدمت بکنم،در همه ی عرصه و راه

گاه مامور شدم بهر ادای خدمت
گاه در شهر بود، گاه کنم من هجرت

می توان گفت به جرات نکنم وقت تلف
عمر خود طی بنمودم چه با شور و شعف

تا کنون هشت مقاله ز تزم چاپ شده
چون هدف کار بود، حاصل آن تایپ شده

سعی کردم که با تربیت شاگردان 
علم خود منتقل و راه نمایم آنان

تربیت یافتگان بیست نفر می باشند
دکترند و همگی نور بصر می باشند

عادتم هست که تعلیم دهم ریز به ریز
آب راکد ندیدم که باشد تمیز

همه ی کار و تلاشم مدون گشته
منتشر گشته و در سایت معین گشته

غیر تدریس و تحقیق ندارم کاری
گاه گاهی بسرایم غزل یا شعری

سروده شده تو سط
دکتر علی رجالی

زندگی نامه منظوم دکتر علی رجالی(امور اجرایی)

باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
امور اجرایی
قسمت(۹)

یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت شمسی است
من شدم مشغول تدریس و حضورم رسمی است

دو به چل خدمت نمودم، کار من تدریس محض
گرچه خشک باشد ریاضی، می برم لذت و حض 

کاربردی از ریاضی، می کنم دایر چنان
کادر می گردد دو چندان، در مدیریت زمان

اولین مسئولیت، بعد از گرفتن دکتری
بود یک سالی پس از برگشت از دانشسرا

سال اول جمع کردم ،عده ای از نخبگان 
تا نمایم م، در کارها با دیگران

چند سالی روز و شب در گیر اجرای نهاد
تا که رفتم فرصت تحقیق ،در اقصی بلاد

گاه مامور شدم بهر ادای خدمت
گاه در شهر بود، گاه کنم من هجرت

می توان گفت به جرات نکنم وقت تلف
عمر خود طی بنمودم چه با شور و شعف

دوره های دکتری دایر نمودم، بیش و کم
اولین دوره ریاضی بود و من در گیر هم

جمعی از دانش پژوهان، عازم خارج شدند
تقویت شد چند گروه و دکتری رایج شدند

دوره های دکتری بعدا،امورش شد جدا
یک معاون داشت، تا دایر کند آن دکتری

بود آموزش امورش وقت گیر و پر تلاش
کار ها پیچیده و سخت و امورش دلخراش

سیستم آموزشی تغییر دادم در امور
تا شود ممکن امور ثبت نام از راه دور

شد امور جاری استاد و دانشجو روان
کار دانشجو می شود انجام ، در ک

.
۱۸۴.حدود دو سال سی دی های استاد صمدی ،شاگرد آقای علامه حسن زاده، را گوش می دادم و در پایان برداشت و نطر خود را می نوشتم.حدود ششصد صفحه از این مطالب در رابطه با بحث های معرفت نفس ایشان مدون شده است.متن کامل آنها در وبلاگ آورده ام.
۱۸۴.متن کامل برداشتهای خود در رابطه با دروس استاد رنجبر،در زمینه های قرآن، نهج البلاغه،صحیفه سجادیه،زیارت جامعه،اشعار حافظ و اشعار مولانا جمع آوری شده است و در وبلاگ آمده و قابل ذخیره کردن هست.
۱۸۵.کلیه رباعیات ، مثنویات،غزلیات و اشعار گوناگون که تا کنون سروده ام در وبلاگ آمده است.فکر کنم جمعا حدود سه هزار بیت سروده ام.سعی شده در هر بیت یک محتوای فرهنگی ، مذهبی یا اجتماعی گنجانده شود.
۱۸۶.علاوه بر مطالب شخصی،در حین مطالعه چنانچه به متون ارزشمند دسترسی پیدا می کردم،با ذکر منابع آنها را در وبلاگ قرار می دادم.فکر کنم تا کنون بیش از هزار فایل از مطالب فرهنگی جمع آوری شده است.
۱۸۷.اکثر بازدید کنندگان وبلاگ در خارج از کشور هستند.آمار وبلاگ نشان می دهد که افراد از حدود صد کشور به وبلاگ مراجعه نموده اند.روزانه بطور متوسط پنجاه بازدید کننده دارد.

درزیر  نکاتی را در خصوص نحوه تدریس و پژوهش خود به  اطلاع علاقه مندان می رسانم.امید است مفید و راهنمای عزیزان در فعالیت های علمی قرار گیرد.

۱۸۸.در ابتدای استخدام در دانشگاه اصفهان ،میزان محتوایی که در کلاس درس در یک جلسه ارایه می کردم بسیار زیاد بود.لذا فرصت کمتری برای توضیح و بحث مطالب و در گیر کردن دانشجویان برای یادگیری نبود.لذا در ترم های بعد از حجم مطالب کاستم .
۱۸۹. به خاطر داشتن لهجه اصفهانی،دانشجویان دیگر شهرستان ها به سختی صحبت های مرا تعقیب می کردند.لذا تصمیم گرفتم در کلاس بیشتر ادبی و شمرده و آرام صحبت کنم.
۱۹۰.برای اینکه بتوانم مطالب زیادتری ارایه کنم. مطالب را به سرعت و بعضا جملات را کامل نمی گفتم.لذا تصمییم گرفتم مطالب را با آرامش و جملات را کامل بیان کنم.
۱۹۱اکثر دروس مربوط به رشته خود را تدریس نموده ام.پس از آنکه درس جدیدی برای ارایه نبود،کتابهای جدید و به روز را تدریس می کردم.
۱۹۲. در طول ترم قبل به فکر دروس ترم بعد بودم.معمولا مطالب برای درس را به صورت طرح درس  به تدریج در طول ترم تهیه می کردم بطوریکه در زمان ارایه با  دلهره و عجله سر کلاس نروم.
۱۹۳.برای آماده شدن برای تدریس،زودتر از منزل حرکت می کردم،بطوریکه حدود یک ساعت قبل از کلاس در گروه آموزشی حضور داشتم.همواره راس ساعت شروع به تدریس می کردم و تا پایان وقت در کلاس می ماندم.بعضا کلاس های تمرین مسایل را خود بعهده می گرفتم و توضیحات اضافی را آنجا ارایه می کردم.
۱۹۴. به تجربه آموختم،در جلسات ابتدایی لازم است یک شمای کلی از درس ارایه گردد.بعلاوه لازم است از سوابق تحصیلی افراد آشنا و  پیش نیاز لازم برای شروع درس ارایه نمود تا امکان همراه کردن دانشجویان با خود در ارایه درس مقدور گردد.
۱۹۵. دانشجویان عادت کرده اند دروس را بعضا حفظ  و تلاش برای یادگیری کم شده است.لذا در مقاطع تحصیلات تکمیلی افت تحصیلی کاملا مشهود است.سعی می کنم ،در بین تدریس روشهای مناسب برای حل مسایل و اینکه چگونه مطالعه و تحقیق کنند را بیاموزانم .
۱۹۶.بعضا عدم تامین نیاز های مالی و روحی  و مشکلات شخصی باعث  افت تحصیلی می گردد.لذا دانشجو با دغدغه های گوناگون تحصیل می کند.لذا سعی میکنم بطور غیر مستقیم مشاورت و راهنمایی های لازم را به آنها بنمایم.
 
۱۹۷.کمک هزینه تحصیلی کافی در دوران تحصیل و اصلاح روش های آموزش می تواند موثر باشد.بعضا در کلاس انسان حتی یک دانشجو مستعد و علاقه مند و کوشا نمی یابد.این باعث خستگی استاد و بی انگیزه شدن استاد می شود
۱۹۸.دانشجو با سوابقی معمولا ضعیعف در مقاطع تحصیلات تکمیلی شروع به کار می کند.پایه آموزشی ضعیف،گرفتاری های گوناگون،دغدغه مدرک و. .موجب افت علمی کشور می شود.به نظر می رسد ابتدا باید علاقه ها و توانمندی ها شناسایی و با توجه به نیاز جامعه  تامین مالی و برنامه ریزی کرد.
۱۹۹.در مدتی که در مقطع دکتری فعالیت دارم.دانشجویان با توانایی های گوناگون داشته و دیدم.یک دغدغه اصلی نبود فرصت کافی برای تحقیق است.در رشته ریاضی  با عنایت به چاپ دو مقاله  در مجلات معتبر و داشتن یک پایان نامه خوب حد اقل شش سال نیاز است.

در این قسمت نکاتی را در رابطه با نحوه مدیریت در امور اجرایی اشاره می کنم.
۲۰۰.اولین سمت اجرایی اینجانب معاونت آموزشی دانشگاه اصفهان بود.حدود یک سال پس از اخذ دکتری به این سمت مشغول بکار شدم.
۲۰۱.برای آشنا شدن با امور آموزشی و اجرایی و پژوهشی دانشگاه و تبادل نطر برای هر چه بهتر اجرا نمودن امور،جمعی از پیشکسوتان دانشگاه را تحت عنوان شورای برنامه ریزی دانشگاه بطور هفتگی دور هم جمع می شدیم و در خصوص آینده دانشگاه و مسائل و مشکلات دانشگاه بحث و تبادل نطر می کردیم.
۲۰۲.در حدودسه سالی که در این سمت بودم ،طرح جامع دانشگاه در امور آموزشی و پژوهشی دانشگاه را تهیه نمودم.
۲۰۳در محل کار حضور مرتب و فعال  و به مو قع داشتم.کارها را بین افراد تقسیم و نظارت می کردم.کارها کلیدی را بیشتر خو د  به عهده می گرفتم. تاکید در حل سریع مشکلات ارباب رجوع و راهنمایی و گره گشایی در کارهای مردم را داشتم.
۲۰۴.امور کلان آموزشی و شرکت در شورا را خود انجام می دادم و کلیه امور دانشجویی را به مدیر کل آموزشی و دانشکده ها توزیع می کردم تا کارها با سرعت بیشتری انجام گردد.
۲۰۵.مقدمات اتوماسیون نمودن کارهای آموزشی دانشجویی را پی گیری کردم.
۲۰۶.فعالیت های حوزه معاونت آموزش در کل دانشگاه توزیع شده بود.لذا در مدت مسئولیت آنها را در حوزه معاونت آموزشی متمرکز نمودم.از قبیل گزینش و بورس هیات علمی،دفتر سنجش و نظارت،مرکز محاسبات و تحصیلات تکمیلی که بعدا به معاونت تبدیل شد.

در این قسمت نکاتی را در خصوص فراغت از تحصیل دانشجویان دکتری اشاره می کنم.
۲۰۷.  نقش استاد در بعضی از مراحل بسیار حساس و تعیین کننده است. یکی در ابتدا که دانشجو سر در گم و نیازمند موضوع تحقیق مناسب است بطوریکه بتواند در پایان دوره دفاع کند.دیگردر پایان دوره است که دانشجو خسته و منتظر دیدن نتیجه کار خود و فراغت از تحصیل است.
۲۰۸.موضوع تحقیق باید بر اساس میزان توانایی دانشجو در تحقیق ،که معمولا در دوره آموزشی مشخص می شود، و علاقه فرد و دروسی که در تحصیلات تکمیلی گذرانده است تعیین می گردد.البته محدودیت زمان فراغت از تحصیل هم باید در نظر گرفت.ضمنا موضوع حتی الامکان به روز باشد تا امکان چاپ نتایج تحقیق در مجلات علمی معتبر مقدور گردد.
۲۰۹.چنانچه موضوع تحقیق مورد علاقه استاد راهنما باشد و یا در آن ضمینه استاد راهنما کار کرده باشد.در زودتر فارغ التحصیل شدن دانشجو کمک می کند.بالاخص در ابتدای تحقیق که دانشجو به راهنمایی بیشتر نیاز دارد.
۲۱۰.انتخاب مجله مناسب ، تدوین خوب مقاله و نگارش ادبی مناسب کمک بسیاری در چاپ نتایج علمی در مجلات معتبر دارد.اگر ضوابط و شرایط مجله کاملا رعایت نشود ،مجلات معمولا بدون ذکر علت در ابتدا آنرا رد می کنند.
۲۱۱.تدوین مقاله و تدوین پایان نامه دارای اصول تدوین متمایز هستند.در پایان نامه مطالب با جزئیات بیشتر و مبسوط و امکان آوردن کلیه مطالب تحقیق هست.در صورتی در تدوین مقاله باید گلچینی از بهترین نتایج دریک زمینه باید تنظیم و مرتب شود .نباید انتظار داشت که همه نتایح بدست آمده چاپ شود بطوریکه مطالب اصلی گم در مقاله شود.

در این قسمت کتابهای تالیف شده یا در ترجمه شده را معرفی می کنم.
۲۱۲. ترجمه کتاب خود آموز توپولوژی با همکاری آقای دکتر توکلی اثر دکتر آدامسون، 
به چاپ رسیده است.در این کتاب خواننده به تدریج ضمن آشنا شدن با مفاهیم توپولوژی،در نهایت با اثبات مطالب آشنا می گردد.
۲۱۳.ترجمه کتاب توپولوژی اثر دکتر انجلکینک ،با همکاری مرحوم دکتر شاطری به پایان رسیده است.در این کتاب علاوه بر معرفی قضایای اصلی در توپولوژی،کتاب مرجع نیز می باشد و مناسب برای تحقیق در زمینه تو پولوژی است.
۲۱۴.کتاب مقدماتی ، مجموعه ای از مسائل ریاضی،برای دانشاموزان به چاپ رسیده است.این مجموعه نتیجه همکاری چند ساله با دبیران ریاضی استان اصفهان بوده است.
۲۱۵.کتاب نوای دل،مجموعه ای از اشعار مثنوی اینجانب است ،که وصف اهل بیت سروده شده است.در این مجموعه اشعاری در زمینه اصول و فروع دین نیز سروده شده است.
۲۱۶.جزوه های درسی در زمینه آنالیز هارمونیک مجرد اقتباس از کتاب هویت و راس و آنالیز تابعی اقتباس از کتاب کانوی در مقطع کارشناسی ارشد تایپ و تدوین شده است.

در این قسمت همکارانی که با آنها کارهای علمی مشترک داشتیم آمده است.
۲۱۷.با دکتر بیکر ،استاد راهنمای بنده، یک مقاله مشترک داشتیم.این کار در فاصله تحویل پایان نامه و تاریخ دفاع که حدود نه ماه بطول انجامید تهیه شد و در مجله لندن انگلستان چاپ شد.
۲۱۸.با پروفسور ویلیس،در دوره فرصت مطالعاتی، یک مقاله مشترک داشتیم.این کار پس از بازگشت به ایران تکمیل و حدود دو سال طول کشید تا کامل شد.آن در مجله ایلینویز امریکا به چاپ رسید.
۲۱۹.با دکترابراهیمی ویشکی، استاد تمام دانشگاه فردوسی،چندی مقاله مشترک داشتم.ایشان مشاور سه پایان نامه دکتری بودند.
۲۲۰.با دکتر نصر اصفهانی،استاد تمام دانشگاه صنعتی اصفهان، چندین مقاله مشترک داشتم.ایشان نیز در دو پایان نامه دکتری مشاور بودند.
۲۲۱.با دکتر فاطمه ابطحی،دانشیار گروه ریاصی دانشگاه اصفهان چندین مقاله مشترک داشتم.تعداد هشت پایان نامه را مشاور بوده اند.تعدادی مقاله نیز برای بررسی برای چاپ ارسال و یا درتدوین نهایی است.
۲۲۲. دکتر لشکری زاده،استاد تمام گروه ریاضی دانشگاه اصفهان، مشاورت شش پایان نامه را بعهده داشتند.
۲۲۳.با دکتر عبدالهی،استاد تمام گروه ریاضی دانشگاه اصفهان،چندین مقاله مشترک و مشاور دو پایان نامه را بعهده داشته اند.
۲۲۴.با دکتر امینی، از دانشگاه تربیت مدرس، و دکتر گرجی از، دانشگاه همدان ،نیر هر کدام در یک پایان نامه مشاورت داشتند

در این قسمت کنفرانس و سمینار های داخلی که شرکت و سخنرانی داشتم بیان می کنم.
۲۱۷.اولین کنفرانس بین المللی که به عنوان سخنران و عضو برگزار کننده فعالیت داشتم، در دانشگاه اصفهان بود.در کنفراس و سمینار تخصصی دیگری که از طرف انجمن ریاضی کشور که در دانشگاه اصفهان برگزار شد نیز فعالیت و سخنرانی داشتم.
۲۱۸.در کنفرانس بین المللی ریاضی که در دانشگاه فردسی مشهد بر گزار شد شرکت و سخنرانی اینجانب در خصوص تعمییم نمایش انواع قضایای ریز چاپ گردید.در ضمن در یک کارگاه تخصصی شرکت و سخنرانی داشتم.
۲۱۹.در دو کنفرانس بین المللی ریاضی در شیراز شرکت و سخنرانی نمودم.
۲۲۰.در کنفرانس های بین المللی ریاضی در دانشگاه های کرمان ، شاهرود و تبریز شرکت و سخنرانی داشتم.
۲۲۱.در کنفرانس و سمینارهای تخصصی در دانشگاه های گیلان و مازندران شرکت و سخنرانی نمودم.

در این قسمت داوری پایان نامه هایی که شرکت داشتم اشاره می کنم.متقابلا اساتید راهنمای آنها نیز هم در جلسه دفاعیه دانشجویان تحت راهنمایی اینجانب شرکت می کردند.
۲۲۲.در داوری دو دانشجوی دکتری، دکتر فروزانفر و دکتر امین پور در دانشگاه شهید چمران اهواز شرکت نمودم
۲۲۳.در داوری چند دانشجوی دکتر نصر اصفهانی در دانشگاه صنعتی اصفهان شرکت داشتم.
۲۲۴.در داوری چند دانشجوی دکتری،مرحوم دکتر پور عبدالله و دکتر ابراهیمی ویشکی از دانشگاه فردوسی مشهد شرکت نمودم.
۲۲۵.در داوری چند دانشجوی دکتری،دکتر ریاضی استاد دانشگاه امیر کبیر تهران شرکت داشتم.
۲۲۶.در داوری و مشاورت چند دانشجوی دکتری،دکتر لشکری زاده از دانشگاه اصفهان شرکت و همکاری داشتم.

در این قسمت نکاتی را در رابطه با سرودن رباعیات خود اشاره می کنم.
۲۲۸.قسمتی از وقت خود را برای تکمیل رباعیات خود و اصلاح آنها اختصاص دادم. الحمد لله عمده اصلاحات آنها انجام شد.بیش از هشتصد رباعی در زمینه های اجتماعی،فرهنگی،مذهبی،عرفانی و اهل بیت سرودم.علاقه مندان می توانند مجموعه رباعیات اینجانب را از تلگرام یا وبلاگ یا سایت اینجانب دانلود کنند.امید است توشه ای برای خود بهمراه ببرم.با توجه به وقت کم مردم و تنوع شبکه های مجازی مردم مایلند مطالب مفید را با کوتاهترین جملات بخوانند.رباعیات با توجه به ادغام هنر و فرهنگ واختصار می تواند مفید واقع شود.
۲۲۹.مدتها بود که می خواستم اشعار رباعی بسرایم ولی توفیق آن حاصل نمی شد.تا اینکه حدود سه سال است که اقدام به سرودن رباعی کرده ام.اگر چه بعضی از آنها دو بیتی هستند.ولی بخاطر گنجاندن یک مفهوم چاره ای نداشتم که از حالت رباعی به دو بیتی تن دهم.خدا توفیق داده که در دوران بازنشستگی روزنه بطور متوسط سه رباعی بسرایم. بعضا تا ده رباعی در روز سروده ام.۲۳۰.سعی دارم که مفاهیم در رباعیات تکراری نباشد.بعلاوه از کنایه و تشبیهات وهنر بیشتر استفاده کنم.تا خواننده علاقه مند به ادامه مطالعه شود.سعی شده مفاهیم دینی و اجتماعی مستند در قالب رباعی سروده شود.این کار باعث می شود که بعضا نتوانم 
احساسا ت خود را بیان کنم.اخیرا از واژه نامه برای پیدا کردن لغات هم وزن استفاده می کنم.بعلاوه با استفاده از جستجوگر اشعاری را که لغت مورد نظر در اشعار بکار رفته را می خوانم .این کمک می کند که با اشعار گوناگون آشنا گردم.

۲۳۱.دوستان پیشنهاد می کنند که رباعیات را چاپ کنم.فکر می کنم زود است. ضرورت دارد اهل قلم  و عزیزان که فرصت و علاقه به شعر دارند.در صورت امکان نظرات خود را به اینجانب انعکاس دهند،قطعا مورد توجه قرا می گیرد.جا دارد از آقای میثمی و پدر بزرگوارشان که مدتی است رباعیات اینجانب را اصلاح می کنند تشکر کنم.همچنین از آقای رنجبری که رباعیات مرا در اختیار چند شاعر در قم گذاشتند و با اصلاح و راهنمایی های کلی مرا با تکنیک های شعر بیشتر آشنا کردند،قدر دانی کنم.احساس می کنم اخیرا رباعیات با یاری خد


باسمه تعالی
چهل حدیث
ادب و احترام
غزل۱


اهل احسان و کرم باش که بخشیده شوی
برسان خیر به مردم که پسندیده شوی

از مقامات ادب گر بپسندی این است
به بر اهل هنر ساکت و افتاده شوی

گوش کن صحبت استاد ، چه لذت دارد
موقع درس معلم که تو دلداه شوی

گه اگر مرتکب کار بدی هم تو شدی
بهترین کار همین است که شرمنده شوی

هر مقامی که بخواهی روشی دارد پس
راه آزادگی آموز ، که آزاده شوی

موقع درس معلم، تو مگو حرف و سخن
پای بند سخنش باش که پاینده شوی

گر کنی وقت خودت صرف امور عقبی
می کنی کسب دو عالم ، چه آسوده شوی

گر تو باشی فقط فکر امور دنیا
مطمئن باش سراسیمه و شوریده شوی

ترک تدریس مکن میثمی از لطف خدا
اجر تدریس بگیری ، تو اگر بنده شوی

صرف شد عمر رجالی همه اش بر تعلیم
علم آن است که یابنده و جوینده شوی

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
چهل حدیث
ادب و احترام
غزل۱


اهل احسان و کرم باش که بخشیده شوی
برسان خیر به مردم که پسندیده شوی

از مقامات ادب گر بپسندی این است
به بر اهل هنر ساکت و افتاده شوی

گوش کن صحبت استاد ، چه لذت دارد
موقع درس معلم که تو دلداه شوی

گه اگر مرتکب کار بدی هم تو شدی
بهترین کار همین است که شرمنده شوی

هر مقامی که بخواهی روشی دارد پس
راه آزادگی آموز ، که آزاده شوی

موقع درس معلم، تو مگو حرف و سخن
پای بند سخنش باش که پاینده شوی


گر کنی وقت خودت صرف امور تهذیب
می ‌شوی صاحب تقوا و، چه بالنده شوی


گر شود نفس اسیر دل و امیال دنی
مطمئن باش سراسیمه و شوریده شوی

ترک تدریس مکن میثمی از لطف خدا
اجر تدریس بگیری ، تو اگر بنده شوی

صرف شد عمر رجالی همه اش بر تعلیم
علم آن است که یابنده و جوینده شوی

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
چهل حدیث
توکل
غزل۲

اینقدر فکر زن و بچه و اولاد نباش
می رسد روزی هر بنده و صیاد نباش

تو ممکن کار خلاف و تو مکن هر کاری
کار نیکو کن و در زندگی پولاد نباش

تا توانی دل مظلوم بدست آور تو
با زبان و عملت موجب فریاد نباش

وقت خود را به هدر طی مکن و آن دریاب
بی خود و بی هدف از عالم اضداد نباش

کن توکل به خدا در همه ی احوالت
این همه دلهره از آتی و رخداد نباش

گر شدی عاشق دنیا، تو مکن عمر تلف
لحظه ای فکر کن و عامل هر باد نباش

باش در یاد خدا، جز به خدا فکر مکن
جز خدا، دعوی امداد ز افراد نباش

میثمی سعی نما، پاک نمایی خود را
قبل خود ساختنی، عامل ارشاد نباش

می گذارد رجالی اثری همچو غزل
تا شود موجب آمرزش و بی یاد نباش

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
چهل حدیث
توکل
غزل۲

اینقدر فکر زن و بچه و اولاد نباش
می رسد روزی هر بنده و صیاد نباش

تو مکن کار خلاف و ، به خلاف امر مکن
نابجا سخت مگیر و دم پولاد نباش

تا توانی دل مظلوم بدست آور تو
با زبان و عملت موجب فریاد نباش

وقت خود را تو غنیمت بشمار و دریاب
بی خود و بی هدف و سر خود و آزاد نباش

کن توکل به خدا در همه ی احوالت
این همه دلهره از آتی و رخداد نباش

گر شدی عاشق دنیا، تو مکن عمر تلف
لحظه ای فکر کن و عامل هر باد نباش

باش در یاد خدا، جز به خدا فکر مکن
جز خدا، در پی امداد ز افراد نباش

آتش معرکه وعامل آشوب مشو
لا اقل مرد نه ای، عامل بیداد نباش

میثمی سعی نما، پاک نمایی خود را
قبل خود ساختنی، عامل ارشاد نباش

از رجالی چو بماند اثری همچو غزل
تا شود موجب آمرزش و بی یاد نباش

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



بسم الله الرحمن الرحیم

دیوان مشترک غزلیات

دکتر علی رجالی و مهندس مهدی میثمی

تاریخ

۱۳۹۸

فهرست مطالب

۰ مقدمه

۱.سر آغاز

۲.فرهنگ و دین

۳.اصول دین

۴.فروع دین

۵۰پیامبرران الهی

۶.چهارده معصوم

۷.اعیاد مذهبی

۸.فرازهایی از نهج البلاغه

۹.دعا های چهارده معصوم

۱۰. مفاهیم عرفانی

۱۱. انقلاب اسلامی

۱۲. قصه های قرآنی

۱۳. ادیان الهی

۱۴.امام زادگان

۱۵.کتب الهی

۱۶. اولیای الهی

۱۷. ماه های مذهبی

۱۸. جنگ های صدر اسلام

۱۹.دعاهای قرآنی

۲۰. برداشتهای قرآنی

۲۱. خدای متعال

۲۲. امور اجتماعی

۲۳. چهل حدیث


مقدمه
هدف از سرودن این مجموعه، آشنایی عموم جامعه با زندگی و خصایل اولیای الهی، بالاخص چهارده معصوم می باشد.همچنین درک و تبیین و انتظارات آنها از ما که جامعه ای مهدوی با سابقه ی حسینی هستیم.ما باید علاقه و عشق خود را به آنان درعرصه های گوناگون، بالاخص با استفاده از هنر وادبیات و شعر در عمل نشان داده و آنها را به منسه ی ظهور پیاده نمائیم.
آنچه فراهم آورده ایم، حاصل تلاش شبانه روزی عمرمان می باشد که بطور مشترک حدود یک سال انجام گردیده است.ما آنها را با افتخار تقدیم آل الله می کنیم.امید است با عنایات الهی و راهنمائیهای آنان، فرصتی پیش آید که بتوان این راه را ادامه داد و بطور اختصار تاریخ و تمدن اسلام، بالاخص مذهب شیعه را، به اختصار و در قالب غزل سرود.تنها انتظاری که از چهارده معصوم داریم، این است که ما را در نشر و گسترش این اشعار در سطح جامعه یاری رسانند.
امید است که این مجموعه ،بستری جامع و کامل از معرفی دین به زبان آهنگین و ساده ا دین اسلام و مذهب تشیع باشد که به عنوان مرجعی که حاصل مطالعات و تجارب ما در دوران زندگی است ، برای عموم جامعه قابل استفاده باشد.
نحوه ی سرودن اشعار اینگونه بوده است، که ابتدا موضوعی را قصد سرودن می کردیم.سپس با مطالعه پیرامون آن موضوع، نکات اصلی را که مناسب برای سرودن شعر بود را استخراج می کردیم.در نهایت به تدریج آنها را در غالب غزلهای ده بیتی، می سرودیم.این کار معمولا در نیمه های شب درآرامش کامل، با استفاده از شبکه های مجازی کامپیوتری تبادل نظر می گردید.در پایان زیر نظر اساتید گوناگون ویرایش شد.سعی شده است در هر بیت یک محتوای فرهنگی گنجانیده شود.لذا امکان مانور زیادی برای بکار بردن هنر های شعری زیاد  وجود نداشت.اما می توان گفت که بین اشعار مذهبی، ان شا الله برای علاقه مندان و مداحان اهل بیت برای جلسات مذهبی و اقشار گو ناگون جامعه با توجه به روانی آنها قابل استفاده باشد.
در این مجموعه سعی شده است، که مفاهیم اسلامی و عرفانی و الهی،علاوه برزندگانی چهارده معصوم در اشعار گنجانیده شود.در حقیقت خلاصه ای از تاریخ و تمدن اسلامی، بالاخص مذهب شیعه، به صورت غزل تبیین شده است.

در زیر نکات و تجارب خود را که در سرودن شعر، بالاخص کسانی که مایل به سرودن شعر هستند، را اشاره می کنیم. امید است مفید باشد.

۱.یکی از نکاتی که باید در سرودن شعر ملاحظه کرد اینکه هر گاه جمله ای که در ابتدا یا بین مصرعی شروع می شود باید در همان مصرع یا مصرع های بعدی دارای فعل گردد.بنابراین ومی ندارد که هر مصرع دارای یک فعل باشد.ممکن است چند فعل داشته باشد و یا اینکه فعلی نداشته باشد.
۲.رعایت زمان در شعر مهم است.باید جمله ای که شروع در یک مصرع می شود، با توجه به فاعل جمله، فعل مناسب در ادامه آید.مثلا در زمان گذشته:
منرفتم. ما.رفتیم
تو رفتی. شما.رفتید
او .رفت. آنها. رفتند
در زمان حال
من.می روم. مامی رویم
تومی روی. شمامی روید
اومی رود. آنها. می روند
در زمان آینده
من. خواهم رفت.ما.خواهیم رفت
تو.خواهی رفت.شما خواهید رفت
او.خواهد رفت. آنهاخواهند رفت.
۳.با توجه به موضوعی که می خواهیم شعر سروده شود، باید قالب شعری را در ابتدا در نظر گرفت.مثلا
رباعی و غزل و قصیده همگی دارای یک قالبند ولی از نظر طول، محتوا و هدف متمایزند.رباعی همانند خلاصه یک مقاله علمی است که باید در دو بیت با وزن لا حول ولا قوه الا بالله باشد.بعلاوه مخاطب با خواندن دو بیت منظور شاعر را بفهمد.معمولا در مصرع سوم حرف اصلی رباعی گفته می شود.
اما در غزل ابیات بین۵ الی۱۵ می باشند.بیشتر محتوا های عاشقانه و عرفانی دارد.در قصیده حد اقل بیست بیت هست که یک موضوع را بطور داستان سروده می شود.
در حقیقت یک رباعی همانند ،یک سرود می ماند.یک غزل همانند یک فیلم است و یک قصیده همانند یک سریال است.
۴.تشابهات زیادی بین ریاضی و شعر وجود دارد.برای نوشتن یک مقاله علمی ضرورت دارد که ابتدا با کارهای دیگران آشنا شوید،در شعر نیز نیاز است اشعار شعرا را بخوانید و با توجه به علاقه خود سبک مناسب را انتخاب کنید.در ریاضی ضرورت دارد با یک استاد که سالها تحقیق در موضوع مورد علاقه خود کار کرده، بعنوان استاد راهنما کار کنی تا امکان اخذ دکتری مقدور گردد.در شعر نیز ضرورت دارد که بعد از مطالعه در زمینه مورد نظر که علاقه به سرودن دارید، شروع به سرودن  اشعار نمائید و خود را مقید به حتی یک بیت کامل نکنید.هر چه به ذهن می آید یاد داشت کنید.سپس با توجه به قالب مورد نظر آنها را تدوین و مصرع های ناقص را کامل کنید.اینترنت کمک زیادی در پیدا کردن قافیه ها می کند و یا خواندن در جمع شعرا و یا یک استاد مسلط و آشنا به شعر.چندین بار در زمان های گوناگون آن شعر را بخوانید.سعی کنید واژه های جدید در اشعار استفاده شود.چندین بار ویرایش کنید.قبل نشر استاد شما آنرا تائید کند.سعی کنیدخود شما اشکالات را بر طرف کنید.استاد تنها اشکالات شما را بگوید.همانند ماهیگیری، او به شما فن ماهیگیری را یاد دهد و نه شما را برای لحظه ای سیر کند.
۵.سعی کنید اولین بیت را کامل بسرائید و بعنوان سرمشق استفاده کنید .یا اینکه یک مصرع از شعر سایر شعرا را بعنوان سر مشق اختیار کنید و با عنایت به آن ، قافیه های مورد نظر را توسط برنامه نرم افزار قافیه یاب بدست آورید.از برنامه میکده در قسمت جستجو واژه را وارد کنید.سعی کنید از کلمات و واژه های دو کلمه ای دیگران استفاده کنید.مثلا بجای استفاده یک کلمه و بکار بردن در شعر جملات کوتاه آنها را استفاد کنید.مثلا گل بی خار،لب تشنه،عشق مجازی و الی آخر.


۶. اگر کسی آشنا با اصول شعر و چگونگی سرودن باشد.باید بتواند با الگو گیری و خواندن اشعار دیگران، زیر نظر یک استاد و شعر قادر به سرودن گردد.نکته ای که وجود دارد بعضی اوقات شاعر طراوشات ذهنی را به تحریر در می آورد.معمولا در هیجانات و حالات روحی که دارد، احساس می کند که قادر به سرودن یک شعر است.همینکه اولین بیت را گفت، ابیات دیگر به تدریج به ذهنش خطور می کند.گاهی در یک روز چند بیت سروده می شود.ممکن است چند روز طول بکشد تا شعر کامل و ویرایش انجام و قابل ارائه شود.
۷. اشعاری که از دل و بطور طبیعی سروده می شود، معمولا به دل می نشیند و موجب وجد و آرامش می گردد.اما اشعاری که شاعر آنها می سازد، اثر بخشی روحی کمتری دارد.
عرفا معمولا به آنها عنایت های خاصی از طرف خدای متعال و چهارده معصوم به آنها می شود.
۸. کسانی می توانند اشعار با ارزش بسرایند، که از نظر روحی در آرامش باشند.دغدغه های دنیوی ذهن شاعر را مشغول نکند.بنده معمولا در نیمه های شب، که سکوت و آرامش وجود دارد، معمولا شبی یک غزل می سرایم.
به نظر می رسد، شعر نیز نوعی الهام است که از طرف خدا متعال به انسان الهام می گردد.ما باید بستر لازم را فراهم کنیم تا استعداد های درونی خود نمایی کنند و از ذهن به تحریر در آید.
۹.کسی که در ابتدای کار است و علاقه به شعر دارد.بهتر است با قالب مثنوی شروع کند.بعد از مدتی که تسلط کافی پیدا کرد، شروع به سرودن رباعی کند.بعد از مدتی تلاش کن که غرل بسراید.در نهایت قصیده سرا شود. به نظر من بهترین نوع شعر، غزلیات است.
۱۰.برای ساختن یک مصرع دوم از یک بیت،می توان از تناظر بین کلمات استفاده کرد.مثلا اگر یک بیت با پانزده حرکت بیان می شود به دو یا سه قسمت، یک بیت را تقسیم کرد و هر قسمت را بسراید و سپس در کنار هم قرار داد.

۱۱. برای اینکه از وزن شعر خارج نشویم،هر بیت که سروده می شود با ابیات قبلی خوانده شود.باید آهنگ یکسان داشته باشد.البته راه دقیق تر، پس از بخش کردن،با بکار بردن هجی های کوتاه و بلند و کشیده می توان قانون هر مصرع را بدست آورد.باید تمام مصرع ها یک قانون داشته باشند.اخیرا نرم افرازی آمده است که می تواند وزن شعر را به شما نشان دهد.

۱۲. انسان برای کسب درجات بالای علمی، نیاز است از کلاس ابتدایی درس را زیر نظر معلم سالیان طولانی بگذ راند تا پس از اخذ مدرک دکتری آماده کار های جدی شود.با نوشتن مقاله و بکار بردن آموزه های خود یک استاد تمام می گردد.حد اقل بطور متوسط کار مداوم نیاز است.در شعر نیز اینگونه است.الهامات غیبی، استعداد، علاقه، تمرین منظم و پشتکار داشتن از عوامل اصلی در سرودن شعر خوب است.

۱۳.در دوره بازنشستگی حدود سه سال مشغول مطالعه هر روز حدودسه ساعت بطور منظم بودم.با مطالعه و گوش کردن نوار و خلاصه برداری اشعار دیگران باعث شد زمینه فرهنگی لازم برای سرودن شعر فراهم گردد.با توجه به خواندن اشعار و سرودن غزل، توانایی لازم حاصل شد و باعث اعتلا شده است.من قبل از سرودن، اشعار دیگران در آن زمینه را می خوانم.بعضا آنقدر سنگین است که خواننده متوجه نمی شود و یا زیاد پائین است.احساس بنده این است که اشعار ما در حد خوب است و با ادامه ان شا الله کامل و عالی گردد و قابل استفاده گردد. 

۱۴. در هر بیت در یک شعر باید در هر مصرع آن شعر واژه هایی که استفاده می شود از یک خانواده باشند بطوریکه دو مصرع یک مفهومی واحد را به خواننده منعکس کند.نباید در هر مصرع دو مو ضوع مختلف سروده شده باشد.طول شعر توسط تعداد بخش ها مشخص می شود که باید در دو مصرع یکسان باشد.همچنین آهنگ دو مصرع نیز باید یکسان باشد که توسط قواعد عروض بطور دقیق مشخص می شود. نکته آخر مفهوم است که در هر مصرع واژه های یک خانواده بکار رود.بطوریکه دو مصرع در یک بیت یک موضوع را بیان کند.

۱۵. برای اینکه شاعر اشعارش از وزن خارج نشود، باید در سرودن هر بیت در اشعار همواره پنج نکته را رعایت کند.اول طول یک مصرع است.دوم آهنگ یک مصرع است که باید هم جهت و هم وزن مصرع اول باشد.سوم قافیه شعر است، که باید در نظر گرفته شود.چهارم هر بیت، پیرامون یک موضوع باشد .پنجم،رعایت زمان و در نظر داشتن خطاب و موضوع شعر است.ششم اینکه کل شعر پیرامون یک هدف و یک موضوع باشد.
۱۶.شاعر برای بهبود اشعار خود لازم است با خواندن اشعار سایر شعرا خود را آشنا کند .این کمک می کند که واژه ها و اصطلاحاتی که دیگران استفاده می کنند بهره مند گردد.البته برای سرودن شعر کافی نیست.همانند این است که ما انتظار داشته باشیم که با نشستن کنار یک راننده بخواهیم رانندگی کنیم.کسی که می خواهد شعر بگوید، در ابتدا نباید خود را مقید و محدود کند به گفتن یک شعر سطح بالا.باید مدتها بلکه سالیان درازی به موازات خواندن اشعار دیگران خود نیز بطور محدود بسراید.به تدریج سعی کند با قواعد شعری آشنا و در اشعار خود اعمال کند.بالاخص اشعار قبلی خود را باز نگری و در قالب های مورد نظر بریزد و آنها را کامل کند.پس از مدتی همانند یک راننده بطور اتوماتیک اعمال مورد نیاز در رانندگی را مراعات می کند و حتی در شب و جاده قادر به رانندگی است.یک شاعری که طی مراتب کرده باشد،قادر است بدون دغدغه وزن و قافیه شعر بسراید.دیگر نیازی نیست که قبلا دنبال قافیه باشد و سپس بر اساس آن شعر بگوید.اکثر واژه ها در ذهن او وجود دارد و بکار می رود.

۱۷. یک بیت در یک شعر معمولا یک جمله ای کامل است که دارای فعل و فاعل و مفعول است بطوریکه کلمات جمله بهم ریخته شده است.چندین بیت که قافیه مناسب داشته باشد، یک شعر می گردد.بهم ریختگی جملات باید به گونه ای باشد، که موقع خواندن هما نند نثر روان باشد و سکته و مکث نداشته باشد.در حقیقت یک شعر یک متن موزون و روان است بطوریکه وقتی خوانده می شود، احساس شود یک نثر زیبا خوانده می شود.

۱۸.  تجارب و مراحلی را که خود تا کنون در زمینه سرودن اشعار طی شده است به اختصار بیان می کنم

.اولین شعری که سرودم، حدود دو ماه طول کشید.مضامین آن فراز هایی از دعای ندبه بود که تحت عنوان گفتگو با امام زمان سروده شد.خواننده می تواند آنرا در کتاب نوای دل اینجانب  متن کامل آنرا ببیند.چند سالی مشغول سرودن اشعاری با وزن مثنوی بودم.حدود دو هزار بیت تا کنون سروده ام که تمام آنها در وبلاگ اینجانب به آدرس زیر
alirejali.blog.ir
و برای عموم قابل دسترس است.پس از چاپ اولین کتاب شعر خود،چند سالی از سرودن شعر فاصله گرفتم.سپس علاقه مند به سرودن رباعیات و دو بیتی ها شدم.چند سالی مشغول سرودن رباعیات بودم.حدود یک هزار رباعی سرودم که همه آنها در وبلاگ آمده است.بعلاوه در ریسرچ گیت و اینستاگرام و تلگرام ، مجموعه ربا عیات من آمده است.اخیرا به سرودن غزلیات مشترک با آقای مهندس مهدی میثمی که دانشجوی دکتری ریاضی‌و تحت راهنمایی من می باشند، مشغول شده ام. 
این اشعار قالب غزل دارد و محتویات مذهبی دارد و مضامین قرآنی و نهج البلاغه و احادیث به صورت غزل سروده شده است.از نظر محتوا شبیه قصیده است ولی طول هر شعر ده بیت می باشد .در صورتی که در قصیده معمولا بیش از بیست بیت است.از نظر تعداد به غزل شباهت دارد که معمولا حد اکثر پانزده بیت است.اما غزلیات معمولا محتواهای عاشقانه دارد، که به ناچار در این سروده ها دیده نمی شود.برای اولین بار اشعار با دو تخلص سروده شده است.لذا می توان آنرا کار جدیدی در اشعار نامید.ما سعی کردیم یک تاریخچه از تمدن اسلامی را در قالب غزل و بسیار روان و ساده بطوری که برای عموم قابل استفاده باشد و بتواند با مطالعه آن یک شمای کلی از زندگی نامه چهارده معصوم و اصول و فروع دین و اعتقادات را به بطور خلاصه کسب نماید.

دکتر علی رجالی
استاد تمام ریاضی
دانشگاه اصفهان


باسمه تعالی
اولیای الهی
حضرت خدیجه
غزل۵

ای خدیجه، حامی قرآن و دین انبیا
مادر زهرای اطهر، همنشین مصطفی

بانوی فرزانه و ام الفضائل گشته ای
صاحب فهم و کمالی،عامل جود و سخا

با سخاوت های تو ، دین نبی پاینده شد
حامی دین خدائی، هر زمان و هر کجا

مادر ام الائمه باشی ای بانوی پاک
دامنت گل پرور است و او بود خیر النسا

اولین زن در پذیرای رسالت بوده ای
شاهد غم ها تو بودی، همره بدر الدجی

رسم باشد سن زن کمتر ز مرد است در عرب
فضل و تقوایت سبب شد تا که گردی همنوا

تو ببخشی آن همه اموال را از بهر دبن
شد عبای مصطفی بهرت کفن، بانوی ما

حق دهد حوا به آدم، می دهد احمد به تو
تا که آرامش بیابی،در کنار مصطفی

میثمی باشد خدیجه صاحب فضل و کمال
او بود الگوی ایثار و سخا، مهر و وفا

می کند وصفت رجالی، بانوی اسلام و دین
ناتوان باشد قلم ها ، همسر شمس الهدی

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی

اولیای الهی

حضرت هاجر

غزل۸


هست ابراهیم سالک ، با خلوص و بی ریا

او خلیل الله باشد، از عظام انبیا


هست سارا همسرش ، لیکن ندارد وارثی

می شود هاجر کنیزش ،همسر روح خدا


چون که هاجر صاحب فرزند گردید از نبی

می کند سارا حسادت، می رود کوه صفا


می رود هاجر به سوی مکه با فرزند خود

آب می گردد تمام و تشنگی آید چه ها


چاه زمزم می کند جوشش به اذن کردگار

تا که اسماعیل نوشد آب و یابد او صفا


امر حق اجرا شود، درذبح فرزند نبی

لیک چاقو کی برد، بی اذن رب، گردن ورا


گفته شد یک گوسفند، جایش به سلاخی رود

گشت ابراهیم پیروز و نخواهد جز رضا


می کند یاری ورا ، در سختی و رنج و عذاب

او بود تسلیم یزدان، بی شک و چون و چرا


کی شود نومید هاجر ، کی شود شاکی ز حق

میثمی هاجر دهد درس امید و سعی را


بین کوه مروه و کوه صفا هاجر دود

می کند یاری رجالی، هر که باشد با خدا


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی

اولیای الهی

حضرت هاجر

غزل۸


هست ابراهیم سالک ، با خلوص و بی ریا

او خلیل الله باشد، از عظام انبیا


هست سارا همسرش ، لیکن ندارد وارثی

می شود هاجر کنیزش ،همسر روح خدا


چون که هاجر صاحب فرزند گردید از نبی

می کند سارا حسادت، می رود کوه صفا


می رود هاجر به سوی مکه با فرزند خود

آب می گردد تمام و تشنگی آید چه ها


چاه زمزم می کند جوشش به اذن کردگار

تا که اسماعیل نوشد آب و یابد او صفا


امر حق اجرا شود، درذبح فرزند نبی

لیک چاقو کی برد، بی اذن رب، گردن ورا


گفته شد یک گوسفند، جایش به سلاخی رود

گشت ابراهیم پیروز و نخواهد جز رضا


می کند یاری ورا ، در سختی و رنج و عذاب

او بود تسلیم یزدان، بی شک و چون و چرا


کی شود نومید هاجر ، کی شود شاکی ز حق

میثمی هاجر دهد درس امید و سعی را


بین کوه مروه و کوه صفا هاجر دود

می کند یاری رجالی، هر که باشد با خدا


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی

اولیای الهی

حضرت هاجر

غزل۸


هست ابراهیم سالک ، با خلوص و بی ریا

او خلیل الله باشد، از عظام انبیا


هست سارا همسرش ، لیکن ندارد وارثی

می شود هاجر کنیزش ،همسر روح خدا


چون که هاجر صاحب فرزند گردید از نبی

می کند سارا حسادت، می رود کوه صفا


می رود هاجر به سوی مکه با فرزند خود

آب می گردد تمام و تشنگی آید چه ها


چاه زمزم می کند جوشش به اذن کردگار

تا که اسماعیل نوشد آب و یابد او صفا


امر حق اجرا شود، درذبح فرزند نبی

لیک چاقو کی برد، بی اذن رب، گردن ورا


گفته شد یک گوسفند، جایش به سلاخی رود

گشت ابراهیم پیروز و نخواهد جز رضا


می کند یاری ورا ، در سختی و رنج و عذاب

او بود تسلیم یزدان، بی شک و چون و 


باسمه تعالی
اولیای الهی
حضرت هاجر
غزل۸

هست ابراهیم سالک ، با خلوص و بی ریا
او خلیل الله باشد، از عظام انبیا

هست سارا همسرش ، لیکن ندارد وارثی
می شود هاجر کنیزش ،همسر روح خدا

چون که هاجر صاحب فرزند گردید از نبی
می کند سارا حسادت، او رود کوه صفا

می رود هاجر به سوی مکه با فرزند خود
آب می گردد تمام و تشنگی آید ورا

چاه زمزم می کند جوشش به اذن کردگار
تا که اسماعیل نوشد آب و یابد او صفا

امر حق اجرا شود، درذبح فرزند نبی
لیک چاقو کی برد، بی اذن رب، دانی چرا

گفته شد یک گوسفند، جایش به سلاخی رود
گشت ابراهیم پیروز و نخواهد جز رضا

می کند یاری ورا ، در سختی و رنج و عذاب
او بود تسلیم یزدان، بی شک و چون و چرا

کی شود نومید هاجر ، کی شود شاکی ز حق
میثمی هاجر دهد درس امید و سعی را

بین کوه مروه و کوه صفا هاجر دود
می کند یاری رجالی، هر که باشد با خدا

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
برداشتهایی از قرآن
نعمت های خداوند
غزل۲

سوره ای رحمان شمارد ، از نعم های خدا
تا نگردد آدمی ، در شک و تردید و خطا

گفت صادق، حق کند تکرار یک آیه مدام
تا بگوید، وای بر آن که کند کفر و جفا

بر علی مرتضی و مصطفی نور دو عین
چون خدا بهر هدایت کرده آنها را عطا

می کند الله خلق و می دهد فرمان بسی
همچو ابر و ماه و خورشید و ستاره در سما

 خلق می گرداند او انسان ز خاکی همچو گل
او بیاموزاند آدم را بیان و خواندن قرآن به ما

می دهد انواع میوه با رطب روی زمین
او زمین و آسمان را می کند خلق و به پا

جن می گردد ز آتش خلق و می آید پدید
می شوند فانی همه مخلوق، جز ذات خدا

کس نباشد قادر و عاجز ز ترک عالم است
حق محیط است و بشر محصور باشد هر کجا

میثمی یزدان پرست است وحامیش یزدان بود
می کند هر دم خدا شکر و کند ذکر و دعا

تا به کی باشد رجالی، غافل از انوار پاک
نور قرآن رهنما باشد، زتاریکی تو را

سوده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی

ن بهشتی

القاب حضرت زهرا

غزل ۹


داد احمد صد لقب بر فاطمه خیر النسا

می شود موجب جهان را، فاطمه رکن الهدی


می شود زهرای اطهر ،عامل نور جهان

او بود نور دو عالم ،در زمین و در سما


فاطمه هم کفو حیدر ، دختر ختم رسل

می کند مولا حمایت، فاطمه زوج الاوصا


در دریای علوم است و معارف فاطمه

می درخشد عالمی ، چون فاطمه دره البضا


هست احمد وام دار آمنه در زندگی

گفت پیغمبر به زهرا ، فاطمه ام الابا


هست کوثر، نام زهرا صاحب خیر فزون

می کند عالم درخشان ، دختر بدر الدجی


می شود زهرا عزیز و او بود بنت رسول

او بود تنها و یکتا گوهری از مصطفی


جان احمد بود زهرا، صاحب فهم و شعور

مظهر پاکی و عصمت، فاطمه روح الابا


میثمی ، مخزن اسرار بود دخت نبی

گوهری یکتاست او ، نور دو چشم مصطفی


فاطمه دخت نبی باشد رجالی بهترین

هست زهرا همدم و یار و شریک مرتضی


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
برداشتهایی از قرآن
به چه نازی اینقدر
غزل۳

تو که تسلیم هوایی ،به چه نازی اینقدر
می زنی لاف خدایی،به چه نازی اینقدر

تو که در دام اجل هستی و هر لحظه روی
نیست راهی و نجاتی، به چه نازی اینقدر

می برد مرگ بشر را، نتوان گفت چرا
چون حیات است جدایی،به چه نازی اینقدر

گر تو داری ز جهان چهره ی زیبا و قشنگ
به تبی بسته و آنی، به چه نازی اینقدر

تو مشو غره به مالت، نبری همراهت
پس چرا اینهمه شاهی، به چه نازی اینقدر

معرفت جو و مزن صدمه به جان و جسمت
عشق یزدان چه صفایی، به چه نازی اینقدر

تا توانی دل بیچاره بدست آور چند
عمر کوتاه و سرابی، به چه نازی اینقدر

کن به قرآن عمل و این همه فریاد مزن
نیست راه و تو نیابی ، به چه نازی اینقدر

میثمی راه سعادت نبود جز تسلیم
می کند حق خدایی، به چه نازی اینقدر

گر بخواهی تو رجالی، شرف و عزت و جاه
تو مرو سوی گناهی، به چه نازی اینقدر

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




 


باسمه تعالی
برداشتهایی از قرآن
نعمت های خداوند
غزل۲

سوره الرحمن شمارد ، از نعم های خدا
تا نگردد آدمی ، در شک و تردید و خطا

گفت صادق، حق کند تکرار یک آیه مدام
تا بگوید، وای بر آن که کند کفر و جفا

بر علی مرتضی و مصطفی نور دو عین
چون خدا بهر هدایت کرده آنها را عطا

می کند الله خلق و می دهد فرمان بسی
همچو ابر و ماه و خورشید و ستاره در سما

 خلق می گرداند او انسان ز خاکی همچو گل
او بیاموزاند آدم را، به خواندن با صدا

می دهد انواع میوه بهر ما روی زمین
او زمین و آسمان را می کند خلق و به پا

جن می گردد ز آتش خلق و می آید پدید
می شوند فانی همه مخلوق، جز ذات خدا

کس نباشد قادر و عاجز ز ترک عالم است
حق محیط است و بشر محصور باشد هر کجا

میثمی یزدان پرست است وحامیش یزدان بود
می کند هر دم خدا شکر و کند ذکر و دعا

تا به کی باشد رجالی، غافل از انوار پاک
نور قرآن رهنما باشد، زتاریکی تو را

سوده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی






باسمه تعالی
اماکن مقدس
غزل ۱

امروز جهان شاهد تخریب قبور است
امید بشر اذن خدا، بهر ظهور است

چشمان همه گریان ز تخریب بقیع اند
امروز دل شیعه پر از خون و صبور است

آرامگه چار امام است و بود مدفن اصحاب
آن باعث احیای ولایت و حضور است

ویران شده آثار قبور حسن و باقر و سجاد
هم صادق و هم آمنه اصحاب غرور است

خدیجه بود دفن، در این خاک مقدس
در بین ن شاخص و در کسب جسور است

یوم الهدم است روز خرابی عمارات
آن قوم ستم فاقد ادراک و شعور است

در مکتب ما منطق و افکار ملاک است
این کار بسی زشت و ز آزاده به دور است

این روز دل شیعه پر از درد و پر از غم
چون هشتم شوال جسارت به قبور است

منفور ز جاهل باش ، پس میثمی حق را گو
سر را بدهد مولا، هر چند عدو زور است

شیعه است رجالی، ز نخست ذوب ولایت
هر عصر خسارت ز عدو ،حاکم جور است

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی

اماکن مقدس

مسجد النبی
غزل۲

همبستگی احمد و اصحاب جدا نیست
آرامگه و مسجد و محراب  دو تا نیست

شد مسجد و ارکان بپا، بهر سعادت
آن مرکز علم است و عبادت که فنا نیست

گشته است بنا مسجد پیغمبر اعظم
در اول هجرت شده بر پا و خطا نیست

با گسترش مسجد و تخریب حواشی
آثار زیادی شده نابود و بها نیست

آنجاست زیارتگه و هم جای عبادت
چون خانه ی احمد بود و ظلم و جفا نیست

همراهی انصار و مهاجر شده باعث
در ساختن هر وجبش، فخر و ریا نیست

احمد چو دگر مردم آن کوچه و بازار
همراه بود، چون عمل و حرف دو تا نیست

گر عشق بخواهی و خدا در همه احوال
در آل نبی باشد و بی شک که جدا نیست

هر روز زعمرت که شود میثمی آن شب
دریاب که آن در بود و وقت رها نیست

گر معرفت و علم بخواهد چو رجالی
در تزکیه ی نفس بود، صرف دعا نیست

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
اماکن مقدس
قبرستان بقیع

امروز جهان شاهد تخریب قبور است
امید بشر اذن خدا، بهر ظهور است

چشم همه گریان شده از وضع قبورش
امروز دل شیعه پر از خون و صبور است

آرامگه چار امام است و بود مدفن اصحاب
آن باعث احیای ولایت و حضور است

ویران شده آثار قبور حسن و باقر و سجاد
هم صادق و هم آمنه اصحاب غرور است

دفن است خدیجه به همین خاک مقدس
در بین ن شاخص و در کسب جسور است

یوم الهدم است روز خرابی عمارات
آن قوم ستم فاقد ادراک و شعور است

در مکتب ما منطق و افکار ملاک است
این کار بسی زشت و ز آزاده به دور است

این روز دل شیعه پر از درد و پر از غم
چون هشتم شوال جسارت به قبور است

منفور ز جاهل شو و اعمال نکو کن
هر چند عدو صاحب امکان و شرور است

منکوب نما باطل و حق را بنگر نیک
کین توصیه ی اصلی قرآن و زبور است

مشتاق لقای توست، این بنده ی نا چیزت
در طی ره یزدان، دیوانه و مسرور است

جانا ره خود بنما، ما گمشده در راهیم
چون میثمی از عشقت،درمانده و رنجور است

ذوب است رجالی به یم ناب ولایت
این از ثمرات ِ دل ِ پیوسته به نور است


سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی






باسمه تعالی
اماکن مقدس
مسجد الحرام
غزل۳

مسجد الاعظم که باشد قبله گاه مسلمین
پس بود بالاترین خشکی عالم در زمین

آن بود واقع درون شهر مکه در حجاز
نیست آسیب و خطر بر مردم و هم زائرین

کعبه باشد در میان مسجد و بین قلوب
می درخشد خانه ی الله مانند نگین

مشرکان محروم باشند از زیارت در حرم
اولین مسجد بود بیت خدا روی زمین

کعبه بنیانش ز آدم بود از روز نخست
می کند ترمیم آنرا ، صاحب نور مبین

خانه را از نو بنا کردند ابراهیم و پور
قبل بعثت می کند ترمیم احمد همچنین

کعبه می گردد پناه و می شود امید آن
حرمتش باشد فراوان، سجده گاه عابدین

هست کعبه در حریم امن و دور از هر خطا
نیست جایز ارتکاب هر گناه و قتل و کین

میثمی ،گر می توانی حج خود انجام ده
چون جوانی وقت بیداری بود بر مومنین

کعبه بنیان شد رجالی، بر اساس عشق حق
حول حق چرخیدن و دوری ز شیطان لعین

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی






باسمه تعالی
اماکن مقدس
صحرای عرفات
غزل۴

وقوف عرفات است، ز ارکان زیارت
حاجی برود دشت و کند ذکر و عبادت

از ظهر الی عصر توقف کند و شام بیاید
شیطان بزند سنگ و شود پاک ز غفلت

بخشیده شود هر گنه و کار خطایی
این گفته ی صادق بود و هست کفایت

یک مرحله از حج بشود کامل و انجام
چون ذبح کنی یا که شود ذبح برایت

اعمال نکو در پی حج روح فزاید
چون ادعیه و ذکر خدا باشد و عزت

دیگر عمل حج و فرامین الهی
هفت مرتبه طوف است وگواهی و شهادت

باید بشود فاصله ی مرو و صفا طی
هفت مرتبه و قصر کنی بهر رضایت

کامل بشود حج تمتع چو نمایی
با گفتن لبیک و تبری ز اسارت

هر لحظه برو خانه ی الله و دعا کن
تا کسب کنی میثمی، ایمان و سعادت

مسرور رجالی ز عنایات خدا شد
هر شعر سراید ز احادیث و روایت

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


.

باسمه تعالی
اما کن مقدس
مسجد کوفه
غزل۵

چارمین مسجد که مشهور است بین شیعیان
مسجد کوفه است از بین مساجد در جهان

هفت محراب است درمسجد محل سجده گاه
بس وسیع است و بود آرامگاه سالکان

مسجد کوفه پس از بیت خدا، آدم بساخت
می کند ترمیم بعدا، چون علی در آن زمان

می رود مولا علی در مسجدکوفه بسی
گاه می گوید ز قرآن و گهی بر مردمان

می شود تفسیر قرآن، می دهد علم لدن
می کند تدریس مولا بر کمیل و دیگران

هست مسجد پایگاه درس و علم و معرفت
می کند حضرت سخنرانی برای کوفیان

مسجد کوفه ،محل دفن مردان خداست
مر کز فرهنگی شهر است و قبر عارفان

می شود مجروح مولا، درپی ضرب عدو
می کند فرق علی رنگین، به دست خاطیان

میثمی مولا علی مدفون شده اندر نجف
شهر کوفه همجوار است و بود مسجد در آن

هر که باشد مسجد کوفه، نمازش کامل است
جایگاه مسجد است والا رجالی در جهان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی  



باسمه تعالی
اماکن مقدس
مسجد سهله
غزل۶

مسجد سهله بود محبوب در نزد خدا
در جوار مسجد کوفه شود مسجد بپا

نام های دیگر مسجد سهیل است در عراق
چون بنی ظفر است و عبدالقیس شهرت، آن بنا

اول هجرت بپا شد سهله در شرق نجف
آمده ادعیه ها همراه اعمال و دعا

بعد اذن حق تعالی، می شود ساکن امام
منتسب باشد به مهدی، آخرین منجی ما

نام محراب و مکان در صحن را گویند مقام
در میان مسجد است، منصوبه ی روحی فدا

آن مقام حضرت حجت بود اندر میان
حضرت مهدی مقامش در جوار انبیا

حضرت یونس مقامش در کنار قائم است
همجوار صادق است مهدی مقامش در سرا

خضر و ابراهیم و ادریس و امام عارفین
جملگی دارند مقامی ،هر یکی باشد جدا

جایگاه سهله باشد میثمی، والا رفیع
هست مسجد ، منزل پیغمبران و اوصیا

کن رجالی همت و قصد نجف هم کربلا
بار دیگر رو مزار اهل بیت و انبیا

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
چهل حدیث
غم و غصه
غزل۳

آنچه آید به سرم، غفلت و اندوه و غم است
حرص دنیا و طمع آتش بر جان و سم است

مشکلات است سبب، عامل افزونی غم
فقر و کمبود محبت، همگی از ستم است

دور بودن ز گناهان، اثری جاوید است
حس کمبود و حقارت سببش رنج و غم است

اختلال است و پریشانی احوال ز غم
غصه و رنج بیارد، چو کسی در الم است

گر تنش یا که خشونت بشود سر مشقت
سبب سستی و افسردگی و هم عدم است

باعث کاهش نیرو شود و درد و عذاب
چون شود ذهن تو مشغول وتدابیر کم است

عشق یزدان سبب رشد تو در و مکان
موجب دوری شیطان هوس در قدم است

خدمت خلق خدا، بس چه گوارا و لذیذ
عاقبت حاصل آن بندگی و خود نعم است

میثمی دور نما خویش،ز اعمال حزین
نا امیدی ز خدا نفی و نهایت عدم است

با خدا باش رجالی و مکن ظلم و ستم
بی حیایی و خیانت، سبب شر و ذم است

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی 



.باسمه تعالی

دعاهای قرآنی

امن یجیب(۲)

غزل۵


امن یجیب خوانم، بشکسته دل کجا را

جز تو کسی ندارم ، تو خود بده دوا را


شد آیه ای ز قرآن، خود یک دعا به کویت

تنها طریق صحبت، ذکر است و عجز ما را


انواع ذکر یابی، همچون دعا ز عترت

در چارده ستاره، ادعیه و ثنا را


حاجت روای مایی، ای قادر و توانا

بیمار و بی پناهیم، ، شافی بده شفا را


در این جهان خلقت، جنبنده ای نباشد

خارج ز عالم تو، دریاب بینوا را


من مضطر و پریشان، وقت دعا و عجز است

چون نیست جز خداوند، فریاد رس ندا را


یارب نمای لطفی، بر بنده ی گنهکار

دیدار روی محبوب، کی می شود گدا را


اندر جهان فانی، جز تو همه هلاکند

باقی فقط تو هستی، مستان فقط خدا را


پس میثمی حذر کن، از دوستان خاطی

از حق بخواه حکمت، غافل مشو دعا را


کی می شود رجالی، از معرفت دگرگون

ساقی بده شرابی، از حوض دلربا را


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


.   باسمه تعالی

چهل حدیث
عدل و انصاف
غزل ۴

مردم بیچاره را یاری کن و کاهل نباش
در تجارت در امانت، خاطی و غافل  نباش

تا توانی یاور بیچارگان باش و ضعیف
گر ندارد مال و ثروت، شاکی و نازل نباش

صرف کن مال و منالت، در ره قرآن و دین
دور کن دلبستگی را، دائما مایل نباش

تا توانی کن تو احسان و مکن کار خلاف
چون رضای حق تعالی باشد و سائل نباش

در مصاف دیگران پرهیز از اجحاف کن
در عدالت عامل و از بندگی غافل نباش

مال دنیا را کسی با خود نبرده تا کنون
بهر فردایت بکن کاری، خودت سافل نباش

ای توانگر، عدل و انصافت کجا رفته تو را
تا به کی ظلم و ستم، در زندگی غافل نباش

هر کجا بیداد بود و می شود جور و ستم
شد جفا بر مردمان، در هر زمان عامل نباش

میثمی مردم طلب ناجی ز یزدان می کنند
گر بیاید مهدی صاحب زمان، جاهل نباش

آنچه می خواهی رجالی، از خدا درخواست کن
در مصائب بی خود و شاکی و مستاصل نباش

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی  

باسمه تعالی

دعا های قرآنی
امن یجیب
غزل۲

اجابت می کند یزدان دعا را
عبادت کن خدا ی کبریا را

بخوانم من دعا امن یجیبا
شفا ده ای خدا هر بینوا را

اگر چه آیه همسان دعا نیست
ولی مردم بخوانندش دعا را

بود مضطر امیدش حق تعالی
که مردم را نباشدجز خدا را

بده حاجت مرا، حاجت روایی
شکسته دل بخواند در ادا را

بخواند این دعا را در مصیبت
بدست آرند بیماران شفا را

گروهی راه دیگر بر گزینند
خدایا کن هدایت این گدا را

خدا احسنت گوید بر تو انسان
طلب کن حاجت خود، از خدا را

بگفتا میثمی من جمکرانم
بنا دارم سرایم این دعا را

خدایا کن عنایت بر رجالی
نظر کرده همیشه بینوا را

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


.باسمه تعالی

دعا های قرآنی
امن یجیب(۳)
غزل۴

عبادت کن خدا ی کبریا را
که او پاسخ دهد هر دم ندا را

بخوانم من دعا امن یجیبا
شفا ده ای خدا هر بینوا را

اگر چه آیه همسان دعا نیست
ولی مردم بخوانندش دعا را

منم بیچاره و مضطر پریشان
بدان پاسخ دهد یزدان گدا را

که را خوانم به هنگام مناجات
دل بشکسته می خواند خدا را

اجابت کن که تو حاجت روایی
پذیرد ناله و سوز گدا را

رها سازی مرا از هر مصیبت
بدست آرند بیماران شفا را

گروهی راه دیگر بر گزینند
خدایا کن هدایت این گدا را

خدا احسنت گوید بر تو انسان
طلب کن حاجت خود، از خدا را

شفا بخش دل زارم تو هستی
چه زیبا گفته آیات دعا را

ندارم جز خدا یاری دگر را
امید ما همه باشد خدا را

بگفتا میسمی امید رحمت
کنون دارم که خوانم این دعا را

خدایا کن عنایت بر رجالی
نظر کرده همیشه بینوا را

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی و محمد رجالی








.



باسمه تعالی
احکام اسلامی
عقیقه
غزل۱

عقیقه عامل رفع بلایاست
برای دوری شر و جفاهاست

عقیقه باعث احسان به مردم
برای شور چشمی و محاباست

بگفتا صادق آل محمد
عقیقه کار نیکو در سجایاست

کند بیمه تو را اندر حوادث
که اسرارش نهان و از خفایاست

عقیقه مستحب است نی که واجب
کمک بر بینوایان و رعایاست

به روز هفتم جشن تولد
بجا آری عقیقه، چونکه اولاست

نباشد مصلحت، جایش دهی پول
بکش یک گوسفند و دان رضاهاست

بده آنرا به ده ها فرد محتاج
نباشد سهم تو از آن، خطاهاست

بگفتا میثمی شرح عقیقه
ادایش موجب دفع بلا یاست

رجالی کن ادا بر مستمندان
رضای حق تعالی در عطا هاست

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

.باسمه تعالی

دعاهای قرآنی

امن یجیب(۲)

غزل۵


امن یجیب خوانم، بشکسته دل کجا را

جز تو کسی ندارم ، تو خود بده دوا را


شد آیه ای ز قرآن، خود یک دعا به کویت

تنها طریق صحبت، ذکر است و عجز ما را


انواع ذکر یابی، همچون دعا ز عترت

در چارده ستاره، ادعیه و ثنا را


حاجت روای مایی، ای قادر و توانا

بیمار و بی پناهیم، ، شافی بده شفا را


در این جهان خلقت، جنبنده ای نباشد

خارج ز عالم تو، دریاب بینوا را


من مضطر و پریشان، وقت دعا و عجز است

چون نیست جز خداوند، فریاد رس ندا را


یارب نمای لطفی، بر بنده ی گنهکار

دیدار روی محبوب، کی می شود گدا را


اندر جهان فانی، جز تو همه هلاکند

باقی فقط تو هستی، مستان فقط خدا را


پس میثمی حذر کن، از دوستان خاطی

از حق بخواه حکمت، غافل مشو دعا را


کی می شود رجالی، از معرفت دگرگون

جانا بده جوابی، مجنون بی ریا را


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی





باسمه تعالی
دعا های قرآنی
امن یجیب
غزل۲

عبادت کن خدا ی کبریا را
پذیرش می کند ذکر و ثنا را

بخوانم من دعا امن یجیبا
شفا ده ای خدا هر بینوا را

اگر چه آیه همسان دعا نیست
ولی مردم بخوانندش دعا را

بود مضطر امیدش حق تعالی
ندارد جز خدا یاری جدا را

بده حاجت مرا، حاجت روایی
شکسته دل بخواند در ادا را

بخواند این دعا را در مصیبت
بدست آرند بیماران شفا را

گروهی راه دیگر بر گزینند
خدایا کن هدایت این گدا را

خدا احسنت گوید بر تو انسان
طلب کن حاجت خود، از خدا را

بگفتا میسمی امید رحمت
کنون دارم که خوانم این دعا را

خدایا کن عنایت بر رجالی
نظر کرده همیشه بینوا را

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



.



باسمه تعالی
احکام اسلامی
نذر
غزل۲

نذر باشد ترک کار زشت با قصد رضا
یا بدست آری رضای حق تعالی با ادا

گر به عهدت با خدا پیمان ببندی ای بشر
می شود واجب تو را، تا آن کنی بهر خدا

گر شود حاصل،بجا آور فلان کار نکو
صیغه ی مخصوص دارد عهد و پبمان با خدا

نذر دارد شکل و اقسام فراوان سوی ما
مشتمل باشد به روزه یا گهی ذکر و دعا

سنت و سیرت ز اهل بیت دارد این پیام
نیست لازم تا کنی با پول نذر خود ادا

نذر باشدیک توسل بر امام و ‌صالحین
چون که آنان عامل خیر و رهایی از بلا

باعث قرب است پیمان و ادا کردن به آن
از برای رفع مشکل آمده نذر و دعا

گفت یزدان گو به مردم نذر کردم با سکوت
چونکه مریم صاحب عیسی است با امر خدا

میثمی با حق دهد پیمان، سراید این غزل
در خصوص احمد وآلش نموده او ادا

ای رجالی نذر کن، احیا کنی احکام دین
تا شود یک توشه در وقت سفر سوی خدا

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

باسمه تعالی
امور اجتماعی
مهاجرت 
قصیده ۵

ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساب
از خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب

ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَد
کو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب

نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شده
نیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب

عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیر
برده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب

دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماست
حاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب

دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشر
تا نیفتد در خطا و در بلا و منجلاب

عده ای از ترس آتی خود و فرزند خویش
ترک کشور می کنند،تا بلکه باشد آن ثواب

حق تعالی صاحب ما باشد و روزی رسان
دین اگر مهجور گردد، می شود بنیان خراب

جامعه با دین شود محفوظ از هر فاجعه
چون که سلطان هوس، بانی شود هر ارتکاب

عده ای با پول خود هجرت کنند از این دیار
غافل از اینکه فرنگ است جلوه ای از یک سراب

هجرت انسان برای کسب علم و معرفت
بس چه نیکو باشد و دارد ثمرها و ثواب

عده ای میراث ما ، فرهنگ ما ،تیشه زنند
غافل از اینکه چو سدی باشد آن افکار ناب

عده ای گویند خود کردیم اوضاع را چنین
عامل اصلی و بدبختی ما از انقلاب

من خودم از بچه های انقلابم نی فرنگ
شاهد انبوهی از رخداد و آشوب از شباب

ریشه ای اصلی اینها از کجا آمد پدید
تا که آن خشکیده گردد، بلکه باشد آن ثواب

ریشه در آگاهی و فهم صحیح از دین بود
خود پرستی آمده، شد حق پرستی در عذاب

بین کشور های دنیا، ما کجا بنشسته ایم
علم همراه تدین ، می دهد بر ما شتاب

قدرت ما در زمین و آسمان افزون شود
تا بسازند مملکت را، نیست راهی جز صواب

عده ای سرمایه های علمی این کشورند
ترک کشور می کنند، شاید بیابند آن سراب

این همه گفتم ، ولی باشند گروهی جان نثار
از دیار و مملکت در جنگ می کردند شتاب

جنگ حق و باطل دشمن ، نمی گردد تمام
شکل آن گردد دگرگون، در مصافی بی حساب

خون خود اهدا نمودند در ره قرآن و دین
حفظ ارزشها شعار صاحبان انقلاب

کی به فکر حفظ خود بودند، آن نسل قدیم
تا مصون باشند مردم از خطر ، هم التهاب

تا دفاع از جان و مال وعزت ملت کنند
نسل نو آمد به میدان، در نبردی ناصواب

هرکه کوشد در ره یزدان، بگیرد پاسخش
تا توانی از گناهان عبث، کن اجتناب

عده ای دائم به تفریح و ندارند جوششی
کار ارزنده سبب گردد نشاطی چون گلاب

عده ای نسل جوان را بد هدایت می کنند
گاه معتاد و گهی فحشا و گه دادند شراب

تا نباشد غیرتی در حفظ ناموس و وطن
نیست کس را پاسخ علت بماند بی جواب

نیست دنیا جای امن و جای عیش و جای نوش 

چون دنی باشد، محل امتحان است و جواب

نیست کس را مانع رشد و ترقی در جهان
پس رجالی کن به تکلیفت عمل، جای خطاب
ََ
سروده شده توسط
علی رچالی وحسن میرزایی

 

 

 

 

 


.چباسمه تعالی

امور اجتماعی
آثار طلاق
غزل۴

آثار طلاق بس زیان آور و بی مرز و حد است
چونکه جانکاه بود، دغدغه اش تا ابد است

گر شود حاصل تزویج تو را نور بصر
نتوان کرد فراموش، چو آن کالبد است

پاره ی تن شود  از یاد نمی گردد محو
پدر و مادر فرزند، گل سر سبد است

او نیازش به پدر باشد و هم مادر خود
تا شود عاقل و بالغ، نتوان گفت بد است

گر شوی صاحب فرزند ز دیگر همسر
سخت باشد که پذیرد ورا ، تا حسد است

گر کنی ترک تو تزویج و پرستار شوی
نیست آرامش و تسکین، که آن نیز بد است

ای خدا ما حقیریم ، جهان در ید توست
صبر و ایمان وصفا ده، که یزدان صمد است

میثمی داده خدا حکمت و ایمان و عمل
خالق هستی ما یاور و ما را ممد است

من ندانم چه بود مصلحت خویش خدا
کن رجالی تو هدایت، نیازش مدد است

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی 

.باسمه تعالی

امور اجتماعی
ازدواج
غزل۳


می کند احمد سفارش، جملگی در ازدواج
می شود احسن تکامل، بندگی در ازدواج

هست کفویت همان درک مقابل هرجهت
آن تداوم می دهد هر زندگی در ازدواج

می شود شیرین اگر هم کفو باشد همسرت
می دهد احمد بشارت رستگی در ازدواج

لازم است کفویت افراد در قبل از نکاح
آن تداوم می دهد هر زندگی در ازدواج

در مقابل نهی کرده ، مردمان را از طلاق
می شود جمعی دچار ماندگی در ازدواج

رزق می گردد دو چندان،گر شود جاری نکاح
نیست ممدوح و روا آزردگی در ازدواج

دولت و مردم به امر خیر احسان ها کنند
هست آرامش در آن، آسودگی در ازدواج

موجب آرامش است وباعث احیای نسل
آدمی کامل شود، چون پختگی در ازدواج

میثمی تبربک گویم، دسته گل داری چنین
این بود پیوند قلب و بستگی در ازدواج

حاصل عمر رجالی، نیست جز فرزند نیک
ای خدا محفوظ دارش، جملگی در ازدواج

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

.باسمه تعالی

امور اجتماعی
رمز پیروزی
غزل۲

رمز پیروزی جلای نفس ، از آلودگی است
پاکی نفس از پلیدیها درون زندگی است

استقامت در هدف،کار مداوم با تلاش
موجب پیروزی انسان و رفع خستگی است

گر شود توام به ایمان و توکل بر خدا
یاری حق را به دنبال و نهایت بندگی است

گر شکستی پیش آید در مصاف دشمنان
با درایت بررسی کن، باعث سازندگی است

نیست ما را هیچ اندوهی بجز تکلیف حق
او دهد پاداش ما را، پس چرا افسردگی است

تا توانی در اطاعت از خدا تسلیم باش
چون اطاعت موجب افزایش دلبستگی است

در امور اخروی ، همچون مسافر باش تو
شرط پرواز و عروج آدمی، آمادگی است

کن تو سر مشقت بزرگان در علوم مختلف
عبد یزدان عامل بیداری و آزادگی است

میثمی راه شهیدان جملگی راه خداست
باعث رشد و ترقی، موجب بالندگی است

پس رجالی از علی و آل او حکمت گزین
زهد و تقوای الهی ،عامل وارستگی است

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

.باسمه تعالی

چهل حدیث
پایداری
غزل ۶

مردم کوفه نمودند دعوت از خون خدا
لیک در وقت عمل ، تنها بماند مقتدا

می کند یزدان شرایط را چنان در زندگی
تا که گویی نیست فرد و حامی ما جز خدا

گر مصیبت یا غمی آید مشو افسرده حال
چونکه آن باشد تو را یک آزمون و اعتلا

سخت باشد در ره یزدان بمانی پایدار
بین قیام و دعوت یاران ، زمین کربلا

در وفا و عهد و پیمان با خدا اقدام کن
نقض عهد با ولایت، موجب رنج و بلا

پایداری و لجاجت در ره باطل خطاست
موجب انواع شر است و بگردی مبتلا

می شوی اندر دو عالم صاحب خسر و زیان
هرکه دارد راه شیطان و رود تا انتها

حضرت مهدی اگر یاران کافی داشت او
حکم حق امضا شود، تا عدل او گردد به پا

میثمی تنها طریق سالکان،راه خداست
راه قرآن و رسالت، دور می سازد خطا

نیست سستی در رجالی، گر یقین پیدا کند
ای خدا بنما به وی راه صحیح و هم ولا

سروده شدا توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

باسمه تعالی
چهل حدیث
ریا
قصیده ۱

ای که داری خود نمایی و ریا با دیگران
نزد این و آن برای کسب جا ی مهتران

این و آن با اذن حق مقدور می گردند عمل
تو گدایی می کنی پیش گدایی آنچنان

سخت باشد، ظاهر و باطن یکی یابی تو را
بس نفاق است و دو رویی در میان مردمان

هر که باشد با ریا زاهد، ندارد ارزشی
چون ریا کاری کند با زهد نزد دیگران

بهر اندک قدرت و مال و مقام جان ربا
گاه تهمت می زنند و افترا بر این و آن

با ریا کاری به فکر کسب مالی و درود
یا کنند مدح تو را، بهر لذاید های تان

دان ریا باشد تظاهر کردن اعمال نیک
نیست قصدی در ادا و می نمایی بهر شان

نیست یکرنگی ، بجایش حقه و مکر و فریب
ظاهر و باطن دو تا باشد میان مردمان

می شود باطل عبادت ، گر نمایی تو ریا
در مقابل مخفی است اخلاص و باشد آن نهان

کم باشند مخلصین و صاحبان معرفت
همچو در باشند آنان، جملگی اندر جهان

هست نیت در ملاک حق تعالی در امور
نفی می گردد تظاهر در عبادت همچنان

تا توانی دان مضرات ریا و چاره کن
گر بخواهی از ریا گردی تو محفوظ و امان

میرزایی با قصیده می کند اذهان ما
روشن و بیدار گرداند بشر را آنچنان

پس رجالی همت والا بکن در کار خیر
تا توانی کن عبادت بی ریا در هر زمان

سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی

 


 

باسمه تعالی
چلچراغ
ریا
قصیده ۱

ای که داری خود نمایی و ریا با دیگران
در دو دنیا می شود اسباب خسران و زیان

سلب گرداند ریا، ما را ز توفیقات حق
پس چرا کوشی برای کسب جا ی مهتران

این و آن با اذن حق مقدور می گردند امور
تو گدایی می کنی پیش گدایی آنچنان

عده ای با همنشینی با بزرگان و رجل
می کنند گاهی ریا با رفت و آمد با کسان

سخت باشد ظاهر انسان بود چون باطنش
بس نفاق است و دو رویی در میان مردمان

هر که گردد با ریا زاهد، مگر زاهد بود؟
می شود روزی عیان، اعمال بی مبنایشان

بهر اندک ثروت و مال و مقام و قدرتی
گاه تهمت می زنند و افترا بر این و آن

با ریا کاری به فکر کسب مالند و مقام
می کنند مدح و ستایش، بهر این دنیایشان

دان ریا باشد تظاهر کردن اعمال نیک
نیست قصدی در ادایش، می نماید بهر شان

نیست یکرنگی ، بجایش حقه و مکر و فریب
ظاهر و باطن دو تا باشد میان مردمان

می شود باطل عبادت ، گر نمایی تو ریا
در مقابل مخفی است اخلاص و باشد آن نهان

کم باشند مخلصین و صاحبان معرفت
همچو در باشند آنان، جملگی اندر جهان

عده ای با البسه اظهار تقوا می کنند
پوششی شولیده دارند در قیاس با کسان

هست نیت در ملاک حق تعالی در امور
نفی می گردد تظاهر در عبادت همچنان

حق تعالی صاحب قلب است و او گردون کند
گر رضای حق بدست آری، نباشی در زیان

تا توانی دان مضرات ریا و چاره کن
گر بخواهی از ریا گردی تو محفوظ و امان



آدمی مایل بود گردد ستایش نزد عام
نفس می خواهد اسارت ، بندگی کن در نهان

عده ای در دین و دینداری ریاکاری کنند
گاه با اعمال و گه گفتار و کرداری عیان

 

می گذارند جای سجده، روی پیشانی خویش
تا که گویند عابدیم و نیست مقصودی جز آن

جای ذکر بی ریا با حق تعالی عده ای
می کنند تسبیح گردانی و لبها را تکان

 

رفتن مسجد به قصد قرب حق باشد روا
پایگاه نشر دین باشند در اقصی مکان

 

نیست آن هر گز ریا و موجب همبستگی است
تقویت کن سنگر اسلام و قرآن را چنان

 

هست مسجد خانه ای الله، همچون قبله گاه
سجده گاه مسلمین و مومنین است در جهان


کار نیکو بهر حق را مخفی و محفوظ دار
همچو کار زشت مخفی و مکن آنرا بیان

گر کنی کاری برای حق تعالی آن مگو
تا نگردد آن ریا، در پیش مردم آنچنان

عده ای با موعظه اظهار دینداری کنند
نهی از منکر کنند، بر مردم پیر و جوان

هست هادی حق تعالی و تو هم مجری شوی
می دهد پاداش ما را، هر که دارد آن نهان

سخت باشد تا بدست آری رضایت ها همه
تو بدست آور رضای حق تعالی هر زمان

میرزایی با قصیده می کند اذهان ما
روشن و بیدار گرداند بشر را آنچنان

پس رجالی همت والا نما در نشر آن
تا توانی کن عبادت بی ریا در هر زمان

سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی 

 

 

 


 

باسمه تعالی
چلچراغ
مهاجرت 
قصیده ۱

ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساب
از خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب

ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَد
کو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب

نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شده
نیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب

عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیر
برده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب

دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماست
حاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب

دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشر
تا نیفتد در خطا و در بلا و منجلاب

عده ای از ترس آتی خود و فرزند خویش
ترک کشور می کنند،تا بلکه باشد آن ثواب

حق تعالی صاحب ما باشد و روزی رسان
دین اگر مهجور گردد، می شود بنیان خراب

جامعه با دین شود محفوظ از هر فاجعه
چون که سلطان هوس، بانی شود هر ارتکاب

عده ای با پول خود هجرت کنند از این دیار
غافل از اینکه فرنگ است جلوه ای از یک سراب

هجرت انسان برای کسب علم و معرفت
بس چه نیکو باشد و دارد ثمرها و ثواب

عده ای میراث ما ، فرهنگ ما ،تیشه زنند
غافل از اینکه چو سدی باشد آن افکار ناب

عده ای گویند خود کردیم اوضاع را چنین
عامل اصلی و بدبختی ما از انقلاب

من خودم از بچه های انقلابم نی فرنگ
شاهد انبوهی از رخداد و آشوب از شباب

ریشه ای اصلی اینها از کجا آمد پدید
تا که آن خشکیده گردد، بلکه باشد آن ثواب

ریشه در آگاهی و فهم صحیح از دین بود
خود پرستی آمده، شد حق پرستی در عذاب

بین کشور های دنیا، ما کجا بنشسته ایم
علم همراه تدین ، می دهد بر ما شتاب

قدرت ما در زمین و آسمان افزون شود
تا بسازند مملکت را، نیست راهی جز صواب

عده ای سرمایه های علمی این کشورند
ترک کشور می کنند، شاید بیابند آن سراب

این همه گفتم ، ولی باشند گروهی جان نثار
از دیار و مملکت در جنگ می کردند شتاب

جنگ حق و باطل دشمن ، نمی گردد تمام
شکل آن گردد دگرگون، در مصافی بی حساب

خون خود اهدا نمودند در ره قرآن و دین
حفظ ارزشها شعار صاحبان انقلاب

کی به فکر حفظ خود بودند، آن نسل قدیم
تا مصون باشند مردم از خطر ، هم التهاب

تا دفاع از جان و مال وعزت ملت کنند
نسل نو آمد به میدان، در نبردی ناصواب

هرکه کوشد در ره یزدان، بگیرد پاسخش
تا توانی از گناهان عبث، کن اجتناب

عده ای دائم به تفریح و ندارند جوششی
کار ارزنده سبب گردد نشاطی چون گلاب

عده ای نسل جوان را بد هدایت می کنند
گاه معتاد و گهی فحشا و گه دادند شراب

تا نباشد غیرتی در حفظ ناموس و وطن
نیست کس را پاسخ علت بماند بی جواب

نیست دنیا جای امن و جای عیش و جای نوش
چون دنی باشد، محل امتحان است و جواب

نیست کس را مانع رشد و ترقی در جهان
پس رجالی کن به تکلیفت عمل، جای خطاب
ََ
سروده شده توسط
علی رجالی وحسن میرزایی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
ریا
قصیده ۲

ای که داری خود نمایی و ریا با دیگران
در دو دنیا می شوی از این ریا غرق زیان

سلب گرداند ریا از ما همه، توفیق حق
پس چرا خواهی به این و آن دهی خود را نشان ؟
این و آن خود سائلند در پیشگاه حضرتش
تو گدایی می کنی پیش گدایان بی گمان
عده ای با همنشینی با بزرگان و رجال
می کنند گاهی ریا با ذکر نام این و آن

سخت باشد ظاهر انسان بود چون باطنش
بس نفاق است و دو رویی بین مردم در میان 
هر که خواهد با ریا زاهد شود، آیا شود ؟
می شود یک روز اعمال ریاکاران عیان
بهر اندک ثروت و مال و مقام و مرتبت
با تظاهر آورند هر آیه ای را بر زبان
با ریا کاری به فکر کسب مالند و مقام
کاشکی آنان صداقت داشتند در عمق جا
دان ریا باشد تظاهر کردن اعمال نیک
نیست قصدی در ادایش، می نماید بهر شان

نیست یکرنگی ، بجایش حقه و مکر و فریب
ظاهر و باطن دو تا باشد میان مردمان

می شود باطل عبادت ، گر نمایی تو ریا
در مقابل مخفی است اخلاص و دارد ارمغان

کم باشند مخلصین و صاحبان معرفت
همچو در باشند آنان، نایب صاحب زمان

عده ای با البسه اظهار تقوا می کنند
پوششی شولیده دارند در قیاس با کسان

هست نیت در ملاک حق تعالی در امور
نفی می گردد تظاهر، در عبادت های تان

حق تعالی صاحب قلب است و او گردون کند
گر رضای حق بدست آری، نباشی در زیان

تا توانی دان مضرات ریا و چاره کن
گر بخواهی از ریا گردی تو محفوظ و امان

آدمی مایل بود گردد ستایش نزد عام
نفس می خواهد اسارت ، بندگی کن در نهان

عده ای در دین و دینداری ریاکاری کنند
گاه با اعمال و گه گفتار و کرداری عیان

می گذارند جای سجده، روی پیشانی خویش
تا که گویند عابدیم و نیست مقصودی جز آن

جای ذکر بی ریا با حق تعالی عده ای
می کنند تسبیح گردانی و لبها را تکان

رفتن مسجد به قصد قرب حق باشد روا
پایگاه نشر دین باشند در اقصی مکان

نیست آن هر گز ریا و موجب همبستگی است
مشتعل کن با حضورت، مشعل روح و روان

هست مسجد خانه ای الله، همچون قبله گاه
سجده گاه مسلمین و مومنین است در جهان

کار نیکو بهر حق را مخفی و محفوظ دار
همچو کار زشت مخفی و مکن آنرا بیان

گر کنی کاری برای حق تعالی آن مگو
تا نگردد آن ریا، در پیش مردان و ن

عده ای با موعظه اظهار دینداری کنند
نهی از منکر کنند، بر مردم پیر و جوان

هست هادی حق تعالی، می دهد پاداش ما

پس چرا غافل ز امداد و عنایات و توان

سخت باشد تا بدست آری رضایت ها همه
تو بدست آور رضای حق تعالی هر زمان

میرزایی با قصیده می کند اذهان ما
روشن و بیدار گرداند بشر را آنچنان

پس رجالی همت والا نما در نشر آن
این جهان است نردبانی تا برد ما را جنان

سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی

باسمه تعالی
چلچراغ
شیطان
قصیده ۳

چیست مفهوم شیاطین در بیان اولیا
آمده نامش دو چندان در پیام انبیا

هست شیطان اسم عام هر که سازد منحرف
چون کند سر پیچی و طغیان ز فر مان خدا

هست شیطان نام موجود ی که او سرکش بود
می کند بیرون تو را از بندگی و حق جدا

عده ای گویند از جنس اجنه بوده است
نیست تعریف دقیقی از وجود ش بهر ما

 

پاره ای گویند شیطان از ملائک در نخست
هر چه باشد او، به امر حق مکن او را ندا

 

گفت مولا مرتضی، اوصاف شیطان در صفت
می زند تهمت به مردم، با دروغ و افترا

او حسود است و زند طعنه به ناحق مردمان
او طمع ورز است و دارای تعصب ناروا

عیب جو می باشد و دارای انواع غرور
می نماید غیبت و گوید به مردم ناسزا


ما ز بس از حق بگفتیم و خدا در نزد عام
غافل از شیطان شدیم و مکر او در هر کجا

می فریبد مردمان ساده لوح و خرده بین
بس که زینت می دهد اعمال دشمن را جلا

 

می کند گمراه شیطان، آدمی را در امور
گاه ترساند ز دنیا ، تا کنی خود مبتلا

 

می کند شیطان به جانم وسوسه هر آن و دم
عاقبت نابود می سازد مر این را ابتلا


با توسل، با شفاعت، می توان پیروز شد
چون جهاد اکبر است و دشمن دون در خفا

 

نفی شیطان باعث رشد است و انواع عروج
هر که می خواهد سعادت تا ابد هم انتها

او ندارد سلطه ای بر ما بجز دعوت به شر
می دهد یزدان به او فرصت، نمی دانم چرا؟

مانع خیر است شیطان، در ادای کار خیر
می کند کاری که نادم می شود اهل سخا

چون تمرد می کند ابلیس از فرمان حق
می شود رانده ز درگاه الهی از خطا

می کند درخواست شیطان تا دهد حق فرصتی
حق اجابت می کند آن را، دهد او را جزا

حق دهد ما را بشارت ،تا کنی پرهیز از او
چون کند شیطان حیل های فراوان بر ملا

نیست قادر تا کند مجبور ما را در امور
می نماید وسوسه ، تا بلکه سازد آن ادا

هست دوزخ عاقبت ،هر کس اسیر او شود
کار شیطان دوری ما هست از نور ولا

می کند دعوت بشر را بر گناهان کبیر
تا شود دور از خدا و آنچه خواهد در بلا

هست شیطان مانع اصلی انسان در جهان
تا نگردد آدمی آزاد از بند هوا

 

سالکین را می شود تهذیب، در جنگ و جدال
هست شیطان رکن اصلی جهان در ماجرا

 

میرزایی با روایت از بزرگان در خصوص
می کند دین خودش را نزد یزدان او بجا

 

تا توانی کن رجالی، نفس خود را تو مهار
پاک گردان جان خود را از پلیدی، کن رها

 

سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی

 


 

باسمه تعالی
چلچراغ
شیطان
قصیده ۳

چیست مفهوم شیاطین در بیان اولیا
آمده نامش دو چندان در پیام انبیا

هست شیطان اسم عام هر که سازد منحرف
چون کند سر پیچی و طغیان ز فر مان خدا

هست شیطان نام موجود ی که او سرکش بود
می کند بیرون تو را از بندگی و حق جدا

عده ای گویند از جنس اجنه بوده است
نیست تعریف دقیقی از وجود ش بهر ما

 

پاره ای گویند شیطان از ملائک در نخست
هر چه باشد او، به امر حق مکن او را ندا

 

گفت مولا مرتضی، اوصاف شیطان در صفت
می زند تهمت به مردم، با دروغ و افترا

او حسود است و زند طعنه به ناحق مردمان
او طمع ورز است و دارای تعصب ناروا

عیب جو می باشد و دارای انواع غرور
می نماید غیبت و گوید به مردم ناسزا


تا توانی کن شروع با نام یزدان کار خود
باعث دوری شیطان می شود ، ذکرش تو را

ما ز بس از حق بگفتیم و خدا در نزد عام
غافل از شیطان شدیم و مکر او در هر کجا

می فریبد مردمان ساده لوح و خرده بین
بس که زینت می دهد اعمال دشمن را جلا

 

می کند گمراه شیطان، آدمی را در امور
گاه ترساند ز دنیا ، تا کنی خود مبتلا

 

می کند شیطان به جانم وسوسه هر آن و دم
عاقبت نابود می سازد مر این را ابتلا


با توسل، با شفاعت، می توان پیروز شد
چون جهاد اکبر است و دشمن دون در خفا

 

نفی شیطان باعث رشد است و انواع عروج
هر که می خواهد سعادت تا ابد هم انتها


او ندارد سلطه ای بر ما بجز دعوت به شر
می دهد یزدان به او فرصت، نمی دانم چرا؟

مانع خیر است شیطان، در ادای کار خیر
می کند کاری که نادم می شود اهل سخا

چون تمرد می کند ابلیس از فرمان حق
می شود رانده ز درگاه الهی از خطا

می کند درخواست شیطان تا دهد حق فرصتی
حق اجابت می کند آن را، دهد او را جزا

حق دهد ما را بشارت ،تا کنی پرهیز از او
چون کند شیطان حیل های فراوان بر ملا

نیست قادر تا کند مجبور ما را در امور
می نماید وسوسه ، تا بلکه سازد آن ادا

هست دوزخ عاقبت ،هر کس اسیر او شود
کار شیطان دوری ما هست از نور ولا

می کند دعوت بشر را بر گناهان کبیر
تا شود دور از خدا و آنچه خواهد در بلا

هست شیطان مانع اصلی انسان در جهان
تا نگردد آدمی آزاد از بند هوا

 

سالکین را می شود تهذیب، در جنگ و جدال
هست شیطان رکن اصلی جهان در ماجرا

 

میرزایی با روایت از بزرگان در خصوص
می کند دین خودش را نزد یزدان او بجا


تا توانی کن رجالی، نفس خود را تو مهار
پاک گردان جان خود را از پلیدی ، کن رها

 

سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی

 




باسمه تعالی
چلچراغ
اسراف
قصیده ۴

چیست اسراف وفزون خواهی تو را در زندگی
نیست جز افراط در مصرف، کجا زیبندگی؟

 آن گناهان کبیره است و ندارد ارزشی
هست تفریط و سبب گردد تو را آشفتگی

ذکر قرآن در قوام است و تعادل در امور
هر که دارد حد اوسط، کی شود واماندگی


عده ای دائم به ذکرند و دعا و حال خویش
گشته اند غافل ز تدبیر امور و رستگی

می شود افساد گر اسراف گردد خود رواج
چون شود خارج ز حد و می شود آلودگی

می شود نابود مال و ثروت انسان چه زود
هرکه دارد خط مشی نا روا در زندگی

همچو کرمی خشک گرداند درختی بس عظیم
می خوراند از درون ، موجب شود افتادگی

هست سر پیچی ز فرمان الهی گر شود
خارج از عقل و شریعت می شود افسردگی

 

مصرف اموال در راه و مسیر ناثواب
هست تبذیر و خسارت دارد و واخوردگی 

 

ر که دارد مشی تبذیر و کند آن را عمل
همچو شیطان می کند رفتار و باشد بردگی

باعث تحریم گردد، هر که دارد خوی سرف

می کند ضایع حیات و موجب آزردگی

چشم و هم چشمی زند آتش به هر کاشانه ای
می کند نابود ما را، کی شود بالندگی

می کنند اسراف در جشن عروسی آنچنان
نیست آنان را رفاه و لذت و آسودگی

عده ای اسراف را با خود بزرگی هم ردیف
غافل از اینکه حقارت باشد و وابستگی

تاج گل های گران قیمت برای مردگان
می کنند ضایع محیط و حاصلش پژمردگی

 

کاش می شد پول آن خرج یتیمان ها نمود
از تجمل کرد پرهیز و خدا را بندگی

کاش می شد الگوی مصرف بیان و آن عمل
تا نباشد در جهان چون واژه ای درماندگی

 

عمر ما باشد گران قیمت چه آسان می رود
گاه با تفریح ناسالم، گهی با هرزگی

عده ای مشغول عیاشی و  بازی روز و شب
همچو معتادان اسیر و غافل از سازندگی


این همه پند و نصیحت دائما از بهر چیست ؟
زندگی باشد پل دنیا و عقبی جملگی

لحظه ای غفلت، بیفتی در درون دوزخی
با چراغ انبیا کن دوری از دریوزگی

 

میر زایی کن قناعت ، دخل و خرج خود بسنج
تا نباشد حاجتی و باعث شرمندگی

می شود روزی رجالی ما رها از نفس خویش
این همه اسراف دارد ریشه در دلدادگی



سروده شده توسط

علی رجالی و حسن میرزایی


 

باسمه تعالی
چلچراغ
مهاجرت 
قصیده ۱

ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساب
از خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب

ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَد
کو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب

نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شده
نیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب

عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیر
برده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب

دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماست
حاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب

دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشر
تا نیفتد در خطا و در بلا و منجلاب

عده ای از ترس آتی خود و فرزند خویش
ترک کشور می کنند،تا بلکه باشد آن ثواب

حق تعالی صاحب ما باشد و روزی رسان
دین اگر مهجور گردد، می شود بنیان خراب

جامعه با دین شود محفوظ از هر فاجعه
چون که سلطان هوس، بانی شود هر ارتکاب

عده ای با پول خود هجرت کنند از این دیار
غافل از اینکه فرنگ است جلوه ای از یک سراب

هجرت انسان برای کسب علم و معرفت
بس چه نیکو باشد و دارد ثمرها و ثواب

عده ای میراث ما ، فرهنگ ما ،تیشه زنند
غافل از اینکه چو سدی باشد آن افکار ناب

عده ای گویند خود کردیم اوضاع را چنین
عامل اصلی و بدبختی ما از انقلاب

من خودم از بچه های انقلابم نی فرنگ
شاهد انبوهی از رخداد و آشوب از شباب

ریشه ای اصلی اینها از کجا آمد پدید
تا که آن خشکیده گردد، بلکه باشد آن ثواب

ریشه در آگاهی و فهم صحیح از دین بود
خود پرستی آمده، شد حق پرستی در عذاب

بین کشور های دنیا، ما کجا بنشسته ایم
علم همراه تدین ، می دهد بر ما شتاب

قدرت ما در زمین و آسمان افزون شود
تا بسازند مملکت را، نیست راهی جز صواب

عده ای سرمایه های علمی این کشورند
ترک کشور می کنند، شاید بیابند آن سراب

این همه گفتم ، ولی باشند گروهی جان نثار
از دیار و مملکت در جنگ می کردند شتاب

جنگ حق و باطل دشمن ، نمی گردد تمام
شکل آن گردد دگرگون، در مصافی بی حساب

خون خود اهدا نمودند در ره قرآن و دین
حفظ ارزشها شعار صاحبان انقلاب

کی به فکر حفظ خود بودند، آن نسل قدیم
تا مصون باشند مردم از خطر ، هم التهاب

تا دفاع از جان و مال وعزت ملت کنند
نسل نو آمد به میدان، در نبردی ناصواب

هرکه کوشد در ره یزدان، بگیرد پاسخش
تا توانی از گناهان عبث، کن اجتناب

عده ای دائم به تفریح و ندارند جوششی
کار ارزنده سبب گردد نشاطی چون گلاب

عده ای نسل جوان را بد هدایت می کنند
گاه معتاد و گهی فحشا و گه دادند شراب

تا نباشد غیرتی در حفظ ناموس و وطن
نیست کس را پاسخ علت بماند بی جواب

نیست دنیا جای امن و جای عیش و جای نوش
چون دنی باشد، محل امتحان است و جواب

نیست کس را مانع رشد و ترقی در جهان
پس رجالی کن به تکلیفت عمل، جای خطاب
ََ
سروده شده توسط
علی رجالی وحسن میرزایی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
ریا
قصیده ۲

ای که داری خود نمایی و ریا با دیگران
در دو دنیا می شوی از این ریا غرق زیان

سلب گرداند ریا از ما همه، توفیق حق
پس چرا خواهی به این و آن دهی خود را نشان ؟
این و آن خود سائلند در پیشگاه حضرتش
تو گدایی می کنی پیش گدایان بی گمان
عده ای با همنشینی با بزرگان و رجال
می کنند گاهی ریا با ذکر نام این و آن

سخت باشد ظاهر انسان بود چون باطنش
بس نفاق است و دو رویی بین مردم در میان 
هر که خواهد با ریا زاهد شود، آیا شود ؟
می شود یک روز اعمال ریاکاران عیان
بهر اندک ثروت و مال و مقام و مرتبت
با تظاهر آورند هر آیه ای را بر زبان
با ریا کاری به فکر کسب مالند و مقام
کاشکی آنان صداقت داشتند در عمق جا
دان ریا باشد تظاهر کردن اعمال نیک
نیست قصدی در ادایش، می نماید بهر شان

نیست یکرنگی ، بجایش حقه و مکر و فریب
ظاهر و باطن دو تا باشد میان مردمان

می شود باطل عبادت ، گر نمایی تو ریا
در مقابل مخفی است اخلاص و دارد ارمغان

کم باشند مخلصین و صاحبان معرفت
همچو در باشند آنان، نایب صاحب زمان

عده ای با البسه اظهار تقوا می کنند
پوششی شولیده دارند در قیاس با کسان

هست نیت در ملاک حق تعالی در امور
نفی می گردد تظاهر، در عبادت های تان

حق تعالی صاحب قلب است و او گردون کند
گر رضای حق بدست آری، نباشی در زیان

تا توانی دان مضرات ریا و چاره کن
گر بخواهی از ریا گردی تو محفوظ و امان

آدمی مایل بود گردد ستایش نزد عام
نفس می خواهد اسارت ، بندگی کن در نهان

عده ای در دین و دینداری ریاکاری کنند
گاه با اعمال و گه گفتار و کرداری عیان

می گذارند جای سجده، روی پیشانی خویش
تا که گویند عابدیم و نیست مقصودی جز آن

جای ذکر بی ریا با حق تعالی عده ای
می کنند تسبیح گردانی و لبها را تکان

رفتن مسجد به قصد قرب حق باشد روا
پایگاه نشر دین باشند در اقصی مکان

نیست آن هر گز ریا و موجب همبستگی است
مشتعل کن با حضورت، مشعل روح و روان

هست مسجد خانه ای الله، همچون قبله گاه
سجده گاه مسلمین و مومنین است در جهان

کار نیکو بهر حق را مخفی و محفوظ دار
همچو کار زشت مخفی و مکن آنرا بیان

گر کنی کاری برای حق تعالی آن مگو
تا نگردد آن ریا، در پیش مردان و ن

عده ای با موعظه اظهار دینداری کنند
نهی از منکر کنند، بر مردم پیر و جوان

هست هادی حق تعالی، می دهد پاداش ما

پس چرا غافل ز امداد و عنایات و توان

سخت باشد تا بدست آری رضایت ها همه
تو بدست آور رضای حق تعالی هر زمان

میرزایی با قصیده می کند اذهان ما
روشن و بیدار گرداند بشر را آنچنان

پس رجالی همت والا نما در نشر آن
این جهان است نردبانی تا برد ما را جنان

سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی

 

باسمه تعالی
چلچراغ
شیطان
قصیده ۳
چیست مفهوم شیاطین در بیان اولیا
آمده نامش دو چندان در پیام انبیا
هست شیطان اسم عام هر که سازد منحرف
چون کند سر پیچی و طغیان ز فر مان خدا
هست شیطان نام موجود ی که او سرکش بود
می کند بیرون تو را از بندگی و حق جدا
عده ای گویند از جنس اجنه بوده است
نیست تعریف دقیقی از وجود ش بهر ما

پاره ای گویند شیطان از ملائک در نخست
هر چه باشد او، به امر حق مکن او را ندا

گفت مولا مرتضی، اوصاف شیطان در صفت
می زند تهمت به مردم، با دروغ و افترا
او حسود است و زند طعنه به ناحق مردمان
او طمع ورز است و دارای تعصب ناروا
عیب جو می باشد و دارای انواع غرور
می نماید غیبت و گوید به مردم ناسزا
ما ز بس از حق بگفتیم و خدا در نزد عام
غافل از شیطان شدیم و مکر او در هر کجا
می فریبد مردمان ساده لوح و خرده بین
بس که زینت می دهد اعمال دشمن را جلا

می کند گمراه شیطان، آدمی را در امور
گاه ترساند ز دنیا ، تا کنی خود مبتلا

می کند شیطان به جانم وسوسه هر آن و دم
عاقبت نابود می سازد مر این را ابتلا
با توسل، با شفاعت، می توان پیروز شد
چون جهاد اکبر است و دشمن دون در خفا

نفی شیطان باعث رشد است و انواع عروج
هر که می خواهد سعادت تا ابد هم انتها
او ندارد سلطه ای بر ما بجز دعوت به شر
می دهد یزدان به او فرصت، نمی دانم چرا؟
مانع خیر است شیطان، در ادای کار خیر
می کند کاری که نادم می شود اهل سخا
چون تمرد می کند ابلیس از فرمان حق
می شود رانده ز درگاه الهی از خطا
می کند درخواست شیطان تا دهد حق فرصتی
حق اجابت می کند آن را، دهد او را جزا
حق دهد ما را بشارت ،تا کنی پرهیز از او
چون کند شیطان حیل های فراوان بر ملا
نیست قادر تا کند مجبور ما را در امور
می نماید وسوسه ، تا بلکه سازد آن ادا
هست دوزخ عاقبت ،هر کس اسیر او شود
کار شیطان دوری ما هست از نور ولا
می کند دعوت بشر را بر گناهان کبیر
تا شود دور از خدا و آنچه خواهد در بلا

می نماید جلوه ها از کار زشت و نادرست
تا فریبد بندگان را ، می دهد خود را صفا
می شود ظاهر شیاطین، در صورهای قشنگ
نیست قادر او فریبد انبیا و اوصیا
آرزوهای بشر را می کند چندان و چند
می کند دنیا چه زیبا، تا که باشد دلربا
هست شیطان مانع اصلی انسان در جهان
تا نگردد آدمی آزاد از بند هوا

سالکین را می شود تهذیب، در جنگ و جدال
هست شیطان رکن اصلی جهان در ماجرا

میرزایی با روایت از بزرگان در خصوص
می کند دین خودش را نزد یزدان او بجا

تا توانی کن رجالی، نفس خود را تو مهار
پاک گردان جان خود را از پلیدی، کن رها

سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی

 



باسمه تعالی
چلچراغ
اسراف
قصیده ۴

چیست اسراف وفزون خواهی تو را در زندگی
نیست جز افراط در مصرف، کجا زیبندگی؟
آن گناهان کبیره است و ندارد ارزشی
هست تفریط و سبب گردد تو را آشفتگی
ذکر قرآن در قوام است و تعادل در امور
هر که دارد حد اوسط، کی شود واماندگی
عده ای دائم به ذکرند و دعا و حال خویش
گشته اند غافل ز تدبیر امور و رستگی

می شود افساد گر اسراف گردد خود رواج
چون شود خارج ز حد و می شود آلودگی
می شود نابود مال و ثروت انسان چه زود
هرکه دارد خط مشی نا روا در زندگی
همچو کرمی خشک گرداند درختی بس عظیم
می خوراند از درون ، موجب شود افتادگی
هست سر پیچی ز فرمان الهی گر شود
خارج از عقل و شریعت می شود افسردگی

مصرف اموال در راه و مسیر ناثواب
هست تبذیر و خسارت دارد و واخوردگی 

هر که دارد مشی تبذیر و کند آن را عمل
همچو شیطان می کند رفتار و باشد بردگی
باعث تحریم گردد، هر که دارد خوی سرف
می کند ضایع حیات و موجب آزردگی
چشم و هم چشمی زند آتش به هر کاشانه ای
می کند نابود ما را، کی شود زیبندگی
می کنند اسراف در جشن عروسی آنچنان
نیست آنان را رفاه و لذت و آسودگی

عده ای اسراف را با خود بزرگی هم ردیف
غافل از اینکه حقارت باشد و وابستگی

تاج گل های گران قیمت برای مردگان
می کنند ضایع محیط و حاصلش پژمردگی

کاش می شد پول آن خرج یتیمان ها نمود
از تجمل کرد پرهیز و خدا را بندگی
کاش می شد الگوی مصرف بیان و آن عمل
تا نباشد در جهان چون واژه ای درماندگی

عمر ما باشد گران قیمت چه آسان می رود
گاه با تفریح ناسالم، گهی با هرزگی
عده ای مشغول عیاشی و بازی روز و شب
همچو معتادان اسیر و غافل از سازندگی
این همه پند و نصیحت دائما از بهر چیست ؟
زندگی باشد پل دنیا و عقبی جملگی
لحظه ای غفلت، بیفتی در درون دوزخی
با چراغ انبیا کن دوری از دریوزگی
میر زایی کن قناعت ، دخل و خرج خود بسنج
تا نباشد حاجتی و باعث شرمندگی
می شود روزی رجالی ما رها از نفس خویش
این همه اسراف دارد ریشه در دلدادگی

سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی

 


 

باسمه تعالی
چلچراغ
شیطان
قصیده ۳

چیست مفهوم شیاطین در بیان اولیا
آمده نامش دو چندان در پیام انبیا

هست شیطان اسم عام هر که سازد منحرف
چون کند سر پیچی و طغیان ز فر مان خدا

هست شیطان نام موجود ی که او سرکش بود
می کند بیرون تو را از بندگی و حق جدا

عده ای گویند از جنس اجنه بوده است
نیست تعریف دقیقی از وجود ش بهر ما

 

پاره ای گویند شیطان از ملائک در نخست
هر چه باشد او، به امر حق مکن او را ندا

 

گفت مولا مرتضی، اوصاف شیطان در صفت
می زند تهمت به مردم، با دروغ و افترا

او حسود است و زند طعنه به ناحق مردمان
او طمع ورز است و دارای تعصب ناروا

عیب جو می باشد و دارای انواع غرور
می نماید غیبت و گوید به مردم ناسزا


تا توانی کن شروع با نام یزدان کار خود
باعث دوری شیطان می شود ، ذکرش تو را

ما ز بس از حق بگفتیم و خدا در نزد عام
غافل از شیطان شدیم و مکر او در هر کجا

می فریبد مردمان ساده لوح و خرده بین
بس که زینت می دهد اعمال دشمن را جلا

 

می کند گمراه شیطان، آدمی را در امور
گاه ترساند ز دنیا ، تا کنی خود مبتلا

 

می کند شیطان به جانم وسوسه هر آن و دم
عاقبت نابود می سازد مر این را ابتلا


با توسل، با شفاعت، می توان پیروز شد
چون جهاد اکبر است و دشمن دون در خفا

 

نفی شیطان باعث رشد است و انواع عروج
هر که می خواهد سعادت تا ابد هم انتها


او ندارد سلطه ای بر ما بجز دعوت به شر
می دهد یزدان به او فرصت، نمی دانم چرا؟

مانع خیر است شیطان، در ادای کار خیر
می کند کاری که نادم می شود اهل سخا

چون تمرد می کند ابلیس از فرمان حق
می شود رانده ز درگاه الهی از خطا

می کند درخواست شیطان تا دهد حق فرصتی
حق اجابت می کند آن را، دهد او را جزا

حق دهد ما را بشارت ،تا کنی پرهیز از او
چون کند شیطان حیل های فراوان بر ملا

نیست قادر تا کند مجبور ما را در امور
می نماید وسوسه ، تا بلکه سازد آن ادا

هست دوزخ عاقبت ،هر کس اسیر او شود
کار شیطان دوری ما هست از نور ولا

می کند دعوت بشر را بر گناهان کبیر
تا شود دور از خدا و آنچه خواهد در بلا

 

می نماید جلوه ها از کار زشت و نادرست
تا فریبد بندگان را ، می دهد خود را صفا


می شود ظاهر شیاطین، در صورهای قشنگ
نیست قادر او فریبد انبیا و اوصیا


آرزوهای بشر را می کند چندان و چند
می کند دنیا چه زیبا، تا که باشد دلربا

هست شیطان مانع اصلی انسان در جهان
تا نگردد آدمی آزاد از بند هوا

 

سالکین را می شود تهذیب، در جنگ و جدال
هست شیطان رکن اصلی جهان در ماجرا

 

میرزایی با روایت از بزرگان در خصوص
می کند دین خودش را نزد یزدان او بجا


تا توانی کن رجالی، نفس خود را تو مهار
پاک گردان جان خود را از پلیدی ، کن رها

 

سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی

 


باسمه تعالی
چلچراغ
قصیده ۱۳
تکیه بر دنیا


مکن تکیه بر عقل تنها،  بشر
شود موجب کبر و اندوه و شر

اگرعقل تنها شود رهنما
نبینی تو حق را ورای نظر

شود موجب خسر هر آدمی
اگر تکیه گاهش به اموال و زر

به مقصد رسد هر که دارد خدا
هدایت کند خلق را در سفر

مکن تکیه برمنصب و قدرتت
اگر می توانی ز آن کن حذر

نکرده وفا بر کسی تا کنون
بود سخت این امتحان بر بشر

شوی خوار گر تکیه بر آن کنی
که  باشد فریبنده و پر خطر

چو تقوا نباشد مرو سوی آن
در این فتنه تقوا بباشد سپر

اگر خدمت خلق و مردم کنی
جزایش بهشت است و بینی ثمر

اگر کار کردن برای خداست
خدا می دهد اجر و پاداش و زر

چو باشی به دنبال کسب مقام
ندارد بجز زحمت و درد سر

هر آنکس فریبد تو را با حیل
نشاید که نامید کارش هنر

علی گفت بر خصم خود این سخن
فریبندگی نیست بر ما ظفر

تو در کسب دنیا ، بکن خود تلاش
مکن تکیه بر دیگران یا پدر

بپرداز حق یتیم و ضعیف
ادا کن به دنیا و با خود نبر

زمانی که کودک و کوچک بدی
بدون کمک، کی تو گشتی قدر

بود وقف تو روز و شب مادرت
همه جان، نلرزان دلش، شاه پسر

خدایا ند ارم بجز تو کسی
رجالی اسیر  دل است و بصر

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



 

 

باسمه تعالی
اولیای الهی
حضرت علی اکبر
غزل۱

گفت مولایم حسین، در وصف فرزندش چنین
او بود شبه پیمبر، اسوه ی فهم و یقین

هر زمان مولا دلش یاد پیمبر می گرفت

می کند بر چهره ی اکبر ، نگاهی دلنشین

شد شهید کربلا، با اذن مولا در نبرد
اولین کس جان دهد، در راه قرآن مبین 

دفن می باشد علی اکبر به پای باب خود
اولین جنگنده با دشمن بود نور دو عین

می کند نفرین ولی بر ابن سعد بی حیا
بر سر بالین اکبر می زند ، سالار دین

از خدا خواهد نیامرزد ورا در آن جهان
پیش گویی می کند وعد وعید غاصبین

گر چه مولا قبل حرب و قبل هر جنگ و نبرد
گفتگو کرد، تا کند دشمن پشیمان از کمین

گفت حضرت می دهم بر تو و بر اهلت پناه
نیست اندوه و غمی، گر تو پذیری این چنین

میثمی پست و مقام و شهرت و املاک ری
می برد قعر جهنم ، ابن سعد و خائنین

پس رجالی راه حق را پیشه کن در زندگی
گر چه این ره مشکل است و پر ز آسیب و حزین

 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 


 

 

باسمه تعالی
انبیای الهی
حضرت آدم
غزل۱


اولین پیغمبر حق بر همه خلق جهان
حضرت آدم بود، از بهر مردان و ن

ترک اولی کرد آدم ، زین جهت او رانده شد
اولین معصوم می باشد، ولی مومنان

می خورند حوا و آدم ، میوه ی ممنوعه را
این بود مذموم بر اهل بهشت و حوریان

خلق آدم از گل است و آب و امواجی چو باد
می دمد حق روح را، تا او بیابد جسم و جان

می کند تمجید و تسبیح خدا را هر ملک
چون که انسان بهترین مخلوق ممکن در جهان

می کنند سجده به آدم، جز که شیطان رجیم
می دهد حق فرصتی ابلیس را تا یک زمان

هست آدم را بسی فرزند از حوا کثیر
تا بماند نسل او در کل عالم بی گمان

می کند هابیل قربانی و می گردد قبول
لیک قابیل از حسادت می کشد او را چنان

تا توانی میثمی پرهیز بنما از حسد
می زند آتش به جانت، آن بسوزاند نهان

رشد انسان در کمال است و صعود و معرفت
پس رجالی طی نما تهذیب  نفس و روح و جان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 


 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
پند و اندرز
قصیده ۱۲

می سرایم از پدر ، من یک قصیده بهرتان
تا که فرزندان کنند اعمال و باشد راهشان

پند و اندرز پدر را بشنو از ما ای پسر
تا شود درسی برای نسل ما، در این زمان

راستی را پیشه کن در زندگی و کار خویش
تا توانی از دروغ بگریز و دوری کن از آن

گر سخن لهو و لعب  باشد، مگو بهر عموم
تا توانی گو کلام اولیا و عارفان

گر بود کاری صلاحت، جستجو در آن مکن
گر بدانی عیب این و آن، مگو بر دیگران

چونکه اسراف است تبذیر و بود آن ناثواب
حد اوسط بهترین باشد، عزیز و نور جان

گر توانی از امور دیگران جویا مشو
نیست سودی در تجسس بهر ما از دیگران

تا توانی گو به آرامی سخن با همنشین
کن تو عادت در خصوص گفتگو با مردمان

گر بود رازی به پیشت، نزد خود محفوظ دار
گر شود افشا سخن، آن نیست رازی در میان 

در سخن گفتن مکن سردی به وقت گفتگو
پیشه کن با گرمی و دقت ، کلام سالکان

گر بخواهی فهم و ادراک وکمال و معرفت
کمتر ازآنچه بدانی گو، تو نزد این و آن

سعی کن اظهار داری جاهلی، در کسب علم
گر چه دانایی ، مکن اظهار وآنرا کن نهان

این سبب گردد که علم تو شود افزون و بیش
گر شود لازم سخن گو، نزد مردم هر زمان

تا توانی کسب علم و کسب دانش پیشه کن
کم سخن گو ، تا نگردد ارزش حرفت خزان

آنکه می گوید سخن بیش ازحدود شرع و عرف
می کنند مردم خطابش، همچو جاهل بینشان

تا توانی مستدل گو حرف خود را با عموم
کم سخن گفتن بود نوعی سلامت در روان

گر چه باشی عاقل واهل خرد در کار خود
لیک با مردم سخن کوتاه گو، اندر بیان

مدح خود هر گز مکن، گر چه تو باشی لایقش
کن عمل طوری که مردم خود بگویند آن عیان

تا توانی گو سخن سنجیده و تدبیر کن
قبل هر حرف و سخن مشتاق باشد، هم زبان

فرد نادان با سکوتش می کنند ابراز فهم
نزد مردم آدم کم گو بود چون عالمان

گر توانی همنشین شو با بزرگان در امور
بشنو پند و بشنو اندرز عزیزان را به جان

راز ها را نزد خود مخفی کن و هر گز مگو
چون خدا آگاه می باشد، ز اسرار جهان

گر بخواهی تو سخن گو باشی و صاحب کمال
تا توانی مشنو حرف و گفته های جاهلان

آنچه مردم می کنند اظهار، آن باور مکن
بعد تحقیق و تفحص، می توان گفتا ز آن
از برای کسب دنیا و امور دنیوی
ظاهر و باطن دو تا باشد ،عموما در میان

م کن در امور زندگی و کار خود
گر یقین حاصل نمودی، بی تامل کن تو آن
هست تقوا موجب رشد و کمال آدمی
تا توانی در عمل تقوا نما، نی در بیان

حق تعالی ماند و عالم شود کن فی
از خدا یاری بخواه و او بود روزی رسان

میثمی یاد گذشته مشعل ما می شود
می شود تکرار اندر زندگی در کارمان

ای رجالی پند و اندرز پدر را کن عمل
اینقدر صحبت نکن، الله می داند نهان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 


باسمه تعالی
امام باقر(ع)

باقر علم النبیین ، ای امام پنجمین
در طفولیت شدی از کربلا چندی غمین

گفت زینب ، به چه زیبا منظری آمد به چشم
من ندیدم، جز وفا وعشق و ایثار و یقین

دید باقر صحنه های کربلا و کوفه را
از غروب کربلا گوید سخن تا اربعین

کودکی را با شهید کربلا آغاز کرد
آن چراغ روشن و پنجم امام مومنین

او به پا دارد علوم مختلف را بیش و کم
هر کجا حرف تعقل بود، بودی اولین

با بیان علم و دانش،او به حق اعجاز کرد
او کند تبیین علوم حکمت و تو حید و دین

دین حق کامل شود، در پرتوی نشر علوم
نزد خلق و حاکم و رعیت تو بودی یک امین

ای محمد،هم اصول دینی و هم فرع دین
مذهب شیعه، بدون تو طلایی بی نگین

مکتب توحید را تفسیر و تدوین کرده ای
او زند تیری به قلب فاسقین و کافرین

نشر علم و فهم دین و کسب انواع علوم
عامل قدرت شود ، در بین قوم کافرین

زهر داد آن حضرتش را نابکار ابن ولید
هفت ذی الحجه شهادت شد نصیب نازنین

میثمی خواهد ز ایشان راه قرب ایزدی
هاتفی بشنید و گفتش فدخلوها آمنین

راه رسیدن به خدا، سهل کنند آل علی
گر تو بخواهی برسی،.باش رجالی تو چنین

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
توکل
قصیده ۱۱

هست موسی را توکل در وکالت بر خدا 
می کند تقوای حق را پیشه با ذکر و دعا

کن توکل بر خدا اندر همه احوال خود
همچو موسی باش در باور ، مکن کاری خطا

حق تعالی حافظ ما باشد و روزی رسان
با توکل ، با رضا، آسان شود اعمال ما

حضرت یوسف ز قعر چاه می خواند خدا
نیست او را شکوه و ناراحتی در ماجرا

 

حق رهاند یوسف یعغوب را، از قعر چاه
می کند فرماندهی، فرمانده ی کل قوا

چون که حق ناظر بود بر خدعه و مکر و فریب
می دهد جا و کرامت، بر نبی نور الهدی

تا توانی با خد ا باش و بجز حق را مگو
با توکل سختی آسان می شود،گردی رها

نیست اندوه و غمی از آتش نمرودیان
می کند یزدان گلستان ، آتش انبوه را

سنگ باران می شود فیلان به امر کردگار
تا بماند حفظ کعبه، از تعرض یا جفا

قدرت حق می شود معلوم بر اصحاب شرک
قدرت پوشالی دشمن عیان و بر ملا

باعث آرامش و آسایش انسان شود
هر که با ذکر خدا مانوس باشد در خفا

هر کجا کاری شود با امر و با فرمان اوست
می کند دریا گهی خشک و دهد جمعی جزا

لشکر موسی رود سالم ز دریا در مسیر
در مقابل لشکر فرعونیان غرق و رها

لشکر فرعونیان در آب می گردد هلاک
چونکه موسی می کند امر خدا را او ادا

رسم باشد تا شوی مانع ز تعقیب عدو
لشکر موسی نمی گوید، خدایا کن چه ها

نیست شک و شبهه ای در رفتن همراهیان
چونکه لشکر مطمئن بودند از لطف خدا

انبیا در نشر دین و در ادای امر حق
رنج و سختی ها تحمل می کنند بهر رضا

خاتم پیغمبران مبعوث می گردد شبی
جبرئیل آورد لوح حق برای مصطفی

آیه هایی را بخواند مصطفی با امر حق
می شود مبعوث بر پیغمبری چون انبیا

گر چه احمد ناتوان از خواندن الواح بود
می کند قادر خدا ، تا لب گشاید در ادا
می شود اسلام عالم گیر و قرآن هادی است
چون پیام حق بود عام و فراگیر و رسا
عنکبوتی می تند تار خودش بر روی غار
تا که احمد در سلامت باشد از تیغ و بلا  

می رود یونس به دریا، بعدترک قوم خو د
حق دهد فرمان به ماهی، کن پیمبر را رها

کمترین لغزش نمی باشد روا بر مخلصین
موجب اندوه می گردد، به خود آید چرا؟

نوح و یاران نبی را از خطر محفوظ داشت
خاطیان نابود گردند ،امر حق باشد به جا

حضرت عیسی به اذن رب به دنیا پا نهاد
منجی مردم شود، در عالمی پر از خطا

حق دهد فرمان به دریا، تا برد موسی به کاخ
ناخدای کشتی موسی بود در هر کجا

می کند رشد و نمو موسی عمران نزد شاه
چون که فرعون مانع و کرده به مردم او جفا

با توکل میثمی، اعمال آسان می شود
خوش به حال آنکه دارد اینچنین روحی ولا

بر خدایت کن توکل ، ای رجالی در امور
چون خدا آگاه می باشد، به اعمال شما

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 


 

 

باسمه تعالی
گفتگو
وصف استاد

جمکران خانه ی زیبای همه منتظران
میثمی کرد دعا بهر خود و هم دگران

یاد استاد نمودست و کند شکر خدا
چون رجالی بود استاد همه استادان

او نه تنها به ریاضی است که ماهر باشد
مرد تقواست و اخلاق، بود از خوبان

هر چه را داشت رجالی، بنماید عرضه
آسمانی است سخی و بود او پر باران

گر چه بسیار توان صرف کند در تعلیم
مهربان است به حال همه ی همکاران

افتخاریست که شاگردی او را بکنیم
چون پناهی است برای همه ی ره پویان

شعرهایش چو مقالات پر است از معنا
در همه کار نکو گشته وی از ناموران

اعتباریست که او هست در این دانشگاه
شهرتش هست جهانی و شد از معتبران

هنرش در قلمش هست هویدا، بنگر
با نوای دل» خود گشت هم از پرهنران

فکر او نقطه پرگار ریاضی گردید
راهبر هست همیشه به ره همفکران

میثمی هر چه بگویی ، ز صفاتش بس نیست
چشم بد دور ز او باشد و از حق خواهان

سروده شده توسط
مهدی میثمی

باسمه تعالی
گفتگو
پاسخ استاد

میثمی گفت نکاتی، که دهم پاسخ آن
ظاهرم هست چنین، لیک چه دانی ز نهان

قطره ای بیش نیم، در دل دریای عظیم
من که باشم، چه؟ در این عالم بی حد و کران


میثمی نیست مرا وصف، چنین که گویی
آنچه را من بکنم، هست وظیفه تو بدان

گر بود لطف خدا، شعر بود هستی بخش
می دهد شعر مرا راحتی روح و روان

شعرهایم همگی مدحت اهل البیت است
من ندارم ز خودم، حرف بجز ذکر و بیان

من که شاگرد توام در غزل و مدح و سرود
می نمایی همه اصلاح و شود شعر روان

تو چه دانی ز درون من و اعمال بدم
نفس دون حاکم و آگاه نه ای از دل و جان

عاشقان جمع بگردند، به ذکرند و دعا
جمکران مرکز میعاد همه مشتاقان

به چه توفیق عظیمی شده حاصل بر تو
خانه ی حق بروی، بهر دعا و طیران

یک شبی گشت مرا ، تا که روم من آنجا
نیمه ی شب که رسیدم، هوا شد طوفان

 

مردم و منتظران جمع شوند تا دم صبح
می نمایند رجالی همگی ذکر و فغان


سروده شده توسط
علی رجالی

 

 

 


 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
امام زمان
قصیده ۱۰

ای که هستی جانشین و مالک لیل و نهار
صاحب عز و جلال و مظهر پرودگار

از نظر ها غایب و در جان مردم جان توست
کی شود ظاهر رخ گلگون و یابم من قرار 

با قیامت می شود عالم پر از نور و صفا
عدل تو جاری شود، هر گوشه و کوی و دیار

عاشق روی و جمال تو سراپا گشته ایم
لحظه ای بر ما نظر کن، در حجابیم و غبار

ای عزیز فاطمه، منجی و هادی در جهان
می کنی محروم ما را از ولایت در نظار

می شود تبیین کلام وحی و اسرار درون
چون امام است و بود عالم ترین آموزگار

می شود روزی بگویی قبر مادر در کجاست؟
نیست جای دفن او معلوم، در کوی و مزار

شیعیان در انتظار رجعت فرزند او
تا بگیرد انتقام خون جدش، از غیار

از علائم می توان گفتا ظهورت عن قریب

عمر من باشد،ببینم روی ماهت در شمار؟

ای خدا مردم گرفتارند، کی آید ولی
تا کند بر پا حکومت، بر کند ظلم شرار

صبح جمعه می شود، مردم بخوانندش مدام
با دعای ندبه می خواهند مهر و روی یار

عصر جمعه چون شود، غصه فراوان می شود
کی شود مهدی بیاید، جان کنند او را نثار

 چشم ها در انتظار دیدنت در جمعه ها
ای چراغ زندگی بر ما نظر کن ، در گذار

 صبح جمعه می شود، تا نام تو آید به لب
تا به کی ما از فراقت، در تب و آه و غبار

با دعای ندبه ات، دلها هوای یار کرد
تا به کی خوانیم جمعه، مهدیا با افتخار

 شیعیان در انتظار حضرت صاحب زمان
در فرج تعجیل کن ، با امر حی و کردگار

 قلب ما باشد کویر و چشم ما دریای توست
عصر جمعه می شود، مایوس از روی و عذار

 عصر ما، گشته پر از کبر و غرور و ظلم و جور
نیست کس فریاد رس در این زمان و این دیار

 چون تویی تنها امید ما،انیس جان و دل
تا به کی غایب شوی،ای غایت نور و تبار

 تا به کی در پشت ابری، ای امام آخرین
ظلم و جور و جنگ باشد، با فرامین کبار

جبهه ها آماده ای جنگ و نبرد دشمن است
لشکر اسلام تجهیز و بود صدها هزار

دشمن دون می کند برپا جدال و فتنه ها
در یمن هر روز بمب است و جنایت بیشمار

مردم آنجا فقیر و مردمی آزاده اند
در قیام کربلا همراه و آنان جان نثار

حجت حق گر نماید عدل خود را او به پا
نیست مسکین و فقیری، با قیام شهریار

مالک اشتر بود سردار و همراه علی
زاده شد اندر یمن، این مرد جنگ و کارزار

ا ابد هم میثمی مشتاق روی ماه توست
چون که در راه ولایت عاشقست و بی قرار

مهدی موعود می آید، به امر ذوالجلال
بر رجالی رو نما، ای شیعیان را افتخار

سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی و مهدی میثمی

 

 


 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
قضاوت
قصیده ۹

گفته ها و دیده های این و آن گشته ملاک
با قضاوتهای بی جا، مردمان در اصطکاک

آنچه می بینی، نمی باشد ملاکی در قضا
مستند باید سخن راند و مکن مرده خوراک

سخت باشد، تا که یابی واقعیت را نخست
نیت است تنها ملاک یک دلی و اشتراک

می شود تحریف بعضا در احادیث رجال
زین سبب باشد قضاوت، بی سبب آن درد ناک

کسب علم و معرفت افزون کند ادراک ما
دور گشتن از حقیقت، می کند ما را هلاک

شخصیت ها را قضاوت کن نه بر مبنای حرف
جستجو کن، م کن، مستند کن هر حراک

عاشقی در گفتن و ابراز عشق و عشوه نیست

عاشق دلداه مجنون است و می گردد تپاک

بین ربا و بیع را، داد و ستد باشد عمل
ظاهر یکسان، کجا دارند معنی اشتراک

گر کسی ساکت بود، هر گز مگو نالایق است
می نمایاند خودش را دانه ای ، ماند به خاک

نیست پر حرفی مرام اولیا و سالکان
لب فرو بندند، سخن گویند سنجیده و پاک

شیک پوشی کی بود خود عامل مال و منال
ساده پوشی باعث همبستگی و اشتباک

هر کسی گریه کند، از غصه و از غم که نیست
گاه شادی باشدو گه چشمه ای اندر کلاک

گریه های حضرت زهرا بود دشمن شکن
تا به عالم او بگوید علتش بی انسلاک

نقد دلسوزانه و توهین کجا یکسان بود؟
می کند تهمت بشر را خرد و می سازد هلاک

دان مفید است و موثر نقد سازنده و نهی
تا کنی اصلاح راه خود، ز خبط و احتکاک

عده ای با بخشش اموال خود ، دستان تهی
او نباشد همچو مسکین و فقیران آن ملاک

هر که می خندد به ظاهر، می توان گفتا خوش است؟

با طنش مخفی بود، شاید که باشد سینه چاک

قاضی اصلی خدا و ما همه گم گشته ایم
گاه در خود رفته و گاهی قضاوت بی ملاک

دان عمل باشد ملاک حق تعالی در بهشت
حاصل اعمال ما سازد جهنم، نی که خاک

حق بود ناظر به اعمال و قضاوت می کند
امتحان ما در این عالم بود، چون در پلاک 

ظن بد بردن به مردم، کی کند محکومشان
افترا و تهمت بی جا، کند دل را سه چاک

با قضاوت های بی جا، می شود اعمال پخش
می دهی نسبت گناهی، آن نباشد چسبناک

درد ها بر سینه دارد، آن که باشد متقی
می کند مخفی بلایا، بین که باشد چون سلاک

این جهان از بهر ما خلق و بیامد آن پدید
عده ای ناکام رفتند،چون جوان باشد هلاک

آنچه را گفتیم باشد اندکی از بیشمار
هست در ظاهر عمل یکسان ولی باشد به لاک

پس مراقب باش و لب را تا توانی آن ببند
چون قضاوت سخت باشد، گر شود ظاهر ملاک 

دان سخن های سخیف و زشت و بیهوده تو را
می برد اندر سیه چال جهنم یا مغاک

هر که گیرد میثمی دست تو را در زندگی
می توان گفتا هدایت می کند یا انتحاک؟

می کند تبیین قضا را،گر چه باشد دلخراش
میرزایی واژه ها بعضا ثقیل و در هباک

هر که می گوید سخن از عیب و از اعمال ما
می کند جانا رجالی انتقاد و تو چه باک

 

سروده شده حسن میرزایی و مهدی میثمی

 

 

 

 


 

باسمه تعالی
چلچراغ
محرم
قصیده ۸

کاروان عشق آمد ، سوی آنان می رویم
در محرم عشق خود ابراز و گریان می رویم

این محرم چیست، مشتاقان سرا سیمه روند
تا عزاداری کنند ، بی امر و فرمان می رویم

هر که دارد عشق مولا، منتظر باشد رسد
تا کند یاد ورا ، با پای لرزان می رویم

چون محرم می رسد، عالم سیه پوش و غمین
بهر همدری و سوگ آن عزیزان می رویم

کشور ایران سیه پوش و عزادار و حزین
می کنند غوغا به پا، از بهر سبحان می رویم
عشق بر مولاحسین بن علی اندر جهان
شور و غوغایی به پا کرده، شتابان می رویم

شیعیان دارند حسین ابن علی الگوی خویش
بهر بیداری امت، ما فراوان می رویم

صحنه های کربلا دارد پیام و درس عشق
هر که گردد آشنا،با پای عریان می رویم

ظلم و جور ناکثین در کربلا بی حد بود
بهر ابراز محبت با غریبان می رویم

می کنند ظلم و ستم، بر اهل بیت مصطفی
ما به یاد آن عزیزان، خود پریشان می رویم

می شود زینب عزادار و ندارد جز خدا
کوفیان بی وفا، با یاد آنان می رویم

اربعین چون می رسد، مردم ز اقصی نقاط
بهر بیعت با ولایت، روی خندان می رویم 

گر رسد فرمان ز اصحاب ولایت هر زمان
ما سراسیمه، شتابان، سوی میدان می رویم

ما همه آماده ی ماه محرم گشته ایم
تا عزاداری به پا و بهر خوبان می رویم

دسته های مردمی ده شب هزاران
عشق خود را برحسین ابراز، اشک ریزان می رویم

چونکه در ماه محرم، جنگ حق و باطل است
ما برای یاد ایثار شهیدان می رویم

می دهد درس شهادت ، جملگی یاران او
ما به سوی مکتب اسلام و احسان می رویم

ما وفا دار حسین و جان نثار راه او
از برای بیعت و تکریم و پیمان می رویم

دشمن دون تا قیامت مورد لعن و عذاب
بهر اهداف ولایت با سر و جان می رویم

شیعیان هر سال یاد و شرح عاشورا کنند
بهر اهداف بلند نور یزدان می رویم

خون تازه می رود، بر پیکر اسلام و دین
می شود افشا حقایق، بهر جبران می رویم

ها با علم، اینجا و آنجا می روند
عشق خود را بر حسین ابراز و هر آن می رویم

روضه ها و دسته ها بر پا شود گوشه کنار
تا عزاداری کنند، با چشم گریان می رویم

سفره ها بر پا شود از عشق و یاد اهل بیت
نذر می گردد بسی، ما سوی احسان می رویم

 

هر زمان یاد تو می آید، محزون می شوم
با دلی بشکسته و مجروح ، نالان می رویم

انفس پاک شهیدان، مرقد شاه نجف
گر توانی کن زیارت، سوی درمان می رویم

میثمی افکار ما همواره حق خواه است و بس
ما بسوی عترت و ادراک قرآن می رویم

میرزایی کند وصف محرم ، بیش و کم
چون زبان قاصر بود، با ذکر حسران می رویم

عشق بر مولا، رجالی تا ابد در جان ماست
ما ز بهر عشق ایشان ،کوی یزدان می رویم

سروده شده توسط
علی رجالی، حسن میرزایی و مهدی میثمی

 



دُعای مُجیر        

 

 

دعائیست رفیع الشان مرویّ از حضرت رسول‏صلی الله علیه وآله جبرئیل برای آن حضرت آورد در وقتی که در مقام ابراهیم‏علیه السلام مشغول بنماز بود و کفعمی در بلد الامین و مصباح این دعا را ذکر کرده و در حاشیه آن اشاره به فضیلت آن نموده از جمله فرموده هر که این دعا را در ایّام البیض ماه رمضان بخواند گناهانش آمرزیده شود اگر چه بعدد دانه‏های باران و برگ درختان و ریگ بیابان باشد و برای شفاء مریض و قضاء دین و غنا و توانگری و رفع غم خواندن آن نافع است و دعا این است:

  

  

 سُبْحانَکَ یا اَللَّهُ، تَعالَیْتَ یا رَحْمنُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ‏

منزهی ای خدا برتری تو ای بخشنده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی‏

 یا رَحیمُ، تَعالَیْتَ یا کَریمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مَلِکُ،

ای مهربان برتری تو ای کریم پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی ای پادشاه‏

 تَعالَیْتَ یامالِکُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ. یامُجیرُ، سُبْحانَکَ یاقُدُّوسُ، تَعالَیْتَ یاسَلامُ،

برتری تو ای مالک پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی ای مبرا از هر عیب برتری تو ای سلامت بخش‏

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُوْمِنُ، تَعالَیْتَ یا مُهَیْمِنُ، اَجِرْنا مِنَ‏

 پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی ای امان بخش برتر آمدی ای نگهبان پناه ده ما را از

 النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا عَزیزُ، تَعالَیْتَ یاجَبَّارُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ

آتش ای پناه ده منزهی ای نیرومند برتر آمدی ای با جبروت و عظمت پناه ده ما را از آتش‏

 یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُتَکَبِّرُ، تَعالَیْتَ یا مُتَجَبِّرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

ای پناه ده منزهی ای دارای بزرگی و کبریاء برتر آمدی ای صاحب جلال و شوکت پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا خالِقُ، تَعالَیْتَ یا بارِئُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ‏

 منزهی ای آفریننده برتر آمدی ای پدید آرنده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی‏

 یا مُصَوِّرُ، تَعالَیْتَ یا مُقَدِّرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا هادی‏،

ای صورت ده برتر آمدی ای اندازه‏گیر کارها پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی ای راهنما

 تَعالَیْتَ یاباقی‏، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ. یامُجیرُ، سُبْحانَکَ یا وَهَّابُ، تَعالَیْتَ یا تَوَّابُ،

برتر آمدی ای باقی پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی ای بخشنده برتر آمدی ای توبه‏پذیر

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا فَتَّاحُ، تَعالَیْتَ یا مُرْتاحُ، اَجِرْنا مِنَ‏

پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی ای گشاینده برتر آمدی ای آسایش بخش پناه ده ما را از

 النَّارِ یامُجیرُ، سُبْحانَکَ یا سَیِّدِی‏، تَعالَیْتَ یا مَوْلایَ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

آتش ای پناه ده منزهی تو ای آقای من برتری تو ای سرور من پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا قَریبُ، تَعالَیْتَ یا رَقیبُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ‏

منزهی تو ای نزدیک برتری تو ای مراقب اعمال بندگان پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی‏

 یا مُبْدِئُ، تَعالَیْتَ یا مُعیدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا حَمیدُ،

ای آغاز کن آفرینش برتر آمدی ای بازگرداننده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی ای پسندیده‏

 تَعالَیْتَ یا مَجیدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا قَدیمُ، تَعالَیْتَ یا

برتر آمدی ای ستوده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای دیرینه برتری تو ای‏

 عَظیمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا غَفُورُ، تَعالَیْتَ یا شَکُورُ، اَجِرْنا

با عظمت پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی ای آمرزنده برتر آمدی ای پاداش ده سپاسگزاران پناه ده ما را

 مِنَ النَّارِ یامُجیرُ، سُبْحانَکَ یاشاهِدُ، تَعالَیْتَ یاشَهیدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ

از آتش ای پناه ده منزهی ای شاهد برتری تو ای گواه پناه ده ما را از آتش‏

 یامُجیرُ، سُبْحانَکَ یا حَنَّانُ، تَعالَیْتَ یا مَنَّانُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

ای پناه ده منزهی تو ای بسیار مهربان برتری تو ای نعمت بخش پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا باعِثُ، تَعالَیْتَ یا وارِثُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

 منزهی تو ای برانگیزنده برتری تو ای ارث بر جهانیان پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا مُحْیی‏، تَعالَیْتَ یا مُمیتُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ‏

 منزهی تو ای زنده کننده برتری تو ای میراننده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو

 یاشَفیقُ، تَعالَیْتَ یا رَفیقُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا اَنیسُ،

ای مهربان برتری تو ای رفیق پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای همدم‏

 تَعالَیْتَ یا موُنِسُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا جَلیلُ، تَعالَیْتَ یا

برتری تو ای مونس پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای شوکتمند برتری تو ای دارای جمال و

 جَمیلُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا خَبیرُ، تَعالَیْتَ یا بَصیرُ، اَجِرْنا

زیبایی پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای آگاه برتری تو ای بینای به کارها پناه ده‏

 مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا حَفِیُّ، تَعالَیْتَ یا مَلِیُّ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا

 ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای مهربان برتری تو ای بی‏نیاز مطلق پناه ده ما را از آتش ای‏

 مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مَعْبُودُ، تَعالَیْتَ یا مَوْجُودُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

پناه ده منزهی ای معبود حقیقی برتر آمدی ای موجود بالذات پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا غَفَّارُ، تَعالَیْتَ یا قَهَّارُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا

منزهی ای آمرزش پیشه برتری تو ای دارای قهر و سطوت پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای‏

 مَذْکُورُ، تَعالَیْتَ یا مَشْکُورُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا جَوادُ،

یاد شونده برتری تو ای سپاس دارنده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای بخشنده‏

 تَعالَیْتَ یا مَعاذُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا جَمالُ، تَعالَیْتَ‏

برتری تو ای پناهگاه پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای (اصل هر) زیبایی برتری تو

 یا جَلالُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا سابِقُ، تَعالَیْتَ یا رازِقُ،

ای (بخشنده هر) بزرگواری پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای سبقت گیرنده برتری تو ای روزی دهنده‏

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا صادِقُ، تَعالَیْتَ یا فالِقُ،

پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای راست گفتار برتری تو ای شکافنده‏

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا سَمیعُ، تَعالَیْتَ یا سَریعُ، اَجِرْنا مِنَ‏

پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای شنوا برتری تو ای شتابنده (در اجابت) پناه ده ما را از

 النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا رَفیعُ، تَعالَیْتَ یا بدیعُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

 آتش ای پناه ده منزهی تو ای بلند مرتبه برتری تو ای آفریننده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا فَعَّالُ، تَعالَیْتَ یا مُتَعالُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا

منزهی تو ای کننده (آنچه بخواهی) برتری تو ای والامرتبه پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای‏

 قاضی‏، تَعالَیْتَ یا راضی‏، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا قاهِرُ،

داور برتری تو ای راضی پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای چیره بر خلق‏

 تَعالَیْتَ یا طاهِرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یامُجیرُ، سُبْحانَکَ یا عالِمُ، تَعالَیْتَ یا

برتری تو ای پاکیزه پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای دانا برتری تو ای‏

 حاکِمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا دآئِمُ، تَعالَیْتَ یا قآئِمُ، اَجِرْنا

حکمران پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای جاویدان برتری تو ای قیام کننده به امور خلق پناه ده ما را

 مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا عاصِمُ، تَعالَیْتَ یا قاسِمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا

 از آتش ای پناه ده منزهی تو ای نگهدار برتری تو ای قسمت کننده روزی پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا غَنِیُّ، تَعالَیْتَ یا مُغْنی‏، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

منزهی تو ای بی‏نیاز برتری تو ای بی‏نیاز کننده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا وَفِیُّ، تَعالَیْتَ یا قَوِیُّ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا

منزهی تو ای وفادار برتری تو ای نیرومند پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای‏

 کافی‏، تَعالَیْتَ یا شافی‏، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُقَدِّمُ،

کفایت کننده برتری تو ای شفا دهنده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای مقدم‏

 تَعالَیْتَ یا مُوَخِّرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا اَوَّلُ، تَعالَیْتَ‏

 دارنده برتری تو ای عقب‏انداز پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای اول برتری تو

 یا آخِرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا ظاهِرُ، تَعالَیْتَ یا باطِنُ،

 ای آخر پناه ده ما ر از آتش ای پناه ده منزهی تو ای پیدا برتری تو ای ناپیدا

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا رَجآءُ، تَعالَیْتَ یا مُرْتَجی‏، اَجِرْنا

پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای امید برتری تو ای مایه امیدواری پناه ده‏

 مِنَ النَّارِ یامُجیرُ، سُبْحانَکَ یا ذَاالْمَنِّ، تَعالَیْتَ یا ذَاالطَّوْلِ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ

 ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای صاحب نعمت برتری تو ای صاحب احسان پناه ده ما را از آتش‏

 یامُجیرُ، سُبْحانَکَ یا حَیُّ، تَعالَیْتَ یا قَیُّومُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ‏

ای پناه ده منزهی تو ای زنده برتری تو ای پاینده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو

 یا واحِدُ، تَعالَیْتَ یا اَحَدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا سَیِّدُ،

ای یگانه برتری تو ای یکتا پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای آقا

 تَعالَیْتَ یا صَمَدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا قَدیرُ، تَعالَیْتَ‏

برتری تو ای بی‏نیاز پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای توانا برتری‏

 یا کَبیرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا والی‏، تَعالَیْتَ یا مُتَعالی‏،

تو ای بزرگ پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای حکمران برتری تو ای والامقام‏

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا عَلِیُّ، تَعالَیْتَ یا اَعْلی‏، اَجِرْنا مِنَ‏

پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای والا برتری تو ای والاتر از همه پناه ده ما را از

 النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا وَلِیُّ، تَعالَیْتَ یا مَوْلی‏، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا

آتش ای پناه ده منزهی تو ای صاحب اختیار برتری تو ای سرور  پناه ده ما را از آتش‏

 مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا ذارِئُ، تَعالَیْتَ یا بارِئُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

ای پناه ده منزهی تو ای آفریننده برتری تو ای پدید آرنده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا خافِضُ، تَعالَیْتَ یا رافِعُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

منزهی تو ای پایین آرنده برتری تو ای بالا برنده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا مُقْسِطُ، تَعالَیْتَ یا جامِعُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

منزهی تو ای به انصاف رفتار کننده برتری تو ای گردآورنده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا مُعِزُّ، تَعالَیْتَ یا مُذِلُّ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ‏

منزهی تو ای عزت بخش برتری تو ای ذلت بخش پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو

 یا حافِظُ، تَعالَیْتَ یا حَفیظُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا قادِرُ،

ای نگهبان برتری تو ای نگهدار پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای توانا

 تَعالَیْتَ یا مُقْتَدِرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا عَلیمُ، تَعالَیْتَ‏

برتری تو ای با اقتدار پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای دانا برتری تو

 یا حَلیمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا حَکَمُ، تَعالَیْتَ یا حَکیمُ،

ای بردبار پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای داور برتری تو ای فرزانه‏

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُعْطی‏، تَعالَیْتَ یا مانِعُ، اَجِرْنا

پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای عطا ده برتری تو ای مانع از عطا پناه ده ما را

 مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا ضآرُّ، تَعالَیْتَ یا نافِعُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ

از آتش ای پناه ده منزهی تو ای زیان رسان برتری تو ای سودرسان پناه ما را از آتش‏

 یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُجیبُ، تَعالَیْتَ یا حَسیبُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا

ای پناه ده منزهی تو ای اجابت کننده برتری تو ای حسابگر پناه ده ما را از آتش ای

 مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا عادِلُ، تَعالَیْتَ یا فاصِلُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

پناه ده منزهی تو ای دادگر برتری تو ای جدا کننده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا لَطیفُ، تَعالَیْتَ یا شَریفُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

منزهی تو ای مهربان برتری تو ای شریف پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا رَبُّ، تَعالَیْتَ یا حَقُّ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا

منزهی تو ای پروردگار برتری تو ای ثابت پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای‏

 ماجِدُ، تَعالَیْتَ یا واحِدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا عَفُوُّ،

گرامی برتری تو ای یگانه پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای باگذشت‏

 تَعالَیْتَ یا مُنْتَقِمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا واسِعُ، تَعالَیْتَ‏

برتری تو ای انتقام‏کش پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای وسیع رحمت برتری تو

 یا مُوَسِّعُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا رَوُفُ، تَعالَیْتَ یا

ای گشایش بخش پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای مهرورز برتری تو ای‏

 عَطوُفُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا فَرْدُ، تَعالَیْتَ یا وِتْرُ،

با عطوفت پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای یگانه برتری تو ای تک و تنها

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُقیتُ، تَعالَیْتَ یا مُحیطُ، اَجِرْنا

پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای حافظ و نگهبان برتری تو ای محیط بر هر چیز پناه ده ما را

 مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا وَکیلُ، تَعالَیْتَ یا عَدْلُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ

از آتش ای پناه ده منزهی تو ای وکیل برتری تو ای سراسر عدل و داد پناه ده ما را از آتش‏

 یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُبینُ، تَعالَیْتَ یا مَتینُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

ای پناه ده منزهی تو ای آشکار کننده برتری تو ای ثابت سستی ناپذیر پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا بَرُّ، تَعالَیْتَ یا وَدُودُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا

منزهی تو ای نیکوکار برتری تو ای بسیار مهربان پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای‏

 رَشیدُ، تَعالَیْتَ یا مُرْشِدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا نُورُ،

ارشاد کننده برتری تو ای رهنمون پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای نور

 تَعالَیْتَ یا مُنَوِّرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا نَصیرُ، تَعالَیْتَ‏

برتری تو ای روشنی بخش پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای یاور برتری تو

 یا ناصِرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا صَبُورُ، تَعالَیْتَ یا

ای یاری ده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای بردبار برتری تو ای‏

 صابِرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُحْصی‏، تَعالَیْتَ یا

شکیبا پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای شمارنده برتری تو ای‏

 مُنْشِئُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا سُبْحانُ، تَعالَیْتَ یا دَیَّانُ،

ایجاد کننده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای منزه برتری تو ای کیفر ده‏

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُغیثُ، تَعالَیْتَ یا غِیاثُ، اَجِرْنا

پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای فریادرس برتری تو ای دادرس پناه ده ما را

 مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا فاطِرُ، تَعالَیْتَ یا حاضِرُ، اَجِرْنا مِنَ‏

از آتش ای پناه ده منزهی تو ای آفریننده برتری تو ای حاضر پناه ده ما را از

 النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا ذَاالْعِزِّ والْجَمالِ، تَبارَکْتَ یا ذَاالْجَبَرُوتِ‏

آتش ای پناه ده منزهی تو ای صاحب عزّت و زیبایی بزرگی تو ای صاحب جبروت‏

 وَالْجَلالِ، سُبْحانَکَ لا اِلهِ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَکَ اِنّی‏ کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ،

و جلال منزهی تو معبودی جز تو نیست منزهی تو و همانا من از ستمگرانم‏

 فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ، وَکَذلِکَ نُنْجیِ الْمُومِنینَ، وَصَلَّی اللَّهُ‏

پس مستجاب کردیم دعای او (یعنی یونس) را و او را از اندوه نجاتش دادیم و این چنین مومنین را نجات بخشیم» و درود

 عَلی‏ سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ اَجْمَعینَ، وَالْحَمْدُللَّهِ‏ِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَحَسْبُنَا

خدا بر آقای ما محمد و آلش همگی و ستایش خاص پروردگار جهانیان است و خدا ما را بس است‏

 اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکیلُ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلیِّ العَظیمِ.

و او نیکو وکیلی است و جنبش و نیرویی نیست جز به خدای والای بزرگ


 

 

باسمه تعالی
دعای مجیر
غزل۶

این دعا نازل شده وقت نماز مصطفی
جبرئیل آورد آن را ، حامل وحی و دعا

بر زبان آورد احمد، این پیام ذوالجلال
در مقام جد خود در کعبه می خواند رسا

می دهد هشدار از آتش، خداوند کریم
حق پناه بی پناهان است، در ارض و سما

جنس شیطان هست از آتش، مشو همراه او
می برد ما را جهنم، آن رفیق بی وفا

می گشاید باب رحمت، باب احسان و کمال
گر کنی یاد خدا و گر بدانی حق ورا

این دعا مشگل گشا باشد، از بهر عموم
گر شود خوانده ، زداید غصه و رنج و بلا

می شود تاکید بر خواندن، در ایام خاص
ماه شعبان و رجب باشند ،با ماه خدا

گفتگو با حق تعالی شد تجلی در مجیر
جبرئیل آموخت آنرا، بر نبی شمس الهدی

می زداید هر گنه را، حق تعالی از امور
حق بود آگاه و ناظر، هم درون و ماورا

میثمی تنها توکل بر خدا کن در جهان
با عبادت، با توسل،جملگی مدح و ثنا

تا توانی چنگ زن بر حبل ایمان و یقین
حق بیامرزد رجالی،گر کنی یاد خدا

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


 

باسمه تعالی
یاران پیغمبر 
عمار
غزل۱

داد احمد این بشارت را به عمار حکیم
قاتلت از یاغیان باشد در جنگی عظیم

او بود همراه احمد در تمام غزه ها
بعد احمد می کند بیعت ، با میر علیم 

دعوت اسلام را لبیک می گوید نخست
دین حق را می کند یاری، با جهدی عظیم

گفت احمد در خصوص ابن یا سر اینچنین
او بود بر حق و حق با او بود از قدیم

او ندارد بیعتی بعد از محمد ، جز علی
شیعه ی اثنی عشر باشد،عمار حلیم

او بود حامی مولا، در تمام طول عمر
می کند عمری نود ساله، سرداری زعیم

می کند یاری نبی را، در مصاف خصم دین
اجر او باشد شهادت ، از خداوند کریم

قبر او تخریب می گردد بدست ناکثان
تا نماند یاد و افکار وی از عصر جحیم

میثمی او صاحب فهم است و ادراک و یقین
او ولایت را پذیرد چون رسالت از قدیم

می کند افشا رجالی او حیل های عدو 
حق مولا می شود تضییع، با انواع بیم

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 


 

 

باسمه تعالی
ن بهشتی
حضرت آسیه
غزل۶

آسیه تنهاترین در کاخ ظلم و جور شاه
پایداری کرد او بر باور و ایمان و راه

می کند مخفی مرامش را ز فرعون لعین
هست او را اعتقاد محکمی در بارگاه

آسیه مانع شود از کشتن طفل صغیر
گفت باشد باعث خیر و شود وی را پناه

بود او مادر برای حضرت موسی چنان
تا بدیدش نور یزدان در جبین و در نگاه

همسر فرعون عبادت کرد مانند نبی
گشت او یکتاپرست و دید موج خشم شاه

می کند فرعون گله از آسیه بر مادرش
بلکه بنماید پشیمان یا که باز آید به راه

چون که فرعون دید، او را در عبادت با خدا
می نهد سنگ بزرگی بر تن و آن روی ماه

می نشیند خنده بر لبهای آن جنت مکان
می نمایاند خدا وی را، مقام و عز و جاه

میثمی غافل مشو از حق تعالی در امور
قدرت و شوکت بدست او بود نی در سپاه

نیست کس مانع رجالی، گر خدا خواهد، شود
او نمایاند خودش را، بر فقیر و پادشاه

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 


 

 

باسمه تعالی
دعای مجیر
غزل۶

این دعا نازل شده وقت نماز مصطفی
جبرئیل آورده آن را ، حامل وحی و دعا

بر زبان آورد احمد، این پیام ذوالجلال
در مقام جد خود در کعبه می خواند رسا

می دهد هشدار از آتش، خداوند کریم
حق پناه بی پناهان است، در ارض و سما

جنس شیطان است از آتش، شود تاکید آن؟
می برد ما را جهنم، آن رفیق بی وفا

می گشاید باب رحمت، باب احسان و کمال
گر کنی یاد خدا و گر بدانی حق ورا

این دعا مشگل گشا باشد، برای عام و خاص
گر شود خوانده ، زداید غصه و رنج و بلا

تا توانی کن قرائت، این دعا را نیمه ماه 
ماه شعبان و رجب باشند ،با ماه خدا

گفتگو با حق تعالی شد تجلی در مجیر
می شود ابلاغ آن را ، بر نبی شمس الهدی

می زداید هر گنه را، حق تعالی از دلت
گر کنی توبه ز اعمال و نخواهی ماسوا

میثمی اندر پناه و یاد یزدان روز و شب
آدمی آرام گیرد، می رود غم ها ز ما

چنگ زن بر حبل تقوا و توکل بر گزین
حق بیامرزد رجالی،هر که می یابد خدا

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 


 

 

باسمه تعالی
یاران پیغمبر
مقداد
غزل۳

گفت پیغمبر پیام نور مطلق ذوالجلال
در خصوص حب جمعی، صاحب فهم و کمال

می نماید نام آنها را، پیمبر این چنین
هست مقداد و ابوذر ، مظهر صد ها خصال

همره سلمان و مولا ، می کند تاکید حق
چون نمی خواهند آنان، ذلت و ظلم و ظلال

گفت صادق در خصوص ابن اسود اینچنین
در مقام هشتم ایمان و فهم است و خیال

او نگوید فاطمه قبرش کجا مخفی بود
می کند تشییع وی را، می برد بهر وصال

می کند وصلت ، با دخت عموی مصطفی
چونکه احمد دید وی را صاحب درک و کمال

او بود از مخلصین و می کند فریاد حق
می کند تاکید بر نقش ولایت در جدال

می تراشد موی سر را، از میان چل نفر
همچو سلمان و ابوذر ، صاحب عز و جلال

میثمی راه ولایت، راه مردان خداست
 پر ز فتنه باشد و انواع مکر و و قیل و قال

می شود اثبات بر جمعی ، رجالی در عمل

نیست آنان را اطاعت از ولایت در خلال

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 


باسمه تعالی
یاران پیغمبر
سلمان فارسی
غزل۲

در روایات است نام احمد و ذکر و نشان
هر چه گیرد هدیه باشد از برای دیگران

چون نهان بودی علاماتی سه گانه بر نبی
رفت سلمان تا بجوید در نبی آن را عیان

مهر احمد بین کتفینش چو پیدا کرد او
واگذارد دین خود، مسلم شود هم بعد از آن

او سفر بنمود از ایران، شد غلامی بر عرب
احمد مرسل نمود آزاد او را بی گمان

بر نهادش اسم سلمان و بگفتا یار ماست
او قوی بود و شجاع و صاحب علم زمان

حفر خندق از برای حفظ مردم طرح اوست
منجنیق آورد او، بهر دفاع از مردمان

بر مدائن داد او را حاکم ثانی سمت
لیک اکراه فراوان داشت گردد از شهان

حضرت حیدر وساطت کرد و او مأمور شد
گشت استاندار و خدمت کرد در حد توان

بهر رزق خود دو صد زنبیل دوزد یا حصیر
تا نباشد شبهه ای، در کسب قدرت در جهان

میثمی همشهری سلمانی و این افتخار
تا ابد گردید او فخری برای اصفهان

راه او راه نموداری است بر هر حاکمی
زین جهت تقریر بنمودی رجالی این بیان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


 

 

باسمه تعالی
یاران پیغمبر 
عمار
غزل۱

داد احمد این بشارت را به عمار سلیم
قاتلت از یاغیان باشند در جنگی عظیم

او بود همراه احمد در تمام غزوه ها
بعد احمد می کند بیعت ز مولای علیم 

دعوت اسلام را لبیک می گوید نخست
می کند یاری امام و حجت حق را حمیم

گفت احمد در خصوص ابن یاسر اینچنین
او بود بر حق و حق با او بود بی شک و بیم

او ندارد بیعتی بعد از محمد ، جز علی
شیعه ی اثنی عشر باشد،عمار حلیم

او بود حامی مولا، در تمام طول عمر
ترک دنیا می کند، با عمر طولانی زعیم

می کند یاری نبی را، در مصاف خصم دین
اجر او باشد شهادت ، از خداوند کریم

قبر او تخریب می گردد بدست ناکثان
راه اوحق است و باشد آن صراط مستقیم

میثمی او صاحب فهم است و ادراک و یقین
او ولایت را پذیرد چون رسالت از قدیم

می کند افشا رجالی او حیل های عدو 
در نبرد حق و باطل او دلیر است و فهیم

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 


 

 

 

باسمه‌ تعالی
یاران پیغمبر
مالک اشتر
غزل۵

والی منصوب مصر است، تیغ بران خدا
مالک اشتر بود، همراه و یار مرتضی

می کنند مسموم او را، ناکثین در بین راه
لیک میثاقش بماند ،عهد و پیمان با ولا

می کند دعوت مردم را، به بیعت با علی
می کنند تبعید او را، یاور شمس الهدی

می شود در شام تبعید و سپس آید به حمص

دعوت مردم پذیرد، آن ولی و مقتدا

والی کوفه بگردد، با قیام کوفیان
می شود بر پا عدالت ، در دیاری بی وفا

می زند دشمن دو دست مرتضی را در دو جنگ
مالک و عمار باشند، دست و بازوی ولا

جنگ صفین و جمل را می کند فرماندهی
می کنند با خدعه و نیرنگ، جنگی را به پا

او ندارد سازشی با مارقین و قاسطین
زین سبب تبعید می گردد ، بدست اشقیا

میثمی جهل و حیل در جنگ صفین شد عیان
جلد قرآن می شود بر نیزه ها، در ماجرا

هست او ثابت قدم، در جبهه و جنگ و جدال
چون رجالی او، شجاع است و ولیش مرتضی

سروده شده تو سط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 


 

 

باسمه تعالی
یاران پیغمبر
ابوذر
غزل۴

گفت صادق در خصوص ابن جناده چنین
دان ابوذر دائما در فکر بود و ذکر دین

نهی کردند تا نگردد حرف پیغمبر بیان
راست گو بود و زبانش تیغ برانی به کین

می شود تبعید در شام و بگوید حرف حق
در خصوص حاکم شهر و بلاد و ناکثین

می کند عثمان ورا تبعید در اقصی نقاط
تا لبان بسته شود، از گفتن اعمال ‌کین

می کند مولا علی را او حمایت در نبرد
جنگ حق و باطل است و مذهب و آئین و دین

او بود رکنی ز ارکان تشیع آن زمان
می کند یزدان سفارش، بر نبی مسلمین

جد او غفار باشد، زین سبب باشد لقب
کنیه اش باشد ابوذر، مرد تقوا و یقین

دوست دارد، بر خلاف مردم کوی و دیار
فقر و مرگ و رنج در راه خدا را همچنین

عالمی فاضل بود، هم عارفی والا مقام
میثمی او زاهد است و معتقد بر واپسین

اهل بخشش باشد و در عصر خود او کم نظیر
می سراید چون رجالی، شمه ای از سالکین

 

 


 

 

باسمه تعالی
یاران پیغمبر
مقداد
غزل۳

گفت پیغمبر پیام نور مطلق ذوالجلال
در خصوص حب جمعی، صاحب شأن و جلال

می نماید نام آنها را، پیمبر این چنین
هست مقداد و ابوذر ، مظهر صد ها خصال

همره سلمان و مولا ، می کند تاکید حق
چون نمی خواهند آنان، ذلت و ظلم و ظلال

گفت صادق در خصوص ابن اسود اینچنین
در مقام هشتم ایمان و فهم است و خیال

او نگوید فاطمه قبرش کجا مخفی بود
می کند تشییع وی را، می برد بهر وصال

هست پیوندی ورا ، با دخت عموی نبی
چونکه احمد دید وی را صاحب درک و کمال

او بود از مخلصین و می کند فریاد حق
می کند تاکید بر نقش ولایت در جدال

می تراشد موی سر را، از میان چل نفر
همچو سلمان و ابوذر ، صاحب عز و جلال

میثمی راه ولایت، راه مردان خداست

گر چه آن سخت است و پر باشد ز انواع ملال

می شود اثبات بر جمعی ، رجالی در عمل

چون اطاعت از ولایت، باعث رشد و کمال

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 


 

 

باسمه تعالی
خاندان پیامبر اسلام
عبدالمطلب
غزل۱


توده ای از مرغ های آسمانی شد عیان
سنگ بر منقار دارند، جای شمشیر و سنان

داشت در سر ابرهه، تخریب خانه، کعبه را
می کند الله حفظش، از شیاطین بی امان

هر که با یزدان در افتد، می شود خوار و ذلیل
چون که عالم در ید و فرمان حق دارد توان

می کنند پرتاب هر یک،سنگ ریزه بر عدو
می کشند فیلان لشکر را، دهند درسی چنان

می کنند غارت، اموال بنی هاشم به زور
اشتران را می ربایند از قبایل بی گمان

می کند درخواست، عبدالمطلب جد نبی
در خصوص عودت اموال وخیل اشتران

بود عبدالمطلب دیندار، دینش هم حنیف
می کند قرآن سفارش، رسم وآئین سران

حرمت تزویج با محرم و انواع شراب
بود از رسم و رسوم دین جدش همچنان

طوف عریان حرم با نفی انواع نفاق
میثمی باشد، ز آداب و رسوم آن زمان

رسم دیگر از قریش است،ای رجالی آشکار
در خصوص حرمت مهمان و قتل دختران

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 


 

باسمه تعالی
یاران پیغمبر
حمزه
غزل۶

حمزه می باشد رشید و صاحب فهم و کمال
جان خود را می دهد، در راه یزدان و وصال

حمزه همراه علی حاضر شود در جبهه ها
تا نگردد مصطفی در بند و در رنج و ملال

حمزه می جنگد برای عزت اسلام و دین
از بزرگان قریش است ، مظهر جود و کمال

غیرت و درکش سبب شد تا که او مسلم شود
هر که آزارد نبی را، حمزه تازد بی مجال

می زند برفرق دشمن، حمزه با شمشیر ها
او شجاع است و مبارز، در رشادت بی مثال

وحشی آرد جگر حمزه برای هند پست
مثله کردند آن بدن را، دشمن عز و جلال

حق دهد فرمان نبی را، در خصوص این عمل
خوی استکبار باشد در مرام و در خصال 

حمزه باشد با وفا ، در هر شرایط با نبی 
در شدائد می شود همراه در جنگ و جدال

میثمی راه شهیدان، راه مردان خداست
جان فدا کن در ره آزادگی و ذوالجلال

خوی استکبار باشد چیره بر اصحاب کفر
دین رجالی می دهد ما را بها و هم کمال

سوده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

باسمه تعالی
یاران پیغمبر
حمزه
غزل۶


حمزه می باشد  عموی احمد و مردی سعید
قبل اسلام است یار و یاور احمد ز کید

حمزه همراه علی حاضر بود در جبهه ها
تا نگردد مصطفی در بند اشخاص پلید

حمزه می جنگد برای عزت اسلام و دین
از بزرگان قریش است ،در احد گردد شهید

غیرت و درکش سبب شد تا که او مسلم شود
هر که آزارد نبی را، حمزه می تازد شدید

می زند برفرق دشمن، با دو شمشیر و دو دست
او شجاع است و مبارز، جبهه همتایی ندید

جگر حمزه برون آ ید بدست جاهلی 
مثله کردند آن بدن را،بهر زینت می برید
حق دهد فرمان مکن خاطی خود را تو قصاص
صبر را گر می توانی پیشه کن ،بهر شهید
حمزه باشد با وفا ، در هر شرایط با نبی 
در شدائد او بود همراه و یاران را امید
میثمی راه شهیدان، راه مردان خداست
جان فدا کن در ره آزادگی و ذوالجلال
خوی استکبار باشد چیره بر اصحاب کفر
دین رجالی می رهاند جملگی هر ابتذال 

سوده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 


 

 

سمه‌ تعالی
یاران پیغمبر
مالک اشتر
غزل۵

می رود بهر صدرات ، تیغ بران خدا
مالک اشتر بود، همراه و یار مرتضی

می کنند مسموم وی را، ناکثین در بین راه
لیک میثاقش بماند، خط و مشی اولیا

می کند دعوت مردم را، به بیعت با علی
می کنند تبعید او را، یاور شمس الهدی

می شود در شام تبعید و سپس شهر دگر
می پذیرد دعوت مردم، امیر و مقتدا

والی کوفه بگردد، با قیام کوفیان
می شود بر پا عدالت، از قدوم اوصیا

می زند دشمن دو دست مرتضی را در نبرد
چون که عمار است و مالک، در مصاف اشقیا

جنگ صفین و جمل را می کند فرماندهی
می کنند با خدعه و نیرنگ، آشوبی به پا

او ندارد سازشی با مارقین و قاسطین
زین سبب تبعید می گردد ، به امر اقویا

میثمی جهل و حیل در جنگ صفین شد عیان
جلد قرآن می شود بر نیزه ها، در ماجرا

هست او ثابت قدم، در جبهه و جنگ و جدال
چون رجالی او شجاع است و ولیش مرتضی

سروده شده تو سط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 


 

باسمه تعالی
خاندان پیامبر اسلام
عبدالمطلب
غزل۱


توده ای از مرغ های آسمانی شد عیان
سنگ بر منقار دارند، جای شمشیر و سنان

داشت در سر ابرهه، تخریب خانه، کعبه را
می کند الله حفظش، از شیاطین بی امان

هر که با یزدان در افتد، می شود خوار و ذلیل
نیست کس را فوق و بالاتر ز او, اندر جهان

می کنند پرتاب هر یک،سنگ ریزه بر عدو
کشته می گردند فیلان، در پی ضربی چنان

 

با هجوم ابرهه، اموال غارت می شود
اشتران را می ربایند از قبایل بی گمان

می کند درخواست، جد مصطفی، از ابرهه
در خصوص عودت اموال وخیل اشتران

او بود دینش ز ابراهیم و مذهب هم حنیف
می کند قرآن سفارش، بر ادای رسمشان

حرمت تزویج با محرم و انواع شراب
بود از رسم و رسوم دین جدش همچنان

طوف عریان حرم با نفی انواع نفاق
میثمی باشد، ز آداب و رسوم آن زمان

رسم دیگر از قریش است،ای رجالی آشکار
در خصوص حرمت مهمان و قتل دختران

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
خاندان پیامبر اسلام
عبدالمطلب
غزل۱


توده ای از مرغ های آسمانی شد عیان
سنگ بر منقار دارند، جای شمشیر و سنان

داشت در سر ابرهه، تخریب خانه، کعبه را
می کند الله حفظش، از شیاطین بی امان

هر که با یزدان در افتد، می شود خوار و ذلیل
چون که عالم در ید و فرمان حق دارد توان

می کنند پرتاب هر یک،سنگ ریزه بر عدو
کشته می گردند فیلان ،در پی ضربی چنان

می کنند غارت، اموال بنی هاشم به زور
اشتران را می ربایند از قبایل بی گمان

می کند درخواست، عبدالمطلب جد نبی
در خصوص عودت اموال وخیل اشتران

بود عبدالمطلب دیندار، دینش هم حنیف
می کند قرآن سفارش، رسم وآئین سران

حرمت تزویج با محرم و انواع شراب
بود از رسم و رسوم دین جدش همچنان

طوف عریان حرم با نفی انواع نفاق
میثمی باشد، ز آداب و رسوم آن زمان

رسم دیگر از قریش است،ای رجالی آشکار
در خصوص حرمت مهمان و قتل دختران

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 


 

باسمه تعالی
خاندان پیامبر اسلام
عبدالله
غزل۲

کرد جد مصطفی ، عهد و قراری با خدا
گر دهی ما را پسر، از ده کنم یک را فدا

می کنم قربانی یزدان، تنی از ده نفر
گر شوم من صاحب اولاد ، ای ما را شفا

نذر جد مصطفی گردد محقق سوی حق
صاحب فرزند می گردد،به اذن حق ورا

می زند قرعه کدامین دلبرش گردد هلاک
می شود قرعه به نام باب و جان مصطفی

باب احمد می شود نامش برون نه مرتبه
بار آخر قرعه بر اشتر فتد ، در ماجرا

چون که عبدالله باشد، صاحب عز و مقام
می شود صد اشتری قربانی و جانش رها

هست اسماعیل و عبدالله، اجداد نبی
احمد است فرزند آنها، از دو قربانی به جا

زین جهت گویند احمد را ذبیح الله نام
شد حسین ابن علی، قربان حق در کربلا

هست اجداد پیمبر، جملگی یکتا پرست
میثمی هر که موحد بود، محبوش خدا

 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 


 

 

باسمه تعالی
خاندان پیامبر اسلام 
حمزه
غزل۶

حمزه می باشد رشید و صاحب فهم و کمال
جان خود را می دهد، در راه یزدان و وصال

حمزه همراه علی حاضر شود در جبهه ها
تا نگردد مصطفی در بند و در رنج و ملال

حمزه می جنگد برای عزت اسلام و دین
از بزرگان قریش است ، مظهر جود و کمال

غیرت و درکش سبب شد تا که او مسلم شود
هر که آزارد نبی را، حمزه تازد بی مجال

می زند برفرق دشمن، حمزه با شمشیر ها
او شجاع است و مبارز، در رشادت بی مثال

جگر حمزه برون آ ید بدست جاهلی 
مثله کردند آن بدن را، دشمن عز و جلال

حق دهد فرمان نبی را، در خصوص این عمل
خوی استکبار باشد در مرام و در خصال 

حمزه باشد با وفا ، در هر شرایط با نبی 
در شدائد می شود همراه در جنگ و جدال

میثمی راه شهیدان، راه مردان خداست
جان فدا کن در ره آزادگی و ذوالجلال

خوی استکبار باشد چیره بر اصحاب کفر
دین رجالی می رهاند ، جملگی هر ابتذال

سوده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

باسمه تعالی
یاران پیغمبر
حمزه
غزل۶


حمزه می باشد  عموی احمد و مردی سعید
قبل اسلام است یار و یاور احمد ز کید

حمزه همراه علی حاضر بود در جبهه ها
تا نگردد مصطفی در بند اشخاص پلید

حمزه می جنگد برای عزت اسلام و دین
از بزرگان قریش است ،در احد گردد شهید

غیرت و درکش سبب شد تا که او مسلم شود
هر که آزارد نبی را، حمزه می تازد شدید

می زند برفرق دشمن، با دو شمشیر و دو دست
او شجاع است و مبارز، جبهه همتایی ندید

جگر حمزه برون آ ید بدست جاهلی 
مثله کردند آن بدن را،بهر زینت می برید
حق دهد فرمان مکن خاطی خود را تو قصاص
صبر را گر می توانی پیشه کن ،بهر شهید
حمزه باشد با وفا ، در هر شرایط با نبی 
در شدائد او بود همراه و یاران را امید
میثمی راه شهیدان، راه مردان خداست
جان فدا کن در ره آزادگی و ذوالجلال
خوی استکبار باشد چیره بر اصحاب کفر
دین رجالی می رهاند جملگی هر ابتذال 

سوده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 


 

 

باسمه تعالی
خاندان پیامبر اسلام
آمنه
غزل۴

همسر باب نبی، دخت وهب شد در جهان
هست احمد حاصل پیوند زوج و ارمغان

آمنه باشد موحد، همچو اجداد نبی
می کند احمد زیارت قبر مادر،خود نشان

عالمان شیعه بر ایمان تو ، صحه نهند
چون که احمد نهی کرده، بر صلات مشرکان

کودکی را بی پدر باشد احمد در حیات
مادرش هم ترک دنیا می کند، در عنفوان

آمنه بنت وهب، از بهترین زن های قوم
از قریش است آمنه، پاک و منزه هر زمان

باعث خیر است احمد بر حلیمه دایه اش
او کند تمدید کارش را،  محمد در امان

پنج سالی را حلیمه می کند خود مادری
تا که احمد رشد یابد،دامنش شد گل فشان

دار فانی را بگوید آمنه،در یک سفر
دفن باشد در مدینه، همسر نور جنان

میثمی خواهان وصف تو بود، در این غزل
تا نمایاند بیان، او خصلت و حسن نهان

می کنم وصف تو را ،ای مادر شمس الهدی
کی رجالی قادر از ذکر صفات است و بیان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 


 

باسمه تعالی
خاندان پیامبر اسلام
ابوطالب
غزل۵

می کند هجرت پیمبر، بهر تبلیغ و شعار
نیست دیگر مونس و هم یاوری در آن دیار

حامی احمد بود در طول عمر خود عمو
از بزرگان بنی هاشم بود، او خوش تبار

چون ابوطالب سدی محکم بود بر کافران
در حیاتش نیست احمد را اذیت آشکار

بعد فوت جد احمد، او بود قیم نبی
سرپرستی می کند وی را، از بین صغار

چون ندیده او پدر را،در حیات و زندگی
می رود هم مادرش ، یکه بماند گل عذار

ساقی مکه بود او حاجیان را مدتی
او پذیرای خلایق بود، از بهر مطار

او ادیب است و بود مولا علی را سر پرست
اهل شعر است و قصیده، مسلمین را افتخار

الگوی زهد است مولا، صاحب علم لدن
داد احمد با علی را او صلابت ، اقتدار

میثمی هم می سراید این غزل را بر عموم
تا شود تبیین صفاتی را ز صدها و هزار

او مسلمان شد رجالی، آگه از ادیان غیر
در خصوص آخرین پیغمبران روزگار

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 


 

باسمه تعالی
نیایش
دعای فرج
غزل۳

بدنبال فرج باشند مردم، بخوانندش دعا را
رها گردند از آسیب و هر گونه خطرها

سبب گردد رهایی و نجات ابن احمد
بیاموزد امام و مقتدایش در وقایا 

بخوانند از برای اذن یزدان در قیامش
که تعجیلی شود اندر ظهور نور والا

فرج باشد رهایی از غم و اندوه و هر یاس
قرائت می شود در سختی و رنج و بلایا

رهایی و گشایش در امور و زندگانی است
بخوانند مردمان در غیبت مهدی دعا را

سبب گردد اطاعت از ولی در عصر غیبت
رفیع است جایگاه آن امام و شأن والا

بود اعمال سرداب و نماز خاص حضرت
دعایی چون فرج باشد،تعقیب عمل ها

بخواهند یاری از آل علی و حجت حق
بود امید و امداد الهی، بر رعایا

بیا ای میثمی بر احمد و آل نبوت
توسل جو، از بهر نجات و شر و اغوا

بود فریادرس ما را رجالی، آل احمد
که اینان واسط الله و ما هستند، هر جا

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 


 

باسمه تعالی
نیایش
زیارت عاشورا
غزل۲

گفت باقر این زیارت را برای مسلمین
لعن کرده ظالمین و غاصبین و ناکثین

بر شمارد ظلم ها را بر ولایت این دعا
خوانده گردد روز عاشورا و ایام حزین

شیعیان بر صحت آن می کنند اصرار ها
می شود تاکید بر راه حسین و نفی کین

اجر و پاداش قرائت بس مهم است و عظیم
توصیه گردد زیارت بر عموم و مومنین

آل مروان و زیاد و خانمان ظلم و جور
می شوند لعنت بر آنها، تا قیامت در زمین

مهدی موعود آید، منتقم باشد امام
نیست رأفت از برای مارقین و قاتلین

هم شروع و هم به پایان می رسد آن با سلام
بر حسین و خیل یاران در جهان و عالمین

از خدا خواهیم در راهش نلغزد پایمان
چون که راه آن شهیدان تا ابد ماند چو دین

میثمی با نذر کردن، می توان مقصد رسید
گر توانی کن قرائت، این دعا را در حزین

در دعا خواهیم از یزدان رجالی انتقام
تا بگیرد حق مردم، از شقی و خائنین

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 


 

 

باسمه تعالی
نیایش
دعای توسل
غزل۱


شفیع و هادی پیر و جوان از جور وخسران
حسین ابن علی گردیده سالار  شهیدان

مقام اولیا و انبیا در راس هستی است
توسل کن که آنها جلوه ای از نور و ایمان

رفیع است و بلند و مرتفع هم جای آنها
محبت بر ائمه در دل و در قلب انسان

بود چندین دعا در نحوه و نام توسل
روایت ها شده ذکر از نبی و از امامان

ائمه جانشین و حجت حق بر زمین اند
توسل جو که منجی بشر هستند هر آن

دعای دیگران در حق انسان مستجاب است
ائمه پاک و معصوم اند، تو سل کن به آنان

توسل بر امامان باعث آسودگی هاست 
نباشد ذره ای از دید مخفی یا که پنهان

بخوانند این دعا را هفتگی شبها سه شنبه
بطور جمعی اندر جمکران و کل ایران

بخوان میثمی این دعا ها را مرتب
ندارد جز خدا و اهل بیت و نور قرآن

رجالی هم بخواند این دعا را از جوانی
بود مشگل گشا و می زداید غم چه آسان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 


 

باسمه تعالی
نیایش
دعای عهد
غزل۵

هر که خواهد برگزیند یار خود را در جهان
چون امام و حجت حق در دو عالم همزمان

ابتدا باید کند پیمان و عهد خود جدید
تا شود تجدید عهدش، در اطاعت بی امان

گفت صادق این دعا را، بهر یاران امام
می کنی اظهار آنرا با عمل،هم با زبان

عهد ما بر جا بود، حتی پس از ترک دیار
گر نباشم در ظهور حضرت صاحب زمان

بعد دستور قیام حضرت رب عظیم
باز می گردم به دنیا، بار دیگر جان فشان

مردمان بر مصطفی و آل او گویند درود
تا شود دین خدا بر پا و گردد حق عیان

گر بخوانی عهد را هر صبح، آن را در چهل
می توان گفتا ز یاران می شوی از بعد آن

 

این همه ادعیه در وصف امام عصر خویش
از برای درک و فهم ما بود، از نقششان

میثمی مشتاق دیدار است و بیند عدل او
برکند ظلم و تعدی بر حقوق دیگران



سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 


باسمه تعالی
نیایش
دعای سمات
غزل۴

گفت باقر این دعا را از برای سالکان و عارفان
از شمیمش میشود مسرور قلب و روح و جان
قلب ها را می کند شاداب آن اسمای پاک
خوانده گردد عصر جمعه، مشعل عشق و روان

حاوی اسرار حق باشد سمات و نام هو
مستحب باشد قرائت، گر توانی آن بخوان
پر ز رمز است و نشانه در اجابت این دعا
زین سبب خوانند آنرا چون سمات و یک نشان
هست مقبول عوام مردم و اصحاب خاص
پر ز مضمون های عالی و معارف اندر آن
می کند محفوظ ما را از شیاطین درون
دور سازد دشمنان را، از خصومت در امان
می کند بیمه تو را، اندر حوادث ناگوار
نیست دیگر دشمنی ، در عالم و و مکان
خوانده می گردد دعا، اندر مجامع دائما
گاه جمعی،گه فرادا، در شب شنبه بیان
پس رجالی آن بخوان ،از بهر انفاس لعین
تا کند سرکوب و مدفون، آن خطاهای عیان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


 

 

اسمه تعالی
نیایش
دعای فرج
غزل۳

بود امید و امداد الهی بر رعایا
شود آن چاره ای بر مشکلات و بر بلایا

بخواهند یاری از آل علی و حجت حق
بدنبال فرج هستند مردم ،هر کجایا

اطاعت کن ز مولا و ولی در عصر غیبت
رفیع است جایگاه بی مثالش در سجایا

بخوانند از برای اذن یزدان در قیامش
که تعجیلی شود اندر ظهورش از عطایا

فرج باشد رهایی از غم و اندوه و هر یاس
قرائت می شود در سختی و رنج و بلایا

سبب گردد رهایی و نجات ابن احمد
بیاموزد امام و مقتدایش در وقایا 

رهایی و گشایش در امور و زندگانی است
بگویند مردمان در غیبت مهدی خدایا

بود اعمال سرداب و نماز خاص حضرت
دعایی چون فرج باشد به تعقیب ادایا

بیا ای میثمی دوری نما از شر شیطان
توسل کن به مهدی و رها شو از خطایا

بود فریادرس ما را رجالی، آل احمد
که اینان واسط الله و ما از هر زوایا

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 

 


باسمه تعالی
چلچراغ
قصیده ۱۳
تکیه بر دنیا


مکن تکیه بر عقل تنها،  بشر
شود موجب کبر و اندوه و شر

اگرعقل تنها شود رهنما
نبینی تو حق را ورای نظر

چه تدبیر ها می کنی در امور
به ظاهر نباشد غلط، هر نظر

چو اجرا شود،طرح و برنامه ات
ببینی نقایص، شود جلوه گر

دلیلش بود نقص عقل و خرد
نیاز بشر بر خدا باشد و او قدر

پیمبر بود عقل ما در بدن
شوی چیره بر مشکلات و خطر

هدایت کند این جهان را ولی
به اذن خدا می شود هر نظر

شود موجب خسر هر آدمی
اگر تکیه گاهش به اموال و زر

به مقصد رسد هر که دارد خدا
هدایت کند خلق را در سفر

مکن تکیه برمنصب و قدرتت
اگر می توانی ز آن کن حذر

نکرده وفا بر کسی تا کنون
بود سخت این امتحان بر بشر

شوی خوار گر تکیه بر آن کنی
که  باشد فریبنده و پر خطر

چو تقوا نباشد مرو سوی آن
در این فتنه تقوا بباشد سپر

اگر خدمت خلق و مردم کنی
جزایش بهشت است و بینی ثمر

اگر کار کردن برای خداست
خدا می دهد اجر و پاداش و زر

چو باشی به دنبال کسب مقام
ندارد بجز زحمت و درد سر

هر آنکس فریبد تو را با حیل
نشاید که نامید کارش هنر

علی گفت بر خصم خود این سخن
فریبندگی نیست بر ما ظفر

تو در کسب دنیا ، بکن خود تلاش
مکن تکیه بر دیگران یا پدر

بپرداز حق یتیم و ضعیف
ادا کن به دنیا و با خود نبر

زمانی که کودک و کوچک بدی
بدون کمک، کی تو گشتی قدر

بود وقف تو روز و شب مادرت
همه جان، نلرزان دلش، شاه پسر

هر آنکس شود غرق دنیا بدان
نباشد دگر نام و فخر و اثر

بدان عمر ما اندک است و قلیل
نیابی گران تر ز عمرت پسر

بود عمر ما پر بها و گران 
ببر بهره ها و مده آن هدر

مکن تکیه بر خویش و امیال خود
که شیطان دون، می نماید خطر

هدایت کند با کلامش خدا
نجویی کتابی به از آن گهر

کند بیمه ما را در این روزگار
بدان دین و ایمان نیاز بشر

مشو میثمی غره در این جهان
نکرده وفا بر کس و هر نفر

خدایا ندارم بجز تو کسی
رجالی اسیر دل است و بصر

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
قصیده ۱۳
تکیه بر دنیا


مکن تکیه بر عقل تنها بشر
شود موجب کبر و اندوه و شر

اگرعقل تنها شود رهنما
نبینی تو حق را ورای بصر

چه تدبیر ها می کنی در امور
نهایت دچار خطایی دگر

چو اجرا شود،طرح و برنامه ات
ببینی نقایص، شود جلوه گر

دلیلش بود نقص عقل و خرد
بود شخص کامل، قوی و قدر

پیمبر بود عقل و آن هادی است
شوی چیره بر مشکلات و خطر

هدایت کند این جهان را ولی
به اذن خدا می شود هر ظفر

شود موجب خسر هر آدمی
هر آن کس کند تکیه برمال و زر

به مقصد رسد هر که دارد خدا
هدایت کند خلق را در سفر

مکن تکیه برمنصب و قدرتت
اگر می توانی ز آن کن حذر

نکرده وفا بر کسی تا کنون
بود سخت این امتحان بر بشر

شوی خوار گر تکیه بر آن کنی
که  باشد فریبنده و پر خطر

چو تقوا نباشد مرو سوی آن
در این فتنه تقوا بباشد سپر

اگر خدمت خلق و مردم کنی
جزایش بهشت است و بینی ثمر

اگر کار کردن برای خداست
خدا می دهد اجر و پاداش و زر

چو باشی به دنبال کسب مقام
ندارد بجز زحمت و درد سر

هر آنکس فریبد تو را با حیل
نشاید که نامید کارش هنر

علی گفت بر خصم خود این سخن
فریبندگی نیست بر ما ظفر

تو در کسب دنیا ، بکن خود تلاش
مکن تکیه بر دیگران ای پسر

بپرداز حق یتیم و ضعیف
ادا کن به دنیا و با خود نبر

زمانی که کودک و کوچک بدی
بدون کمک، کی تو گشتی قدر

بود وقف تو روز و شب مادرت
همه جان، نلرزان دلش، شه پسر

هر آنکس شود غرق دنیا بدان
نباشد دگر نام و فخر و اثر

بدان عمر ما اندک است و قلیل
نیابی گران تر ز عمرت بشر

بود عمر ما پر بها و گران 
ببر بهره ها و مده آن هدر

مکن تکیه بر خویش و امیال خود
که شیطان دون، می نماید خطر

هدایت کند با کلامش خدا
نجویی کتابی به از آن گهر

کند بیمه ما را در این روزگار
بدان دین و ایمان نیاز بشر

مشو میثمی غره در این جهان
نکرده وفا بر کس و هر نفر

خدایا ندارم بجز تو کسی
رجالی اسیر دل است و بصر

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 


Ali Rejali:
باسمه تعالی
فراز هایی از نهج البلاغه
دودمان اموی
غزل۴

چون پیمبر از بنی هاشم رسالت برگزید
دشمنی بر احمد و آلش به اعلا حد رسید

چون طوایف متحد گشتند در قتل نبی
می کند هجرت پیمبر، چون امان از خود ندید

در مدینه دین حق نشر و مسلمانی رواج
شد مدینه قلب اسلام و مداوم آن تپید

لشکر مکه شود تسلیم احمد بی نبرد
چون ابوسفیان شود ناچار و گردد نا امید 

بعد احمد فرصتی آمد پدید و فتنه ها
روح را بر پیکر سفیانیان عثمان دمید

مسلمین بیعت نمودند با امیر المومنین
جملگی خواهان عدلند و بشارت ها پدید

می کنند سفیانیان در شام مکر و حیله ها
باز می گردد خلافت به امیه بافریب و هم خرید

می کنند ظلم و جنایت در نود سال قیام
فاجعه در کربلا و در مدینه شد شدید


می کنند مکه رجالی، خانه ی حق را خراب
این کفایت می کند،بر خلق و خوی چون یزید

میثمی قادر به توصیف جنایتها که نیست
لعن بر مولا علی باشد، دستور حکام پلید

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
دعای مجیر
غزل۶

این دعا نازل شده وقت نماز مصطفی
جبرئیل آورده آن را ، حامل وحی و دعا

بر زبان آورد احمد، این پیام ذوالجلال
در مقام جد خود در کعبه می خواند رسا

می دهد هشدار از آتش، خداوند کریم
حق پناه بی پناهان است، در ارض و سما

جنس شیطان است از آتش، شود تاکید آن؟
می برد ما را جهنم، آن رفیق بی وفا

می گشاید باب رحمت، باب احسان و کمال
گر کنی یاد خدا و گر بدانی حق ورا

این دعا مشگل گشا باشد، برای عام و خاص
گر شود خوانده ، زداید غصه و رنج و بلا

تا توانی کن قرائت، این دعا را نیمه ماه 
ماه شعبان و رجب باشند ،با ماه خدا

گفتگو با حق تعالی شد تجلی در مجیر
می شود ابلاغ آن را ، بر نبی شمس الهدی

می زداید هر گنه را، حق تعالی از دلت
گر کنی توبه ز اعمال و نخواهی ماسوا

میثمی اندر پناه و یاد یزدان روز و شب
آدمی آرام گیرد، می رود غم ها ز ما

چنگ زن بر حبل تقوا و توکل بر گزین
حق بیامرزد رجالی،هر که می یابد خدا

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
ن بهشتی
حضرت آسیه
غزل۶

آسیه تنهاترین در کاخ ظلم و جور شاه
پایداری کرد او بر باور و ایمان و راه

می کند مخفی مرامش را ز فرعون لعین
هست او را اعتقاد محکمی در بارگاه

آسیه مانع شود از کشتن طفل صغیر
گفت باشد باعث خیر و شود وی را پناه

بود او مادر برای حضرت موسی چنان
تا بدیدش نور یزدان در جبین و در نگاه

همسر فرعون عبادت کرد مانند نبی
گشت او یکتاپرست و دید موج خشم شاه

می کند فرعون گله از آسیه بر مادرش
بلکه بنماید پشیمان یا که باز آید به راه

چون که فرعون دید، او را در عبادت با خدا
می نهد سنگ بزرگی بر تن و آن روی ماه

می نشیند خنده بر لبهای آن جنت مکان
می نمایاند خدا وی را، مقام و عز و جاه

میثمی غافل مشو از حق تعالی در امور
قدرت و شوکت بدست او بود نی در سپاه

نیست کس مانع رجالی، گر خدا خواهد، شود
او نمایاند خودش را، بر فقیر و پادشاه

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
یاران پیغمبر 
عمار
غزل۱

داد احمد این بشارت را به عمار سلیم
قاتلت از یاغیان باشند در جنگی عظیم

او بود همراه احمد در تمام غزوه ها
بعد احمد می کند بیعت ز مولای علیم 

دعوت اسلام را لبیک می گوید نخست
می کند یاری امام و حجت حق را حمیم

گفت احمد در خصوص ابن یاسر اینچنین
او بود بر حق و حق با او بود بی شک و بیم

او ندارد بیعتی بعد از محمد ، جز علی
شیعه ی اثنی عشر باشد،عمار حلیم

او بود حامی مولا، در تمام طول عمر
ترک دنیا می کند، با عمر طولانی زعیم

می کند یاری نبی را، در مصاف خصم دین
اجر او باشد شهادت ، از خداوند کریم

قبر او تخریب می گردد بدست ناکثان
راه اوحق است و باشد آن صراط مستقیم

میثمی او صاحب فهم است و ادراک و یقین
او ولایت را پذیرد چون رسالت از قدیم

می کند افشا رجالی او حیل های عدو 
در نبرد حق و باطل او دلیر است و فهیم

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
یاران پیغمبر
سلمان فارسی
غزل۲

در روایات است نام احمد و ذکر و نشان
هر چه گیرد هدیه باشد از برای دیگران

چون نهان بودی علاماتی سه گانه بر نبی
رفت سلمان تا بجوید در نبی آن را عیان

مهر احمد بین کتفینش چو پیدا کرد او
واگذارد دین خود، مسلم شود هم بعد از آن

او سفر بنمود از ایران، شد غلامی بر عرب
احمد مرسل نمود آزاد او را بی گمان

بر نهادش اسم سلمان و بگفتا یار ماست
او قوی بود و شجاع و صاحب علم زمان

حفر خندق از برای حفظ مردم طرح اوست
منجنیق آورد او، بهر دفاع از مردمان

بر مدائن داد او را حاکم ثانی سمت
لیک اکراه فراوان داشت گردد از شهان

حضرت حیدر وساطت کرد و او مأمور شد
گشت استاندار و خدمت کرد در حد توان

بهر رزق خود دو صد زنبیل دوزد یا حصیر
تا نباشد شبهه ای، در کسب قدرت در جهان

میثمی همشهری سلمانی و این افتخار
تا ابد گردید او فخری برای اصفهان

راه او راه نموداری است بر هر حاکمی
زین جهت تقریر بنمودی رجالی این بیان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
یاران پیغمبر
ابوذر
غزل۴

گفت صادق در خصوص ابن جناده چنین
دان ابوذر دائما در فکر بود و ذکر دین

نهی کردند تا نگردد حرف پیغمبر بیان
راست گو بود و زبانش تیغ برانی به کین

می شود تبعید در شام و بگوید حرف حق
در خصوص حاکم شهر و بلاد و ناکثین

می کند عثمان ورا تبعید در اقصی نقاط
تا لبان بسته شود، از گفتن اعمال ‌کین

می کند مولا علی را او حمایت در نبرد
جنگ حق و باطل است و مذهب و آئین و دین

او بود رکنی ز ارکان تشیع آن زمان
می کند یزدان سفارش، بر نبی مسلمین

جد او غفار باشد، زین سبب باشد لقب
کنیه اش باشد ابوذر، مرد تقوا و یقین

دوست دارد، بر خلاف مردم کوی و دیار
فقر و مرگ و رنج در راه خدا را همچنین

عالمی فاضل بود، هم عارفی والا مقام
میثمی او زاهد است و معتقد بر واپسین

اهل بخشش باشد و در عصر خود او کم نظیر
می سراید چون رجالی، شمه ای از سالکین


سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
یاران پیغمبر
مقداد
غزل۳

گفت پیغمبر پیام نور مطلق ذوالجلال
در خصوص حب جمعی، صاحب شأن و جلال

می نماید نام آنها را، پیمبر این چنین
هست مقداد و ابوذر، مظهر صدها خصال

همره سلمان و مولا، می کند تاکید حق
چون نمی خواهند آنان، ذلت و ظلم و ظلال


گفت صادق در خصوص ابن اسود اینچنین
در مقام هشتم ایمان و فهم است و خیال

او نگوید فاطمه قبرش کجا مخفی بود
می کند تشییع وی را، می برد بهر وصال

هست پیوندی ورا ، با دخت عموی نبی
چونکه احمد دید وی را صاحب درک و کمال

او بود از مخلصین و می کند فریاد حق
می کند تاکید بر نقش ولایت در جدال

می تراشد موی سر را، از میان چل نفر
همچو سلمان و ابوذر ، صاحب عز و جلال

میثمی راه ولایت، راه مردان خداست
گر چه آن سخت است و پر باشد ز انواع ملال

می کند تبیین بر مردم، رجالی وصف او
چون اطاعت از ولایت، باعث رشد و کمال

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
فروع دین
تولی
غزل۹


با تولی دین ما ای دوست کامل می شود
بهر عترت، شیعیان ابراز و عامل می شود

با تولی راه ما تبیبن و می گردد عیان
چون ولایت با نبوت بود و کامل می شود

تکیه گاه محکم اندر زندگی دانی که چیست؟
در تولی و تبری جو، که قابل می شو د

قلب خود را پر کن از شوق ولایت مستدام
نیست اندوه و غمی، هر کس که حامل می شود

حب خود را حفظ کن، بر مرتضی و آل او
با تولی جستن افکار، حاصل می شود

دوستی کن با ولایت، با رسل،با اهل بیت
با توسل ،حاجتت تامین و واصل می شود

دور شو از دشمنان اهل بیت و کفر وشرک
دور گردد نور حق،هر کس که غافل می شود

هر که بی عشق علی باشد ،ندارد او ولی
در فروع دین ما، این اصل شامل می شود

میثمی باشد تولی ، عامل تفکیک حق
بین حق و باطل آن، دیوار وحائل می شود

ای رجالی،حق کند دعوت ز ما در حب دوست
می کند افزون محبت ، هر که فاعل می شود

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
فروع دین
تبری
غزل۱۰

با تبری ،از سیاهی ها بیا بیزار شو
واقف گنجینه ی مملو ز هر اسرار شو

زندگی سرشار رنج است و بلا و تیرگی
با تامل اندکی، از جهل خود بیدار شو

لحظه های زندگی را با خدا همراه باش
با نیایش با خدا، گوینده ی اذکار شو

از گنه کاران تبری و بکن دوری ز فسق
عاشق محبوب و تو جوینده ی دلدار شو

می کشاند از صراط مستقیم، بیرون تو را
از منافق دوری و از فکر او بیزار شو

عمر خود را وقف افکار سیاه و دون مکن
جستجو کن عالمی را ، همره پندار شو

از حدیث و حکمت و قرآن و احکام خدا 
تا توانی دم به دم ، خواننده ی گفتار شو

گر بخواهی تو درون و نیت افراد را
جستجو کن با تعقل ، همره افکار شو

گر بخواهی میثمی، در وصف دین گویی سخن
قبل هر شعری بیا، خواننده ی اشعار شو

در قضاوت ها رجالی، کن تامل اندکی
قبل هر اندیشه ای،آگه ز هر اخبار شو

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

سمه‌ تعالی
یاران پیغمبر
مالک اشتر
غزل۵

می رود بهر صدرات ، تیغ بران خدا
مالک اشتر بود، همراه و یار مرتضی

می کنند مسموم وی را، ناکثین در بین راه
لیک میثاقش بماند، خط و مشی اولیا

می کند دعوت مردم را، به بیعت با علی
می کنند تبعید او را، یاور شمس الهدی

می شود در شام تبعید و سپس شهر دگر
می پذیرد دعوت مردم، امیر و مقتدا

والی کوفه بگردد، با قیام کوفیان
می شود بر پا عدالت، از قدوم اوصیا

می زند دشمن دو دست مرتضی را در نبرد
چون که عمار است و مالک، در مصاف اشقیا

جنگ صفین و جمل را می کند فرماندهی
می کنند با خدعه و نیرنگ، آشوبی به پا

او ندارد سازشی با مارقین و قاسطین
زین سبب تبعید می گردد ، به امر اقویا

میثمی جهل و حیل در جنگ صفین شد عیان
جلد قرآن می شود بر نیزه ها، در ماجرا

هست او ثابت قدم، در جبهه و جنگ و جدال
چون رجالی او شجاع است و ولیش مرتضی

سروده شده تو سط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی

فروع دین

امر به معروف

غزل(7)

مکن کاری برون از شرع و اعمالی فراتر
مخاطب را مکن افسرده و رنجور و اصغر

نباشد هر کسی آماده ی پند و نصیحت
شود خاطی لجوج و بی حیا و هم جری تر

نباشد هر کسی شایسته ی امر به معروف
خطا کاران مکدر می شوند ،حتی که بدتر

چو باشد امر ما بر پایه ی امیال شخصی
ندارد ارزشی و کار ما، یک کار خود سر

اگر خواهی کند تاثیر، دوری کن ز تندی
ندانم افضل از نیکی، تو جویی کار بهتر

نشان غیرت و عشق به مکتب گر بخواهی
تجلی گشته در نور خدا ، فرزند حیدر

چه خون هایی زمین را کرد رنگین و مطهر
بود امر به معروف و کند دوری ز کافر

نگردد جامعه،درگیر ظلم و جور و پستی
اگر احیا شود حکم خدا در نهی منکر

چو گوید عیب ما را همدم وهم کیش و دلسوز
نمی گردد بشر گمراه و جوید راه بهتر

شفا بخش است معروف و کند اصلاح ما را
اگر احیا شود گفتارحق در فکر و در سر

بود معروف احسان و مشو رنجور هر گز
بگوید میثمی حق را، مگو جز حق فراتر

سقوط جامعه باشد رجالی، ترک معروف
ببارد رحمت حق، گر شود معروف اظهر

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
فروع دین
نهی از منکر
غزل۸

نهی از منکر نما، لرزان ز تعبیرش نباش
امر حق را گو مداوم، فکر تاثیرش نباش

گر دهی تشخیص کاری را غلط،یا نادرست 
دوری از آنرا نما، یک لحظه پاگیرش نباش

جان فدا کن در ره یزدان و تو آزاده باش
نفس راسرکوب و بر خود تیغ شمشیرش نباش

ترس را بیرون ز خود کن در ره آزادگی
کن شهامت بر ادا، در بند تزویرش نباش

بی خود از خود شو، اسیر جان و امیالت مشو 
پاره کن بند اسارت، سجن زنجیرش نباش

کار دنیا بی حد و مشغول آن هر گز مشو
گر توانی شو برون، چندان تو درگیرش نباش

تا توانی در ره حق با عمل حق را بگو
گر کنی بهر خدا،در بیم تقدیرش نباش

گر توکل بر خدا کردی تو در انجام کار
کن به یزدان اعتماد و بند تدبیرش نباش

کن ادا تکلیف خود، هم با عمل هم گفتگو
شعر دینی گو رجالی، فکر تکثیرش نباش

میثمی بر نهی از منکر ، دو چندان کن تلاش
از گناهان درس گیرو یاد تسخیرش نباش

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
یاران پیغمبر
حمزه
غزل۶

حمزه می باشد رشید و صاحب فهم و کمال
جان خود را می دهد، در راه یزدان و وصال

حمزه همراه علی حاضر شود در جبهه ها
تا نگردد مصطفی در بند و در رنج و ملال

حمزه می جنگد برای عزت اسلام و دین
از بزرگان قریش است ، مظهر جود و کمال

غیرت و درکش سبب شد تا که او مسلم شود
هر که آزارد نبی را، حمزه تازد بی مجال

می زند برفرق دشمن، حمزه با شمشیر ها
او شجاع است و مبارز، در رشادت بی مثال

جگر حمزه برون آ ید بدست جاهلی 
مثله کردند آن بدن را، دشمن عز و جلال

حق دهد فرمان نبی را، در خصوص این عمل
خوی استکبار باشد در مرام و در خصال 

حمزه باشد با وفا ، در هر شرایط با نبی 
در شدائد می شود همراه در جنگ و جدال

میثمی راه شهیدان، راه مردان خداست
جان فدا کن در ره آزادگی و ذوالجلال

خوی استکبار باشد چیره بر اصحاب کفر
دین رجالی می رهاند ، جملگی هر ابتذال

سوده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
خاندان پیامبر اسلام
عبدالمطلب
غزل۱


توده ای از مرغ های آسمانی شد عیان
سنگ بر منقار دارند، جای شمشیر و سنان

داشت در سر ابرهه، تخریب خانه، کعبه را
می کند الله حفظش، از شیاطین بی امان

هر که با یزدان در افتد، می شود خوار و ذلیل
نیست کس را فوق و بالاتر ز او, اندر جهان

می کنند پرتاب هر یک،سنگ ریزه بر عدو
کشته می گردند فیلان، در پی ضربی چنان

با هجوم ابرهه، اموال غارت می شود
اشتران را می ربایند از قبایل بی گمان

می کند درخواست، جد مصطفی، از ابرهه 
در خصوص عودت اموال وخیل اشتران

او بود دینش ز ابراهیم و مذهب هم حنیف
می کند قرآن سفارش، بر ادای رسمشان

حرمت تزویج با محرم و انواع شراب
بود از رسم و رسوم دین جدش همچنان

طوف عریان حرم با نفی انواع نفاق
میثمی باشد، ز آداب و رسوم آن زمان

رسم دیگر از قریش است،ای رجالی آشکار
در خصوص حرمت مهمان و قتل دختران

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
خاندان پیامبر اسلام
عبدالمطلب
غزل۱


توده ای از مرغ های آسمانی شد عیان
سنگ بر منقار دارند، جای شمشیر و سنان

داشت در سر ابرهه، تخریب خانه، کعبه را
می کند الله حفظش، از شیاطین بی امان

هر که با یزدان در افتد، می شود خوار و ذلیل
نیست کس را فوق و بالاتر ز او, اندر جهان

می کنند پرتاب هر یک،سنگ ریزه بر عدو
کشته می گردند فیلان، در پی ضربی چنان

با هجوم ابرهه، اموال غارت می شود
اشتران را می ربایند از قبایل بی گمان

می کند درخواست، جد مصطفی، از ابرهه 
در خصوص عودت اموال وخیل اشتران

او بود دینش ز ابراهیم و مذهب هم حنیف
می کند قرآن سفارش، بر ادای رسمشان

حرمت تزویج با محرم و انواع شراب
بود از رسم و رسوم دین جدش همچنان

طوف عریان حرم با نفی انواع نفاق
میثمی باشد، ز آداب و رسوم آن زمان

رسم دیگر از قریش است،ای رجالی آشکار
در خصوص حرمت مهمان و قتل دختران

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
خاندان پیامبر اسلام
عبدالله
غزل۲

کرد جد مصطفی ، عهد و قراری با خدا
گر دهی ما را پسر، از ده کنم یک را فدا

می کنم قربانی یزدان، تنی از ده نفر
گر شوم من صاحب اولاد ، ای ما را شفا

نذر جد مصطفی گردد محقق سوی حق
صاحب فرزند می گردد،به اذن حق ورا

می زند قرعه کدامین دلبرش گردد هلاک
می شود قرعه به نام باب و جان مصطفی

باب احمد می شود نامش برون نه مرتبه
بار آخر قرعه بر اشتر فتد ، در ماجرا

چون که عبدالله باشد، صاحب عز و مقام
می شود صد اشتری قربانی و جانش رها

هست اسماعیل و عبدالله، اجداد نبی
احمد است فرزند آنها، از دو قربانی به جا

زین جهت گویند احمد را ذبیح الله نام
شد حسین ابن علی، قربان حق در کربلا

هست اجداد پیمبر، جملگی یکتا پرست
میثمی هر که موحد بود، محبوش خدا

پس رجالی، راه حق را پیشه کن در زندگی
هر که او را خوب بشناسد،تمنایش لقا

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
خاندان پیامبر اسلام
حمزه
غزل۳

حمزه می باشد رشید و صاحب فهم و کمال
جان خود را می دهد، در راه یزدان و وصال

حمزه همراه علی حاضر شود در جبهه ها
تا نگردد مصطفی در بند و در رنج و ملال

حمزه می جنگد برای عزت اسلام و دین
از بزرگان قریش است ، مظهر جود و کمال

غیرت و درکش سبب شد تا که او مسلم شود
هر که آزارد نبی را، حمزه تازد بی مجال

می زند برفرق دشمن، حمزه با شمشیر ها
او شجاع است و مبارز، در رشادت بی مثال

جگر حمزه برون آ ید بدست جاهلی 
مثله کردند آن بدن را، دشمن عز و جلال

حق دهد فرمان نبی را، در خصوص این عمل
خوی استکبار باشد در مرام و در خصال 

حمزه باشد با وفا ، در هر شرایط با نبی 
در شدائد می شود همراه در جنگ و جدال

میثمی راه شهیدان، راه مردان خداست
جان فدا کن در ره آزادگی و ذوالجلال

خوی استکبار باشد چیره بر اصحاب کفر
دین رجالی می رهاند ، جملگی از ابتذال

سوده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
خاندان پیامبر اسلام
آمنه
غزل۴

همسر باب نبی، دخت وهب شد در جهان
هست احمد حاصل پیوند زوج و ارمغان

آمنه باشد موحد، همچو اجداد نبی
می کند احمد زیارت قبر مادر،خود نشان

عالمان شیعه بر ایمان تو ، صحه نهند
چون که احمد نهی کرده، بر صلات مشرکان

کودکی را بی پدر باشد احمد در حیات
مادرش هم ترک دنیا می کند، در عنفوان

آمنه بنت وهب، از بهترین زن های قوم
از قریش است آمنه، پاک و منزه هر زمان

باعث خیر است احمد بر حلیمه دایه اش
او کند تمدید کارش را، محمد در امان

پنج سالی را حلیمه می کند خود مادری
تا که احمد رشد یابد،دامنش شد گل فشان

دار فانی را بگوید آمنه،در یک سفر
دفن باشد در مدینه، همسر نور جنان

میثمی خواهان وصف تو بود، در این غزل
تا نمایاند بیان، او خصلت و حسن نهان

می کنم وصف تو را ،ای مادر شمس الهدی
کی رجالی قادر از ذکر صفات است و بیان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
خاندان پیامبر اسلام
ابوطالب
غزل۵

می کند هجرت پیمبر، بهر تبلیغ و شعار
نیست دیگر مونس و هم یاوری در آن دیار

حامی احمد بود در طول عمر خود عمو
از بزرگان بنی هاشم بود، او خوش تبار

چون ابوطالب سدی محکم بود بر کافران
در حیاتش نیست احمد را اذیت آشکار

بعد فوت جد احمد، او بود قیم نبی
سرپرستی می کند وی را، از بین صغار

چون ندیده او پدر را،در حیات و زندگی
می رود هم مادرش ، یکه بماند گل عذار

ساقی مکه بود او حاجیان را مدتی
او پذیرای خلایق بود، از بهر مطار

او ادیب است و بود مولا علی را سر پرست
اهل شعر است و قصیده، مسلمین را افتخار

الگوی زهد است مولا، صاحب علم لدن
داد احمد با علی را او صلابت ، اقتدار

میثمی هم می سراید این غزل را بر عموم
تا شود تبیین صفاتی را ز صدها و هزار

او مسلمان شد رجالی، آگه از ادیان غیر
در خصوص آخرین پیغمبران روزگار

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
نیایش
دعای توسل
غزل۱


شفیع و هادی پیر و جوان از جور وخسران
حسین ابن علی گردیده سالار شهیدان

مقام اولیا و انبیا در راس هستی است
توسل کن که آنها جلوه ای از نور و ایمان

رفیع است و بلند و مرتفع هم جای آنها
محبت بر ائمه در دل و در قلب انسان

بود چندین دعا در نحوه و نام توسل
روایت ها شده ذکر از نبی و از امامان

ائمه جانشین و حجت حق بر زمین اند
توسل جو که منجی بشر هستند هر آن

دعای دیگران در حق انسان مستجاب است
ائمه پاک و معصوم اند، تو سل کن به آنان

توسل بر امامان باعث آسودگی هاست 
نباشد ذره ای از دید مخفی یا که پنهان

بخوانند این دعا را هفتگی شبها سه شنبه
بطور جمعی اندر جمکران و کل ایران

بخوان هم میثمی این دعا ها را مرتب
ندارد جز خدا و اهل بیت و نور قرآن

رجالی هم بخواند این دعا را از جوانی
بود مشگل گشا و می زداید غم چه آسان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
نیایش
زیارت عاشورا
غزل۲

گفت باقر این زیارت را برای مسلمین
لعن کرده ظالمین و غاصبین و ناکثین

بر شمارد ظلم ها را بر ولایت این دعا
خوانده گردد روز عاشورا و ایام حزین

شیعیان بر صحت آن می کنند اصرار ها
می شود تاکید بر راه حسین و نفی کین

اجر و پاداش قرائت بس مهم است و عظیم 
توصیه گردد زیارت بر عموم و مومنین

آل مروان و زیاد و خانمان ظلم و جور
می شوند لعنت بر آنها، تا قیامت در زمین

مهدی موعود آید، منتقم باشد امام
نیست رأفت از برای مارقین و قاتلین

هم شروع و هم به پایان می رسد آن با سلام
بر حسین و خیل یاران در جهان و عالمین

از خدا خواهیم در راهش نلغزد پایمان
چون که راه آن شهیدان تا ابد ماند چو دین

میثمی با نذر کردن، می توان مقصد رسید
گر توانی کن قرائت، این دعا را در حزین

در دعا خواهیم از یزدان رجالی انتقام
تا بگیرد حق مردم، از شقی و خائنین

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
نیایش
دعای فرج
غزل۳

بود امید و امداد الهی بر رعایا
شود آن چاره ای بر مشکلات و بر بلایا

بخواهند یاری از آل علی و حجت حق
بدنبال فرج هستند مردم ،هر کجایا

اطاعت کن ز مولا و ولی در عصر غیبت
رفیع است جایگاه بی مثالش در سجایا

بخوانند از برای اذن یزدان در قیامش
که تعجیلی شود اندر ظهورش از عطایا

فرج باشد رهایی از غم و اندوه و هر یاس
قرائت می شود در سختی و رنج و بلایا

سبب گردد رهایی و نجات ابن احمد
بیاموزد امام و مقتدایش در وقایا 

رهایی و گشایش در امور و زندگانی است
بگویند مردمان در غیبت مهدی خدایا

بود اعمال سرداب و نماز خاص حضرت
دعایی چون فرج باشد به تعقیب ادایا

بیا ای میثمی دوری نما از شر شیطان
توسل کن به مهدی و رها شو از خطایا

بود فریادرس ما را رجالی، آل احمد
که اینان واسط الله و ما از هر زوایا

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
نیایش
دعای سمات
غزل۴

گفت باقر این دعا را از برای سالکان و عارفان
از شمیمش میشود مسرور قلب و روح و جان

قلب ها را می کند شاداب آن اسمای پاک
خوانده گردد عصر جمعه، مشعل عشق و روان

اسم اعظم در دعا باشد، آن اسمای حق
مستحب باشد قرائت، بهر وجدانت بخوان

پر ز رمز است و نشانه در اجابت این دعا
زین سبب خوانند آنرا چون سمات و یک نشان

هست مقبول عوام مردم و اصحاب خاص
پر ز مضمون های عالی و معارف اندر آن

می کند محفوظ ما را از شیاطین درون 
دور سازد دشمنان را، از خصومت در امان

می کند بیمه تو را، اندر حوادث ناگوار
نیست دیگر دشمنی ، در عالم و و مکان

خوانده می گردد دعا، اندر مجامع دائما
گاهی جمعی،گه فرادا، در شب شنبه بیان

میثمی آن را بخواند ،جمعه ها از فرط عشق
بلکه بنماید ورا محفوظ از انفاس و جان

پس رجالی آن بخوان ،از بهر انفاس لعین
تا کند سرکوب و مدفون، آن خطاهای عیان

سروده شده توسط 
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
نیایش
دعای سمات
غزل۴

گفت باقر این دعا را از برای سالکان و عارفان
از شمیمش میشود مسرور قلب و روح و جان

قلب ها را می کند شاداب آن اسمای پاک
خوانده گردد عصر جمعه، مشعل عشق و روان

حاوی اسرار حق باشد سمات و نام هو
مستحب باشد قرائت، گر توانی آن بخوان

پر ز رمز است و نشانه در اجابت این دعا
زین سبب خوانند آنرا چون سمات و یک نشان

هست مقبول عوام مردم و اصحاب خاص
پر ز مضمون های عالی و معارف اندر آن

می کند محفوظ ما را از شیاطین درون 
دور سازد دشمنان را، از خصومت در امان

می کند بیمه تو را، اندر حوادث ناگوار
نیست دیگر دشمنی ، در عالم و و مکان

خوانده می گردد دعا، اندر مجامع دائما
گاه جمعی،گه فرادا، در شب شنبه بیان

میثمی آن را بخواند ،جمعه ها از فرط عشق
بلکه بنماید ورا محفوظ از انفاس و جان

پس رجالی آن بخوان ،از بهر انفاس لعین
تا کند سرکوب و مدفون، آن خطاهای عیان

سروده شده توسط 
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
نیایش
دعای عهد
غزل۵

هر که خواهد برگزیند یار خود را در جهان
چون امام و حجت حق در دو عالم همزمان

ابتدا باید کند پیمان و عهد خود جدید
تا شود تجدید عهدش، در اطاعت بی امان 

گفت صادق این دعا را، بهر یاران امام 
می کنی اظهار آنرا با عمل،هم با زبان

عهد ما بر جا بود، حتی پس از ترک دیار
گر نباشی در ظهور حضرت صاحب زمان

بعد دستور قیام حضرت رب عظیم
باز می گردی به دنیا، بار دیگر جان فشان

مردمان بر مصطفی و آل او گویند درود
تا شود دین خدا بر پا و گردد حق عیان

گر بخوانی عهد را هر روز ، تا صبح چل ام
می شوی از خیل یاران، در دو عالم بی گمان

این همه ادعیه در وصف امام عصر خویش
از برای درک و فهم ما بود، در نقششان

میثمی مشتاق دیدار و تمنای وصال
تا به کی بیند ، تعدی بر حقوق دیگران

هست مسرور از سرودن ،در خصوص آن امام
نیست قدرت را رجالی، شرح کامل در بیان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
امام سجاد ( ع)
افشاگری
غزل(2)


هر که دور افتد ز انوار خدای بی کران
آتش دوزخ شود تقدیر و هم فرجامشان

داد وعده، حاکم ملعون، چو پول و پست و زر
کیسه های زر شدی انگیزه و شوقی چسان

کربلا شد معبد عشق و محل دفنشان
چون که راس حضرتش بر نیزه می گفتی اذان

سنگ باران شد سر آقا حسین در بین راه
سر بیفتد بر زمین، از نیزه و راس سنان

" کر بلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود"
چون که افشا کرد جمله نقشه ها را در میان

لب گشود هم زینب و هم نور زهرای حسین
در ملامت بر یزید و بر جفای کوفیان

شد مدینه از جفا بر اهل بیت مصطفی
سالها در ماتم و در سوگ باشد آنچنان

بین علی لب بسته باشد همچو جدش مرتضی
تا که دین مصطفی بر جا بود از بهرمان

در علوم مختلف دارد سخن بهر عموم
شد زبور آل احمد، در میان شیعیان

شد بیان یک گوشه ای از ماجرای کربلا
تا شود روشن حقایق، ظلم و جور اشقیان

میثمی، تو از رجالی درس ها آموختی
وقت آن باشد که همراهی کنی تو بی امان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


Ali Rejali:
باسمه تعالی

احکام اسلامی
قصاص
غزل۵

قصاص است باعث آرامش و عدل الهی
تلافی کردن عین عمل باشد چو خواهی

مجازات و عقاب یاغیان اندر تقاص است
برای خاطیان اجرا شود این امر گاهی

اگر محرز شود قتل کسی از روی عمد است
جزایش حکم و فرمان خدا در شرع خواهی

نباشد فرق و تبعیض و رفاقت در عدالت
که در اجرا و دستور قضاوت نیست راهی

قصاص است همچو حق الناس در احکام اسلام
شریعت حامی عفو است و بخشش در گواهی

مصادیق الهی باشد و فرمان یزدان
قصاص است پاسخ کار خلاف و فکر واهی

نمی گردد تقاص یک عمل با عفو وارث
اگر پرداخت گردد با دیه، امر الهی

تکبر کردن بر دیگران کاری قبیح است
ضرورت می کند همسان او باشی تو گاهی

بیان و شرح احکام شریعت کن مداوم
بگفتا میثمی اوصاف احکام الهی

پسندیده بود جانا رجالی زهد و تقوا
تکبر در مقابل پست و منفور است و واهی

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

alirejali.blog.ir

.باسمه تعالی
دعا های قرآنی
امن یجیب(۳)
غزل۴

عبادت کن خدا ی کبریا را
که او پاسخ دهد هر دم ندا را

بخوانم من دعا امن یجیبا
شفا ده ای خدا هر بینوا را

اگر چه آیه همسان دعا نیست
ولی مردم بخوانندش دعا را

منم بیچاره و مضطر پریشان
بدان پاسخ دهد یزدان گدا را

که را خوانم به هنگام مناجات
دل بشکسته می خواند خدا را

اجابت کن که تو حاجت روایی
پذیرد ناله و سوز گدا را

رها سازی مرا از هر مصیبت
بدست آرند بیماران شفا را

گروهی راه دیگر بر گزینند
خدایا کن هدایت این گدا را

خدا احسنت گوید بر تو انسان
طلب کن حاجت خود، از خدا را

شفا بخش دل زارم تو هستی
چه زیبا گفته آیات دعا را

ندارم جز خدا یاری دگر را
امید ما همه باشد خدا را

بگفتا میسمی امید رحمت
کنون دارم که خوانم این دعا را

خدایا کن عنایت بر رجالی
نظر کرده همیشه بینوا را

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی 

alirejali.blog.ir

باسمه تعالی
احکام اسلامی
عقیقه
غزل۱

عقیقه عامل رفع بلایاست
برای دوری شر و جفاهاست

عقیقه باعث احسان به مردم
برای شور چشمی و محاباست

بگفتا صادق آل محمد
عقیقه کار نیکو در سجایاست

کند بیمه تو را اندر حوادث
که اسرارش نهان و از خفایاست

عقیقه مستحب است نی که واجب
کمک بر بینوایان و رعایاست

به روز هفتم جشن تولد
بجا آری عقیقه، چونکه اولاست

نباشد مصلحت، جایش دهی پول
بکش یک گوسفند و دان رضاهاست

بده آنرا به ده ها فرد محتاج
نباشد سهم تو از آن، خطاهاست

بگفتا میثمی شرح عقیقه
ادایش موجب دفع بلا یاست

رجالی کن ادا بر مستمندان
رضای حق تعالی در عطا هاست

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

alirejali.blog.ir

باسمه تعالی
اماکن مقدس
مسجد سهله
غزل۶

مسجد سهله بود محبوب در نزد خدا
در جوار مسجد کوفه شود مسجد بپا

نام های دیگر مسجد سهیل است در عراق
چون بنی ظفر است و عبدالقیس شهرت، آن بنا

اول هجرت بپا شد سهله در شرق نجف
آمده ادعیه ها همراه اعمال و دعا

بعد اذن حق تعالی، می شود ساکن امام
منتسب باشد به مهدی، آخرین منجی ما

نام محراب و مکان در صحن را گویند مقام
در میان مسجد است، منصوبه ی روحی فدا

آن مقام حضرت حجت بود اندر میان
حضرت مهدی مقامش در جوار انبیا

حضرت یونس مقامش در کنار قائم است
همجوار صادق است مهدی مقامش در سرا

خضر و ابراهیم و ادریس و امام عارفین
جملگی دارند مقامی ،هر یکی باشد جدا

جایگاه سهله باشد میثمی، والا رفیع
هست مسجد ، منزل پیغمبران و اوصیا

کن رجالی همت و قصد نجف هم کربلا
بار دیگر رو مزار اهل بیت و انبیا

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

alirejali.blog.ir

باسمه تعالی
اماکن مقدس
قبرستان بقیع

امروز جهان شاهد تخریب قبور است
امید بشر اذن خدا، بهر ظهور است

چشم همه گریان شده از وضع قبورش
امروز دل شیعه پر از خون و صبور است

آرامگه چار امام است و بود مدفن اصحاب
آن باعث احیای ولایت و حضور است

ویران شده آثار قبور حسن و باقر و سجاد
هم صادق و هم آمنه اصحاب غرور است

دفن است خدیجه به همین خاک مقدس
در بین ن شاخص و در کسب جسور است

یوم الهدم است روز خرابی عمارات
آن قوم ستم فاقد ادراک و شعور است

در مکتب ما منطق و افکار ملاک است
این کار بسی زشت و ز آزاده به دور است

این روز دل شیعه پر از درد و پر از غم
چون هشتم شوال جسارت به قبور است

منفور ز جاهل شو و اعمال نکو کن
هر چند عدو صاحب امکان و شرور است

منکوب نما باطل و حق را بنگر نیک
کین توصیه ی اصلی قرآن و زبور است

مشتاق لقای توست، این بنده ی نا چیزت
در طی ره یزدان، دیوانه و مسرور است

جانا ره خود بنما، ما گمشده در راهیم
چون میثمی از عشقت،درمانده و رنجور است

ذوب است رجالی به یم ناب ولایت
این از ثمرات ِ دل ِ پیوسته به نور است


سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

alirejali.blog.ir

باسمه تعالی
ن بهشتی
القاب حضرت زهرا
غزل ۹

داد احمد صد لقب بر فاطمه خیر النسا
می شود موجب جهان را، فاطمه رکن الهدی

می شود زهرای اطهر ،عامل نور جهان
او بود نور دو عالم ،در زمین و در سما

فاطمه هم کفو حیدر ، دختر ختم رسل
می کند مولا حمایت، فاطمه زوج الاوصا

در دریای علوم است و معارف فاطمه
می درخشد عالمی ، چون فاطمه دره البضا

هست احمد وام دار آمنه در زندگی
گفت پیغمبر به زهرا ، فاطمه ام الابا

هست کوثر، نام زهرا صاحب خیر فزون
می کند عالم درخشان ، دختر بدر الدجی

می شود زهرا عزیز و او بود بنت رسول
او بود تنها و یکتا گوهری از مصطفی

جان احمد بود زهرا، صاحب فهم و شعور
مظهر پاکی و عصمت، فاطمه روح الابا

میثمی ، مخزن اسرار بود دخت نبی
گوهری یکتاست او ، نور دو چشم مصطفی

فاطمه دخت نبی باشد رجالی بهترین
هست زهرا همدم و یار و شریک مرتضی

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


alirejali.blog.ir

 

باسمه تعالی
اولیای الهی
حضرت هاجر
غزل۸

هست ابراهیم سالک ، با خلوص و بی ریا
او خلیل الله باشد، از عظام انبیا

هست سارا همسرش ، لیکن ندارد وارثی
می شود هاجر کنیزش ،همسر روح خدا

چون که هاجر صاحب فرزند گردید از نبی
می کند سارا حسادت، او رود کوه صفا

می رود هاجر به سوی مکه با فرزند خود
آب می گردد تمام و تشنگی آید ورا

چاه زمزم می کند جوشش به اذن کردگار
تا که اسماعیل نوشد آب و یابد او صفا

امر حق اجرا شود، درذبح فرزند نبی
لیک چاقو کی برد، بی اذن رب، دانی چرا

گفته شد یک گوسفند، جایش به سلاخی رود
گشت ابراهیم پیروز و نخواهد جز رضا

می کند یاری ورا ، در سختی و رنج و عذاب
او بود تسلیم یزدان، بی شک و چون و چرا

کی شود نومید هاجر ، کی شود شاکی ز حق
میثمی هاجر دهد درس امید و سعی را

بین کوه مروه و کوه صفا هاجر دود
می کند یاری رجالی، هر که باشد با خدا

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


alirejali.blog.ir

سمه تعالی
گفتگو
وصف استاد
جمکران خانه ی زیبای همه منتظران
میثمی کرد دعا بهر خود و هم دگران
یاد استاد نمودست و کند شکر خدا
چون رجالی بود استاد همه استادان
او نه تنها به ریاضی است که ماهر باشد
مرد تقواست و اخلاق، بود از خوبان
هر چه را داشت رجالی، بنماید عرضه
آسمانی است سخی و بود او پر باران
گر چه بسیار توان صرف کند در تعلیم
مهربان است به حال همه ی همکاران
افتخاریست که شاگردی او را بکنیم
چون پناهی است برای همه ی ره پویان
شعرهایش چو مقالات پر است از معنا
در همه کار نکو گشته وی از ناموران
اعتباریست که او هست در این دانشگاه
شهرتش هست جهانی و شد از معتبران
هنرش در قلمش هست هویدا، بنگر
با نوای دل» خود گشت هم از پرهنران
فکر او نقطه پرگار ریاضی گردید
راهبر هست همیشه به ره همفکران
میثمی هر چه بگویی ، ز صفاتش بس نیست 
چشم بد دور ز او باشد و از حق خواهان
سروده شده توسط
مهدی میثمی
باسمه تعالی
گفتگو
پاسخ استاد
میثمی گفت نکاتی، که دهم پاسخ آن
ظاهرم هست چنین، لیک چه دانی ز نهان
قطره ای بیش نیم، در دل دریای عظیم
من که باشم، چه؟ در این عالم بی حد و کران

میثمی نیست مرا وصف، چنین که گویی
آنچه را من بکنم، هست وظیفه تو بدان
گر بود لطف خدا، شعر بود هستی بخش
می دهد شعر مرا راحتی روح و روان
شعرهایم همگی مدحت اهل البیت است
من ندارم ز خودم، حرف بجز ذکر و بیان
من که شاگرد توام در غزل و مدح و سرود
می نمایی همه اصلاح و شود شعر روان
تو چه دانی ز درون من و اعمال بدم
نفس دون حاکم و آگاه نه ای از دل و جان
عاشقان جمع بگردند، به ذکرند و دعا
جمکران مرکز میعاد همه مشتاقان
به چه توفیق عظیمی شده حاصل بر تو
خانه ی حق بروی، بهر دعا و طیران
یک شبی گشت مرا ، تا که روم من آنجا
نیمه ی شب که رسیدم، هوا شد طوفان
خوش به حالت رجالی، که خدا توفیقش
شامل تو شده و عامل خدمت هر آن 
سروده شده توسط
علی رجالی


alirejali.blog.ir

 
حضرت مهدی
دیدار

من پیر شدم، از غم دوری و جدایی
یک لحظه نشان ده، رخت ای نور الهی

معشوق منی، مشعل قرآن و رسالت
یک لحظه نگاهت، سبب رشد و رهایی

مردم همه مشتاق تو در عصر و زمانه
کی می شود ای حضرت مهدی که بیایی؟

عمرم شده طی،منتظر روی تو هستم
یک لحظه نظر بر من عاشق بنمایی

هر جا نگرم، دست خدا، دست ولایت
هر جا اثری از تو، ولی جای تو خالی

مخفی زمنی، دلبر دیرین و رفیقم
بی تاب توام، چهره نما، رو ننمایی ؟

من جذب نگاه تو شوم ،گر تو ببینم
مشتاق توام، مظهر انوار خدایی

دستت به سر میثمی از لطف گذاری
درمان کنی این درد که جانا تو دوایی

آن شد که رجالی همه از عشق تو گوید 
چون وارث ارضی و خودت حرف نهایی


alirejali.blog.ir

حضرت خدیجه

ای خدیجه، حامی قرآن و دین انبیا
مادر زهرای اطهر، همنشین مصطفی

بانوی فرزانه و ام الفضائل گشته ای
صاحب فهم و کمالی،عامل جود و سخا

با سخاوت های تو ، دین نبی پاینده شد
حامی دین خدائی، هر زمان و هر کجا

مادر ام الائمه باشی ای بانوی پاک
بهترین در بین زن ها می شود نور السما

دعوت اسلام را لبیک گفتی تو نخست
شاهد غم ها تو بودی، همره بدر الدجی

رسم باشد سن زن کمتر ز مرد است در عرب
فضل و تقوایت سبب شد تا که گردی همنوا

تو ببخشی آن همه اموال را از بهر دین
شد عبای مصطفی بهرت کفن، بانوی ما

حق دهد حوا به آدم، می دهد احمد به تو
تا که آرامش بیابی،در کنار مصطفی

میثمی ، باشد خدیجه صاحب فضل و کمال
او بود الگوی ایثار و سخا، مهر و وفا

می کند وصفت رجالی، بانوی اسلام و دین
ناتوان باشد قلم ها ، همسر شمس الهدی

 


alirejali.blog.ir

باسمه تعالی
دوران عباسی
غزل۲

می کند برپا بنی عباس دولت در حران
مرکز آن می شود بغداد با عزم سران

چون مغولها عازم بغداد از ایران شدند
دولت عباسیان تشکیل در مصر خزان

سالها دارند حکومت در دیار مصر و شام
می کنند دولت به پا در قاهره عباسیان

از سپاه و لشکر عثمانیان در یک نبرد
منقرض شد سلسله عباسیان اندر جهان

مشی آنها چون امیه در حکومت بوده است
می کنند سر کوب هرکس، گر چه باشد در بیان

بود یحیی بر مکی اندر حکومت ، او وزیر
می کشد هارون ورا،از ترس قدرت ناگهان

بین فرزندان هارون،بعد مرگش شد جدال
می کشد مامون برادر، تا که گردد از شهان

ظلم ها بر شیعیان وارد نمودند در نظام
هشتمین اختر شده مسموم با انگورشان

میثمی از روز اول آدمی در کسب جاه
می زند ما را زمین، این نفس سرکش ناگهان

بین حکو متها رجالی، عمرشان پایان رسد
می توان بر نیزه ها تکیه نمود، نی بر سنان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

alirejali.blog.ir

باسمه تعالی
فرهنگ ودین
غزل۲

عدو با توسل به زور و فریب و دل پر عنود
تزل به پا کرد در باور و دین مردم ربود

بیان شد غزلها، کند وصف آل علی
که وصف و بیان حقیقت چه بسیار بود

بیان کرده ایم گوهر دین و فرهنگ را
بود حافظ ما ز لغزش، ز فکر جمود

تفکر به آیات نورانی ذوالجلال
شود موجب رشد و معراج انسان چه زود

سرودیم اشعار قرآن ودین و حدیث
بیان شد حقایق، به احمد سلام و درود

نمودیم تبیین وشرح قصص کرده ایم
بود درس اخلاق و عرفان و احسان و جود

هر آنکس که خواهد بداند نکاتی ز دین
سروده شده صد غزل،ساده و یادبود

سرودیم ادعیه در مذهب شیعه را
دعاها پر از حکمت و پند و اندرز بود

رجالی عدو در تهاجم کند حیله ها
چه دلها سیه شد ز مکرش، سراسر وجود

شنا سایی حق و باطل بدان میثمی
بود حق ملاک قضاوت، نه امیال و سود

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی
سردار دلها
حاج قاسم سلیمانی

دریغا اسوه ای ایثارمان رفت   
 ز دنیا محرم اسرارمان رفت
شفیق و رهنما در عرصه ها بود
 بهین استاد خوش گفتارمان رفت


مرامش در خور صد افرین​ بود            
  چو گل در جمع یاران بهترین بود
صبور و با صفا و با کرامت            
دوای درد دلهای غمین بود


گل بی خار گار محبت          
 به حق سر چشمه ی انوار رافت
به هر سختی بود آرامش  ​جان  
   چو باران بهاری با طراوت 


ز جان شیدای آل مصطفی بود 
  امیری بی ریا در جبهه ها بود
شود محشور با جمع شهیدان
  که عمری خادم آل عبا بود


 مطیع امر حق هم رهبری بود  
   عزیز و مهربان و گوهری  بود
نوای اهل حق را شد پذیرا    
  گل پر پر شده را یاوری بود


   عدو از کف ربودی گوهری را ​ 
    فلک بردی زما یک اختری را
تو چیدی آن گل خوش عطر یاران
    جدا کردی ز جانها ، دلبری را


  دو صد افسوس ایشان را ربودی​   
     صفا بخش دلیران را ربودی
که خونش صد سلیمانی کند خلق 
     ز ما مردی چو سلمان را ربودی


  به یکباره گرفتی یار ما را​  
   جدا کردی ز ما دلدار ما را
ز ماتم ساغرما گشته لبریز 
   نکردی رحم، حال زار ما را


خدایا قبر او پر نور گردان        
ورا با جد خود محشور گردان
گذشتن از صراط و وادی   
   برایش از کرم میسور گردان


   عجب رسمی خدا دارد بشر را ​  
    که ما غافل ز اسرار و بصر را
اگر صاحب جمال و اقتداری    
   برد سوی خودش در یک نظر را


بیا ای اهل شور و با لیاقت   
  پذیرا می شوی روز قیامت
مکن حق را ز افکارت فراموش 
چو خواهی نزد او لطف و سعادت

 
 هدف از خلقت انسان چو خواهی
    تکامل باشد و زهد الهی
بشو تسلیم در امر الی الله          
   اگر خواهان رشدی و تعالی


  خدایا من رفیق  نفس پستم 
    ​در این دنیا اسیر و خود پرستم
قبولم کن مرا در درگه خود   
   که باشم عاشق و وقف تو هستم


خداوندا عطا کن عشق جان سوز 
   ندارد بینوا فهمی دل افروز
گدایت طالب اسرار هستی است
بخواهم لطف تو اندر شب و روز  
  

سلیمانی بود جایش چه عالی
شفاعت می کند او بر رجالی؟
اگر چه وصل حق باشد تمنا
دعا کن بر من بشکسته بالی


سراینده دکتر علی رجالی
۱۳۹۸.۱۰.۱۶








 


 

باسمه تعالی
وقایع قبل عاشورا
مسلم ابن عقیل
غزل۱

در پی صد ها پیام و دعوت از شخص امام
می رود مسلم به کوفه، می دهد حضرت پیام

اکثر مردم کنند بیعت با مسلم نخست
او بگیرد عهد و پیمان کثیری از عظام

مردمان مشتاق دیدار امام و مقتدا
جملگی راغب به پیمانی مجدد با امام

لیک با نصب عبید الله، مردم در هراس

می کند سرکوب یاران ولی اندر قیام


کرد مسلم در ره محبوب جانش را فدا
از برای حفظ دین آورده شمشیر از نیام

او شباهت بر پیمبر داشت در روی و جبین
بین فرزندان بابش او رشید است و به نام

نیست کوتاهی ز مسلم در مصاف دشمنان
راه یزدان محکم است و استوار و مستدام

می کند هجرت امام و می رود طوف حرم
حج او گردد دچار خدعه و مکری مدام

سرور آزادگان گردد شهید و او عزیز
میثمی راه خدا را زنده کن با هر پیام

جنگ حق و باطل اندر کربلا بر پا شود
دان رجالی حق شود مشهود در روز قیام

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


 


باسمه تعالی
چلچراغ
قصیده ۱۳
تکیه بر دنیا


مکن تکیه بر عقل تنها بشر
شود موجب کبر و اندوه و شر

اگرعقل تنها شود رهنما
نبینی تو حق را ورای بصر

چه تدبیر ها می کنی در امور
نهایت دچار خطایی دگر

چو اجرا شود،طرح و برنامه ات
ببینی نقایص، شود جلوه گر

دلیلش بود نقص عقل و خرد
بود شخص کامل، قوی و قدر

پیمبر بود عقل و آن هادی است
شود چیره بر مشکلات و خطر

هدایت کند این جهان را ولی
به اذن خداوند آید ظفر

شود موجب خسر هر آدمی
هر آن کس کند تکیه برمال و زر

به مقصد رسد هر که دارد خدا
هدایت کند خلق را در سفر

مکن تکیه برمنصب و قدرتت
اگر می توانی ز آن کن حذر

نکرده وفا بر کسی تا کنون
بود سخت این امتحان بر بشر

شوی خوار گر تکیه بر آن کنی
بریزد فراوان ز خون جگر

چو تقوا نباشد مرو سوی آن
در این فتنه تقوا بباشد سپر

اگر خدمت خلق و مردم کنی
جزایش بهشت است و بینی ثمر

اگر کار کردن برای خداست
خدا می دهد این شجر بار و بر

چو باشی به دنبال کسب مقام
ندارد بجز زحمت و درد سر

هر آنکس فریبد تو را با حیل
نشاید که نامید کارش هنر

علی گفت بر خصم خود این سخن
فریبندگی نیست بر ما ظفر

تو در کسب دنیا بکن بس تلاش
مکن تکیه بر دیگران شه پسر

بپرداز حق یتیم و ضعیف
ادا کن به دنیا و با خود نبر

زمانی که کودک و کوچک بدی
بدون کمک کی تو گشتی دمر

کند وقف تو روز و شب مادرت
مکن پس دلش را تو زیر و زبر

هر آنکس شود غرق دنیا بدان
نباشد دگر نام و فخر و اثر

بدان عمر ما اندک است و قلیل
نیابی گران تر ز وقت سحر

بود عمر ما پر بها و گران
ببر بهره ها و مده آن هدر

اگر تکیه بر مال دنیا کنی
بگردی تو از راه خوبی به در

هدایت کند با کلامش خدا
نجویی کتابی به از آن گهر

کند بیمه ما را در این روزگار
بدان دین و ایمان نیازی دگر

مشو میثمی غره در این جهان
نکرده وفا بر کس و هر نفر

رجالی ندارد به جز تو کسی
از او دور کن هم بلا هم ضرر

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 


باسمه تعالی

حضرت فاطمه (س)

قصیده اول

مرغ دل پر می زند سوی مزار فاطمه       
گشته روز عاشقان چون شام تار فاطمه

 چند بیت این قصیده گفته ام اندر بقیع
گریه و شیون کنم چون چشم زار فاطمه

روزها سر می برم بر پشت دیوار بقیع
بلکه جویم تربت و خاک مزار فاطمه

هر کجا دل میرود مستانه اندر جستجو
کی بجوید بی نوا ، آن لاله زار فاطمه

من ندانم در کنار یا مجتبی
حضرت احمد شدی خود هم جوار فاطمه؟

مرگ زهرا شد سبب ، از ضرب در بر پهلویش
چون ستم شد باعث آن احتضار فاطمه

گریه و شیون کنم، از ظلم اهل آن دیار
جمله عالم خلق شد، خدمتگذار فاطمه

شیعیان در انتظار رجعت فرزند او 
تا نماید راه زهرا و مزار فاطمه

هست مولا همسر و همدم برای فاطمه
نیست هم کفوی بجز مولا کنار فاطمه

بود زهرا در کمال عزت و آزادگی
چون علی شد همدم و دارالقرار فاطمه

قدر دان، این لحظه های عمر را در وصف او
بهترین اشعار شد،شعر و شعار فاطمه

عشق زهرا چون حسین ابن علی اندر قلوب
عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه

هر که تسلیم خدا باشد به امر اهل بیت
پا نهد جا پای راه استوار فاطمه

عا لم هستی سبب شد از قدوم اهل بیت
کل هستی در پناه هشت و چهار فاطمه

هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب
او بود بر حق که باشد دوستدار فاطمه

سقط کردند محسن معصوم را نابخردان
شد شهید هم محسن و آن جان نثار فاطمه

حضرت عباس آن لحظه کجا بودش بگو
ماند آن بین در و دیوار ، جار فاطمه

آنچه بینی در جهان و در ورای این جهان
کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه

شد جهان در گردش اندر نور زهرا از قدوم
جمله انوارجهان شد جیره خوار فاطمه

نیست همتایی در عالم همچو زهرای بتول
او گل بی خار باشد ، در دیار فاطمه

مردم اهل فدک دادند هدیه بر نبی
نیمی از ملک فدک، در اختیار فاطمه

می دهد احمد به زهرا ، هدیه ی اهل فدک
پس گرفتند ملک زهرا، از تبار فاطمه

ادعای غاصبان ، بیرون ز احکام خداست
چون فدک در اختیار و انحصار فاطمه

غاصبین قدرت و جاهل ز احکام خدا
می کنند با این عمل، خود انزجار فاطمه

گفت پیغمبر علی حق است وحق هم با علی
می دهد مولا شهادت، افتخار فاطمه

سالها صاحب بود، زهرای اطهر ملک را
بار دیگر می شود در اختیار فاطمه

می نماید حق خود را از طریق سهم ارث
کی شود مخدوش حق و اعتبار فاطمه

شیعیان در انتظار رجعت فرزند او
تا بگیرد انتقام خون اولاد و تبار فاطمه

روح و جان مملو ز الطاف یگانه دختر است
چون ملایک خود بوند،آئینه دار فاطمه

آدمی خواهد زحق، الگوی ایمان و شرف
حق تعالی خود بود آموزگار فاطمه

غیر اشعار تشیع، شعر دیگر تو مخواه
چونکه ما خدمتگذار اقتدار فاطمه

گشت پایان این قصیده از برای یاد او
در رثای آن حیای باوقار فاطمه

در قیامت میثمی ظلم به زهرا ، آل او
کی بود بی پاسخ آن شب های تار فاطمه؟

فاطمه اول شهیده،ای رجالی در مصاف
حفظ دین باشد امید و انتظار فاطمه

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی
حاج قاسم سلیمانی

من نمی دانم چرا اشکم شده آبی روان
این خلوص حاج قاسم باعث حزنی چنان

من که باشم وصف او گویم سخن یا گفته ای
او قیامش چون حسین ابن علی در این زمان

یاد او ،افکار او، چون راه زهرا و علی است
مردم ایران چه زیبا پاس می دارند از آن

علت اصلی که شد باعث، شوی سردار دل
در خلوص است و ریاضت با درونت بی گمان

او شهیدی دیگر از یاران جدش کربلا
سید و آقای ما باشد قاسم در میان

در قیاس کشتگان کربلا، عاجز منم
آنچه ماند از جسد ،انگشتر جدش چه سان


وعده حق می شود اجرا، بدان گردد ظهور
خون او و همرهان ضایع نگردد بی گمان

ما همه مشتاق دیدار امام و اذن حق
تا کند عدل خودش را او به پا اندر جهان

ای خدا ظلم و جنایت بی حد و بی انتهاست
تو به داد ما رسی، اندر مصائب هر زمان

ای خدا آرام گردان،این دل شوریده را
این غزل را می سرایم، تا بماند در جهان

یاد او، هر دم کند اشکم روان تا مدتی
می شود روزی رجالی ، منتقم بینی عیان

سراینده دکتر علی رجالی


Ali Rejali:
باسمه تعالی

احکام اسلامی
قصاص
غزل۵

قصاص است باعث آرامش و عدل الهی
تلافی کردن عین عمل باشد چو خواهی

مجازات و عقاب یاغیان اندر تقاص است
برای خاطیان اجرا شود این امر گاهی

اگر محرز شود قتل کسی از روی عمد است
جزایش حکم و فرمان خدا در شرع خواهی

نباشد فرق و تبعیض و رفاقت در عدالت
که در اجرا و دستور قضاوت نیست راهی

قصاص است همچو حق الناس در احکام اسلام
شریعت حامی عفو است و بخشش در گواهی

مصادیق الهی باشد و فرمان یزدان
قصاص است پاسخ کار خلاف و فکر واهی

نمی گردد تقاص یک عمل با عفو وارث
اگر پرداخت گردد با دیه، امر الهی

تکبر کردن بر دیگران کاری قبیح است
ضرورت می کند همسان او باشی تو گاهی

بیان و شرح احکام شریعت کن مداوم
بگفتا میثمی اوصاف احکام الهی

پسندیده بود جانا رجالی زهد و تقوا
تکبر در مقابل پست و منفور است و واهی

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

alirejali.blog.ir

.باسمه تعالی
دعا های قرآنی
امن یجیب(۳)
غزل۴

عبادت کن خدا ی کبریا را
که او پاسخ دهد هر دم ندا را

بخوانم من دعا امن یجیبا
شفا ده ای خدا هر بینوا را

اگر چه آیه همسان دعا نیست
ولی مردم بخوانندش دعا را

منم بیچاره و مضطر پریشان
بدان پاسخ دهد یزدان گدا را

که را خوانم به هنگام مناجات
دل بشکسته می خواند خدا را

اجابت کن که تو حاجت روایی
پذیرد ناله و سوز گدا را

رها سازی مرا از هر مصیبت
بدست آرند بیماران شفا را

گروهی راه دیگر بر گزینند
خدایا کن هدایت این گدا را

خدا احسنت گوید بر تو انسان
طلب کن حاجت خود، از خدا را

شفا بخش دل زارم تو هستی
چه زیبا گفته آیات دعا را

ندارم جز خدا یاری دگر را
امید ما همه باشد خدا را

بگفتا میسمی امید رحمت
کنون دارم که خوانم این دعا را

خدایا کن عنایت بر رجالی
نظر کرده همیشه بینوا را

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی 

alirejali.blog.ir

باسمه تعالی
احکام اسلامی
عقیقه
غزل۱

عقیقه عامل رفع بلایاست
برای دوری شر و جفاهاست

عقیقه باعث احسان به مردم
برای شور چشمی و محاباست

بگفتا صادق آل محمد
عقیقه کار نیکو در سجایاست

کند بیمه تو را اندر حوادث
که اسرارش نهان و از خفایاست

عقیقه مستحب است نی که واجب
کمک بر بینوایان و رعایاست

به روز هفتم جشن تولد
بجا آری عقیقه، چونکه اولاست

نباشد مصلحت، جایش دهی پول
بکش یک گوسفند و دان رضاهاست

بده آنرا به ده ها فرد محتاج
نباشد سهم تو از آن، خطاهاست

بگفتا میثمی شرح عقیقه
ادایش موجب دفع بلا یاست

رجالی کن ادا بر مستمندان
رضای حق تعالی در عطا هاست

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

alirejali.blog.ir

باسمه تعالی
اماکن مقدس
مسجد سهله
غزل۶

مسجد سهله بود محبوب در نزد خدا
در جوار مسجد کوفه شود مسجد بپا

نام های دیگر مسجد سهیل است در عراق
چون بنی ظفر است و عبدالقیس شهرت، آن بنا

اول هجرت بپا شد سهله در شرق نجف
آمده ادعیه ها همراه اعمال و دعا

بعد اذن حق تعالی، می شود ساکن امام
منتسب باشد به مهدی، آخرین منجی ما

نام محراب و مکان در صحن را گویند مقام
در میان مسجد است، منصوبه ی روحی فدا

آن مقام حضرت حجت بود اندر میان
حضرت مهدی مقامش در جوار انبیا

حضرت یونس مقامش در کنار قائم است
همجوار صادق است مهدی مقامش در سرا

خضر و ابراهیم و ادریس و امام عارفین
جملگی دارند مقامی ،هر یکی باشد جدا

جایگاه سهله باشد میثمی، والا رفیع
هست مسجد ، منزل پیغمبران و اوصیا

کن رجالی همت و قصد نجف هم کربلا
بار دیگر رو مزار اهل بیت و انبیا

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

alirejali.blog.ir

باسمه تعالی
اماکن مقدس
قبرستان بقیع

امروز جهان شاهد تخریب قبور است
امید بشر اذن خدا، بهر ظهور است

چشم همه گریان شده از وضع قبورش
امروز دل شیعه پر از خون و صبور است

آرامگه چار امام است و بود مدفن اصحاب
آن باعث احیای ولایت و حضور است

ویران شده آثار قبور حسن و باقر و سجاد
هم صادق و هم آمنه اصحاب غرور است

دفن است خدیجه به همین خاک مقدس
در بین ن شاخص و در کسب جسور است

یوم الهدم است روز خرابی عمارات
آن قوم ستم فاقد ادراک و شعور است

در مکتب ما منطق و افکار ملاک است
این کار بسی زشت و ز آزاده به دور است

این روز دل شیعه پر از درد و پر از غم
چون هشتم شوال جسارت به قبور است

منفور ز جاهل شو و اعمال نکو کن
هر چند عدو صاحب امکان و شرور است

منکوب نما باطل و حق را بنگر نیک
کین توصیه ی اصلی قرآن و زبور است

مشتاق لقای توست، این بنده ی نا چیزت
در طی ره یزدان، دیوانه و مسرور است

جانا ره خود بنما، ما گمشده در راهیم
چون میثمی از عشقت،درمانده و رنجور است

ذوب است رجالی به یم ناب ولایت
این از ثمرات ِ دل ِ پیوسته به نور است


سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

alirejali.blog.ir

باسمه تعالی
ن بهشتی
القاب حضرت زهرا
غزل ۹

داد احمد صد لقب بر فاطمه خیر النسا
می شود موجب جهان را، فاطمه رکن الهدی

می شود زهرای اطهر ،عامل نور جهان
او بود نور دو عالم ،در زمین و در سما

فاطمه هم کفو حیدر ، دختر ختم رسل
می کند مولا حمایت، فاطمه زوج الاوصا

در دریای علوم است و معارف فاطمه
می درخشد عالمی ، چون فاطمه دره البضا

هست احمد وام دار آمنه در زندگی
گفت پیغمبر به زهرا ، فاطمه ام الابا

هست کوثر، نام زهرا صاحب خیر فزون
می کند عالم درخشان ، دختر بدر الدجی

می شود زهرا عزیز و او بود بنت رسول
او بود تنها و یکتا گوهری از مصطفی

جان احمد بود زهرا، صاحب فهم و شعور
مظهر پاکی و عصمت، فاطمه روح الابا

میثمی ، مخزن اسرار بود دخت نبی
گوهری یکتاست او ، نور دو چشم مصطفی

فاطمه دخت نبی باشد رجالی بهترین
هست زهرا همدم و یار و شریک مرتضی

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


alirejali.blog.ir

 

باسمه تعالی
اولیای الهی
حضرت هاجر
غزل۸

هست ابراهیم سالک ، با خلوص و بی ریا
او خلیل الله باشد، از عظام انبیا

هست سارا همسرش ، لیکن ندارد وارثی
می شود هاجر کنیزش ،همسر روح خدا

چون که هاجر صاحب فرزند گردید از نبی
می کند سارا حسادت، او رود کوه صفا

می رود هاجر به سوی مکه با فرزند خود
آب می گردد تمام و تشنگی آید ورا

چاه زمزم می کند جوشش به اذن کردگار
تا که اسماعیل نوشد آب و یابد او صفا

امر حق اجرا شود، درذبح فرزند نبی
لیک چاقو کی برد، بی اذن رب، دانی چرا

گفته شد یک گوسفند، جایش به سلاخی رود
گشت ابراهیم پیروز و نخواهد جز رضا

می کند یاری ورا ، در سختی و رنج و عذاب
او بود تسلیم یزدان، بی شک و چون و چرا

کی شود نومید هاجر ، کی شود شاکی ز حق
میثمی هاجر دهد درس امید و سعی را

بین کوه مروه و کوه صفا هاجر دود
می کند یاری رجالی، هر که باشد با خدا

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


alirejali.blog.ir

سمه تعالی
گفتگو
وصف استاد
جمکران خانه ی زیبای همه منتظران
میثمی کرد دعا بهر خود و هم دگران
یاد استاد نمودست و کند شکر خدا
چون رجالی بود استاد همه استادان
او نه تنها به ریاضی است که ماهر باشد
مرد تقواست و اخلاق، بود از خوبان
هر چه را داشت رجالی، بنماید عرضه
آسمانی است سخی و بود او پر باران
گر چه بسیار توان صرف کند در تعلیم
مهربان است به حال همه ی همکاران
افتخاریست که شاگردی او را بکنیم
چون پناهی است برای همه ی ره پویان
شعرهایش چو مقالات پر است از معنا
در همه کار نکو گشته وی از ناموران
اعتباریست که او هست در این دانشگاه
شهرتش هست جهانی و شد از معتبران
هنرش در قلمش هست هویدا، بنگر
با نوای دل» خود گشت هم از پرهنران
فکر او نقطه پرگار ریاضی گردید
راهبر هست همیشه به ره همفکران
میثمی هر چه بگویی ، ز صفاتش بس نیست 
چشم بد دور ز او باشد و از حق خواهان
سروده شده توسط
مهدی میثمی
باسمه تعالی
گفتگو
پاسخ استاد
میثمی گفت نکاتی، که دهم پاسخ آن
ظاهرم هست چنین، لیک چه دانی ز نهان
قطره ای بیش نیم، در دل دریای عظیم
من که باشم، چه؟ در این عالم بی حد و کران

میثمی نیست مرا وصف، چنین که گویی
آنچه را من بکنم، هست وظیفه تو بدان
گر بود لطف خدا، شعر بود هستی بخش
می دهد شعر مرا راحتی روح و روان
شعرهایم همگی مدحت اهل البیت است
من ندارم ز خودم، حرف بجز ذکر و بیان
من که شاگرد توام در غزل و مدح و سرود
می نمایی همه اصلاح و شود شعر روان
تو چه دانی ز درون من و اعمال بدم
نفس دون حاکم و آگاه نه ای از دل و جان
عاشقان جمع بگردند، به ذکرند و دعا
جمکران مرکز میعاد همه مشتاقان
به چه توفیق عظیمی شده حاصل بر تو
خانه ی حق بروی، بهر دعا و طیران
یک شبی گشت مرا ، تا که روم من آنجا
نیمه ی شب که رسیدم، هوا شد طوفان
خوش به حالت رجالی، که خدا توفیقش
شامل تو شده و عامل خدمت هر آن 
سروده شده توسط
علی رجالی


alirejali.blog.ir

 
حضرت مهدی
دیدار

من پیر شدم، از غم دوری و جدایی
یک لحظه نشان ده، رخت ای نور الهی

معشوق منی، مشعل قرآن و رسالت
یک لحظه نگاهت، سبب رشد و رهایی

مردم همه مشتاق تو در عصر و زمانه
کی می شود ای حضرت مهدی که بیایی؟

عمرم شده طی،منتظر روی تو هستم
یک لحظه نظر بر من عاشق بنمایی

هر جا نگرم، دست خدا، دست ولایت
هر جا اثری از تو، ولی جای تو خالی

مخفی زمنی، دلبر دیرین و رفیقم
بی تاب توام، چهره نما، رو ننمایی ؟

من جذب نگاه تو شوم ،گر تو ببینم
مشتاق توام، مظهر انوار خدایی

دستت به سر میثمی از لطف گذاری
درمان کنی این درد که جانا تو دوایی

آن شد که رجالی همه از عشق تو گوید 
چون وارث ارضی و خودت حرف نهایی


alirejali.blog.ir

حضرت خدیجه

ای خدیجه، حامی قرآن و دین انبیا
مادر زهرای اطهر، همنشین مصطفی

بانوی فرزانه و ام الفضائل گشته ای
صاحب فهم و کمالی،عامل جود و سخا

با سخاوت های تو ، دین نبی پاینده شد
حامی دین خدائی، هر زمان و هر کجا

مادر ام الائمه باشی ای بانوی پاک
بهترین در بین زن ها می شود نور السما

دعوت اسلام را لبیک گفتی تو نخست
شاهد غم ها تو بودی، همره بدر الدجی

رسم باشد سن زن کمتر ز مرد است در عرب
فضل و تقوایت سبب شد تا که گردی همنوا

تو ببخشی آن همه اموال را از بهر دین
شد عبای مصطفی بهرت کفن، بانوی ما

حق دهد حوا به آدم، می دهد احمد به تو
تا که آرامش بیابی،در کنار مصطفی

میثمی ، باشد خدیجه صاحب فضل و کمال
او بود الگوی ایثار و سخا، مهر و وفا

می کند وصفت رجالی، بانوی اسلام و دین
ناتوان باشد قلم ها ، همسر شمس الهدی

 


alirejali.blog.ir

باسمه تعالی
دوران عباسی
غزل۲

می کند برپا بنی عباس دولت در حران
مرکز آن می شود بغداد با عزم سران

چون مغولها عازم بغداد از ایران شدند
دولت عباسیان تشکیل در مصر خزان

سالها دارند حکومت در دیار مصر و شام
می کنند دولت به پا در قاهره عباسیان

از سپاه و لشکر عثمانیان در یک نبرد
منقرض شد سلسله عباسیان اندر جهان

مشی آنها چون امیه در حکومت بوده است
می کنند سر کوب هرکس، گر چه باشد در بیان

بود یحیی بر مکی اندر حکومت ، او وزیر
می کشد هارون ورا،از ترس قدرت ناگهان

بین فرزندان هارون،بعد مرگش شد جدال
می کشد مامون برادر، تا که گردد از شهان

ظلم ها بر شیعیان وارد نمودند در نظام
هشتمین اختر شده مسموم با انگورشان

میثمی از روز اول آدمی در کسب جاه
می زند ما را زمین، این نفس سرکش ناگهان

بین حکو متها رجالی، عمرشان پایان رسد
می توان بر نیزه ها تکیه نمود، نی بر سنان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

alirejali.blog.ir

باسمه تعالی
فرهنگ ودین
غزل۲

عدو با توسل به زور و فریب و دل پر عنود
تزل به پا کرد در باور و دین مردم ربود

بیان شد غزلها، کند وصف آل علی
که وصف و بیان حقیقت چه بسیار بود

بیان کرده ایم گوهر دین و فرهنگ را
بود حافظ ما ز لغزش، ز فکر جمود

تفکر به آیات نورانی ذوالجلال
شود موجب رشد و معراج انسان چه زود

سرودیم اشعار قرآن ودین و حدیث
بیان شد حقایق، به احمد سلام و درود

نمودیم تبیین وشرح قصص کرده ایم
بود درس اخلاق و عرفان و احسان و جود

هر آنکس که خواهد بداند نکاتی ز دین
سروده شده صد غزل،ساده و یادبود

سرودیم ادعیه در مذهب شیعه را
دعاها پر از حکمت و پند و اندرز بود

رجالی عدو در تهاجم کند حیله ها
چه دلها سیه شد ز مکرش، سراسر وجود

شنا سایی حق و باطل بدان میثمی
بود حق ملاک قضاوت، نه امیال و سود

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

باسمه تعالی
حاج قاسم سلیمانی

من نمی دانم چرا اشکم شده آبی روان
این خلوص حاج قاسم باعث حزنی چنان

من که باشم وصف او گویم سخن یا گفته ای
او قیامش چون حسین ابن علی در این زمان

یاد او ،افکار او، چون راه زهرا و علی است
مردم ایران چه زیبا پاس می دارند از آن

علت اصلی که شد باعث، شوی سردار دل
در خلوص است و ریاضت با درونت بی گمان

او شهیدی دیگر از یاران جدش کربلا
سید و آقای ما باشد قاسم در میان

در قیاس کشتگان کربلا، عاجز منم
آنچه ماند از جسد ،انگشتر جدش چه سان


وعده حق می شود اجرا، بدان گردد ظهور
خون او و همرهان ضایع نگردد بی گمان

ما همه مشتاق دیدار امام و اذن حق
تا کند عدل خودش را او به پا اندر جهان

ای خدا ظلم و جنایت بی حد و بی انتهاست
تو به داد ما رسی، اندر مصائب هر زمان

ای خدا آرام گردان،این دل شوریده را
این غزل را می سرایم، تا بماند در جهان

یاد او، هر دم کند اشکم روان تا مدتی
می شود روزی رجالی ، منتقم بینی عیان

سراینده دکتر علی رجالی

alirejali.blog.ir

 


باسمه تعالی
حاج قاسم سلیمانی

من نمی دانم چرا اشکم شده آبی روان
این خلوص حاج قاسم باعث حزنی چنان

من که باشم وصف او گویم سخن یا گفته ای
او قیامش چون حسین ابن علی در این زمان

یاد او ،افکار او، چون راه زهرا و علی است
مردم ایران چه زیبا پاس می دارند از آن

علت اصلی که شد باعث، شوی سردار دل
در خلوص است و ریاضت با درونت بی گمان

او شهیدی دیگر از یاران جدش کربلا
سید و آقای ما باشد قاسم در میان

در قیاس کشتگان کربلا، عاجز منم
آنچه ماند از جسد ،انگشتر جدش چه سان


وعده حق می شود اجرا، بدان گردد ظهور
خون او و همرهان ضایع نگردد بی گمان

ما همه مشتاق دیدار امام و اذن حق
تا کند عدل خودش را او به پا اندر جهان

ای خدا ظلم و جنایت بی حد و بی انتهاست
تو به داد ما رسی، اندر مصائب هر زمان

ای خدا آرام گردان،این دل شوریده را
این غزل را می سرایم، تا بماند در جهان

یاد او، هر دم کند اشکم روان تا مدتی
می شود روزی رجالی ، منتقم بینی عیان

سراینده دکتر علی رجالی


باسمه تعالی
سردار دلها
حاج قاسم سلیمانی

دریغا اسوه ای ایثارمان رفت   
 ز دنیا محرم اسرارمان رفت
شفیق و رهنما در عرصه ها بود
 بهین استاد خوش گفتارمان رفت


مرامش در خور صد افرین​ بود            
  چو گل در جمع یاران بهترین بود
صبور و با صفا و با کرامت            
دوای درد دلهای غمین بود


گل بی خار گار محبت          
 به حق سر چشمه ی انوار رافت
به هر سختی بود آرامش  ​جان  
   چو باران بهاری با طراوت 


ز جان شیدای آل مصطفی بود 
  امیری بی ریا در جبهه ها بود
شود محشور با جمع شهیدان
  که عمری خادم آل عبا بود


 مطیع امر حق هم رهبری بود  
   عزیز و مهربان و گوهری  بود
نوای اهل حق را شد پذیرا    
  گل پر پر شده را یاوری بود


   عدو از کف ربودی گوهری را ​ 
    فلک بردی زما یک اختری را
تو چیدی آن گل خوش عطر یاران
    جدا کردی ز جانها ، دلبری را


  دو صد افسوس ایشان را ربودی​   
     صفا بخش دلیران را ربودی
که خونش صد سلیمانی کند خلق 
     ز ما مردی چو سلمان را ربودی


  به یکباره گرفتی یار ما را​  
   جدا کردی ز ما دلدار ما را
ز ماتم ساغرما گشته لبریز 
   نکردی رحم، حال زار ما را


خدایا قبر او پر نور گردان        
ورا با جد خود محشور گردان
گذشتن از صراط و وادی   
   برایش از کرم میسور گردان


   عجب رسمی خدا دارد بشر را ​  
    که ما غافل ز اسرار و بصر را

گزیند بهترین ها ی دو عالم
   برد سوی خودش در یک نظر را


بیا ای اهل شور و با لیاقت   
  پذیرا می شوی روز قیامت
مکن حق را ز افکارت فراموش 
چو خواهی نزد او لطف و سعادت

 
 هدف از خلقت انسان چو خواهی
    تکامل باشد و زهد الهی
بشو تسلیم در امر الی الله          
   اگر خواهان رشدی و تعالی


  خدایا من رفیق  نفس پستم 
    ​در این دنیا اسیر و خود پرستم
قبولم کن مرا در درگه خود   
   که باشم عاشق و وقف تو هستم


خداوندا عطا کن عشق جان سوز 
   ندارد بینوا فهمی دل افروز
گدایت طالب اسرار هستی است
بخواهم لطف تو اندر شب و روز  
  

سلیمانی بود جایش چه عالی
شفاعت می کند او بر رجالی؟
اگر چه وصل حق باشد تمنا
دعا کن بر من بشکسته بالی


سراینده دکتر علی رجالی
۱۳۹۸.۱۰.۱۶








 



باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
امور اجرایی
قسمت(۹)

یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت شمسی است
من شدم مشغول تدریس وحضورم رسمی است

دو به چل خدمت نمودم، کار من تدریس محض
گرچه خشک باشد ریاضی، می برم لذت و حض


کاربردی از ریاضی را، زمان کار خویش
در مدیریت به پا کردم، با افراد بیش

گام اول در خصوص جذب استادان گذشت
کادر می گردد دوچندان، بر مراد ما بگشت

بعد یک سالی ز برگشت فرنگ و کسب علم
دکترا دایر نمودم، با تلاش و صبر و حلم

من معاون گشتم و کارم دو چندان، آن زمان
غیر تدریس و پژوهش،کار اجرا هم چنان

سال اول جمع کردم ،عده ای از نخبگان
تا نمایم م، در کارها با دیگران

چند سالی روز و شب در گیر اجرای امور
تا که رفتم فرصت تحقیق ،در اقصی و دور

لیک در کار دگر مشغول گردیم سپس
گاه درشهر و گهی مامور ،چون مرغ قفس

می توان گفتا به جرات، کی کنم وقتی تلف
عمر خود را طی نمودم، با صفا، شور و شعف

دوره های دکتری دایر کنم، آن بیش و کم
اولین دوره ریاضی بود و من در گیر هم

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی


زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
تجربیات کاری
قسمت(۷)

گر نباشم مطمئن، از نقل قول دیگران
من تامل می کنم، تاصحتش گردد عیان

م ها می کنم، تا اینکه یابم آن مفید
با صبوری و تامل می کنم کاری جدید

گر یقین پیدا کنم، در صحت انجام کار
می دهم انجام آن را ، تا که یابم من قرار

کار نیکو و پسنیده کنم، کاری درست
خواه باشد در نتیجه نا صحیح و نادرست

نیست تعجیلی مرا در حین اجرا، حین کار
رمز پیروزی تفکر باشد و هم پشتکار

کارها با اولویت می کنم اجرا تمام
می دهم انجام در وقت خودش آنرا تمام

کارها گاهی زمان بر باشد و یک روز کم
چون زمان پیوسته باشد، پس چرا اندوه و غم

نظم در کار و مراعات حقوق دیگران
از خصایص های اخلاقی بود با مهتران

وقت باشد بهترین گوهر ، گرامی دارمش
سعی دارم بهره ها جویم، فراوان خواهمش

کار علمی را گروهی می دهیم انجام آن
ضبط می گردد مباحث ،تا شود اتمام آن 

هر شکستی در نتایج، می کند حساس ما
تا که علت را بیابیم، و شود آن رهنما

مختصر گویم سخن، اندر کلام و هم بیان
در مباحث در علوم و در مصاف دیگران

آنچه می آید به ذهنم، در امور شعر و علم
می کنم تکمیل آن را،با تلاش و صبر و حلم

با توکل بر خدا و فکر و تدبیر امور
کارها ممکن شود،هر چند باشند سخت و دور

از بزرگی یا ز سختی، من ندارم وحشتی
کارها آسان شود ، در حین اجرا مدتی

گر یقین پیدا کنم بر صحت کاری نخست
با توکل می کنم اجرا، بدون شک، درست

هر چه می آید به ذهنم، بی درنگ ثبتش کنم
گاه در دفتر و گهی گوشی ،همه ضبطش کنم

می شود گاهی ، به خواب آید نکاتی آن مرا
چند نوبت می نویسم،تا شود ذهنم رها

یاد دارم وقت بیداری ،درون پارک وشهر 
می نویسم مطلبی را، تا کنم تکمیل تر

ذهن من دائم اسیر علم و شعر است و امور
با تفکر می نویسم ، هر چه می آید شعور

چونکه فرار است علم و ثبت آن واجب بود
یک جرقه می تواند آتشی گردد، چه زود

ذره ذره جمع گردد، علم و دانش در بشر
حافظ انسان شود، ایمان و تقوا،چون سپر

عقل ما محدود و امداد الهی لازم است
ماورای عالم ماده محال و از خدای عالم است

فهم و درک ما برای زندگی تعیین شده
ماورا خواهی ، ریاضت خواهد و تحسین شده

علم باشد یک حقیقت، ما فقط تبیین کنیم
گر بدیهی شد علومی،خویش را تحسین کنیم

علم مبنایش بدیهیات باشد در علوم
گر چه باشد آن ریاضی و حساب و هم رقوم

سالها نزد اساتید ریاضی و علوم حوزوی
چون حسن زاده تلمذ کردم وباشند ولی

رنجبر باشد دگر استاد من در فهم دین
او کند تبیین چه زیبا ،با مثالی دلنشین

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی


                          باسمه تعالی

غزلیات مشترک دکتر علی رجالی و حسن میرزایی

                  تازه ترین سروده مشترک 
                        احکام اسلامی
                              قصاص
                               غزل۵



                         قصاص


تلافی کردن ِ عین عمل، حکم ِ قصاص است
اگرچه عفو و بخشش، بهتر از کین و تقاص است


اگر این حکم ِ قرانی شود جاری به دنیا
ره آوردش، حیات ِ شخص عام و شخص ِ خاص است 


به قران آمده هر کس که ظلمی رفت بر او
تلافی گر کند، جانش، ز حسرت ها خلاص است


ولی این آیه، مردم را به بخشش کرده تشویق
خوشا بخشنده، چون جنت برایش اختصاص است


اگر فرهنگ ِ بخشش در جهان یابد تسرّی
مصفا می شود دنیا، جمالش بی خصاص است


بنازم حضرت مولا علی را چون که گفتا
به فرزندان که قاتل را که اکنون در مناص است


مبادا ضربه ای بیش از یکی بر سر زنیدش
تعدی موجب اسقاط انسان، با حِصاص است 


ز قران درس های زندگی باید گرفتن
که هر یک آیۀ آن، شامل نور ِ مصاص است 


مبادا ما بریم قران جاویدان به نیزه
که حیلت کردن، آیین و مرام ِ عمروعاص است


چو باید با تفحص راه خوشبختی بیابیم
از این رو کار ما فحص و فِحاص و افتحاص است

 

مبادا ای عزیزان غصه ای در دل بریزید
که غم مصداقی از حرص و حِراص و احتراص است


الا ای میرزایی و رجالی ! ای دو شاعر !
عجب این بیت ها سخت است و از بهر خواص است


همان بهتر که دیگر ساکت و خاموش باشید 
تلف بنمودن اوقات مردم، ارتخاص است !
________________________

دکتر علی رجالی، حسن میرزایی _ تیرماه 1398 ، اصفهان


معنی لغات :

خصاص ( بیت پنجم ) : شکاف و سوراخ بر هر چیزی 

مناص ( بیت ششم ) : گریختن، دور شدن از چیزی 

حصاص ( بیت هفتم ) : تیز دویدن 

مصاص ( بیت هشتم ) : خالص، خالص هر چیزی

افتحاص ( بیت دهم ) : جستجو کردن 

احتراص ( بیت یازدهم ) : آزمند شدن 

ارتخاص ( بیت سیزدهم ) : ارزان شمردن، ارزان خریدن، برای چیزی ارزش قائل نشدن


 

 

باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم پروفسور علی رجالی

سه و پنجاه روم بهر رجا دانشگاه
سعی و کوشش بنمودم برای این راه

عاشق علم ریاضی بدم و کسب علوم
شرط لازم علاقه است، سپس علم رقوم

رتبه ای اول دانش شده ام در تحصیل
نیست فرصت و زمانی که بگویم تفصیل

در سه مقطع شدم رتبه ای اول در درس
من ندارم هراسی ز ریاضی ، چون ترس

دوره ی ما عجب دوره ی پر باری بود
دوره ای سخت ، پر از استرس و کاری بود

فارغ از درس در این دوره شدم،پنجا هفت
من شدم عضو گروه و سه سالی هم رفت

قصد من بود که با بورس دول غرب روم
بهر علم و هدف خویش، به آنجا بروم

رفتنم گشت مصادف، به قیام مردم
انقلابی شد وتاخیر سفر ، سر در گم

آزمون دادم و مشغول شدم در ایران
بعد یک ترم که خواندم، مجدد حیران

یک ساله گرفتم من ارشد ز فرنگ
دوره ای بود فشرده ،مروری کم رنگ

دکترا بود فقط کار و پژوهش تنها
چار سالی گذشت ، ماندن من در آنجا

آمدم سوی وطن، تا که کنم دین ادا
درسها دادم و تحقیق نمودم اینجا

گر نباشم مطمئن، از نقل قول دیگران
من تامل می کنم، تاصحتش گردد عیان

م ها می کنم، تا اینکه یابم آن مفید
با صبوری و تامل می کنم کاری جدید

گر یقین پیدا کنم، در صحت انجام کار
می دهم انجام آن را ، تا که یابم من قرار

کار نیکو و پسنیده کنم، کاری درست
خواه باشد در نتیجه نا صحیح و نادرست

نیست تعجیلی مرا در حین اجرا، حین کار
رمز پیروزی تفکر باشد و هم پشتکار

کارها با اولویت می کنم اجرا تمام
می دهم انجام در وقت خودش آنرا تمام

کارها گاهی زمان بر باشد و یک روز کم
چون زمان پیوسته باشد، پس چرا اندوه و غم

نظم در کار و مراعات حقوق دیگران
از خصایص های اخلاقی بود با مهتران

وقت باشد بهترین گوهر ، گرامی دارمش
سعی دارم بهره ها جویم، فراوان خواهمش

کار علمی را گروهی می دهیم انجام آن
ضبط می گردد مباحث ،تا شود اتمام آن 

هر شکستی در نتایج، می کند حساس ما
تا که علت را بیابیم، و شود آن رهنما

مختصر گویم سخن، اندر کلام و هم بیان
در مباحث در علوم و در مصاف دیگران

آنچه می آید به ذهنم، در امور شعر و علم
می کنم تکمیل آن را،با تلاش و صبر و حلم

با توکل بر خدا و فکر و تدبیر امور
کارها ممکن شود،هر چند باشند سخت و دور

از بزرگی یا ز سختی، من ندارم وحشتی
کارها آسان شود ، در حین اجرا مدتی

گر یقین پیدا کنم بر صحت کاری نخست
با توکل می کنم اجرا، بدون شک، درست

هر چه می آید به ذهنم، بی درنگ ثبتش کنم
گاه در دفتر و گهی گوشی ،همه ضبطش کنم

می شود گاهی ، به خواب آید نکاتی آن مرا
چند نوبت می نویسم،تا شود ذهنم رها

یاد دارم وقت بیداری ،درون پارک وشهر 
می نویسم مطلبی را، تا کنم تکمیل تر

ذهن من دائم اسیر علم و شعر است و امور
با تفکر می نویسم ، هر چه می آید شعور

چونکه فرار است علم و ثبت آن واجب بود
یک جرقه می تواند آتشی گردد، چه زود

ذره ذره جمع گردد، علم و دانش در بشر
حافظ انسان شود، ایمان و تقوا،چون سپر

عقل ما محدود و امداد الهی لازم است
ماورای عالم ماده محال و از خدای عالم است

فهم و درک ما برای زندگی تعیین شده
ماورا خواهی ، ریاضت خواهد و تحسین شده

علم باشد یک حقیقت، ما فقط تبیین کنیم
گر بدیهی شد علومی،خویش را تحسین کنیم

علم مبنایش بدیهیات باشد در علوم
گر چه باشد آن ریاضی و حساب و هم رقوم

سالها نزد اساتید ریاضی و علوم حوزوی
چون حسن زاده تلمذ کردم وباشند ولی

رنجبر باشد دگر استاد من در فهم دین
او کند تبیین چه زیبا ،با مثالی دلنشین

یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت شمسی است
من شدم مشغول تدریس وحضورم رسمی است

دو به چل خدمت نمودم، کار من تدریس محض
گرچه خشک باشد ریاضی، می برم لذت و حض

کاربردی از ریاضی را، زمان کار خویش
در مدیریت به پا کردم، با افراد بیش

گام اول در خصوص جذب استادان گذشت
کادر می گردد دوچندان، بر مراد ما بگشت

بعد یک سالی ز برگشت فرنگ و کسب علم
دکترا دایر نمودم، با تلاش و صبر و حلم

من معاون گشتم و کارم دو چندان، آن زمان
غیر تدریس و پژوهش،کار اجرا هم چنان

سال اول جمع کردم ،عده ای از نخبگان
تا نمایم م، در کارها با دیگران

چند سالی روز و شب در گیر اجرای امور
تا که رفتم فرصت تحقیق ،در اقصی و دور

لیک در کار دگر مشغول گردیم سپس
گاه درشهر و گهی مامور ،چون مرغ قفس

می توان گفتا به جرات، کی کنم وقتی تلف
عمر خود را طی نمودم، با صفا، شور و شعف

دوره های دکتری دایر کنم، آن بیش و کم
اولین دوره ریاضی بود و من در گیر هم

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

 

 


باسمه تعالی
مجموعه رباعیات 

قسمت (۱)

آنچه را طی می کنی، شد سر گذشت
تا که کردیم فکر، گفتند در گذشت 
این دو روز عمر دریاب ای بشر 
ظلم و جور ناکسان از سر گذشت

 

گنه در اهل دل راهی ندارد
دلیلی غیر خود خواهی ندارد
گنه را چون نجاست می توان دید
لذا خوردن از آن جایی ندار د


از هزاران یک نفر با معرفت
مابقی  اندر گناه و معصیت
خوش به حال سالکان و اهل دل 
در جوار حق تعالی آخرت 

 

اهل احسان و شفقت گهری یکدانه
قدر دانان محبت چو صدف دردانه
جان فشانی و گذشت شهدا الگو کن
بهر ایثار و لقا پیش خدا  جانانه

 

دوستی با مردم از حد نگذرد
دشمنی با دشمنان از حد نرد
ممکن است روزی عیان گردد درون
دوستی یا دشمنی از دل رود


 دوستی یا دشمنی دارد حدود
می شود روزی عیان ،  اسرار زود
سعی کن بر خویشتن آیی برون
تا که گویند آفرین و صد درود

 

خود آرایی وخود بینی، خطا و خود بلایی است
طلب غیر از خدا، واهی و بی جا و گدایی است
تلاش  آدمی، حق  جویی  و  کشف  حقیقت
خدا خواهی، خدا جویی، درون هرصدایی است


زهرا و  علی، که بهترین زوج جهان، از  ازل اند
الگو ى کمال و معرفت، در نظر ودر عمل  اند
از پرتوی آنها ، فلک و عالم هستی بر پاست
دشمن این دو ،شقی باشد و خار  و خجل اند

 

عده ای با کار خود، نابود هر  آیین کنند
عده ای با لفظ خود، دین خدا، بدبین کنند
دین فنا گشت و چه ها شد ، چون که باز
عده ای دین خدا را، با غرض، تبیین کنند

 

الگوی عصر و زمان است، اباعبدالله
ناجی هردو جهان است، اباعبدالله
راه او، راه خدا در همه عالم  باشد
شافع و نور  جنان است ، اباعبدالله


سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات 
قسمت (۲)

دوستی گردد عیان، اندر مصیبت یا که فقر
جز خدا حامی نباشد، در سرا شیبی قبر
تا به کی غافل ز خود  در این سرای  بی وفا
دشمن ما در درون جان بود تا روز

گر قناعت  پیشه  کردی در  امور زندگی
کی شوی محتاج مردم  در  امور  دنیوی
ای خدا ما را مکن محتاج خلقت روز وشب
گر چه ما غافل ز حقیم و امور  معنوی


دل اگر رنجیده شد، کی مى توان ترمیم کرد
آدمی چون رانده شد، کی مى  شود تعلیم کرد
در جوار حق شدن، تسلیم شرط لازم است
روح و جان یاغی بود، کی می  توان تسلیم
کرد

کربلا ،  احیا گر ، دین  خدا  در  عالم  است
ناجی مردم ز گمراهی رسول خاتم است
جنگ  ما، جنگ قبایل یا فرق یا کیش نیست
جنگ ما، جنگ جهانی با عدو ی  ظالم  است


آثار ظهور ، یک  به  یک  پیدا  شد
مکر و دغل فتنه گران افشا شد
مرگ ملک  و  شاه عرب  عبدالله
جنگ یمن و شام و حلب بر پا شد


در صدد باش، زدایی نظر و افکارت
در کمین باش، شناسی عمل و پندارت
چو کسی کرد نصحیت، تو مکن داد و فغان
زنگ ساعت که صدا کرد، کند بیدارت


آشنایی مرتبط  سازد ، تو را با  یار  خود
عشق آسان مى کند، همراهی  پندار خود
تا ندانی فکر و احساس عزیز جان خود
کی میسر می شود ،بیداری دلدار خود


شهادت موجب افشای افکار
حقیقت دیده  گردد نزد اغیار
علی در کعبه گوید آرزویش
کند خوشبختیش ابراز و اظهار


عدو مى گفت مولا بی نماز است
شهادت  در حرم  گویای راز  است
ولایت  تا  ابد  پاینده  گردید
که  تفسیر حقیقت   کارساز  است


ناجی یوسف تویی ،در قعر چاه
عزت و شوکت دهی با عز وجاه
تو خدایی می کنی و، ما گرفتار هوا
مى شود یوسف، عزیز مصر و شاه


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات (۳)

فاطمه ام ابیها، صاحب علم و کمال و اطهر است
عمر آن گل،شش برابر نقطه های کوثر است
کی شود مهدی بیاید تا کند تفسیر آن
همسر دخت نبی، مولود کعبه، حیدر است


من از نفسی که مى گردد،  عذاب خویش می ترسم
من از جاهل ، که مى گوید، ندارم کیش مى ترسم
ندارم ترسی از دنیا، که هر کس رفتنی  باشد
"من از گرگی که مى پوشد لباس میش مى ترسم"

گفت مولایم علی، اوصاف مردان خدا
جملگی باشند، خورشید درخشان خدا
در سخن گفتن، خدا را یاد و آنها شاکرند
در مصیبت صابر و دایم  به فرمان خدا


محمد با نبوت را پذیرفتم، پذیرفتم
امامت با عدالت را پذیرفتم، پذیرفتم
یگانه خالق عالم، به یکتایی پذیرفتم
معاد اندر قیامت  را پذیرفتم، پذیرفتم

نور قرآن در جهان امشب هویدا مى شود
نفس دون پاکیزه وافعال انشا مى شود
روح و جان مسرور  و دل  سوی خداست
سرنوشت آدمی تعیین و امضا مى شود


دیر فهمیدم که  عصیان کرده ام در بندگی
دیر  فهمیدم  که تنها  اوست  اندر  زندگی
ای بشر تا کی اسیر این و آن و نفس خود
دیر فهمیدم زمان طى شد و ما در بردگی


دیر فهمیدم که مرگ آید بسوی هرکسی
دیرفهمیدم که رزق ما رسد حتی خسی
دیر فهمیدم  که  ایزد  ناظر  احوال ما
پس چرا هر روز و شب  دل واپسی


زندگی کن با خضوع و مهربانی و صفا
زندگی کن با امید وبا توکل بر خدا
زندگی شیرین شودبا انتخاب همسری
زندگی کن با محبت هم به ظاهر هم خفا


ای محمد، مظهر خلق خبیر
حکم حق جاری نمودی در غدیر
خلق را منجی و هادی گشته ای
صاحب حمد و مقام بی نظیر


ای  معلم ، وارث  پیغمبران
بهره مند از سر حق ،در هر زمان
کیستی تو، صاحب فهم و کمال
رهنما یی می کنی، خلق جهان


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۴)

دیر فهمیدم که دانش نیست در حمل کتاب
دیر فهمیدم زمان طى شد ومن در منجلاب
تا به کی غافل بمانم اندر این دنیای پست
دیر فهمیدم  که دنیا نیست چیزی جز سراب


بهشت فاسقان در این جهان است
بهشت زاهدان در لا مکان است
بهشت عاشقان اندر دو عالم
بهشت و دوزخ ما در نهان است


افتاد به چاه، چون خر همسایه
شد خاک روان، بر سر بیچاره
خر با لگد ش ، خاک عقب زد
خندید به تدبیر ،وچنین افسانه


ای دخت نبی، مخزن اسرار دو عالم
ای کوثر دین ،مظهر حق ،بضعه خاتم
دردانه گهر، ای شرف آدم و حوا
از بهر  علی، همسر فرزانه و همدم


جز توکل بر خدا سرمایه ای در کار نیست
هر که را باشد توکل، کار او دشوار نیست
با امید حق  تعالی کی بشر تنها  شود
در گلستان طبیعت ،هر گلی بی خار نیست


روح من سرکش و فرمانبر میل و هوس است
منم آن بنده شیطان که اسیر قفس است
چه کنم تا که شوم دور ز نفس و دل خود
هر چه آورد سرم مستی و کار عبث  است


آرامش آدمی، ز دین است
اخلاق نکو، ورا نگین است
عقل و ادب و حیا ى انسان
ناجی بشر، ز مکر و کین است


حسین و کربلا و خون یاران
گلستانی بود در شوره زاران
عجب شوری به عالم کرده بر پا
ولی و مقتدای جن و انسان

شد نیمه ماه رمضان جشن ولادت
باشد همه جا شور وصفا بهر ولایت
آورده به عالم گهر ی دخت پیمبر
صورت چو علی قد چو نبی ,بهر هدایت


الهی سینه ای ده پر ز حکمت
ببینم سر و رازی را ز خلقت
ندارم جز خدا، ورد زبانم
زبانی ده که گویم شکر نعمت


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات (۵)

خوشا آنان که  در راه  ولایت
رها کردند جان و مال  وثروت
برای  حفظ   دین و راه   یزدان
گذشتند از  زن و فرزند و مکنت


عبادت چون غذاى روح و جان است
ادایش روز و شب قوت روان است
بریدن از خود و طى کمال است
نجات هر کسی مرهون آن است


هر که دارد ادب و شور و نوا بسم  الله
هر که بیند اثر  ذکر  و  دعا  بسم  الله
آنکه اندر دو جهان عشق حسینی دارد
نزد عباس و حسین و شهدا بسم الله


هر که دارد هدف کرببلا بسم الله
هر که خواهد نظر خون خدا بسم الله
عاشقان در ره سالار شهیدان رفتند
هر که خواهد شرف و عزت و جا بسم الله


ذکر رحمان الرحیم، حی و سبحان وکریم
خالق کل وقدیم، بشنو از رب عظیم
رستگار است در جهان، در دو عالم همزمان
هر که آرد بر زبان، نام یزدان حکیم


گر عشق لقا باشد، سهل است مصیبت ها
چون در ره قرآنی،  شهد است ملامت ها
در محضر حقی چون، دور ی ز گناهان کن
گر لذت آن بینی، زیباست عبادت ها


مرغ دل پر می زند سوی دیار فاطمه
گشته روز عاشقان چون شام تار فاطمه
هر کجا دل میرود مستانه اندر جستجوست
تا بجوید  بینوا  خاک  و مزار  فاطمه

 

من چو خارم به کنار گل خوشبوی علی
دست گل چین زمان چید گل روی علی
تیغ کین تابه جبین شه عالم بنشست
غرق خون گشت چو گل، قامت و گیسوی علی


هر که دارد نظر آل عبا بسم الله
این جهان رهگذری بهر رضا بسم الله
حفظ دینی که محمد بودش پایه گذار
هدف نهضت شاه شهدا بسم الله


گر حجت حق آید، پایان خصومت هاست
چون عشق حقیقی شد، آغاز  ولایت هاست
با آمدنت مهدی، از فیض ظهور تو
پاکیزه جهان گردد ، آزاد  ز نکبت هاست


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعبات
قسمت(۶)

عید آمد و بلبل ز قفس نغمه کنان رست
طوطی دل از بند بدن رقص کنان جست 
هر کس که در این ماه ز بیگانه جدا شد
با دلبر دیرینه خود طرح نهان بست


ره آورده شب قدر است قرآن
بود میراث احمد این گلستان
زبهر عاشقان آب حیات است
به کام مومنان شهد است فرقان

چون گنه آید زداید جان تو
گر اجل آید بگیرد جان تو
هر گنه ضایع کند روح تو را
با نیایش کی بمیرد جان تو


نماز با ولایت روشنایی است
وصال  کردگار و دلر با یی است
ولی را جانشین کرده خداوند
اطاعت از ولی کاری الهی است


رسد آدمی بجایی، که به جز خودش نبیند
بکشد برادرش را، که حسد فرو نشیند
به خدا قسم که  هر گز،عطشش فرو نشیند 
عمل وخطا ى ما را، شه جان چو  روز بیند


حرص و حسد وغرور ، فرجام
نابود  کند  تو را سرانجام
با ترک گناه وشوق تقوی‌
آزاد شوی ز بند این دام


عقل و ادب و حیا، کجا رفت
شور و شعف و صفا، کجا رفت
اخلاق نکو همره دین کو
مهر و شفق و عطا، کجا رفت


سزاوار ستایش ،در جهان اوست
اذان در گوش فرزندت چه نیت
نمازش  خوانده گردد، در نهایت
بقا مختص ذات حق بود دوست

تهمت مزن ای دوست گرفتار شوی
مردار خوری وبی جهت خوار شوی
غیبت اثر وضعی و روحی دارد
با انس به آن،  شقی و بیمار شوی


ایمان ویقین لقای جان و دلهاست 
افزون ز گوهر، صفای دل، را پیداست
هر کس که دلش کعبه حق میگردد
اندر دو جهان شفیع او بی همتاست


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۷)

نابودی ما  ز دست وقلب و دهن است
شمشیر دو لب، صدای جان، در بدن است
ایمان به خدا سعادت و خوشبختی است
همراه تو در روز پسین یک کفن است


از قدرت حق ، جن و ملک حیران اند
با اذن خدا ، هر دو جهان ویران اند
مغرور مشو که زندگی چند روز است
در طوف حرم شاه و گدا یکسان اند


دانی که ز زهر تلخ تر چیست
جز صبر و تحمل عدو  نیست
با صبر و تحمل است، ظفرها
پایان شب سیه، سفیدیست


بد گمانی در رفاقت با بدان،  حاصل  شود
عقل و دین با  صالحان  ، کامل  شود
آدمی همرنگ افکار رفیق و بند نفس
هر کسی با کسب علم ، عامل شود

الهی  به لطفت جهان  آفرین
هدایت نما، خلق را در حزین
مرا در دو عالم طریقت نما
خداوند  عالم، خدای زمین


الهی  گشته ام، دیوانه  و  مست
شوم عاشق ، روم در گوشه ای پست
دمادم مى کنم، من  آه  و  ناله
بجویم  دلبر دیرین ، کجا هست


مست یارم، مست و خاطر خواه دوست 
مست معشوقی که عالم آن اوست 
مست چشمی  را که می خوابد نیم
مست معشوقی که جان دادن نت

شده با علم و یقین خانه حق در بزنی 
شده باو ر کنی و سوی خدا پر بزنی
این دل خسته عزیزم ،دل حق می خواهد
شده از بهر خدا ، بر فقرا سر بزنی


روزگاری نظر اهل خرد گردش داشت
سخن و حرف بزرگان اثر و ارزش داشت 
دوستی معنی زیبای صداقت را داشت
کار ها یکسره با عشق و صفا چرخش داشت


منتظر یعنی امید ، یعنی عدالت در جهان
با قیامی تحت امر  مهدی صاحب زمان
منتظر یعنی نوا، یعنی رجا، یعنی دعا
منتظر یعنی دمادم نام او را بر زبان


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعبات
قسمت(۸)

روز و شب در انتظار مهدی صاحب زمان
مردمان دیده ام بنشسته بر در خون فشان
تا ندای حق رسد از آسمان در هر طرف
 با قیامی تحت امر  صاحب  روح و روان


یاد  خدا  نگردد، از ذهن ها فراموش
نیکی به دیگران هم، باشد ترا فراموش
یاد قیامت و مرگ ، هر گز  مکن فراموش
گر کرد آدمی ظلم،، بهر خدا فراموش


مبدا عشق بود، ذات خداوند مجید
اثر عشق بود ، شادی و اخلاق و امید
مظهر عشق علی باشد و زهرا معشوق 
راوی عشق بود مظهر پاکی و شهید


بی کفایت بودن اصحاب کار
موجب افت و سقوط شهریار
گر مدیر لایق بود در کار خود 
باعث رشد و رضای کر دگار


الهی تویی مهربان هر زمان
که نزدیک باشی مرا هر مکان
منم غرق در لطف و احسان تو
بخواهم ز تو، جنتت ارمغان


الهی بده، بنده را، علم ودین
تحمل کنم، بی وفایی کین
کنم بندگی و اطاعت ز رب
شناسم خداوند جان آفرین


الهی به شب زنده داران تو
که جز تو نخواهند، یاران تو
نما لطف  بسیار بر بندگان
کنند شکر نعمت ز احسان تو


عاقلان قبل از عمل ،صبر فراوان می کنند
جاهلان بعد از عمل ،فکر فراوان می کنند
خوش بر آن عالم که برعلمش عمل هم می کند
عالمان حین عمل،سیر فراوان می کنند


الهی به آه اسیران و بیچارگان
تحمل عطا کن بر این بندگان
گرفتار گشته  در این روزگار
فقیران و پیران و درماندگان


کار انسان در دو جا یکسان بود
کودکی و پیریش همسان بود
خوش بر آن کس که در زمان ممات
توشه ای دارد ،که آن  احسان بود


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۱۱)

دردانه  دهر  و  نکته  پرداز
روحش سوى حق بود به پرواز
از سوز جگر گلایه نا کرد
آن یار  شفیق و محرم راز

 

کاش می شد  ظلم و تزویر  و ستم یا هر  جفا
جملگی می شد برون از نفس و هر قلب سیاه
واندر آن یکرنگی ومهر و خوشی جا می گرفت
همچو عاشق در مسیر دیدن  و سیر خدا

 

گر شوی  مرتکب خدعه و نیرنگ و ریا
گر شوی مرتکب حیله و تزویر و جفا
وانگهی غرق هوا و هوس خو یش شو ى
می رود روح و روان درپی هر میل و خطا

 

همسرم در سالگرد فوت زهرا در گذشت
روح پاکش در جوار اولیا محشور گشت
نوزده شب را به بستر آرمید و ناله کرد
دار فانی را وداع  و چشم  بر  دنیا ببست


 غم دل با که بگویم، که شود غم خوارم
غم دل جز به خدا، کس نبرد از جانم
غم دل چیست ، که آزرده کند احوالت
غم دل ، دوری یار است ، چرا در خوابم


سالکان را عزلت و انکار نیست
عاشقان را جز خدا افکار نیست
روزه داری در طریق سالکان
جز کمال و عزت و اذکار نیست


روزه تنها آب نا خوردن که نیست
ره بسو ی سفره نا بردن که نیست
روزه تمرین جهاد اکبر است
روزه در خوابیدن و گفتن که نیست


این عزت و شوکتی که دارید
از پرتوی نور حق بدانید
از حافظ خود،خدا بخواهید
گر نه که ضعیف و ناتوانید


گفت سجاد این سخن، در موقع ذکر خدا 
استجابت می کندحق، هر تمنا هر دعا 
گاه می‌گردد قبول و گاه بعدا مستجاب 
گاه می‌گردد ذخیره، تا شود روز ی ادا

 

به بیراه کجا رفتم، ، ندانستم، ندانستم
نسنجیده سخن گفتم، ندانستم، ندانستم
به فکر این و آن هر گز، ندانستم، ندانستم
تهی از خلق و خو هستم ، ندانستم ،ندانستم

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۱۲)

بر  پرچم  سبز آل  احمد
بنوشت کلام حق ، محمد
لا حول ولا قوه الا بالله
ازقدرت حق، جهان بگردد


در مکتب عشق ، حق دهد درس
در مذهب عشق، جان دهد کس
در مکتب   و  مذهب   ا لهی
ایثار و شهادت است، چرا ترس


نماز شب چو خوانی در دل شب 
دل و چهره شود  نورانی از رب 
خداوندا بده  توفیق  آن را 
بخوانم دلبر خود با دل و لب 


سلام بر اهل بیت وبر محمد
کند رزق ترا افزون وبی حد 
کند   یاد  نبی  و آل  او را
هر آنکس بر  نبی انرا فرستد

 

غم مخور، ناله مکن، راز مگو
جز خدا، دلبر  و  دلدار  مجو
اکثرا  غرق خود و امیال اند
راه حق جو، و مرو  ازهر سو

 

الهی سینه ای ده پر ز حکمت
ببینم سر و رازی را ز خلقت
ندارم جز خدا، ورد زبانم
زبانی ده که گویم شکر نعمت


بر خاتم  انبیا  محمد
بفرست درود خود به احمد
برنور رسل، ولی مطلق
بفرست سلام خود مجدد


 از بهر نجات و دفع شیطان
تقوا و عمل به شرع و قرآن
منجی بشر ز جهل و غفلت
ایمان و عمل به حرف یزدان


سر به خاک آید، کمر خم در رکوع
موجب معراج  تو گردد خضوع
دست به بالا، چشم بسته در قنوت
تا به کی ، اهل نفاقی و جزوع

 

نان و نمک و  فدک، غم زهرا نیست
غصب سمت و حکومت مولا نیست
گمراهی  و دوری از ولایت باشد
در مکتب او دغدغه ی دنیا نیست

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت (۱۳)

گر بترسی از کسی ، بگریز از وی از جفا
گر بترسی از خدا ، آیی چنان سوی خدا 
هر سپاسی منحصر بر ذات پاک  کبریاست
با توکل بر خدا،محفوظ گردی از خطا


 اگر داری  توعقل و علم و دانش
اگر داری تو صبر و  حلم و بینش
چرا بی تاب و نا آرام و حیران 
توکل  کن،تو اندر کار و کوشش


وقتی که شوی تنها، جز حق نکنی تمکین
وقتی که شوی با حق، مردم بکنند تحسین
پس حق بودت کافی، در عالم دون دنیا
دل بستن غیر از حق، هر گز ندهد تسکین


   سبب دلهره و غصه ی بی جا از چیست
   دل پریشانی  ما، بهر چه و در پی  کیست
دل ببر پیش خدا، تا که دهد تسکینت 
گر شود خانه یدل خانه یحق، یک غم نیست


 اگر خواهی حدیث از آل عصمت   
  اگر خواهی سخن از علم و حکمت
بیا بشنو رباعی های پر مغز   
  شود روح و روان با دین در الفت

            

رجالی با رباعی کرده آغاز      
نوین فصلی ز اشعار روان ساز
خدایا هر زمانش یاوری کن    
 شود شعرش به دنیا سایه انداز

 

مهدی بیا که حق هویدا شده
زنده جهان از دم عیسی شده
منتظران عاشق و مجنون شدند
وای که پر مفسده دنیا شده


دانی که چرا، خدا تو را داده شعور
حق داده ترا عقل و خرد بهر امور
تا  روح  و روان شود مهیا  ی صعود
من معتقدم، خدا  علیم  است و صبور

 دانی که جهان در اختیار است تو را
دانی که بود امید ما در دو سرا
در   و مکان مجو بجز جبر و خیار
دانی که بشر اسیر نفس است چرا

 

 دانی که جهان در اختیار است تو را
دانی که بشر اسیر نفس است چرا
در   و مکان مجو بجز جبر و خیار
دانی که خدا امید ما در دو سرا

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات 
قسمت(۱۴)


گر بسازی خود، به اخلاق و ادب
 زندگی شیرین شود هر روز و شب
چون خروس و کرکس و اردک مباش
شهوت و پستی برد انسان عقب


آدمی را دین و ایمان  و یقین
می کند  کامل ، وفادار و امین
آدمی را فهم و ادراک و شعور 
می برد تا عرش اعلا از زمین


 معیار رفاقت، به محبت ، به وفاست
معیار لیاقت، ادب و عقل وصفا ست 
معیار سعادت، به سلامت به کمال
معیار شهامت، به جوانمردی ماست


 هر کسی عاشق شود ، در انتظار دلبر است
  فرد عاشق، کی خطا از دلبرش  را درسر است
 همچو مجنون، از فراق یار بی تاب وتب است 
سختی آسان میشودچونکه خدایش اکبر است

 

 کاخ و ویلا   کی دهد ، آرامش روح و روان
مال و ثروت کی شود، خوشبختی پیر و جوان
 می دهد آسایش و لذت به ظاهر مر تو را
 رو به دنبال کمال و معرفت  در هر زمان

 

 روح باشد ماندگار، و جسم  بی جان  می رود 
عهد و پیمان  ماندگار ، و  عمر هر آن می رود 
علم باشد ماندگار، و ثروت از کف رفتنی است
آنچه  ماند،کار خیر است، مابقی  دان  می رود


ما حامی راه شهدایم همه
 ما  پیرو  خط  کربلا ایم همه
بر پا یی عدل و قسط، امیال  همه
ما منتظر  نور خدایم همه


سالکان ، حامی خط شهدا می باشند
عاشقان ، پیرو راه  کربلا می با شند
صاحبان معرفت، مشتاق منجی زمان
عارفان ، منتظر نور خدا می باشند


ما  حافظ  خون  شهدا می   باشیم 
ما شیعه ای آل  مر تضی می باشیم 
خون شهدا، ناجی ما در دو جهان
ما شیفته ای آل عبا می باشیم 


دنباله روی راه ولا می باشیم 
چون شیفته ی آل عبا می با شیم
خون شهدا ناجی ما در دو جهان
ما شیعه ی آل مرتضی می باشیم

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی 
مجموعه رباعیات
قسمت(۱۵)

ما حامی راه شهدایم همه
 ما  پیرو  خط  کربلا ایم همه
بر پا یی عدل و قسط، امیال  همه
ما منتظر  نور خدایم همه


سالکان ، حامی خط شهدا می باشند
عاشقان ، پیرو راه  کربلا می با شند
صاحبان معرفت، مشتاق منجی زمان
عارفان ، منتظر نور خدا می باشند


 یار یعنی، عشق، هستی ، زندگی
عاطفه، مهر و وفا ، دلدادگی
همد م خوب و انیس جان و دل
پاک و خالص، خالی از  آلودگی


 آنچه بینی، می شود گفت، واقعیت
آنچه باشد، می توان گفتا، حقیقت
آنچه بینی، آنچه باشد، کی برابر
عدل و انصاف است  معیار قضاوت


آدمی با مغز تنها ، نیست کامل در  جهان
پسته و بادام  هم  ،مملو ز مغز است اندر آن
معرفت همراه با ، ایمان و ادراک و شعور 
می برد انسان تو را بالا به هر جا ومکان


گر بخواهی معرفت در روح و جان یا در وجود
گر بخواهی عزت و رشد و تعالی کن سجود
کسب روزی کن  حلال و ترک هر گونه گناه 
می برد بالا تو را ،از پستی و از هر رکود


 چون که من غافل ز خود در بند شیطانم اسیر
ای خدا ، من ناتوان با جنگ او ، دستم بگیر
لحظه ای ما را به خود مشغول و تنها وامذار
ما ضعیفیم، و دچار غفلت و دور از مسیر

 

ارزش زن به وفا و عفت است
ارزش مردان  به عقل و غیرت است
گر چه زیبایی و ثروت لازم است
لیک ارزش در تعبد ، عصمت است


ارزش مردان، به عقل و غیرت است
ارزش مردان، به حلم و رافت است
مرد را ارزش به علم و دانش است
ارزش مردان، تعبد ، حکمت است


ارزش زن، به حیا و عصمت است
ارزش زن، به وفا و عفت است
ارزش زن در حجاب و پاکی است
زندگی با همسری با غیرت است

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۱۶)

مرد یعنی، هم زبان و هم صدا 
مرد یعنی، مشعل نور خدا
مرد یعنی، محرم راز و نیاز 
مرد یعنی، همدم و جانش فدا


جملگی گرد خود و گرد خدا می گردند
توشه ای هم به سرای دگری می بردند
چون که پیمانه به سر شد، بلا شک رفتند
اجل آمد به سراغ و همگی می مردند


از دامن زن ،  مرد به معراج رود 
در دامن او ، نور خدا دیده شود
کعبه بشکافت، تا علی پا بنهاد
بر عالم هستی ، گهری را بدهد


گر اهل سلوکی و نیایش با هو
بسیار مخور،فاش مکن، اندک گو
با اهل خرد، اهل قلم، هم ره شو
تا فکر و عمل ، جهت بگیرد با او


وقت سحر است، خیز از بهر نماز
با یار و شفیق خود، دمی راز ونیاز 
در خلوت و تنهایی خود، یار طلب کن
وقت سفر است، خیز از بهر جواز 


توحید و نبوت سبب  حفظ حیات است
قرآن و معاد موجب  رشد صفات است
حق است و حقیقت علل حفظ ولایت
اسلام و شریعت همه جا راه نجات است

 

بر خیز ز خواب، وقت دیدار شده
برخیز و بخوان، که حق خریدار شده 
صبح است و کنون وقت نماز است تو را
برخیز و ببین، جهان پدیدار شده


تا چند اسیر هوس و، میل و هوا
تا چند گرفتار خود و، مال و سرا
برخیز و دمی به سوی حق کن پرواز
تا کی به امید همه ای، غیر خدا

 

گر نیست تو را شناخت، از بود خدا
گر نیست تو را شناخت از جود خدا
 با  فکر توان قدرت حق را دریافت
بنگر که همه شاکر و، معبود خدا 


گر نیست تو را شناخت، از بود خدا
گر نیست تو را شناخت از جود خدا
 با  فکر و بصیرت و ریاضت
بنگر که همه شاکر و، معبود خدا 

 

سروده شده توسط 
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رراعیات
قسمت(۱۷)

از بهر بهشت، کی کنم سوز و گداز
از بهر خدا، من روم  سوی  نماز
از بهر بهشت ، یا که  از دوزخ گرم
هر گز نکنم، عبادت و راز و نیاز


جمعی به صدارت و امیری و ملوک 
جمعی به یقین، فتاده در سیر وسلوک 
برخی به گمان، برفته در پاکی نفس 
قومی به غلط، روانه ای جنگ تبوک


آن بهشت است، که مردم همه مشتاق ورود 
آن بهشت است،سرای همه ی قرب و شهود
شربت پاک بود در قدح و حوض برین
حوری و جوی ز شهد و عسل و عنبر و عود


آتش عشق کند، روح و روان را ویران
آتش عشق بود، شعله‌ ور و هم سوزان 
عشق بی صبر و وفا عشق حقیقی نبود  
آتش عشق کند، کور و کر و دل لرزان 


افسوس که عمر خود،به واهی طی شد
افسوس که بی ثمر، به آهی طی شد
دریاب که هر ثانیه چون در باشد
دوران جوانی، به تباهی طی شد


ای داده شده، ز عالم ذر تو حیات
ای آمده ای ، بهر کمال و حسنات
در عالم ذر، به حق بگفتی یکتا
تا عذر نیاوری، به وحدت در ذات 


رزق پاک و مال باشد گر حلال 
نیست اندوه وغم و درد وملال 
می شود فرزند ، صالح، متقی 
مال بی ارزش بود وزر و وبال

 

منزلگه جسم، می شود در دل خاک
منزلگه روح، می شود  برزخ  پاک
چند  ماهی تو کنی رشد و نمو
این جسم به خاک و می روی در افلاک

 

مردان خدا به دیدن یار  خوش اند
مستان به می و صدا و یک تار خوش اند
نزدیک مشو به بی خرد ، در همه حال
افراد شقی، به ظلم  و پیکار خوش اند


دانی که هر آنکه  می رود پیر نگردد
دانی که زمین ز خوردنت سیر نگردد
تا جسم من و جسم تو در خاک نهادند
گر جان به تنت هست، بدان دیر نگردد

 

حج تجلی گاه روز م است
 وحدت و همبستگی  دیگر است
حج امید و شور و شوق مردمان
طوف حق را در زمین، جلوه گر است

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۱۸)

بهترین  گوهر به زن را شوهر است
بهترین همدم به زن را همسر است
حرمت  یار  و  انیس  خود  بدار
چون قوام زندگی را  ،در بر  است


دانی چه کند همسرتان  را خوشحال
قدر زحمات وی بدانی همه حال
یک شاخه ی گل هدیه کنی با احساس
تسخیر شود دلی که سخت است و محال


سی روز گذشت و عید فطرت آمد
پاکی ز گناه و ترک  ظلمت  آمد
آلودگی از روح و روان، رخت ببست
شادی و سرور بی  نهایت  آمد


 خواب گردد موجب آرامش روح و روان
لیک گردد، باعث غفلت برای انس و جان
نیست تکلیفی تو را در حالت رفتن به خواب
خواب باشد فرصتی، تا جسم باشد در امان


علم باشد باعث  رشد  و حیات  جان  ما
جهل گردد موجب مرگ دل و حرمان ما
نفس  باشد علت گمراهی واغفال ما
ذکر  گردد باعث آرامش و درمان ما


بهترین جا،در مساجد در کجاست
هست در محراب و آن در ابتدا ست
شد علی در غرق خو ن ،در سجده گاه
بهترین  سالک ،  به  نزد  کبریاست


سی روز گذشت و عید فطرت آمد
پاکی ز گناه و ترک  ظلمت  آمد
آلودگی از روح و روان، رخت ببست
شادی و سرور بی  نهایت  آمد


شیر بی  اذن  و مجوز  لانه  ساخت
شد خراب  و بهر خود  افسانه  ساخت
شیر، شیر است، گر چه باشد در قفس
با چه زحمت بهر خود ، یک خانه ساخت


آدم جاهل چو شیری بی سر است
شیر بی یال و کوپال  و ابتر است
خال کوبی بر بدن بیهودگی است
کی نشان قدرت، اندر پیکر است


محبت کن به اهل علم و تدبیر
به مردم کن تو نیکی بهر تاثیر
بیاموز آن به مشتاقان دانش
مگو راز خودت بر اهل تزویر


 
سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۱۹)

ای اهل گناه و معصیت توبه کنید
ای اهل ثنا و معرفت ناله کنید
ای اهل سلوک و منزلت دریابید
ای اهل دعا و مغفرت لاوه کنی


 گر درک کنی شمس و قمر  می رخشند
گر درک کنی جن و بشر می گردند
عالم همه  تسبیح خدا می گویند
 گر درک کنی چرخ و فلک می چرخند

 

نیمی از یا ور و یاران حسین، از یمن اند
مالک و منتقم جان حسین، از  یمن ا ند
    هانی و حجر و سلیمان و اویس قرنی 
جملگی گوش به فرمان امام ، از یمن اند

بزرگان آبرو  یابند ، از اولاد و حکمت
حقیران آبرو دانند، اندر کسب ثروت
بود اموال از بهر رفاه و زندگانی
شهیدان آبرو دارند در روز قیامت

 

خانه ی حق، قبله گاه مسلمین
بهترین معبد، برای اهل دین
اولین خشکی دنیا مکه است
طوف حق گردد تجلی در زمین


کبر و حسد و کینه کند تار
قلب و دل تو ز نو ر دلدار
قطع رحم وشنیدن صوت غنا
روح تو کند سیه چو کفتار

 

 از حق بطلب حاجت خود را به دعا
با متقیان تو همنشین باش ،و لا
گردد سبب تقویت روح و روان
بیداری شب، اگر کنی یاد خدا

 

     دانی که چرا درون انسان مخفی است ؟   
   دانی که چرا حکم خدا ، گه دفعی است ؟   
   احکام شریعت  همه  از  بهر کمال بشرند
   دانی که چرا نفس  بشر ، چون افعی است؟

 

آرامش ما، به ثروت و زور و زر و قدرت نیست
آرامش مادر اثرخانه ی ویلایی باوسعت نیست
آرامش ما، در گرو  فهم  و کمال  و  ادب ا ست
جز یاد و عبادت خدا،هیچ دگر مثبت نیست

 

بار الها، سفر کرب  و بلا می خواهم
بار الها، دل پر نور و صفا می خواهم
بار الها ، تو مرا شیفته ی خود کردی
 بار الها، سفر عشق و تو رامی خواهم

 

سر وده شده توسط
دکتر. علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۲۱)

بار الها، تو کریمی و رحیمی و عظیم
ما فقیریم و گرفتار و اسیریم و ندیم
تا به کی  سرور ما حاضر و ما در غیبت
بار الها، تو رئوفی و امیری و علیم


ای کاش، که دلبسته ی دنیا نشو یم
ای کاش، غریق شهوت و جاه  نشو یم
گردیم صدیق و  مخلص و اهل سلوک
ای کاش، که بی قرار فردا  نشویم


تحمل کردن نادان زکات است
زکات عقل و از بهر نجات است
زکات علم در نشر علوم است
تعالی بشر اندر صفات است


دانی که ز زهر تلخ تر چیست                        جز صبر به نزد جاهلان نیست
با صبر و تحمل است ظفرها                         پایان شب سیه، سفیدی است

                     

هادی بشر  به عقل و دین است
پیغمبر و منجی امین است
پیغمبر  حق  ، رهبر عالم
ناجی و ولی مسلمین است


الا  ای  ساکن  کوی ا لهی 
تویی آ یینه  زیبای  شاهی
اگر خواهان روی ذوالجلالی
تماشا  کن  رخ  ماه  ولایی


نمازی خوان چو مولا گر توانی
که تیر از پا کنند و خود ندانی
نمازی با حضور دل بپا دار
که دارد ارزشی والا چو دانی

 

نبی گفتا  ستون  دین  نماز است
که  معراج  مسلمانان  نیاز است
ادای ذکر حق روشن کند دل  
بسوی وصل حق آن را جواز است


اگر مایل به وصل ذوالجلالی
اگر راغب به رشدی و کمالی
نمازی خوان که مولا خواند آنرا
شوی محبوب حق، گر آن بخوانی


بهترین مرگ بشر،باشد  شهادت
بهترین هشدار می آید ز  فطرت
بهترین منزل،  سرای جنت است
بهترین اعمال ما ، دانی  عبادت

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۲۲)

زندگی گاه چه شیرین به لب و کام من است
زندگی گاه پر از زیور و آن دام من است
زندگی  در گرو همت ماست ،می گذرد 
زندگی اندک و تنها اثر و نام من است


آنکه نبست بار خود،توشه ره چه می کند
توشه ره چه می بری ،مرگ خبر نمی کند
بار سفر تو بسته ای ،تا که شود نجات تو
هر که بود اسیر خود،بار سفر چه می برد

زندگی در گذر و یک سفر است
آدمی رهگذر و همسفر است
آنچه می ماند از او ،یاد وی است
رنج خود ماند و او در گذر است

دانی که چه چیز تا قیامت با توست
اعمال نکو  در نهایت با توست
با مرگ نهی هر آنچه را کسب کنی
تا قبر رفیق با محبت با توست


مردان خدا،در هدایت با توست
فرزند و عیال ،در ندامت با توست
علمی که شود،چراغ و شمع دگران
با بهره و سود،بی نهایت با توست

 

عدو می گفت مولا بی نماز است
جدا از دین و محراب و نیاز است
علی در سجده در خون غوطه ور شد
شهادت در حرم گویای راز است 


کربلا،احیا گر  دین خدا در عالم است
هادی مردم به آیین رسول خاتم است
جنگ ما،جنگ قبایل یا فرق یا کیش نیست
جنگ ما ،جنگ جهانی با عدوی ظالم است


بهشت فاسقان در این جهان است
بهشت زاهدان در لا مکان است
بهشت عاشقان اند ر دو عالم
جمال جان فزای دل ستان است 


آرامش آدمی ،ز دین است 
اخلاق نکو،ورا نگین است
عقل و ادب و حیای انسان
منجی بشر،ز مکر و کین است

 

هر که دارد ادب و شور و نوا بسم الله
هر که خواهد اثر ذکر و دعا بسم الله
آنکه اندر دو جهان عشق حسینی دارد
بهر دیدار حسین و شهدا بسم الله

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۲۳)

با پست و مقام ،خود نگیری، مردی
با مال  و منال، دست گیری، مردی
مردی نبود به ظلم و تزویر و ریا
گر خدمت خالصانه کردی، مردی


اذان در گوش فرزندت چه نیت
نماد و  سمبل  دین  مبین  اوست
اذان, اذن  دخول  در گه  حق
سزاوار عبادت ,حق بود دوست


خودآرایی وخود بینی خطا وخود فریبی است
طلب غیر از خدا،واهی و بی جا و ذلیلی است
تلاش آدمی ، حق  جویی و کشف  حقیقت
خدا خواهی ،خدا جویی، پیام هر ندایی است


سوره ای مخصوص زهراکوثر است
الگوی عصر و زمانه اطهر  است
نقطه های سوره جمعا عمر اوست
دشمن احمد،شقی و ابتر است


به آه  اسیران  و  بیچارگان
فقیر ان  و پیران و در ماندگان
عطا کن به ما،راه خود را عیان
امید گدا و غنی در جهان

 

به خون شهیدان و اشک یتیم
به آه اسیران در بند و بیم
عطا کن مرا،نور ایمان و صبر
خداوند جان آفرین حکیم


پیغمبر ما معلم اخلاق است
در و مکان رفیع و در آفاق است
اسلام بپاست تا قیامت برسد
درگسترش اصول دین خلاق است

 

ای تراب تیره این یکدانه  گوهر مادر  است
نیک میدارش که از دلدادگان حیدر است
بود بیرق دوز شاه  تشنه  کام  کربلا
زین سبب جمله امیدش آن شهید بی سر است


دل خسته و جان خفته و ما سرگردان
حق شاهدو ما غافل وپست و نالان
عمری به هدر رفت و ندیدیم خدا را
او حاضر و ما غایب و مست و حیران


اگر خواهی جمال دلربا را
اطاعت کن ولی و مصطفی را
تفکر پیشه کن با زهد و تقوا
اگر عاشق شوی بینی خدا را

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۲۴)

عشق را تفسیر و تعبیرش خطاست
عشق دانی گوهری نزد خداست
عشق ما باشد هوس,آن عشق نیست
عشق دانی ذات پاک کبریاست

 

ای تراب تیره،ای کوی و سرا
جایگاه جسم بی جان، منتهی
می شود آزاد روح آدمی
جان شود آسوده از بند و رها

 

عشق یعنی دیدن یار و لقا
عشق جویی در ولی و مقتدا
عشق دانی گنج رحمت گنج جود
شد تجلی عشق حق  در کربلا

 


 دانی که چه چیز تا قیامت با توست
اعمال مفید تا نهایت با توست
علمی که شود چراغ و شمع دگران
با دادن سود بینها یت با توست

 


بیا جان را ز نا پاکی بشوییم
بیا تا در پناه حق بگوییم
کجایی دلبر و یار فقیران
بیا تا دم به دم او را بجویم

 


میرسدروزی که دنیا غرق شادی وگلستان می شود 

می رسد روزی که تفسیرکلام وحی وقرآن می شود

دولت مهدی بپا و عدل جاری در حکومت می شود

عقل وایمان بشرافزون وتکمیل ودوچندان می شود

 

در مکتب و مذهب الهی
جای شهدا رفیع و عالی
روح شهدا اسیر گشته
در عالم و در دیار خاکی

 

معرفت همراه ایمان و شعور 
همره انسان بود تا قعر گور 
آدمی با مغز تنها ناقص است 
عاملی باشد برای فهم نور

 


با ترک گنه، روح و روان شاد شود
با ذکر و دعا، امید ما یاد شود
اعمال بد و خوب همه گردد ثبت
با هر گنهی حسن تو بر باد شود


گر بخوانی حق ز اعماق وجود
استجابت می کند دریای جود
نور مطلق صاحب فیض و کمال
در قیام و در رکوع و در سجود

 


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۲۵)

هر که آرد بر زبان نام خدا
ذکر یا رب یا رب بی انتها
می کند تاثیر بر روح و روان
در ریاضت در عبادت در دعا


گر بخواهی روی حق بینی بشر
ذهن خود خالی کن از انواع شر
نفس ما زهدان ما در عالم است
ترک دنیا می کنی با درد سر

 

تا نشوی مست خدا د یده به عالم ندری
تا نبری حبل درون یوسف کنعان نشوی
 دیدن دلدا ر محال با دل بیمار درون
تا نکنی ذهن تهی معرفت حق نبری

 


در میکده انواع شراب است اگر درک نمایی
هر شب شب قرب است اگر قدر بدانی
در مزرعه ای  روح  و روان عشق  بکارید
هر لحظه وصال است اگر وصل  بخواهی

 


آن خدایی که پرستیم کجاست
 او بود ظاهر وپنهان از ماست
اوبزرگ است و امید من و توست
خلق را هادی و خود نا پیداست

 


محبت بود رحمت حق به ما
بود لطف او بر من وبر شما
نباشد  خدا را نیازی به کس

ضمیر تو خواند خدا را خدا

 

بیان کرد وصف خدا را کسی
مجو جزمحبت به انسان بسی
که در عشق و آگاهی و عفو جو
که هر چیز دیگر بباشد خسی

 

آن خدایی که پرستم نتوان دید به چشم
چشم دل خواهد و چشمی که بگوید چشم
چشم دل را نتوان یافت مگر کسب یقین
چشم دل باز شود گر بخوری هر دم خشم

 

ما همه موجیم و او دریا بود
ما همه صفریم او یک ها بود
آب دریا کی توان در ظرف ریخت
ما همه هیچیم او یکتا بود

 

وصف حق را مشنو از هر ناکسی
آن تجلی گشته در مهر و خوشی
وصف او بی حد بود بی انتها
کی بشر قادر به توصیفش بسی

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۲۶)


چه خوش گفت وصف خدا را علی
وجودش بود ظاهر و  هم خفی
بود برترین  و بود نزد ما
خدای عظیم  وخدای جلی

 

عبد می گوید خدا،هر لحظه می خواند تو را
 نفس می گوید چرا،در رنج باشیم و بلا
عقل می جویدتو را، ازقعر دریا تا سما
نفس می سازد جدا،آن حب و آن نور خدا

 

با نور خدا، در دل و جان،  یار گزیدند
یاری که برد سوی خودش ،خوب ستودند
چون عشق خدا را به دل و جان بربودند
در طی هدف ،سبقت و پیشی بنمودند

 

نردبان معرفت،طی کردنش، هموار نیست
در نگاه عارفان،عشقی بجز دلدار نیست
همدم و محبوب تو، در انتظار روی توست 
در دیار عاشقان،دیوانگی هم عارنیست

 

عاجزم از وصف حق، دانی چرا
چونکه حق بی حد بود، بی انتها
با تعقل ،کی توان معبود یافت
ذهن ما قاصر ز توصیف خدا

 

ما نداریم بجز خالق هستی دگری
ما گرفتار زبانیم  و دو گوش و بصری
راه کج،کی برساند،من و تو،در بر دوست
راه حق جو، که نوید است و امید بشری


قلبم شده صد پاره و تکه
از دست زبان و دل وغصه
بر چشم سر و دیده بکوبید
تا نفس شود خاشع و بنده 

 

این چشم و زبان و مستی دل
کرده دل و جان اسیر و غافل
یارب چه کنم مستی دل را
عمری به هدر رفته،چه حاصل


از دست  زبان و دل و دیده
قلبم شده صد تکه و پاره
بر چشم دل و دیده بکوبید
 تا روح شود  خادم  و بنده

 

دشمن ما در درون و جان  ماست
 نفس سرکش افعی و شیطان ماست
با تعبد نفس دون گردد مهار
هر رهایی موجب خسران ماست

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت (۲۷)

غرور و تعصب به همراه ترس
شود مانع رشد و تعلیم و درس
که بدبینی وعادت نا روا
برد آدمی را به کنج قفس


گشتی تو رها از غم امروز و گذشته
از دولت فرخنده و اقبال خجسته
از جان رفیقان نرود مهر تو بیرون
هر چند به ظاهر شده ای بازنشسته

 

عمرم به هدر رفته و من باز نشسته
گشته دل و جان غالب و افکار گسسته
یارب تو نما لطف بر این بنده ای غافل
افسوس که دل کرده مرا عاصی و خسته

 

ما شیفتگان حرم و کوی ولایت
باشیم به فرمان ولی رهبر امت
در جبهه بیرونی و در عرصه ای داخل
آماده جان بازی و ایثار وشهادت

 

دانی که سلاح مومن و عابد چیست
جز  بندگی خدای بی همتا  نیست
با انس  به محبوب و امید دلها
در قلب بشر  بجز خدا لایق کیست


ماه خود سازی و بیداری ودیدار شده
نفس دون در غل و زنجیر گرفتار شده
ماه قرآن و نوید است وسرور و تسلیم
دل و جان مست رخ دلبر ود لدار شده


دوستی با مردم اهل دل و با معرفت
می کند تامین تو را در عالم و در آخرت
دوستی بامردم بی دین و بی ایمان بسی
می برد هر دم  تو را در نکبت و در معصیت

 

قدرت آن نیست، گهی ظلم و گهی فتنه شود
قدرت آن نیست که همواره لبان  بسته شود
قدرت آنست که در سایه ای آن محرومان
به نوایی برسند و  دل و جان شسته شود

 

ای که مرا یار نیست،همدم و دلدار نیست
دیدن معشوق هم، با دل بیمار نیست
لحظه ای بر ما نما،روی و رخ یار را
چون که بخواهی مرا، راه که دشوار نیست

 

شیطان هوسش هر آن،غلاده کند ما را
هر لحظه کشد سویی،سجاده برد ما را
گر پیشه شود تقوا،در محضر حق باشی
  علم لدنی در جان،   افزوده شود ما را


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۲۸)

خوابیده شود بیدار، با ذکر حقیقت ها
پندت نشود ضایع،با حرف و نصیحت ها
خوابیده نما هرگز،بیدار نمی گردد
سعی تو شود ممکن ، با پند و حکایت ها

 

من کیم،بنده ای عصیان گر و یاغی و شرور
منم آنکس که به خود غره و هستم  مغرور
من شدم خسته از این سرکشی بی حد و حصر
چه کنم ،تا که شوم خرم و شاد و مسرور

 

چرا حرص دنیا تو را کور کرد
تو را از عبادت بسی دور کرد
‌چرا غصه و غم خوری ای بشر
خدا رزق و روزی تو جور  کرد

 

مکن تکیه بر عالم زور و زر
فریبنده است گردش چرخ دهر
ترا می گذارند در خاک و قبر
تو  در فکر مالی و کاخ و گوهر

 

 ایمان به خدا امید ما گشت
دین حافظ ما زهر خطا گشت
حرص و حسد وغرور فرجام
نابودی دین شد  و بلا گشت

 

بهترین شور و شعور بی ریا
شد تجلی در زمین کربلا
بهترین مخلوق هستی شد شهید
شد مطهر خاک دشت نینوا

   


بهترین نعمت ترا عقل است و هوش
در مصاف جاهلان باید خموش
بهترین اخلاق دوری از جدل
جاهلان غافل ز درک و فهم و جوش

 

 بد ترین دشمن به ظاهر اصغر است
ترک آن ما را جهادی اکبر است
بدترین دشمن ترا خود خواهی است
  دل به یزدان گر سپاری  بهتر است

 

بهترین پاداش و نیکی در خفاست
چونکه بی منت بود ،کاری رواست
دور بودن از ریا ، دان احسن است
اجر و پاداشش از آن کبریاست

 

بهترین پشتوانه اندر زندگی
 کسب علم است و خلوص و بندگی
پاکی قلب و درون از هر خطا
دور می سازد ترا از خستگی


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۲۹)

بهترین حاکم امین و عالم است
مجری عدل است و طرد ظالم است
اهل استغفار باشد  با یقین
بر دل و امیال  خود هم حاکم است

 


بهترین آیین و جشن بی نظیر
عید قربان باشد و فطر و غدیر
عید دیگر مبعث پیغمبر است
عید پاکی ها و عید دلپذیر

 


حسین و حسن،حیدر و مصطفی
صدیقه زمان ،مادر اولیا
همه پنج تن،پیکری واحدند 
چو هستند ، اعضای آل عبا

 

 

السلام ای ضامن جان از گزند
حافظ آهو ز صیاد و کمند
ای که هستی منجی بیچارگان
شافع درماندگان ، در حصر و بند


 در زمستان مومنین را چون بهار
فرصتی باشد به نزد کردگار
تا کنند راز و نیایش با خدا
صحبتی با خالق لیل و نهار

 

جنگ با نفس پلید و دون خود
سخت تر باشد ز پیکار احد
چون مهار نفس را داری بدست
باعث گستاخی و مستی  نشد

 

صبر و ایمان و کمک بر ماندگان
هر سه باشد از صفات صادقان
صبر انسان در سراشیب جهان
موجب رشد و کمال  بند گان

 


این جهان با بندگی از آن توست
عاشقش گشتن بلای جان توست
چون که دنیا یک گذرگاهی بود
دل چرا بندی،مگر در شان توست

 

آخرین حرف نبی بر مسلمین
دستگیری از ضعیف و ذکر دین
با عمل بر دین حق بالا روی
مرگ با عزت،به از تسلیم کین

 

حق کودک بر پدر چندین بود
ازدواج و نام و درس دین بود
هست فرزند زینتی بر والدین
موجب آرامش و تزیین بود

 

سروده شده توس

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات 

قسمت (۱)

آنچه را طی می کنی، شد سر گذشت
تا که کردیم فکر، گفتند در گذشت 
این دو روز عمر دریاب ای بشر 
ظلم و جور ناکسان از سر گذشت

 

گنه در اهل دل راهی ندارد
دلیلی غیر خود خواهی ندارد
گنه را چون نجاست می توان دید
لذا خوردن از آن جایی ندار د


از هزاران یک نفر با معرفت
مابقی  اندر گناه و معصیت
خوش به حال سالکان و اهل دل 
در جوار حق تعالی آخرت 

 

اهل احسان و شفقت گهری یکدانه
قدر دانان محبت چو صدف دردانه
جان فشانی و گذشت شهدا الگو کن
بهر ایثار و لقا پیش خدا  جانانه

 

دوستی با مردم از حد نگذرد
دشمنی با دشمنان از حد نرد
ممکن است روزی عیان گردد درون
دوستی یا دشمنی از دل رود


 دوستی یا دشمنی دارد حدود
می شود روزی عیان ،  اسرار زود
سعی کن بر خویشتن آیی برون
تا که گویند آفرین و صد درود

 

خود آرایی وخود بینی، خطا و خود بلایی است
طلب غیر از خدا، واهی و بی جا و گدایی است
تلاش  آدمی، حق  جویی  و  کشف  حقیقت
خدا خواهی، خدا جویی، درون هرصدایی است


زهرا و  علی، که بهترین زوج جهان، از  ازل اند
الگو ى کمال و معرفت، در نظر ودر عمل  اند
از پرتوی آنها ، فلک و عالم هستی بر پاست
دشمن این دو ،شقی باشد و خار  و خجل اند

 

عده ای با کار خود، نابود هر  آیین کنند
عده ای با لفظ خود، دین خدا، بدبین کنند
دین فنا گشت و چه ها شد ، چون که باز
عده ای دین خدا را، با غرض، تبیین کنند

 

الگوی عصر و زمان است، اباعبدالله
ناجی هردو جهان است، اباعبدالله
راه او، راه خدا در همه عالم  باشد
شافع و نور  جنان است ، اباعبدالله


سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات 
قسمت (۲)

دوستی گردد عیان، اندر مصیبت یا که فقر
جز خدا حامی نباشد، در سرا شیبی قبر
تا به کی غافل ز خود  در این سرای  بی وفا
دشمن ما در درون جان بود تا روز

گر قناعت  پیشه  کردی در  امور زندگی
کی شوی محتاج مردم  در  امور  دنیوی
ای خدا ما را مکن محتاج خلقت روز وشب
گر چه ما غافل ز حقیم و امور  معنوی


دل اگر رنجیده شد، کی مى توان ترمیم کرد
آدمی چون رانده شد، کی مى  شود تعلیم کرد
در جوار حق شدن، تسلیم شرط لازم است
روح و جان یاغی بود، کی می  توان تسلیم
کرد

کربلا ،  احیا گر ، دین  خدا  در  عالم  است
ناجی مردم ز گمراهی رسول خاتم است
جنگ  ما، جنگ قبایل یا فرق یا کیش نیست
جنگ ما، جنگ جهانی با عدو ی  ظالم  است


آثار ظهور ، یک  به  یک  پیدا  شد
مکر و دغل فتنه گران افشا شد
مرگ ملک  و  شاه عرب  عبدالله
جنگ یمن و شام و حلب بر پا شد


در صدد باش، زدایی نظر و افکارت
در کمین باش، شناسی عمل و پندارت
چو کسی کرد نصحیت، تو مکن داد و فغان
زنگ ساعت که صدا کرد، کند بیدارت


آشنایی مرتبط  سازد ، تو را با  یار  خود
عشق آسان مى کند، همراهی  پندار خود
تا ندانی فکر و احساس عزیز جان خود
کی میسر می شود ،بیداری دلدار خود


شهادت موجب افشای افکار
حقیقت دیده  گردد نزد اغیار
علی در کعبه گوید آرزویش
کند خوشبختیش ابراز و اظهار


عدو مى گفت مولا بی نماز است
شهادت  در حرم  گویای راز  است
ولایت  تا  ابد  پاینده  گردید
که  تفسیر حقیقت   کارساز  است


ناجی یوسف تویی ،در قعر چاه
عزت و شوکت دهی با عز وجاه
تو خدایی می کنی و، ما گرفتار هوا
مى شود یوسف، عزیز مصر و شاه


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات (۳)

فاطمه ام ابیها، صاحب علم و کمال و اطهر است
عمر آن گل،شش برابر نقطه های کوثر است
کی شود مهدی بیاید تا کند تفسیر آن
همسر دخت نبی، مولود کعبه، حیدر است


من از نفسی که مى گردد،  عذاب خویش می ترسم
من از جاهل ، که مى گوید، ندارم کیش مى ترسم
ندارم ترسی از دنیا، که هر کس رفتنی  باشد
"من از گرگی که مى پوشد لباس میش مى ترسم"

گفت مولایم علی، اوصاف مردان خدا
جملگی باشند، خورشید درخشان خدا
در سخن گفتن، خدا را یاد و آنها شاکرند
در مصیبت صابر و دایم  به فرمان خدا


محمد با نبوت را پذیرفتم، پذیرفتم
امامت با عدالت را پذیرفتم، پذیرفتم
یگانه خالق عالم، به یکتایی پذیرفتم
معاد اندر قیامت  را پذیرفتم، پذیرفتم

نور قرآن در جهان امشب هویدا مى شود
نفس دون پاکیزه وافعال انشا مى شود
روح و جان مسرور  و دل  سوی خداست
سرنوشت آدمی تعیین و امضا مى شود


دیر فهمیدم که  عصیان کرده ام در بندگی
دیر  فهمیدم  که تنها  اوست  اندر  زندگی
ای بشر تا کی اسیر این و آن و نفس خود
دیر فهمیدم زمان طى شد و ما در بردگی


دیر فهمیدم که مرگ آید بسوی هرکسی
دیرفهمیدم که رزق ما رسد حتی خسی
دیر فهمیدم  که  ایزد  ناظر  احوال ما
پس چرا هر روز و شب  دل واپسی


زندگی کن با خضوع و مهربانی و صفا
زندگی کن با امید وبا توکل بر خدا
زندگی شیرین شودبا انتخاب همسری
زندگی کن با محبت هم به ظاهر هم خفا


ای محمد، مظهر خلق خبیر
حکم حق جاری نمودی در غدیر
خلق را منجی و هادی گشته ای
صاحب حمد و مقام بی نظیر


ای  معلم ، وارث  پیغمبران
بهره مند از سر حق ،در هر زمان
کیستی تو، صاحب فهم و کمال
رهنما یی می کنی، خلق جهان


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۴)

دیر فهمیدم که دانش نیست در حمل کتاب
دیر فهمیدم زمان طى شد ومن در منجلاب
تا به کی غافل بمانم اندر این دنیای پست
دیر فهمیدم  که دنیا نیست چیزی جز سراب


بهشت فاسقان در این جهان است
بهشت زاهدان در لا مکان است
بهشت عاشقان اندر دو عالم
بهشت و دوزخ ما در نهان است


افتاد به چاه، چون خر همسایه
شد خاک روان، بر سر بیچاره
خر با لگد ش ، خاک عقب زد
خندید به تدبیر ،وچنین افسانه


ای دخت نبی، مخزن اسرار دو عالم
ای کوثر دین ،مظهر حق ،بضعه خاتم
دردانه گهر، ای شرف آدم و حوا
از بهر  علی، همسر فرزانه و همدم


جز توکل بر خدا سرمایه ای در کار نیست
هر که را باشد توکل، کار او دشوار نیست
با امید حق  تعالی کی بشر تنها  شود
در گلستان طبیعت ،هر گلی بی خار نیست


روح من سرکش و فرمانبر میل و هوس است
منم آن بنده شیطان که اسیر قفس است
چه کنم تا که شوم دور ز نفس و دل خود
هر چه آورد سرم مستی و کار عبث  است


آرامش آدمی، ز دین است
اخلاق نکو، ورا نگین است
عقل و ادب و حیا ى انسان
ناجی بشر، ز مکر و کین است


حسین و کربلا و خون یاران
گلستانی بود در شوره زاران
عجب شوری به عالم کرده بر پا
ولی و مقتدای جن و انسان

شد نیمه ماه رمضان جشن ولادت
باشد همه جا شور وصفا بهر ولایت
آورده به عالم گهر ی دخت پیمبر
صورت چو علی قد چو نبی ,بهر هدایت


الهی سینه ای ده پر ز حکمت
ببینم سر و رازی را ز خلقت
ندارم جز خدا، ورد زبانم
زبانی ده که گویم شکر نعمت


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات (۵)

خوشا آنان که  در راه  ولایت
رها کردند جان و مال  وثروت
برای  حفظ   دین و راه   یزدان
گذشتند از  زن و فرزند و مکنت


عبادت چون غذاى روح و جان است
ادایش روز و شب قوت روان است
بریدن از خود و طى کمال است
نجات هر کسی مرهون آن است


هر که دارد ادب و شور و نوا بسم  الله
هر که بیند اثر  ذکر  و  دعا  بسم  الله
آنکه اندر دو جهان عشق حسینی دارد
نزد عباس و حسین و شهدا بسم الله


هر که دارد هدف کرببلا بسم الله
هر که خواهد نظر خون خدا بسم الله
عاشقان در ره سالار شهیدان رفتند
هر که خواهد شرف و عزت و جا بسم الله


ذکر رحمان الرحیم، حی و سبحان وکریم
خالق کل وقدیم، بشنو از رب عظیم
رستگار است در جهان، در دو عالم همزمان
هر که آرد بر زبان، نام یزدان حکیم


گر عشق لقا باشد، سهل است مصیبت ها
چون در ره قرآنی،  شهد است ملامت ها
در محضر حقی چون، دور ی ز گناهان کن
گر لذت آن بینی، زیباست عبادت ها


مرغ دل پر می زند سوی دیار فاطمه
گشته روز عاشقان چون شام تار فاطمه
هر کجا دل میرود مستانه اندر جستجوست
تا بجوید  بینوا  خاک  و مزار  فاطمه

 

من چو خارم به کنار گل خوشبوی علی
دست گل چین زمان چید گل روی علی
تیغ کین تابه جبین شه عالم بنشست
غرق خون گشت چو گل، قامت و گیسوی علی


هر که دارد نظر آل عبا بسم الله
این جهان رهگذری بهر رضا بسم الله
حفظ دینی که محمد بودش پایه گذار
هدف نهضت شاه شهدا بسم الله


گر حجت حق آید، پایان خصومت هاست
چون عشق حقیقی شد، آغاز  ولایت هاست
با آمدنت مهدی، از فیض ظهور تو
پاکیزه جهان گردد ، آزاد  ز نکبت هاست


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعبات
قسمت(۶)

عید آمد و بلبل ز قفس نغمه کنان رست
طوطی دل از بند بدن رقص کنان جست 
هر کس که در این ماه ز بیگانه جدا شد
با دلبر دیرینه خود طرح نهان بست


ره آورده شب قدر است قرآن
بود میراث احمد این گلستان
زبهر عاشقان آب حیات است
به کام مومنان شهد است فرقان

چون گنه آید زداید جان تو
گر اجل آید بگیرد جان تو
هر گنه ضایع کند روح تو را
با نیایش کی بمیرد جان تو


نماز با ولایت روشنایی است
وصال  کردگار و دلر با یی است
ولی را جانشین کرده خداوند
اطاعت از ولی کاری الهی است


رسد آدمی بجایی، که به جز خودش نبیند
بکشد برادرش را، که حسد فرو نشیند
به خدا قسم که  هر گز،عطشش فرو نشیند 
عمل وخطا ى ما را، شه جان چو  روز بیند


حرص و حسد وغرور ، فرجام
نابود  کند  تو را سرانجام
با ترک گناه وشوق تقوی‌
آزاد شوی ز بند این دام


عقل و ادب و حیا، کجا رفت
شور و شعف و صفا، کجا رفت
اخلاق نکو همره دین کو
مهر و شفق و عطا، کجا رفت


سزاوار ستایش ،در جهان اوست
اذان در گوش فرزندت چه نیت
نمازش  خوانده گردد، در نهایت
بقا مختص ذات حق بود دوست

تهمت مزن ای دوست گرفتار شوی
مردار خوری وبی جهت خوار شوی
غیبت اثر وضعی و روحی دارد
با انس به آن،  شقی و بیمار شوی


ایمان ویقین لقای جان و دلهاست 
افزون ز گوهر، صفای دل، را پیداست
هر کس که دلش کعبه حق میگردد
اندر دو جهان شفیع او بی همتاست


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۷)

نابودی ما  ز دست وقلب و دهن است
شمشیر دو لب، صدای جان، در بدن است
ایمان به خدا سعادت و خوشبختی است
همراه تو در روز پسین یک کفن است


از قدرت حق ، جن و ملک حیران اند
با اذن خدا ، هر دو جهان ویران اند
مغرور مشو که زندگی چند روز است
در طوف حرم شاه و گدا یکسان اند


دانی که ز زهر تلخ تر چیست
جز صبر و تحمل عدو  نیست
با صبر و تحمل است، ظفرها
پایان شب سیه، سفیدیست


بد گمانی در رفاقت با بدان،  حاصل  شود
عقل و دین با  صالحان  ، کامل  شود
آدمی همرنگ افکار رفیق و بند نفس
هر کسی با کسب علم ، عامل شود

الهی  به لطفت جهان  آفرین
هدایت نما، خلق را در حزین
مرا در دو عالم طریقت نما
خداوند  عالم، خدای زمین


الهی  گشته ام، دیوانه  و  مست
شوم عاشق ، روم در گوشه ای پست
دمادم مى کنم، من  آه  و  ناله
بجویم  دلبر دیرین ، کجا هست


مست یارم، مست و خاطر خواه دوست 
مست معشوقی که عالم آن اوست 
مست چشمی  را که می خوابد نیم
مست معشوقی که جان دادن نت

شده با علم و یقین خانه حق در بزنی 
شده باو ر کنی و سوی خدا پر بزنی
این دل خسته عزیزم ،دل حق می خواهد
شده از بهر خدا ، بر فقرا سر بزنی


روزگاری نظر اهل خرد گردش داشت
سخن و حرف بزرگان اثر و ارزش داشت 
دوستی معنی زیبای صداقت را داشت
کار ها یکسره با عشق و صفا چرخش داشت


منتظر یعنی امید ، یعنی عدالت در جهان
با قیامی تحت امر  مهدی صاحب زمان
منتظر یعنی نوا، یعنی رجا، یعنی دعا
منتظر یعنی دمادم نام او را بر زبان


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعبات
قسمت(۸)

روز و شب در انتظار مهدی صاحب زمان
مردمان دیده ام بنشسته بر در خون فشان
تا ندای حق رسد از آسمان در هر طرف
 با قیامی تحت امر  صاحب  روح و روان


یاد  خدا  نگردد، از ذهن ها فراموش
نیکی به دیگران هم، باشد ترا فراموش
یاد قیامت و مرگ ، هر گز  مکن فراموش
گر کرد آدمی ظلم،، بهر خدا فراموش


مبدا عشق بود، ذات خداوند مجید
اثر عشق بود ، شادی و اخلاق و امید
مظهر عشق علی باشد و زهرا معشوق 
راوی عشق بود مظهر پاکی و شهید


بی کفایت بودن اصحاب کار
موجب افت و سقوط شهریار
گر مدیر لایق بود در کار خود 
باعث رشد و رضای کر دگار


الهی تویی مهربان هر زمان
که نزدیک باشی مرا هر مکان
منم غرق در لطف و احسان تو
بخواهم ز تو، جنتت ارمغان


الهی بده، بنده را، علم ودین
تحمل کنم، بی وفایی کین
کنم بندگی و اطاعت ز رب
شناسم خداوند جان آفرین


الهی به شب زنده داران تو
که جز تو نخواهند، یاران تو
نما لطف  بسیار بر بندگان
کنند شکر نعمت ز احسان تو


عاقلان قبل از عمل ،صبر فراوان می کنند
جاهلان بعد از عمل ،فکر فراوان می کنند
خوش بر آن عالم که برعلمش عمل هم می کند
عالمان حین عمل،سیر فراوان می کنند


الهی به آه اسیران و بیچارگان
تحمل عطا کن بر این بندگان
گرفتار گشته  در این روزگار
فقیران و پیران و درماندگان


کار انسان در دو جا یکسان بود
کودکی و پیریش همسان بود
خوش بر آن کس که در زمان ممات
توشه ای دارد ،که آن  احسان بود


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۱۱)

دردانه  دهر  و  نکته  پرداز
روحش سوى حق بود به پرواز
از سوز جگر گلایه نا کرد
آن یار  شفیق و محرم راز

 

کاش می شد  ظلم و تزویر  و ستم یا هر  جفا
جملگی می شد برون از نفس و هر قلب سیاه
واندر آن یکرنگی ومهر و خوشی جا می گرفت
همچو عاشق در مسیر دیدن  و سیر خدا

 

گر شوی  مرتکب خدعه و نیرنگ و ریا
گر شوی مرتکب حیله و تزویر و جفا
وانگهی غرق هوا و هوس خو یش شو ى
می رود روح و روان درپی هر میل و خطا

 

همسرم در سالگرد فوت زهرا در گذشت
روح پاکش در جوار اولیا محشور گشت
نوزده شب را به بستر آرمید و ناله کرد
دار فانی را وداع  و چشم  بر  دنیا ببست


 غم دل با که بگویم، که شود غم خوارم
غم دل جز به خدا، کس نبرد از جانم
غم دل چیست ، که آزرده کند احوالت
غم دل ، دوری یار است ، چرا در خوابم


سالکان را عزلت و انکار نیست
عاشقان را جز خدا افکار نیست
روزه داری در طریق سالکان
جز کمال و عزت و اذکار نیست


روزه تنها آب نا خوردن که نیست
ره بسو ی سفره نا بردن که نیست
روزه تمرین جهاد اکبر است
روزه در خوابیدن و گفتن که نیست


این عزت و شوکتی که دارید
از پرتوی نور حق بدانید
از حافظ خود،خدا بخواهید
گر نه که ضعیف و ناتوانید


گفت سجاد این سخن، در موقع ذکر خدا 
استجابت می کندحق، هر تمنا هر دعا 
گاه می‌گردد قبول و گاه بعدا مستجاب 
گاه می‌گردد ذخیره، تا شود روز ی ادا

 

به بیراه کجا رفتم، ، ندانستم، ندانستم
نسنجیده سخن گفتم، ندانستم، ندانستم
به فکر این و آن هر گز، ندانستم، ندانستم
تهی از خلق و خو هستم ، ندانستم ،ندانستم

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۱۲)

بر  پرچم  سبز آل  احمد
بنوشت کلام حق ، محمد
لا حول ولا قوه الا بالله
ازقدرت حق، جهان بگردد


در مکتب عشق ، حق دهد درس
در مذهب عشق، جان دهد کس
در مکتب   و  مذهب   ا لهی
ایثار و شهادت است، چرا ترس


نماز شب چو خوانی در دل شب 
دل و چهره شود  نورانی از رب 
خداوندا بده  توفیق  آن را 
بخوانم دلبر خود با دل و لب 


سلام بر اهل بیت وبر محمد
کند رزق ترا افزون وبی حد 
کند   یاد  نبی  و آل  او را
هر آنکس بر  نبی انرا فرستد

 

غم مخور، ناله مکن، راز مگو
جز خدا، دلبر  و  دلدار  مجو
اکثرا  غرق خود و امیال اند
راه حق جو، و مرو  ازهر سو

 

الهی سینه ای ده پر ز حکمت
ببینم سر و رازی را ز خلقت
ندارم جز خدا، ورد زبانم
زبانی ده که گویم شکر نعمت


بر خاتم  انبیا  محمد
بفرست درود خود به احمد
برنور رسل، ولی مطلق
بفرست سلام خود مجدد


 از بهر نجات و دفع شیطان
تقوا و عمل به شرع و قرآن
منجی بشر ز جهل و غفلت
ایمان و عمل به حرف یزدان


سر به خاک آید، کمر خم در رکوع
موجب معراج  تو گردد خضوع
دست به بالا، چشم بسته در قنوت
تا به کی ، اهل نفاقی و جزوع

 

نان و نمک و  فدک، غم زهرا نیست
غصب سمت و حکومت مولا نیست
گمراهی  و دوری از ولایت باشد
در مکتب او دغدغه ی دنیا نیست

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت (۱۳)

گر بترسی از کسی ، بگریز از وی از جفا
گر بترسی از خدا ، آیی چنان سوی خدا 
هر سپاسی منحصر بر ذات پاک  کبریاست
با توکل بر خدا،محفوظ گردی از خطا


 اگر داری  توعقل و علم و دانش
اگر داری تو صبر و  حلم و بینش
چرا بی تاب و نا آرام و حیران 
توکل  کن،تو اندر کار و کوشش


وقتی که شوی تنها، جز حق نکنی تمکین
وقتی که شوی با حق، مردم بکنند تحسین
پس حق بودت کافی، در عالم دون دنیا
دل بستن غیر از حق، هر گز ندهد تسکین


   سبب دلهره و غصه ی بی جا از چیست
   دل پریشانی  ما، بهر چه و در پی  کیست
دل ببر پیش خدا، تا که دهد تسکینت 
گر شود خانه یدل خانه یحق، یک غم نیست


 اگر خواهی حدیث از آل عصمت   
  اگر خواهی سخن از علم و حکمت
بیا بشنو رباعی های پر مغز   
  شود روح و روان با دین در الفت

            

رجالی با رباعی کرده آغاز      
نوین فصلی ز اشعار روان ساز
خدایا هر زمانش یاوری کن    
 شود شعرش به دنیا سایه انداز

 

مهدی بیا که حق هویدا شده
زنده جهان از دم عیسی شده
منتظران عاشق و مجنون شدند
وای که پر مفسده دنیا شده


دانی که چرا، خدا تو را داده شعور
حق داده ترا عقل و خرد بهر امور
تا  روح  و روان شود مهیا  ی صعود
من معتقدم، خدا  علیم  است و صبور

 دانی که جهان در اختیار است تو را
دانی که بود امید ما در دو سرا
در   و مکان مجو بجز جبر و خیار
دانی که بشر اسیر نفس است چرا

 

 دانی که جهان در اختیار است تو را
دانی که بشر اسیر نفس است چرا
در   و مکان مجو بجز جبر و خیار
دانی که خدا امید ما در دو سرا

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات 
قسمت(۱۴)


گر بسازی خود، به اخلاق و ادب
 زندگی شیرین شود هر روز و شب
چون خروس و کرکس و اردک مباش
شهوت و پستی برد انسان عقب


آدمی را دین و ایمان  و یقین
می کند  کامل ، وفادار و امین
آدمی را فهم و ادراک و شعور 
می برد تا عرش اعلا از زمین


 معیار رفاقت، به محبت ، به وفاست
معیار لیاقت، ادب و عقل وصفا ست 
معیار سعادت، به سلامت به کمال
معیار شهامت، به جوانمردی ماست


 هر کسی عاشق شود ، در انتظار دلبر است
  فرد عاشق، کی خطا از دلبرش  را درسر است
 همچو مجنون، از فراق یار بی تاب وتب است 
سختی آسان میشودچونکه خدایش اکبر است

 

 کاخ و ویلا   کی دهد ، آرامش روح و روان
مال و ثروت کی شود، خوشبختی پیر و جوان
 می دهد آسایش و لذت به ظاهر مر تو را
 رو به دنبال کمال و معرفت  در هر زمان

 

 روح باشد ماندگار، و جسم  بی جان  می رود 
عهد و پیمان  ماندگار ، و  عمر هر آن می رود 
علم باشد ماندگار، و ثروت از کف رفتنی است
آنچه  ماند،کار خیر است، مابقی  دان  می رود


ما حامی راه شهدایم همه
 ما  پیرو  خط  کربلا ایم همه
بر پا یی عدل و قسط، امیال  همه
ما منتظر  نور خدایم همه


سالکان ، حامی خط شهدا می باشند
عاشقان ، پیرو راه  کربلا می با شند
صاحبان معرفت، مشتاق منجی زمان
عارفان ، منتظر نور خدا می باشند


ما  حافظ  خون  شهدا می   باشیم 
ما شیعه ای آل  مر تضی می باشیم 
خون شهدا، ناجی ما در دو جهان
ما شیفته ای آل عبا می باشیم 


دنباله روی راه ولا می باشیم 
چون شیفته ی آل عبا می با شیم
خون شهدا ناجی ما در دو جهان
ما شیعه ی آل مرتضی می باشیم

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی 
مجموعه رباعیات
قسمت(۱۵)

ما حامی راه شهدایم همه
 ما  پیرو  خط  کربلا ایم همه
بر پا یی عدل و قسط، امیال  همه
ما منتظر  نور خدایم همه


سالکان ، حامی خط شهدا می باشند
عاشقان ، پیرو راه  کربلا می با شند
صاحبان معرفت، مشتاق منجی زمان
عارفان ، منتظر نور خدا می باشند


 یار یعنی، عشق، هستی ، زندگی
عاطفه، مهر و وفا ، دلدادگی
همد م خوب و انیس جان و دل
پاک و خالص، خالی از  آلودگی


 آنچه بینی، می شود گفت، واقعیت
آنچه باشد، می توان گفتا، حقیقت
آنچه بینی، آنچه باشد، کی برابر
عدل و انصاف است  معیار قضاوت


آدمی با مغز تنها ، نیست کامل در  جهان
پسته و بادام  هم  ،مملو ز مغز است اندر آن
معرفت همراه با ، ایمان و ادراک و شعور 
می برد انسان تو را بالا به هر جا ومکان


گر بخواهی معرفت در روح و جان یا در وجود
گر بخواهی عزت و رشد و تعالی کن سجود
کسب روزی کن  حلال و ترک هر گونه گناه 
می برد بالا تو را ،از پستی و از هر رکود


 چون که من غافل ز خود در بند شیطانم اسیر
ای خدا ، من ناتوان با جنگ او ، دستم بگیر
لحظه ای ما را به خود مشغول و تنها وامذار
ما ضعیفیم، و دچار غفلت و دور از مسیر

 

ارزش زن به وفا و عفت است
ارزش مردان  به عقل و غیرت است
گر چه زیبایی و ثروت لازم است
لیک ارزش در تعبد ، عصمت است


ارزش مردان، به عقل و غیرت است
ارزش مردان، به حلم و رافت است
مرد را ارزش به علم و دانش است
ارزش مردان، تعبد ، حکمت است


ارزش زن، به حیا و عصمت است
ارزش زن، به وفا و عفت است
ارزش زن در حجاب و پاکی است
زندگی با همسری با غیرت است

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۱۶)

مرد یعنی، هم زبان و هم صدا 
مرد یعنی، مشعل نور خدا
مرد یعنی، محرم راز و نیاز 
مرد یعنی، همدم و جانش فدا


جملگی گرد خود و گرد خدا می گردند
توشه ای هم به سرای دگری می بردند
چون که پیمانه به سر شد، بلا شک رفتند
اجل آمد به سراغ و همگی می مردند


از دامن زن ،  مرد به معراج رود 
در دامن او ، نور خدا دیده شود
کعبه بشکافت، تا علی پا بنهاد
بر عالم هستی ، گهری را بدهد


گر اهل سلوکی و نیایش با هو
بسیار مخور،فاش مکن، اندک گو
با اهل خرد، اهل قلم، هم ره شو
تا فکر و عمل ، جهت بگیرد با او


وقت سحر است، خیز از بهر نماز
با یار و شفیق خود، دمی راز ونیاز 
در خلوت و تنهایی خود، یار طلب کن
وقت سفر است، خیز از بهر جواز 


توحید و نبوت سبب  حفظ حیات است
قرآن و معاد موجب  رشد صفات است
حق است و حقیقت علل حفظ ولایت
اسلام و شریعت همه جا راه نجات است

 

بر خیز ز خواب، وقت دیدار شده
برخیز و بخوان، که حق خریدار شده 
صبح است و کنون وقت نماز است تو را
برخیز و ببین، جهان پدیدار شده


تا چند اسیر هوس و، میل و هوا
تا چند گرفتار خود و، مال و سرا
برخیز و دمی به سوی حق کن پرواز
تا کی به امید همه ای، غیر خدا

 

گر نیست تو را شناخت، از بود خدا
گر نیست تو را شناخت از جود خدا
 با  فکر توان قدرت حق را دریافت
بنگر که همه شاکر و، معبود خدا 


گر نیست تو را شناخت، از بود خدا
گر نیست تو را شناخت از جود خدا
 با  فکر و بصیرت و ریاضت
بنگر که همه شاکر و، معبود خدا 

 

سروده شده توسط 
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رراعیات
قسمت(۱۷)

از بهر بهشت، کی کنم سوز و گداز
از بهر خدا، من روم  سوی  نماز
از بهر بهشت ، یا که  از دوزخ گرم
هر گز نکنم، عبادت و راز و نیاز


جمعی به صدارت و امیری و ملوک 
جمعی به یقین، فتاده در سیر وسلوک 
برخی به گمان، برفته در پاکی نفس 
قومی به غلط، روانه ای جنگ تبوک


آن بهشت است، که مردم همه مشتاق ورود 
آن بهشت است،سرای همه ی قرب و شهود
شربت پاک بود در قدح و حوض برین
حوری و جوی ز شهد و عسل و عنبر و عود


آتش عشق کند، روح و روان را ویران
آتش عشق بود، شعله‌ ور و هم سوزان 
عشق بی صبر و وفا عشق حقیقی نبود  
آتش عشق کند، کور و کر و دل لرزان 


افسوس که عمر خود،به واهی طی شد
افسوس که بی ثمر، به آهی طی شد
دریاب که هر ثانیه چون در باشد
دوران جوانی، به تباهی طی شد


ای داده شده، ز عالم ذر تو حیات
ای آمده ای ، بهر کمال و حسنات
در عالم ذر، به حق بگفتی یکتا
تا عذر نیاوری، به وحدت در ذات 


رزق پاک و مال باشد گر حلال 
نیست اندوه وغم و درد وملال 
می شود فرزند ، صالح، متقی 
مال بی ارزش بود وزر و وبال

 

منزلگه جسم، می شود در دل خاک
منزلگه روح، می شود  برزخ  پاک
چند  ماهی تو کنی رشد و نمو
این جسم به خاک و می روی در افلاک

 

مردان خدا به دیدن یار  خوش اند
مستان به می و صدا و یک تار خوش اند
نزدیک مشو به بی خرد ، در همه حال
افراد شقی، به ظلم  و پیکار خوش اند


دانی که هر آنکه  می رود پیر نگردد
دانی که زمین ز خوردنت سیر نگردد
تا جسم من و جسم تو در خاک نهادند
گر جان به تنت هست، بدان دیر نگردد

 

حج تجلی گاه روز م است
 وحدت و همبستگی  دیگر است
حج امید و شور و شوق مردمان
طوف حق را در زمین، جلوه گر است

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۱۸)

بهترین  گوهر به زن را شوهر است
بهترین همدم به زن را همسر است
حرمت  یار  و  انیس  خود  بدار
چون قوام زندگی را  ،در بر  است


دانی چه کند همسرتان  را خوشحال
قدر زحمات وی بدانی همه حال
یک شاخه ی گل هدیه کنی با احساس
تسخیر شود دلی که سخت است و محال


سی روز گذشت و عید فطرت آمد
پاکی ز گناه و ترک  ظلمت  آمد
آلودگی از روح و روان، رخت ببست
شادی و سرور بی  نهایت  آمد


 خواب گردد موجب آرامش روح و روان
لیک گردد، باعث غفلت برای انس و جان
نیست تکلیفی تو را در حالت رفتن به خواب
خواب باشد فرصتی، تا جسم باشد در امان


علم باشد باعث  رشد  و حیات  جان  ما
جهل گردد موجب مرگ دل و حرمان ما
نفس  باشد علت گمراهی واغفال ما
ذکر  گردد باعث آرامش و درمان ما


بهترین جا،در مساجد در کجاست
هست در محراب و آن در ابتدا ست
شد علی در غرق خو ن ،در سجده گاه
بهترین  سالک ،  به  نزد  کبریاست


سی روز گذشت و عید فطرت آمد
پاکی ز گناه و ترک  ظلمت  آمد
آلودگی از روح و روان، رخت ببست
شادی و سرور بی  نهایت  آمد


شیر بی  اذن  و مجوز  لانه  ساخت
شد خراب  و بهر خود  افسانه  ساخت
شیر، شیر است، گر چه باشد در قفس
با چه زحمت بهر خود ، یک خانه ساخت


آدم جاهل چو شیری بی سر است
شیر بی یال و کوپال  و ابتر است
خال کوبی بر بدن بیهودگی است
کی نشان قدرت، اندر پیکر است


محبت کن به اهل علم و تدبیر
به مردم کن تو نیکی بهر تاثیر
بیاموز آن به مشتاقان دانش
مگو راز خودت بر اهل تزویر


 
سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۱۹)

ای اهل گناه و معصیت توبه کنید
ای اهل ثنا و معرفت ناله کنید
ای اهل سلوک و منزلت دریابید
ای اهل دعا و مغفرت لاوه کنی


 گر درک کنی شمس و قمر  می رخشند
گر درک کنی جن و بشر می گردند
عالم همه  تسبیح خدا می گویند
 گر درک کنی چرخ و فلک می چرخند

 

نیمی از یا ور و یاران حسین، از یمن اند
مالک و منتقم جان حسین، از  یمن ا ند
    هانی و حجر و سلیمان و اویس قرنی 
جملگی گوش به فرمان امام ، از یمن اند

بزرگان آبرو  یابند ، از اولاد و حکمت
حقیران آبرو دانند، اندر کسب ثروت
بود اموال از بهر رفاه و زندگانی
شهیدان آبرو دارند در روز قیامت

 

خانه ی حق، قبله گاه مسلمین
بهترین معبد، برای اهل دین
اولین خشکی دنیا مکه است
طوف حق گردد تجلی در زمین


کبر و حسد و کینه کند تار
قلب و دل تو ز نو ر دلدار
قطع رحم وشنیدن صوت غنا
روح تو کند سیه چو کفتار

 

 از حق بطلب حاجت خود را به دعا
با متقیان تو همنشین باش ،و لا
گردد سبب تقویت روح و روان
بیداری شب، اگر کنی یاد خدا

 

     دانی که چرا درون انسان مخفی است ؟   
   دانی که چرا حکم خدا ، گه دفعی است ؟   
   احکام شریعت  همه  از  بهر کمال بشرند
   دانی که چرا نفس  بشر ، چون افعی است؟

 

آرامش ما، به ثروت و زور و زر و قدرت نیست
آرامش مادر اثرخانه ی ویلایی باوسعت نیست
آرامش ما، در گرو  فهم  و کمال  و  ادب ا ست
جز یاد و عبادت خدا،هیچ دگر مثبت نیست

 

بار الها، سفر کرب  و بلا می خواهم
بار الها، دل پر نور و صفا می خواهم
بار الها ، تو مرا شیفته ی خود کردی
 بار الها، سفر عشق و تو رامی خواهم

 

سر وده شده توسط
دکتر. علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۲۱)

بار الها، تو کریمی و رحیمی و عظیم
ما فقیریم و گرفتار و اسیریم و ندیم
تا به کی  سرور ما حاضر و ما در غیبت
بار الها، تو رئوفی و امیری و علیم


ای کاش، که دلبسته ی دنیا نشو یم
ای کاش، غریق شهوت و جاه  نشو یم
گردیم صدیق و  مخلص و اهل سلوک
ای کاش، که بی قرار فردا  نشویم


تحمل کردن نادان زکات است
زکات عقل و از بهر نجات است
زکات علم در نشر علوم است
تعالی بشر اندر صفات است


دانی که ز زهر تلخ تر چیست                        جز صبر به نزد جاهلان نیست
با صبر و تحمل است ظفرها                         پایان شب سیه، سفیدی است

                     

هادی بشر  به عقل و دین است
پیغمبر و منجی امین است
پیغمبر  حق  ، رهبر عالم
ناجی و ولی مسلمین است


الا  ای  ساکن  کوی ا لهی 
تویی آ یینه  زیبای  شاهی
اگر خواهان روی ذوالجلالی
تماشا  کن  رخ  ماه  ولایی


نمازی خوان چو مولا گر توانی
که تیر از پا کنند و خود ندانی
نمازی با حضور دل بپا دار
که دارد ارزشی والا چو دانی

 

نبی گفتا  ستون  دین  نماز است
که  معراج  مسلمانان  نیاز است
ادای ذکر حق روشن کند دل  
بسوی وصل حق آن را جواز است


اگر مایل به وصل ذوالجلالی
اگر راغب به رشدی و کمالی
نمازی خوان که مولا خواند آنرا
شوی محبوب حق، گر آن بخوانی


بهترین مرگ بشر،باشد  شهادت
بهترین هشدار می آید ز  فطرت
بهترین منزل،  سرای جنت است
بهترین اعمال ما ، دانی  عبادت

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۲۲)

زندگی گاه چه شیرین به لب و کام من است
زندگی گاه پر از زیور و آن دام من است
زندگی  در گرو همت ماست ،می گذرد 
زندگی اندک و تنها اثر و نام من است


آنکه نبست بار خود،توشه ره چه می کند
توشه ره چه می بری ،مرگ خبر نمی کند
بار سفر تو بسته ای ،تا که شود نجات تو
هر که بود اسیر خود،بار سفر چه می برد

زندگی در گذر و یک سفر است
آدمی رهگذر و همسفر است
آنچه می ماند از او ،یاد وی است
رنج خود ماند و او در گذر است

دانی که چه چیز تا قیامت با توست
اعمال نکو  در نهایت با توست
با مرگ نهی هر آنچه را کسب کنی
تا قبر رفیق با محبت با توست


مردان خدا،در هدایت با توست
فرزند و عیال ،در ندامت با توست
علمی که شود،چراغ و شمع دگران
با بهره و سود،بی نهایت با توست

 

عدو می گفت مولا بی نماز است
جدا از دین و محراب و نیاز است
علی در سجده در خون غوطه ور شد
شهادت در حرم گویای راز است 


کربلا،احیا گر  دین خدا در عالم است
هادی مردم به آیین رسول خاتم است
جنگ ما،جنگ قبایل یا فرق یا کیش نیست
جنگ ما ،جنگ جهانی با عدوی ظالم است


بهشت فاسقان در این جهان است
بهشت زاهدان در لا مکان است
بهشت عاشقان اند ر دو عالم
جمال جان فزای دل ستان است 


آرامش آدمی ،ز دین است 
اخلاق نکو،ورا نگین است
عقل و ادب و حیای انسان
منجی بشر،ز مکر و کین است

 

هر که دارد ادب و شور و نوا بسم الله
هر که خواهد اثر ذکر و دعا بسم الله
آنکه اندر دو جهان عشق حسینی دارد
بهر دیدار حسین و شهدا بسم الله

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۲۳)

با پست و مقام ،خود نگیری، مردی
با مال  و منال، دست گیری، مردی
مردی نبود به ظلم و تزویر و ریا
گر خدمت خالصانه کردی، مردی


اذان در گوش فرزندت چه نیت
نماد و  سمبل  دین  مبین  اوست
اذان, اذن  دخول  در گه  حق
سزاوار عبادت ,حق بود دوست


خودآرایی وخود بینی خطا وخود فریبی است
طلب غیر از خدا،واهی و بی جا و ذلیلی است
تلاش آدمی ، حق  جویی و کشف  حقیقت
خدا خواهی ،خدا جویی، پیام هر ندایی است


سوره ای مخصوص زهراکوثر است
الگوی عصر و زمانه اطهر  است
نقطه های سوره جمعا عمر اوست
دشمن احمد،شقی و ابتر است


به آه  اسیران  و  بیچارگان
فقیر ان  و پیران و در ماندگان
عطا کن به ما،راه خود را عیان
امید گدا و غنی در جهان

 

به خون شهیدان و اشک یتیم
به آه اسیران در بند و بیم
عطا کن مرا،نور ایمان و صبر
خداوند جان آفرین حکیم


پیغمبر ما معلم اخلاق است
در و مکان رفیع و در آفاق است
اسلام بپاست تا قیامت برسد
درگسترش اصول دین خلاق است

 

ای تراب تیره این یکدانه  گوهر مادر  است
نیک میدارش که از دلدادگان حیدر است
بود بیرق دوز شاه  تشنه  کام  کربلا
زین سبب جمله امیدش آن شهید بی سر است


دل خسته و جان خفته و ما سرگردان
حق شاهدو ما غافل وپست و نالان
عمری به هدر رفت و ندیدیم خدا را
او حاضر و ما غایب و مست و حیران


اگر خواهی جمال دلربا را
اطاعت کن ولی و مصطفی را
تفکر پیشه کن با زهد و تقوا
اگر عاشق شوی بینی خدا را

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۲۴)

عشق را تفسیر و تعبیرش خطاست
عشق دانی گوهری نزد خداست
عشق ما باشد هوس,آن عشق نیست
عشق دانی ذات پاک کبریاست

 

ای تراب تیره،ای کوی و سرا
جایگاه جسم بی جان، منتهی
می شود آزاد روح آدمی
جان شود آسوده از بند و رها

 

عشق یعنی دیدن یار و لقا
عشق جویی در ولی و مقتدا
عشق دانی گنج رحمت گنج جود
شد تجلی عشق حق  در کربلا

 


 دانی که چه چیز تا قیامت با توست
اعمال مفید تا نهایت با توست
علمی که شود چراغ و شمع دگران
با دادن سود بینها یت با توست

 


بیا جان را ز نا پاکی بشوییم
بیا تا در پناه حق بگوییم
کجایی دلبر و یار فقیران
بیا تا دم به دم او را بجویم

 


میرسدروزی که دنیا غرق شادی وگلستان می شود 

می رسد روزی که تفسیرکلام وحی وقرآن می شود

دولت مهدی بپا و عدل جاری در حکومت می شود

عقل وایمان بشرافزون وتکمیل ودوچندان می شود

 

در مکتب و مذهب الهی
جای شهدا رفیع و عالی
روح شهدا اسیر گشته
در عالم و در دیار خاکی

 

معرفت همراه ایمان و شعور 
همره انسان بود تا قعر گور 
آدمی با مغز تنها ناقص است 
عاملی باشد برای فهم نور

 


با ترک گنه، روح و روان شاد شود
با ذکر و دعا، امید ما یاد شود
اعمال بد و خوب همه گردد ثبت
با هر گنهی حسن تو بر باد شود


گر بخوانی حق ز اعماق وجود
استجابت می کند دریای جود
نور مطلق صاحب فیض و کمال
در قیام و در رکوع و در سجود

 


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۲۵)

هر که آرد بر زبان نام خدا
ذکر یا رب یا رب بی انتها
می کند تاثیر بر روح و روان
در ریاضت در عبادت در دعا


گر بخواهی روی حق بینی بشر
ذهن خود خالی کن از انواع شر
نفس ما زهدان ما در عالم است
ترک دنیا می کنی با درد سر

 

تا نشوی مست خدا د یده به عالم ندری
تا نبری حبل درون یوسف کنعان نشوی
 دیدن دلدا ر محال با دل بیمار درون
تا نکنی ذهن تهی معرفت حق نبری

 


در میکده انواع شراب است اگر درک نمایی
هر شب شب قرب است اگر قدر بدانی
در مزرعه ای  روح  و روان عشق  بکارید
هر لحظه وصال است اگر وصل  بخواهی

 


آن خدایی که پرستیم کجاست
 او بود ظاهر وپنهان از ماست
اوبزرگ است و امید من و توست
خلق را هادی و خود نا پیداست

 


محبت بود رحمت حق به ما
بود لطف او بر من وبر شما
نباشد  خدا را نیازی به کس

ضمیر تو خواند خدا را خدا

 

بیان کرد وصف خدا را کسی
مجو جزمحبت به انسان بسی
که در عشق و آگاهی و عفو جو
که هر چیز دیگر بباشد خسی

 

آن خدایی که پرستم نتوان دید به چشم
چشم دل خواهد و چشمی که بگوید چشم
چشم دل را نتوان یافت مگر کسب یقین
چشم دل باز شود گر بخوری هر دم خشم

 

ما همه موجیم و او دریا بود
ما همه صفریم او یک ها بود
آب دریا کی توان در ظرف ریخت
ما همه هیچیم او یکتا بود

 

وصف حق را مشنو از هر ناکسی
آن تجلی گشته در مهر و خوشی
وصف او بی حد بود بی انتها
کی بشر قادر به توصیفش بسی

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۲۶)


چه خوش گفت وصف خدا را علی
وجودش بود ظاهر و  هم خفی
بود برترین  و بود نزد ما
خدای عظیم  وخدای جلی

 

عبد می گوید خدا،هر لحظه می خواند تو را
 نفس می گوید چرا،در رنج باشیم و بلا
عقل می جویدتو را، ازقعر دریا تا سما
نفس می سازد جدا،آن حب و آن نور خدا

 

با نور خدا، در دل و جان،  یار گزیدند
یاری که برد سوی خودش ،خوب ستودند
چون عشق خدا را به دل و جان بربودند
در طی هدف ،سبقت و پیشی بنمودند

 

نردبان معرفت،طی کردنش، هموار نیست
در نگاه عارفان،عشقی بجز دلدار نیست
همدم و محبوب تو، در انتظار روی توست 
در دیار عاشقان،دیوانگی هم عارنیست

 

عاجزم از وصف حق، دانی چرا
چونکه حق بی حد بود، بی انتها
با تعقل ،کی توان معبود یافت
ذهن ما قاصر ز توصیف خدا

 

ما نداریم بجز خالق هستی دگری
ما گرفتار زبانیم  و دو گوش و بصری
راه کج،کی برساند،من و تو،در بر دوست
راه حق جو، که نوید است و امید بشری


قلبم شده صد پاره و تکه
از دست زبان و دل وغصه
بر چشم سر و دیده بکوبید
تا نفس شود خاشع و بنده 

 

این چشم و زبان و مستی دل
کرده دل و جان اسیر و غافل
یارب چه کنم مستی دل را
عمری به هدر رفته،چه حاصل


از دست  زبان و دل و دیده
قلبم شده صد تکه و پاره
بر چشم دل و دیده بکوبید
 تا روح شود  خادم  و بنده

 

دشمن ما در درون و جان  ماست
 نفس سرکش افعی و شیطان ماست
با تعبد نفس دون گردد مهار
هر رهایی موجب خسران ماست

 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت (۲۷)

غرور و تعصب به همراه ترس
شود مانع رشد و تعلیم و درس
که بدبینی وعادت نا روا
برد آدمی را به کنج قفس


گشتی تو رها از غم امروز و گذشته
از دولت فرخنده و اقبال خجسته
از جان رفیقان نرود مهر تو بیرون
هر چند به ظاهر شده ای بازنشسته

 

عمرم به هدر رفته و من باز نشسته
گشته دل و جان غالب و افکار گسسته
یارب تو نما لطف بر این بنده ای غافل
افسوس که دل کرده مرا عاصی و خسته

 

ما شیفتگان حرم و کوی ولایت
باشیم به فرمان ولی رهبر امت
در جبهه بیرونی و در عرصه ای داخل
آماده جان بازی و ایثار وشهادت

 

دانی که سلاح مومن و عابد چیست
جز  بندگی خدای بی همتا  نیست
با انس  به محبوب و امید دلها
در قلب بشر  بجز خدا لایق کیست


ماه خود سازی و بیداری ودیدار شده
نفس دون در غل و زنجیر گرفتار شده
ماه قرآن و نوید است وسرور و تسلیم
دل و جان مست رخ دلبر ود لدار شده


دوستی با مردم اهل دل و با معرفت
می کند تامین تو را در عالم و در آخرت
دوستی بامردم بی دین و بی ایمان بسی
می برد هر دم  تو را در نکبت و در معصیت

 

قدرت آن نیست، گهی ظلم و گهی فتنه شود
قدرت آن نیست که همواره لبان  بسته شود
قدرت آنست که در سایه ای آن محرومان
به نوایی برسند و  دل و جان شسته شود

 

ای که مرا یار نیست،همدم و دلدار نیست
دیدن معشوق هم، با دل بیمار نیست
لحظه ای بر ما نما،روی و رخ یار را
چون که بخواهی مرا، راه که دشوار نیست

 

شیطان هوسش هر آن،غلاده کند ما را
هر لحظه کشد سویی،سجاده برد ما را
گر پیشه شود تقوا،در محضر حق باشی
  علم لدنی در جان،   افزوده شود ما را


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۲۸)

خوابیده شود بیدار، با ذکر حقیقت ها
پندت نشود ضایع،با حرف و نصیحت ها
خوابیده نما هرگز،بیدار نمی گردد
سعی تو شود ممکن ، با پند و حکایت ها

 

من کیم،بنده ای عصیان گر و یاغی و شرور
منم آنکس که به خود غره و هستم  مغرور
من شدم خسته از این سرکشی بی حد و حصر
چه کنم ،تا که شوم خرم و شاد و مسرور

 

چرا حرص دنیا تو را کور کرد
تو را از عبادت بسی دور کرد
‌چرا غصه و غم خوری ای بشر
خدا رزق و روزی تو جور  کرد

 

مکن تکیه بر عالم زور و زر
فریبنده است گردش چرخ دهر
ترا می گذارند در خاک و قبر
تو  در فکر مالی و کاخ و گوهر

 

 ایمان به خدا امید ما گشت
دین حافظ ما زهر خطا گشت
حرص و حسد وغرور فرجام
نابودی دین شد  و بلا گشت

 

بهترین شور و شعور بی ریا
شد تجلی در زمین کربلا
بهترین مخلوق هستی شد شهید
شد مطهر خاک دشت نینوا

   


بهترین نعمت ترا عقل است و هوش
در مصاف جاهلان باید خموش
بهترین اخلاق دوری از جدل
جاهلان غافل ز درک و فهم و جوش

 

 بد ترین دشمن به ظاهر اصغر است
ترک آن ما را جهادی اکبر است
بدترین دشمن ترا خود خواهی است
  دل به یزدان گر سپاری  بهتر است

 

بهترین پاداش و نیکی در خفاست
چونکه بی منت بود ،کاری رواست
دور بودن از ریا ، دان احسن است
اجر و پاداشش از آن کبریاست

 

بهترین پشتوانه اندر زندگی
 کسب علم است و خلوص و بندگی
پاکی قلب و درون از هر خطا
دور می سازد ترا از خستگی


سروده شده توسط
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات
قسمت(۲۹)

بهترین حاکم امین و عالم است
مجری عدل است و طرد ظالم است
اهل استغفار باشد  با یقین
بر دل و امیال  خود هم حاکم است

 


بهترین آیین و جشن بی نظیر
عید قربان باشد و فطر و غدیر
عید دیگر مبعث پیغمبر است
عید پاکی ها و عید دلپذیر

 


حسین و حسن،حیدر و مصطفی
صدیقه زمان ،مادر اولیا
همه پنج تن،پیکری واحدند 
چو هستند ، اعضای آل عبا

 

 

السلام ای ضامن جان از گزند
حافظ آهو ز صیاد و کمند
ای که هستی منجی بیچارگان
شافع درماندگان ، در حصر و بند


 در زمستان مومنین را چون بهار
فرصتی باشد به نزد کردگار
تا کنند راز و نیایش با خدا
صحبتی با خالق لیل و نهار

 

جنگ با نفس پلید و دون خود
سخت تر باشد ز پیکار احد
چون مهار نفس را داری بدست
باعث گستاخی و مستی  نشد

 

صبر و ایمان و کمک بر ماندگان
هر سه باشد از صفات صادقان
صبر انسان در سراشیب جهان
موجب رشد و کمال  بند گان

 


این جهان با بندگی از آن توست
عاشقش گشتن بلای جان توست
چون که دنیا یک گذرگاهی بود
دل چرا بندی،مگر در شان توست

 

آخرین حرف نبی بر مسلمین
دستگیری از ضعیف و ذکر دین
با عمل بر دین حق بالا روی
مرگ با عزت،به از تسلیم کین

 

حق کودک بر پدر چندین بود
ازدواج و نام و درس دین بود
هست فرزند زینتی بر والدین
موجب آرامش و تزیین بود

 

سروده شده توس

باسمه تعالی
برداشتهایی از نهج البلاغه(۱)
تفسیر نهج البلاغه

مجموعه ای از نامه ها و سخنان کوتاه و خطبه های حضرت علی توسط سید رضی در قرن چهارم تحت عنوان نهج البلاغه گلچین گردید.امام علی در زمان حیات پیمبر گرامی ادب می کرد و کمتر صحبت می کردند.بعد از پیمبر هم بیست و پنج سال نگذاشتند که ایشان حکومت کنند و تنها چهار سال و نه ماه ایشان فرصت پیدا کردند که حکومت اسلامی را بپا کنند و سخن خود را به صورت های گوناگون بیان کنند.در این مدت هم جنگ های داخلی گوناگونی رخ داد.لذا عملا فرصت تبلیغ و بیان چندانی پیدا نکردند.

امید است به یاری خدای متعال بتوانیم تفسیر نهج البلاغه که توسط استاد محمد رضا رنجبر ارایه می گردد، خلاصه برداری و تقدیم عزیزان بنمایم.


دانی که چرا علی به تا خیر انداخت

از کشتن خصم، لحظه ای رو بر تافت

او ضربه بجای حق زند بر کافر

جز حکم خدا، به نفس خود،کی پرداخت


آشکار و نهان

اشیای نهان توسط ضد خود مشخص می شوند .مثلا نور با آمدن تاریکی وجود خود را ثابت می کند.اگر چه ما نقش نور را به خاطر توجه به سایر اشیا فراموش می کنیم.همانند ماهی در آب،تا زمانی که در آب است نقش آب در حیات خود را احساس نمی کند.
   خداوند نیز نهان است و دارای ضد نمی باشد.لذا نقش او را در زندگی بطور کامل احساس نمی کنیم.همچنین کسی نمی تواند خدا را آنطور که هست وصف کند.
     به حضرت علی می گویند که شما نه روز می خوابید و نه شب.در جواب می فرمایند،اگر روز بخوابم حق مردم را نمی توانم ادا کنم و به مردم ظلم کرده ام و اگر شب بخوابم ،به خود ظلم کرده ام
،که فرصت صحبت با حق تعالی را از دست می دهم.
ایشان می فرمایند بخاطر عدم شناخت واقعی خدا،امکان ندارد که کسی بتواند شکر خدا را آنطور که شایسته حق تعالی است ادا کند.حتی ما قادر نیستیم جانشین حق تعالی را آنطور که شایسته اوست بیان کنیم.


ای کاتب وحی و نور قرآن

ای حافظ جان نور یزدان

در وصف تو عاجزم مدد کن

ای هادی خلق و نور بستان


صفا ت خدای متعال

صفات خداوند متعال و میزان آن نامحدود و تعداد اندکی از آنها برای انسان بیان شده است.با توجه به ظرف وجودی ما مقداری از صفات الهی را قادر به جذب می باشیم.
برای مثال خداوند رزاق است و صفت بخشندگی او نامحدود است.خداوند درخت خرمای خشکیده را برای حضرت مریم به بار نشاند تا ایشان از آن بخورند.
بعضی از صفات الهی به ظاهر برای انسان موجب زحمت می گردد.اما اگر به حقیقت آن دقت کنیم موجب رحمت است.مثلا اگر دیواری خراب گردد ،در ابتدا موجب نگرانی می گردد.ولی این خرابی موجب کشف گنجی می گردد که زیر دیوار بوده است.
اگر به فرش های پر از خاک توجه کنید ،برای خارج کردن خاک از تار و پود فرش با چوب دستی به فرش می زنند.در ظاهر به فرش چوب زده می شود ولی درون فرش از آلودگی ها پاک می گردد.
انسانها نیز بعضی اوقات با مصیبت هایی که به انسان وارد می شود موجب بیداری و یاد خدا و پاکی روح و روان فرد می گردد.

چو در خون غوطه ور گردید مولا
شهادت شد نصیب روح والا
ندای فزت رب الکعبه سر داد
بر آمد ناله اش تا عرش بالا


توصیف صفات خدا

صفات خدا قابل توصیف نیست.ازلی است و همواره در ذات خداوند بوده است.در صورتی که صفات انسانها اکتسابی است.زمانی نبوده ولی در اثر گذشت زمان بدست آمده است.
برای مثال نور خورشید شب و روز ندارد و از همان ابتدا بوده است.این زمین است که با توجه به گردش خود از نور خورشید دور و روز و شب ایجاد می کند.تا زمانی که روبروی خورشید است نورانی است.
مثال دیگر ، علم خدا ازلی است و او عالم است.در صورتی که علم ما اکتسابی است و پس از خلق اثری از خدا ما قادر به توصیف جزیی آن هستیم.لذا عالم گفتن انسان قابل مقایسه با عالم بودن خدا نیست.
نهج البلاغه همانند برگ های یک درخت سبز می ماند.وقتی افراد معمولی نگاه می کنند یک سبزی می بینند.اما وقتی که یک ابریشمکار به آن نگاه می کندآنرا منبع تغذیه کرم ابریشم می بیند که از ابریشم آن می توان اثرات زیبا خلق کرد.


برگ درختان سبز در نظر هوشیار

هر ورقش دفتری معرفت کردگار


خداوندا قطره ای  از می طهورت که سرشار از معرفت و ایمان است را بر ما بچشان و لحظه ای ما را به خود وا مگذار ود رنهایت عاقبت بخیر گردان.
 

باز در این چرخ زمان ،حا ل ما

گشته اسیر دل و امیال ما

یار نما لطف خودت بر حقیر

تا که به پایان برسد ، سال ما


تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
برداشتهایی از نهج البلاغه(۲)
پیام نهج البلاغه

اگر به حقایق و محتوای نهج البلاغه با دقت بنگریم به دنیایی از معرفت و حقیقت پی می بریم. هر خطبه آن همانند کجاوه ایست که درون آن یک لیلی نشسته است.مجنون می خواهد که عاشقانه و دیوانه وار به طرف این کجاوه برود و پرده را بالا زند و لیلی خود را ببیند.
منظور از نعمت های الهی به چیز هایی گفته می شود که با روح و جسم انسان سازگار باشد.مثلا گوشت گوسفند سازگار و مفید برای جسم انسان است ولی شراب سازگار و مفید نمی باشد.لذا در شریعت آنچه برای سلامتی جسم یا روح همواره مضر است حرام و نعمت محسوب نمی شود.
آنچه خداوند به انسان می دهد نعمت است.گاهی به ظاهر برای انسان نعمت نیست ولی اگر دقت کنیم آن برای انسان مفید و سازگار است.مثل عسل و سرکه که ضد یکدیگرند ولی با توجه به حالات بدن ممکن است در یک لحظه برای بدن مفید و در لحظه دیگر مضر باشد.بنابراین هر دو نعمت هستند.

دین احمد ،بی ولایت ابتر است
بعد احمد،آیت حق حیدر است
حکم حق در حج آخر داده شد
نصب مولا ، از خدای اکبر است


باران بهاری و باران پاییزی

اگر به باران بنگریم و به زمان باریدن آن دقت کنیم در می یابیم که باریدن باران در فصل بهار موجب سر سبزی و شکو فایی درختان و طبیعت می گردد.اما باران پاییزی موجب ریزش برگ ها و باعث شکوفایی درختان نمی گردد.
این باران بر جسم می تابد.اما باران دیگری هست که بر دلها می بارد و موجب شادی روح و روان می گردد.این باران بهاری کلام چهارده معصوم بالاخص نهج البلاغه است.چنانچه از این رحمت الهی بهره مند شویم و با معارف آن آشنا گردیم.منجر به شادی انسان و ارتقای بشر می شود.
خداوند برای ایجاد خلقت جهان ابتدا به ساکن و تنها با قدرت خود جهان هستی را ایجاد نمود. بر خلاف انسان که برای خلق چیزی نیاز به ابزار دارد.باد نرمترین مخلوقات و کوه سخت ترین مخلوقات جهان هستی است که برای تداوم حیات مخلوقات نیاز است.
حضرت علی می فرمایند می دانید از کوه سخت تر چیست،آن آهن است که توسط آن می توان کوه را برش داد.از آهن سختر آتش است که آهن را ذوب می کند.از آتش سختر آب است که آتش را خاموش می کند.از آب سختر باد است که می تواند آب را جابجا کند.از باد سختر انسان است که می تواند آنر به خدمت گیردواز انسان سخت تر خواب است که بر انسان غلبه می کند.از خواب سخت تر غم و غصه است که خواب را از انسان می گیرد.
گویند تنها چیزی که انسان را پیر و فرسوده می کند غم و غصه است.تنها چیزی که انسان
را از غم وغصه رها می سازد ، آرامش است.این حاصل نمی گردد ، بجز پاکی نفس و تبعیت از دستورات الهی که توسط پیامبران و چهارده معصوم برای انسانها ابلاغ و تبیین شده است.


آرامش زمین

حضرت علی می فرمایند زمین در حال اضطراب بود و خداوند بوسیله کوه ها به آن آرامش بخشید.همانند میخ های که برای نصب یک تابلو به دیوار بکار می برند.قسمت بیرونی کوه که قابل مشاهده است باعث می گردد که گردش زمین در اثر اصطکاک با هوا با آرامش حرکت کند.قسمت درونی کوه توسط قشری پوشیده شده که مانع ورود مایعات درون زمین به روی زمین گردد.در غیر اینصورت زمین بطور مرتب زله می شد و آرامش انسانها را بهم می زد.
نقش اولیای خدا بر روی زمین همانند نقش کوه ها می باشد.انسانها توسط آنان آرامش می گیرند.اینان باعث می شوند که معارف الهی به مردم ابلاغ و با عمل به دستورات الهی به آرامش برسند.

آرامش آدمی ،ز دین است 
اخلاق نکو،ورا نگین است
عقل و ادب و حیای انسان
منجی بشر،ز مکر و کین است 

تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
برداشتهایی از نهج البلاغه(۳)
دین چیست

دین وسیله ای است که توسط آن نور الهی بر دلها می تابد و روح و روان را آرامش می دهد.
همانند انسانی که در اطاق تاریکی قرار دارد و روزنه ای بر دیوار وجود دارد که از طریق آن نور و هوا وارد اطاق می گردد و امکان تداوم حیات پیدا می کند.
سه قسمت اصلی بدن شامل عقل و ادراک،حواس چند گانه و اعضای بدن می باشد.با پذیرفتن دین ، دین روی هر سه قسمت تاًثیر می گذارد.برای عقل باور هایی رابوجود می آورد.برای احساسات و غرایض ما یک اخلاقیاتی ارمغان میدهد.برای اعضای بدن یک رویه برای آداب و رفتارما هدیه می آورد.
مجموعه ای از باورها و اخلاقیات و آداب ورسوم را که از طرف خدای متعال بوسیله پیامبران ابلاغ شده را دین گویند.برای شناخت دین ابتدا باید خدا را شناخت.در غیر اینصورت انسان به دین خود و نه دین خدا عمل می کند.
خداشناسی شروع تغییرات انسان از خود به خداست.با خداشناسی است که باورهای ما، اخلاقیات ما و آداب ما بتدریج تغییر می کند.گاهی خدا را قبول داری و گاهی خدا را باور داری.همانند اینکه شنیده ای شکر شیرین است و قبول می کنی, گاهی خودت می خوری و می گویی شیرین است.
گاهی شناخت انسان در صفات حق تعالی است و آنرا قبول می کنی، گاهی با تمام جوراح بدن نقش خدا را در زندگی درک و احساس می کنی و وجود خدا را باور می کنی که همه کارها بطور مستقیم یا غیر مستقیم توسط خدا هدایت می گردد.این شناخت از خدا محکم و استوار است.در صورتیکه شناخت توسط دیگران ممکن است پایدار نباشد.
اگر به انواع شیرینی جات نگاه کنید،اگر چه دارای صورت های گوناگون چون قند،نبات .هستند.اما ریشه شیرنی تمام آنها تنها به خاطر شکر است.اگر انسان به این باور برسد که ریشه و سر منشا همه چیز بالاخص صفات الهی در یک چیز است و آ ن خداست.در اینصورت توحید او کامل می گردد واز خدا شناخت کامل کسب نموده است.
در این حالت است که دین خدا عمل می کند.

خدایا مصطفی گوید سخن چند
برای مردم و اصحاب در بند
کتاب دین و آیین خدا را
کلام وحی و آیات خداوند


اخلاص چیست

جهل همانند سایه همراه انسان است.تنها چیزی که می تواند آنرا از انسان دور سازد نور کلام اولیای الهی است.
منظور از اخلاص یگانه شدن برای خدای متعال است.لذا خدا را تنها عامل موثر در زندگی دانستن است.تنها اوست که منجی انسان است و تنها تکیه گاه واقعی خداست.
امیرالمومنین می گوید اوج خلوص وقتی است که صفات خدا را ذاتی بدانید.برای مثال،نگویی خدا مهربان است بلکه بگویی خدا عین مهربانی است.
گاهی می گوییم آب مرطوب است.گاهی می گوییم رطوبت در ذات آب است.آب بدون رطوبت آب نیست.خدایی که مهربان نباشد خدا نیست.لذا می توان گفت خدا دارای جمیع صفات است.
بنابراین اوج خلوص آدمی،نفی توصیف خدا توسط صفات اوست، بلکه خدا راعین صفات متعالی دانستن است.شما وقتی خدا را با صفات گوناگون توصیف می کنی.در حقیقت خدای چندگانه را بیان می کنی.دیگر خدای یگانه را معرفی نمی کنی.
همانگونه که یک فرش توسط تار و پود در یک چهار چوب معین بوسیله نخ ایجاد می گر دد و سپس توسط یک نقشه خاص با بکار بردن نخ های رنگی گوناگون و پس ازبافتن کامل فرش تصویر روی فرش مشخص می شود.
انسان ها نیز دارای تار و پود عقل و غریزه هستند.این دو هستندکه در هم آمیخته شده اند که با گذشت زمان باعث می شوند که انسان کامل گردد . تا دیگران بتوانند از وجود آنها فیض ببرند.اگر عقل نباشد،می شویم حیوان.اگر غریزه نباشد می شویم فرشته.
صفات آدمی همانند نقش و نگار فرش است.اینهاست که با قرار گرفتن کنار هم با ترتیب خاص،موجب نقش آفرینی می گردد.
لذا گفته می شود افراد با توجه به صفات خود مشخص و معرفی می گردند.
بنابراین وجود آدمی از عقل و غریزه است اما صفات او متمایز وجود اوست.همانند پارچه و گل های پارچه.لذا انسان ممکن است یک صفت خاصی،مثلا زیبایی داشته باشد ،ولی عاقل نباشد.لذا می توان گفت انسان موجودی دوگانه متشکل از وجود و صفات است که با هم متمایز هستند.بعلاوه صفات پس از وجود کسب شده اند.
خداوند بر خلاف انسان دو گانه نیست، بلکه یگانه است.یعنی صفات و وجود خدا در ذات یکتای خداست و ذات خدا برای انسان مشخص نیست.لذا حضرت علی می فرمایند اوج خلوص در یگانگی خدا از همه جهات است.چنانچه صفات را از وجود خدا جدا بدانیم، دو خدایی مطرح می شود و صفات خدا اکتسابی می شود و این متناقض با توحید است که تنها یک خدا وجود دارد.


از بهر بهشت، کی کنم سوز و گداز

از بهر خدا، من روم  سوی  نماز

از بهر بهشت ، یا که  از دوزخ گرم

هر گز نکنم، عبادت و راز و نیاز


تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی

از صفات خدا مصور است،یعنی خدا نقاش است.اگر به یک نقاش نگاه کنید،برای نقاشی ابتدا فضای را برای نقاشی بنام بوم ایجاد می کند.سپس با آب رنگ های گوناگون شروع به نقاشی کوه و چمن و آب در آن بوم می کند.خداوند نیز در قرآن می فرمایند، سر منشا تشکیل عرش و جهان هستی از آب است.البته چگونگی و خواص این آب چگونه است ، برای انسان ناشناخته است.
چیزی که قطعی است اینکه همان طوریکه امکان خلق انسان با آن دقت و پیچیدگی از یک قطره آب وجود دارد.ایجاد جهان هستی نیز با ویژ گی خاص خود از آب وجود دارد.عرفا گویند تجلی کامل حق در جهان هستی و انسان کامل است.لذا تشابهاتی در نحوه شکل گیری آنها وجود دارد.

به نام خداوند روح و روان
خداوند جان و خدای جهان
نباشد جز او لایق این ندا
سر آغاز هر کار در هر زمان

تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی

امکان حیات نیست.در حقیقت خداوند از طریق بالاترین موجودات هستی بنام روح که بیشترین نزدیکی را به خداوند دارد.امکان حضور خود را در کل اشیای هستی مقدور می سازد.لذا با توجه به این نقش مهم که بود و نبود بستگی به آن دارد .گفته می شود خدا همواره با شماست.در حقیقت نماینده تام الاختیار خدا بنام روح در تک تک سلول های انسان همواره وجود دارد.اینکه روح چیست،بر ای انسان مشخص نیست.

خداوند باعث قوام و تکیه گاه انسان می گردد.همانطوریکه بند تسبیح موجب قوام تسبیح است.بدون ریسمان دانه های تسبیح از هم می پاشد.یا زمین تکیه گاه ساختمان است.ساختمان روی زمین با نقشه معینی بنا می گردد.
یکی از صفات خداوند قیوم بودن اوست.می توان گفت بوسیله صفات خداوند امکان شناخت نسبی از خدا پیدا می شود.زیرا انسان ها با امکاناتی که در اختیار دارند و تصوراتی که می توانند داشته باشند،امکان دارد که موضوعی را توصیف کنند که قابل فهم و درک برای انسان باشد.لذا برای شناخت خدا،شناخت صفات خدا لازم است.همانطوریکه برای معرفی و شناخت یک فرد دانستن صفات فرد اگر چه او را ندیده باشی کفایت دارد. و می توانی تصویری از او در ذهن داشته باشی.اما خداوند بر خلاف انسان وجودی است که قابل توصیف و قابل تصور نیست.
می توان گفت منظور از اینکه خدا با ماست این است که او محیط بر ماست و بدون تکیه بر او ما قوام نداریم.حتی اگر لحظه ای عنایت خود را از ما بردارد.مشابه بوم نقاشی و تصاویر آن، بدون بوم هیچ تصویری قابل نمایش نیست.همانطوریکه با اراده ما تصاویر ذهنی پاک و تصویر جدیدی قابل تصور ذهنی است.ارداه خداوند بر کل هستی نیز اینگونه است.اگر لحظه ای نظر خود را از چیزی بر دارد آن چیز از بین می رود.


ظرف خود را پر کن از می یا شراب

تا نگردد پر ز میل و اضطراب

دل اسیر شهوت و نفس و گناه

معرفت جو تا نگردد دل خراب


بینایی خدا

یکی از صفات خدا بصیر بودن است.فرق بینایی خدا و انسان این است که انسان پس از خلق چیزی می تواند آنرا ببیند اما خداوند قبل از خلقت نیز می بیند.برای مثال،نرم افز ار هایG.P.S این امکان را فراهم می کنند که بهترین مسیر حرکت برای رسیدن به مقصد قبل از حرکت را معین می کند.اما بدون این برنامه باید مسیر را طی کرد تا از وضعیت مسیر آگاه شد.
با عنایت به اینکه خداوند خالق انسان است.بعلاوه بصیر است.لذا بهترین مسیر برای خوشبختی در دو دنیا را می تواند خدا برای انسان معرفی کند.در صورتی که انسان نمی تواند بهترین راه را مشخص کند.قرآن بهترین کتاب و راهنمای بشر می باشد که با فهمیدن و عمل به آن امکان رشد معنوی و مادی انسان را نشان می دهد.
خدایی که بصیر به همه چیز است و قبل از خلقت هر چیز به خصوصیات آن آگاه است پناگاه مطمین و قابل اعتماد است.انسان توسط دیگران آرامش نسبی دارد.زمانی که آنها را از دست می دهد آرامش او بهم می خورد.اما خدا اینگونه نیست و تنهاست و عامل آرامش به مخلوقات است.هر لحظه می توانی با او در خلوت و تنهایی صحبت کنی و آرامش بگیری.


 کاخ و ویلا   کی دهد ، آرامش روح و روان

مال و ثروت کی شود، خوشبختی پیر و جوان

 می دهد آسایش و لذت به ظاهر مر تو را

 رو به دنبال کمال و معرفت  در هر زمان


تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی

ون مانع است ولی عبادت برای انسان همانند پرش اسب از موانع گوناگون است.به همین خاطر است که انسان می تواند جایگاهی والا نزد خدای متعال پیدا کند.

زمانی که خالق بشر آفرید
کمال هنر را به او درتنید
تبارک به خود گفت،صد آفرین
خداوند ،روحی به انسان دمید


مقایسه انسانها و فرشتگان

اگر به مسیری که بخار آب که از روی دریا بلند می شود و سپس با وزیدن باد ابرها متراکم و نهایتا بصورت باران به زمین برمی گردد و موجب رشد و نمو گیاهان می شود دقت کنیم .در می یابیم که کلیه گیاهان با چند واسطه از بخار آب ایجاد می گردد.

خدایی که از بخار آب دریا می تواند گیاهان را خلق کند.همین خدا می تواند از آب خاصی همه اجزای هستی خلق کند.خداوند سربازان خود که ملائک هستند خلق نمود.اینان برخلاف انسان در آن واحد می توانند در چند جا دیده شوند.همانند خورشید که یکی است ولی در هر لحظه در سراسر جهان قابل رویت است.

فرشتگان امکان ظاهر شدن بصورت انسان را نیز دارند.که بحضور حضرت ابراهیم و یا حضرت مریم ظاهر شدند.اینان همانند انسان مختار هستند و حق انتخاب دارند.از آنجائیکه معصیت نمی کنند ،نشان دهنده حق انتخاب آنهاست .آنها به حقیقت گناه اگاه هستند.

فرشتگان عقل دارند ولی شهوت و میل ندارند.در مقابل حیوانات شهوت دارند ولی عقل ندارند.انسان آمیخته فرشتگان و حیوانات است.نیمی ازحقیقت انسان از عقل و نیمی دیگر آن از شهوت است. عده ای عقلشان بر شهوتشان غلبه می کنند.اینان جایگاهشان از فرشتگان بالاتر است.متقابلا چنانچه شهوت انسان بر عقل انسان غلبه کند ،از حیوان پست تر می گردد.

خداوند انسانها و حیوانات را بر روی زمین قرار داد و فرشتگان را در آسمانها قرار داد.فرشتگان انواع گوناگونی دارند.آنها همواره به عبادت مشعولند .البته نوع عبادتهایشان متفاوت است.عده ای از آنها همواره در حال سجده هستند.عده ای همواره در حال رکوع هستند.عده ای هم در صفوف عبادت کنندگان هستند و نوع عبادتشان یکسان نیست.عده ای از فرشتگان هم دایم در حال ذکر و تسبیح خداوند می باشند.

فرشتگان مادی نیستند و همانند انسان خواب و خستگی در عبادت ندارند.عقل فرشتگان بر خلاف عقل انسانها خطا و تصمییم اشتباه نمی گیرد.اینان همواره پر نشاط و دچار فراموشی نمی شوند.لذا غفلت برآمده از فراموشی را ندارند.تمام موانعی که باعث می شود که انسان به نحو شایسته خدا را عبادت نکند در فرشتگان وجود ندارد.اگر انسان بتواند این موانع عبادت را از خود دور کند جایگاهی بالاتر از فرشتگان پیدا می کند.

اگر به ورزش اسب سواری دقت کنید دارای موانع گوناگون با ارتفاعات مختلف هستند.هر قدر اسب بتواند از مانع بلندتری پرش کند ، با ارزش تر است.انسان ها در مقایسه با فرشتگان اینگونه است.عبادت برای فرشتگان همانند حرکت اسب در جاده بدون مانع است ولی عبادت برای انسان همانند پرش اسب از موانع گوناگون است.به همین خاطر است که انسان می تواند جایگاهی والا نزد خدای متعال پیدا کند. 


زمانی که خالق بشر آفرید

کمال هنر را به او درتنید

تبارک به خود گفت،صد آفرین

خداوند ،روحی به انسان دمید

تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
برداشتهایی از نهج البلاغه(۴)
وصف خدا

جهل یعنی قبول چیزی که واقعیت ندارد.وقتی که می گوییم خداوند دارای صفات گوناگون است.با عنایت به اینکه وجود و صفات دو چیز متمایز است ، خدای چند گانه را بجای خدای یگانه معرفی کرده ایم و این جهل است.
سوالی که مطرح می شود اینکه خدا در قرآن می گوید :
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند رحمان و خداوند رحیم.آیا این متناقض با سخن امیر مومنان نیست؟در پاسخ باید گفت خداوند به زبان مردم سخن می گوید.زیرا انسان دو گانه است.منظور خدا معرفی خدای بی نیازی است که هم رحیم است و هم رحمان و نه دو چیز متمایز.
برای مثال وقتی گفته می شود گل و یا سرخ،در ذهن دو چیز متفاوت خطور می کند.لذا گل زرد و گل سرخ دو گل متمایز از نظر ماست.اما خدا اینگونه نیست.همان خدایی که رحمان است همان خدا رحیم هم هست.
کسی که شناخت واقعی از خدا ندارد و صفات خدا را همانند صفات بشری تصور می کند.مثلا تصورش از خدای مهربان همانند مادر مهربان است.او در جهل است و خدایی را می پرستد که یگانه نیست.
اگر خدایی را با توجه به صفات تصور کنیم،آن خدا ی یگانه نیست.خدایی که قابل تصور باشد ،خدای واقعی نیست .چون او مافوق تصور است.این الفاظ و صفات خداوند ظروف معرفتی هستند که وقتی آنها را در مقابل خدای متعال بیان می کنیم.خداوند از رحمانیت و رحیمیت خود آن را پر می کند.چه بسا برداشت ما از رحمانیت و رحیمیت خداوند آن چیزی نباشد که ما در ذهن در تصور داریم.
وقتی مشغول خواندن نماز هستیم،باید اینگونه با شد که ما در مقابل خدایی که قابل تصور نیست ایستاده ایم .با گفتن اذکار گوناگون ظرف های خود را به او می دهیم که هر گونه که خواست آنرا پر کند.بشر عاجز از
فهم دقیق و معنای واقعی اذکار است.

نفی خود کردن و اثبات وجود
می شود موجب معراج و صعود
این بود معنی یکتا گهری
نیست معبود دگر بهر سجود


حضور خدا

هرکسی فدایی معشوق خود است و حاضر است برای معشوق خود فدا شود.نکته ای که هست معشوق افراد فرق می کند.
امیر مومنان نیز عاشق خدای متعال است.لذا جان خود را برای او می دهد.لذا سعی می کند خدای واقعی را معرفی کند تا فدایی های او با شناخت به طرف او و ادای وظیفه اقدام کنند.
• فرشتگان آنگونه که خدا هست ، خدا را عبادت می کنند.اما انسانها بخاط داشتن عقل و تصویر سازی صفات خدا ، در شناخت خدا قاصرند و دچار خطاا می شوند.لذا برای شناخت خدا ابتدا باید صفات بشری را که زاییده وجود ماست،از صفات الهی که در ذات و وجود خداست
تشخیص دهیم.
خدای مردم،معمولا خدای خود ساخته است که دارای صفات بشری متعالی است.خدای علی ،خدای بشری نیست.لذا سوالات بشری نیز در خصوص خدا ی غیر بشری بی معناست.لذا نمی توان از جا و مکان و اندازه و این قبیل سوالات در مورد خدا جویا شد.خداوند محیط بر هر چیزی است.لذا قرار داشتن خدا در جایی در تناقض با محاط
بودن خدا بر همه چیز است می گردد.

امام صادق می فرمایند جایی در جهان هستی پیدا نمی کنیدکه خدا نباشد.ممکن است سوال شود مانند چی؟در پاسخ باید گفت خدا یکتاست و مثل و مانند ندارد.در غیر اینصورت خدای یکتا نداریم.برای نزدیکی به ذهن، همانند جان انسان است که در تک تک سلول های زنده بدن جان انسان وجود دارد.اگر در یک سلول جانی نباشد آن مرده است ، همانند موی سر.
با تصور اینکه جهان هستی همچون کالبدی می ماند که خدای متعال در همه اعضای آن حضور دارد.اینکه چگونه است ،برای انسان محدود،توصیف نامحدود امکان ندارد.کسانی که خدای نامحدود را در علی محدود تصور می کنند در اشتباه هستند.تمام هستی در قلمرو خداست.او اگر در یک جای ثابت باشد نمی تواند در همه جا باشد.
خداوند را برای نزدیکی به ذهن انسان در قرآن به نور تشبیه شده است که دیدن هر چیز بدون نور امکان ندارد.لذا حیات هر چیز بدون وجود خدا امکان ندارد.لذا گویند خدا در همه جاست.اینکه چگونه است، برای بشر ناشناخته است.

به نام خداوند روح و روان
خداوند جان و خدای جهان
نباشد جز او لایق این ندا
سر آغاز هر کار در هر زمان


ارتباط وجود و موجود

مخلوقات خداوند در ابتدا نبوده اند ولی عواملی دست به دست هم داده اند تا موجودی بوجود بیاید.مثلا یک خوشه انگور در اثر فعالیت های انسان و استفاده از آب و خاک و هوا و عوامل دیگر ایجاد شده است.
اما وجود خداوند اینگونه نیست.او ازلی و از ابتدای خلقت موجود بوده و بر همه موجودات احاطه دارد.در حقیقت خداوند وجود مطلق است و عواملی او را ایجاد نکرده اند.خود خالق هستی است.
خداوند در قرآن کریم می فرمایند من همواره با شما هست.امیر المومنین این را تفسیر می کنند.اگر تلقی ما از کنار هم بودن همانند دو شی باشد کاملا غلط است.زیرا از یک سنخیت نیستند.منظور در کنار هم بودن،مشابه قرار گرفتن روح و ماده در کنار هم است.انسان بدون روح اگر چه همه اندام در زمان حیات را دارد ولی امکان ادامه حیات و حرکت ندارد.همانطوریکه بدون نور امکان دیدن اشیا نیست،بدون روح نیز

باسمه تعالی
مجموعه برداشتهایی از نهج البلاغه(۷)
خلقت نخستین انسان

امیر المومنین می فرمایند که خداوند پس از خلق ملائکه ، انسان را خلق نمود.خداوند امر کرد چهار نوع خاک سخت،نرم،شور و حاصل خیز را با آب مخلوط شوند بطوریکه تمام خاکها مرطوب گردند. سپس به آن مخلوط خاک و آب شکل انسان داد.بعلاوه مفاصل را در آن ایجاد نمود.نهایتا سایر اجزا را اضافه کرد و شکل پدید آمده را روی زمین خشک نمود و مجسمه ای از انسان پدید آورد.سپس در آن روح دمید و اولین انسان خلق شد. همانند کوزه گری که پس از ایجاد کوزه در آن آب می ریزند.
بدیهی است که انسان های بعدی، از نطفه انسان پدید آمدند.همانطوریکه خداوند از خاک و متعاقب آن از قطره ای آب گندیده ،می تواند انسانی را خلق نماید که جانشینی او بر روی زمین را بعهده بگیرند.او می تواند در روز قیامت هم انسانها را دو مرتبه زنده کند.

ای داده شده، ز عالم ذر تو حیات
ای آمده ای ، بهر کمال و حسنات
در عالم ذر، به حق بگفتی یکتا
تا عذر نیاوری، به وحدت در ذات 

تکامل انسان
خداوند چشم و جان را به ما داده تا او را ببینیم و تنها به امور دنیوی توجه نکنیم .شما یک طفل را ببینید دوان دوان می دود ،ممکن است چند بار هم به زمین بخورد،تا به دامن مادر برسد و در آغوش او قرار گیرد.انسان ها نیز اگر بخواهند مورد لطف خدای متعال قرار گیرند باید به سوی چهارده معصوم حرکت کنند ،اگر چه در طی این راه ممکن است سختی ها نیز باشد،تا از معرفت الهی مست و سیراب شوند.
انسان ها با توجه به شرایط و محدودیت خود علم را در قالب فرضیه بیان می کنند و احتمال تغییر فرضیه با گذشت زمان وجود دارد.اما دین سخن خود را در قالب نظریه می گوید و با گذشت زمان تغییر نمی کند.امیر المومنیین نحوه خلقت انسان را شفاف و روشن بیان می کند.در صورتی که علم با شک و تردید و احتمال نحوه خلقت انسان را بیان می کند.با گذشت زمان نظریه تکامل انسان از میمون به انسان با پیدا شدن مجسمه سر انسانهای گذشته دچار خدشه قرار گرفت.
امیر المومنین می گوید بعد از اینکه جسم انسان از آب و گل شکل گرفت و برای مدتی رها شد ،آنگاه در زمان معینی خداوند در آن آب حیات بنام روح را قرار داد.از بس که روح لطیف و بی نهایت طلب و تواناست ، خداوند آن را به خود نسبت می دهد.انسان تنها موجودی است که خواسته هایش پایان پذیر نیست.با کنجکاوی و ایجاد وسیله مناسب،روزی دریا را طی می کند،روزی هوا را در می نوردد،روزی زمین را می شکافد،روزی هسته ها را متلاشی کرده و انرژی از آن خارج می کند و بطور کلی دنبال حقیقت های نا شناخته است و تلاش می کند که علل آنرا کشف کند.
انسان در عالم های گوناگون سیری ناپذیر است .خواه عالم شهوت باشد،یا قدرت و یا علم و دانش باشد.هر چه بیشتر بداند،عطش بیشتری پیدا می کند.همانند قدح است که هر چه بطرف بالا می رود وسعت بیشتری دارد،هر قدر آگاهی شما به علم زیادتر می گردد ،به موازات سوالات و مجهولات شما نیز بیشتر می گردد.
بی نهایت طلبی انسان از ویژگی های عقل است.کار علم این است که عقل را شکوفا می کند.دل جای خود را دارد.کار دین این است که دل را شکوفا می کند.این بی نهایت طلبی دل است که انسان را به عالم معنا می برد و او را یک انسان کامل می کند.هنر دین این است که این بی نهایت طلبی انسان را جهت می دهد و آنرا شکوفا می کند و موجب رشد معنوی انسان فراهم می گردد.
خداوند چنین چیزی را به جسد آدمی دمید که می تواند کوچکترین ذرات جهان را ببیند و آنرا بشکافد.همچنین دورترین نقاط جهان را ببیند و آنرا به تصویر بکشاند و صدای آنرا بشنود.
حضرت علی(ع) می فر مایند خداوند علاوه بر قدرت زیاده خواهی که تنها به انسان داده است.قدرت تخیل و حافظه و ذهن را به او داده است تا بتواند جهان هستی را در ذهن خود متصور کند و در صورت وم به اسرار آن پی ببرد و موجب خلاقیت خود و کشف حقایق هستی شود.انسان با بکار بردن افکار خود بر زمین و آسمان و دریا تسلط پیدا می کند.خداوند اجزایی در بدن انسان قرار داده است که در اختیار روح او قرار گیرند و می توانند موجبات رشد انسان را فراهم کند.انسان با تفکر می تواند حق را از باطل تمیز دهد.همچنین با حواس گوناگون موجب تشخیص خواص اجسام گردد.انسان ها اگر چه از نظر ظاهر بهم شباهت دارند ولی از نظر خصوصیات اخلاقی ورفتاری و گفتاری متمایزند.این جمع اضداد بطور مسالمت آمیز در کنار هم زندگی می کنند.
خداوند در انسان امزاج چهار گانه قرار داده است که با تغییرات آنها اطبای سنتی به بیماری افراد پی می ببرند.در جامعه نیز این چهار صفت وجود دارد.بعضی ها خون گرم و خوش اخلاق،بعضی ها خون سرد و بد اخلاق،بعضی ها پر جوش و پر تحرک .در مقابل بعضی ها تنبل و بی تحرک.

تجلی حق، در صفات خداست
نه در ذات و ،نه جلوه هاست
ملک می دمد ، روح رابر بشر
باذن خدا، آدمی را بقاست


تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
برداشتهایی از نهج البلاغه(۵)
علل خلقت جهان هستی

در املا فردی می گوید و دیگری متن را می نویسد و هیچ نو آوری در متن نیست.اما در انشا متن از تراوشات ذهنی فرد روی کاغد پیاده می گردد.خدای متعال جهان هستی را انشا نمودند و موجودی به او املا نکرده است.
انسان ها گاهی با اندیشیدن اثری را خلق می کنند.گاهی از تجارب دیگران بهره مند و اثری را ایجاد می کنند.گاهی هم از تجمیع حرکاتی اثری حاصل می شود.گاهی ضعف ها انگیزه یک اثر نو می شود. امیر المومنین می فرمایند خداوند جهان هستی را خلق نمود بدون اینکه به آن نیاز مند باشد و علل و انگیزه های فوق مخلوق را داشته باشد.زیرا اندیشیدن در یک موضوع برای موجودی همچون انسان است که شناخت و توانایی کامل به یک مو ضوع را ندارد.
خداوند عالم به همه چیز است و هیچگونه جهلی ندارد که نیاز به اندیشیدن همانند انسان را داشته باشد.خداوند فکر آفرین است.ایجاد هستی تنها بخاطر خواست خدا بود.مقایسه علل آن همانند انسان غلط است.
در اینجاست که نقش دعا معلوم می شود.زیرا تنها خواست خداست که امکان تغییر و اصلاح امور را دارد.بشر یک وسیله برای انجام امور است.

عابدم کن ، تا بیابم ، من جهت
  لایقم  کن، تا بجویم  ، من رهت
ای خدا ،من عاجز از دیدار تو
قادرم کن ،تا بیایم  ، درگهت


جمع اضداد

خداوند باغبان جهان هستی است.گیاهان گوناگون در زمان های مختلف، در زمانی که خداوند مقرر نموده است شکوفه می کنند.
انسان ها انتظار دارند که در هر لحظه که اراده می کنند،حاجت خود را برآورده کند.اما خدای متعال در صورت صلاحدید در وقت معین آنرا مستجاب می کند.خداوند هر چیزی را در وقت خودش انجام می دهد.این انسان ها هستند که آرامش خود را بهم می ریزند بخاطر اینکه درخواست آنها فورا جامع عمل به خود نپوشاند.
نباید انتظار داشت که انسان در گذشته های دور یا آینده های دور بدنیا می آمد.خداوند حیات ما را در این زمان تعیین کرده است.انسان جمع اضداد صفات است.حیات ما تا زمانی است که آنها در کنار هم مسالمت آمیز ادامه حیات می دهند.مرگ زمانی اتفاق می افتد که این اجزا نمی توانند در کنار هم قرار گیرند.برای مثال،نقش آب و آتش که از اجزای اصلی بدن انسان است همانندگرگ و میش است.
خداوند از ترکیب آب و باد و آتش و خاک و روح ، انسان را خلق نموده است.خدا ماده و روح را که سنخیت با هم ندارد کنار هم قرار داده است.تا زمانی که روح و جسم سالم هستند،حیات هم تداوم دارد.مرگ وقتی اتفاق می افتد که جسم دیگر قادر به جذب روح را ندارد.
آب از ترکیب اکسیژن و هیدروژن که متضاد هم هستند خلق شده و نمک از ترکیب دو سم ایجاد شده است.یکی موجب نشاط و تداوم حیات و دیگری باث ایجاد طعم در غذا می گردد.خداوند از جمع اضداد مخلوقات را بوجود آورد.دو عامل مثبت و منفی موجب ایجاد خلقت می شوند.
خداوند در کلیه مخلوقات خود غرایض و صفاتی را قرار داده تا بتواند نقش و ماموریت خود را در جهان هستی انجام دهد.مثلا در اسب صفت چابکی و در الاغ صفت کودنی را قرار داده تا امکان باربری در او باشد.یا در گیاهان عامل شفای انواع بیماری ها را قرار داده است.
خداوند با توجه به رسالت و ماموریت مخلوقات ، آنها رادر بهترین حالت در اشکال گوناگون و اندازه های متفاوت با صفات و ویژگی مورد نطر خلق نموده است.

تجلی حق ،در جهان ، شد عیان
تجلی ما ،عکس ما ،هر زمان
من و عکس من، قابل ر ویت اند
تجلی حق ظاهر و خود  نهان


آگاهی خداوند

صفات خداوند در چهارده معصوم تجلی کرده است.لذا به چهارده معصوم وجه الله گفته می شود.چون انسان ها با صفات خود معرفی می شوند.ظاهرا صورت انسان نیز از چهارده قسمت تشکیل شده است.
یکی از صفات خدا خبیر بودن است.خداوند آگاه به همه چیز حتی قبل از خلقت تا انتهای خلقت هر چیزی می باشد.او آگاه به نیت های ما نیز می باشد.
چنانچه انسان مطیع اوامر الهی باشد.خداوند با توجه به آگاهی به کلیه امور به ذهن انسان مطالبی را خطور می دهد تا مانع لغزش و خطای بنده او گردد.
خداوند از نزدیکی آب و خاک سبزی بوجود می آورد تا انسانها در کنار آنها لذت ببرند.انسانها نیز با نزدیکی دلهایشان به هم موجب شادی روح و روان همدیگر می شوند.
خوشا به حال کسانی که همدم چهارده معصوم باشند و از چشمه معرفت و صفات الهی آنها بهره مند شوند.

صبر و ایمان و کمک بر ماندگان
هر سه باشد از صفات صادقان
صبر انسان در سراشیب جهان
موجب رشد و کمال  بند گان


آب حیات

امام باقر می فرمایند که خداوند کلیه اجزای هستی را از آب خلق نمود.اما این آب،با آب نوشیدنی متمایز است.امام صادق می فر مایند آن آب حیات است.همانند انسان که شروع شکل گیریش از آبی بنام نطفه است که همه اجزای بدن اگر چه به ظاهر با هم سنخیت ندارند، ایجاد می گردد.
خداوند برای ایجاد جهان هستی ، ابتدا فضاهایی را ایجاد نمود.سپس با آب خاصی که بر ما معلوم نیست ،خورشید و ماه و ستارگان و کرات و بطور کلی تمام اجزای هستی را خلق نمود.
یکی

باسمه تعالی
برداشتهایی از نهج البلاغه(۶)
خلقت جهان


چهارده معصوم همگی همچون خورشید، منبع نور هستند و می توانند به دیگران نور دهند.یعنی هم نور هستند و هم نور می دهند.

نهج البلا غه حضرت علی (ع) نوری است که به بشریت هدیه نموده شده است.

در نگاه امیر المومنین،خداوند همانند نقاشی است که روی یک بوم با آب رنگ و قلم مو، اشکال گوناگون را نقاشی می کند.با این فرق که او بهترین نقاش است و نقاشی او به بهترین وجه ترسیم و دارای حیات هستند.

خداوند جهان هستی را نیز ابتدا با ایجاد یک فضا، همانند بوم، و سپس با آب خاصی ،همانند رنگ، وبوسیله باد ،همانند قلم مو، ایجاد نمود.سپس امر نمود که قدرت باد

برابر قدرت آب گردد تا امکان مهار تلاطم آب مقدور گردد. همچنین توسط باد نیز آب را جابجا می نمود.این آب در ظرفی از هوا قرار گرفته بود.


ما همه موجیم و او دریا بود

ما همه صفریم او یک ها بود

آب دریا کی توان در ظرف ریخت

ما همه هیچیم او یکتا بود


نگاه واقعی و نگاه مجازی

نگاه ما با نگاه امیر المومنین در توصیف جهان هستی همانند حاکمی است که در قصر خود ماندگار است و از کاخ بیرو ن نیامده و دنیایی که او متصور است بر اساس گزارش هایی است که برای او می آورند.اما امیر المومنین همانند حاکمی است که از اقامتگاه خود خارج شده و پا به جهان بیرون گذاشته است.لذا نگاه ما به دنیا مجازی است و نگاه امیر المومنین به دنیا واقعی است.لذا توصیف جهان هستی او، یک توصیف واقعی و صحیح است و نه یک توصیف ذهنی.
امیر المومنین نحوه ایجاد هستی را آنقدر با قاطعیت و شفافیت توصیف می کند که او گویی همانند کسی است که ناطر بر شکل گیری جهان هستی است و آنرا بیان می کند.
ابر های آسمانی توسط باد بهم پیوند می خورند و منجر به باران می گردد.یا توسط باد گلها گرد افشانی می گردد و شکوفا می گردند. لذا می توان گفت این نوع باد زاینده است.به امر خداوند باد دیگری خلق شد که نازاینده و عقیم است.مانند بادی که در دریامی وزد و آب را تکان می دهد که از گندیدگی و س آب جلو گیری کند.یا بادی که داخل بدن باعث به جریان افتادن خون در بدن می گردد.این باد محدود و همراه آب است.

زمانی که خالق بشر آفرید
کمال هنر را به او درتنید
تبارک به خود گفت،صد آفرین
خداوند ،روحی به انسان دمید


خلقت آسمان

از امیر المومنین سوال شد که آسمان چگونه ایجاد شد .حضرت فرمودند از بخار آب تشکیل شده است.خداوند از کف های ایجاد شده از آب در اثر تکان شدید آب ، هفت طبقه آسمان را ایجاد نمود.این کف لایه بالایی آب است که در اثر حرارت ایجاد شده بر روی آب قرار گرفته می شود.همانند کف هایی که موقع جوشاندن شربت روی آن قرار می گیرند.
خداوند این کف ها را در فضای نامحدود بالای آب قرار داد و هفت طبقه آسمان را ایجاد نمود.خداوند پایین ترین طبقه آسمان را ثابت نگه داشتند. همانند سقفی که مانع سقوط ستارگان بر روی زمین گردد.خداوند می فرمایند:

منم خالق شمس و ماه و جهان
منم صاحب عرش و فرش خزان
دهم روزی بر آنچه روی زمین
منم باعث هستی و روح و جان


مقایسه انسانها و فرشتگان

اگر به مسیری که بخار آب که از روی دریا بلند می شود و سپس با وزیدن باد ابرها متراکم و نهایتا بصورت باران به زمین برمی گردد و موجب رشد و نمو گیاهان می شود دقت کنیم .در می یابیم که کلیه گیاهان با چند واسطه از بخار آب ایجاد می گردد.
خدایی که از بخار آب دریا می تواند گیاهان را خلق کند.همین خدا می تواند از آب خاصی همه اجزای هستی خلق کند.خداوند سربازان خود که ملائک هستند خلق نمود.اینان برخلاف انسان در آن واحد می توانند در چند جا دیده شوند.همانند خورشید که یکی است ولی در هر لحظه در سراسر جهان قابل رویت است.
فرشتگان امکان ظاهر شدن بصورت انسان را نیز دارند.که بحضور حضرت ابراهیم و یا حضرت مریم ظاهر شدند.
خداوند انسانها و حیوانات را بر روی زمین قرار داد و فرشتگان را در آسمانها قرار داد.فرشتگان انواع گوناگونی دارند.آنها همواره به عبادت مشعولند .البته نوع عبادتهایشان متفاوت است.عده ای از آنها همواره در حال سجده کردن هستند.عده ای همواره در حال رکوع هستند.عده ای هم در صفوف عبادت کنندگان هستند و نوع عبادتشان یکسان نیست.عده ای از فرشتگان هم دایم در حال ذکر و تسبیح خداوند می باشند.
فرشتگان مادی نیستند و همانند انسان خواب و خستگی در عبادت ندارند.اینان همواره پر نشاط و دچار فراموشی نمی شوند.لذا غفلت برآمده از فراموشی را ندارند.تمام موانعی که باعث می شود که انسان به نحو شایسته خدا را عبادت نکند در فرشتگان وجود ندارد.اگر انسان بتواند این موانع عبادت را از خود دور کند جایگاهی بالاتر از فرشتگان پیدا می کند.
اگر به ورزش اسب سواری دقت کنید دارای موانع گوناگون با ارتفاعات مختلف هستند.هر قدر اسب بتواند از مانع بلندتری پرش کند ، با ارزش تر است.انسان ها در مقایسه با فرشتگان اینگونه است.عبادت برای فرشتگان همانند حرکت اسب در جاده بد

باسمه تعالی
برداشتهایی از نهج البلاغه(۸)
نقش شیطان

خداوند جوارحی به ما داد تا توسط آنها سیر الی الله کنیم.خداوند قبل از خلقت انسان به فرشتگان گفت که بنا دارم انسانی از خاک خلق کنم.شما ها پس از دمیدن روح به او که جانشین من روی زمین است سجده کنید.لازم به ذکر است که منظور از سجده کردن فرشتگان بر آدم ،داشتن حداکثر تواضع است.همانند انسان ها که برای نشان دادن حداکثر تواضع در مقابل خدای متعال به سجده می روند و سر به خاک می گذارند.
در زمان مقرر خداوند به ملائک دستور سجده و بزرگداشت آدم را اعلام نمود.همه بجز شیطان سجده کردند.آتش خشم، شیطان را فرا گرفت و امتناع از سجده بر آدم کرد.او گفت که من از آتش خلق شده ام و بر آدم که از خاک خلق شده برتری دارم.شیطان از خدا فرصت خواست.خداوند هم به او این مهلت را تا زمان معینی به او داد.
هوای نفس در انسان توسط وسوسه های شیطان شعله ور می شود.همانند ذغال که توسط باد روشن می شود.لذا هوای نفس و وسوسه های شیطانی دو چیز متمایز هستند.
خداوند شیطان را کنار انسان قرار داد تا درون انسان شفاف و روشن شود و خود را در آزمون های گوناگون خوب نشان دهد.
نقش شیطان همانند غربال است.همانطوریکه غربال آشغال را از گندم جدا می کند.شیطان نیز با وسوسه های خود ،انسان های گوناگون را تفکیک و مشخص می کند.

دل اگر رنجیده شد، کی مى توان ترمیم کرد
آدمی چون رانده شد، کی مى  شود تعلیم کرد
در جوار حق شدن، تسلیم شرط لازم است
روح و جان یاغی بود، کی می توان تسلیم کرد


سقوط انسان

هر قدر انسان پاسخ منفی به وسوسه های شیطان بدهد مقاوم تر می گردد و موجبات رشد خود را فراهم می کند.امیر المومنین می فرمایند،پس از خلقت انسان،خداوند او را در سرایی با امکانات زیاد مستقر نمود.آدم با آرامش و خوشی به زندگی و حیات دنیوی ادامه داد. خداوند به آدم در رابطه با وسوسه های شیطان هشدارهای جدی به آدم داد.
اگر به شیطان همانند کیسه بوکس نگاه شود.بوکسر با ضرباتی که به آن می زند.موجب تقویت خود و آمادگی برای آزمونی سخت برای مبارزه با حریفی مقتدر در میدان نبرد را فراهم می کند.شیطان با صورتی موجه و زیبا به انسان نزدیک می شود.سپس با وسوسه و توجیه های گوناگون انسان را مرتکب انجام خطا و گناه می کند.
شیطان علت دشمنیش با انسان بخاطر حسادت به جایگاه و مقام و موقعیت انسان در بهشت نخست بود.شیطان از همنشینی فرشتگان با آدم و تواضعشان به او حسادت می کرد.اگر چه شیطان با عدم تبعیت از دستور خداوند به خود ظلم کرد،ولی او موجب ارتقای انسانهای فرهیخته گردید.انسان حسود بجای اینکه تلاش کند خود را ارتقا دهد سعی می کند دیگران را همسطح خود کند.
شیطان با وسوسه هایی که در آدم ایجاد کرد یقین او را به شک تبدیل کرد و بین انتخاب سخن خدا و سخن شیطان دو دلی در آدم ایجاد کرد.با این کار آدم شادی و سرور را از دست داد و ترس و دلهره را برگزید.انسان در معامله با شیطان،عزت و وقار و یقین را می دهد و متقابلا ذلت و سستی و شک و ترس را بدست می آورد.
پس از تبعیت آدم از شیطان،خداوند امکان توبه را برای انسان فراهم نمود.به او نحوه ارتقا و بازگشت به خود و نحوه دوری از شیطان را آموخت.همانند انسان و طوطی،ما به طوطی سخن گفتن را یاد می دهیم و طوطی با تکرار آن سخن ،ارزش پیدا می کند و نزد صاحبش قرب و جایگاهی پیدا می کند.خداوند گفت در صورت توبه کردن امکان بازگشت به بهشت برین برای تو هست.البته با توجه به اینکه انسان از خاک است ،بهشت اولیه او در زمین بوده است.
خداوند از حق خود در آخرت با توبه می گذرد.اما از حق مردم در دنیا نمی گذرد.باید حق الناس در همین دنیا ادا و قصاص شود.اگر کسی را از عرش به فرش آوردی و آبروی کسی را به ناحق ریختی باید در همین دنیا تقاص آنرا بدهی و بی آبرو شوی.

تهمت مزن ای دوست گرفتار شوی
مردار خوری وبی جهت خوار شوی
غیبت اثر وضعی و روحی دارد
با انس به آن،  شقی و بیمار شوی

تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه برداشتهایی از نهج البلاغه(۹)
ابلاغ رسالت

خداوند از بین فرزن

برداشتهایی از آیات قرآن
خداوند با ابزار بسیار ساده، چون آب ،باد ،هوا،نور و آتش و خاک موجب آسایش زندگانی مخلوقات را بدون هیچ چشم داشتی تامین می کند و هیچ مخلوق قادر نیست که بتواند  اینگونه همه را برای لحظه ای بهره مند سازد. 

الهی بده، بنده را، علم ودین
تحمل کنم، بی وفایی کین
کنم بندگی و اطاعت ز رب
شناسم خداوند جان آفرین

 


معجزه  قرآن

پیامبران الهی دارای معجزه بودند .ولی تنها پیامبر اسلام بود که معجزه او مکتوب بود.قرآن مجید یک ظاهر دارد و یک باطن.ظاهر آن نه شعر است و نه نثر، بلکه متنی با آهنگ است.بطوریکه معصومین هم امکان خلق مشابه آنرا ندارند.باطن قرآن تجلی کامل حق است که تفسیر انفسی آیات  آن توسط معصومین مقدور است.تفاسیر  و ترجمه های موجود، بیان ظاهر آیات است.
منظور از معجزه خلق یا انجام یک کاری است  که با تصرف در  زمان و انجام اموری که علت آن بر ما معلوم نیست ، خلق یا انجام  آنرا از حالت سیر طبیعی خارج و انجام آن تسریع می شود.

ره آورده شب قدر است قرآن
بود میراث احمد این گلستان
زبهر عاشقان آب حیات است
به کام مومنان شهد است فرقان


لشکر خدا

خداوند می فرمایند ،عالم هستی و تمام اعضا یش لشکر خدا هستند.ملایکه نیز از سربازان این لشکرند.برای مثال توسط عزراییل ، قبض روح از انسانها می گردد.گاه سنگ ریزه ها بر منقار پرندگان ماموریت کشتن فیل ها برای ممانعت از تخریب مسجد الحرام می شوند.حتی باد که قوم عاد را از بین برد ،از لشکریان خدا هستند.

  انسان چکیده عالم هستی است.کلیه اعضای بدن انسان سربازان لشکر الهی و گوش به فرمان خدا هستند.لذا برای شناخت خدا، شناخت عالم هستی لازم است.برای شناخت عالم، شناخت انسان لازم است.بنابرین با شناخت خود، مقدمه ای برای شناختخدا حاصل می شود.

عابدم کن ، تا بیابم ، من جهت
  لایقم  کن، تا بجویم  ، من رهت
ای خدا ،من عاجز از دیدار تو
قادرم کن ،تا بیایم  ، درگهت

 


بهشت و جهنم

خداوند در قرآن می فرمایند ، که شما را برای بهشت آفریدم.سوالی که مطرح است اینکه خصوصیات  و حقیقت بهشت چیست. کسی جز خدا نمی داند ،ولی از آنجاییکه ما در دنیای مادی زندگی می کنیم و اموری برای ما ارزشمند و لذت بخش است، لذا خداوند مواردی را برای ما بیان کرده تا با این مثال ها ذهن ما را به آن حقیقت روشن کند.هر کسی را با توجه به فهم و درکش ، باید مطالب را بیان کرد.شما اگر به کودک بگویید با درس خواندن آینده تو تامین است، او درک نمی کند،اما خوردن شکلات را حس می کند.لذا افرادی که بلوغ فکری و اهل ایمان و عمل هستند، امکان درک بعضی ازحقایق الهی را دارند.
   بطو مشابه، حقیقت جهنم هم برای انسانها مشخص نیست و خدای متعال به آن آگاه است.انسان ها با اعمال و افکار خود جلوه های از جهنم و بهشت را در دنیای مادی خود ایجاد می کنند.

. آن بهشت است، که مردم همه مشتاق ورود 
آن بهشت است،سرای همه ی قرب و شهود
شربت پاک بود در قدح و حوض برین
حوری و جوی ز شهد و عسل و عنبر و عود

 

تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه برداشتهایی از قرآن کریم(۲)
عقل و عشق

نقش عقل و عشق در زندگی انسان ،همانند نقش قیچی و سوزن خیاطی دارد. عقل حسابگر ، بر اساس حساب و کتاب نظر می دهد ولی عشق ،بر اساس محبت و نزدیکی دلها نظر می دهد.قیچی نقش جدا کردن تکه های پارچه را دارد ولی سوزن نقش وصل کردن تکه ها را دارد.
چنانچه عقل و عشق با هم کار کنند و دارای هدف مشترکی در نهایت باشند ، مطلوب و سازنده است. اما تنها با بکار بردن عقل و نداشتن عشق، اگر چه بعضا ممکن است به هدف رسید، مطلوب نیست.
عقل و عشق اگر چون دو بال با هم و هماهنگ حرکت کنند،انسان زودتر و با آرامش خاطر به هدف می رسد
.برای مثال، صله رحم که باعث آرامش و متعاقبا طول عمرمی گردد.عقل می گوید هزینه بر ووقت تلف کردن است.در صورتی که دل مایل به دیدار و رفع دلتنگی است.در خصوص والدین و فرزندان هم معمولا چنین است.والدین عاشقانه و بی حساب به فرزندان خود کمک می کنند.در صورتی که فرزندان ،اگر کاری کنند با حساب و کتاب و بعضا منت است.

 اگر داری  توعقل و علم و دانش
اگر داری تو صبر و  حلم و بینش
چرا بی تاب و نا آرام و حیران 
توکل  کن،تو اندر کار و کوشش

دین و عشق

عشق عامل رسیدن به وصال است.با عشق می توان به محبوب خود رسید.با عقل زمینی نمی توان به وصال و لقای الهی رسید.
عشق است که تبعیت می آورد.لذا فرد عاشق به معنویات و دین مقید است.دین در حقیقت مجموعه ای از دستورالعمل هایی الهی است که مردم  را  به راه صحیح هدایت می کند.به کمک دین و عشق ، معراج الهی مقدور است.
انسان اگر بخواهد عاشق شود، ابتدا باید بنده و مطیع اوامر الهی که توسط پیام آوران الهی معین شده است و در قالب دین تدوین شده است درآید  ،  تا امکان وصال باشد.نمی توان ابتدا عاشق شد و بعد دیندار.انتهای عشق حقیقی، پیدا کردن یقین است.
عشق وسیله ای برای حل مشکلات و حل المسایل است.با عقل مشکلات را رسد و بررسی می کنی و با عشق آنرا طی می کنی.

عشق یعنی همنوا با اهل دل
در کنار دوست ماندن متصل
عشق باشد راه حق تا انتها
در رهیدن او نگردد منفصل


انسان منافق

بدترین انسان روی کره زمین شخص منافق است.منافق از کافر هم بدتر است.پیامبر گرامی در جنگ با کفار پیروز بود،چون یک طرف حق و طرف مقابل باطل بود.اما حضرت علی در جنگ ، طرف مقابلش منافق بود .لذا به ظاهر شکست می خورد و شرع مقدس  دست او را بسته بود که به حیله رو آورد.منافق روزی قرآن را بر سر نیزه ها بالا می برد و روزی پیراهن عثمان را.
انسان منافق منفعت طلب است و تهی از درون است. همانند پوست دانه است که اگر در زمین کاشته شود،نه تنها ریشه نمی دهد بلکه همرنگ و جذب زمین می شود.متقابلا انسان های مومن دانه های با مغز هستند.چنانچه در زمین قرار داده شوند ریشه پیدا می کنند و خاک را جذب می کنند.بطور کلی انسان های منافق ،جهت کسب منفعت، هر روز خود را همرنگ جماعت مقصد می کنند.

آدمی را دین و ایمان  و یقین
می کند  کامل ، وفادار و امین
آدمی را فهم و ادراک و شعور 
می برد تا عرش اعلا از زمین


دنیا و آخرت

اینکه گفته می شود دنیا مزرعه آخرت است، بدین معنی است که انسان با اعمال خود در دنیا توشه ای
برای آخرت فراهم می کند.همانند بازار فرش فروشها، در آنجا عرضه می شود ولی در کارگاه ها بافته می شود.لذا روز قیامت اعمال انسانها بررسی و ارزیابی قرار می گیرد و فرصتی برای جبران نیست.
فلسفه خلقت ما در دنیا از نظر قرآن چند چیز است.یکی آزمودن انسانهاست.دیگری عبادت خداوند است.همچنین برای رحمت و بهشت شما را آفریدم.
خداوند می خواهد با این بهانه ها ما را صاحب اراده کند و ما را وارد بهشت کند.ملایکه در بهشت هستند
ولی خداوند گفت به آدم سجده کنید.چون روح خدایی در اوست و مخلوقات با اراده نسبت به مخلوقات بی اراده قابل قیاس نیست.

بهشت فاسقان در این جهان است

بهشت زاهدان در لا مکان است

بهشت عاشقان اندر دو عالم

بهشت و دوزخ ما در نهان است

 

 

بندگی و آزادی

بندگی خدا در مقابل آزادی نیست،بلکه در مقابل بندگی دنیاست.با بندگی خدا از بندگی دنیا و اسارت شهوات گو ناگون انسان آزاد می گردد.بنده حتی  آزادی هم اسارت است. انسان رها، اسیر هوای نفس می گردد و تا مرز هلاکت پیش می رود.چون هر چه بدست می آورد ، باز بیشتر می خواهد.
  بندگی خدا موجب آزادی و بندگی دنیا باعث اسارت است.عقل سلیم حکم می کند ، که اگر بنده دنیا شدی،بنده هزاران شخص و چیز می گردی که هر دم تو را به سمتی می کشند و اراده و اختیار از تو گرفته می شود.در صورتی که بندگی خدا ، فقط تو را به یک سمت هدایت می کند و آن فلاح و رستگاری.لذا در مقایسه بین آنها، فرد عاقل بندگی خدا که در حقیقت آزادی واقعی اوست،انتخاب می کند.

چو در خون غوطه ور گردید مولا
از این دنیا رها و گشت والا
ندای فزت رب الکعبه سر داد
برآمد ناله اش تا عرش بالا

 


خلقت انسان

اگر به نقش آب در زندگی موجودات دقت کنید، به عظمت حق تعالی پی می بریم. با قطره

و دانه ی همه خصوصیات انسانی لقمه ایست که می خورید . چنانچه لقمه پاک و از کسب حلال باشد، آنگاه دارای فرزندان صالح ودارای اخلاق خوب انسان  می شود. همانند گیاهی که در آب و هوای پاک و زمین مناسب و آب تمیز بهره می برد، محصولی خوب تولید می کند ،قطعا از گیاهی که در محیط آلوده رشد و نمو کرده است متمایز است.
  لذا اگر انسانها بخواهند لذت دنیا و آخرت را داشته باشند و در آرامش و آسایش زندگی کنند ، باید در خوردن دقت کنند.اگر این درست شد همه اعضا تحت فرمان عقل قرار می گیرد و انسان دچار گناه و معصیت و خطا نمی گردد.
  ریشه تمام بدبختی ها ، در عدم تبعیت از اوامر الهی است.بالاخص کسب روزی شبهه ناک و حرام و متعاقب آن رشد انسان با لقمه ی ناپاک است.عده ای
متاسفانه خوردن و بردن حق الناس را زرنگی می دانند، غافل از اینکه با این کار خود و آینده فرزندان خود را به خطر می اندازد.

چرا حرص دنیا تو را کور کرد
تو را از عبادت بسی دور کرد
‌چرا غصه و غم خوری ای بشر
خدا رزق و روزی تو جور  کرد

 


حرص و طمع

خداوند در سخنی که به آدم می گوید که از همه میوه جات بهشتی بخور ، بجز میوه یک درخت خاص ، می خواهد ثابت کند که انسان ها حریص هستند و چنانچه از اوامر الهی اطاعت نکنند محروم از بهشت و موهبت های الهی آن می گردند.
   لذا تنها راه خوشبختی انسان ، با توجه به وجود هوای نفس ، اطاعت از خداست که نحوه و چگونگی آن در دین اسلام که کامل ترین ادیان الهی است، آمده است.لذا اگر کسی بخواهد به بهشت جاودان برود ، باید تسلیم اوامر الهی باشد تا ظرف وجودیش
از نعمات الهی پر گردد.
غرایض انسان در زمینه های گوناگون بی پایان است.همانند یک سراب می ماند و تا خود را به هلاکت نرساند ، تلاش او جهت کسب هدف پایان نمی یابد.در صورتی که خداوند این غرایض را که نیاز تداوم حیات بشر است ،در انسان قرار داده است. لذا باید در استفاده آن مراعات و دقت شود.

روح من سرکش و فرمانبر میل و هوس است
منم آن بنده شیطان که اسیر قفس است
چه کنم تا که شوم دور ز نفس و دل خود
هر چه آورد سرم مستی و کار عبث  است


تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه برداشتهایی از قرآن کریم(۳)
داستان حضرت نوح

زمانی که حضرت نوح داشت یک کشتی در خشکی برای همراهان خود به فرمان الهی می ساخت .عده ای او را مسخره می کردند که آب کجا بود که این کشتی را می سازی.اما نوح به خدا ایمان و اعتقاد داشت ، لذا پیام خدا را عملی ساخت و از اینکه کافران چه می گویند اعتنایی نداشت.تا اینکه وقت موعود فرا رسید ، و اهل ایمان از غرق شدن نجات یافتند.
  انسان ها باید ایمان و اعتقادات خود را در عمل بیان و پیاده کنند و از یاوه گویان دلهره و ترس نداشته باشند.زیرا وعده الهی در رستگاری حتمی است.کسانی که نماز را بپا می دارند و احکام اسلام را که دستورالعمل آدم شدن است را اجرا و ایمان دارند ،قطعا رستگار خواهند شد.

 ایمان به خدا امید ما گشت
دین حافظ ما زهر خطا گشت
حرص و حسد وغرور فرجام
نابودی دین شد  و بلا گشت


بهشت جاودان

اگر به عالم طبیعت دقت کنیم، خداوند نیاز های انسان را برای زندگی در این عالم فراهم کرده است.اما بعضی از اجزا بدن وجود دارد که امکان ایجاد در این عالم نیست و باید در عالم رحم شکل بگیرد.اگر چه در آن عالم نیازی به چشم و دست و پا نبود.
   دنیای مادی نسبت به دنیای آخرت، نیز اینگونه است.بسیاری از عبادت های ما ، نیاز های اولیه زندگانی در بهشت جاودان است .اگر چه ممکن است در این دنیا مورد نیاز ما نباشد .همانند نماز و روزه و الی آخر،.اگر چه در ارتقای روح و آرامش ما موثر و لازم است.برای مثال،حفظ مغز گردو بهره بردن از آن توسط پوسته آن است.
  بطور مشابه کسانی که در دنیای مادی پیروی از هوای نفس و مرتکب ظلم و جنایت می شوند، وسایل آتش و هیزم آخرت و جهنم را فراهم می کنند.اینکه چگونه و به چه طریق ، در اختیار حق تعالی است.
بهترین اعمال ما،دانی که چیست
جز عبادت نزد حق،چیزی که نیست
این عبادت ها همه سازندگی است
چون برای خالق عقل است و زیست

 


ظاهر و باطن عبادات

خداوند در قرآن می فرمایند ،ما انسان ها را برای عبادت خلق کردیم.سوالی که مطرح است اینکه عبادت چیست و چه ضرورتی به انجام دارد.عبادت یک ظاهر دارد که در احکام الهی آمده وبرای  انسان ها همانند نردبان است که جهت کسب ارتقا و تقوای الهی باید انجام دهند.
  عبادات دارای باطنی هستند، همانطوریکه عبادات ظاهری در دنیا موجب رشد انسان می شود.ثمره ای آنها در آخرت دیده می شود.در حقیقت باطن عبادات
در بهشت خود نمایی و نردبان ترقی و نیاز انسان است.انسان ها با مشاهده بهشت، هر چه را می بینند گویند ما آنرا در دنیا انجام دادیم و باعث لذت و  رشد  معنوی در بهشت می گردد.اینکه چگونه و چطور ،آن را خدا می داند.
برای مثال، در دنیای مجازی، مطالب و تصاویری قابل مشاهده است که در دنیای مادی قبلا بیان و یا به تصویر کشیده شده باشند.

از بهر بهشت، کی کنم سوز و گداز
از بهر خدا، من روم  سوی  نماز
از بهر بهشت ، یا که  از دوزخ گرم
هر گز نکنم، عبادت و راز و نیاز

 


میوه های بهشتی

خداوند می فرمایند ، ما برای شما همسرانی پاک قرار می دهیم که از هر گونه آلودگی پاک و منزه هستند.بعلاوه میوه های به ظاهر یکسان ولی با طعم های گوناگون قرار می دهیم بطوریکه دو میوه یکسان نمی باشد و هیچگونه خرابی و نارسیدگی در آنها نیست.
  در دنیا هم انسان ها به ظاهر یکسان هستند ولی از نظر باطن دارای صفات گوناگون هستند،بطوریکه هیچ دو انسانی یکسان نمی باشند.تمایز انسانها به تقوا و علم آنهاست.مگر نه از نظر ظاهر دارای اجزای مشابه می باشند.

الهی به خون شهیدان  قسم
تو لطفی عطا کن، برین نفس هم
نما راه تقوا و دین بر بشر
نگردند گمره در این پیچ و خم

 

 

ویژگی فاسقان

فاسقان به کسانی گفته می شود که پس از عهد و پیمان الهی ، آنرا شکستند.همانند هسته خرما که از خرما جدا شود.در اینصورت همجواری شیرین و جایگاه با ارزش خود را از دست می دهد.
اینان از فرمان الهی و دستورات پیامبران و اولیای الهی سر پیچی می کنند. در حقیقت از عقل خود که وسیله ای برای کشف حقایق هستی است ، تبعیت نمی کنند و پیرو هوای نفس خود هستند.اینان عقل خود که پیامبردرونی انسان است و خدا در اختیار انسان قرار داده تا استفاده کند ، آنرا بکار نمی برند. .خداوند می توانست همانند حیوانات که فاقد عقل هستند ، بشر را بدون عقل خلق کند.لذا بطور غیر مستقیم خدوند با در اختیار قرار دادن عقل ،نوعی با انسان پیمان بسته است.عدم بکار گیری عقل ، و به تبع آن اطاعت از وحی نوعی فسق انجام شده است.
  انسان فاسق از نظر قرآن کسی است که از فرمان الهی که توسط پیامبران ابلاغ شده است سر پیچی می کند.البته میزان فسق کم و زیاد دارد.

 اگر داری  توعقل و علم و دانش
اگر داری تو صبر و  حلم و بینش
چرا بی تاب و نا آرام و حیران 
توکل  کن،تو اندر کار و کوشش

 


صله ی رحم

منظور از صله ی رحم ،رسیدگی به اقوام و نزدیکان است ،یعنی رفع مشکلات آنها چه تلفنی ،چه زبانی، چه معنوی وچه مالی وچه دیداری است.بطوریکه حرمت

م اسلام در همه جهات باشیم.

   اگر بخواهیم اسلام واقعی پیاده گردد و مردم آنرا بپذیرند و اجرا کنند ، باید مدعیان ارایه اسلام خود ابتدا در عمل و بیان اسلام را پیاده کنند.الگو پذیری بهترین روش تبلیغ است.مردم هر جامعه، از بزرگان آن جامعه الگو می گیرند.لذا صاحبان علم و دین و ت و معرفت ، باید مراقب گفتار و رفتار خود باشند تا خدای ناکرده به اسلام با نام اسلام ضربه نزنند.

دانی که چرا ،ز دین گریزان شده اند
از ما دو سخن ،از این و آن یافته اند
گفتار و عمل دو گانه و بی مبناست
با مکر و دغل دین دگر  ساخته اند

 


کتمان حق و ظهور باطل

خداوند به قوم بنی اسراییل می فرماید ،شما که می دانید حق چیست ، چرا آنرا کتمان می کنید. بدیهی است با کتمان و پوشا ندن حق ،باطل خود نمایی و ظهور پیدا می کند. 
  خداوند با حق است و از حق حمایت می کند.حق نام خدا را با خود دارد.لذا اگر چیزی را درست و حق تشخیص دادیم ،آنرا بپذیریم تا حق پرستی و درستگویی رواج پیدا کند.
  ممکن است انسان نسبت به مسئله ای آگاهی نداشته باشد که آن حق است یا باطل.این حکمش متمایز است از وقتی انسان به موضوعی شناخت دارد و می داند کدام حق و کدام باطل است. متاسفانه شهادت دادن ،به خاطر کسب مال دنیا یا دوستی، بعضا شاهد هستیم.لذا در امر قضاوت باید بسیار دقت و مراقبت کرد و بر اساس ظواهر و بدون پی بردن به واقعیت های ماجرا شهادت و قضاوت و حمایت بی جا نکنیم.در اموری که آشنا نیستیم و آگاهی نداریم ،از اهل تقوا و صاحب آگاهی در آن موضوع م و سپس تصمیم گیری کنیم.

تو با مردم مومن و راستگو
که دارند ایمان به یزدان بگو
ببخشا به مردم تو انفال را
بجز حرف حق،چیز دیگرمگو

 


علم و عمل

گاهی  چشم اعمال و رفتار فردی را می بیند و تحت تاثیر او قرار می گیرد.از آنجایکه با دیدن یقین پیدا می کند  ، لذا اثر بخش است.گاهی همین کار توسط کسی گفته می شود.اگر او عامل به عمل باشد ، باز تا حدی اثر بخش است. اما گاهی گوینده ما را به کاری دعوت می کند که خود عامل نیست.گویند اگر کودکی هم حرفی خوب و مفید زد ، تو استفاده کن. همانند قنادی که قند می فروشد ولی خود نمی خورد ولی می تواند چای ما را شیرین و قابل خوردن کند. یا شمعی که با سوختنش به دیگران نور می دهد ،اگر چه در نهایت منجر به نابودی شمع میگردد.
  لذا توصیه می شود ،که برای اثر بخشی بیشتر  امر به معروف و نهی از منکر ،بهتر است انسان خود عامل باشد.

 دانی که چه چیز تا قیامت با توست
اعمال مفید تا نهایت با توست
علمی که شود چراغ و شمع دگران
با دادن سود بی نهایت با توست


تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی

و عزت آنها حفظ شود.
   صله ی رحم باعث طول عمر و افزایش ثروت می شود.همانند ذغال های روشن می ماند که اگر جدا از هم باشند ،انرژی کمتری ایجاد کرده و زود خاموش می شوند. در صورتی که با تجمیع آنها ،علاوه بر حرارت زیادتر ،دیر تر هم خاموش می گردد.
  خداوند انسان را بطور اجتماعی خلق نموده است.لذا نیاز انسان ها به یکدیگر چه از جهت مادی و چه از نظر  معنوی ، برای ایجاد آرامش و آسایش روحی لازم است.

 کاخ و ویلا   کی دهد ، آرامش روح و روان
مال و ثروت کی شود، خوشبختی پیر و جوان
 می دهد آسایش و لذت به ظاهر مر تو را
 رو به دنبال کمال و معرفت  در هر زمان

 


حیات و ممات

سوالی که مطرح می شود اینکه انسانها چگونه ایجاد شده اند. اگر بگویید از والدین، با تسلسل باید ابتدایی داشته باشد.بنابراین این سوال مطرح است، که اولین انسان چگونه ایجاد شد.اگر بگویی خود به خود ، که این استدلال را هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد. اگر بگویی آب و خاک و باد مخلوط شدند و انسان اولیه را خلق کردند، باز عقل سلیم نمی پذیرد.
خداوند می فرماید، شما مرده بودید،چون خاک، شما را زنده کردم. اینکه چگونه زنده می کند، خدا می داند.سپس می میرانم ، ودر زمان مقرر شما را زنده می کنم.
در هر صورت کسی که ما را زنده و جان می دهد ،را خداگوییم.بعلاوه مرگ انتقال از عالمی به عالم دیگر است.انسان در گردشی که در عوالم گوناگون دارد، در حال سیر و تکامل است تا به بهشت موعود برسد.
   مرگ در عالم رحم،شروع حیات در عالم طبیعت است. بعلاوه مرگ در عالم طبیعت، شروع حیات در عالم برزخ است.انسان ها بامرگ در عالم مادی، درحقیقت لباس مادی را در خاک می گذارند و لباس لطیفی متناسب با عالم برزخ می پوشانند.

دانی که هر آنکه  می رود پیر نگردد
دانی که زمین ز خوردنت سیر نگردد
تا جسم من و جسم تو در خاک نهادند
گر جان به تنت هست، بدان دیر نگردد

 

جانشین خدا

پادشاهان بر روی زمین به دلایل گوناگون، ازجمله ناتوانی در انجام همه امور و یا انجام امور در زمان غیبت و یا انجام امور پس از مرگ خود ، فردی را بعنوان جانشین انتخاب می کنند.
   اما خداوند به همه امور عالم و همواره زنده و همیشه حاضر است.و ملایکه گفت که روی زمین جانشین قرار می دهم.
    شما اگر به دکل های مخابرات توجه کنید ، نقش آنها گیرنده امواج و ارسال آنها به گیرنده های کوچک است.پیامبران الهی به خاطر دل پاک ،همچون آینه های براق و شفاف، حقایق هستی جهان و معارف الهی را جذب و به مردم منعکس می کنند.
    لذا علت قرار دادن جانشین در روی زمین ، بخاطر عدم آمادگی مردم در انعکاس معارف الهی است و نه بخاطر عجز و ناتوانی خداوند متعال.

مکن تکیه بر عالم زور و زر
فریبنده است گردش چرخ دهر
تو رامی گذارند در خاک و قبر
تو  در فکر مالی و کاخ و گوهر

 


مقایسه 

یکی از مسایلی که باعث سقوط انسان می گردد مقایسه افراد با یکدیگر است.زمانی که خداوند آدم را خلق نمود، ملایکه به خدا اعتراض کردند که می خواهید در زمین خون ریزی شود.خداوند به ملایکه روح ملکوتی  پیامبرانی که ازسلسله آدم بدنیا می آیند را معرفی کرد .آنها به خطای خود پی بردند. این زمانی اتفاق افتاد که آنها پشیمان از گفته خود شدند.
   اگر انسان ها بخواهند ظرف وجودیشان از معارف الهی پر  و بر صفحه دلشان کلام خدا نوشته و قابل بیان و خواندن باشد.باید ظرف وجودی خود را از هوای نفسانی خالی کنند، تا امکان پر شدن داشته باشد.
  رحمت الهی همانند باران در حال باریدن است. باید ظرف خود  را در زیر باران و خالی و بزرگ کرد تا امکان حداکثر بهره برداری مقدور گردد.

معرفت را تزکیه افزون کند
عاشق جانانه را مجنون کند
تزکیه با علم گر توام شود
کی بشر را نادم و محزون کند

 

 

خود برتر بینی

ملایکه پس از شناخت آدم و متعاقب آن پشیمان از اعتراض خود به فرمان خدا بجز شیطان بر آدم سجده کردند.اینکه شیطان از ملایکه یا جن بود اختلاف هست.شیطان برای مدت طولانی خدا را  عبادت می کرد ولی بخاطر خود برتربینی که از ابتدای خلقت خود داشت بالاخره ماهیت خود را با سجده نکردن نشان داد.البته اینکه نحوه سجده چگونه بوده است ، بر ما معلوم نیست.
در دنیای مادی هم افراد نیت و ماهیت خود را در شرایط گوناگون بالاخره نشان می دهند.خوشا به حال کسانی که درون آنها جز پاکی و صداقت و راستی ،چیز دیگری نیست.
  خداوند می فرمایند ما انسان ها را برای امتحان و آزمایش آفریدیم.خوشا به حال کسانی که در امتحان الهی ،همانند پیامبران، در این امتحان مورد قبول درگاه الهی شدند.

از قدرت حق جن و ملک حیران اند
با اذن خدا هردو جهان ویران اند
مغرور مشو که زندگی چند روز است
در طوف حرم شاه و گدا یکسان اند

 


غذای پاک 
ئ
خداوند به آدم در بهشت گفت که از گندم نخور و نزدیک به آن مشو ، ولی با خوردن گندم و به خاطر عدم اطاعت از دستور خداوند از بهشت خارج شد. البته در این بهشت شیطان هم بود.اما در بهشت جاودان ، شیطان جایی ندارد.
  ریشه

باسمه تعالی
مجموعه برداشتهایی از قرآن کریم(۴)
ستارلعیوب

خداوند متعال ستار العروب است ، مگر زمانی که ما عیوب دیگران را عیان و ابراز کنیم. نشانه ی اینکه خدا می خواهد عیوب ما را بپوشاند ، آنست که اگر عیب دیگران را دیدیم ،چشم پوشی و باز گویی نکنیم. در غیر اینصورت بدانیم که عیب ما  ظاهر و آشکار می گردد.
همچنین نشا نه اینکه خدا می خواهد دست ما را بگیرد و آگاهی دهد،ناله و زاری و درد ما است .پایان هر اشکی ، شادی است.شما طفل راببینید ،با گریه ابراز نیاز به شیر و غذا می کند.مادر او را سیر می کند . در این حالت کودک شاد و خندان می شود.
اشک و اظهار عجز در مقابل عظمت و شکر گذاری از خدای متعال ، موجب رشد و موهبت های الهی می گردد.
  انسان اگر اشک بخواهد ، باید به مستمندان و بیچارگان کمک کند تا خدای متعال نیز او را یاری کند.خداوند به کسی رحم مکند که او اهل رحم به ضعیفان و نیازمندان باشد.

عشق یعنی دیدن یار و لقا
عشق جویی در ولی و مقتدا
عشق دانی گنج رحمت گنج جود
شد تجلی عشق حق  در کربلا

 


 توبه

خداوند متعال دریای رحمت است و ما جویی آلوده
از گناهان هستیم. چنانچه به دریا ریخته شویم ،اولا مورد پذیرش قرار می گیریم، بعلاوه پاک می گردیم و همچنین امکان برگشت ما به دریا وجود دارد.لذا توصیه شده که توبه کنید ، خداوند توبه شما را می پذیرد.رابطه ما با خدا همانند درخت و میوه آن نیست که اگر جدا شد ، امکان برگشت به درخت را نداشته باشد.انسان نزد خداوند بسیار با ارزش است.لذا وقتی آدم آن خطا را مر تکب شد ، گویی با ارزشترین مخلوق بهشتی مرتکب آن خطا شده است.
رابطه ما با خدا یک تناظر دوسویی نیست.اگر یک قدم به طرف خدا رویم او چندین قدم به ما نزدیک می شود.لذا رابطه ای یک به چند است.

ای اهل گناه و معصیت توبه کنید
ای اهل ثنا و معرفت ناله کنید
ای اهل سلوک و منزلت دریابید
ای اهل دعا و مغفرت لاوه کنید

 


ترس و غم

غم و ترس گاهی خوب و گاهی بد است.اگر انسان از هوای نفس بترسد که نکند او ما را از راه مستقیم دور کند و تلاش و مراقبت کنیم که شیطان هوس ما را فریب ندهد ، آن ترس خوب است . اما ترس از دنیا و نگرانی از آینده و چیزهای بی ارزش ، بد است.

همینطور غم و غصه بعضا خوب و بعضا بد است.  فرصت هایی چون قدرت و ثروت و جوانی را جهت خدمت از دست دادم ، و فرصت  استفاده جهت گره گشایی به مردم را از دست دادم، این نوع غصه ها خوب است. اما غم و غصه از نداشته ها ،خوب نیست ، که چرا خواسته های من برآورده نشد.
خداوند می فرمایند ،اگر می خواهیدغم و ترس مفید داشته باشید ، راه ما را در پیش گیرید .سعی کنید بنده خدا و تسلیم اوامر الهی باشید تا دچار غم و خطای بیهوده نگردید.
افسردگی ریشه در غم و غصه دارد واضطراب ریشه در ترس دارد.  قرار بود انسان در ابتدا در زمین باشد ، ولی مدتی در بهشت بود تا درس هایی از عاقبت عدم تبعیت از خدا و تبعیت از هوای نفس را ببیند.
خداوند با توجه به شناخت انسان ، بهترین هدایتگر می باشد.لذا تنها راه نجات آدمی ، تبعیت از اوامر الهی که خالق انسان می باشد.

دیر فهمیدم که  عصیان کرده ام در بندگی
دیر  فهمیدم  که تنها  اوست  اندر  زندگی
ای بشر تا کی اسیر این و آن و نفس خود 
دیر فهمیدم زمان طى شد و ما در بردگی

 


غربالگری

انسان در سخن گفتن و انجام هر کاری ، باید ابتدا غربالگری کند.سخنان نرم و لطیف که موجب شادی و مفید و سازنده است ،با بیان زیبا و خوب بگوید.همچنین از گفتن سخنان ناراحت کننده و دل آزار پرهیز کند.همانند لایه اوزون که خداوند برای جلوگیری از تشعشعات مضرر آنرا قرار داده تا نور مفید به زمین برسد. متاسفانه بشر با سوراخ کردن آن موجب ضرر و زیان خود و دیگران می گردد.
   انسان فهیم و دانا قبل از انجام هر کاری ، در خصوص نحوه انجام  و پایان آن فکر و در صورت تایید عقل و صلاح آنرا به زبان جاری و یا عملی می کند.بر عکس فرد نادان اول کاردلخواه را انجام و سپس فکر می کند.بدیهی است ، پشیمانی در آن موقع بی فایده است.زبان پرده ای است ، که باید مانع انعکاس نیات زشت و پلید آدمی باشد.

هر کسی دردی به ما افزود و رفت
غم درون دل فزون بنمود و رفت
 ای رفیقان تا به کی ظلم و ستم
هر کسی زخم زبانی زد و رفت

 


مخلوط شدن حق و باطل

خداوند به قوم بنی اسراییل می فرماید حق را با باطل مخلوط نکنید. این تلنگری به ما هم هست . اگر می خواهید حق خودش را نشان دهد و همه حق گرا شوند، آنرا با ناحق مخلوط نکنیم. برای مثال ،گلاب خوشبو و فاضلاب بد بو است.اگر این دو را مخلوط کردید ، بوی غالب فاضلاب است و بوی گلاب محو می شود.
  در مسایل اجتماعی احکام اسلام حق و راهگشا  برای انسان و لازم و مفید است. متاسفانه وقتی افرادی به نام اسلام کارهایی انجام می دهند که خلاف شرع و عرف و قانون است.لذا عوام از اسلام زده می شوند.اگرمی خواهیم مردم نماز خوان و حجاب را رعایت کنند و دین گریز نباشند ، باید ابتدا خودمان عامل به احکا

و رازی را ز خلقت
ندارم جز خدا، ورد زبانم
زبانی ده که گویم شکر نعمت


شکافندگی

خداوند متعال با شکافتن دانه در زمین موجب جوانه زدن دانه و ادامه حیات در طبیعت است. همانند خیاطی که با تکه تکه کردن پارچه ، باعث ایجاد خلعتی می شود و به پار چه ارزش می دهد.
  انسان نیز با جذب دو سلول نر و ماده ،در حقیقت شکافتن  سلول ماده و ورود سلول نر در آن ، یک انسان با گذشت زمان خلق و تکامل پیدا می کند.
  گاهی اوقات خداوند ، از شکافندگی برای نابودی استفاده می کند.همانند شکافتن زمین و دفن قارون و اموال واطرافیانش ،یا شکافتن دریا و دفن لشکریان فرعون.
  اگر به داستان حضرت یوسف دقت کنید، خداوند درهای بسته را شکافت و یوسف را از تهمت نجات داد.یاحضرت موسی و همراهان را با شکافتن آب و ایجاد خشکی بین دو کوه آب نجات داد.
   خداوند با معرفی این حقایق در قرآن کریم می خواهد به ما بگوید که اگر تقوای الهی و بندگی خدا را انجام دهید ، در اینصورت درها را به روی شما باز می کنم و هرگز به در بسته نمی خورید .حتی اگر کسی بخواهد درها را روی شما ببندد ما آنرا باز می کنیم. 

ناجی یوسف تویی ،در قعر چاه
عزت و شوکت دهی با عز وجاه
تو خدایی می کنی و، ما گرفتار هوا 
مى شود یوسف، عزیز مصر و شاه


چله نشینی

خداوند به حضرت موسی گفت به کوه طور برو و چهل شبانه روز به عبادت بپرداز .همچنین به حضرت محمد فرمود چهل شبانه روز به غار حرا برو و به عبادت بپرداز.تا آمادگی روحی اقدام بزرگی را پیدا کنید.
   چله نشینی به معنای عزلت و کناره گیری از جامعه نیست ، بلکه تلاش برای ترک گناه و آمادگی روحی در چهل شبانه روز است.حداقل نتیجه آن تزکیه نفس و ارتقای روحی انسان است.
چله گیری در حقیقت یک کار عرفانی و سلوکی است و مبنای سلوک در اسلام بر این است که انسان از خودش بگذرد و به حق بپردازد.
   برای تبدیل یک صفت بد به صفت خوب، اگر چهل روز تلاش شود و بعد صفات دیگر و همین طور عادت ها را یکی یکی جایگزین کنیم و به تدریج سعی کنیم خود را از رذایل تخلیه و به فضایل بیاراییم.این روش ما را قادر می سازد که مراحل سیر و سلوک رابه راحتی طی کنیم. نفس ابتدا مقاومت می کند ولی با تداوم آن کار تسلیم می گردد.

معرفت را تزکیه افزون کند
عاشق جانانه را مجنون کند
تزکیه با علم گر توام شود
کی بشر را نادم و محزون کند


هوای نفس

 دل انسان می تواند بسیار نرم و یا بسیار سخت باشد.اصطلاحا چنین دلی  را دل نازک یا دل سنگ گویند. منظور این است که اگر انسان خاکی و متواضع شد ، دراینصورت انواع صفات الهی در او تجلی و خودنمایی می کند و در مزرعه دلش انواع گل ها با رنگ و بو های گوناگون سبز می شود.اما اگر مزرعه دل او سنگ بود ، هیچ گیاهی جز خار در دل سنگ نمی تواند رشد کند.در این حالت است که انسان بی رحم ، و ظلم بر خود و دیگران می کند.
    هوای نفس همانند گرد و خاک و طوفانی می ماند که در مقابل انسان قرار می گیرد و اجازه حرکت نمی دهد ، اگ چه دارای چشم هست.تنها راه برای حرکت در مقابل طوفان نفس ، سرکوب و کشتن و ازبین بردن هوای نفس می باشد.
   برای مثال، اگر کسی  به شما اهانت نمود و شما سکوت کردی و پاسخ او راندادی.اگر چه در ظاهر تحقیر شده ای ولی  در حقیقت روح و نفس تو قوی شد و دشنام دهنده دچار عذاب روحی می شود ولی شما با گذشت خود روح خود را تقویت و آماده جهادی بزرگ می کنی.

مستی ما مستی انگور نیست
لحظه ای در خود شدن منظور نیست
مستی ما بی خود از خود گشتن است
  شوق جنت رفتن و یا حور نیست


عفو و گذشت

خداوند  تنها چیزی را که نمی بخشد ، نا امیدی انسان ها ست و اینکه فرد تصور کند که آنقدر گناهانش زیاد است که امکان عفو و گذشت توسط خدای متعال نیست. نا امیدی در حقیقت نوعی عدم باور و ایمان به خدا در بزرگی و بخشندگی است.
   خداوند بخشنده و مهربان است و اگر مصیبتی به انسان وارد می شود ، برای بیداری اوست. همانند انسان خواب که او را بیدار می کنند که به کارهای خود بپردازد.اگر انسان با تلنگرهایی که بعضا از طرف خدا به انسان ها زده می شود ، صرفا برای بیداری او و کسب معرفت است.همینکه بیدار شد و راه صحیح را شروع به طی نمودن کرد ، او را نیز همراهی می کند.
  برای مثال، برای تمیز کردن فرش ،آنرا با چوب دستی که به آن می زنند، گرد و غبار را از فرش خارج می شود.در ظاهر به فرش چوب زده می شود.اما چشم حقیقت بین می فهمد که برای دوری گرد و غبار از بدنه فرش و تمیزی فرش است.لذا با بعضی از اتفاقات ،خداوند می خواهد ما را از کج رفتن آگاه و به صراط مستقیم برگرداند.

ما نداریم بجز خالق هستی دگری
ما گرفتار زبانیم  و دو گوش و بصری
راه کج،کی برساند،من و تو،در بر دوست
راه حق جو، که نوید است و امید بشری


تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه برداشتهایی از قرآن کریم(۵)

اندیشه در قرآن

اگر به آیات قرآن دقت و تدبر شود ، در می یابیم که ارتباطی بین بعضی از آیات وجود دارد که همدیگر را کامل می کنند. با کنار هم قرار دادن آنها مطلبی بیان و آشکار می گردد. همانند قطعات خانه سازی ، که قطعات بهم ریخته است . لذا با تفکر و اندیشیدن امکان ساخت خانه یا وسیله ای مقدور می گردد.
  علامه طباطبایی با استفاده از آیات دیگر ، تفسیری بر آیات قرآن نوشت.
.خداوند می فر ماید شما حرکت کنید ، من شما را یاری می کنم .همانند طفلی که ابتدا راه رفتن را یاد گرفته و بعد از کمی راه رفتن از والدین کمک می خواهد تا او را بغل کنند تا به مقصد برسد ولی طفل شیر خوار اگر کمکش هم والدین کنند ، باز قادر به حرکت نیست.لذا ولی می خواهد بجای یاری.انسان های با معرفت زود متوجه می شوند که ولی می خواهند تا به سر منزل مقصود برسند.

ای که هستی همه چیز و ما هیچ
ما گرفتار رهی پیچا پیچ
می کنم ناله و خواهم مددی
نفس  دون مانع قرب و پا پیچ

 


ظاهر و باطن نماز

اعمال و اذکار و حرکاتی که در نماز های یومیه انجام می گردد ، ظاهر نماز است. ولی این ظاهر باید ما را به باطن نماز ببرد تا نجات بخش باشد.
   خداوند می گوید نمازگزاران دارای خصوصیاتی هستند.اولا روی و توجه آنها فقط به خداست و به غیر از خدا به چیز دیگری توجه ندارند . بعلاوه به مال دیگران چشم داشتی ندارند ، بلکه بالعکس قسمتی از مال خود را به مستمندان می دهند.اینان به محرومان کمک می کنند و به روز قیامت ایمان و اعتقاد دارند.نمازگزاران امانت داری مطمئن  و پاک دامن هستند.اینان در فکر و عمل ثابت قدم و با وفا هستند.و نماز را در وقت خود در مساجد به پا می دارند.
  بنابراین نماز دارای قسمت های گوناگون ، چون ظاهر آن که توجه و سخن گفتن با خداست.و باطن آن که توجه به موارد فوق در زندگی و کسب وکار و بدست آوردن روزی حلال است.

آنکه ضایع می کند حق صلات
کی بنوشد از لبش آب حیات
 حق آن بر بندگان سنگین بود
یاد یزدان موجب قرب و ثبات


صبر و تحمل

گشاینده و کلید مشکلات صبر و تحمل است.انسان های موفق در اثر صبر و پایداری و مقا ومت ، پیروز در جبهه های گوناگون علم و هنر و جنگ و مقام و ثروت شدند.کسانی که یک روزه می خواهند ره صد ساله را طی کنند ، همانند کودکی می مانند که وقتی شیرینی می بیند ،سریع آنرا می خواهند .
   با صبر می توان از تلخی و سختی مشکلات کاست ، اگر چه ممکن است نتوان آنرا را بر طرف  نمود .همانند قهوه ای که تلخ است ولی با افزودن شکر ،از تلخی آن کاسته می شود و قابل خوردن می شود.
   عامل موفقیت و خوشبختی مردم در صبر و اقامه نماز است.اگر به شیر مادر دقت کنیم ، چند ماه طول می کشد تا خون تبدیل به شیر گردد و غذای نوزاد گردد.یا به میوه جات ،پس از طی کمال،قابل خوردن می شود.بطور کلی، با صبر و گذشت زمان، کار ها شفاف و در تصمیم گیری درست ما را کمک و از خطا دور می سازد.
صبر باشد شاه کلید مشکلات
بی ادب در منجلاب و معضلات
رشد ما در صبر و در آداب ما
بی ادب کی نوشد از آب حیات

 


کم ها را دست کم نگیریم

فرشتگان را بهشت می دهند ولی انسان ها باید بهشت خود را بسازند.اگر به حضرت آدم نگاه کنیم ، لحظه ای پا روی دل خود ننهاد و از آن درخت ممنوعه میوه خورد واز جنت برین به اسفل السافلین سقوط کرد.
گویند نعل بند میخ نعل را خوب نکوبید ، لذا نعل افتاد و متعاقب آن سرداری که روی آن اسب بود به زمین افتاد و در جنگ شکست خورد .در نتیجه کشوری بخاطر یک میخ سقوط کرد.
  لذا ما کارهای کوچک را نباید کوچک بشماریم.
جمعی از کارهای کوچک منجر به یک کار بزرگ می شود.گاهی دل یک بی گناه را با یک عمل خود می شکنیم ، آنگاه دچار مشکلاتی می شویم که ریشه آن ظلم و تعدی به یک مظلوم است.
  در دنیای مادی ، گاه برای انسان شرایطی پیش می آید که انسان را به یاد  روز قیامت می اندازد.گویند در روز قیامت هر کس به فکر نجات خود و از هم دیگر فرار می کنند.با ریشه یابی، در می یابیم که نتیجه لقمه های ناپاک و عدم تبعیت از دستورات الهی است.

ظلم بر جان،می کند قلبت سیاه
بر بدن ظلمی شود، جسمت تباه
روح تو خواهان حق هر آن و دم
حق ببیند، هر خطا و اشتباه


آزمایش های الهی

خداوند متعال می فرمایند ، ما انسان ها را برای امتحان آفریدیم.در این امتحان ،مواد امتحانی خوشی ها و نا خوشی هاست.اگر انسان خوشی ها را با شکر گزاری و مصیبتها را با صبر توام کند، آنگاه در این امتحان قبول شده است.
  انسان با دو بال صبر و شکر ، امکان رشد و پرواز ملکوتی را پیدا می کند.خداوندچه نعمتها و چه مصیبتها را وسیله ای برای رشد انسان قرار داده و هر دوی آنها خیر است.
  خداوند اگر می خواست ،تنها با نعمتها ما را آزمایش کند .باتوجه به غرور و هوای نفس امکان انحراف ما وجود داشت.اگر خدا تنها با سختی ها ما را امتحان کند ، امکان کفران نعمت و ناشکری بود.

الهی سینه ای ده پر ز حکمت
ببینم سر

و منت گذاشتن، ظرف شیشه ای را با سنگ می شکند.لذا باید مراقب  هم ان درونی و هم ان بیرونی بود ، تا به کالاها دستبرد یا حمله نشود.
   شیخ عطار چه زیبا می گوید.

 چه دارم گفت دل پر پیچ دارم
که گر خر می‌بیفتد هیچ دارم
چو پی بر باد دارد عمر هیچ است
ببین کین هیچ را صد گونه پیچ است


تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی

لذا باید مراقبت ویژه در قضاوت ها و گفتارها و رفتارمان داشته باشیم.
  سعدی چه زیبا سخن امیر مومنان را در قالب یک رباعی سروده است. 
 
یاد دارم ز پیر دانشمند
تو هم از من به یاد دار این پند
هر چه بر نفس خویش نپسندی
نیزبر نفس دیگری مپسند

  اگر انسان پاک میزان قضاوت باشد ، هرگز ظلم و تعدی به کسی نمی کند، چون این کار را در مورد خود دوست ندارد و لذا برای دیگران هم نمی خواهد.
   انسان ها بتدریج صفات خوب یا بد را در وجود خود قرار می دهند. صفات خوب به تدریج صفات خوب را جذب می کند. همینطور اگر صفت بدی در انسان ریشه دواند ، بتدریج خطاهای دیگر برای او انجامش راحتر می گردد تا جایی پیش می رود که خود را به هلاکت می رساند. همانند تخم ی که شتر شد و سرنوشتش اعدام گردید.
   انسان با هر گناهی یک صفت حیوانی به خود اضافه می کند .تا جایی که از دستور خدا در عدم صید ماهی در روز شنبه قوم بنی اسراییل سرپیچی می کند.با توجه به رفتار آنها ، خداوند می گوید شما که می خواهید میمون صفت باشید ، لذا آنها را از انسان تبدیل به میمون نمود.

ای کاش، که دلبسته ی دنیا نشو یم
ای کاش، غریق شهوت و جاه  نشو یم
گردیم صدیق و  مخلص و اهل سلوک
ای کاش، که بی قرار فردا  نشویم


آثار ظلم و گناه

1.مدتها بود که می خواستم در خصوص آیات قرآن تدبر و فکر کنم. تا اینکه این فرصت در باز نشستگی برای من حاصل گردید و توفیق پیدا کردم در زمینه خداشناسی و آیات قرآن چند ساعتی وقت بگذارم.شبها بهترین فرصت برای من است.معمولااز ساعت دوازده تا حدود سه شب، وقت خود رابه این دو مورد اختصاص داده ام و برداشت های خود را به تحریر در می آورم. امید است برای خوانندگان مفید باشد.
2.سخنرانی حجه الاسلام آقای رنجبر در زمینه تفسیر قرآن و اشعار مولانا مطلع شدم. ایشان به زبان بسیار ساده و قابل فهم و دقیق به شرح آیات قرآن و دیوان مولوی می پردازد .بنده در قالب دو گروه در تلگرام بتدریج در حال جمع آوری هستم.هر شب با توفیق الهی بدقت دو نوار ویدیویی سخنرانی را در دو زمینه فوق گوش می کنم و یاداشت برداری می کنم.
3.در طول زندگی در یافتم ، دو چیز در سرنوشت انسان بسیار تاثیر گذار است.یکی گناه و دیگری ظلم.گاهی انسان به خود ظلم می کند.با گناه کردن روح و روان و جسم خود و خانواده را به خطر می اندازد.گاهی قومی ظلم و گناه می کنند، به حدی که قرآن برای عبرت ما و سرنوشت و مجازات آنها ،قوم های هود ،لوط،نوح و بنی اسراییل را ذکر می کند.

4.تنها راه نجات و خوشبختی ما در تبعیت از دستورات الهی است.خداوند مرتب با خوشی ها و نا خوشی ها ما را امتحان می کند.در خوشی ها باید شکر گذار و در نا خوشی ها باید صبور باشیم.گاهی امتحان فردی است ، چون قربانی کردن اسماعیل توسط حضرت ابراهیم.گاهی امتحان کردن قومی است ، چون فرستادن مائده آسمانی و نا شکری قوم بنی اسراییل که موجب قطع آن شد.
5.برای آشنایی با معارف الهی، لازم است انسان در خدا شناسی تدبر و تحقیق و فکر کند.لذا باید آنرا از طریق معصومین و اولیای الهی که واسطه حق و انسان هستند و معارف الهی از طریق آینه سینه آنها  به آنها منعکس شده است اخذ نماییم.بهترین کلام الهی در قرآن آمده است . لذا باید در فهم و تدبر و خواندن و بکار بردن آن کوشا باشیم و با یک برنامه منظم و طولانی مدت به تزکیه نفس توام با آشنایی
معارف الهی بپردازیم

دیر فهمیدم که دانش نیست در حمل کتاب
دیر فهمیدم زمان طى شد ومن در منجلاب
تا به کی غافل بمانم اندر این دنیای پست
دیر فهمیدم  که دنیا نیست چیزی جز سراب


تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
مجموعه برداشتهایی از قرآن کریم(۶)

آرامش و آسایش

در یک جامعه با قوانین بشری امکان آسایش وجود دارد.اما آرامش تنها در صورتی امکان دارد که حول محوریت خدا باشد، همانند دانه های تسبیح حول نخ آن گرد هم آییم.قوم بنی اسراییل از نظر مادی مشکلی نداشتند ولی بخاطر اینکه حول محور الهی قرار نداشتند ،مرتب خونریزی و کشتار بین آنها بود.
   میتوان حول محوریت غیر خدا کنار هم بود و آسایش نسبی داشت.اما اگر بخواهیم آرامش واقعی داشته باشیم ،باید حول محور و ریسمان الهی و امور معنوی جمع شویم. امور مادی آسایش می آورد ولی آرامش هرگز.تجمع بی خدایان همانند انبوهی از ریگ ها می مانند که در اثر کوچکترین ضربه از هم جدا می شوند.اما تجمع مسلمین در مساجد حول محور خدا و امور معنوی است و از بهترین تجمعات است.
تجمع پیامبران، چون همگی حول محور خدا هستند ، هرگز در امور معنوی نزاع ندارند.
 آرامش به خاطر پشتوانه معنوی، حالت پایدار دارد و با تغییر شرایط محیطی و رفاهی ااز دست نمی رود. در صورتی که آسایش پشتوانه مادی دارد و با گرفتن امکانات رفاهی، از بین می رود.
 

 کاخ و ویلا   کی دهد ، آرامش روح و روان
مال و ثروت کی شود، خوشبختی پیر و جوان
 می دهد آسایش و لذت به ظاهر مر تو را
 رو به دنبال کمال و معرفت  در هر زمان

دعا و توسل

با عنایت به جایگاهی که معصومین و اولیای خدا پیش خدای متعال دارند.همچنین باتوجه  به اینکه افراد معمولی بخاطر خطا و نا آگاهی دچار گناه شده اند.لذا گفته می شود نیاز های مادی و معنوی خود را از خدا ازطریق واسطه تامین کنید.امکان موافقت حق تعالی بیشتر است.اگر چه خداوند این امکان را از طریق نماز و دعا داده که مستقیما در خواست خود را از خدا بخواهیم.
  اینکه گفته می شود دیگران در حق شما دعا کنند، بخاطر این است که ‌با زبان دیگران شما گناه نکرده اید.همینطور توسل به معصومین بخاطر گناه نکردن آنهاست. چگونه است انسان از خوردن نجاسات پرهیز می کنند چون ماهیت آن را می داند، گناهان نزد اولیای الهی نیز اینچنین است. آنها ماهیت گناه و عاقبت سر پیچی از اوامر الهی را میدانند و به آن ایمان دارند.
گنه در اهل دل راهی ندارد
دلیلی غیر خود خواهی ندارد
گنه را چون نجاست می توان دید
لذا خ

 

باسمه تعالی
آنچه در زندگی آموختم
نقش پیامبران و دانشمندان در جهان هستی
شماره۸۰
   وقتی به نظریه پردازی دانشمندان در علوم مختلف نگاه می کنیم، بالاتفاق تئوری آنها بر اصول بدیهی بنا شده است که مورد تائید همگان است.با گسترش علوم بر پایه اصول اولیه علم گسترش می یابد و موجب کشفیات حقایق هستی و مادی می گردد.در حقیقت دانشمندان حقایقی از جهان مادی را برای انسان ها به کمک عقل تبیین می کنند.نقش آنها همانند آینه است، که چهره انسان را برای خویش و دیگران به تصویر می کشاند.
اما علوم ماورای طبیعت توسط عقل  قابل تبیین نیست.لذا خداوند از طریق پیامبران و توسط وحی،
آن علوم را برای انسان ها بازگو کردند.با عمل به آنها خوشبختی در دنیا و آخرت حاصل می گردد.پیامبران با معرفی دین، دستورالعمل چگونه بودن، چگونه زیستن و خدا شناسی را بیان می کنند.
انسان های کامل، با چشم پوشی و گذشت بر دیگران و اصلاح خویش از اشتباهات در صدد پاکی روح و روان و زدون زنگ از صفحه آئینه دل می گردند تا حقایق هستی به روشنی برای انسان آشکار گردد.همانند آینه که اگر زنگ آلود باشد، قادر به تصویر کشیدن دقیق چهره ظاهری نیست.چهره باطنی هم با بر طرف کردن رذایل اخلاقی گوناگون،  خداشناسی و عمل به دستورات الهی که توسط اولیای الهی، قران و اهل بیت تبیین شده است مقدور می باشد.
  خداوند با اختیاری که به انسان داده است او را در بهره بردن از حقایق هستی که توسط دانشمندان و انبیا بیان و به تصویر کشیده شده است آزاد گذاشته شده است. انتخاب راه های کمال و عشق به خدا توسط پیامبران ابلاغ شده است.چنانچه به دنیا و آخرت بطور توام نگاه کنیم، می توان به این حقیقت پی برد که با اختیاراتی که خداوند به انسان داده است و تکامل روحی و عقلی، انسان می تواند دارای عقل کل گردد و به حقایق هستی پی ببرد.

دکتر علی رجالی
استاد تمام گروه ریاضی دانشگاه اصفهان


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها