باسمه تعالی

سر آغاز


سر آغاز هر کار با یاد و نام خداست

خداوند جان آفرین، شاهد کارهاست


بنام خداوند رحمان و پاک و رحیم

که یادش سزاوار باشد، ثنایش رواست


شروع کن به نام خدا و توکل گزین

خدا می دهد اذن هر کار و او رهنماست 


که ذکرش تسلی دهد روح و جان تو را

خداوند محبوب و همراه ما هرکجاست


نبی را کند حفظ در آتش و قادر است

خداوند فرمان دهد، هر چه خواهد اداست


چنین ایزدی، لایق ذکر نام است و یاد

که مخلوق غافل ز ذکر و دعا و ثناست


بود بدترین کار، انسان شود نا امید 

همه تحت فرمان و دستور و امر خداست


خدا گر بخواهد به آنی شود، شک مکن

که غافل زحق هر که باشد،مسیرش جداست


شود میثمی عاشقت،ای خدای بزرگ

تفعل زند در سرودن،امیدش خداست


به چرخش در آوردحق، عالم و روزگار

رجالی ستایش سزاوار او ،هر کجاست


اصول دین

توحید


خداواندا تو لطفی کن،امان از دست انسان ها

برون گرداند او بنده، ز درگیری و بحران ها


خدا ناظر به هر کاری،بود دانا به هر چیزی

جهان باشد ورا محضر،خدا آگه به انسان ها


ندارد ارزشی چندان، اگر بنیان کنی کاخی

چه حاصل پول بی حاصل، بر افرازی تو ایوان ها؟!


ز بس ظلم و تعدی شد، خدا قهرش تجلی شد

که اشک خون فشان آمد، فرو از بند مژگان ها


خدا را تکیه گاهت کن، به فریادت  رسد قطعا

نجویی جز خدا بهتر، که آگه بر همه جان ها


به زاد و توشه ی تقوا، مجهز شو که بتوانی

چو ابراهیم در آتش، بیفروزی گلستان ها


اگر حرفی بیامیزد به قرآن و روایت ها

شود با ارزش و گردد، هزاران جلد دیوان ها


برای فهم هستی بخش ، چه دلها خون جگر گردید

فراوان بود پیغمبر ،چو داوود و سلیمان ها


دهد یزدان تو را پاداش، چو باشی میثمی عاشق

شب قدری چنین زیبا، ببر بر سر تو قرآن ها


رجالی بهر حق گوید، عنایت می کند یزدان

به معصومین توسل کن، بگیر از عجز 

اصول دین

نبوت 


نبوت دوست داران جهان، جنت مکانند

به پیش ساحت یزدان همه افتادگانند


نگر بر دومین اصل اصول دین به تفضیل

بگیر عبرت، سکندر آینه پیشینیانند


بنی هاشم ز بنیان پاک و با تقوا و دانش

بدان که دشمن احمد ،همان سفیانیانند


بدان که دشمنان اهل بیت و دین و قرآن

به شیطان رجیم و لشکرش وابستگانند


طریق سالکان سهل است و هموار و پر از نور

به بوی پیرهن بینا شدن یعقوبیانند


اگر تخریب گردد قبر اولاد علی اندر مدینه

امامان و پیمبر در دل و صاحبدلانند


طریق دشمنان پست است و ناهموار و تاریک

به راه دین و قرآن آن همه بیگانگانند


عبادت ذکر تنها با خدا و بی عمل نیست

شماری اهل کار و عده ای بینندگانند


نه هرکس میثمی شکر خورد، شکر دهان است

بدان که شاعران مذهبی شکرفشانند


رجالی تو نظر کن بر خود وبشناس خود را

نماسعی و بدان جویندگان یابندگانند


اصول دین

معاد


بازگشت جن و انس و کل عالم سوی دوست

این جهان و آن جهان جولانگه گلبوی دوست


هر که باور بر قیامت دارد و روز معاد

آنچه بیند در جهان، یک جلوه ای از روی دوست


گر خدا را ناظر اعمال خود بیند بشر

کی دچار لغزش است، عالم سرای و کوی دوست


چون شریعت شکل گیرد با اصول و فرع دین

هر که آن اجرا کند، از باور و از خوی دوست


در قیامت می کنند پرسش زما از زندگی

هر که دارد کار نیکو ،منشاش از سوی دوست


عاشقان و عارفان و سالکان خواهان او

جملگی مشتاق دیدار خدا و روی دوست


ما چرا بیگانه و دور از خدای بی نیاز

هر که دارد عشق بی پایان حق، دلجوی دوست


عترت و قرآن عیان کرده اصول و شرح دین

هر که بیراهه رود از سیر حق،کی سوی دوست


ای خدا بار سفر بندیم از دنیای پست

میثمی مشتاق دیدار و لقای کوی دوست


ای رجالی توشه ای از این جهان بر بند زود

هر که باشد در صراط مستقیم،ره جوی دوست


اصول دین

عدل


اگر خواهی بدانی معنی عدل و عدالت

بیا بشنو حدیث شاه جان، روح ولایت


علی گفتا اگر بینی که هر کس جای خود بود

بدان جاری بود عدل و بود مبنا لیاقت


قضاوت هم وکالت با عدالت در عجین است

اگر دقت نگردد موجب شر و خسارت


اگر خواهی بماند نام و یادت در دو عالم

نباشد بهتر از عدل و عدالت تا قیامت


بدان ظلم است اگر جاری نگردد عدل و انصاف

عدالت یک شعار شاخص و جان رسالت


حیات جامعه بر پایی و احیای قسط است

پذیرد شیعه آن اصلی که گویندش عدالت


امام شیعیان آید ، کند عالم پر از داد

دعا کن در فرج، بیند بشر روی سعادت


شود دلتنگ و خواهد میثمی صاحب زمان را

خدایا اذن تو پایان دهد ظلم و شقاوت


اصول دین رجالی، عدل و توحید و نبوت

بهمراه معاد و رکن یکتای امامت



فروع دین


نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر

طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر


پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است

بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر


عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد

کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر


بکن بر پا نماز و خیر تو در آن تجلی است

عطا شد بهر تو خیری کثیر و نیست ابتر


بباشد نور یزدان در دل و سیمای مومن

چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوش تر 


بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت

کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر


نباشد جز ره قرآن و عترت راه دیگر

اگر خواهی سعادت، نیست راه و مشی بهتر


تمام خلق عالم در ستایش در عبادت

بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر


بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق

اگر خواهی تو جنت، در عمل یابی و در سر


اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت

بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر



فروع دین

روزه



دعا کردن در این ماه خجسته مستجاب است

که مهمانی یزدان عشق و احسان و ثواب است


شود شیطان گریزان و سر افکنده در این ماه

گرفتار غل و زنجیر و او اندر عذاب است


بود ماه نزول و قدر و قرآن و رهایی

جواب هر چه مجهولات خواهی در کتاب است


علاج درد ما ،درمان نفس و ترک عصیان

شفای روح و جان، در پاکی عالیجناب است


سحر چون می رسد وقت دعا و هم نیایش

در این اوقات دل بی تاب یار و اضطراب است


صفای دل چو خواهی دل زدنیا برکن ای دوست

که شیطان دشمنی قهار و بس او بدحساب است


میان هر چه نیکویی تو کردی، روزه خوشتر

که اکسیر گل خوشبوی هم اندر گلاب است


دهد صیقل روان و روح ما را روزه داری

صفای روح و جان روزه داران بی حساب است


ره رستن ز دوزخ میثمی دانی چه باشد؟

برای پرسشت ای بینوا ،صدها جواب است


اگر خواهی تو اشعاری ز حکمت یا ولایت

رجالی مسلکش، در گفتن اشعار ناب است


فروع دین
خمس

یک پنجم مازاد در آمد، که ز سال است 
با بخشش آن، موجب افزایش مال است

بخشیدن مازاد ، کند رزق تو افزون
ایمان به خدا ، موجب دوری ز جدال است

مخلوط اگر مال تو گردد که حرام است
گر خمس دهی، مانده ی اموال حلال است

گر جنگ شود،حاصل اموال و غنیمت
یک پنجم آن بهر فقیران و کمال است

گر کشف کنی گنج و جواهر تو ز دریا
چون خمس دهی،موجب پاکی و وصال است

دانی که همین خمس ، همانند جهاد است 
احسان به فقیران که ز انواع خصال است

پالایش اموال ، شود باعث احسان
واجب شده پرداخت،ادایش طی سال است

تبیین شده احکام خدا، در همه ابعاد
چون سینه ی پاکان ، همگی آب زلال است

باشد ره حق هموار ،پس میثمی آگه باش
هر کس نکند طی آن، بیچاره ی امیال است

از مصرف یک سال، اگر ماند رجالی
بخشا،که بود واجب و آن بهر کمال است




فروع دین


نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر
طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر

پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است
بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر

خدا داده به احمد، دختری نورانی و پاک
محمد کرد قربانی شتر، از بهر دختر

خدا گوید به احمد، در خصوص دخت والا
عطا شدبهر تو خیری کثیر و نیست ابتر

ببینی نور یزدان در دل و سیمای مومن
چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوشتر

بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت
کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر

مجویی جز ره قرآن و عترت راه دیگر
که راه بی نمازان، تار و تاریک است و بدتر

تمام خلق عالم در ستایش در عبادت
بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر

بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق
اگر جنت بخواهی کن عمل، نی کار دیگر

اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت
بیابی هرچه دورادور، همچون نور اختر


پیامبران الهی
حضرت یوسف


هر چه در عالم شود، با اذن و با فرمان اوست
دیده گر بینا شود، با امر و با درمان اوست

چشم یعقوب نبی بینا شود، از یوسفش
پیرهن گردد وسیله، امر حق احسان اوست

بود یوسف را گرفتاری، حوادث دم به دم
آنچه سدی شد نلغزد، باور و ایمان اوست

گرچه در حق برادر شد ستم هایی نخست
آنچه باعث می شود نیکی کند ، وجدان اوست

نیست گرگی پست تر از نفس دون در آدمی
منجی انسان ز شرش ، پاکی دستان اوست

شد زلیخا عاشق، روی و جمال آن نبی
باز می گردد در بسته، خدا سلطان اوست

گفت یوسف، ماه بر من می رود در سجدگاه
دید یعقوب نبی ، روح رسالت، جان اوست

می شود یوسف عزیز مصر و گردد او عزیز
عزت و ذلت وجودش،در ید و فرمان اوست

سوره ی یوسف سراسرحکمت است وبندگی
کن تفکر میثمی،هر آیه اش احسان اوست

گر بخواهی منزلت، تسلیم شرط اول است
کن رجالی تو اطاعت، چون قوا از آن اوست


پیامبران الهی
حضرت ابراهیم


بی اثر شد آتش نمرود بر روح خدا
هست یزدان حافظ پیغمبر از شر و بلا

شد گلستان آتش ونمرود می باشد حزین
امر حق باشد چنین، احیا کند نقش خدا

می کند دعوت به توحید و پرستش رب خود
بت پرستی بود،جای حق پرستی، هر کجا

زد نبی با یک تبر بر گردن انواع بت
جز سر یک بت، که باشد شاهد آن ماجرا

گفت ابراهیم با مردم ، که بت را بنگرید
او بگوید ماجرا را، پیش من آیی چرا

می دهند پاسخ نبی را، بت بود از تکه سنگ
آن نباشد قادر و آن عاجز از شرح و صدا

می کند توصیف حق را، صاحب علم لدن
من خدایی می پرستم، قادر است در هر کجا

می کند شب روز و روزت را کند تاریک وشب
او بود نزدیک تر از ذهن و گردن مر تو را

میثمی هر کس بگوید، من خدا را دیده ام
او بود جاهل ز حق،چون هست درخبط و خطا

ای رجالی ذات حق پوشیده باشد بر همه
او بود هم ظاهر و هم هست مخفی نزد ما



پیامبران الهی
حضرت نوح


نوح باشد،اولین پیغمبر صاحب کتاب
قوم او گشتند نابود و دچار سیل و آب

بت پرستی و لجاجت بود، آئین و مرام
اهل ایمان بر خدا، محفوظ ماندند از عذاب

می دهد فرصت خدا،تا نوح سازد کشتی اش
می دهد فرمان خدا ، چون امر او باشد ثواب

می دهد فرمان خدا بر جوشش آب از زمین
شهر زیر آب بود و، ظالمان سرگرم و خواب

جمله کاخ ظالمان در آب می گردد فرو
حرف های زشت قومش را ندادی او جواب

می دهد حق پاسخ اهل گناه و شرک و جور
ظالمان نابود گردند ،شهر می گردد خراب

داشت حضرت ، عمر طولانی برای نشر دین
لیک اندک مردمی، دین را نمودند انتخاب

ای خدا ما را رها کن از حصار حصر خویش
پرده های معرفت پس زن، بر اندازان حجاب

می رود در راه یزدان میثمی، همچون پدر
او بگیرد مزد خود را،با تلاش و بی حساب

ای رجالی راه حق را، گر کنی طی با خلوص
اجر خود را از خدا گیری، نباشد آن سراب

حضرت باری تعالی

وجود خدا

مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا
راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا

گر کنی آنی تفکر بر خود و احوال خویش
حق بجویی در خود و یابی تو او را هر کجا

حق بود نزدیکتر از گردن و از ذهن تو
گر بیندیشی به او، قطعا تو باشی در لقا


حق نباشد در تصور، چونکه او بی حد بود
او نگنجد در تفکر، بر زمین و در سما

گر کنی نیت،دهد پاسخ تو را در وقت خود
پی بری بر این حقیقت، از وجود او خدا

ذات هستی تا ابد نشناخته باقی بود
او بود هم ظاهر و مخفی ز دید و چشم ما

دیدن ما، دیدن با چشم سر دانی که نیست
فهم و درک است و یقین پیدا کنی از جان فزا

گر یقین پیدا کنی از بود حق، با جستجو
می توان گفتا که با چشم دلت دیدی خدا

هرکه خواهد نورحق، تهذیب شرط اول است
هفت شهر عشق خواهد،تا که باشد در لقا

میثمی از چهارده نور جلی، گوید سخن
چون نمایان می کنند، راه خدا را در دعا

ای رجالی، راه حق در گفتنش آسان بود
تا توانی راه او را ،در عمل بر پا نما

امام علی(ع)
دست خدا

دریای کرم، دست خدا، حامی قرآن 
  ای گنج سخا، روح نبی، مظهر ایمان

ای سالک حق ، یار نبی،روح ولایت
 ای عامل تقوا و عمل ، فخر شهیدان

ای الگوی هر عرصه و هر عصر و زمانه
اندیشه و گفتار تو هم مشعل سوزان

   تو راه خدا، همچو نبی، درک نمودی
   هارون زمان، نور خدا، جلوه ای یزدان

در بندگی وزهد نداری تو نظیری
مانند تو بودن، ابدا نیست که آسان

زهراست تو را همسر و او ام ابیها   
 بر خیل ن اسوه و زیبایی رضوان

ای نفس نبی، دین خدا، حفظ نمودی 
 غم را بزدایی ز دل ختم رسولان 

عبدالصمد و سید ابرار تویی تو  
چون هادی انسان و تویی ناطق قرآن

شعرها تا آخر عمرم همه در وصف دوست
میثمی را عشق مولا زنده می دارد بدان

وصف تو کثیر است و بسی بنده رجالی
سوی عمل نیک شتابان شد و خیزان




حضرت فاطمه (س)

شهادت

نیست هم کفوی بجز مولا کنار فاطمه
چون علی شد همدم و دارالقرار فاطمه

قدر دان، این لحظه های عمر را در وصف او
بهترین اشعار شد،شعر و شعار فاطمه

عشق زهرا همچو عشق سید و سالار دین
عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه

هر که تسلیم خدا باشد به امر اهل بیت
پا نهد جا پای راه استوار فاطمه

عالم هستی سبب شد از قدوم اهل بیت
کل هستی در پناه هشت و چار فاطمه

هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب
او بود بر حق که باشد دوستدار فاطمه

سقط کردند محسن معصوم را نابخردان
او فدایی شد ، به راه پایدار فاطمه

حضرت عباس اگر بودی به دادش می رسید
ماند آن بین در و دیوار ، جار فاطمه

آنچه بینی در جهان و در ورای این جهان
کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه

شد جهان در گردش یمن قدوم فاطمه
جمله انوارجهان شد جیره خوار فاطمه

میثمی خواهد زحق، الگوی ایمان و شرف
حق تعالی خود بود آموزگار فاطمه

روح و جان باشد رجالی، تشنه ی الطاف او
شد ملایک جملگی،آئینه دار فاطمه


امام حسن(ع)
صلح


سید و اولاد زهرا و علی شاه نجف
در ره و رسم پدر نستوه بود و با شرف

چون به دنیا آمد آن دردانه ی دخت نبی
شد به پا ، جشن و سرور و شادی و شور و شعف

در شب میلاد احمد این غزل آمد به ذهن
کن غم ما را تو ای آقای ما هم برطرف

پیرو مکری که دشمن با سران جبهه کرد
صلح کرد او از برای عدل و ایمان و هدف

در جهاد و رزم، او تنها ترین سردار شد
او بود  یکتا عزیز و گوهری اندر صدف

سید و میر جوانان بهشتی پر گرفت از بین ما
پیرو زهری ،که آمد از امیری بی شرف

هر که در راه خدا اقدام بر کاری کند
در مصاف دشمنان، پیروز گردد، لا تخف

هر که خواهد عشق یزدان در درون و جان خود
با توسل با عبادت می شود آید به کف

فکر ما ،اعمال ما،در راه و مشی آن امام
خوش بحالت میثمی،عمرت نبوده بی هدف

خوی و افکار رجالی تا ابد در راه توست
با حسین و با حسن عمرش نمی گردد تلف



امام حسین (ع)
شهدای کربلا


ای حجت حق، مونس جان شاه ولایت    
 ای مظهر ایمان و شرف بحر عدالت

از شور شعوری بسرم زد، که کنم وصف
آن حادثه ی ظلم و پر از مکر و خیانت

عباس برادر، تو کجایی که علمدار شد از کف
همراه من و همدم لشکر ز بدایت

هرگز نشود نام ابوالفضل فراموش
عباس بود عاشق او ، ذوب ولایت

افتاده به دریاچه ی خون ، پیکر عباس
 درها همه بسته است، تویی باب شفاعت

پوشیده شد از خون، رخ چون اختر سقا
عباس علی ، قافله سالار بود ،صاحب رایت

اصغر شده از تیر عدو حنجره اش چاک
لعنت به تو ای حرمله، کردی چه جنایت

 افتاده تن شبه پیمبر به روی خاک
شمر و عمر سعد کنند اوج رذالت

   حنظل سپر شاه شد و نقش زمین شد   
با خون خودش،شاه شرف کرد حمایت

    زد بر صف روبه صفتان قاسم کرار
او سخت بجنگید و نشان داد شهامت

حر گشته جدا از صف آن قوم ستمکار  
یزدان ز حسین راضی و او داده رضایت

 دستان وهب در ره دلدار جدا شد
او داد نشان قدرت و آن مهر ولایت

گر تو هم دستان مظلومی بگیری میثمی
سقای شهیدان، دهد از لطف سعادت

اشعار رجالی پر از عشق حسینی است
چون که شه دین، خود به دلش کرده عنایت


امام سجاد ( ع)
قطب عارفان


السلام ای ساجد و ای قطب و راس عارفان
سخت باشد دیدن یک لحظه را با خیزران

هم علی لب بسته بود و هم علی فرزند او
تا که دین جدشان بر جا بود از کیدشان

مصلحت باشد چنین ،اندر قیام کربلا
شد علی بیمار ، در جنگ ستم با مومنان

آن یزید دون به زخم تن نشد راضی ز خود
بعد آن هم نیش ها زد، مار خوش خط زمان

وارث کرب و بلا هستی تو زینب در مصاف
خطبه ات رسوا نمود، افکار و مشی نا کسان

خوب گفتی من ندیدم، جز صفا چیز دگر
صحنه ی کرب و بلا، خود مظهر عشقی نهان

صحنه ها را بود شاهد، آن امام چارمین 
لیک تکلیف عمل شد ساقط از نور جنان

چو نکه اسلام است نو پا،در زمان عصر خویش 
نیست حتی نصف گفتار زبان کردارشان

در عمل معلوم می گردد، درون آدمی
می توانی شک کنی در قدرت ایمانشان

آب را بستند بر روی حسین و اهل او
میثمی گیرد وضو ، با عطر تربتهایشان

ای رجالی ، شد رفیق و همدم و همراه تو
آشنا با گوشه ای از صحنه و اسرارشان


امام سجاد ( ع)
افشاگری
غزل(2)

هر که دور افتد ز انوار خدای بی کران
آتش دوزخ شود تقدیر و هم فرجامشان

داد وعده، حاکم ملعون، چو پول و پست و زر
کیسه های زر شدی انگیزه و هم شوقشان

چون که راس حضرتش بر نیزه می گفتی اذان
کربلا شد معبد عشق و محل دفنشان

سنگ باران شد سر آقا حسین در بین راه
سر فتاده بر زمین، از نیزه و راس سنان

" کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود"
چون که افشا کرد جمله نقشه های شومشان

لب گشود هم زینب و هم نور زهرای حسین
در ملامت بر یزید و بر جفای کوفیان

شد مدینه از جفا بر اهل بیت مصطفی
سالها در ماتم و در سوگ آن افلاکیان

در علوم مختلف دارد سخن آقا علی
شد زبور آل احمد، در میان شیعیان

شد بیان یک گوشه ای از ماجرای کربلا
تا شود روشن حقایق، ظلم و جور اشقیان

میثمی، تو از رجالی درس ها آموختی
وقت آن باشد که همراهی کنی تو بی امان


امام جعفر صادق(ع)
شهادت


السلام ای صادق و ای جلوه ی افلاکیان
ای که هستی،چون ملائک، در زمین و آسمان

غاصبی کز کین تو را مسموم با انگور کرد
روحت از جسمت جدا شد همره ان

آنچه می ماند زما ، اعمال نیک است و صحیح
جمله مردند و چه ماند زان همه فخر و کیان

چون که صادق رفت،دلها شد غمین از رحلتش
شد جهان محروم از آثار و از افکارشان

بعد صادق ، شیعیان در سختی و تاریکیند
چون بنی عباس آمد،بعد آن سفیانیان

پس شهادت شد نصیب عالم تفسیر دین
بیست و پنج ماه شوال آمد و آمد زیان

در ره عشق تو باشیم، تا که فیضی هم رسد
ای تو آرام قلوب جمله ی ما شیعیان

میثمی خواهد چو صادق،با بیان دیگری
نشر فرهنگ با زبان و شعر را آرد میان


ای رجالی اندر این ره، سعی خود افزون نما
چون جوانان بالاخص، خواهان فهمند و بیان



امام موسی ابن جعفر(ع)
زندان


تا دلم یاد ائمه می کند ،پروردگار
مرغ حق پر می زند سوی سرای کردگار

گر به یاد تو رود افکار من در طول روز
می شوم در سوگ آن دردانه شب ها بی قرار

تا نفس دارم برایت نوحه پردازی کنم
با نماز خاصه ات عالم شود شب زنده دار

یوسف آل محمد از چه زندان رفته ای ؟
کاظمین چون می روی،هر دیده باشد اشکبار

امت اسلام ، درگیر نفاق و کافران
شیعه دائم در شدائد عاقل است و هوشیار

در اسارت استوار و محکم و قاطع بدی
سالها محبوس بودی ،اندر آن سجن و حصار

کینه ی هارون از ایشان را که شد ابلیس وار
ظلم بر حضرت نمود و کید او شد آشکار

سم مهلک را بگو با آن جگر آخر چه کرد
جمله عالم در غمت ماه رجب شد سوگوار

میثمی گوید غزل در وصف اولاد علی
شعر او در وصف اولادش چه صاحب اعتبار

حضرت باب الحوائج، حاجتم را کن ادا
چون که اشعار رجالی می کند امیدوار


امام رضا (ع)
هشتمین اختر


افتخار شیعیان، در مذهب و در اولیاست
هشتمین اختر، چراغ اهل بیت و انبیاست

ای رضا ای مظهر عدل و امید شیعیان
جایگاهت بر سریر و تخت پاک کبریاست

صاحب ایمان و علم و زهد و تقوا ی درون
مشعل نور هدایت در خراسان هم رضاست

 یادگار زاده ی بو طالب ، اندر غربت است
در شجاعت او قدر قدرت ترین در اقویاست

سرور خوبان، شه ایران، امام هشتمین  
او بود اصلح ترین انسان ز بین ازکیاست

آیت حق، محرم دل، حجت حق بر زمین  
کل عالم تحت امر و زیر پایت بوریاست

گو به مهدی در فرج تعجیل گردد با قیام
چون امین مسلمین و تکیه گاه اولیاست

هر که باشد مذهب و آئین او اثنی عشر
نیست اندوه و غمی در زندگی و بی ریاست

ضامن آهو شدی ، ای صاحب عفو و کرم
رحمت و لطف رضا بنگر که آن بی انتهاست

اشتیاق زائران ،از هر طرف،بی حد بود
او شفیع م و منجی ما از هر خطاست

شعر گفتن از برای اهل بیت عشق من است
ای رجالی، میثمی همراه تو تا انتهاست

امام رضا (ع)
شهادت


هر کجا دل می شود دلگیر، خواهان ولاست
هر زمان غم دل کند زنجیر، درمانش رضاست

جان به قربان تو ای نور خدا در بین ما
دیدن آن مرقدت، چون کعبه ی آمال ماست

چنگ زن از جان و دل بر دامن نور خدا
هر که با یزدان بود ،او در جوار اوصیاست

وادی طوس از وجودت گلشن و پر فیض گشت
تربتت سجده گه و الطاف تو بی انتهاست

ای انیس دل، امام و مقتدای مسلمین
گوشه چشمی گر شود،آن مرهم و هم توتیاست

ای غریب طوس ، دریاها چه گریان در غمت
غربت مشهد کجای نقشه ی جغرافیاست؟

هشتمین اختر شده خاموش در ماه صفر   
لعن بر مامون   که از بی رگ ترین اشقیاست

عاشقان پای پیاده بهر پابوس رضا
می روند و صحنه ای دیگر که گویا کربلاست

ای رجالی،گر تو ماه روزه  مشهد می روی
کن دعایی میثمی را، چونکه او حاجت رواست


اولیای الهی
حضرت رقیه


ای فاطمه ی صغری، در راه خدا رفتی
در خواب پدر دیدی، ناگفته چرا رفتی

ای کودک بی بابا، با سر چه سخن گفتی
همراه علی اصغر، در راه ولا رفتی

جان تو و هم اصغر،یک لحظه نظر کن ما
یاری بنما عشاق، تو زود چرا رفتی

با زمزمه های خود، جان همه را سفتی
ای گوهر و دردانه، رقیه کجا رفتی

با دیدن سر خفتی، هر گز نشدی بیدار
زینب تو کجا بودی، بی آب و غذا رفتی

گه بحث کنند نامت ، تا محو شود فتنه
با عمه ی خود زینب ،در کرب و بلا رفتی

مولای شهیدان وی، رقیه صدا بنمود
افشاگر خصم است ، با عشق و صفا رفتی

آرام گهت در شام ، گشته است زیارتگاه
ای طفل شفاعت کن، محبوب خدا رفتی

چون نذر نمودی تو،پس میثمی عازم شو
تا در سفری کوتاه، تو بهر ادا رفتی

با نذر، رجالی کن، یاد و اثرش بر پا
یاد تو دهد حاجت، بی نام و صدا رفتی




اولیای الهی
ام البنین


بعد فوت فاطمه، ام البنین همسر شود
در مصائب او شریک و همره حیدر شود

مادر عباس باشد، صاحب فهم و کمال
می برد عباس ارث از مادر و یاور شود

فاطمه گوید به مادر خواب خود را این چنین
نور ماه و نور اختر بر تنم اظهر شود

می کند تعبیر مادر، خواب دختر را به خیر
صاحب فرزند می گردی ، بسان اختر شود

راوی و عاقد در این پیوند باشد چون عقیل
گفت تصمیم علی را ،قصد او همسر شود

گفته شد ام البنین بر فاطمه کلابیه
فاطمه بین ن اصلح تر و برتر شود

فاطمه ام ابیها، دختر پیغمبر است
فاطمه کلابیه پاک است، کی کوثر شود؟

پنج خصلت را دهند نسبت به وی در زندگی
در شجاعت،در وفا و عشق هم مهتر شود

میثمی عباس گردد، حاصل پیوند دوست
می شود فرزند صالح، هرکه را اطهر شود

فاطمه کلابیه، باشد رجالی همچو مرد
شد تجلی آن صفاتش، در قمر اظهر شود


ماه های سال
رمضان

بار عام است خدا را ، به ضیافت برویم
وقت دیدار مراد است که راحت برویم

در رحمت بگشوده است خداوند عزیز
تا به مهمانی حق در پی دعوت برویم

می دهد تشنگی و گشنگی بر امیالت
جسم را کرده رها، در پی شوکت برویم

دائما معصیت اما، ره توبه باز است
می پذیرد همه را تا ره عزت برویم

ما نداریم و نخواهیم بجز حق دگری
دست ما گیر خدایا، سوی حکمت برویم

می زند بانگ منادی، چو رسد وقت سحر
وقت پرواز شده، تا که به سرعت برویم

حق ز کان کرمش سفره ی رنگین دارد
بهر دیدار خدا،راه شریعت برویم

ماه رحمت بود ای دوست چرا ما خوابیم
لحظه ای چشم گشا،تا که به شدت برویم

میثمی راه خدا پیش نما در بر دوست
نیست راه دگری، راه ولایت برویم

جز ره حق نبود راه دگر ،پس دریاب
رو رجالی ره یزدان،سوی قدرت برویم



ماه های مذهبی
شعبان


مژده ای دل که مه عید و مه جان آمد
ماه شعبان و مه جلوه ی یزدان آمد

گل نرگس ، گل لاله به جهان دیده گشود
حجت و نور خدا نیمه ی شعبان آمد

این چه ماهی است سراسر همگی جشن و سرور
پر ز عید است و ولادت مه جانان آمد

بنهاده است خدا نام حسین بن علی
چون که دردانه ی دین، فخر شهیدان آمد

چشم ثار الله روشن به قدوم سجاد
چون امام عرفا ، زینت خوبان آمد

پنجم ماه بود پا به جهان او بنهاد
جشن بر پا بکنید ، مظهر ایمان آمد

روز چارم پسر شیر خدا چشم گشود
قمر ماه بنی هاشم دوران آمد

نقش هر یک چقدر لازم و بس سنگین است
بین علمدار و حسین، هر دو به میدان آمد

میثمی راه امامان بشناس و طی کن
ماه رخسار شهیدان ، مه شعبان آمد

شیعیان منتظر مهدی موعود زمان
چون رجالی که چه آثار فراوان آمد


ماه های مذهبی
ماه صفر

چون ماه صفر آمد، غم ها چه عیان باشد
زهراست عزادار و از سوگ فغان باشد

هشتش که فزون از بیست، آن وقت رحیل آمد
لبیک محمد گفت، آن میر جنان باشد

ریزند مسلمانان، از دیده ی خود خون ها
غم نیست که کم جانا، بی حد و کران باشد

آن کس که شود دشمن ، با آل ابوالقاسم
بدبخت دو عالم او، رسوای جهان باشد

مامون که امام عشق،خونش که چه ناحق ریخت
بس زهر خوراند او را، در تن نه توان باشد

اول نوه ی احمد، نامش که حسن باشد
از زهر معاویه، جگر به زبان باشد

هرچه که بگویی تو ، از قصه ی اهل البیت
شیرین تر از قند است، شکر به دهان باشد

ازبین همه غم ها، پنجم صفر است زیبا 
پنجم گل از گل ها ، پایش به جهان باشد

ماهیست پر از نعمت، پس میثمی همره شو
در عالم عقبی دان، صد راز نهان باشد

این ماه رجالی هم ، زهرا ز پدر محروم
ظلم و ستم حاکم، افزون و عیان باشد


اصول دین
امامت


چارمین اصل اصول دین ، امامت می شود
با ولایت جامعه ، غرق سلامت می شود

جامعه با رهبری دانا و با تقوا نت
بی ولای حیدری، رو به وخامت می شود

رمز پیروزی نهفته در تلاش و نظم و جوش
با توکل بر خدا ،قطعا عنایت می شود

مذهب شیعه امامت را پذیرد همچو اصل
هر که باور داردش، این یک علامت می شود

مشعل نور و هدایت ، باعث بیداری است
موجب ایمان و احسان وسعادت می شود

دین حق کامل شود با نصب مولا مرتضی
عهدو پیمان نبی نقض، و خیانت می شود

گر امور دنیوی در دست اهل آن رود
باعث تسریع در کار وصداقت می شود

گر بخواهی حفظ گردد، جان و اموال وشرف
در ولایت جستجو کن، آن حراست می شود

میثمی راه نجات آدمی در تزکیه است
هر که با تقوا بود قطعا هدایت می شود

چون خدا اول ولی و بعد آن پیغمبر است
پس رجالی کن اطاعت، چون عنایت می شود


فرهنگ ودین


عدو با توسل به زور و فریب و دل پر عنود
تزل به پا کرد در باور و دین مردم ربود

تفکر به آیات نورانی ذوالجلال
شود موجب رشد و معراج انسان چه زود

سرودیم اشعار قرآن ودین و حدیث
بیان شد حقایق، به احمد سلام و درود

نمودیم تبیین وشرح قصص کرده ایم
بود درس اخلاق و عرفان و احسان و جود

هر آنکس که خواهد بداند نکاتی ز دین
سروده شده صد غزل،ساده و یادبود

سرودیم ادعیه در مذهب شیعه را
دعاها پر از حکمت و پند و اندرز بود

بیان کرده ایم گوهر دین و فرهنگ را
بود دین حق حافظ ما ، ز فکر جمود

بیان شد غزلها، کند وصف آل علی
که وصف و بیان حقیقت چه بسیار بود

بدان میثمی در قضاوت، ملاکش حق است
نه میزان هوا باشد ومیل بد خواه و سود

رجالی عدو در تهاجم کند حیله ها
چه دلها سیه شد ز مکرش، سراسر وجود

فروع دین
حج


ما برای قرب ، سوی بیت جانان می رویم
ما به قصد یار ،سمت کعبه ی جان می رویم

حج مطار مومن خوش سیرت وخوش صورت است
ما به سوی کعبه ، قربانگاه خوبان می رویم

کعبه قربانگاه اسماعیل و سرکوب دل است
ما طواف کعبه را با شور و ایمان می رویم

حج حضور وحدت و هم صحنه ای ازم است
ما صفا و مروه را با عشق یزدان می رویم

حج صفای روح و اعلام برائت از عدوست
بی رضای ایزدی، ما سوی حرمان می رویم

حج بود لبیک بر امر خدا در بندگی
سوی رضوان برین، نزد شهیدان می رویم

جامه ی احرام ما باشد کفن در این سفر
پوششی باشد که با آن سوی سبحان می رویم

حاجیان مشغول چرخش در سرای ایزدی
جملگی با ذکر رب ، لبیگ گویان می رویم

میثمی خواهان حج است و لقای کبریا
او سراپا می رود، با روی خندان می رویم

شد رجالی حاجی و حجش چه باشد دلپذیر
خوش به حال عاشقان ، با چشم گریان می رویم


فروع دین
جهاد


نفس را کشتن جهادی بی بدیل و اکبر است
جنگ با دشمن نزاعی مادی و آن اصغر است

نفس باشد سر کش و موجب شود انواع جرم 
چونکه آن یاغی ونافرمان و هم طغیان گر است

می نماید خود به انواع صور بهر فریب
هرکه تقوا را کند پیشه،قوی و مهتر است

ذکر حق باشد علاج این همه یاغی گری
دشمن دون بی محابا و قوی و برتر است

کار سختی هر کسی دارد در این جنگ و نبرد
دوری از شیطان علاج کار و خسران کمتر است

روح را تهذیب هر دم لازم وآن واجب است
هفت شهر عشق را رفتن به سوی دلبر است

از برای حفظ دین،از حق خود مولا گذشت
جنگ با نفس درون، همواره کار حیدر است

بندگی اندر نماز و روزه و حج وجهاد 
چون عمل گردد به آنها، بهر انسان بهتر است

میثمی خواهان تهذیب است و پاکی درون
گر رها گردد درون، جان در عذاب اکبر است

گر شود فائق رجالی، عقل تو بر نفس خویش
روح و جان آرام گیرد، فرد عاقل برتر است


فروع دین
زکات


گر بخواهی زندگی سامان بگیرد، ده زکات
موجب افزایش رزق است و عمر و هم حیات

گر بخواهی رستگاری ، در ‌دو عالم همزمان
تکیه کن بر پنج اصل دین که شد راه نجات

گفت صادق در خصوص سوره ای بر مردمان
می شود رزقت فراوان ، گر بخوانی ذاریات

گر دهند مردم زکات خویش را در هر بلاد
فقر و اندوهی نباشد در درون شهر و هم اندر دهات

گر بخواهی صاحب امر و مکان گردد ظهور
جمعه عصری کن قرائت، تو فرازی از سمات

گفت پیغمبر توکل کن، تو در کل امور
چون خدا منجی ما می باشد اندر معضلات

شعر را در نشر دین گو، تا رسد پیغام حق
تا به کی درگیر دنیا و گرفتار لغات

من ندانم کی شود وقت عروج و وصل یار
نشر دادم ، بلکه باشد صالحات و باقیات

گر بخواهی میثمی توفیق یابی در امور 
کن توکل، رو به سمت حق تو ازکل جهات

نشر علم است در زکات و کن رجالی آن ادا
تا که گیرد وضع و اوضاعت کمی رو به ثبات


فروع دین
نماز


روح را سرشار عشق و معرفت کن با نماز
سوی حق از معرفت بگشا تو دستان نیاز

نور دل خواهی اگر، آن جستجو کن در نماز
حق بود مستغنی و او خالق و هم بی نیاز

ارتباط خالق و مخلوق در ذکر و دعاست
من گنهکارم خدایا، کی دهی ما را جواز؟

مرکب معراج من ،اندر نماز است وثنا
با نماز و مهر حق باشی تو دائم بی نیاز

تا توانی کن عبادت، موجب رشد است و فهم
دور کن افکار خود را جملگی از حرص و آز

مسلمین را قدس باشد، قبله گاهی در نخست 

می دهد فرمان خدا، تا قبله گردد در حجاز

می دهد آرامش و تسکین، اگر خوانی تو آن
روح را صیقل دهی، گردد تو روحت دل نواز

میثمی خواهان معراج است و دیدار خدا
 گفتگو کن با خدا،با کس نگو اسرار و راز

دور کن خود را رجالی، از غرور و کبر و خشم
تا بسازی آدمی نو ، سوی یزدان آی باز


فروع دین
امر به معروف


نباشد هر کسی لایق به امر و نهی منکر
خطا کاران ز آمر می شوند رنجور وبدتر

اگر خواهی کند تاثیر، بکن دوری ز هر تندی
نباشد بهتر از نیکی، نجویی افضل و برتر

نشان غیرت و عشق به مکتب گر بخواهی
تجلی گشته در آقا علی، مولای اکبر

چه خون هایی زمین را کرد رنگین و مطهر
حسین جانش فدا شد ، بهر امر و نهی منکر

چو باشد نهی ما بر پایه ی امیال شخصی
ندارد ارزشی و در نهایت هست اصغر

نگردد جامعه،درگیر ظلم و جور و پستی
اگر احیا شود حکم خدا در نهی منکر

چو گوید عیب ما را همدمی دانا و زیرک
نگردد آدمی گمراه و جوید راه بهتر

شفابخش است و گردد جامعه دور از بلایا
اگر احیا شود گفتارحق در فکر و در سر

بود معروف چون نقد و مشو رنجور هرگز
بگوید میثمی حق را، مجو جز حق فراتر

سقوط جامعه باشد رجالی، ترک معروف
ببارد رحمت حق، گر شود معروف اظهر


فروع دین
نهی از منکر


نهی از منکر نما، نالان ز تعبیرش نباش
امر حق را گو مداوم، بهر تاثیرش نباش

گر دهی تشخیص اندر صحت و کار درست
امر بر معروف کن، یک لحظه تاخیرش نباش

جان فدا کن در ره یزدان و تو آزاده باش
نفس راسرکوب و بر خود تیغ شمشیرش نباش

ترس را بیرون ز خود کن در ره آزادگی
می برد شیطان تو را،در بند تزویرش نباش

بی خود از خود شو، خداوندی مکن بر نفس خویش
پاره کن بند اسارت، سجن زنجیرش نباش

کار دنیا بی حد و مشغول آن هر گز مشو
گر توانی شو برون، چندان تو درگیرش نباش

تا توانی در ره حق با عمل حق را بگو
گر کنی بهر خدا،در بیم تقدیرش نباش

گر توکل بر خدا کردی تو در انجام کار
کن به یزدان اعتماد و بند تدبیرش نباش

میثمی بر نهی از منکر توانی کن عمل
از گناهان درس گیر ، هرگز تو تسخیرش نباش

کن ادا تکلیف خود، هم با عمل هم گفتگو
شعر دینی گو رجالی ، فکر تحریرش نباش


فروع دین
تولی


با تولی دین ما ای دوست کامل می شود
با تبری راه ما تبیبن و قابل می شود

در تبری گونه ای اعلام گردد راهمان
در تولی شیعه آن ابراز و عامل می شود

تکیه گاه محکم اندر زندگی دانی که چیست؟
در تولی و تبری دان که حاصل می شود

قلب خود را پر کن ازحب علی و آل او
نیست اندوه و ضرر، هر کس که حامل می شود

بغض خود را حفظ کن بر دشمن آل علی
با تبری جستن از افکار، قائل می شود

دوستی کن با ولایت، با رسل،با اهل دین
با توسل، فرد مستغرق به ساحل می شود

دور شو از دشمنان اهل بیت و کفر وشرک
دور گردد نور حق، از آنکه غافل می شود

هر که بی عشق علی باشد ،ندارد او ولی
در فروع دین ما ،آن اصل شامل می شود

میثمی باشد تبری، عاملی بهر شناخت
حق و باطل می شود تشخیص،حائل می شود

حق کند دعوت رجالی، در تولی حب دوست
مومنان دانی برادر، چونکه فاعل می شود


فروع دین
تبری

با تبری ،از سیاهی ها بیا بیزار شو
با تولی،واقف گنجینه ی اسرار شو

زندگی سرشار رنج است و بلا و تیرگی
با تامل اندکی، از جهل خود بیدار شو

لحظه ای از زندگی را با خدا همراه باش
با نیایش با خدا، گوینده ی اذکار شو

از گنه کاران تبری و بکن دوری ز فسق
عاشق محبوب و تو جوینده ی دلدار شو

دور گردی از صراط مستقیم، آگاه باش
از منافق دوری و از فکر او بیزار شو

عمر خود را وقف افکار پلید و دون مکن
جستجو کن عالمی ، یابنده ی پندار شو

از حدیث و حکمت و قرآن مشو غافل چنان
تا توانی دم به دم ، خواننده ی اذکار شو

گر بخواهی تو درون و نیت افراد را
جستجو کن با خرد ، یابنده ی پندار شو

گر بخواهی میثمی، در وصف دین گویی سخن
قبل هر شعری بیا خواننده ی اشعار شو

در قضاوت ها رجالی، کن تامل اندکی
در صدور حکم خود، آگه ز هر اخبار شو


پیامبران الهی
حضرت موسی

هر کجا عشقی بود، آن عشق ذات کبریاست
هر کجا کاری شود، با امر و فرمان خداست

می وزد باد روان و می دهد فرمان به موج
آنکه ساحل می برد گهواره را،قطعا خداست

می دهد فرمان به دریا، تا شود گهواره ای
ناخدای کشتی موسی، خدای انبیاست

مادر موسی کند شکوه، چرا باید چنین 
آنکه وی را می رساند نزد مادر ، کبریاست

می شود موسی سفیر حق، درون کاخ ظلم
هر کجا نوری بود،شمع و چراغ آشناست

خاک و باد و آب را فرمان دهد هر روز وشب
آنچه را حق می کند ازحکمت و دورازخطاست

می کند فرعون خداوندی، که من حی جلیل
غافل از اینکه حیات و هر مماتی با خداست

لشکر فرعونیان در آب می گردد هلاک
آنکه بر عالم خدائی می کند،حامی ماست

میثمی راه نجات و درک حق، در بندگیست
هر که خواهد نور حق، در اولیا و انبیاست

می کند ذکر نکاتی را رجالی از خدا
رشد انسان بندگی ،همراه با ذکر و دعاست


پیامبران الهی
حضرت مسیح


عاشقان اعجاز انفاس مسیحا دیده اند
جمله کوران نورشان، از لطف جانا دیده اند

در کنار سالکان ، دلها چه شده
جمله پیران جهان خود را چه برنا دیده اند

مادر عیسی بود مریم، خدا او را گزید
عارفان، نور خدا در رنگ سیما دیده اند

اولین زن می رود معبد، میان عابدان
هر چه گویی، آیه ی انا سمعنا دیده اند

بود عیسی صاحب انفاس قدسی وعظیم
با نگاهش جمله رنجوران تسلا دیده اند

بس صداقت در میان دین ترسا شد عیان
هر چه در عالم کنند، گویی چه رسوا دیده اند

هرچه پنهان می کنند، آن را هویدا می کند
هر چه زیباییست ، در آن قد رعنا دیده اند

می برد یزدان مسیحا،سوی افلاک برین
مومنان بس جلوه ها از حق تعالی دیده اند

میثمی عیسی کند زنده، به اذن کردگار
قدرت حق نیست پنهان، دست بیضا دیده اند

ای رجالی با توسل ، می توان درها گشود
چون اثرها از فراوانی دعاها دیده اند


پیامبران الهی
حضرت محمد


آخرین پیک نبوت، منجی مردم رسول
جلوه ای از نور یزدان، گشته در احمد حلول

دین حق را می کند بر پا، امین ذوالجلال
تا کند مردم رها از غفلت و ظلم و جهول

می رساند وحی را، روح الامین از سوی حق
شان قرآن می شود نازل،سپس گردد نزول

هست احمد صاحب قرآن ، کتاب وحی و دین
می کند تبیین خدا، احکام و افکار و اصول

دختران را زنده زنده کرده اند در زیر خاک
جهل و نادانی زیاد و کرده ارزش ها افول

دین احمد منجی مردم، ز هر آئین و کیش 
هست اسلام محمد، بس فراگیر و شمول

جمله مردم، منتظر باشند تا منجی رسد
با قیام مصطفی، دعوت به دین گردد قبول 

بعد فوت آخرین پیغمبر صاحب کتاب
عده ای از مشی حضرت خارج و گردد عدول

‌میثمی سرچشمه ی فیض و عنایت، اهل بیت
هر که خواهد معرفت، باید بجوید تا حصول

کسب علم دین رجالی کن، ز عالم در عمل
حاصل تعلیم باشد،تو چرا باشی عجول


پیامبران الهی

هادی مردم ز گمراهی،سراسر در جهان
منجی انسان، سفیران خدا بر بندگان

گه سلیمان می شود پیک خدا بهر نجات
گاه داوود است منجی، در دیار مشرکان

می دهد فرمان سلیمان بر خلایق، جن و انس
تخت بلقیس آورند در لحظه با محو زمان

صبر یعقوب از فراق و صبر ایوب نبی
هر دو جانسوزند، از غم هایشان آه و فغان

آدم و نوح و خلیل هستند از پیغمبران
خلقت عالم ز آدم بود تا افلاکیان

صالح و شیث و شعیب باشند از مردان حق
نقش خود ایفا نمودندی به خلق این جهان

آمده نام پیمبر، یونس و هود و ذبیح
مدتی یونس نهان شد در دهان ماهیان

لشکر فرعون کند غرق و شود موسی نجات
چون خدا خشکاند رود وانگهی آب روان

هست عیسی صاحب انجیل و دارد علم روز
مردگان را می کند زنده ، به اذن الله آن

سرور پیغمبران و آخرین پیک خدا
هست احمد، صاحب قرآن و ختم عارفان

صبح شد قصد وضو کن ،وقت دیدار خدا
میثمی احمد نگر، هر لحظه یاد بی کران

سایه ی پیغمبران باشد رجالی مستدام
احمد است محبوب رب العالمین اندر جهان


حضرت محمد(ص)

ای محمد مظهر ایمان و دور از هر خطا
صاحب فهم و کمال و جلو ه ی نور خدا

دین حق کامل شده با دست و هم با جان تو
مرضی رب شد بلاغ وحی وحقش شد ادا

ای محمد مظهر خلق کبیر و بی نظیر
صاحب انف

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها