بسم الله الرحمن الرحیم

دیوان مشترک غزلیات

دکتر علی رجالی و آقای مهدی میثمی

تاریخ

بهمن ماه ۱۳۹۷

فهرست مطالب

۱.سر آغاز

۲.فرهنگ و دین

۳.اصول دین

۴.فروع دین

۵۰پیامبرران الهی

۶.چهارده معصوم

۷.اعیاد مذهبی

۸.فرازهایی از نهج البلاغه

۹.دعا های چهارده معصوم

۱۰. مفاهیم عرفانی

۱۱. انقلاب اسلامی

۱۲. قصه های قرآنی

۱۳. ادیان الهی

۱۴.امام زادگان

۱۵.کتب الهی

۱۶. اولیای الهی

۱۷. ماه های مذهبی


۱.سر آغاز


سر آغاز هر کار با یاد و نام خداست
خداوند جان آفرین، شاهد کارهاست

بنام خداوند رحمان و پاک و رحیم
بود حاضر و ناظر و لطف او هر کجاست

شروع کن به نام خدا و توکل گزین
خدا می دهد اذن هر کار و همراه ماست

که ذکرش تسلی دهد روح و جان تو را
خداوند محبوب و همراه و او جان فزاست

نبی را کند حفظ در آتش و قادر است
خداوند فرمان دهد، هر چه خواهد اداست

چنین ایزدی، لایق ذکر نام است و یاد
که مخلوق غافل ز ذکر و دعا و ثناست

بود بدترین کار، انسان شود نا امید 
همه تحت فرمان و دستور و امر خداست

خدا گر بخواهد به آنی شود، شک مکن
که غافل زحق هر که باشد،مسیرش جداست

شود میثمی عاشقت،ای خدای بز رگ
تفعل زند در سرودن،امیدش خداست

به چرخش در آوردحق، عالم و روزگار
رجالی ستایش سزاوار او ،هر کجاست


۲.فرهنگ ودین


عدو با توسل به زور و فریب و دل پر عنود
تزل به پا کرد در باور و دین مردم ربود

بیان شد غزلها، کند وصف آل علی
که وصف و بیان حقیقت چه بسیار بود

بیان کرده ایم گوهر دین و فرهنگ را
بود حافظ ما ز لغزش، ز فکر جمود

تفکر به آیات نورانی ذوالجلال
شود موجب رشد و معراج انسان چه زود

سرودیم اشعار قرآن ودین و حدیث
بیان شد حقایق، به احمد سلام و درود

نمودیم تبیین وشرح قصص کرده ایم
بود درس اخلاق و عرفان و احسان و جود

هر آنکس که خواهد بداند نکاتی ز دین
سروده شده صد غزل،ساده و یادبود

سرودیم ادعیه در مذهب شیعه را
دعاها پر از حکمت و پند و اندرز بود

رجالی عدو در تهاجم کند حیله ها
چه دلها سیه شد ز مکرش، سراسر وجود

شنا سایی حق و باطل بدان میثمی
بود حق ملاک قضاوت، نه امیال و سود


۳.اصول دین
توحید

خداواندا تو لطفی کن،امان از دست انسان ها
برون کن بنده ی خود را، ز درگیری و بحران ها

خدا ناظر به هر کار ی،بود آگه به هر چیزی
بگیرد قهر او آخر، همه چاک گریبان ها

ندارد ارزشی چندان، اگر بنیان کنی کاخی
چه حاصل پول بی حاصل، بر افرازی تو ایوان ها؟!

ز بس ظلم و تعدی شد، خدا قهرش تجلی شد
که اشک خون فشان آمد، فرو از بند مژگان ها

خدا را تکیه گاهت کن، به فریادت رسد قطعا
ستم ها می شود هر آن،که صد رحمت به حیوان ها

به زاد و توشه ی تقوا، مجهز شو که بتوانی
چو ابراهیم در آتش، بیفروزی گلستان ها

اگر حرفی بیامیزد به قرآن و روایت ها
شود با ارزش و گردد، هزاران جلد دیوان ها

برای فهم هستی بخش ، چه دلها خون جگر گردید
فراوان بود پیغمبر ،چو داوود و سلیمان ها

دهد یزدان تو را پاداش، چو باشد میثمی عاشق
شب قدری چنین زیبا، ببر بر سر تو قرآن ها

رجالی بهر حق گو ید، عنایت می کند یزدان
به معصومین توسل کن، بگیر از عجز دامان ها


نبوت 

نبوت دوست داران جهان، جنت مکانند
به پیش ساحت یزدان همه افتادگانند

نگر بر دومین اصل اصول دین به تفضیل
بگیر عبرت، سکندر آینه پیشینیانند

بنی هاشم ز بنیان پاک و با تقوا و دانش
بدان که دشمن احمد ،همان سفیانیانند

بدان که دشمنان اهل بیت و دین و قرآن
به شیطان رجیم و لشکرش وابستگانند

طریق سالکان سهل است و هموار و پر از نور
به بوی پیرهن بینا شدن یعقوبیانند

اگر تخریب گردد قبر اولاد علی اندر مدینه
امامان و پیمبر در دل و صاحبدلانند

طریق دشمنان پست است و ناهموار و تاریک
به راه دین و قرآن آن همه بیگانگانند

عبادت ذکر تنها با خدا و بی عمل نیست
شماری اهل کار و عده ای بینندگانند

نه هرکس میثمی شکر خورد، شکر دهان است
بدان که شاعران مذهبی شکرفشانند

رجالی تو نظر کن بر خود وبشناس خود را
نماسعی و بدان جویندگان یابندگانند


معاد

بازگشت جن و انس و کل عالم سوی اوست
این جهان و آن جهان جولانگه گلبوی اوست

هر که باور بر قیامت دارد و روز معاد
آنچه بیند در جهان، یک جلوه ای از روی اوست

گر خدا را ناظر اعمال خود بیند بشر
کی دچار لغزش است، عالم سرای و کوی اوست

چون شریعت شکل گیرد با اصول و فرع دین
هر که آن اجرا کند، از باور و از خوی اوست

در قیامت می کنند پرسش زما از زندگی
هر که دارد کار نیکو ،منشاش از سوی اوست

عاشقان و عارفان و سالکان خواهان او
جملگی مشتاق دیدار خدا و روی اوست

ما چرا بیگانه و دور از خدای بی نیاز
هر که دارد عشق بی پایان حق، دلجوی اوست

عترت و قرآن عیان کرده اصول و شرح دین
هر که بیراه رود از سیر حق،کی سوی اوست

ای خدا بار سفر بندیم از دنیای پست
میثمی مشتاق دیدار و لقای کوی اوست

ما در این دنیا رجالی، توشه ای باید بریم
هر که باشد در صراط مستقیم،ره جوی اوست


امامت

چارمین اصل اصول دین ، امامت می شود

با ولایت جامعه ، غرق سلامت می شود


جامعه با رهبری دانا و با تقوا نت

بی والای حیدری، رو به وخامت می شود


رمز پیروزی نهفته در تداوم ، در تلاش

با علی تفسیر ،راه استقامت می شود


مذهب شیعه امامت را پذیرد همچو اصل

هر که باور داردش، این یک علامت می شود


مشعل نور و هدایت ، باعث بیداری است

موجب ایمان و احسان وسعادت می شود


دین حق کامل شود با نصب مولا مرتضی

عهدو پیمان نبی نقض، و خیانت می شود


گر امور دنیوی در دست اهل آن شود

باعث تسریع در کار وحمایت می شود


گر بخواهی حفظ گردد، جان و اموال وشرف

در ولایت جستجو کن، آن حراست می شود


چون خدا اول ولی و بعد آن پیغمبر است

پس رجالی کن اطاعت، چون عنایت می شود


میثمی راه نجات آدمی در تزکیه است

هر که با تقوا بود قطعا هدایت می شود


عدل

اگر خواهی بدانی معنی عدل و عدالت

بیا بشنو حدیث شاه جان، روح ولایت


علی گفتا اگر بینی که هر کس جای خود بود

بدان جاری بود عدل و بود مبنا لیاقت



قضاوت هم وکالت با عدالت در عجین است

اگر دقت نگردد موجب شر و خسارت


اگر خواهی بماند نام و یادت در دو عالم

نباشد بهتر از عدل و عدالت تا قیامت


بدان ظلم است اگر جاری نگردد عدل و انصاف

عدالت یک شعار شاخص و جان رسالت


تعالی بشر احیای قسط و عدل و داد است

پذیرد شیعیان اصلی که آن باشد عدالت


امام شیعیان آید ، کند عالم پر از داد

دعا کن در فرج، بیند بشر روی سعادت


شود دلتنگ و خواهد میثمی صاحب زمان را

خدایا اذن تو پایان دهد ظلم و شقاوت


اصول دین رجالی، عدل و توحید و نبوت

بهمراه معاد و رکن یکتای امامت


۴.فروع دین
اقامه نماز

نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر
طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر

پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است
بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر

بکن بر پا نماز و ، خیر تو در آن تجلی است
عطا شدبهر تو خیری کثیر و نیست ابتر

عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد
کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر

ببینی نور یزدان در دل و سیمای مومن
چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوشتر

بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت
کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر

مجویی جز ره قرآن و عترت راه دیگر
که راه بی نمازان، تار و تاریک است و بدتر

تمام خلق عالم در ستایش در عبادت
بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر

بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق
اگر خواهی تو جنت، در عبادت جوی آخر

اگر باشی رجالی، شمس رخشان ولایت
بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر

نماز

روح را سرشار عشق و معرفت کن با نماز

سوی حق از معرفت بگذار دستان نیاز


نور دل خواهی اگر، آن جستجو کن در نماز

حق بود مستغنی و او خالق و هم بی نیاز


ارتباط خالق و مخلوق در ذکر و دعاست

من گنه کار م خدایا، کی دهی ما را جواز


مرکب معراج من ،اندر نماز است وثنا

با نماز و مهر حق باشی تو دائم بی نیاز


تا توانی کن عبادت، موجب رشد است و فهم

دور کن دستان خود را جملگی از حرص و آز


روح را صیقل دهی، با بندگی اندر نماز

قبله گاه مسلمین در مکه هست و در حجاز


می دهد آرامش و تسکین، اگر خوانی تو آن

با جماعت خواندنش، گردد تو روحت دل نواز


دور کن خود را رجالی، از غرور و کبر و خشم

تا بسازی آدمی نو ، سوی یزدان آی باز


میثمی خواهان پرواز است و دیدار خدا

 گفتگو کن با خدا،با کس نگو اسرار و راز


روزه

دعا کردن در این ماه خجسته مستجاب است
که مهمانی یزدان عشق و احسان و ثواب است

شود شیطان گریزان و سر افکنده در این ماه
گرفتار غل و زنجیر و، او اندر عذاب است

بود ماه نزول و قدر و قرآن و رهایی
جواب هر چه مجهولات خواهی در کتاب است

علاج درد ما ،درمان نفس و ترک عصیان
شفای روح و جان، در پاکی عالی جناب است

سحر چون می رسد وقت دعا و هم نیایش
در این اوقات دل بی تاب یارو انقلاب است

صفای دل چو خواهی دل زدنیا برکن ای دوست
که شیطان دشمنی قهار وبس او بدحساب است

میان هر چه نیکویی تو کردی، روزه خوشتر
که اکسیر گل خوشبوی هم اندر گلاب است

دهد صیقل روان و روح ما را روزه داری
صفای روح و جان روزه داران بی حساب است

ره رستن ز دوزخ، زهد و تقوا و شفاعت
برای پرسشت ای میثمی صدها جواب است

اگر خواهی تو اشعاری ز حکمت یا ولایت
رجالی مسلکش، در گفتن گفتار ناب است

حج

ما برای قرب ، سوی بیت جانان می رویم

ما به قصد یار ،سمت کعبه ی جان می رویم


حج مطار مومن خوش سیرت وخوش صورت است

ما به سوی کعبه ، قربانگاه خوبان می رویم


کعبه قربانگاه اسماعیل و قربانگاه دل

قبله گاه مسلمین را با دل و جان می رویم


حج حضور وحدت و هم صحنه ای ازم است

ما صفا و مروه را با عشق یزدان می رویم


حج صفای روح و اعلام برائت از عدوست

بی رضای ایزدی، ما سوی حرمان می رویم


حج بود لبیک بر امر خدا در بندگی

سوی رضوان برین، نزد شهیدان می رویم


جامه ی احرام ما باشد کفن در این سفر

پوششی باشد که با آن سوی سبحان می رویم


حاجیان مشغول چرخش در سرای ایزدی

جملگی با ذکر رب ، لبیگ گویان می رویم


شد رجالی حاجی و حجش چه باشد دلپذیر

خوش به حال عاشقان ، با چشم گریان می رویم


میثمی خواهان حج است و لقای کبریا

هر که خواهد می رود، با روی خندان می رویم


جهاد

نفس را کشتن جهادی بی بدیل و اکبر است

جنگ با دشمن نزاعی مادی و آن اصغر است


نفس باشد سر کش و موجب شود انواع جرم 

چونکه او یاغی ونافرمان و هم طغیان گر است


می نماید خود به انواع صور بهر فریب

هرکه تقوا را کند پیشه،امیر و مهتر است


ذکر حق باشد علاج این همه یاغی گری

دشمن دون بی محابا و قوی و برتر است


کار سختی هر کسی دارد در این جنگ و نبرد

دوری از شیطان علاج کار و خسران کمتر است


روح را تهذیب هر دم لازم وآن واجب است

هفت شهر عشق را رفتن به سوی دلبر است


از برای حفظ دین،از حق خود مولا گذشت

نفس را کشتن، جهادی همچو کار حیدر است


بندگی اندر نماز و روزه و حج وجهاد 

چون عمل گردد به آنها، بهر انسان بهتر است


گر رجالی فائق آید، در نبرد نفس و عقل

روح و جان آرام گیرد، فرد عاقل برتر

است


میثمی خواهان تهذیب است و پاکی درون

گر رها گردد درون، شیطان ز افعی بدتر است


زکات

گر بخواهی زندگی سامان بگیرد، ده زکات

موجب افزایش رزق است و عمرو هم حیات


گر بخواهی رستگاری ، در ‌دو عالم همزمان

تکیه کن بر پنج اصل دین که شد راه نجات


گفت صادق در خصوص سوره ای بر مردمان

می شود رزقت فراوان ، گر بخوانی ذاریات


گر دهند مردم زکات خویش را در هر بلاد

فقر و اندوهی نباشد در درون شهر و هم اندر دهات


گر بخواهی صاحب امر و مکان گردد ظهور

جمعه عصری کن قرائت، تو فرازی از سمات


گفت پیغمبر توکل کن، تو در کل امور

چون خدا منجی ما، اندر حوادث، معضلات


شعر را در نشر دین گو، تا رسد پیغام حق

تا به کی درگیر دنیا و گرفتار لغات



من ندانم کی شود وقت عروج و وصل یار

نشر دادم ، بلکه باشد صالحات و باقیات


نشر علم باشد رجالی، از زکات و کن ادا

تا که گیرد وضع و اوضاعت کمی رو به ثبات


گر بخواهی میثمی توفیق یابی در امور 

کن توکل، رو به سمت حق تو ازکل جهات


خمس

یک پنجم مازاد در آمد، که ز سال است 

با بخشش آن، موجب افزایش مال است


بخشیدن مازاد چقدر سخت و دل آزار

ایمان به خدا ، موجب دوری ز جدال است


مخلوط اگر مال تو گردد که حرام است

گر خمس دهی، مانده ی اموال حلال است


گر جنگ شود،حاصل اموال و غنیمت

یک پنجم آن بهر فقیر است و وبال است


گر کشف کنی گنج و جواهر تو ز دریا

چون خمس دهی،موجب پاکی و وصال است


دانی که همین خمس ، چو تمرین جهاد است 

احسان به فقیران که ز انواع خصال است


پالایش اموال کند روح و روان پاک

چون باعث احسان و فقط ذکر مثال است


تبیین شده احکام خدا، در همه ابعاد

چون سینه پاکان ، پاک تر از آب زلال است


میثمی پاک کند خویش، ز امیال درون

هر که غیر از ره حق رفت ، نهایت به زوال است


از مصرف یک سال، اگر ماند رجالی

بخشا،که بود واجب و آن بهر کمال است


امر به معروف


نباشد هر کسی لایق به امر و نهی منکر

خطا کاران ز آمر می شوند رنجور وبدتر


اگر خواهی کند تاثیر، دوری کن ز تندی

ندانم افضل از نیکی، تو جویی کار بهتر


نشان غیرت و عشق به مکتب گر بخواهی

تجلی گشته در آقا علی، مولای اکبر


چه خون هایی زمین را کرد رنگین و مطهر

حسین جانش فدا شد ، بهر امر و نهی منکر


چو باشد نهی ما بر پایه ی امیال شخصی

ندارد ارزشی و این عمل ،کاریست خود سر


نگردد جامعه،درگیر ظلم و جور و پستی

اگر احیا شود حکم خدا در نهی منکر


چو گوید عیب ما را همدم وهم صحبت و دوست

نگردد آدمی گمراه و جوید راه بهتر


شفا بخش است و گردد جامعه دور از بلایا

اگر احیا شود گفتارحق در فکر و در سر


سقوط جامعه باشد رجالی، ترک معروف

ببارد رحمت حق، گر شود معروف اظهر


بود معروف چون نقد و مشو رنجور هر گز

بگوید میثمی حق را، مجو جز حق فراتر


نهی از منکر

نهی از منکر نما، لرزان ز تعبیرش نباش

امر حق را گو، تو اندر بهر تاثیرش نباش


گر دهی تشخیص اندر صحت و کار درست

امر بر معروف کن، یک لحظه پاگیرش نباش


جان فدا کن در ره یزدان و تو آزاده باش

نفس راسرکوب و بر خود تیغ شمشیرش نباش


ترس را بیرون ز خود کن در ره آزادگی

می برد شیطان تو را،در بند تزویرش نباش



بی خود از خود شو، مشو در حصر و زندان درون

پاره کن بند اسارت، سجن زنجیرش نباش


کار دنیا بی حد و مشغول آن هر گز مشو

گر توانی شو برون، چندان تو درگیرش نباش


تا توانی در ره حق با عمل حق را بگو

گر کنی بهر خدا،در بیم تقدیرش نباش


گر توکل بر خدا کردی تو در انجام کار

کن به یزدان اعتماد و بند تدبیرش نباش


کن ادا تکلیف خود، هم با عمل هم گفتگو

شعر دینی گو رجالی،فکر تحریش نباش


میثمی بر نهی از منکر توانی کن عمل

از گناهان درس گیر ، هرگز تو تسخیرش نباش


تولی

با تولی دین ما ای دوست کامل می شود

با تبری راه ما تبیبن و قابل می شود


در تبری گونه ای اعلام گردد راهمان

در تولی شیعه آن ابراز و عامل می شود


تکیه گاه محکم اندر زندگی دانی که چیست؟

در تولی و تبری دان که حاصل می شو د


قلب خود را پر کن ازحب علی و آل او

نیست اندوه و غمی، هر کس که حامل می شود


بغض خود را حفظ کن بر دشمن آل علی

با تبری جستن از افکار، قائل می شود


دوستی کن با ولایت، با رسل،با اهل دین

با توسل فرد مستغرق به ساحل می شود


دور شو از دشمنان اهل بیت و کفر وشرک

دور گردد نور حق،هر کس که غافل می شود


هر که بی عشق علی باشد ،ندارد او ولی

چون فروع دین ما ان را شامل می شود


ای رجالی،حق کند دعوت ز ما در حب دوست

مومنان باشند برادر، هر که فاعل می شود


میثمی باشد تبری خط قرمز در نفوذ

بین حق و باطل آن، دیوار وحائل می شود


تبری

با تبری ،از سیاهی ها بیا بیزار شو

با تولی،واقف گنجینه ی اسرار شو


زندگی سرشار رنج است و بلا و تیرگی

با تامل اندکی، از جهل خود بیدار شو


لحظه ای از زندگی را با خدا همراه باش

با نیایش با خدا، گوینده ی اذکار شو


از گنه کاران تبری و بکن دوری ز فسق

عاشق محبوب و تو جوینده ی دلدار شو


می کشاند از صراط مستقیم، بیرون تو را

از منافق دوری و از فکر او بیزار شو


عمر خود را وقف افکار پلید و دون مکن

جستجو کن عالمی ، یابنده ی پندار شو


از حدیث و حکمت و قرآن مشو غافل هنوز

تا توانی دم به دم ، خواننده ی گفتار شو


گر بدانی در درون و نیت افراد چیست

جستجو کن عقل را،یابنده ی پندار شو


در قضاوت ها رجالی، کن تامل اندکی

قبل هر اندیشه ای،آگه ز هر اخبار شو


گر بخواهی میثمی، در وصف دین گویی سخن

قبل هر شعری بیا خواننده ی افکار شو

اقامه نماز

نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر
طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر

پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است
بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر

عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد
کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر

بکن بر پا نماز و ، خیر تو در آن تجلی است
عطا شدبهر تو خیری کثیر و نیست ابتر

ببینی نور یزدان در دل و سیمای مومن
چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوشتر

بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت
کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر

مجویی جز ره قرآن و عترت راه دیگر
که راه بی نمازان، تار و تاریک است و بدتر

تمام خلق عالم در ستایش در عبادت
بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر


بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق
اگر خواهی تو جنت، در عمل یابی و در سر

اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت
بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر

بر پایی نماز

امان از دست بی دینی ، برد تا قعر گمراهی

نگو ترک نمازت را ، نکن دیگر تو کوتاهی


نماز شب کمی بگزار، خدایت دوست می دارد

کلید گنج خوشبختیست، همین ورد سحرگاهی


به راه وصل خود با حق، مصمم باش، ای عاشق

قوی کن بند ایمانت، چرا در بند اکراهی؟!


تمام زندگی بی سجده معشوق بی همتا

ندارد ارزشی حتی به قدر یک عدد شاهی


عدو را با تو نزدیکی فراوان است ای انسان

نما از شیطنت دوری، نکن شیطان تو همراهی


هرآن کس که دهد دندان،به نانش هم بیندیشد

بگو تا کی غمین گردی؟ چرا در فکر افواهی؟


رها کن راه مکاری، ز حیله کی سعادت جست؟

اگر مکری کنی با خلق، روی حتما به گمراهی


مخور حق یتیمان را، خدا را خوش نمی آید

بترس از روز تلخی که یتیمی می کشد آهی


ندارد میثمی دنیا بدون آخرت ارزش

مثال عقبی و دنیی،چو شهری هست و درگاهی


رجالی در جهان بینی رها کن رسم خود بینی

به خود اندیشه کن اما فزون کن فکر و آگاهی


۵.پیامبران الهی

حضرت یوسف

هر چه در عالم شود، با اذن و با فرمان اوست

دیده گر بینا شود، با امر و با درمان اوست


چشم یعقوب نبی بینا شود، از یوسفش

پیرهن گردد وسیله، امر حق احسان اوست


می شود یوسف گرفتار حوادث دم به دم

آنچه سدی شد نلغزد، باور و ایمان اوست


گرچه در حق برادر شد ستم ها ئی چو چاه

آنچه باعث می شود نیکی کند ، وجدان اوست


نیست گرگی پست تر از نفس دون در آدمی

منجی انسان ز شرش ، پاکی و دستان اوست


شد زلیخا عاشق، روی و جمال آن نبی

باز می گردد در بسته، خدا سلطان اوست


گفت یوسف، ماه بر من می رود در سجدگاه

دید یعقوب نبی ، روح رسالت، جان اوست


می شود یوسف عزیز مصر و گردد او عزیز

عزت و ذلت وجودش،در ید و فرمان اوست


سوره ی یوسف سراسرحکمت است وبندگی

کن تفکر میثمی،هر آیه اش احسان اوست


گر بخواهی منزلت، تسلیم شرط اول است

کن رجالی تو اطاعت، چون قوا از آن اوست


حضرت ابراهیم

بی اثر شد، آتش نمرود، در جور و جفا
هست یزدان حافظ پیغمبر از شر و بلا

شد گلستان آتش ونمرود باشد در حزین
امر حق این بود، تا احیا کند نام خدا

می کند دعوت به توحید و پرستش رب خود
بت پرستی بود،جای حق پرستی، هر کجا

می زند با یک تبر، بر گردن انواع بت
جز سر یک بت، که باشد شاهد آن ماجرا

گفت ابراهیم با مردم ، که بت را بنگرید
او بگوید ما جرا را، پیش من آیی چرا

می دهند پاسخ نبی را، آن بود از تکه سنگ
آن نباشد قادر و آن عاجز از شرح و صدا

می کند توصیف حق را، صاحب علم لدن
من خدایی می پرستم، قادر است در هر کجا

می کند شب روز و روزت را کند تاریک وشب
او بود نزدیک تر از ذهن و گردن مر تو را

میثمی هر کس بگوید، من خدا را دیده ام
او بود جاهل ز حق،چون هست درخبط و خطا

ای رجالی ذات حق ،پوشیده باشد بر همه
او بود هم ظاهر و هم هست مخفی نزد ما

حضرت موسی

هر کجا عشقی بود، آن عشق ذات کبریاست
هر کجا کاری شود، با امر و فرمان خداست

می وزد باد روان و می دهد فرمان به موج
آنکه ساحل می برد گهواره را،او هر کجاست

می دهد فرمان به دریا، تا شود گهواره ای
ناخدای کشتی موسی، خدای انبیاست

مادر موسی کند شکوه، چرا باید چنین 
آنکه برگشت می دهد وی را، خدای اولیاست

می شود موسی سفیر حق، درون کاخ ظلم
هر کجا نوری بود،شمع و چراغ آشناست

خاک و باد و آب را فرمان دهد هر روز وشب
آنچه را حق می کند،ازحکمت و دور از خطاست

می کند فرعون خداوندی، که من حی جلیل
غافل از اینکه حیات و هر مماتی با خداست

لشکر فرعونیان در آب می گردد هلاک
آنکه بر عالم خدائی می کند،حامی ماست

می کند ذکر نکاتی را رجالی از خدا
رشد انسان بندگی ،همراه با ذکر و دعاست

میثمی راه نجات و درک حق، در بندگیست
هر که خواهد نور حق، در اولیا و انبیاست


حضرت مسیح

عاشقان اعجاز انفاس مسیحا دیده اند
جمله کوران نورشان، از لطف بینا دیده اند

در کنار سالکان ، دلها چه شده
جمله پیران جهان خود را چه برنا دیده اند

مادر عیسی بود مریم، خدا او را گزید
عارفان، نور خدا در رنگ سیما دیده اند

اولین زن می رود معبد، میان عابدان
هر چه گویی، آیه ی انا سمعنا دیده اند

بود عیسی صاحب انفاس قدسی وعظیم
با نگاهش جمله رنجوران تسلا دیده اند

بس صداقت در میان دین ترسا شد عیان
هر چه در عالم کنند گویی که آنجا دیده اند

هرچه پنهان می شود آن را هویدا می کند
هر چه زیباییست در آن قد رعنا دیده اند

می برد یزدان مسیحا،سوی افلاک برین
مومنان بس جلوه ها از حق تعالی دیده اند

ای رجالی با توسل ، می توان درها گشود
چون اثرها از فراوانی دعاها دیده اند

میثمی عیسی کند زنده، به اذن کردگار
قدرت حق گشته عریان، دست بیضا دیده اند

حضرت نوح


نوح باشد،اولین پیغمبر صاحب کتاب
قوم او گشتند نابود و دچار سیل و آب

بت پرستی و لجاجت بود، آئین و مرام
می دهد فرمان خدا ، چون امر او باشد ثواب

می دهد فرصت خدا،تا نوح سازد کشتی اش
اهل ایمان بر خدا، محفوظ ماندند از عذاب

می دهد فرمان خدا،بر جوشش آب از زمین
شهر زیر آب بود و، ظالمان سرگرم و خواب

جمله کاخ ظالمان در آب می گردد فرو
حرف های زشت قومش را ندادش او جواب

می دهد حق پاسخ اهل گناه و شرک و جور
ظالمان نابود گردند ،شهر می گردد خراب

داشت حضرت عمر طولانی برای نشر دین
لیک اندک مردمی، دین را نمودند انتخاب

ای خدا ما را رها کن از حصار حصر خویش
پرده های معرفت پس زن، بر اندازان حجاب

می رود در راه یزدان میثمی، همچون پدر
او بگیرد مزد خود را،با تلاش و بی حساب

ای رجالی راه حق را، گر کنی طی با خلوص
اجر خود را از خدا گیری، نباشد آن سراب

حضرت محمد

آخرین پیک نبوت، منجی مردم رسول
جلوه ای از نور یزدان، گشته در احمد حلول

دین حق را می کند بر پا، امین ذوالجلال
تا کند مردم رها از غفلت و ظلم و جهول

می رساند وحی را، روح الامین از سوی حق
شان قرآن می شود نازل،سپس گردد نزول

هست احمد صاحب قرآن ، کتاب وحی و دین
می کند تبیین خدا، احکا م و افکار و اصول

دختران را زنده زنده کرده اند در زیر خاک
جهل و نادانی زیاد و کرده ارزش ها افول

دین احمد منجی مردم، ز هر آئین و کیش 
هست اسلام محمد، بس فراگیر و شمول

جمله مردم، منتظر باشند تا منجی رسد
با قیام مصطفی، دعوت به دین گردد قبول 

بعد فوت آخرین پیغمبر صاحب کتاب
عده ای از مشی حضرت خارج و گردد عدول


کسب علم دین رجالی کن، ز عالم در عمل
حاصل تعلیم باشد،تو چرا باشی عجول

‌میثمی سرچشمه ی فیض و عنایت، اهل بیت
هر که خواهد معرفت، باید بجوید تا حصول

پیامبران الهی

هادی مردم ز گمراهی،خدای مهربان

منجی انسان، سفیران خدا بر بندگان


گه سلیمان می شود پیک خدا بهر نجات

گاه داوود است منجی، در دیار مشرکان


می دهد فرمان سلیمان بر خلایق، جن و انس

تخت بلقیس آورند در لحظه با محو زمان


صبر یعقوب از فراق و صبر ایوب نبی

هر دو جانسوزند، از غم هایشان آه و فغان


آدم و نوح و خلیل هستند از پیغمبران

خلقت عالم ز آدم بود تا افلاکیان


صالح و شیث و شعیب باشند از مردان حق

نقش خود ایفا نمودندی به خلق این جهان


آمده نام پیمبر، یونس و هود و ذبیح

مدتی یونس نهان شد در دهان ماهیان


موسی عمران بریزد لشکر فرعون به آب

چون خدا خشکاند رود و آنگهی آب روان


هست عیسی صاحب انجیل و دارد علم روز

مردگان را می کند زنده ، به اذن الله آن


سرور پیغمبران و آخرین پیک خدا

هست احمد، صاحب قرآن و ختم عارفان


سایه ی پیغمبران باشد رجالی مستدام

صبح شد، قصد وضو کن ،چون که می گویند

اذان


احمد است محبوب رب العالمین اندر جهان

میثمی ، احمد نگر، شد خاتم پیغمبران



۶.چهارده معصوم

حضرت باری تعالی

وجود خدا


مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا

راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا


گر کنی آنی تفکر بر خود و احوال خویش

حق بجویی در خود و یابی تو او را هر کجا


حق بود نزدیکتر از گردن و از ذهن تو

گر بیندیشی به او،گویا که باشی در لقا


حق نباشد در تصور، چونکه او بی حد بود

او نگنجد در تفکر، در درون و در سما


گر کنی نیت،دهد پاسخ تو را در وقت خود

پی بری بر این حقیقت، از وجود او خدا


ذات هستی تا ابد نشناخته باقی بود

او بود هم ظاهر و مخفی ز دید چشم ما


دیدن ما، دیدن با چشم سر دانی که نیست

فهم و درک است و یقین پیدا کنی از جان فزا


گر یقین پیدا کنی از بود حق، با جستجو

می توان گفتا که با چشم دلت دیدی خدا


هرکه خواهد نورحق، تهذیب شرط اول است

هفت شهر عشق خواهد،تا که گردد او رها


میثمی از  چهارده نور جلی،گوید سخن

چون نمایان می کنند، راه خدا را در دعا


ای رجالی، راه حق در گفتنش آسان بود

تا توانی راه او را ،در عمل بر پا نما


حضرت محمد(ص)


ای محمد مظهر ایمان و دور از هر خطا

صاحب فهم و کمال و جلو ه ی نور خدا


دین حق کامل شده با دست و هم با جان تو

مرضی رب شد بلاغ وحی وحقش شد ادا


ای محمد مظهر خلق کبیر و بی نظیر

صاحب انفاس پاک و صاحب روحی ولا


تا قیامت مکتب و دین خدا بر پا بود

چون که عترت منجی و قرآن حق درمان ما


ای که هستی مظهر نور و کمال و معرفت

ای امید مسلمین وحامل وحی از خدا


مشعل هادی احمد در جهان باشد عیان

همچو خورشیدی در خشان در زمین و در سما


با قیامت بتکده شد مسجدی دور از حرام

کعبه از بت خالی و شد سجده گاه اولیا

ای رجالی با اطاعت از نبی و آل او

بیمه کردی خود به هنگام حوادث یا بلا


میثمی کامل کند اشعار خود در وصف دین

او بگیرد مزد خود از نور پاک اولیا


امام علی(ع)
دست خدا


دریای کرم، دست خدا، حامی قرآن 
  ای گنج سخا، روح نبی، مظهر ایمان

ای سالک حق ، یار نبی،روح ولایت
 ای عامل تقوا و عمل ، فخر شهیدان

ای الگوی هر عرصه و هر عصر و زمانه
اندیشه و گفتار تو، کردار چه میزان

   تو راه خدا، همچو نبی، درک نمودی
   هارون زمان، نور خدا، مشعل سوزان

در بندگی وزهد نداری تو نظیری
مانند تو بودن، ابدا نیست که آسان

همسر بودت، دخت نبی، ام ابیها   
 بر خیل ن اسوه و زیبایی رضوان

ای نفس نبی، دین خدا، حفظ نمودی 
 غم را بزدایی ز دل ختم رسولان 

عبدالصمد و سید ابرار تو یی تو  
چون هادی انسانی و تو ناطق قرآن

تا دم آخر برایش شعرها خواهد سرود
میثمی را عشق مولا زنده می دارد بدان

وصف تو کثیر است و بود بنده رجالی
سوی عمل نیک شتابان شد و خیزان



امام علی(ع)

جنگ خیبر


ای یار نبی،نور خدا، مظهر ایمان

ای حافظ دین، مشعل جان،کاتب قرآن


 باب البلد و حافظ اسرار تویی تو

همراه نبی در همه ی عرصه و میدان


عبدالصمد و سید ابرار تو یی تو  

چون هادی انسانی و تو ناطق قرآن


ای فاتح خیبر، ید تو، دست خدا بود 

حرمان زده کردی تو همه لشکر شیطان


در عرصه پیکار تو سردار و امیری   

ای شخصیت یکه و تنهای دلیران

 

در سخت ترین جبهه عدو کرد جسارت 

بر چهره ای آن شیر خدا ، حجت یزدان


از بهر خدا ترک نمودی  تو عدو را

با حمله ی دیگر، بود او خسته و لرزان


   نابود ز شمشیر تو آن خصم لعین گشت

مغلوب شد و شد شه دین غالب و خندان


چون که دارد میثمی ، اهداف ولای علی

می شود محشور،وگیرد مزد را او بی امان


دانی که رجالی چه شود ، آدم خوش خلق

اندر دو جهان، نیست ورا غصه و 



حضرت فاطمه (س)

مزار

 

مرغ دل پر می زند سوی مزار فاطمه       

گشته روز عاشقان چون شام تار فاطمه


 چند بیت این غزل را گفته ام اندر بقیع

گریه و شیون کنم چون چشم زار فاطمه


روزها سر می برم بر پشت دیوار بقیع

بلکه جویم تربت و خاک مزار فاطمه


هر کجا دل میرود مستانه اندر جستجو

کی بجوید بی نوا ، آن لاله زار فاطمه


من ندانم در کنار یا مجتبی

حضرت احمد شدی خود هم جوار فاطمه؟


مرگ زهرا شد سبب ، از ضرب در بر پهلویش

چون عمر شد باعث آن احتضار فاطمه


گریه و شیون کنم، از ظلم اهل آن دیار

جمله عالم خلق شد، خدمتگذار فاطمه


شیعیان در انتظار رجعت فرزند او 

تا نماید راه زهرا و مزار فاطمه


داد پایان این غزل را در کنار میثمی

در رثای آن حیای باوقار فاطمه


از رجالی غیر اشعار تشیع، آن مپرس

او بود خدمتگذار اقتدار فاطمه



حضرت فاطمه (س)

شهادت


نیست هم کفوی بجز مولا کنار فاطمه

چون علی شد همدم و دارالقرار فاطمه


قدر دان، این لحظه های عمر را در وصف او

بهترین اشعار شد،شعر و شعار فاطمه


عشق زهرا چون حسین اندر قلوب

عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه


هر که تسلیم خدا باشد به امر اهل بیت

پا نهد جا پای راه استوار فاطمه


عا لم هستی سبب شد از قدوم اهل بیت

کل هستی در پناه هشت و چهار فاطمه


هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب

او بود بر حق که باشد دوستدار فاطمه


سقط کردند محسن معصوم را نابخردان

شد شهید هم محسن و آن جان نثار فاطمه


حضرت عباس آن لحظه کجا بودش بگو

ماند آن بین در و دیوار ، جار فاطمه


آنچه بینی در جهان و در ورای این جهان

کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه


شد جهان در گردش اندر از قدوم فاطمه

جمله انوارجهان شد جیره خوار فاطمه


میثمی خواهد زحق، الگوی ایمان و شرف

حق تعالی خود بود آموزگار فاطمه


روح و جان باشد رجالی، تشنه ی الطاف او

چون ملایک خود بوند،آئینه دار فاطمه



امام حسن(ع)
صلح

سید و اولاد زهرا و علی شاه نجف
در ره و رسم پدر نستوه بود و با شرف

چون به دنیا آمد آن دردانه ی دخت نبی
شد به پا ، جشن و سرور و شادی و شور و شعف

در شب میلاد احمد این غزل آمد به ذهن
کن غم ما را تو ای آقای ما هم برطرف

پیرو مکری که دشمن با سران جبهه کرد
صلح کرد او از برای عدل و ایمان و هدف

در جهاد و رزم، او تنها ترین سردار شد
او بود یکتا عزیز و گوهری اندر  صدف

سید و میر جوانان بهشتی پر گرفت از بین ما
پیرو زهری ،که آمد از امیری بی شرف

هر که در راه خدا اقدام بر کاری کند
در مصاف دشمنان، پیروز گردد، لا تخف

هر که خواهد عشق یزدان در درون و در ضمیر
با توسل با عبادت می توان آرد به کف

فکر ما ،اعمال ما،در راه و مشی آن امام
خوش بحالت میثمی،عمرت نبوده بی هدف

خوی و افکار رجالی تا ابد در راه توست
با حسین و با حسن عمرش نمی گردد تلف


امام حسن (ع)

شهادت


مولوی گفتا ((شنیدی تو خطاب لا تخف))

وقت خود را بگذران در مدح آن آل شرف


السلام ای قاری قرآن حسن، با لحن خوش

ای که قرآنت سخن بود و هدایت شد هدف


او امام دوم و معصوم چهارم، مجتبی است

نام پاکش را حسن گویند و شعرش پر شعف


چون شهادت شد نصیب مقتدای مسلمین

شد حسن بعد از علی شایسته امر و خلف


سفره های تو زبان زد در زمین و در سما

صاحب انفاس پاک و بی ریا و با شعف


دست پیغمبر ندیدند بر سر و موی حسن

تیر باران شد بدست نا کسان از هر طرف


بارها پای پیاده طی نمودی مکه را

وقت تو در راه حق،هر گز نمی گردد تلف


زهر دشمن سینه را مجروح و آن صد پاره کرد

بعد مرگش آن خبیثان کوفتند بر چنگ و دف


بار ها تقسیم کردی، مال و پول و ثروتت

چونکه هستی صاحب عفو و گذشت و هم شرف


با وفات دومین برج امامت مجتبی

شد خیانت بر حسن ، از خاندانی بی سلف


میثمی غیر از حسن بر خوان احسانی مشین

شعر دینی را فراوان گو و کمتر زن صلف


گریه کن امشب رجالی در غم فرزند او

بوسه زن آن دم که دیدی تربت شاه نجف



امام حسین (ع)

شهدای کربلا



ای حجت حق، مونس جان شاه ولایت    

   ای مظهر ایمان و شرف بحر عدالت


از شور شعوری بسرم زد، که کنم وصف

آن حادثه ی ظلم و پر از مکر و خیانت


عباس برادر، تو کجایی؟که علمدار ندارم

همراه من و همدم لشکر ز بدایت


هرگز نشود نام ابوالفضل فراموش

عباس بود عاشق او ، ذوب ولایت


افتاده به دریاچه ی خون ، پیکر عباس

 درها همه بسته است، تویی باب شفاعت


  پوشیده شد از خون، رخ چون اختر سقا

عباس علی ، قافله سالار بود ،صاحب رایت


اصغر شده از تیر عدو حنجره اش چاک

لعنت به تو ای حرمله، کردی چه جنایت


    افتاده تن شبه پیمبر به روی خاک

شمر و عمر سعد کنند اوج رذالت

   

حنظل سپر شاه شد و نقش زمین شد   

با خون خودش،شاه شرف کرد حمایت

 

   زد بر صف روبه صفتان قاسم کرار

او سخت بجنگید و نشان داد شهامت


حر گشته جدا از صف آن قوم ستمکار  

یزدان ز حسین راضی و او داده رضایت


 دستان وهب در ره دلدار جدا شد

او داد نشان قدرت و آن مهر ولایت


گر توسل میثمی، گردد به عباس رشید

سقای شهیدان، کند از لطف عنایت


اشعار رجالی پر از عشق حسینی است

چونکه شه دین، خود به دلش کرده عنایت



امام سجاد ( ع)
قطب عارفان


السلام ای ساجد و ای قطب و راس عارفان
سخت باشد دیدن یک لحظه را با خیزران

هم علی لب بسته بود و هم علی فرزند او
تا که دین جدشان بر جا بود از کیدشان

مصلحت باشد چنین ،اندر قیام کربلا
شد علی بیمار ، در جنگ ستم با مومنان

آن یزید دون به زخم تن نشد راضی ز خود
بعد آن هم نیش ها زد، مار خوش خط زمان

وارث کرب و بلا هستی تو زینب در مصاف
خطبه ات رسوا نمود، افکار و مشی نا کسان

خوب گفتی من ندیدم، جز صفا چیز دگر
صحنه ی کرب و بلا، خود مظهر عشقی نهان

صحنه ها را بود شاهد، آن امام چارمین 
لیک تکلیف عمل شد ساقط از نور جنان

چو نکه اسلام است نو پا،در زمان عصر خویش 
نیست حتی نصف گفتار زبان کردارشان

در عمل معلوم می گردد، درون آدمی
می توانی شک کنی در قدرت ایمانشان

آب را بستند بر روی حسین و اهل او
میثمی گیرد وضو ، با عطر تربتهایشان

ای رجالی ، شد رفیق و همدم و همراه تو
آشنا با گوشه ای از صحنه و اسرارشان

امام سجاد ( ع)

افشاگری




هر که دور افتد ز انوار خدای بی کران

آتش دوزخ شود تقدیر و هم فرجامشان


داد وعده، حاکم ملعون، چو پول و پست و زر

کیسه های زر شدی انگیزه و هم شوقشان


چون که راس حضرتش بر نیزه می گفتی اذان

کربلا شد معبد عشق و محل دفنشان


سنگ باران شد سر آقا حسین در بین راه

سر بیفتد بر زمین، ا ز نیزه و راس سنان


" کر بلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود"

چون که افشا کرد جمله نقشه های شومشان


لب گشود هم زینب و هم نور زهرای حسین

در ملامت بر یزید و بر جفای کوفیان


شد مدینه از جفا بر اهل بیت مصطفی

سالها در ماتم و در سوگ آن افلاکیان


هم علی لب بسته بود و هم علی فرزند او

تا که دین جدشان بر جا بود از کیدشان


در علوم مختلف دارد سخن آقا علی

شد زبور آل احمد، در میان شیعیان


شد بیان یک گوشه ای از ماجرای کربلا

تا شود روشن حقایق، ظلم و جور اشقیان


میثمی، تو از رجالی درس ها آموختی

وقت آن باشد که همراهی کنی تو بی امان


امام جعفر صا دق(ع)

مذهب جعفری


السلام ای شافع م، امید شیعیان

جان به قربان تو ای نور دو عالم در جهان


در ریاضی فاضلی و در صبوری بی نظیر

بین ما بودی ولی هم شان با افلا کیان


در عبادت سالکی و در عمل هم صادقی

ای سلیمان قلوب ونغمه ی داوودیان


صد سلام ای صاحب تفسیر دین انبیا

جابر آمد از سوی طرطوس و شد شاگردتان


علم فقه و حکمت و اخلاق تبین کرده ای

چون که قرآنت سخن بود وزبانت در فشان


صاحب تفسیر قرآن و نجومی و کلام

معدن علمی و افکار پدر کردی بیان


مذهب شیعه به نامت مفتخر باشد ولی

آنکه در راه شما شد، گشت از نورانیان


شد تشیع مذهبش جعفر مزین نام تو

چون تو دریای خروشان، در میان کهکشان


هرچه بی دین یا یهودی بود مقهور تو گشت

پاسخ هر یک بدادی، بر همه نصرانیان


میثمی از عشق صادق از خودش بی خود شده

آنچه آید از وجودش، می کند آنرا بیان


ای رجالی ، مرغ دل را تا کجا ها می بری

پر زند سوی خدا و می کند وصف شهان


امام جعفر صادق(ع)

شهادت


السلام ای صادق و ای جلوه ای افلاکیان

ای که هستی،چون ملائک، در زمین و آسمان


غاصبی کز کین تو را مسموم با انگور کرد

روحت از جسمت جدا شد همره ان


آنچه می ماند زما ، اعمال نیک است و صحیح

جمله مردند و چه ماند ز آن همه فخر و کیان


چون که صادق رفت،دلها شد غمین از رحلتش

شد جهان محروم از آثار و از افکارشان


بعد صادق ، شیعیان در سختی و تاریکی اند

چون بنی عباس آمد،بعد آن سفیانیان


چون شهادت شد نصیب عالم تفسیر دین

بیست و پنج ماه شوال آمد و آمد زیان


در ره عشق تو باشیم، بلکه فیضی ما رسد

ای تو آرام قلوب جمله ی ما شیعیان


میثمی خواهد چو صادق،با بیان دیگری

نشر فرهنگ با زبان شعر را آرد میان


ای رجالی اندر این ره، سعی خود افزون نما

چون جوانان بالاخص، خواهان فهم اند وبیان


امام موسی ابن جعفر(ع)
زندان


تا دلم یاد ائمه می کند ،پروردگار
مرغ حق پر می زند سوی سرای کردگار

کینه ی هارون از ایشان را که شد ابلیس وار
ظلم بر حضرت نمود و کید او شد آشکار

گر به یاد تو رود افکار من در طول روز
می شوم در سوگ آن دردانه شب ها بی قرار

تا نفس دارم برایت نوحه پردازی کنم
با نماز خاصه ات عالم شود شب زنده دار

یوسف آل محمد از چه زندان می روی؟،
کاظمین چون می روی،هر دیده باشد اشکبار

امت اسلام ، در گیر نفاق و کافران
شیعه دائم در شدائد عاقل است و هوشیار

در اسارت استوار و محکم و قاطع بدی
سالها محبوس کردند ، غاصبان بی تبار

سم مهلک را بگو با آن جگر آخر چه کرد
جمله عالم در غمت ماه رجب شد سوگوار

میثمی گوید غزل در وصف اولاد علی
شعر او در وصف تو باشد، چه صاحب اعتبار

حضرت باب الحوائج، حاجتم را کن ادا
چون که اشعار رجالی می کند امیدوار


امام موسی ابن جعفر(ع)

امامت



می زند موسی ابن جعفر حرف خود را در حصار

او بگوید حرف حق را، گر چه باشد درنظار


نام او موسی بن جعفر، کنیه اش هم کاظم است

خون به دل کردند او را دشمنان نابکار


بیست ذی الحجه تو در ابوا به دنیا آمدی

می شود عالم چه روشن از قدوم آن نگار


پنج سال از سی فزون شد تو امامت کرده ای

مذهب شیعه به صبرت تازه کردی ساختار


دخترت معصومه باشد، صاحب علم و کمال

پایگاه شیعیان باشد، سرای آن مزار


کاظمی و صالحی و صابری، ای نور عین

گشته ای مسموم با خرما ،درون آن حصار


چون تویی باب الحوائج، حاجت ما کن ادا

تا به کی ما شیعیان ، اندر فراق و انتظار


ای امام هفتمین، باشد رجالی منتظر

بلکه فرمانی رسد، اندر فرج، از کردگار


میثمی خواهان دیدار امام و مقتداست

او بود بی تاب و باشد عاشق و هم بی قرار


امام رضا (ع)
هشتمین اختر

افتخار شیعیان، در مذهب و در اولیاست
هشتمین اختر، چراغ اهل بیت و انبیاست

ای رضا ای مظهر عدل و امید شیعیان
جایگاهت بر سریر و تخت پاک کب

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها